جَعَلَ اللّه الْکَعْبَهَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاما لِلنَّاسِ(1)
«لا یَزالُ الدِّینُ قائِما ما قامَت الْکَعْبَهُ»(2)
در میان عبادات اسلامی، «حج» از همه باشکوهتر و گستردهتر و متنوعتر است. حج عبادتی مفصل است که ابعاد گوناگون دارد که آن ابعاد در هیچ عبادت دیگری، جمعا در یک جا، موجود نیست. با نگاهی به آنچه در قرآن کریم و احادیث معصومین درباره حج آمده است، شاید بتوان حج را به نمونه و مدل کوچکی از اسلام تشبیه کرد(3) و شاید بتوان گفت که حج «مینیاتور»ی کوچک از اسلام بزرگ است. گویی خداوند اراده کرده است اسلام را با همه ابعاد و وجوه آن در یک عبادت جای دهد تا بندگان او با انجام آن عبادت و معرفت، به همه آن وجوه و ابعاد، یک بار، کل اسلام را تجربه کرده باشند و همچون ماهی در بحر، در کل اسلام در غلتیده باشند.
اگر مدل کوچکی از یک دستگاه عظیم و پیچیده در اختیار داشته باشیم، میتوانیم شباهت میان آن نمونه و آن دستگاه بزرگ را، نه از یک راه بلکه از راههای گوناگون بیان کنیم. هر وجهی از وجوه مدل ما، معرف وجهی از وجوه دستگاه اصلی ماست و هر مقطعی که در بعدی از ابعاد این مدل مورد توجه قرار گیرد میتواند یکی از شباهتهای میان آن دو را نشان دهد. بر این اساس باید گفت که بیان شباهت میان «حج» و «کلّ اسلام» نیز، نه یک راه بلکه راههای گوناگون دارد:
یک بار میتوان حج را از لحاظ انعکاس «اصول دین» بررسی کرد و جنبههای گوناگون مشعر بر توحید و نبوت و معاد را در آن بازشناخت و بیان کرد. همچنین میتوان حج را از نظر اشتمال بر خصوصیات سایر عباداتی که «فروع دین» نامیده شده مورد تحقیق قرار داد و نشانهها و مشخصات نماز و روزه و زکات و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر را در آن جستجو کرد. علاوه بر این میتوان بر اساس آیاتی مانند آیه 25 سوره حدید(4) که اسباب و لوازم رسالت رسولان را «کتاب و تراز و آهن» معرفی میکند، این سه رکن را در حج به تفکیک توضیح داد. آنچه میتواند زمینهای برای این تحقیق باشد همان آیه 97 سوره مائده است که در آن، خداوند حج را «قیاما للناس» خوانده و آنگاه در آیه 25 سوره حدید نیز غرض از ارسال رسل (و یا دقیقتر بگوییم یکی از اغراض آن را) «قیام ناس» بر اساس «کتاب و میزان و حدید» برای نیل به قسط دانسته است.
برخی از مسائل و مباحث اجتماعی و انسانی اسلام را نیز میتوان برای بیان این تشبیه برگزید. مثلاً مسأله «فرد و جامعه» را که در تفکر اجتماعی غربی نیز با توجه به بحثهایی از قبیل «اصالت فرد یا اصالت جامعه» اهمیت بسیار دارد میتوان بعنوان پنجرهای برای نگاه به حج اختیار کرد و از این دیدگاه نشان داد که چگونه این عبادت، اساس نظر اسلام در باب فرد و جامعه را در خود منعکس میسازد.
از میان دیدگاههای متعددی که برای مشاهده این شباهت وجود دارد، ما نیز دیدگاه خاصی را اختیار میکنیم و از منظری مخصوص بر این منظره نظر میافکنیم و سعی میکنیم یکی از این وجوه شباهت را بیان کنیم.
این وجه شباهت نیز مانند آن وجوه دیگر، یکی از راههای مقایسه میان این مدل و آن اصل عظیم است که گفتهاند:
عبارتنا شتّی و حسنک واحد و کلّ الی ذاک الجمال نشیر
هرچند که سخن گفتن از حج، نه کاری است که آسان باشد و نه کوششی است که پایان پذیرد، همانگونه که سخن گفتن از اسلام چنین است.
باری، سخن را با آیات 20 تا 22 سوره مبارکه توبه آغاز میکنیم:
الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَهً عِنْدَ اللّهِ وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْفَائِزُونَ * یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِیهَا نَعِیمٌ مُقِیمٌ * خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدا إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ.
«آنانکه ایمان آوردند و هجرتکردند و در راه خدا با بذل مال و جان خویش به جهاد برخاستند، نزد خداوند پایگاهی والاتر دارند و آنانند که رستگارانند. خداوند آنان را به رحمت و رضوان و بهشت خویش، که در آن نعمت پایدار است مژده میدهد، بهشتیکه در آن جاوید خواهند بود، که همانا خداست که نزد خود اجر عظیمدارد.»(5)
چهار رکن: «اسلام»، «ایمان»، «هجرت» و «جهاد» را به عنوان چهار ستون مناسب برای برپا ساختن بنای دین بر میگزینیم؛ به عبارت دیگر، این معانی را دارای چنان ظرفیتی میدانیم که معتقدیم میتوان کل اسلام را بر حسب آنها بیان کرد و از آنها برای توضیح شباهت میان اصل دین و مدل حج استفاده کرد.
در این آیه از سه مفهوم «ایمان»، «هجرت» و «جهاد» سخن به میان آمده است. ما با استفاده از سایر آیات قرآنی، مفهوم اسلام را نیز بر این سه اضافه میکنیم و میگوییم: واژههای اسلام، ایمان، هجرت و جهاد، از واژههایی است که در فرهنگ قرآنی اصالت دارد و تقریبا میتوان گفت که مجموع این مفاهیم، مفاهیمی است که اختصاصا معنوی، مذهبی و اسلامی است. این مفاهیم از جمله مواد و مصالح اصلی قرآن است و در بسیاری از آیات و احادیث به عنوان ابزار اصلی بیان مقصود بکار گرفته شده است.
میان چهار مفهوم یاد شده (اسلام، ایمان، هجرت و جهاد) ارتباط و اتصال وجود دارد. اسلام شناخت عقلی و تصدیق زبانی و ایمان گرایش و تصدیق قلبی است، به دنبال این گرایش قلبی، حرکت و گرایش عملی؛ یعنی هجرت پدید میآید و در حرکت و عمل است که انسان به مانع بر میخورد و برای رفع آن، تلاش و مجاهدت میکند و به جهاد بر میخیزد، جهاد موقوف بر هجرت و هجرت موقوف بر ایمان و ایمان موقوف بر اسلام است و از این مجموعه، یک دستگاه واحد و یکپارچه تشکیل میشود که میان اجزای آن نوعی ارتباط دینامیکی حرکت آفرین وجود دارد و مخصوصا همین ارتباط حرکت آفرین است که مجموعه اسلام و ایمان و هجرت و جهاد را برای ترسیم خطی به بلندی تمامی قامت دین، توانا میسازد و تصوری از یک حرکت و یک راه معنوی در انسان ایجاد میکند؛ راهی که باید آن را شناخت و به درستی آن یقین قلبی پیدا کرد و در آن قدم نهاد و رو به مقصد حرکت کرد و با موانع آن جنگید. فراموش نکنیم که یکی از تعابیر بسیار رایج قرآنی برای بیان دین، تعبیر «صراط مستقیم» است که به عنوان یک راه، با مجموعه «اسلام، ایمان، هجرت و جهاد» تناسب بسیار دارد.
نکته دیگری که درباره این معانی باید گفت این است که هر یک از آنها یک مفهوم اشتدادی و ذومراتب است. این خصوصیت منحصر به همین چهار مفهوم نیست بلکه اصولاً غالب یا همه مفاهیم دینی اینچنین است. برخلاف مفاهیم ریاضی و علمی و تجربی که از نظر کمّی مقدار ثابتی دارند، مفاهیم معنوی دارای شدت و ضعف و درجاتند و مانند ستونی هستند که از زمین تا به آسمان برافراشته و کشیده شدهاند. این مفاهیم از این نظر به نور شباهت دارند که حقیقتی است که با آنکه همواره وحدت مفهومی و وجودی خود را حفظ میکند شدت و ضعف دارد. به همین سبب است که برای حقایق قرآنی و همچنین برای کل قرآن، ظاهر و باطنی معرفی کردهاند و باطن آن را هم به نوبه خود دارای باطنی دانستهاند و به همین سبب است که در قرآن و در لسان پیشوایان و بزرگان اسلام، گاهی برای حقایقی از قبیل اسلام و ایمان و هجرت و جهاد، مواقف و مراحلی معرفی شده و برای هر یک از آنها درجاتی عنوان گردیده است که این مراحل و درجات تماما در طول یکدیگر قرار دارند؛ از جمله برای همین معانی چهارگانه نیز به اسلام اصغر و اسلام اکبر و ایمان اصغر و ایمان اکبر و هجرت صغری و هجرت کبری و جهاد اصغر و جهاد اکبر قائل شدهاند(6) و برای هر یک از این مراحل، معنای خاصی بیان کردهاند و برای رسیدن به آن، شرطی قرار داده و راهی نشان دادهاند.
اکنون هنگام آن است که هر یک از این معانی چهارگانه را یک بار به معنای اصغر و ابتدایی آنها و بار دیگر به معنای کاملتر و اکبر آنها به اختصار شرح دهیم و در کنار این شرح، به نظیر و شبیه این معانی در حج اشاره کنیم تا از این طریق بتوانیم شباهت میان اسلام و حج را نشان دهیم و در این آیینه، قامتِ بلند و زیبای حج را تماشا کنیم.
اسلام اصغر
چنانکه میدانیم اسلام اصغر، همان اظهار شهادتین است که فرد با جاری ساختن آن به زبان و تصدیق آن در قول خویش، مسلمان محسوب میشود و داخل در جرگه مسلمانان میگردد و مشمول احکام حقوقی و اجتماعی جامعه اسلامی میشود.
این مرحله از اسلام، همان مرحلهای است که سبب امتیاز و جدا شدن مسلمان از کافر میگردد و همان مرحلهای است که خداوند آن را مادون ایمان دانسته است؛ آنجا که میفرماید:
قَالَتْ الاْءَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلْ الاْءِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ…(7)
«اعراب گفتند ما ایمان آوردهایم. (ای پیامبر) بگو ایمان نیاوردهاید بلکه چون هنوز ایمان در دلهایتان وارد نشده، بگویید ما اسلام آوردهایم.»
نشانه این مرحله در حج آن است که تا فرد مسلمان نباشد و هویّت رسمی اسلامی نداشته باشد، نمیتواند داخل مکه شود. شرط ورود به سرزمین مکه، چنین اسلامی است. همانگونه که فرد با اظهار شهادتین داخل در جامعه بزرگ جهانی اسلام میشود و عضوی از آن محسوب میگردد، در حج نیز به این شرط میتواند داخل در محدوده حج و عضوی از جامعه انبوه حجگزاران شود که واجد این درجه از اسلام باشد.
ایمان اصغر
ایمان، تصدیق درونی و اذعان باطنیِ حقیقت معنای شهادتین است که در مرحله اسلام اصغر بر زبان فرد جاری میشود. اگر اظهار شهادتین سبب امتیاز مسلمان از کافر میشود، ایمان آن معیاری است که مؤمن را از منافق جدا میسازد. ایمان اصغر، عبارت از ورود تصدیق ذهنی و اظهار شفاهی به قلب است. جلوه ایمان اصغر در حج، «نیت» است. هنگامی که فرد در دل قصد حجگزاردن میکند و تصمیم میگیرد که برای اطاعت از خدا و کسب رضای او و نیل به قربت او قدم در راه گذارد و اعمال و مناسک را بجای آورد، سر و کار او با دل و ایمان خویش است. در این مرحله، دیگر اظهار اسلام به زبان دخالت ندارد. همانگونه که شرط ورود به مکه، داشتنِ اسلام اصغر است و بودن در مکه نشانه احراز این مرتبه است، گویی نشانه ایمان نیز در حج «توجه» به کعبه است که خانه خداست و مرکز دایره توجهات حجگزاران، بلکه قبله همه مسلمانان و مرکز توجه قلبی همه مؤمنان است؛ به عبارت دیگر، میتوان گفت که ظهور ایمان در حج، به صورت توجهی است که در قلب مؤمن نسبت به کعبه بعنوان «خانه خداوند» پیدا میشود. این معنا نزدیک به معنایی است که میفرماید:
«مَثَلُ الإیمان مِنَ الإسْلام، مَثَل الْکَعْبَهِ الْحَرام مِنَ الْحَرَم، قَدْ یَکُونُ فِی الْحَرَم وَ لایَکُونُ فِیالْکَعبه حَتّی یَکُون فِی الْحَرم».(8)
«رابطه ایمان و اسلام مثل رابطه کعبه و مسجدالحرام است. گاه باشد که کسی در مسجدالحرام باشد، اما در کعبه نباشد اما نمیتواند در کعبه باشد و در مسجدالحرام نباشد.»
هجرت صغری
چنانکه گفتیم، لازمه اسلام حقیقی، ایمان حقیقی است و نشانه ایمان حقیقی، عمل و حرکت است و دور شدن از بسیاری چیزها و نزدیک شدن به بسیاری چیزهای دیگر، دل کندن از بسیاری چیزها و دل بستن به بسیاری دیگر و این همه، در مفهوم «هجرت» خلاصه شده است. در این مرحله است که فرد قدم در «سبیلاللّه» میگذارد و از آنجا که هست رو به سوی او پیش میرود. هجرت صغری، همان جابجایی مکانی است که در نتیجه آن آدمی از محیط شرکآلود و کفرآمیز دور میشود و به جامعهای که در آن موانع کمتری بر سر راه رشد او قرار میدهد، هجرت میکند. این همان هجرتی است که پیامبر گرامی ما از مکه به مدینه انجام داد و برای کسب رضای خداوند زادگاه و شهر و دیار خود را ترک گفت ـ و هر یک از ما نیز باید دارالکفر را به سوی دارالایمان ترک کنیم و اما در حج باید گفت که لازمه حج، هجرت است و نشانه این هجرت صغری در حج، همان «حرکت»ی است که حج گزاران انجام میدهند و خانه و کاشانه و زن و فرزند و مال و شهر و دیار خویش را ترک میگویند و رو به سوی مکه میکنند. این همان هجرتی است که مؤمنان پس از اعلام حج و با شنیدن ندای الهی: وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالاً وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ(9) آغاز میکنند و میلیونها نفر از دور دست جهان، با همه گونه مَرْکبی، راههای دور را در مینوردند و در بیابانها به شوق کعبه قدم میزنند و از سرزنش خار مغیلان نمیهراسند تا خود را مگر به کعبه رسانند.
جهاد اصغر
پس از اسلام و ایمان و هجرت، نوبت به جهاد میرسد. اکنون فرد، اسلام آورده و حقیقت آن را نه تنها به زبان و در اندیشه و عقل خود، بلکه در دل تصدیق کرده و به حرکت درآمده است و در این حرکت با پستی و بلندی و ناهمواری و خار راه و تابش آفتاب و سنگینی بار و فشار تشنگی و بیم راهزنان و دشمنان روبرو است. اینجا است که هجرت از یک قدم زدن و گلگشت و مسافرت تفریحی متفاوت میشود و اینجاست که «هجرت» با «جهاد» همراه میگردد و کوشش برای رفع موانع آغاز میشود و مسافر از مجاهد بازشناخته میشود. نشانه این جهاد با موانع خارجی و دشمنان بیرونی که در اسلام از آن به «جهاد اصغر» تعبیر شده در حج، همان «کوشش»ی است که حجگزار در ادای مناسک حج باید انجام دهد. جلوه جهاد اصغر در حج، «سعی» میان صفا و مروه است. همچنانکه هاجر پس از آنکه هجرت کرد به سعی پرداخت و مجاهدت کرد، حجگزار نیز پس از هجرت آرام نمینشیند و سعی میکند و به طواف میپردازد، میدود و میگردد، فریاد میکشد، تولّی و تبرّی میکند، به خدا روی میآورد و از دشمن او که شیطان است میگریزد و نه تنها میگریزد که میستیزد، با او میجنگد، او را رمی میکند، به سوی او تیر پرتاب میکند و اگر نخورد دوباره پرتاب میکند، دست به سلاح و کارد برنده میبرد و قربانی میکند در راه خدا و برای اطاعت امر او خون میریزد؛ آری، حج یک عبادت ساکت و راکد، یک گوشهگیری و عُزلتگزینی نیست، صحنهای از حرکت و سعی و کوشش و مجاهدت و جهاد است.
اسلام اکبر
اکنون بار دیگر به همان حقایق چهارگانه باز میگردیم. این بار از اسلام و ایمان و هجرت و جهاد اکبر سخن میگوییم و نشانههای این معانی را در حج باز میجوییم. نخست از اسلام اکبر سخن میگوییم. این مرحله از اسلام، مرحله بالاتری است که انسان نه فقط به زبان و به قول، وحدانیت خداوند و نبوت رسول او را تصدیق میکند بلکه به تمام وجود خویش تسلیم او میشود و قدم به وادی عبودیت او میگذارد. این همان مرحله از اسلام است که درباره آن فرمودهاند: «الإسْلامُ هُوَ التَّسْلِیم وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِین»(10) و همان مرحلهای است که خداوند درباره آن میفرماید: «اِنَّ الدِّینَ عِنْدَاللّهِ الإسْلام»(11) و نیز میفرماید: أَفَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ…(12) در این مرحله است که معنای حقیقی اسلام بر زبان و قلب و جوارح فرد مستولی میشود. در این مرحله است که مسلمان همه آنچه را که خدا و رسـول فرموده، از دل و جـان میپذیرد و بدان تسلیم میشود و در آن چون و چرا نمیکنـد و در برابر آن به گردنکشـی و مشاقّه نمیپردازد. درباره همین اسلام اکبر است که امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«لَوْ اَنَّ قَوْما عَبَدُوااللّهَ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وآتوا الزّکاه وَ حَجُّوا الْبَیْتَالْحَرام وَ صامُوا شَهْر رَمَضان ثُمَّ قالُوا لِشَیءٍ صنعه اللّه أو صَنَعهُ رَسُول اللّه صلیاللهعلیهوآله اِلاّ صَنَع بِخلاف الَّذی صَنَعَ أو وَجَدُوا ذلِکَ فِی قُلُوبِهِمْ، لَکانُوا بِذلکَ مُشْرکین، ثُمَّ تَلا هذِهِ اْلآیَه: فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیما ثُمَّ قالَ أَبُوعَبداللّه علیهالسلام : عَلَیکُم بِالتَّسْلِیم».(13)
«اگر مردمی باشند که خدای واحدِ بیشریک را عبادت کنند و نماز را برپا دارند و زکات بپردازند و حج بیتاللّهالحرام بگزارند و روزه ماه رمضان بگیرند و با اینحال به چیزی که خدا یا رسول خدا آن را ساخته و قرار داده، ایراد کنند که چرا غیر از این شیوه که ساخته است نساخته، یا اینکه چنین ایرادی را در دل بگذرانند، به سبب همین امر مشرک خواهند شد. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «قسم به پروردگار تو که این مردم به تو ایمان نخواهند داشت مگر آنکه تو را در اختلاف خویش حکم قرار دهند و در دل خویش هیچ تنگی و فشاری از حکم و داوری تو احساس نکنند و به تو یکسره تسلیم شوند». امام صادق علیهالسلام آنگاه فرمود: بر شما باد که خود را تسلیم کنید.»
نشانه اسلام اکبر در حج، اطاعت حج گزار از همه دستورات الهی و مناسک حج است. او نمیپرسد که چرا باید از کوه صفا به سوی کوه مروه هفت بار بدود و چرا باید به آن کیفیت خاص گِرد خانه بچرخد و چرا باید شب را در مشعر به روز آورد و چرا باید قربانی کند. آری، او تسلیم است، او عبد است و چنانکه گفتهاند «العَبْدُ وَ ما فِی یَدِهِ کانَ لِمَوْلاهُ»(14) او در آنجا یکپارچه سر بر خط فرمان خدا دارد. او حتی در طواف و سعی نیز روی خویش را از مرکز و مقصد خویش بر نمیگیرد و با فریاد «لَبَّیْک، أَلّلهُمَّ لَبَّیک، لا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیک، اِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَهَ لَکَ وَ الْمُلْک، لا شَرِیک لَک»(15) تسلیم بودن خود را اعلام میدارد و با ابراهیم پیامبر که سرسلسله اسلام آوردگان و تسلیم شدگان به حق است همزبان میشود و رو به کعبهای که ابراهیم بنا کرده میگوید:
… إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَای وَمَمَاتِی للّهِِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ(16)
«همانا نماز و عبادات من و زندگی و مرگ من برای خداوندی است که پروردگار عالمیان است، او شریکی ندارد و به من چنین امر شده و من نخستین مسلمانم.»
ایمان اکبر
همچنانکه پس از اسلام اصغر، ایمان اصغر قرار دارد، پس از اسلام اکبر نیز به ایمان اکبر میرسیم. در مرحله ایمان اکبر، تصدیق به حقیقت دین و لزوم اطاعت و عبودیت، از مرحله ورود به قلب فراتر میرود و تمامی قلب را فرا میگیرد، به نحوی که دیگر جایی برای چیزی غیر خدا باقی نمیماند. در این مرحله، بنده از مرتبه تسلیم و انقیاد که لازمه اسلام اکبر است، برتر میرود و به مقام رضا و رغبت و شوق میرسد و عبادت او عبادت عاشقانه است. ایمان اکبر همان مرحلهای است که خداوند با خطاب یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ…(17) آن را از صاحبان ایمان اصغر طلب میکند. حالات و مناسک مربوط به آن، همان راز و نیاز و نیایش شبانه مشعرالحرام و دعاهایی است که در عرفات بر زبان مؤمن جاری میشود. در این حال گویی مؤمن، بلبلی است که از شوق مشاهده جمال محبوب خویش غزلسرایی میکند، خود را یکسره از یاد میبرد و با سرور آزادگان و سرحلقه عاشقان همآوا میشود که:
«اِلهی تَردّدی فِی الآثار یُوجب بَعد المزار، فاجمعنی عَلَیک بخدمه توصلنی الیک. کیف یستدلّ علیک بما هو فی وجوده مفتقر اِلَیک؟ أ یکون لغیرک من الظّهور ما لیس لک حتّی یکون هو المظهر لک؟ متی غبت حتّی تحتاج الی دلیل علیک؟ و متی بعدت حتّی یکون الآثار هی الّتی توصل الیک؟»(18)
«پروردگار من! درنگ من در مشاهده آثار تو، مرا از دیدار تو دور میسازد، تو مرا به خدمتی وادار که به تو نزدیکم سازد.
چگونه ممکن است آنچه را که در هستی خود گدای درگاه توست، دلیل وجود تو گرفت؟
آیا غیر تو، ظهوری دارد که تو نداشته باشی، و آنگاه آن غیر تو، ظاهرکننده تو باشد؟ کی ناپیدا بودهای تا برای یافتن تو نیازی به راهنما باشد؟
کی دور بودهای تا لازم شود از آثار تو برای رسیدن به تو کمک گرفت؟»
آنجا که خداوند میفرماید: أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ…(19) همین ایمـان اکبر را به یاد مؤمنان میآورد. در ایمان اکبر است که مؤمن با یاد خدا و ذکر خدا دلش آرام میگیرد و به خشوع و خشیت میافتد. این مؤمناناند که مصداق آیه کریمهاند که: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانا(20) و درست به همین دلیل است که خداوند از کسانی که به این مقام رسیدهاند میخواهد تا در حج، در منا و عرفات و مشعر به یاد خدا باشند، آنجا که میفرماید: …وَیَذْکُرُوا اسْمَاللّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ…(21) همین ایمان اکبر است که مؤمن را به فلاح میرساند و مشمول آیات اول سوره مؤمنون میسازد:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاهِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ.(22)
«براستی که مؤمنان رستگارانند، همانان که در نماز فروتنی دارند و از کارهای بیهوده گریزانند، آنان که در راه خدا انفاق میکنند و دامان خود را پاک نگه میدارند.»
یعنی در این حالت است که خشوع در نماز و پرهیز از لغو و انفاق مال و مراقبت از سرکشیهای شهوی، ملکه مؤمن میشود و میبینیم که این همه، در حج هست. حجگزار در حال احرام از سخن لغو و کلام زشت ممنوع است و با تقدیم قربانی، در راه خداوند انفاق میکند و با دوری از آمیزش، خود را به کنترل غریزه خویش توانا میسازد.
هجرت کبری
هجرت صغری هجرتی در زمین بود که در آن، فردِ انسان از جایی به جایی منتقل میشد، اما هجرت کبری هجرتی است که انسان از گناهان، از زشتکاریها و صفات زشت خویش میکند. این هجرت، هجرت انسان از خویشتن دروغین به خویشتن راستین است، خویشتنی که الهی است و به همین دلیل حقیقی و راستین است. این همان هجرتی است که خداوند پیامبر خویش را نیز بدان امر میکند، آنجا که در سوره مدثر میفرماید:
یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ * قُمْ فَأَنذِرْ * وَرَبَّکَ فَکَبِّرْ * وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ * وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ.
«ای جامه به خود پیچیده، برخیز و به مردم هشدار ده. برخیز و پروردگار خویش را بزرگدار. برخیز و جامه خویش را پاک ساز و از آلودگیها هجرت کن.»
امام باقر علیهالسلام در حدیثی به نقل از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«اَلا اُنَبِّئُکُم بِالْمُؤمِن؟: المُؤْمِن مَنِ ائْتَمَنَهُ المُؤْمِنُون عَلی أمْوالِهِم وَ اُمُورِهِم، وَ الْمُسٌلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسلِمون مِن لِسانِهِ وَ یَدِهِ، وَالْمُهاجر مَنْ هَجَر السَّیِّئات وَ تَرک ما حَرَّمه اللّه عَلَیْه.»(23)
«آیا بگویمتان که مؤمن کیست:
مؤمن کسی است که مؤمنان دیگر او را بر اموال و امورشان امین بدانند و مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش سالم بمانند و مهاجر کسی است که از زشتکاریها هجرت کند و از آنچه خدا بر او حرام ساخته دوری گزیند.»
این هجرت کبری، دوری گزیدن از آداب و رسوم نادرست و عادات ناپسند است، دور شدن از همه چیزهایی است که شایسته انسان نیست. حج، آکنده از دستورات و برنامههایی است که ما را به تربیت انسانی و در نتیجه به هجرت کبری از هرآنچه غیرانسانی است دعوت میکند.
هنگامی که حجگزار به میقات میرسد و در زمان و مکان معینی نیّت میکند، با دقت در وقت و مکان، وقت شناسی و نظم میآموزد و از بینظمی دوری میگزیند.
هنگامی که لباس معمول خود را از تن دور میکند و جامه سپید و ساده و نادوخته احرام به تن میاندازد، در واقع خود را از نشانههای تفاخر و تفاوت با دیگران دور میکند.
وقتی موی سر را میتراشد بازهم خود را از گیسوانی که ممکن است در او عجب و خودبینی ایجاد کند دور میسازد.
آنجا که شکار بر او حرام میشود، او میآموزد که چگونه خود را از درنده خویی و سلب آزادی دیگران دور کند.
وقتی موظف میشود زینت و آرایش را از خود دور کند، در واقع میآموزد که چگونه باید دلبستگی به زیباییهای دروغین را بدور افکند.
و بالأخره در مدتی که اعمال غریزه جنسی را بر خود حرام میسازد، از نیرویی کهگهگاه بر او تسلط مییابد هجرت میکند.
پس در حج، هم هجرت صغری وجود دارد و هم هجرت کبری.
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام کلامی دارند که با بحث ما تناسب بسیار دارد:
«وَیَقُولُ الرَّجُل هاجَرتُ وَلَمْ یُهاجر؛ اِنَّما الْمُهاجِرُون اَلَّذینَ یُهاجِرُون السَّیِّئات وَلَمْ یَأتُوا بِها».(24)
«آدمی میگوید هجرت کردهام و حال آنکه هجرت نکرده است؛ چرا که مهاجران آنانند که از سیئات و بدیها هجرت میکنند و بدان باز نمیآیند.»
جهاد اکبر
جهاد اکبر بنا به فرمایش مشهور پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله مبارزه با نفس امّاره بالسوء است و این خود بالاترین درجهای است که مؤمن بدان میتواند رسید؛ چرا که با دشمنترین دشمنان خویش که همان نفس باشد جنگیده است. هیچ مجاهدهای بالاتر از آن نیست که انسان بر خود تسلط یابد و اگر بگوییم که نهایت نتیجهای که مذهب در تربیت انسان جستجو میکند همین است که انسان را؛ یعنی خود فطری و الهی انسان را بر نفس او مسلط سازد، گزاف نگفتهایم. حج سراسر مبارزه با سرکشیهای نفس است، مبارزه با برتری طلبیهایی است که نفس میخواهد از راه لباس و نژاد و رنگ پوست و مقام و منصب اعمال کند. رمی جمره در حقیقت یک یادآوری است برای آنکه شیطان را در درون خویش سنگباران کند. حج مبارزه با آن نفسی است که ما را از خدا دور میسازد و از جامعه جدا میکند و خداوند ما را در حج بسوی خویش فرا میخواند و از ما میخواهد تا همه تعیّنات را از خویشتن بزداییم و خود را چونان قطرهای در دریای جامعه اسلامی غرق کنیم و «من»های شیطانی را زیر پای خویش لگدکوب کنیم تا در درون هر یـک از ما «منِ» الهـی شکفته شود و در جامعه ما، «ما»ی اسلامی به وجود آید.
اکنون که شباهت میان حج و کل اسلام را از دیدگاه مجموعه مفاهیم «اسلام و ایمان و هجرت و جهاد» بیان کردیم، میگوییم خداوند با واجب ساختن عبادتی مانند حج بر مسلمانان، خواسته است ابعاد گوناگون تعالیم و دستورات اسلامی را در یک عبادت واحد جای دهد تا هر مستطیعی در عمر خویش یک بار در مدت معینی اسلام را در تمامیت آن بصورت مختصر و محدود تجربه و تمرین کند. شاید بتوان حج را در مقایسه با کل اسلام به مدلها و ماکتهای کوچکی تشبیه کرد که در علم و صنعت ساخته میشود و نوآموزان و دانشجویان با مشاهده آن و آزمایش با آن، برای کار با واقعیتهای اصلی و خارجی آماده میشوند.
گویی خداوند خواسته است ما را برای عمل به همه ابعاد اسلام ورزیده سازد و خواسته است به ما توانایی اظهار اسلام و تسلیم محض به خدا و ایمان قلبی به وحدانیت او و بندگی کـردن از سر طوع و رضـا و رغبت را، هجـرت از دارالکفـر به دارالایمان و هجرت از معصیت به طاعـت را، و جهـاد با دشمنان خدا و جهاد با نفس را یکجا در یک عبادت تعلیم و تمرین دهد.
اکنون چه دردناک است اگر بشنویم حج از سیاست جداست. چه دریغآمیز است اگر بگویند در حج نباید به مسائل سیاسی پرداخت و نباید از سرنوشت مسلمانی که در اقطار عالم در دست دشمنان بشریت اسیرند سخن گفت.
آنان که میگویند حج را باید از سیاست دور نگهداشت، در حقیقت میگویند اسلام از سیاست جداست؛ چرا که دیدیم که حج نمونه و مدل اسلام است. اگر در حج نباید سیاست و جهاد با دشمنان اسلام وجود داشته باشد، پس در اسلام نیز نباید سیاست و جهاد وجود داشته باشد.
کسانی که میگویند در حج، که عظیمترین گردهمایی انسانها بر روی زمین است، نباید سخن از سیاست به میان آورد به همان اندازه در اشتباهند که کسی بگوید در حج نباید غیر از مباحث سیاسی به کار دیگری پرداخت. حج یک مجموعه جداییناپذیر از اسلام و ایمان و هجرت و جهاد است و هیچ یک از این امور را نمیتوان از حج جدا کرد، چنانکه هیچ یک را نمیتوان از اسلام جدا ساخت.
پی نوشت :
1 ـ خداوند، کعبه را مایه قیام و قوام مردم قرار داده است.
2 ـ تا کعبه برپاست، دین برپاست.
3 ـ حدیثی که در آغاز مطلب از امام جعفر صادق علیهالسلام آوردیم، با توجه به آیه 97 سوره مائده، میتواند مجوزی برای این تشبیه باشد. همچنین حدیثی که شیخ صدوق در عللالشرایع از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله نقل میکند ما را در این تشبیه الهام میبخشد. شیخ صدوق چنین مینویسد:
قد جاء فی تعلیل الرسول صلیاللهعلیهوآله للحجّ ضمن تعلیله لسائر الفرائض بانّه معادل لتمام الشّریعه اذ یقول صلیاللهعلیهوآله : «جائنی جبریل فقال لییا احمد الاسلام عشره اسهم و قد خاب من لا سهم له فیها، اوّلها شهاده ان لا اله الااللّه و هی الکلمه، والثّانیه الصّلاه و هی الطّهره، والثالثه الزّکاه و هی الفطره، والرّابعه الصّوم و هی الجنّه، والخامسه الحجّ و هی الشّریعه».
پیامبر در ضمن بیان علت سایر فرایض، درباره علت وجوب حج بر مسلمانان فرمودهاند که حج معادل همه دین است. پیامبر فرموده است: «جبریل بر من درآمد و گفت ای احمد، اسلام ده بخش دارد و هرکه از این بخشها سهمی نداشته باشد زیانکار است. اول آن شهادت لاالهالاالله است که اصل عقیده است، دوم نماز است که پاکیزگی است، سوم زکات است که خود سبب رشد و شکفتگی است، چهارم روزه است که سپر (آتش و عذاب) است و پنجم حج است که همان شریعت است.
4 ـ لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات وانزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس… «همانا ما رسولان خود را همراه با دلائل روشن گسیل داشتیم و اب آنان کتاب و ترازو نازل کردیم تا مردم به عدل و داد قیام کنند و آهن را نازل کردیم که در آن هم ترس و بیم شدید است و هم برای مردم سودها دارد…»
5 ـ توجه به آیات دیگری که همین معانی را در کنار هم قرار میدهند، ضروری است. بعنوان نمونه آیه 218 سوره بقره را میآوریم:
انّ الذین آمنوا والذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل اللّه اولئک یرجون رحمتاللّه واللّه غفور رحیم.
«آنان که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند، همانند که به رحمت خداوند امیدوارند و خدا آمرزنده و مهربان است.»
6 ـ البته بالاتر از مرحله اسلام و ایمان و هجرت و جهاد اکبر نیز، مرحله بالاتری تشخیص دادهاند که از آن به «مرتبه اعظم» تعبیر کردهاند. قصد ما در این مقاله بیان این مراتب و مراحل نیست، خواننده میتواند برای مطالعه بیشتر در این زمینه به «رساله لبّ اللباب» علامه سیدمحمد حسین حسینی تهرانی و یا به «رساله سیر و سلوک» منسوب به بحرالعلوم که آن نیز با مقدمه و شرح علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی به چاپ رسیده، مراجعه کند. این رساله در نگارش مقاله حاضر از بسیاری جهات محل مراجعه و مورد استفاده ما بوده است.
7 ـ حجرات: 14
8 ـ اصول کافی، ج 3، کتاب الایمان و الکفر، باب ان الاسلام قبل الایمان، حدیث 2
9 ـ در میان مردم حج را اعلام کن، تا سواره و پیاده از همه جا و از اعماق درهها، بسوی تو سرازیر شوند؛ حج: 27
10 ـ اسلام همان تسلیم است و تسلیم همان یقین.
11 ـ همانا دین، نزد خدا اسلام است؛ آل عمران: 19
12 ـ آیا پس آنکس که خدا سینهاش را برای اسلام گشاده ساخت و بدو شرح صدر عطا کرد، پس او از نوری خدایی روشنی میگیرد؛ زمر: 22
13 ـ اصول کافی، ج 4، کتاب الایمان و الکفر، باب الشرک، حدیث 6
14 ـ بنده و آنچه مالک آن است متعلق به مالک اوست.
15 ـ لبیک، بارالها لبیک، تو بیشریکی، لبیک، سپاس و نعمت و فرمانروایی از آن توست، تو بیشریکی.
16 ـ انعام: 162 و 163
17 ـ نساء: 136
18 ـ بخشی از دعاء عرفه امام حسین علیهالسلام .
19 ـ حدید: 16.
20 ـ مؤمنان آنانند که وقتی یاد خدا به میان میآید دلهاشان پر از خوف او میشود و وقتی آیات او بر آنان خوانده میشود بر ایمانشان افزوده میگردد؛ انفال: 2
21 ـ نام خدا را (در حج) در روزهای معینی یاد میکنند؛ حج: 28
22 ـ مؤمنون : 5 ـ 1
23 ـ محاسن برقی، ج1، ص285
24 ـ بحارالانوار، ج 10، قسمت اخلاق از کتاب عادات.
منبع: فصلنامه میقات حج