توّلی و تبرّی اساس دین است

توّلی و تبرّی اساس دین است

برقراری دین روی پایه دوستی و دشمنی است
چنانچه معصوم(ع) فرموده: «هل الدین الا الحبّ و البغض»(1)، یعنی: (آیا دین غیر از دوستی و دشمنی است؟) و این دو عبارت از تولّی و تبرّی است و هر یک از این دو نسبت به هر کسی بر دو قسم است؛ به واسطه و بدون واسطه،‌ و بیان این دو در دو مقصد شرح داده می شود:

مقصد اول
بدانکه تولّی: به معنای دوست داشتن خود، و آن دیگر دوست داشتن دوستِ دوستِ خود است، و تبرّی: به معنای دشمن داشتن دشمن، و دشمن داشتن دوست دشمن، چنانچه در اخبار بسیار به آن تصریح شده که از جمله آنها فرمایش امیرمؤمنان علی(ع) است که فرموده:
«أصدقائک ثلاثه، و أعدائکه ثلاثه فاصدقائک: صدیقک،‌ و صدیق صدیقک، و اعدائک: عدوک،‌ و عدو صدیقک».(2)
یعنی: (دوستان تو بر سه قسمند: دوست تو و دوستِ دوستِ تو و دوستِ دوستِ دوستِ تو و دشمنان تو و دشمنان دوستان تو و دشمنان دوستانِ دوستان تو).
به تعبیر دیگر دوستِ تو و دشمنِ دشمنِ تو و دوست دوست تو.
و در کتاب وسائل الشیعه مسند از ابن فضیل از حضرت رضا(ع) روایت کرده که فرموده:
«من والی أعداء الله فقد عادی أولیاء الله، و من عادی أولیاء الله، فقد عادی الله»(3) الخبر.
یعنی:(کسی که دوست بدارد دشمنان خدا را، دشمن داشته است دوستان خدا را و کسی که دشمن دارد دوستان خدا را، دشمن داشته است خدا را).
و از ابن فضیل از حضرت صادق(ع) که فرمود:
«من أحب کافرا فقد أبغض الله، و من أبغض کافرا فقد احب الله».(4)
یعنی:‌(کسی که دوست بدارد کافری را خدا را دشمن داشته و کسی که دشمن بدارد کافری را،‌ خدا را دوست داشته).
پس از آن فرمود:
«صدیق عدوالله عدوالله».(5)
یعنی: (دوست دار دشمن خدا، دشمن خدا است).
بدانکه بیشتر خلق خدا دل هاشان از محبت خدا خالی است،‌ هرچند به زبان بگویند که ما خدا را دوست می داریم؛ به چند جهت که از جمله آنها است: یقین نداشتن و کم بودن معرفت آنها در حق خدای تعالی. اما محبت آنها نسبت به دوستان خدا برای ایشان ممکن و تا اندازه ای سهل و آسان است، و مراد ما از این دوستان نفوس مقدسه محمد و آل محمد -صلوات الله علیهم اجمعین- است که خدای تعالی آنها را اولیاء و حجت های میانه خود و بندگان خود قرار داده و مجالی و مرایای صفات جمال و جلال و کمالات خود قرار داده و حب ایشان را حبّ خود و عداوت ایشان را عداوت خود خوانده و اطاعت از ایشان را بر تمام مکلّفین واجب قرار داده و مزایای بسیار و معجزات بی شمار و کرامات کثیره و خارق العاده وفیره و اخلاق حمیده و صفات پسندیده و کمال رأفت و رحمت را به ایشان عطا فرموده، به نحوی که هر کسی می تواند به اندازه ادارک و استعدادی که خدا به او عنایت فرموده محبت ایشان را در دل خود جای دهد و شوق لقای ایشان را آن به آن نقشبند قلب خویش نماید. زیرا که هر گونه اسباب محبتی در آنها جمع است و کسی نیست که به این بزرگواران محبت و دلبستگی پیدا نکند مگر آنکه حبّ دنیا چشم و گوش دل او را کور و کر کرده باشد و محبّت جاه طلبی و ریاست و مال دنیا او را فریب داده باشد، که این ها سدّ راه هدایت و سبب عداوت و معاندت با ایشان در هر عصر و زمان شده و می شود.
و پرواضح است که همیشه بیشتر از اهل ایمان فقراء و مستضعفین بوده اند و باید دانست که اکسیر اعظم برای تأمین سعادت دو جهانی و رسیدن به مرتبه کمال، محبت به خدای تعالی است و او هم در عین ظهور و غیب الغیوب و از حواس ظاهره پنهان و ناپیدا است و در دسترس احدی نیست، جز اینکه به آیات او شناخته شود و لذا امر فرموده است برای شناساندن خود به شناختن اعظم آیات خود که نفوس مقدسه معصومین از اولیاء و دوست داشتن ایشان و محبت ایشان را از اصول دین قرار داده تا اینکه بندگان بواسطه ایشان و به محبت ایشان، پی به محبت خدا برند و محبت ایشان را بر همه آنها واجب فرموده، همچنان که اطاعت از ایشان را نیز بر آنها فرض متحتم نموده و دوست داشتن ایشان را بزرگتر نشانه دوست داشتن خود خوانده تا در اثر آن مستحق رحمت و نعمت و بهشت شوند و بالاتر از آن شایسته مقام و رضوان من الله اکبر گردند و مصداق (رضی الله عنهم و رضوا عنه)(6) در حق آنها صادق آید. پس اگر در ظاهر، خدای تعالی در این نشأه و عالم طبع و ماده نیاوره بود، بندگان را هیچ راهی برای معرفت خدای تعالی نبود. چه خوب اشاره کرده است شاعر ماهر در ضمن قصیده نونیّه خود:
لولاه لم یعبد الرحمن فی ملاء
لولاه ما کان ذکر غیر سبحانی
یعنی: (اگر نبود (یعنی امیرمؤمنان علی(ع)) خدای بخشاینده در هیچ گروهی از علویّین و سفلیین خدا پرستیده نمی شد. اگر نبود او، هیچ ذاکری نبود که خدا را تسبیح گوید غیر از اینکه خدای تعالی خودش خود را تسبیح کند و سبحانی گوید).
پس بدان که بعد از یگانه دانستن خدا در ذات و صفات و افعال و عبادات، هیچ عملی بهتر و بالاتر از محبت علی(ع) و یازده نفر ائمه طاهرین و فاطمه زهراء -صلوات الله و سلامه علیهم- نیست و چنانچه قبلاً تذکر داده شده، هیچ طاعت و عبادتی -از هر جهت- اعم از اینکه قلبی باشد یا قالبی، قولی باشد یا فعلی، بدون محبّت و ولایت ایشان باشد، در پیشگاه خدای تعالی به هیچ وجه پذیرفته نخواهد شد، و بدون تردید هر که ایشان را امام واجب الاطاعه بداند و دوست بدارد، خدا را دوست داشته و هر که راهی غیر راه ایشان را پیش گیرد و ایشان را دشمن بپندارد، خدا او را دشمن داشته.
در زیارت جامعه است که امام هادی(ع) انشاء فرموده و ابن بابویه در من لا یحضره الفقیه و شیخ طوسی -علیهما الرحمه- در تهذیب و از علماء عامه مؤلف کتاب فرائد السمطین در آن کتاب مسنداً روایت کرده اند؛ از جمله آن است این فقرات:
«من أحبّکم فقد أحبّ الله، و من أبغضکم فقد أبغض الله، و من إعتصمکم فقد إعتصم بالله».(7)
یعنی: (کسی که دوست بدارد شما را محققاً خدا را دوست داشته و کسی که کینه شما را در دل دارد، از روی تحقیق کینه خدا را در دل دارد و کسی که به شما ملتجی شود در حق واقع به خدا ملتجی شده).
و در اخبار معراجیّه است که رسول خدا(ص) فرموده:
«چون مرا به معراج بردند و در مقام اَوْ اَدْنی رسیدم، ندائی از خدای تعالی به من در رسید که: ای احمد! در روی زمین که را دوست داری؟ عرض کردم: هر که را که تو دوست می داری و مرا به دوست داشتن او امر می فرمائی. خطاب آمد: ای محمّد! تو را امر می کنم به دوست داشتن علی، زیرا که من او را دوست می دارم.
و چون به آسمان چهارم عبور نمودم و با جبرئیل ملاقات کردم از من پرسید که: خدا به تو چه فرمود: گفتم: مرا به محبت علی امر کرد. جبرئیل گریه کرد و گفت:‌ سوگند به خدائی که تو را به حق پیغمبر خود قرار داد، اگر اهل زمین دوست می داشتند علی را، آنچنان که اهل آسمان ها او را دوست می دارند، هر آینه خداوند عالم جهنم را نمی آفرید».(8)
و در زیارت عاشورا؛ از جمله فقرات آن است که:
«یا أباعبدالله إنی أتقرب إلی الله و إلی رسوله و إلی امیرالمؤمنین و إلی فاطمه و إلی الحسن و إلیک بموالاتک و بالبرائه ممّن قاتلک و نصب لک الحرب».(9)
یعنی: (ای اباعبدالله! من تقرب می جویم به سوی خدا و به سوی رسول او و به سوی امیرمؤمنان و به سوی فاطمه و به سوی حسن و به سوی تو به سبب دوستی با تو و به سبب بیزاری جستن من از کسی که با تو قتال نمود و برپا داشت جنگ را برای کشتن تو).
این جمله اخیر اشاره است به لزوم تولّی و تبرّی. زیرا که دوستی دوست با دوستی دشمن با هم جمع نمی شود و جمع این دو با همدیگر، جمع میان دو ضدّ است و این دو با هم تزاحم دارد و از وجود هر کدام نفی دیگری لازم می شود و از حضرت امیرمؤمنان(ع) هم روایت شده که شخصی به حضور آن حضرت عرضه داشت که:
«إنی أحبّک و أتولّی فلانا. فقال (ع): أما الأن أعور أما أن تعمی و أما ان تبصر».(10)
یعنی: (من دوست می دارم تو را و فلان را هم دوست می دارم. پس آن حضرت فرمود: در این آن دو بین هستی یا کور می شوی یا بینا می شوی).
پس دوستی با خدا وقتی صادق است که دوست آل محمد باشی طبق فرمان خدا و دوستی با آل محمد وقتی راست می آید که از دشمنان آنها بیزاری جوئی و دشمن ایشان باشی و الّا این اظهار دوستی از روی حقیقت نیست.
نیکو گفته شده:
ای که گوئی هم علی و هم زفر
اعوری از نور و ظلمت بهره ور
یا بیا پروانه این نور شو
یا برو خفاش باش و کور شو
حق و باطل را به چشم دل ببین
ز آنکه در یکدل نگنجد کفر و دین
رو اشدّاء علی الکفّار باش
دوستدار عترتِ اطهار باش
تا که یارت را خدا یاور شود
دشمن تو دشمن داور شود

مقصد دوم
پس از بیان آنچه که در موضوع تولّی و تبرّی ذکر شد، باید دانست که محبت به حضرت سیدالشهداء ابی عبدالله الحسین(ع) در حقیقت محبت به خداست. زیرا که آن حضرت اصل و ریشه همه فیض های امکانیه و رحمت واسعه الهیه و مصباح هدایت و زینت آسمان ها و زمین است -به نصّ صریح حضرت خاتم الانبیاء(ص)- و کشتی نجات است برای اهل ایمان.
و گریه و حزن و اندوه در مصیبت های وارده بر آن بزرگوار، کاشف از دوست داشتن او است که ناشی است از محبّت خدا. زیرا که آن جناب واجد تمام فضیلت ها و تمام خواسته های خدای تعالی و مَثَل اعلای او است. برای اینکه در مقام عبودیت و تسلیم و رضا و محبت خدا فانی فی الله و مجاهد فی سبیل الله گردید و جز اراده خدا از خود اراده ای نشان نداد و در اطاعت پروردگار خود مافوق تصوّر هر متصوّری انجام وظیفه فرمود [تا] مصداق کامل قدسیّه مبارکه: «عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی اذ قلت لشیء کن فیکون»(11) در حق حضرتش صادق آمد.
خدای تعالی اراده او را اراده خود و خواست او را خواست خود و محبت او را محبت خود قرار داد و تمام فیوضات و عنایات و خیرات و رحمت ها و نعمت ها و ثواب ها و اجرهائی را که ایجاد و مهیّا فرموده، برای دوست و حبیب خود قرار داد و دوستدار حسین را دوست خود به حساب آورد؛ به نحوی که استحقاق انواع فیض ها را پیدا کرد.
پس از بیان آنچه ذکر شد، بدان که دوستی با خاندان رسول خدا و ائمه هدی -صلوات الله علیه و علیهم- نشانه آن دوست داشتن ایشان و دوست داشتن دوستان ایشان و دشمن بودن با دشمنان ایشان و دشمنان دوستان ایشان است.
و نیز بدانکه محبت و دوستی اهل بیت عصمت و طهارت از دو طریق حاصل می شود:
یکی: از جهت قابلیت بشر بودن که آن سبب هدایت و مشاهده حالات خوب و متصف و متخلق شدن به اخلاق پسندیده و ملکات حمیده شدن و امتیاز یافتن در گفتار و رفتار و کردار و شیرین زبانی و خوش خلقی و دلسوزی و خیرخواهی برای خلق و معاونت با بندگان خدا و دستگیری و خوش سلوکی با ایشان بر حسب حال هر یک از ایشان در هر مرتبه ای که هستند.
و طریق دیگر: از محبت ایشان از جهت آنکه نزدیکترین وسیله تقرب به خدای تعالی و هیاکل توحید و وسائط فیوضات الهیه و آئینه های خدانما و مظاهر صفات جمال و جلال و کمال پروردگار تعالی می باشند و این قسم محبت در حقیقت ناشی از کمال محبت به خدای عزّوجلّ و زیادتی محبت او است، چنانچه از رسول خدا(ص) روایت شده که مکرر به نور دیده خود حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) می فرموده که: «ای حسین! من تو را به دوستی خدا دوست دارم» و بارها به زبان و فعل خود به او اظهار محبت می فرمود و بی اختیار بود در اظهار محبت کردن با او و سایر نوردیدگان خود.

موعظه بلیغه
از پیش گفته شد که دشمنی و عداوت به هر کسی بر دو قسم است: اول: آنکه با او دشمن است. دوم: آنکه با دشمن او دوست است یا با دوست او دشمن است. پس این دو دسته مستحق عذاب و نقمتند. خدای تعالی فرموده:
(یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری أولیاء بعضهم أولیاء بعض و من یتولهم منکم فإنه منهم الله لا یهدی القوم الظالمین). سوره مائده، آیه(56)
یعنی: (ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را دوستان خود نگیرید. بعضی از آنها دوستان بعضی دیگرند و کسی که آنها را دوست خود بگیرد از شما، آنکس هم از ایشان است. هر آینه خدا راهنمائی نمی کند گروه ستمکاران را).
یعنی: او هم دشمن خدا می باشد، هرچند در لباس اسلام باشد و خود را مسلمان بداند.
و نیز در سوره مجادله در آیه (22) از آن فرموده:
(لا تجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم أو أبناءهم أو إخوانهم أو عشیرتهم).
یعنی: (نمی یابی گروهی را که ایمان به خدا می آورند و به روز واپسین که دوست داشته باشند، کسانی را که مخالف با خدا و رسول او می باشند، هرچند پدرانشان باشند یا فرزندانشان یا برادرهایشان یا خویشاوندان).
و در کتاب وسائل مسند از حضرت رضا، امام هشتم(ع) روایت کرده که فرمود:
«إن ممن ینتحل مودّتنا أهل البیت هو أشدّ فتنه علی شیعتنا من الدّجال، فقلت: بماذا؟ فقال: بموالات أعدائنا و معاداه أولیاءنا».(12)
یعنی:‌ (کسی که دوستی ما اهل بیت را به خود ببندد، آن سخت ترین فتنه است برای شیعیان ما از دجّال. راوی گفت: گفتیم: به جهت چه چیز؟ فرمود: برای دوست داشتن ما را و دشمنی کردن او با دوستان ما).
و نیز در همان کتاب از آن حضرت روایت کرده که فرموده:
«من والی أعداء الله فقد عادی أولیاء الله، و من عادی اولیاء الله، فقد عادی الله، و حق علی الله أن یدخله نار جهنم».(13)
یعنی: (هر که دوستی بکند با دشمنان خدا، دشمنی کرده است با دوستان خدا و هر که دشمنی کند با دوستان خدا، دشمنی کرده است با خدا و حقّ است بر خدا که او را داخل آتش جهنم نماید).
و هم در آن کتاب از حضرت صادق(ع) روایت کرده که فرموده:
«من أحب کافراً فقد أبغض الله، و من أبغض کافراً فقد أحب الله، ثم قال: صدیق عدو الله عدو الله».(14)
یعنی: (هر که دوست بدارد کافری را، محققاً خدا را به خشم درآورده و کسی که خدا را به خشم درآورد، کافری را خدا را دوست داشته. پس فرمود: رفیق دشمن خدا، دشمن خداست).
و شیخ صدوق -علیه الرحمه- در کتاب عیون روایت کرده که حضرت رضا(ع) در نامه ای که به مأمون نوشت که از جمله مضامین آن این جمله بود که:
«و حبّ أولیاء الله واجب و کذالک بغض أعداءالله و البرائه منهم».(15)
یعنی: (دوست داشتن دوستان واجب است و همچنین بغض و کینه دشمنان خدا را در دل گرفتن و با آنها دشمن بودن و بیزار بودن از ایشان نیز واجب است).
پس بدانکه هر کسی که به راستی قبول دین اسلام کرده باشد ممکن نیست که با کفار دوستی کند و حالات و صفات و اخلاق و رفتار و کردار آنها را دوست بدارد و بپذیرد. زیرا که همه آنها مخالف شرع و دین و دلیل منکر بودن ایشان است به رسالت خاتم انبیاء و رسل و حاکی از کفر و بی دینی آنها است و حال آنکه چگونه ممکن است کسی تصدیق کند اسلام را و مسلمان باشد و اعمال و افعالی که دلیل بر کفر آنها است و از جهت کفر و از روی کفر از آنها ظاهر می شود، دوست بدارد که آن حاکی از دوست داشتن کفر است و با تصدیق داشتن به اسلام و مسلمان بودن، جمع نمی شود و سازش ندارد.
برادر عزیز! بدانکه لازمه اسلام و مسلمان بودن، دوست داشتن اهل اسلام و اهل طاعت و بندگی خدا و دشمن داشتن کفّار و کفر و مخالفت و معصیت است. پس مسلمانی که به دوست داشتن و دوستی کردن با کفار شرقی و غربی و اطوار و افعال و روش های آنها علاقه داشته باشد و آنها را تمجید کند و از آنها تقلید نماید و خود را به زیّ آنها درآورد و زینت کند، چنین کسی خود را به اسلام بسته و در حقیقت مسلمان نیست و به دروغ ادعای مسلمانی می کند.
از حضرت باقر(ع) روایت شده که فرموده:
«إذا أردت أن تعلم أن فیک خیراً، فانظر إلی قلبک، فان کان یحب أهل طاعه الله و یبغض أهل معصیته ففیک خیر و الله یحبک، و إذا کان یبغض أهل طاعه الله و یحبّ أهل معصیته فلیس فیک خیر والله یبغضک، و المرء مع من احبّ».(16)
یعنی: (هرگاه بخواهی بدانی که در تو خیر و خوبی هست و ناجی و رستگاری، به قلب خودت رجوع کن. اگر دوست می دارد اهل طاعت خدا را و بغض و کینه اهل معصیت را دارد، بدانکه در تو خیری هست و خدا تو را دوست می دارد و اگر دشمن اهل طاعت است و دوست میدارد اهل معصیت را، پس در تو خیری نیست و خدا تو را دشمن می دارد و مرد با هر کسی که دوست او است خواهد بود، یعنی حَشرَش با او خواهد بود).
وای بر اهل این زمان که فقط به دوستی با دشمنان خدا قناعت نکرده اند، بلکه خود را در خوراک و پوشاک و گفتار و رفتار و کردار از هر جهت و به همه جهت شبیه شرقی ها و غربی ها که دشمنان خدا و دین مقدس اسلام و رسول خدایند، کرده اند و حال آنکه شبیه شدن به کفار آدمی را نزد خدا از آنها دانسته، هرچند دوستی قلبی هم نباشد، چنانچه خدای تعالی در آیه (51) از سوره مائده فرموده:
(یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصاری أولیاء بعضهم أولیاء بعض و من یتولهم منکم فإنه منهم إن الله لا یهدی القوم الظالمین).
یعنی: (ای کسانی که ایمان آورده و می آورند به خدا و رسول او، یهود و نصاری را دوستان خود نگیرید. بعضی از آنها دوستان بعضی دیگرند و کسی که آنها را دوست خود گیرد از شما، او هم از آنها خواهد بود و البته البته خدا هدایت نمی کند گروه ستمکاران را).
و نیز از پیغمبر اکرم(ص) روایت شده که فرموده:
«من تشبّه بقوم فهو منهم»(17)
یعنی: (هر که خود را به گروهی شبیه کند او هم از آن گروه خواهد بود).
و از این جهت است که در شریعت مقدسه اسلامیّه، نهی شده است از نماز خواندن در مقابل صورت و شکل، زیرا که آن شبیه بت پرستی است، و همچنین روبروی آتش، که آن نیز شباهت به مجوس است، و غیر اینها از شبیه شدن به فرق کفار و ظالمین و اهل ضلالت. و نیز در حدیث وارد شده که خدای تعالی به یکی از پیغمبران خود وحی فرمود که به امت خود بگو که در لباس و خوردن و آشامیدن و رفتن در مجالس دشمنان من خود را مانند دشمنان من نکنند که آنها نیز از دشمنان من خواهند بود.
پس برادران مسلمان! اگر به راستی مسلمان هستید، به دست خود خودتان را به هلاکت نیندازید و به اسم تنهای مسلمان بودن قانع نشوید و رسمیّت آن را از دست ندهید تا در ادّعای مسلمانی صادق باشید و مشمول سعادت دو جهانی گردید.

پی نوشت ها :

1-کافی، ج1، ص 79؛ خصال، ج 1، ص 21؛ بحارالأنوار، ج 27،‌ص 95.
2-نهج البلاغه، ص 527؛ ارشاد القلوب، ج 1، ص 194؛ بحارالانوار، ج 67، ص 195.
3-وسائل الشیعه، ج 16، ص 179؛ بحارالانوار، ج 75، ص 391.
4-امالی للصدوق، ص 65؛ روضه الواعظین، ج 2، ص 417؛ بحارالانوار، ج 69، ص 237.
5-صفات الشیعه، ص 9؛ امالی للصدوق، ص 605؛ بحارالانوار، ج 69، ص 237.
6-سوره مائده، آیه 119.
7-فقیه، ج 2، ص 613؛ عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 276؛ بحارالانوار، ج 102، ص 129.
8-امالی للطوسی، ص 352؛ بحارالانوار، ج 40، ص 33.
9-مصباح المتهجد، ص 774؛ مصباح الکفعمی، ص 482؛ بحارالانوار، ج 100، 171.
10-صوارم المهرقه، ص 248؛ بحارالانوار، ج 27، ص 58.
11-بحارالانوار، ج 105، ص 165؛ شجره طوبی، ج 1، ص 33؛ فرائد العلیه، ج 2، ص 394.
12-وسائل الشیعه، ج 16، ص 179؛ بحارالانوار، ج 75؛ ص 391.
13-همان.
14-صفات الشیعه، ص 9؛ بحارالانوار، ج 69، ص 237.
15-تحف العقول، ص 420؛ بحارالانوار، ج 10، ص 363.
16-کافی، ج 2، ص 126؛ علل الشرائع، ج 1، ص 117؛ بحارالانوار، ج 69، ص 247.
17-عوالی اللآلی، ج 1، ص 165؛ بحارالانوار، ج 11، ص 174.
منبع: میرجهانی، محمد حسن، (1371)، البکاء للحسین(ع)، در ثواب گریستن و عزاداری یر حضرت سید الشهداء(ع) و وظایف عزاداری، تحقیق روح الله عباسی، قم، نشر رسالت، 1385، چاپ دوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید