«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ»(24)؛
به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت [جهاد] داده شده است ، چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند و البته خدا بر پیروزی آنان سخت توانا است.
« قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّهً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(25)؛
همگی با مشرکان بجنگید ، چنانکه آنان همگی با شما میجنگند و بدانید که خدا با پرهیزکاران است.
و در جای دیگر به صورت تطبیق بر وصف میفرماید:
«وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»(26)؛
با کسانی که با شما میجنگند در راه خدا کارزار کنید ولی تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست ندارد.
و در مورد دیگر قتال را مبتنی بر نقض پیمان از سوی کفار میداند و میفرماید:
«وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ * أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(27)؛
و اگر سوگندهای خود را پس از پیمان خویش شکستند و شما را در دینتان طعن زدند ، پس با پیشوایان کفر بجنگید، چرا که آنان را هیچ پیمانی نیست ، باشد که از پیمانشکنی باز ایستند. چرا با گروهی که سوگندهای خود را شکستند و بر آن شدند فرستاده خدا را بیرون کنند و آنان بودند که نخستین بار [جنگ را] با شما آغاز کردند نمیجنگید، آیا از آنان میترسید؟ اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید.
در جای دیگر شقاق و دشمنی با خدا و رسول را موضوع قتل کفار قرار داده است.
«سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ * ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»(28)؛
به زودی در دل کافران وحشت خواهم انداخت ، پس فراز گردنها را بزنید و همه سرانگشتانشان را قلم کنید این کیفر بدان سبب است که آنان با خدا و پیامبر او به مخالفت برخواستند و هر کس با خدا و پیامبر او به مخالفت برخیزد قطعاً خدا سخت کیفر است.
حتی در مورد جنگ داخلی دو گروه مسلمانان نیز کارزار با متجاوز فرمان داده شده است:
«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللّهِ»(29)؛
و اگر دو گروه از مؤمنان با هم بجنگند میان آن دو را اصلاح دهید و اگر [باز] یکی از آن دو بر دیگری تعدی کرد، با آن [طایفهای] که تعدی میکند بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد.
در نهایت نیز آثار مثبت رفع ظلم و تبعات احتراز از برخورد با متجاوزین را در دو آیه بیان میدارد:
«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَ لکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعالَمِینَ»(30)؛
و اگر خدا برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمیکرد ، قطعاً زمین تباه میگردید. ولی خداوند نسبت به جهانیان تفضل دارد.
«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللّهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ»(31)؛
و اگر خداوند بعضی از مردم را به بعضی دیگر دفع نمیکرد ، صومعهها و کلیساها و کنیساها و مساجدی که نام خدا در آنها بسیار برده میشود ، سخت ویران میشد و قطعاً خداوند بر کسی که [دین] او را یاری میکند ، یاری میدهد، چرا که خدا سخت نیرومند شکستناپذیر است.
آیات ذکر شده نشانگر آن است که :
اولاً: جهاد و جنگ فی نفسه امری مذموم نیست ، بلکه با توجه به طبیعت انسان و خوی زیادهخواهی او اگر جهاد تشریع نشده بود زیادهخواهان و نفعطلبان زمین را به فساد میکشیدند و مراکز عبادت ترسا و یهود و نصاری و مسلمین را منهدم میساختند.
ثانیاً: در اسلام جهاد در راه خدا یکی از بالاترین ارزشها است ، مجاهدین دارای درجات بالاتر و سابقین در جهاد افضل از دیگران هستند، مجاهدین محبوب خدایند و به زمین نشستگان از رحمت الهی به دور هستند و معذَّب خواهند شد.
ثالثاً: جهاد با کسانی که قبلاً ظلم کردهاند و یا شروع به کارزار نمودهاند و یا پیمان خویش را با مسلمانان شکستهاند و سابقه دشمنی با خدا و پیامبر دارند مشروع است و میتوان آن را جهاد دفاعی نامید ، چرا که مسبوق به ظلم، جنگ، نقض پیمان و دشمنی کفار و مشرکین و… است ، در این زمینه بغی و تجاوز گروهی از مسلمین نیز مجوز دفاع و کارزار با آنان است، تا زمانی که به حکم خدا باز گردند.
رابعاً: جهاد با کسانی که دین خدا را نپذیرفتهاند – گرچه مسبوق به ظلم و کارزار و… نباشند – نیز مطلوب است و مؤمنان مأمور به جهاد با کفار هستند تا آن که اهل کتاب به دین حق بیایند یا جزیه دهند و مشرکان نیز به دین حق بیایند وگرنه کشته میشوند و زنان و فرزندانشان نیز اسیر خواهند شد.
در این دیدگاه آیاتی که دال بر آزادی عقیده دینی است ، مثل «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(32)؛ یا منسوخ تلقی میشود که آیات جهاد آنها را نسخ کرده است و یا به مفهومی تأویل برده میشود که منافاتی با جهاد آزادیبخش ندارد.
نقد و بررسی این دیدگاه را به پس از طرح دیدگاه دیگر وا مینهیم.
نظریه دوم: اصل رابطه بر تسالم و صلح است
این نظریه در میان متأخران از اهل سنت طرفداران زیادی دارد ، البته در میان شیعیان نیز دیدگاههای موافقی وجود دارد. از کسانی که این دیدگاه را پذیرفتهاند ، شیخ محمد عبده(33) و شیخ محمود شلتوت هستند. شلتوت مینویسد:
هدایت اسلامی ما را به سوی صلح و دوستی فرا میخواند تا جایی که مخالفت نسبت به دین حق را از اسباب دشمنی و تجاوز نمیداند.(34)
دکتر وهبه زحیلی نیز همین نظریه را تقویت میکند:
اصل در روابط دولت اسلامی با دیگر دولتها بر مسالمت است تا جایی که بر شهرها یا بر مبلغان دینی و نوامیس اسلام و مسلمین دشمنی صورت گیرد ، در اینجا جنگ ضرورتی برای دفاع از جان ، مال و عقیده است.(35)
رشید رضا نیز در یکی از آثار خود به این نظریه اعتقاد دارد:
صلح و دوستی بین المللی اصلی است که باید مردم به آن پایبند باشند و به همین جهت خداوند به ما فرمان داده است که آن را بر جنگ برگزینیم.(36)
دلیل این دیدگاه نیز تمسک به آیات و روایاتی است؛ از جمله:
«وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ »(37)؛
و اگر به صلح گراییدند ، تو [نیز] بدان گرای و بر خدا توکل نما که او شنوای داناست.
این آیه با توجه به آیات قبل و بعد که درباره یهود بنیقریظه است که پیمانشکنی کردهاند و یا کسانی که ترس از پیمانشکنی آنان میرود نازل گردیده است. در این آیه صلح را در صورت تسلیم دشمن به قبول آن، مجاز بلکه واجب اعلام مینماید.
آیه دیگری که در کنار آیات جهاد با کفار آمده است، ولی با مضمون خود میتواند مفسر بعضی از اطلاقات آیات جهاد باشد در سوره ممتحنه است:
«لا یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * إِنَّما یَنْهاکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»(38)؛
خدا شما را از کسانی که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، باز نمیدارد که به آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست دارد. فقط خدا شما را از دوستی با کسانی باز میدارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانههایتان بیرون رانده و در بیرون راندنتان با یکدیگر همپشتی کردند و هر کس آنان را به دوستی گیرد آنان همان ستمگرانند.
این آیه مبارکه نه تنها صلح عادلانه را که نیکی کردن به کسانی که سابقه اذیت و تعرض نداشتهاند را نیز مطلوب میداند و به صراحت نهی از دوستی آنان و نیکی کردن به آنان را مخصوص سه گروه میداند: 1. کسانی که به خاطر دین با مسلمین جنگیدند. 2. کسانی که مسلمانان را از شهرشان (مکه) بیرون کردند. 3. کسانی که برای تحقق اخراج مسلمانان اعلام حمایت و پشتیبانی نمودند. این سه گروه با عملکرد خود زمینه دوستی مسلمانان را از دست دادهاند و پرواضح است که نفی صلح با اینان استثنایی بر اصل کلی رابطه با غیر مسلمانان محسوب میگردد.
در آیه دیگر خطاب به مسلمانان آمده است:
« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّهً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ»(39)؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید، همگی به اطاعت [خدا] درآیید و گامهای شیطان را دنبال مکنید که او برای شما دشمنی آشکار است.
البته با توجه به خطاب صدر آیه تسری این دستور به غیر مسلمانان صحیح نیست، گرچه عدم دخول در سلم در آیه با تبعیت گامهای شیطان قرین آمده است. و این نکته به نوعی به ماهیت نفی صلح و دوستی اشاره دارد.
در سوره نساء و در پی طرح دعاوی خانوادگی و توصیه به صلح به طور کلی این گونه تعلیل میآورد: و الصلح خیر (128: 4) و از این آیه مطلوبیت صلح در قرآن کریم معلوم میگردد.
بررسی دو نظریه
به نظر میرسد گروه اول مشکل چندانی با دلایل گروه دوم ندارند؛ چرا که گروه اول با اثبات موجبه جزئیه به مطلوب خود خواهد رسید ، در حالی که کسانی که صلح و دوستی با غیر مسلمانان را اصل قرار میدهند باید به مواردی که گروه اول به عنوان دلیل جهاد ابتدایی تمسک کردهاند پاسخ گویند.
طرفداران نظریه اصاله الصلح در روابط خارجی مسلمانان (نظریه دوم) یکی از سه پاسخ را درباره آیات جهاد دادهاند:
1. ادله جهاد به جهاد دفاعی اختصاص دارد.
2. با توجه به قیود فراوان جهاد ابتدایی این موضوع بسیار محدود و دارای مصادیق کمی است.
3. جهاد ابتدایی اختصاص به عصر حضور و یا اختصاص به دوران تأسیس دولت اسلامی دارد و در این زمان اصل بر صلح است نه جهاد.
در سه عنوان مستقل پاسخهای تفصیلی را ذکر و تحلیل میکنیم.
1. جهاد در قرآن تنها جهاد دفاعی است
برخی از اندیشوران همه آیات جهاد را به نحوی به دفاع از حقوق مسلمانان بازگرداندهاند، برای این کار در آغاز مفهوم دفاع را توسعه دادهاند به این معنا که:
اولاً: دفاع هم به مواردی صدق میکند که دشمن حمله را آغاز کرده و هم مواردی که انجام حمله دشمن در آینده قطعی است و مسلمانان جهت پیشگیری آغاز به جنگ کنند، شلتوت در اینباره میگوید:
مسلمانان با تکیه بر قاعده فطری اجتماعی که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بیان کردهاند.(40) هرگاه روح دشمنی و تجاوز در کفار زنده میشد به جنگ با آنان بر میخاست و منتظر تجاوز ایشان نمیماندند.(41)
ثانیاً: دفاع هم از سرزمین و جان و مال مردم است و هم دفاع از دین مردم؛ و در مواردی که دشمنان از تبلیغ دین، ایمان آوردن مردم و انجام فرایض و اعمال دینی ممانعت کنند، برخورد با آنان ماهیت دفاعی پیدا میکند.
ثالثاً: دفاع برای حفظ حاکمیت اسلام در سرزمینهایی که اکثر آنان مسلمان هستند معنا پیدا میکند و جامعه اسلامی میتواند با شیوه برخورد خود زمینه حاکمیت اسلام را در این جوامع فراهم سازد.
با توجه به جنبههای پیش گفته در دفاع میتوان گفت اگر مواردی که در قرآن کریم به جهاد با کفار، مشرکین و منافقین امر شده است از مصادیق دفاع به مفهوم وسیع پیش گفته است پس امکان طرح نظریه اصاله الصلح وجود دارد.
آیات جهاد که قبلاً گذشت غالباً به قراینی محفوف است که آنها را با جهاد دفاعی سازگار میسازد. تنها در بعضی از آیات به طور مطلق امر به مبارزه با کفار و مشرکین شده است که مطالب زیر میتواند توضیح مناسبی در این باره باشد که حتی این آیات دال بر جهاد ابتدایی نیست. در این میان، آیات سوره بقره که نهایت قتال را نفی فتنه و برقراری دین برای خدا میداند نیازمند تحلیل بیشتری است. ذکر آیات و دیدگاههای مطرح شده درباره این آیات و پاسخ به آن در ادامه ذکر میشود:
«وَ قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَ لَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ * وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنْ الْقَتْلِ وَلَا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّی یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ * فَإِنْ انتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ * وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ للَّهِِ فَإِنْ انتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ * الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنْ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(42)؛
در راه خدا با کسانی که با شما کارزار کنند کارزار کنید و از حد مگذرید که خدا از حد گذرندگان را دوست ندارد. آنان – مشرکان و کافران حربی – را هر جا که یافتید بکشید و از همان جا که بیرونتان کردند – مکه – بیرونشان کنید و فتنه [ای که آنها کردند] – کفر و شرک و شکنجه کردن و برون راندن مؤمنان – از کشتار [که شما کنید] بدتر است. و نزد مسجد الحرام با آنها کارزار نکنید مگر آن که آنها در آنجا با شما کارزار کنند، پس اگر با شما کارزار کردند، بکشیدشان که سزای کافران چنین است. و اگر باز ایستند خدا آمرزنده و مهربان است. با آنان کارزار کنید تا آشوبی نماند و دین از آن خدای باشد، پس اگر باز ایستند تجاوز روا نیست مگر بر ستمکاران [این] ماه حرام به [آن] ماه حرام و [شکستن حرامها] و حرمتها و قصاص است. پس هر که بر شما تجاوز کرد به مانند آن بر او تجاوز کنید – و از اندازه مگذرید – و از خدا پروا داشته باشید و بدانید که خدا با پرهیزگاران است.
ادامه دارد …
پی نوشت :
24) حج (22): 39 و 40.
25) توبه (9): 36.
26) بقره (2): 190.
27) توبه (9): 12 و 13.
28) حجرات (49): 9.
29) انفال (8): 12 و 13.
30) بقره (2): 251.
31) حج (22): 40.
32) بقره (2): 257.
33) ر.ک: محمد رشید رضا، تفسیر المنار، (بیروت، دارالمعرفه) چاپ سوم، ج 2، ص 258.
34) شیخ محمود شلتوت، من توجیهات الاسلام، (بیروت، دارالشروق، 1399ق) چاپ ششم، ص 93.
35) دکتر وهبه زحیلی، العلاقات الدولیه فی الاسلام، (بیروت، مؤسسه الرساله، 1403ق) ص 120.
36) محمد رشید رضا، الوحی المحمدی، (قاهره، الزهراء للاعلام العربی، 1408) ص 312.
37) انفال (8): 61.
38) ممتحنه (60): 8 و 9.
39) بقره (2): 208.
40) مقصود روایت «ماغزی قوم فی عقر دارهم الا ذلوا»، (هیچ قومی در درون خانه خویش به نبرد برنخواست مگر آن که ذلیل شد) میباشد، خطبه 27، ص 68.
41) ر.ک: شیخ محمود شلتوت، الاسلام و العلاقات الدولیه، ص 68.
42) بقره (2): 190 و 195.