بنی اسرائیل، موسی علیه السّلام و مهدویت

بنی اسرائیل، موسی علیه السّلام و مهدویت

بنی اسرائیل در زیر فشار حکومت فرعون انواع سختی ها و بلاها را به امید ظهور منجی تحمل می نمودند و همین امر سبب آماده شدن آنان برای استقبال از منجی و سبب ایحاد دو صفت صبر و اتحاد در میان آنان شد.(1) در روایتی از امام صادق علیه السّلام آمده است که به دلیل این شایستگی خداوند ظهور منجی را در میان آنان که پس از گذشت چهارصد سال تعیین شده بود، صد و هفتاد سال به جلو انداخت.(2) این که آیا این تعجیل در ظهور برای آنان مبارک بود یا به سبب ناپختگی در انجام وظایف رسالت و مأموریت خویش سبب شکست آنان شد، موضوعی است که به تأمل بیشتر نیاز دارد. شاید پاسخ این باشد که این قوم به راستی در ابتدای کار شایستگی ظهور منجی را پیدا نمود، اما در ادامه راه دوباره بازگشتی داشت به انحرافات شیطانی خویش که سبب از هم گسیختگی و نهایتاً شکست آنان شد، و این اتمام حجتی است از سوی خداوند بر هر قومی که ادعای دینداری و زمینه سازی ظهور کند.

اما داستان موسی و فرعون از خوابی که فرعون دید (3)-و تعبیر آن زوال ملکش به دست یکی از فرزندان بنی اسرائیل بود-یا پیش بینی منجمان آغاز شد (4) که البته قابل جمع می باشد. یکی از علومی که در دوران معاصر-علی الظاهر- از بین رفته و به نظر نمی رسد که دیگر متخصصی به شکل رسمی در جهان امروز داشته باشد، علم “تنجیم” است که در گذشته-به ویژه تا همین زمان موسی علیه السّلام-کاربرد زیادی داشت و به وسیله آن می شد آینده را بر اساس حرکت و موقعیت ستارگان پیش بینی نمود. در این خصوص حتماً بایستی به حرمت آن در اسلام و فلسفه هدایت و تربیت در این دین مبین توجه نمود.
بر اساس روایات تاریخی، منجمان بارگاه فرعون ظهور منجی را در میان بنی اسرائیل و حتی زمان تولد او را پیش بینی نموده بودند. از این رو بود که در کنار تمام تضییقاتی که فرعون بر بنی اسرائیل روا می داشت تا آنان را از هویت خویش دور کند و عزم و اعتماد به نفس را در میان آنان نابود کند، فاجعه عظیم ذبح نوزادان پسر در میان این قوم از سوی مأموران فرعون با شدتی تمام آغاز شد. بنابر روایات در این جریان بیش از بیست هزار نوزاد کشته شدند (5) و این البته آزمایشی بود از جانب خداوند تا این قوم را در انجام مأموریت خویش بیش از پیش استوار سازد، همانند جریانی که امروزه در سرزمین های اشغالی از سوی دشمنان در حال وقوع است.
اما اراده خداوند بر تولد موسی علیه السّلام در همین شرایط قرار گرفته بود. عمران پدر موسی از نگهبانان کاخ فرعون بود. در شبی که بنابر نظر منجمان قرار بود نطفه منجی بنی اسرائیل بسته شود، فرعون جشنی ترتیب داد و همه مردان بنی اسرائیل را به بهانه ی جشن از زنان خویش جدا نمود و به بیابان برد. نگهبانان کاخ از این برنامه معاف بودند. نیمه های شب اوضاع جوّی به حدی بد می شود که از سویی مردان در بیابان به زحمت می افتند و از سویی دیگر زنان در خانه نگران همسران شان می شوند. این صحنه باز از مقاطعی است در تاریخ که امری در ظاهر مذموم و آزاردهنده در پس پرده خود برکات زیادی را به همراه دارد. پیش از این در تاریخ به مواردی این چنین، برخورده بودیم و پس از این نیز از این گونه اتفاقات در بررسی تاریخ تا به امروز خواهیم داشت. به هر حال یوکابد مادر موسی نگران از وضعیت شوی خویش به کاخ فرعون می آید و در اوضاع آشفته آن شب و در قصر فرعون نطفه موسی علیه السّلام بسته می شود.(6)
با اعلام منجمان مبنی بر وقوع این پیش گویی، سخت گیری فرعون بر بنی اسرائیل و قتل فرزندان پسر آنان افزایش یافته و کودکان زیادی در این مقطع قربانی می شوند. یکی از شباهت های وجود مقدس امام زمان علیه السّلام با پیامبران الهی، شباهت ایشان است با موسای کلیم علیه السّلام در مخفی بودن حمل هر دو وجود مقدس.(7) بدین سان آثار حمل در مادر موسی علیه السّلام پدیدار نشد و آن کودک بدور از فتنه فرعونیان به دنیا آمد و در ادامه داستان و با افزایش ضریب خطر، مادر موسی علیه السّلام با وحی و تعلیم الهی، وی را در صندوقی گذاشته و به رود نیل می سپارد تا به فرمان خداوند در آنجا که باید، از آب گرفته شود. صندوق در کاخ فرعون از آب گرفته می شود و این گونه با ایجاد محبت نسبت به این نوزاد در دل همسر فرعون، وی در کاخ دشمن خدا و به عنوان پسرخوانده او دوران رشد را گذراند و با فنون کشورداری-که از زمان وفات یوسف در میان بنی اسرائیل مهجور مانده بود-آشنا شد.

2. ظهور منجی
در این دوره، آتش انتظار، بنی اسرائیل را گذاخته بود و با اوج گرفتن فشارها شوق دیدار موسی علیه السّلام هر روز بیش از پیش در دل آنان شعله ور می شد. این شرایط-همان گونه که در خصوص وجود مقدس مولایمان عج الله تعالی فرجه الشریف نیز آمده است-زمینه را برای مدعیان دروغین فراهم می کند و جریانی است بسیار خطرناک که می تواند سرنوشت نهضت را به کلی به انحراف بکشاند.
“امام پنجم علیه السّلام فرمود: موسی هنگامی ظاهر شد که پنجاه دروغگو پیش از او آمده و هر کدام مدعی بودند که همان موسی بن عمران موعود هستند”.(8)
سرانجام پس از آن که موسی علیه السّلام در میان عده ای از خواص شناخته شده بود و می رفت تا با شکل گیری یک شبکه مخفی از یاران و اصحاب، جریان مقابله با فرعون با تأنی و تدبیر به شکلی مؤثر پیش رود، با پیش آمدن داستان قتل مرد قبطی(9) در پی مشاجره ای که با یکی از اسرائیلیان بی بصیرت و زمان نشناس داشت و کمک موسی علیه السّلام به او و آشکارشدن ماجرای قتل در مرتبه دوم، شخصیت موسی علیه السّلام زودهنگام بر فرعونیان آشکار شد و او مجبور شد از مصر نگران و بیمناک خارج شود. در این فرار از فرعونیان تقدیر خداوند بر آن قرار گرفته بود که موسی علیه السّلام چند صباحی را در جوار یکی از پیامبران الهی به نام شعیب گذرانده و از این رهگذر در کنار تجربه حکومت داری و کاخ نشینی، دورانی را نیز به چوپانی و زندگی در بیابان گذراند تا از همه جهت برای رهبری بنی اسرائیل آماده شود.
البته این لزوم تربیت و آمادگی هیچ نباید سبب شود تا ما موسی علیه السّلام را در این دوره از فضائل و کمالات اخلاقی و طی مقامات عرفانی کم نصیب بدانیم. در ماجرای رسیدن موسی علیه السّلام به شهر مدین نکته ای وجود دارد که در این خصوص قابل توجه می نمایند. موسی علیه السّلام پس از آن که بنابر اقوال تاریخی هشت روز در بیابان سرگردان بود و در این مدت غذایی جز علف و برگ درختان نداشت به شهر مدین رسید(10) و در آنجا پس از پیش آمدن داستان دختران شعیب و کمک به آنان در آب دادن به گوسفندان، در کنار چاه مدین دراز کشید و بنابر نقل قرآن و ترجمه های آن،‌(11) ظاهراً زبان به دعایی توأم با ابراز خستگی و درماندگی گشود و از خدا طلب غذا و خیر نمود.
توجه بیشتر به متن آیه می تواند تعبیر دیگری را نیز پیش روی ما قرار دهد که با شأن این پیامبر بزرگ خداوند سازگارتر است. اولاً موسی علیه السّلام در کلمه “انزلت” از صیغه گذشته استفاده می کند و به خیری اشاره می کند که در پیش از این از سوی خداوند به او اعطا شده است. واژه “خیر” نیز لزوماً در این مقام بر غذا دلالت نمی کند و شاید ضعیف ترین مصداق آن، آن هم در دعای پیامبری اولوالعزم-اگرچه به اعتبار آینده-و درخواست وی از خداوند متعال باشد. از سوی دیگر واژه “فقیر” در اصل ریشه به معنای محتاج و نیازمند از لحاظ اقتصادی نیست. اگر این چنین بود شاید به کاربردن واژه “محتاج” در این مقام اولی و شایسته تر بود. ضمن این که منشأ این نیاز فعلی موسی علیه السّلام فقر اقتصادی وی نبود و تنها فرار و سرگردانی چند روزه او بود که موقتاً سبب بروز این حالت شده بود. فقیر در لغت کسی است که بر اثر تحمل باری سنگین ستون فقراتش خم شده و تحمل آن بار را ندارد.(12) از همین رو است که به نیازمند اقتصادی نیز فقیر اطلاق می شود.
حال با این مقدمات یک بار دیگر به معنای آیه توجه کنیم. ظاهراً حضرت موسی علیه السّلام با رسیدن به شهر مدین و دسترسی به آبادی، با حالی عرفانی در این مقام زبان به شکر می گشاید و به خداوند عرضه می دارد که کمر من زیر بار الطاف و محبت های تو خم شده و توان شکرگزاری را از من گرفته است. داستان تولد معجزه آمیز او و بزرگ شدنش در دربار فرعون و سپس نجات او از چنگ مأموران فرعون و رسیدن او به مدین همه و همه از جمله منتهای خداوند بر موسی علیه السّلام بود که او را به ادای شکر وا می داشت. تحقیق بیشتر در این خصوص را باید به اهل آن و مفسران قرآن کریم واگذاشت.

3. بعثت موسی و همراهی هارون علیه السّلام
به هر حال موسی علیه السّلام ده سال را در مدین و نزد شعیب پیامبر گذراند و چون آهنگ بازگشت کرد، در طور سینا دچار ماجرایی شد که سرانجام، رفتن او در پی آوردن آتش برای همسرش که در حال وضع حمل بود، منجر به مبعوث شدن وی به مقام رسالت شد و از آنجا مأموریت یافت تا به نزد فرعون رفته و از او بخواهد که بنی اسرائیل را آزاد کرده و در اختیار موسی علیه السّلام قرار دهد. در خصوص بعثت موسی علیه السّلام و ماجرای آن شب و حوادث پس از آن دو نکته قابل تأمل است.
نکته نخست این که بر اساس آیات، (13) ظاهراً مأموریت اصلی موسی علیه السّلام برخلاف تصور اولیه ما از درگیری میان انبیا و طواغیت، در افتادن با فرعون و برانداختن حکومت او نبوده است. اتفاقاً تأکید خداوند متعال بر اتخاذ روش ملایم و دعوت او با آغوش باز به دین اسلام است.(14) مأموریت اصلی ای که دراین رسالت برای حضرت موسای کلیم علیه السّلام از جانب خداوند در نظر گرفته شده است، تکمیل همان نقشه راهبردی الهی است که بر اساس آن، ایشان باید قوم بنی اسرائیل را از زیر یوغ فرعون خلاص کرده و در سرزمین فلسطین مستقر سازد، تا پس از این تأخیر طولانی، از آنجا مأموریت استقرار و گسترش دین خداوند را به انجام رسانند.
دومین نکته، نقش هارون است در این مأموریت به عنوان شریک رسالت موسی علیه السّلام، هارون علیه السّلام بنا بر نقل تاریخی از موسی علیه السّلام بزرگتر بود(15) و در علت زنده ماندن او علیرغم جریان سر بریدن نوزادان آن زمان گفته اند فرعون با توصیه بزرگان مصر و برای جلوگیری از انقطاع نسل بنی اسرائیل و کاهش نیروی کار در مصر، دستور داد یک سال نوزادان را به قتل رسانند و سال دیگر زنده شان گذارند.(16) هارون علیه السّلام در آن سالی به دنیا آمد که پسران را زنده می گذاشتند. با این بیان اگر ذبح نوزادان را برای جلوگیری از تولد منجی بدانیم، باید در این خبر شک کرد، چرا که به سادگی فرعون و اطرافیانش می توانستند بر این نکته واقف شوند که ممکن است منجی بنی اسرائیل در همان سال عدم ذبح به دنیا بیاید. این در حالی است که بنابر نقل تاریخی، منجمان-و یا حتی شخص شیطان-زمان دقیق تولد منجی را به فرعون گزارش داده بودند. لذا بایستی داستان قتل عام نوزادان را از سوی فرعون بیش از یک اقدام احتیاطی برای جلوگیری از تولد منجی، سرکوبی عام برای ایجاد رعب و وحشت در میان بنی اسرائیل ارزیابی نمود که از آنان توان قیام را علیه او سلب نماید. ظاهراً شیطان بر این نکته خوب واقف است که در برابر اراده الهی مبنی بر تولد منجی، توان ایستادگی چندانی ندارد؛ و از همین رو است که بیشتر تلاش خود را بر سست نمودن امت و همراهان پیامبران و منجیان تاریخ قرار می دهد. با نبودن یار موضوع رسالت منتفی و بی ثمر می شود. این موضوع بارها در تاریخ تجربه شده و تا به امروز ادامه دارد.
با بازگشت به جریان شب بعثت حضرت موسی علیه السّلام قرآن کریم در سوره طه ماجرای آن شب و دعای این پیامبر بزرگ را بازگو می کند.(17)
در این آیات می بینیم که درست در ابتدای تحمل بار سنگین رسالت، موسی علیه السّلام از خداوند می خواهد در این راه وزیری برای او قرار دهد و برادرش هارون علیه السّلام را برای این امر از جانب خداوند درخواست می کند. وی در ادامه از خداوند می خواهد که به واسطه او قدرت وی را محکم نماید و او را در امر رسالت شریک گرداند. نقی پورفر(18) از بررسی این آیات پنج ویژگی برای هارون علیه السّلام برمی شمرد: وزیر موسی، از اهل بیت موسی، برادر موسی، پشتیبان تمام عیار موسی، و شریک در امر رسالت موسی علیه السّلام. دو تعبیر “وزیر” و “پشتیبان”، خبر از مسؤولیت حمل بخشی از بار رسالت را از سوی هارون علیه السّلام می دهد. دو تعبیر “برادر” و “از اهل بیت” نیز علاوه بر قرابت خویشی به موضوع قرابت و اهلیت معنوی وی اشاره دارد. و سرانجام از همه مهمتر موضوع شراکت هارون علیه السّلام در امر موسی علیه السّلام یعنی رسالت و دین وی است.
ایشان همچنین معتقد است که اجابت این درخواست از سوی خداوند با استفاده از فعل گذشته در آیه “قد اوتیت سؤلک یا موسی” دلالت بر این دارد که درخواست موسی علیه السّلام دقیقاً منطبق بر همان امری است که از پیش، از جانب خداوند مقدر شده بود. به دیگر بیان، درخواست وزیر و شریک از میان کسانی که با پیامبرِ برانگیخته، نزدیکی و قرابت روحی دارند از سنن الهی است که در آغاز رسالت آنان مورد توجه قرار می گیرد. وی از این نکته همچنین استفاده می کند که قرآن کریم درآیات و از پنجره معرفی شخصیت هارون علیه السّلام، در پی جزئیات شب مبعث پیامبراکرم صلی الله علیه وآله و سلم و نقش و جایگاه امیرالمؤمنین علیه السّلام در رسالت وی است. حدیث منزلت به روشنی این مدعا را به اثبات می رساند.(19)

4. موسای نبی علیه السّلام در مصر
به هر حال اینک موسی علیه السّلام با رسالتی الهی، مجهز به معجزات خداوندی و همراهی و مشارکت برادرش هارون علیه السّلام وارد مصر شده و به دربار فرعون برای دعوت او به دین خدا می رود. ابتدا گفتگویی میان آنها در می گیرد که به بیان قرآن کریم توان محاکمه موسی علیه السّلام و مجازات او را به دلیل قتل آن مرد قبطی از فرعون سلب کرده (20) و او را در برابر افکار عمومی قرار می دهد. لذا فرعون برای مقابله او به یک عملیات نمایشی و در عین حال گسترده دست می زند، مشابه اقدامی که نمرود برای مقابله با ابراهیم و مشارکت دادن توده ناآگاه مردم در مقابله با او انجام داد. این بار سحر و جادو به عنوان ابزار شیطان که در آن زمان بسیار گسترش یافته بود به کمک او می آید. داستان فراخوانی گسترده ساحران از سراسر مصر و دعوت مردم برای تماشای شکست موسی علیه السّلام از ساحران، با ایمان عجیب و باورنکردنی سحره به ضد خود تبدیل شده و سبب تقویت دعوت و حضور موسی علیه السّلام در مصر می شود. ایمان ساحران دربار فرعون در همین ملاقات کوتاه چندان محکم می شود که در برابر تهدیدهای غلاظ و شداد فرعون خم به ابرو نیاورده و سرانجام در این راه به شهادت می رسند.(21)
در این مقطع نیز دوباره موضوع هارون علیه السّلام و جایگاه و نقش او را در رسالت موسی علیه السّلام شاهد هستیم. هنگامی که ساحران به سجده افتاده و درصدد بیان ایمان محکم خود برمی آیند، این ایمان را به خدای موسی و هارون (22) ابراز داشته و کمال آن را با همراه نمودن هر دو بیان می نمایند. حتی در بیان این جریان در سوره مبارکه طه (23) از آنجا که این سوره در پی معرفی شخصیت هارون علیه السّلام و ولایت و شراکت او در رسالت موسای کلیم علیه السّلام است، نام هارون پیش از نام موسی علیه السّلام قرار می گیرد. تقی پورفر(24) در این خصوص نیز معتقد است این تقدم معنی دار بوده و به عظمت شخصیت هارون علیه السّلام و از طریق آن عظمت شخصیت امیرالمؤمنین علیه السّلام اشاره دارد.
به دنبال وقوع این حادثه عظیم گروهی به موسی علیه السّلام ایمان آورده و گروهی نیز که تا آن زمان ایمان خود را پنهان کرده بودند، آن را آشکار کرده و مانع قتل موسی علیه السّلام به دست فرعون می شوند. این بحران تا درون کاخ فرعون کشیده می شود. ابتدا مؤمن آل فرعون که اکثر مفسران او را پسرعمو و ولی عهد فرعون دانسته اند لب به سخن گشوده و از موسی علیه السّلام دفاع می کند.(25) که این موضوع منجر به شهادت وی می شود. پس از او نوبت همسرش می رسد که آرایشگر دختر فرعون بود و او و فرزندانش را زنده در آتش تنور می سوزانند.(26)و سرانجام نوبت به آسیه همسر فرعون می رسد که به گفته رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یکی از چهار زن برتر بهشت است.(27)
در پی این اتفاقات معارضه موسی علیه السّلام و فرعون وارد مرحله ای جدید می شود که در آن موسای کلیم علیه السّلام ضمن باقی ماندن در مصر، از سویی به تلاش های خود برای ایمان آوردن فرعون و اطرافیانش ادامه می دهد و از سوی دیگر به تربیت و رشد دادن به قوم عقب نگهداشته شده بنی اسرائیل و سازماندهی آنان و تلاش برای ایجاد عزم و هویت در این قوم برای روز موعود و هجرت به فلسطین می پردازد. فرعون نیز در مقابل بر سختگیری خود بر این قوم می افزاید و بارها اندیشه از میان برداشتن موسی علیه السّلام را از سر می گذراند. همین سختگیری ها سبب شکل گیری نقاط آغازین خرده گیری بنی اسرائیل بر موسی علیه السّلام می شود و موسی چاره ای جز دعوت آنان به صبر ندارد. این دوره نزدیک به چهل سال ادامه یافت.(28) داستان ساختن “صرح” یا برج مرتفعی که فرعون به عنوان یک عملیات روانی برای تحمیق مردم و به ظاهر کشتن خداوند دستور ساخت آن را به هامان وزیر خویش داد در همین دوره اتفاق افتاد. همچنین نزول بلایای طبیعی در میان فرعونیان مانند قحطی و خشکسالی، توفان، ملخ، شپش، وزغ، خون، طاعون و طمس-که به سنگ شدن اموال و محصولات آنان معنی شده است-محصول این دوره است. جالب این که از بلایای طبیعی به عنوان یکی از سه گروه اصلی نشانه های ظهور یاد شده است.

5. به سوی سرزمین موعود
سرانجام روز موعود فرا رسید و موسی علیه السّلام مأمور شد تا بنی اسرائیل را از مصر به سوی فلسطین خارج کند. نویسندگان(29) این جریان را بزرگترین فرار تاریخ دانسته اند که در آن با تدبیری بی نظیر موسی علیه السّلام قریب به ششصد هزار نفر را که تا پیش از آن هیچ انسجامی نداشتند چنان سازماندهی کرد که تا صبح روز بعد فرعونیان از فرار شبانه بنی اسرائیل آگاه نشدند. صبحگاهان فرعون و لشکریانش متوجه فرار بنی اسرائیل شده و با سپاهی بی شمار به تعقیب آنان از مصر خارج می شوند.
در اینجا یک نکته قابل تأمل می نماید. قرآن کریم از زبان فرعون نقل می کند که اینان گروهی اندک هستند.(30) اگر این گروه اندک را آنچنان که تاریخ نقل کرده دست کم ششصدهزار نفر بگیریم، در محاسبه تعداد نفرات لشکر فرعون با رقم بسیار بزرگی مواجه می شویم. تاریخ، تنها جلوداران لشکر او را که به فرماندهی هامان به تعقیب بنی اسرائیل فرستاد بین ششصد تا هفتصد هزار نفر و بقیه را که با فرعون خارج شدند تا یک میلیون نفر ذکر کرده است.(31) این لشکرکشی عظیم را چگونه می توان توجیه کرد؟ آیا فرار یک قوم که در میان فرعونیان به امور پست اشتغال داشتند و در عین حال قصد طغیان علیه او را نداشتند و هیچ شاهدی هم وجود نداشت که اینان قصد تجهیز و بازگشت مجدد برای براندازی حکومت وی را داشته باشند، نیازمند چنین برخورد سنگینی بود؟ اگر موضوع مأموریت الهی این قوم و مأموریت شیطانی فرعون را در مقابله با این اقدام از معادلاتمان خارج کنیم، به ظاهر هیچ توجیهی برای این تعقیب سنگین وجود ندارد.
در ادامه ماجرا، با راهنمایی خداوند، موسی علیه السّلام و قومش به ساحل دریای سرخ می رسند، در حالی که پیش رو دریا و پشت سر بیابان و لشکر فرعون را دارند. البته در نقل های متفاوت، این دریا رود نیل نیز دانسته شده است که علیرغم اشتهار به نظر نمی رسد از لحاظ بررسی جغرافیایی و تاریخی موضوعی قابل دفاع باشد، چرا که مصر و کاخ فرعون درست بر کناره رود نیل بنا شده بود، به نحوی که فرعون بر ایوان خود می نشست و نیل را تماشا می کرد؛ همچنین زنان دربار فرعون، موسی علیه السّلام را از همین رودخانه گرفتند و برای رسیدن به ساحل این رود لازم نبوده که قوم موسی شبانه فرار کنند. ساحل رودخانه در طول زندگی در مصر در دسترس ایشان بوده است. تورات و برخی منابع اسلامی نیز این دریا را دریای سرخ می دانند.(32)
به هر حال قوم بنی اسرائیل در این شرایط سخت بنای اعتراض و پرخاش را نسبت به پیامبر بزرگ خداوند می گذارند و از این که در چنین دامی به رهبری موسی علیه السّلام گرفتار آمده اند، شکوه می کنند. در ادامه معجزه بزرگ شکافته شدن دریا و رد شدن بنی اسرائیل از آن و غرق شدن فرعون و سپاهیانش، یک بار دیگر اراده خداوند را مبنی بر تکریم این قوم و یاری شان برای انجام مأموریت از سویی و کوتاهی و قصور و بهانه جویی آنان را در این راه نشان می دهد. نقل شده است که انشعاب آب به دوازده راه به عدد تیره های این قوم و مشبک شدن آن به نحوی که در عین حال بتوانند یکدیگر را ببینند، همه به درخواست بنی اسرائیل و از روی طبع خرده گیر آنان بوده است.
نکته جالب در اینجا این است که فرعون با دیدن عظمت این معجزه باز خطر ورود به دریا را به دنبال موسی علیه السّلام و قومش به جان خرید و ظاهراً با این خواست نشان دهد که آب به امر و برای او شکافته شده است. این گونه اشتباهات بزرگ در مقاطع حساس و سرنوشت ساز تاریخ درگیری دو جناح حق و باطل همیشه از سوی سران حزب شیطان سبب شکست آنان شده است. سبب اصلی این گونه تصمیمات اشتباه دست برتر داشتن حزب الله در طراحی حرکت به سوی روز موعود و تبعی بودن اقدامات شیطان در این خصوص است. در این موارد حزب شیطان معمولاً بر سر دوراهی ای گرفتار می آید که هر دو سوی آن شکست است. داستان امروز حمله آمریکا و متحدانش به منطقه ما و گرفتار آمدن ایشان در این منجلاب از نمونه های این امر است.
نکته دیگری که در داستان هلاکت فرعون و گذشتن بنی اسرائیل از دریا قابل تأمل است این است که علیرغم خالی شدن مصر از فرعونیان امکان بازگشت بنی اسرائیل به آنجا و در دست گرفتن قدرت، به نقل تاریخ، (33) این اتفاق نمی افتد و این قوم به رهبری موسی علیه السّلام حرکت خود را به سمت فلسطین ادامه می دهد. این خود شاهدی است که هدف اصلی مأموریت این پیامبر بزرگ الهی نجات قوم بنی اسرائیل از سلطه فرعون و حرکت دادن آنان به سوی سرزمین موعود بوده است.
قوم بنی اسرائیل در حرکت به سوی سرزمین موعود به صحرای سینا و کوه طور می رسد. اردوگاهی که پیش از ورود به سرزمین فلسطین برای آماده سازی این قوم به دست یکی از بزرگترین پیامبران تاریخ در نظر گرفته شده است همان جایی است که او چندی پیش در یک شب سرد و تاریک به رسالت مبعوث شد. این چنین سرزمین ها در طول مسیر نقش های مکمل برای رسیدن به روز موعود را ایفا می کنند. تاریخ مدت درنگ این قوم را در صحرای سینا 15 سال ذکر کرده است.(34) در طی این مدت با لطف و معجزات پی در پی الهی نیازهای اولیه زندگی آنان از قبیل آب و غذا تأمین شد تا دوره آموزش و کسب آمادگی برای روز موعود هر چه سریعتر طی شود.
سازماندهی بی نظیر این قوم در همین دوره و به دست موسای کلیم علیه السّلام به عنوان یکی از بزرگترین پیامبران و مربیان تاریخ صورت گرفت. آن چنان که تاریخ (35) نقل می کند وی از تقسیم قوم شناختی موجود در فرزندان یعقوب استفاده کرد و ضمن حفظ اسباط دوازده گانه که هر کدام منسوب به یکی از فزرندان اسرائیل بود، هر سبط را به چند هزاره، هر هزاره را به ده صدگان، هر صدگان را به دو گروه پنجاه گان و نهایتاً هر پنجاه گان را به پنج دسته ده گان تقسیم نمود و بر سر هر گروه فرماندهی گماشت که با فرماندهان بالاتر در ارتباط باشد و آموزش ها و دستورات را از آنان دریافت نموده و به اعضای گروه برساند. وی برای ایجاد تسهیل در ارتباط با این جمعیت پرشمار با استفاده از بوق و شیپور-که امروزه نیز در مراسم مذهبی یهود از آن استفاده می شود-نظامی ارتباطی را طراحی کرد که به نظر می رسد بعدها مبنای کار ساموئل مورس در سال 1844 در اختراع تلگراف بود. البته شایان توجه ویژه است که بنابر اسناد موجود (36) این دانشمند یهودی مخترع واقعی تلگراف نبود و پیش از او دانشمندان دیگری از سال 1789 به این طرف موضوع را شناخته و این نظام را توسعه داده بودند. سهم عمده مورس در مورد تلگراف و راه اندازی جریان ارتباطات راه دور، ساده کردن رمزگذاری حروف بود که باز هم می توان آن را شاهدی بر جریان تمدن ساز آموزش های انبیا گرفت. اما به هر حال با استفاده از جریان نظام مند تحریف تاریخ که در میان این قوم سابقه ای بس طولانی دارد اختراع تلگراف به عنوان آغاز و مبنای توسعه ارتباطات راه دور در تاریخ به معنای مورس ثبت شد. برای این گونه موارد در تاریخ پس از این-به ویژه آن جا که هدف مصادره دستاوردهای دانشمندان مسلمان در دوره شکوفایی دانش در تمدن اسلامی بود-شواهد بسیار زیادی یافت می شود. به هر حال به نظر می رسد پیشرفتگی این قوم در استفاده از دو دانش مدیریت و ارتباطات در دوران معاصر تا حد زیادی مرهون این سابقه تاریخی و تلاش های این پیامبر بزرگ و اولوالعزم باشد.

6. اطلاعات آخرالزمانی
در کنار آموزش های عقیدتی که لازمه چنین مأموریت بزرگی بود، به نظر می سد در همین راستا اطلاعات راهبردی مهمی در زمینه آخرالزمان و دانش های مرتبط با آن در اختیار این قوم قرار گرفته است. یکی از نشانه های مؤید این ادعا نقل قرآن (37)کریم است در مورد میزان آشنایی و شناخت این قوم-پس از گذشت سال ها از اردوگاه سینا-نسبت به پیامبر آخرالزمان به نحوی که او را به چهره می شناختند، همان گونه که فرزندان خود را به چهره می شناختند. نقل های تاریخی نیز مؤید این نوع رفتار یهود نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.(38)
در اینجا یک نکته می تواند مورد توجه و تأمل به عنوان یک فرضیه برای تحقیق بیشتر قرار گیرد. اگر اطلاعات این قوم نسبت به آخرالزمان در سطحی بوده است که ایشان از محل و زمان تولد پیامبر آخرالزمان اطلاع داشته اند و چهره او را به خوبی می شناخته اند، هیچ استبعادی ندارد که نسبت به موعود آخرالزمان نیز دارای چنین اطلاعاتی باشد. البته به تصریح آیات و روایات از زمان ظهور ایشان کسی اطلاع ندارد، اما این مانع از آن نیست که بقیه اطلاعات همانند چهره و زمان تولد، و حدود تقریبی زمان و مکان قیام و زمینه سازان آن، و شرایط و نشانه های ظهور در اختیار ایشان نباشد. به ویژه آن که بعدها در روایات مسلمانان نیز این گونه امور مورد توجه و تبیین قرار گرفت و بی شک می توانست مورد استفاده دشمنان ما نیز قرار گیرد.
در این راستا برخی اعتقاد دارند که روایات آخرالزمان از آنجا که محل ابتلاء چندانی نبوده و بیشتر مربوط به حوادث آینده است که بعضاً چندان غریب می نماید که فهم آن موکول به گذر زمان و تحول جهان است، کمتر در معرض تحریف قرار گرفته است. اما توجه به نکته پیش گفته ما این هشدار را می دهد که روایات آخرالزمان به دلیل اهمیت آن برای دشمنان ما می توانسته مورد استفاده مستقیم آنان و سپس تحریف آن برای استفاده ما قرار گیرد. به نظر می رسد همانگونه که در دانش پالایش گفته های معصومان آمده است، یکی از لوازم پذیرش این روایات، ارجاع دادن آن به قرآن کریم و سنجش آن بر اساس معیارهای موجود در این کتاب آسمانی و معجزه جاوید است؛ و از سویی دیگر فهم قرآن کریم بدون توجه به روایات معصومین-به ویژه آنها که در تفسیر و تأویل آیات مشخصی صادر شده است-ممکن نمی نماید. از این رو است که به نظر می رسد لازم باشد نهضتی گسترده در عین حال با حفظ همه جوانب علمی و امنیتی برای فهم و تبیین مسائل آخرالزمان بر اساس قرآن کریم و با پشتوانه احادیث معصومین ایجاد شود تا از این رهگذر هم به پالایش روایات موجود در این خصوص دست یازیده باشیم و هم با کمک این روایات بخش قابل توجه قرآن کریم را که به موضوع آخرالزمان اختصاص دارد در معرض دید و فهم مخاطبان این کتاب بزرگ قرار دهیم.
از سویی دیگر به نظر می رسد منشأ دست کم بخشی از این گونه اطلاعات، مطالبی است که در کتاب های آسمانی انبیاء پیشین در خصوص موعود آخرالزمان وجود داشته و سپس با تحریف این کتب از سوی دشمنان از چشم ما پنهان مانده و همچنان در اختیار و مورد استفاده آنان قرار دارد. مؤید این ادعا می تواند آیات 111 و 112 سوره مبارکه آل عمران (39) باشد. در این آیات خداوند متعال نخست به ما این بشارت را می دهد که تلاش های دشمنان در این خصوص، اگر چه آزاردهنده است، اما نتایج چندان مخربی برای مومنان در پی نخواهد داشت، چرا که آنان مرد ایستادگی در جنگ نیستند و از همین رو ذلت همواره قرین آنها است. در این جا اگر عبارت “ضربت علیهم الذله این ما ثقفوا” را جمله معترضه ای بگیریم که تبیین و ادامه بیان در مورد ترس آنان از جنگ است که با عبارت “و ان یقاتلوکم یولوکم الادبار” در آیه پیش از خود بیان شد، عبارت “الا بحبل من الله و حبل من الناس” ادامه بخش نهایی آیه پیش قرار می گیرد و معنای آن این آیه می شود که اینان از هیچ ناحیه ای مورد پشتیبانی و کمک قرار نمی گیرند مگر دو ناحیه: یکی ریسمانی از جانب خداوند و دیگری ریسمانی از جانب مردم.
در خصوص ریسمان از جانب مردم و حمایت های گروهی که فریب آنان را خورده اند، نکته چندانی وجود ندارد، مگر این که با برملا شدن اسرار، این گروه نیز از پشتیبانی آنان دست برخواهند داشت؛ اما در خصوص حبل من الله” این نکته قابل توجه است که حبل الله در اطلاق کلی، کتاب آسمانی است که مصداق اتم و اکمل آن قرآن کریم است که در آیه 103 آل عمران (40) مسلمانان به چنگ زدن و اعتصام بدان مأمور شده اند. بر این اساس باید پذیرفت که در این راه کتاب آسمانی در دست دشمنان ما وجود دارد که بر اساس پیشگویی ها و تبیین های آخرالزمانی آن حرکت خود را تنظیم می کنند که البته به تصریح صدر آیه جز زحمت اندک برای مؤمنان به دنبال نخواهد داشت. از این موضوع یک نتیجه می توان گرفت و آن این که کتاب های آسمانی پیشین به دلایل گوناگون و البته از همه مهمتر به دلیل اشتمال بر اطلاعات آخرالزمانی، مورد تحریف جدی دشمنان ما قرار گرفته و سپس به عمد از سوی آنان اطلاعات گمراه کننده دیگری در کنار برخی اطلاعات واقعی در خصوص آخرالزمان در کتاب تحریف شده قرار داده شده است. از این رو است که به هیچ عنوان نمی توان تنها بر اساس اطلاعات آخرالزمانی کتاب های مقدس دیگر ادیان به قضاوت و اقدامی دست زد.
این نکته ظاهراً تفاوت جدی میان قرآن کریم و دیگر کتابهای آسمانی است و همین است که میزان خسارت وارد بر مؤمنان را از راه استفاده دشمنان از اطلاعات آخرالزمانی کتب آسمانی به حداقل می رساند. اگرچه می توان ادعا نمود که حجم اطلاعات موجود در قرآن کریم در مورد حوادث و شرایط آخرالزمان بسیار بیشتر و دقیق تر از آنی است که در کتاب های پیامبران پیشین آمده، اما به تصریح خود قرآن کریم این اطلاعات جز برای اهل تقوی که در رأس آنان وجود مقدس معصومین علیهم السّلام قرار دارند، قابل شناخت و بهره برداری نیست و نصیب ظالمان از این کتاب جز خسارت نیست.(41) این سازو کار بسیار لطیف که از جانب خداوند در قرآن کریم قرار داده شده است، در عین حال که اطلاعات موجود در آن را بسته به درجه تقوی در اختیار اهل آن قرار می دهد، همزمان دشمنان ما را از دستیابی به آن محروم می نماید. البته ادامه راه و حفظ سرّ همچنان به عنوان یک وظیفه بر دوش مؤمنان باقی می ماند.

7.آغاز اختلاف و انحراف
بنی اسرائیل چه بود؟ قوم برگزیده ای که بنا بود به رهبری یکی از بزرگترین پیامبران تاریخ با سازماندهی ای بی نظیر بر سرزمین فلسطین به عنوان چهار راه جهان دست یابد و از آن جا دین خداوند را که همان اسلام است جهانی نماید، یا قومی که به عنوان عبرت در تاریخ برای یاران آخرالزمانی پیامبر آخرالزمان بخش عمده ای از راه را پیموده و در انتها به دلیل عدم درک حساسیت موضوع و دلبستگی به دنیا پس از سازماندهی و کسب آمادگی برای انجام مأموریت حزب الله تبدیل به حزب شیطان شد؟ واقعیت این است که هر دو وجه صحیح می نماید. این قوم در ابتدا و به ویژه در دوران غیبت شایستگی های قابل توجهی از خود نشان داد ولی در ادامه دچار اختلاف و نفاق و انحراف شد و همان گونه که خداوند بارها به ایشان تذکر داده بود، بر سر ایمان و مأموریت خود نایستاد و سرانجام تبدیل به یکی از حلقه های مهم تکمیل تاریخ آخرالزمان شد که در قرآن کریم بیشترین ذکر از آنان به میان آمده و به مسلمانان مطالعه تاریخ آنان بارها تذکر داده شده و در عین حال در قالب روایات(42) پیش بینی شده که تمامی اتفاقات و ابتلائات این قوم در میان امت اسلام نیز تکرار خواهد شد تا آن زمان که امت آخرالزمان از این جریانات و موارد مشابه آن عبرت گرفته و از آزمایش الهی سربلند بیرون آیند.
به هر حال اگرچه پیش از خروج بنی اسرائیل در زمان زندگی در مصر هم خرده گیری های قوم بر موسی علیه السّلام آغاز شده بود، اما آن سوی آب و در اردوی آمادگی، به دلیل حاکمیت شرایط خاص، انحرافات و خروج از حوزه ولایت-که رمز اصلی آخرالزمان است-رفته رفته بیشتر شد. این انحراف طیفی از خرده گیری در مورد آب و غذا (43) را تا درخواست از پیامبر خدا برای قراردادن بتی (44) جهت پرستش قوم در بر می گیرد، از پرسش های بی مورد و سر بر تافتن از امر ولی در داستان ذبح بقره (45) تا درخواست همراهی با موسی علیه السّلام در جریان تلقی وحی در کوه طور برای آزمایش موسی علیه السّلام و کسب یقین به صداقت او(46) و سرانجام درخواست دیدن خداوند به چشم سر (47) که نخستین رگه های حس گرایی و تجربه گرایی در میان این قوم است. این رویکرد بعدها تبدیل به معضلی جدی در راه توسعه دانش از طریق محدود نمودن راه های شناخت به حس و تجربه شد که متأسفانه هنوز هم گلوی جهان معاصر را به شدت می فشرد. اما شاید بتوان بزرگترین انحراف این قوم را که در قرآن کریم ذکر شده در داستان گوساله سامری یافت.(49)
در این جریان دو موضوع قابل توجه می نماید. نخست نقش حضرت هارون علیه السّلام است در مدیریت این جریان اختلاف برانگیز و گمراه کننده که نشان می دهد ولایت ناپذیری، به ویژه در غیاب شخصیت اصلی، همواره شخصیت های ادامه دهنده راه را با مشکلات جدی مواجه ساخته است. نقی پورفر(49) با بیان این نکته که فتنه قوم بنی اسرائیل-که ارتداد از توحید و تمرد از مقام ولایت بود-در پی رجعت موسی علیه السّلام در کمتر از ده روز حل و فصل شد، با مشابه دانستن این جریان و ماجراهای پس از پیامبر در صدر اسلام، بیان می دارد که اختلاف این دو جریان در این بود که در امت اسلام برای پیامبر رجعتی نبود و فتنه این امت می بایست توسط خود هارون امت حل و فصل شود. در اینجا نیز هارون علیه السّلام در پی بازخواست ظاهری موسی علیه السّلام، موضوع صبر را پیش کشیده و منطق ورای آن را حفظ وحدت و جلوگیری از اختلاف ذکر می کند.
اما دومین نکته شایان توجه در داستان سامری استمرار روش و شخصیت این اسرائیلی گمراه است در تاریخ این قوم تا دوران معاصر. به طور کلی در قرآن کریم داستان دو نفر از امت موسی علیه السّلام که دچار انحراف جدی در دین شدند آمده است: سامری(50) و قارون.(51) سامری با ساخت گوساله زرین و سحری که در آن به کار برد تا گوساله دارای صدا باشد، چشم و گوش قوم خود را فریفت و آنان را به بت پرستی کشاند. شاید بتوان استفاده ای را که در جهان معاصر از سوی این جریان کفر و نفاق از رسانه های توده و به ویژه سینمای هالیوود و شبکه های ماهواره ای می شود در ادامه همین نقش دانست. داستان دنیازدگی و سرمایه پرستی قارون نیز در جهان معاصر و از سوی حزب شیطان به شکل جریان سرمایه داری کور حاکم بر روابط بنی آدم ادامه یافته است تا آن زمان که هر دو جریان بر اثر انحراف از راه خداوند به عکس العمل خود تبدیل شده و سبب سقوط تمدن شیطانی غرب شوند، که البته نشانه های آن دیرزمانی است که آغاز و هویدا شده است.

8. فرمان جهاد و آغاز شکست
پس از درنگی قابل تأمل در صحرای سینا-که ظاهراً در پی خرده گیری بر موسی علیه السّلام در خصوص تنوع غذا-با بازگشتی به مصر نیز همراه بوده است(52)، زمان جهاد و ورود به سرزمین موعود فرا می رسد. با انجام یک عملیات شناسایی که دستورالعمل آن با ذکر تمامی جزئیات از سوی موسای کلیم علیه السّلام در اختیار مأموران قرار می گیرد، ویژگی مهم ترس این قوم از جنگ و جهاد-که در قرآن (53) کریم نیز برای تنبیه ما بدان اشاره شده است-مسأله آفرین می شود. بلندتر بودن نسبی قد ساکنان فلسطین نسبت به مردان اسرائیلی ترس از جهاد را در دل آنان می اندازد و گزارش های دروغ و اغراق آمیز آنان در خصوص جثه غول پیکر دشمنان، این ترس را بر سراسر اردوگاه حاکم کرده و آنان را به شانه خالی کردن از زیر بار جهاد و فرار از جنگ می کشاند.(54)
در اینجا دو نکته قابل توجه و تأمل بیشتر می نماید: نخست این که در دوران معاصر تلاش هایی رسانه ای برای کشف غیر واقعی استخوان هایی غول پیکر به شکل اسکلت یک انسان از سوی ادامه دهندگان این جریان شیطانی صورت می گیرد که لازم است در راستای توان و اهتمام زائدالوصف این قوم در سندسازی و تحریف تاریخ تفسیر شود؛ و دوم این که تردید که حتی اصل بلندقدتر بودن دشمنان آن روز این قوم نیز می تواند محل تردید باشد، چه رسد به غول پیکر بودن آنان. در قرآن کریم (55) و از زبان برادران یوسف چنین آمده که همگی آنان تنومند بودند و همچنین در روایات آنجا سخن از جسم تنومند وجود مقدس مولای غایبمان است، این ویژگی به تنومندی مردان بنی اسرائیل تشبیه شده است.(56) بعید به نظر می رسد که عمالقه ساکن فلسطین آن روز از چنان جثه بزرگی برخوردار بوده باشند که در برابر جثه سربازان بنی اسرائیل قابل لحاظ جدی و تعیین کننده در صحنه نبرد تن به تن بوده باشد. بی شک دلبستگی (57) این قوم به دنیا و ترس آنان از مرگ(58) و فرار آنان از جهاد در راه خدا (59)-آن گونه که خداوند در قرآن کریم بیان می کند-سبب اصلی این عصیان و گمراهی قومی است که برای ما مسلمانان امروز، هم درس عبرتی است تا نسبت به پیامدهای خوارشمردن جهاد در راه خدا و ایستادگی و مقاومت واقف شویم، و هم پیامی است مهم و راهبردی که بدانیم دشمنان امروز ما در عین جنگ افروز بودن مرد جنگ و جهاد نیستند و هنگامی که به اذن خداوند زمان آن فرا رسد همچون کف روی آب زائل شدنی اند.
به هر حال قرآن کریم این جریان را چنین نقل می کند:

وَ إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَت اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیَاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتَاکُمْ مَا لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِینَ‌ (20) یَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ‌ (21) قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ‌ (22) قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌ (23) قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَداً مَا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ‌ (24) قَالَ رَبِّ إِنِّی لاَ أَمْلِکُ إِلاَّ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ‌ (60)
نفرین پیامبر بر قوم خویش عذابی است الیم و نشانه ناکام ماندن آخرین تلاش های وی برای هدایت آنان. با این نفرین می توان دریافت که این قوم لجوج از همین مقطع دچار شکست در مأموریت الهی شان شدند، مأموریتی که انجام آن می توانست آنان را مفتخر به وصف حزب الله و امام و وارث (61) کند. این قوم درست از همین مقطع حساس تاریخی به دلیل ولایت ناپذیری و سر برتافتن از امر پیامبر خدا و اطاعت از شیطان در دام او گرفتار آمدند و تبدیل به حزب شیطان شدند، اگرچه نشانه های قطعی این انحراف سالها بعد آشکار شد. ولایت ناپذیری بدعتی منافقانه بود که در قوم بنی اسرائیل در میان امت موسای کلیم علیه السّلام شکل گرفت. تا پیش از آن، جریان تقابل میان حزب الله و حزب شیطان صورتی شفاف و روشن داشت که در آن ایمان آورندگان به پیامبر زمان در مقابل کافران قرار داشتند و هر دو گروه کم و بیش بر عقیده و رفتار خویش پای می فشردند؛ اگرچه در همان دوران هم رگه هایی از رفتار منافقانه در میان پیروان انبیاء پیش از موسی علیه السّلام قابل مشاهده است، همانند آنچه در مورد پسر نوح علیه السّلام اتفاق افتاد. به هر حال آغاز نفاق و سرپیچی از امر ولی به عنوان یک حرکت گسترده، سازمان یافته و اثرگذار را در تاریخ تمدن بشری باید به این قوم لجوج نسبت داد.
به دنبال نفرین موسی علیه السّلام ماجرای تیه و سرگردانی چهل ساله قوم در بیابان پیش آمد که اگرچه نتیجه این نفرین بود، اما باز می توان آن را نشانه ای از لطف و رحمت خداوند نسبت به بندگانش دانست. قوم موسی علیه السّلام در این جریان به مدت چهل سال در بیابان گم شدند و نمی توانسند راه خروج از این بن بست را بیابند. با رویکرد لطف، داستان این چنین پیش رفت که قوم خطاکار در طول این مدت به وسیله بیماری و مرگ تصفیه شدند و نسلی جدید جایگزین آنان شد تا شاید این نسل بتواند مأموریت را به انجام رساند. اما گذر زمان و تاریخ نشان داد که شیطان کار خود را کرده بود و این قوم هیچ گاه نتوانستند حتی بویی از هدایت را استشمام کنند. تعداد یهودیانی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در زمان ایشان ایمان آوردند به تعداد انگشتان دست هم نرسید.
این سرگردانی قومی به عنوان نتیجه شوم ولایت ناپذیری و ناتوانی آنان در استفاده از وجود مقدس موسای کلیم علیه السّلام-در حالی که ولی خدا در میان آنان بود-درس عبرتی شد برای اقوام بعدی که قدم در این راه پرافتخار و در عین حال پرخطر می گذارند. سرآمد این اقوام بنابر تصریح آیات و روایات بی شمار نسل سلمان فارسی و ایرانیان آخرالزمان است که تاکنون بیش از 1170 سال سرگردانی را تجربه کرده و می رود تا با استفاده از رمز ولایت پذیری شاهد روزهای پایانی این سرگردانی و انتظار باشد.
در همین دوران سرگردانی چهل ساله قوم بنی اسرائیل در بیابان بود که موسای کلیم علیه السّلام، این پیامبر بزرگ و دارای عزم که در میان خیل بی شمار پیامبران الهی همچون ستاره ای تابناک می درخشد، پس از تحمل مشقت های بی شمار از سوی قوم خویش در راه تلاش برای سازماندهی آنان در جهت استقرار ملک عظیم و ایجاد تمدن بزرگ اسلامی از دنیا رفت. مرگ وی به اندازه ای مبهم و مشکوک است که حتی تاکنون نیز علیرغم توجه بیش از حد این قوم به تاریخ نگاری با ذکر جزئیات-که عمدتاً در راه تحریف تاریخ از آن استفاده می شود-نشانه ای از چگونگی وفات و محل دفن وی به دست نیامده است. سابقه برادرکشی این قوم بیش از ظهور موسی علیه السّلام و پیامبر کشی گسترده آنان پس از وی این فرضیه را تقویت می کند که شاید مرگ موسای کلیم علیه السّلام را هم نتوان حادثه ای عادی در تاریخ بشر تلقی نمود امکان ترور موسی علیه السّلام و شهادت وی به دست منافقان قوم خود موضوعی است که نیاز به پژوهش بیشتری دارد.
———————————————————————–

پی نوشت ها :
1- سوره اعراف، آیه 38:وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُوا وَ دَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا کَانُوا یَعْرِشُونَ‌
و به آن گروهى که پیوسته تضعیف مى‏شدند، [بخشهاى] باختر و خاورى سرزمین [ فلسطین ] را- که در آن برکت قرار داده بودیم به میراث عطا کردیم. و به پاس آنکه صبر کردند، وعده نیکوى پروردگارت به فرزندان اسرائیل تحقق یافت، و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ویران کردیم.
2- فی تفسیر العیاشی، أیضا عن الفضل بن أبی قره قال: سمعت اباعبدالله ع یقول: أوحی الله إلی إبراهیم أنه سیلد لک-فقال لساره فقالت: أ ألد و أنا عجوز؟ فأوحی الله إلیه: أنها ستلد-و یعذب أولادها أربعمائه سنه بردها الکلام علی-قال: فلما طال علی بنی إسرائیل العذاب-ضجوا و بکوا إلی الله أربعین صباحا-فأوحی الله الی موسی و هارون أن یخلصهم من فرعون-فحط عنهم سبعین و مائه سنه، قال: و قال أبوعبدالله ع: هکذا انتم. لو فعلتم فرج الله عنا فأما إذا لم تکونوا-فإن الأمر ینتهی إلی منتهاه.(البرهان فی تفسیر القرآن، ج3، ص 125؛ بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج52، ص 131؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، ج10، ص 331)
عیاشی در تفسیر خود از فضل بن ابی قره روایت نموده که گفت: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم می فرمود: خداوند وحی فرستاد به حضرت ابراهیم که بزودی فرزندی برای تو متولد خواهد شد! ابراهیم هم به ساره (همسرش) خبر داد: ساره گفت: من پیرزن هستم! با این وصف خداوند وحی فرستاد به سوی ابراهیم که ساره بزودی فرزندی می آورد و اولادش چهار صد سال گرفتار خواهند بود. آنگاه حضرت فرمود: چون گرفتاری بنی اسرائیل به طول انجامید چهل صبح رو به درگاه الهی آورده به گریه و زاری پرداختند. خدا هم به موسی (و برادرش) هارون وحی فرستاد که (با امداد غیبی) آنها را از شر فرعون نجات دهد و صد و هفتاد سال از چهار سال گرفتاری آنها را برداشت. سپس امام ششم فرمود: همچنین شما اگر مثل بنی اسرائیل در درگاه خداوند به گریه و زاری بپردازید؛ خداوند فرج ما را نزدیک خواهد کرد، اما اگر چنین نباشید، این سختی تا پایان مدتش خواهد رسید.
تذکر: این روایت در منابع ذیل آیات آمده است:
وَ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ -الی قوله تعالی-وَ أَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَهً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ وَ مَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ [سوره هود، آیه 69-83] 3- وقتی خداوند تصمیم گرفت موسی را مبعوث کند و در امر بنی اسرائیل فرجی قرار دهد، فرعون در خواب دید، آتشی از بیت المقدس پیش آمد تا آنجا که همه خانه های مصر را در بر گرفت و ویران کرد و همه قبطیان آتش گرفتند، امّا بنی اسرائیل سالم ماندند، فرعون با ترس و وحشت ساحران و منجّمین را فرا خواند و رؤیای خود را برای آنها بازگو کرد، آنها گفتند: در میان بنی اسرائیل پسری به وجود می آید که حکومت تو را از بین می برد و تو و قومت را از سرزمینتان بیرون می کند و دین تو را تغییر می دهد و هر آینه زمان تولّد او نزدیک است، پس فرعون دستور داد کلیه نوزادان پسر بنی اسرائیل را به قتل برسانند و فقط دختران آنها را زنده بگذارند.(الکامل، ج1، ص 170؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 227؛ تفسیر القرآن الکریم(صدرا)، ج3، ص 350)
4- معبرین و منجمین و کهنه گفتند که یک نفر از بنی اسرائیل بوجود می آید و دستگاه سلطنتی فرعون را در هم می کوبد یا به واسطه خبری که از حضرت ابراهیم برای فرعون نقل کرده بودند یا به واسطه پیش بینی هایی که منجمین و کهنه برای فرعون نموده بودند، در هر صورت فرعونیان کوشش می کردند که چنین کسی به وجود نیاید و همین که فرزند پسری در بنی اسرائیل پیدا می شد او را سر می بریدند و از این جهت خداوند حمل مادر موسی را مخفی نمود و موقعی که متولد شد مأمور شد او را در صندوقی نهاده و در رود نیل بیندازد. زنان و دختران آنها را زنده می گذاردند. و به عنوان کنیزی و خدمتگزاری از آنها استفاده می نمودند و مورد شکنجه و آزار قرار می دادند.(أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص 29)
همچنین ر.ک: أنوار العرفان فی تفسیرالقرآن، ج2، ص 54؛ تفسیر اثناعشری، ج11، ص 298؛ تفسر جامع، ج2، ص 438؛ تفسیر خسروی، ج7، ص 289؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج8، ص 169.
5- لِلقائِمِ مِنَّا ثَلَاثَهً ادَارَهَا فِی ثَلَاثَهٍ مِنَ الرُّسُلِ ع قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدیرَ مَوْلِدِ مُوسیَ ع وَ قَدَّرَ غَیْبَتَهُ تَقْدِیرَ غَیْبَهِ عِیسیَ ع و قَدَّرَ إبْطَاءَهُ تَقْدِیرَ ابْطَاءِ نُوحٍ ع وَ جَعَلَ لهُ مِنْ بَعْد ذَلِکَ عُمُرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ أعْنِی الخَضِرَ ع دَلیلاً عَلَی عُمُرِهِ فَقُلْنا لَهُ اکْشِفْ لَنا یا ابْنَ رَسُولِ اللهِ عْنْ وُجوُهِ هَذِهِ المَعانِی قالَ ع امَّا مَوْلِدُ مُوسی ع فَانَّ فِرْعَوْنَ لَمَّا وَقَفَ عَلَی انَّ زَوالَ مُلْکِهِ عَلی یَدِهِ امَرَ بِاحْضارِ الکَهَنَهِ فَدَلُّوهُ عَلی نَسَبِهِ وَ انَّهُ یَکُونُ مِنْ بَنِی اسْرائیلَ وَ لَمْ یَزَلْ یَامُرُ اصْحابَهُ بِشَقٍّ بُطُونِ الحَوامِلِ مِنْ نِسَاءِ بَنی اسْرائیلَ حَتَّی قَتَلَ فِی طَلَبِهِ نَیِّفاً وَ عِشْرینَ الْفَ مَوْلُودٍ وَ تَعذَّرَ عَلَیْهِ الْوُصُولُ اِلَی قَتْلِ مُوسیَ ع بِحِفْظِ اللهِ تَبارکَ وَ تَعالِی اِیَّاهُ وَ کَذلِکَ بَنُو امیَّهَ وَ بَنُو العَبَّاسِ لَمَّا وَقَفُوا عَلَی أنَّ زَوالَ مُلکِهِمْ وَ مُلْکِ الامَراءِ و الْجَّبابِرهِ مِنهُمْ عَلی یَدِ القَائِمِ مِنَّا ناصَبُونا الْعداوَهَ وَ وَضَعُوا سُیوفَهُمْ فِی قَتْلِ آلِ الرَّسولِ ص وَ ابَادَهِ نَسْلِهِ طَمعَاً مِنْهُمْ فِی الْوُصُولِ اِلَی قَتْلِ القائِمِ وَ یَابَی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَنْ یَکْشِفَ امْرَهُ لِواحِدٍ مِنَ الظَّلَمَهِ اِلَّا انْ یُتِمَّ نُورَه… وَ لَو کَرِهَ الْمُشْرِکونَ وَ امَّا غَیبَهُ عِیسی ع فَانَّ الْیَهودَ وَ النَّصَاری اتّفَقَتْ عَلَی انَّهُ قُتِلَ فَکَذَّبُهُم اللهُ جَلَّ ذِکْرُهُ بِقَوْلِهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لَکِنْ شُبَّهَ لَهُمْ کَذلِکَ غَیْبَهُ الْقائِمِ فَانَّ الاُمَّهَ سَتُنْکِرُهاَ لِطُولِها فَمِنْ قَائِلِ یَهْذیِ بِانَّهُ لَمْ یُولَدْ وَ قَائِلٍ یَقُولُ اِنَّهُ…(کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 355؛ الخرائج والجرائح، ج2، ص 936)
6- برای مطالعه بیشتر ر.ک: تبار انحراف ص 105 به بعد.
7-عَنْ اَبی عَبْدِ اللهِ ع قالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ فِی الْقائِمِ سُنَّهٌ مِنْ مُوسَی بْنِ عِمْرانَ ع فَقُلْتُ وَ ما سُنَّهُ مُوسیَ بْنِ عِمْرانَ قال خَفاءُ مَولِدِهِ وَ غَیْبَتُهُ عَنْ قَومِهِ فَقُلْتُ وَ کَمْ غابَ مُوسَی عَنْ اهْلِهِ وَ قَوْمِهِ قالَ ثَمَانِیَ وَ عِشْرینَ سَنَه (کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص 152)
عبدالله بن سنان از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: در قائم علیه السّلام سنتّی از موسی بن عمران علیه السّلام است، گفتم: سنت او از موسی بن عمران چیست: فرمود: پنهانی ولادتش و غیبت از قومش. گفتم: موسی از اهل و قومش چقدر غایب بود؟ فرمود: بیست و هشت سال.
8-عَنْ اَبِی جَعفَرٍ ع انَّهُ قالَ مَا خَرَجَ مُوسَی حَتَّی خَرَجَ قَبْلَهُ خَمْسُونَ کَذَّاباً مِنْ بَنیِ اِسْرائیلَ کُلُّهُمْ یَدَّعِی انَّهُ مُوسَی بْنُ عِمْرانَ (کمال الدین و تمام النعمه، ج1،ص 147)
9- سوره قصص: وَ دَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلَى حِینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَیْهِ قَالَ هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ‌ (15) قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‌ (16) قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ‌ (17) فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَهِ خَائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِینٌ‌ (18) فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ یَا مُوسَى أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَمَا قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِیدُ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ مَا تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ‌ (19)
و داخل شهر شد بى‏آنکه مردمش متوجّه باشند. پس دو مرد را با هم در زدوخورد یافت: یکى، از پیروان او و دیگرى از دشمنانش [بود]. آن کس که از پیروانش بود، بر ضدّ کسى که دشمن وى بود، از او یارى خواست. پس موسى مشتى بدو زد و او را کشت. گفت: « این کار شیطان است، چرا که او دشمنى گمراه‏کننده [و] آشکار است.» (15) گفت: «پروردگارا، من بر خویشتن ستم کردم، مرا ببخش.» پس خدا از او درگذشت که وى آمرزنده مهربان است. (16) [موسى] گفت: « پروردگارا به [ پاس ] نعمتى که بر من ارزانى داشتى هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.» (17) صبحگاهان در شهر، بیمناک و در انتظار [ حادثه‏اى ] بود. ناگاه همان کسى که دیروز از وى یارى خواسته بود [باز] با فریاد از او یارى خواست. موسى به او گفت: «به راستى که تو آشکارا گمراهى.» (18) و چون خواست به سوى آنکه دشمن هر دوشان بود حمله آورد، گفت: « اى موسى، آیا مى‏خواهى مرا بکشى چنان که دیروز شخصى را کشتى؟ تو مى‏خواهى در این سرزمین فقط زورگو باشى، و نمى‏خواهى از اصلاحگران باشى.»( 19)
10- النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، ص 229.
11- سوره قصص، آیه 24: فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ
موسی گوسفندانشان را سیراب کرد (و با حالی خسته) رو به سایه درختی آورد و گفت: بار الها، به من خیری (یعنی زندگانی و قوت و غذایی) که تو (از خوان کرامت) نازل فرمایی محتاجم.
12- می گویند: افتَقَرَ که اسمش-مُفْتَقِر و فَقیر-است و اگر قیاس لفظی حکم می کرد پیوسته-فقیر-گفته می شد و اصل-فقیر-کسی است که مهره های پشتش شکسته شده.(ترجمه مفردات، ج3، ص 81)
13- سوره طه، آیه 47: فَأْتِیَاهُ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولاَ رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ لاَ تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکَ وَ السَّلاَمُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
پس به سوى او بروید و بگویید: ما دو فرستاده پروردگار توایم، پس فرزندان اسرائیل را با ما بفرست، و عذابشان مکن، به راستى ما براى تو از جانب پروردگارت معجزه‏اى آورده‏ایم، و بر هر کس که از هدایت پیروى کند درود باد.
14- سوره طه، آیه 44: فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى‌
و با او سخنى نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد.»
15- سئل الصادق ع أیهما مات قبل موسی أم هارون قال هارون مات قبل موسی ص و سئل أیهما کان أکبر قال هارون و کان اسم ابنی هارون شبرا و شبیرا و تفسیرهما بالعربیه الحسن و الحسین. (النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، ص 218):
امام صادق علیه السّلام می فرماید: هارون قبل از موسی وفات یافت و از نظر سنّی بزرگتر از موسی بود و او دو پسر داشت به نامه ای شبیر و شبّر که معادل عربی آنها حسن و حسین است.
16- یک سال پسران را می کشتند و یک سال می گذاردند. هارون در سالی متولد شد که ذبح نمی کردند و یک سال و سه ماه از موسی بزرگتر بود و موسی در سالی که ذبح می کردند بوجود آمد.(تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج1، ص 183) و نیز ر.ک: رسولی محلاتی، سید هاشم، زندگانی حضرت محمد خاتم النبیین، ج سوم: تاریخ انبیا، ص 363.
17- وَ هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَى‌ (9) إِذْ رَأَى نَاراً فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَاراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى‌(10) فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِیَ یَا مُوسَى‌ (11) إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى‌ (12) وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى‌ (13) إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاَهَ لِذِکْرِی‌ (14) إِنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ أَکَادُ أُخْفِیهَا لِتُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى‌ (15) فَلاَ یَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لاَ یُؤْمِنُ بِهَا وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى‌ (16) وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَى‌ (17) قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِی وَ لِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَى‌ (18) قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَى‌ (19) فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعَى‌ (20) قَالَ خُذْهَا وَ لاَ تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى‌ (21) وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلَى جَنَاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَهً أُخْرَى‌ (22) لِنُرِیَکَ مِنْ آیَاتِنَا الْکُبْرَى‌ (23) اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى‌ (24) قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی‌ (25) وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی‌ (26) وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی‌ (27) یَفْقَهُوا قَوْلِی‌ (28) وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی‌ (29) هَارُونَ أَخِی‌ (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی‌ (31)
و آیا خبر موسی به تو رسیده است؟(9) هنگامی که (از دور) آتشی مشاهده کرد، و به خانواده خود گفت:«(اندکی) درنگ کنید که من آتشی دیدم! شاید شعله ای از آن برای شما بیاورم؛ یا بوسیله این آتش راه را پیدا کنم!»(10) هنگامی که نزد آتش آمد، ندا داده شده که: «ای موسی!(11) من پروردگار توام! کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدّس «طوی» هستی!(12) و من تو را(برای مقام رسالت)برگزیدم؛ اکنون به آنچه بر تو وحی می شود، گوش فرا ده!(13) من«الله» هستم؛ معبودی جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را برای یاد من بپادار!(14) بطور قطع رستاخیز خواهد آمد! می خواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعی و کوشش خود، جزا داده شود! (15) پس مبادا کسی که به آن ایمان ندارد و از هوسهای خویش پیروی می کند، تو را از آن بازدارد؛ که هلاک خواهی شد!(16) و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟!(17) گفت:«این عصای من است؛ بر آن تکیه می کنم، برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرو می ریزم؛ و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است.(18) گفت:« ای موسی! آن را بیفکن.»(19) پس موسی آن (عصا) را افکند، که ناگهان اژدهایی شد که به هر سو می شتافت.(20) گفت: « آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اولش باز می گردانیم.(21) و دستت را به گریبانت ببر، تا سفید و بی عیب بیرون آید؛ این نشانه دیگری( از سوی خداوند) است.(22) تا از نشانه های بزرگ خویش به تو نشان دهیم.(23) اینک به سوی فرعون برو، که او طغیان کرده است.» (24) (موسی) گفت: «پروردگارا! سینه ام را گشاده کن؛(25) و کارم را برایم آسان گردان! (26) و گره از زبانم بگشای؛ (27) تا از سخنان مرا بفهمند!(28) و وزیری از خاندانم برای من قرار ده…(29)برادرم هارون را!(30) با او پشتم را محکم کن؛(31)
18- نقی پورفر، ولی الله، بررسی شخصیت اهل بیت علیه السّلام در قرآن: به روش قرآن به قرآن، ص 201-196.
19-قالَ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَهُ یَوْمَ غَزَاهِ تَبُوُکَ: «اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسیَ غَیْرَ النُّبُوَّهِ، فَانَّهُ لَا نَبِیَّ بَعدِی (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص 887)
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در تبوک فرمود:‌« تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی هستی به جز نبوّت، چرا که پس از من پیامبری نیست».
20- سوره شعرا، آیه 31-16: فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌ (16) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ‌ (17) قَالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ‌ (18) وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکَافِرِینَ‌ (19) قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ‌ (20) فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ‌ (21) وَ تِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرَائِیلَ‌ (22) قَالَ فِرْعَوْنُ وَ مَا رَبُّ الْعَالَمِینَ‌ (23) قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ‌ (24) قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لاَ تَسْتَمِعُونَ‌ (25) قَالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ‌ (26) قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ‌ (27) قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَا بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ‌ (28) قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ‌ (29) قَالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ‌ءٍ مُبِینٍ‌ (30) قَالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ‌ (31)
به سراغ فرعون بروید و بگویید: ما فرستاده پروردگار جهانیان هستیم؛ (16) بنی اسرائیل را با ما بفرست!»(آنها به سراغ فرعون آمدند)(17)(فرعون) گفت: «آیا ما تو را در کودکی در میان خود پرورش ندادیم، و سالهایی از زندگیت را در میان ما نبودی؟!(18) و سرانجام، آن کارت را (که نمی بایست انجام دهی) انجام دادی( و یک نفر از ما را کشتی)، و تو از ناسپاسانی!»(19)(موسی) گفت: « من آن کار را انجام دادم در حالی که از بی خبران بودم! (20) پس هنگامی که از شما ترسیدم فرار کردم؛ و پروردگارم به من حکمت و دانش بخشید، و مرا از پیامبران قرار داد!(21) آیا این منّتی است که تو بر من می گذاری که بنی اسرائیل را برده خود ساخته ای؟!»(22) فرعون گفت: «پروردگار عالمیان چیست؟!»(23) (موسی) گفت: « پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقین هستید!». (24) (فرعون) به اطرافیانش گفت: «آیا نمی شنوید(این مرد چه می گوید)؟!» (25)(موسی) گفت: « او پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست!»(26)(فرعون) گفت: پیامبری که به سوی شما فرستاده شده مسلّماً دیوانه است!»(27) (موسی) گفت: « او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است می باشد، اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار می گرفتید!» (28)(فرعون خشمگین شد و )گفت: « اگر معبودی غیر از من برگزینی، تو را از زندانیان قرار خواهم داد!» (29) (موسی) گفت: « حتی اگر نشانه آشکاری برای تو بیاورم(باز ایمان نمی آوری)؟!» (30)گفت: « اگر راست می گویی آن را بیاور!»(31)
سوره قصص، آیه 35-33: قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخَافُ أَنْ یَقْتُلُونِ‌ (33) وَ أَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ‌ (34) قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَاناً فَلاَ یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنْتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ‌ (35)
گفت: «پروردگارا، من کسى از ایشان را کشته‏ام، مى‏ترسم مرا بکشند.(33) و برادرم هارون از من زبان‏آورتر است، پس او را با من به دستیارى گسیل دار تا مرا تصدیق کند، زیرا مى‏ترسم مرا تکذیب کنند.»(34) فرمود: « به زودى بازویت را به [ وسیله ] برادرت نیرومند خواهیم کرد و براى شما هر دو، تسلّطى قرار خواهیم داد که با [ وجود ] آیات ما، به شما دست نخواهند یافت شما و هر که شما را پیروى کند چیره خواهید بود.»
21- سوره طه: قَالَ أَ جِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَى‌ (57) فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لاَ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاَ أَنْتَ مَکَاناً سُوًى‌ (58) قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى‌ (59) فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَى‌ (60) قَالَ لَهُمْ مُوسَى وَیْلَکُمْ لاَ تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى‌ (61) فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَى‌ (62) قَالُوا إِنْ هذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَنْ یُخْرِجَاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِمَا وَ یَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَى‌ (63) فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفّاً وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى‌ (64) قَالُوا یَا مُوسَى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى‌ (65) قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى‌ (66) فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خِیفَهً مُوسَى‌ (67) قُلْنَا لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلَى‌ (68) وَ أَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَ لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى‌ (69) فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى‌ (70) قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاَفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَ أَبْقَى‌ (71) قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَ الَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا (72) إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَ مَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقَى‌ (73) إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَ لاَ یَحْیَى‌ (74) وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى‌ (75) جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ ذلِکَ جَزَاءُ مَنْ تَزَکَّى‌ (76)
گفت: « اى موسى، آمده‏اى تا با سحر خود، ما را از سرزمینمان بیرون کنى؟ (57) ما [هم] قطعاً براى تو سحرى مثل آن خواهیم آورد، پس میان ما و خودت موعدى بگذار که نه ما آن را خلاف کنیم و نه تو، [آن هم] در جایى هموار.» (58) [موسى] گفت: « موعد شما روز جشن باشد که مردم پیش از ظهر گرد مى‏آیند. »(59) پس فرعون رفت و [همه] نیرنگ خود را گرد آورد و بازآمد.(60) موسى به [ساحران] گفت: « واى بر شما، به خدا دروغ مبندید که شما را به عذابى [سخت] هلاک مى‏کند، و هر که دروغ بندد نومید مى‏گردد.»(61) [ساحران] میان خود، درباره کارشان به نزاع برخاستند و به نجوا پرداختند.(62) [فرعونیان] گفتند: « قطعاً این دو تن ساحرند [و] مى‏خواهند شما را با سحر خود از سرزمینتان بیرون کنند، و آیین والاىِ شما را براندازند. »(63) پس نیرنگ خود را گرد آورید و به صف پیش آیید. در حقیقت، امروز هر که فایق آید خوشبخت مى‏شود.»(64) [ساحران] گفتند: « اى موسى، یا تو مى‏افکنى یا [ما] نخستین کس باشیم که مى اندازیم؟ »(65) گفت: « [نه،] بلکه شما بیندازید.» پس ناگهان ریسمانها و چوبدستى‏هایشان، بر اثر سحرشان، در خیال او، [چنین] مى‏نمود که آنها به شتاب مى‏خزند.(66) و موسى در خود بیمى احساس کرد.(67) گفتیم: « مترس که تو خود برترى (68) و آنچه در دست راست دارى بینداز، تا هر چه را ساخته‏اند ببلعد. در حقیقت، آنچه سرهم‏بندى کرده‏اند، افسونِ افسونگر است، و افسونگر هر جا برود رستگار نمى شود.» (69) پس ساحران به سجده درافتادند. گفتند: « به پروردگار موسى و هارون ایمان آوردیم.»(70) [ فرعون ] گفت: « آیا پیش از آنکه به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟ قطعاً او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است، پس بى‏شک دستهاى شما و پاهایتان را یکى از راست و یکى از چپ قطع مى‏کنم و شما را بر تنه‏هاى درخت خرما به دار مى‏آویزم، تا خوب بدانید عذاب کدام یک از ما سخت‏تر و پایدارتر است.»(71)گفتند: « ما هرگز تو را بر معجزاتى که به سوى ما آمده و [ بر ] آن کس که ما را پدید آورده است، ترجیح نخواهیم داد پس هر حکمى مى‏خواهى بکن که تنها در این زندگى دنیاست که [ تو ] حکم مى‏رانى.(72)ما به پروردگارمان ایمان آوردیم، تا گناهان ما و آن سحرى که ما را بدان واداشتى بر ما ببخشاید، و خدا بهتر و پایدارتر است.»(73) در حقیقت، هر که به نزد پروردگارش گنهکار رود، جهنم براى اوست: در آن نه مى‏میرد و نه زندگى مى‏یابد. (74) و هر که مؤمن به نزد او رود، در حالى که کارهاى شایسته انجام داده باشد، براى آنان درجات والا خواهد بود:( 75) بهشت هاى عدن که از زیر [ درختان ] آن جویبارها روان است. جاودانه در آن مى‏مانند، و این است پاداش کسى که به پاکى گراید.
22- سوره اعراف، آیه 122 و سوره شعرا، آیه 48.
23- سوره طه، آیه 70: فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سُجَّداً قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَ مُوسَى‌
پس ساحران به سجده درافتادند. گفتند: «به پروردگار موسى و هارون ایمان آوردیم.»(70)
24- نقی پورفر، ولی الله، بررسی شخصیت اهل بیت علیه السّلام در قرآن: به روش قرآن به قرآن، ص 204-201.
25- سوره غافر:وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَ إِنْ یَکُ کَاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِنْ یَکُ صَادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ‌ (28) یَا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظَاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِیکُمْ إِلاَّ مَا أَرَى وَ مَا أَهْدِیکُمْ إِلاَّ سَبِیلَ الرَّشَادِ (29) وَ قَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ‌ (30) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبَادِ (31) وَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ (32) یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (33) وَ لَقَدْ جَاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جَاءَکُمْ بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ‌ (34) الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ (35) وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَا هَامَانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ‌ (36) أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلهِ مُوسَى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کَاذِباً وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَ مَا کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فِی تَبَابٍ‌ (37) وَ قَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ (38) یَا قَوْمِ إِنَّمَا هذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَهَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ (39) مَنْ عَمِلَ سَیِّئَهً فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ‌ (40) وَ یَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجَاهِ وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ (41) تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ (42) لاَ جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَهٌ فِی الدُّنْیَا وَ لاَ فِی الْآخِرَهِ وَ أَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ (43) فَسَتَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ (44) فَوَقَاهُ اللَّهُ سَیِّئَاتِ مَا مَکَرُوا وَ حَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ‌ (45)
و مردى مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان مى‏داشت، گفت: « آیا مردى را مى‏کشید که مى‏گوید: پروردگار من خداست ؟ و مسلّماً براى شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکارى آورده، و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان اوست، و اگر راستگو باشد برخى از آنچه به شما وعده مى‏دهد به شما خواهد رسید، چرا که خدا کسى را که افراطکار دروغزن باشد هدایت نمى‏کند.(28) اى قوم من، امروز فرمانروایى از آنِ شماست [ و ] در این سرزمین مسلطید، و [ لى ] چه کسى ما را از بلاى خدا اگر به ما برسد حمایت خواهد کرد؟» فرعون گفت: « جز آنچه مى‏بینم، به شما نمى‏نمایم، و شما را جز به راه راست راهبر نیستم.»(29)و کسى که ایمان آورده بود، گفت: « اى قوم من، من از [ روزى ] مثل روز دسته‏ها [ ى مخالف خدا ] بر شما مى‏ترسم.(30)[ از سرنوشتى ] نظیر سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود، و کسانى که پس از آنها [ آمدند ]. و [ گرنه ] خدا بر بندگان [ خود ] ستم نمى‏خواهد.(31)و اى قوم من، من بر شما از روزى که مردم یکدیگر را [ به یارىِ هم ] ندا درمى‏دهند، بیم دارم.(32)روزى که پشت‏کنان [ به عُنْف ] بازمى‏گردید، براى شما در برابر خدا هیچ حمایتگرى نیست و هر که را خدا گمراه کند او را راهبرى نیست.»(33)و به یقین، یوسف پیش از این، دلایل آشکار براى شما آورد، و از آنچه براى شما آورد همواره در تردید بودید تا وقتى که از دنیا رفت، گفتید: « خدا بعد از او هرگز فرستاده‏اى را برنخواهد انگیخت.» این گونه، خدا هر که را افراطگر شکّاک است، بى راه مى‏گذارد.(34)کسانى که درباره آیات خدا- بدون حجّتى که براى آنان آمده باشد -مجادله مى‏کنند، [ این ستیزه ] در نزد خدا و نزد کسانى که ایمان آورده‏اند [ مایه ] عداوت بزرگى است. این گونه، خدا بر دل هر متکبّر و زورگویى مُهر مى‏نهد.(35)و فرعون گفت: « اى هامان، براى من کوشکى بلند بساز، شاید من به آن راهها برسم:(36) راههاى [دستیابى به ] آسمانها، تا از خداى موسى اطلاع حاصل کنم و من او را سخت دروغپرداز مى‏پندارم.» و این گونه براى فرعون، زشتى کارش آراسته شد و از راه [ راست ] بازماند و نیرنگ فرعون جز به تباهى نیانجامید.(37) و آن کس که ایمان آورده بود گفت: « اى قوم من، مرا پیروى کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم.(38) اى قوم من، این زندگى دنیا تنها کالایى [ناچیز] است، و در حقیقت، آن آخرت است که سراى پایدار است. (39) هر که بدى کند، جز به مانند آن کیفر نمى‏یابد و هر که کار شایسته کند- چه مرد باشد یا زن- در حالى که ایمان داشته باشد، در نتیجه آنان داخل بهشت مى‏شوند و در آنجا بى‏حساب روزى مى‏یابند.(40) و اى قوم من، چه شده است که من شما را به نجات فرامى‏خوانم و [ شما ] مرا به آتش فرا مى‏خوانید؟(41) مرا فرا مى‏خوانید تا به خدا کافر شوم و چیزى را که بدان علمى ندارم با او شریک گردانم و من شما را به سوى آن ارجمند آمرزنده دعوت مى‏کنم.(42) آنچه مرا به سوى آن دعوت مى‏کنید، به ناچار نه در دنیا و نه در آخرت [ درخورِ ] خواندن نیست، و در حقیقت، برگشت ما به سوى خداست، و افراطگران همدمان آتشند.(43)پس به زودى آنچه را به شما مى‏گویم به یاد خواهید آورد. و کارم را به خدا مى‏سپارم خداست که به [ حال ] بندگان [ خود ] بیناست. »(44)پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ مى‏کردند حمایت فرمود، و فرعونیان را عذاب سخت فروگرفت.(45)
26- خربیل، مردی خداپرست از آل فرعون بود ولی ایمان خویش را پنهان می کرد. برخی هم گفته اند از قبطیان بود. و نیز گفته شده است: او نجاری می کرد و جعبه ای ساخت که موسی را در آن گذاشتند و به رود نیل افکندند. او همین که پیروزی حضرت موسی علیه السّلام به جادوگران را دید، ایمان خود را آشکار ساخت. برخی نیز گفته اند: او پیش از این رویداد، ایمان خود را آشکار کرد آنهم هنگامی بود که فرعون می خواست موسی را بکشد و او گفت:« آیا شما مردی را به این جرم که می گوید: پروردگار من خداست، نه فرعون، می کشید با این که از سوی پروردگارتان برای شما معجزه و دلیل و برهان آورده است؟» باری، او نیز که خداپرستی و ایمانش آشکار گردیده بود، با آن جادوگران به قتل رسید و به دار آویخته شد.
همسر او نیز زنی خداپرست بود که ایمان خود را پنهان می کرد.
این زن، آرایشگر دختر فرعون بود و هنگامی که سرگرم آرایش او بود شانه از دستش افتاد. وقتی می خواست آن را بردارد، گفت: «بسم الله» دختر فرعون پرسید: «منظورت پدر من است؟» جواب داد: «نه، منظورم خدایی است که پروردگار من و تو و پدر تست.» دختر فرعون آنچه را از آن زن شنیده بود، به پدر خود خبر داد. فرعون زن آرایشگر را با فرزندانش فراخواند و از او پرسید: «پروردگار تو کیست؟» جواب داد: «پروردگار من و پروردگار تو، خداست.» فرعون دستور داد تنور مسینی را، برای شکنجه او و فرزندانش، داغ کنند. زن آرایشگر به فرعون گفت: «من به تو نیازی دارم». فرعون پرسید: «نیاز تو چیست؟» جواب داد: «نیاز من این است که استخوان های من و فرزندانم را جمع کنی و به خاک سپاری». گفت: «این نیاز تو برآورده خواهد شد.» آن گاه به دستور فرعون در پیش چشم آن زن، فرزندانش را یکایک در تنور انداختند. آخرین فرزندش کودک خردسالی بود که رو به مادر کرد و گفت: «مادرجان، پایداری کن، زیرا حق با تست.» سرانجام مادر را نیز در پی فرزندانش به تنور افکندند.(الکامل، ج1، ص 184-186)
27-خَطَّ رَسُولُ اللهِ ص أرْبَعَ خِطَطٍ فِی الْارْضِ وَ قالَ اَ تَدْرُونَ مَا هَذاَ قُلْنا اللهُ وَ رَسُولُهُ اعْلَمُ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ص افْضَلُ نِساءِ اهْلِ الجَنَّهِ ارْبعٌ خَدیجهُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍ وَ فَاطِمَهُ بِنْتُ مَحمَّدٍ وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرانَ وَ آسیَهٌ بِنْتُ مُزاحِمٍ امْراهُ فِرْعَوْن (الخصال، ج1، ص 206)
28- تبار انحراف، ص 139.
29- تبار انحراف، ص 137.
30- سوره شعرا، آیه 54: إِنَّ هؤُلاَءِ لَشِرْذِمَهٌ قَلِیلُونَ؛‌
[و گفت:] « اینها عدّه‏اى ناچیزند.»
31. ر.ک: رسولی محلاتی، سیدهاشم، زندگانی حضرت محمد خاتم النبیین، ج سوم: تاریخ انبیاء ذیل ماجرا.
32- النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، ص 256.
33- تبار انحراف، ص 142.
34- تبار انحراف، ص 143.
35- یعقوب علیه السّلام دوازده پسر داشت که آنان را بنی اسرائیل می خواندند. هر قبیله از بنی اسرائیل، خود را منتسب به یکی از فرزندان یعقوب می کرد. این قبایل را سبط می نامیدند. نخستین کار موسی علیه السّلام این بود که آن سازماندهی را در اینجا استوارتر کرد. آنان بر اساس اسباط تقسیم بندی می شدند و هزاره ها در هر سبط تشکیل شدند که هزار تن را در خود جای می دادند. موسی علیه السّلام برای هر هزار نفر یک فرمانده معین کرد. هزاره ها را به صدگان ها تبدیل کرد و برای هر صد نفر یک فرمانده گذاشت. هر صدر نفر نیز به دو دسته پنجاه نفری تقسیم می شد که هر یک فرمانده ای داشت و هر پنجاه نفر، پنج گروه ده نفری را تشکیل می دادند که برای هر ده نفر نیز فرمانده ای تعیین کرده بود. فرمانده ده نفر، مربی آن ده نفر بود و فرمانده پنجاه نفر، مربی مسئولان ده گان بود. مسئولان صدگان، مربی مسئولان دسته های پنجاه نفر بودند. فرمانده هزاره، مربی صدگان ها، و آن هزاره ها نزد مسئولان اسباط و مسئولان اسباط نزد موسی علیه السّلام آموزش می دیدند. (سبط<–هزاره<–صدگان<–پنجاه گان<–ده گان) به این شکل آنها در این اردوگاه آموزشی کاملی را فرا گرفتند که معلومات آن اردوگاه در ارتقای سطح فرهنگ عملی و حکومتی بشر نقش اساسی را ایفا کرد. این آموزش ها در مجموعه حکومت ها وارد شد.(تبار انحراف، ص 143-144)
36-دفلور ملوین لارنس و اورت ای. دنیس، شناخت ارتباطات جمعی، مترجم: سیروس مرادی زیر نظر ناصر باهنر، 248-247.
37- سوره بقره، آیه 146: الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ‌
کسانى که به ایشان کتاب [آسمانى] داده‏ایم، همان گونه که پسران خود را مى‏شناسند، او [ محمد ] را مى‏شناسند و مسلماً گروهى از ایشان حقیقت را نهفته مى‏دارند، و خودشان [ هم ] مى‏دانند.
سوره انعام، آیه 20: الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ‌
کسانى که کتاب [آسمانى] به آنان داده‏ایم، همان گونه که پسران خود را مى‏شناسد، او [ پیامبر ] را مى‏شناسد. کسانى که به خود زیان زده‏اند، ایمان نمى‏آورند.
38- تبار انحراف، ص 145-146.
اهل کتاب تمامی ویژگی های پیامبر اسلام را در کتاب های خود دیده اند و چنان با این ویژگی ها آشنایند که تا او را ببینند، خواهند شناخت. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 491). این شناخت، شناخت به خصوصیات نیست، شناخت به چهره است. همان گونه که فرزند را نه به خصوصیات، که به قیافه می شناسند. حضرت سلمان، برده ی یکی از یهودیان بود. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از راهی می گذشت که یک یهودی حضرت را دید و شناخت. هنگامی که خبر را به مولای سلمان می گفت، سلمان شنید و سراغ پیامبر آمد و ایمان آورد.(اعلام الوری، ص 65).
39- لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلاَّ أَذًى وَ إِنْ یُقَاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لاَ یُنْصَرُونَ‌ (111) ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ‌ (112)
جز آزارى [اندک] هرگز به شما زیانى نخواهند رسانید و اگر با شما بجنگند، به شما پشت نمایند، سپس یارى نیابند.(111) هر کجا یافته شوند، به خوارى دچار شده‏اند مگر آنکه به پناه امان خدا و زینهار مردم [ روند ] و به خشمى از خدا گرفتار آمدند، و [ مُهر ] بینوایى بر آنان زده شد. این بدان سبب بود که به آیات خدا کفر مى‏ورزیدند و پیامبران را بناحق مى‏کشتند. [ و نیز ] این [ عقوبت ] به سزاى آن بود که نافرمانى کردند و از اندازه درمى‏گذرانیدند.(112)
40- وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَ کُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَهٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْهَا کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ‌ (103)
و همگى به ریسمان خدا [قرآن و اسلام، و هرگونه وسیله وحدت]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید! و نعمت (بزرگِ) خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دل های شما، الفت ایجاد کرد، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شدید! و شما بر لبِ حفره ای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد؛ این چنین، خداوند آیات خود را برای شما آشکار می سازد؛ شاید پذیرای هدایت شوید.
41- سوره بقره، آیه 2-4: ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ‌ (2) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ‌ (3) وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ‌ (4)
این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است: (2) آنان که به غیب ایمان مى‏آورند، و نماز را برپا مى‏دارند، و از آنچه به ایشان روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند (3) و آنان که بدانچه به سوى تو فرود آمده، و به آنچه پیش از تو نازل شده است، ایمان مى آورند و به آخرت یقین دارند.
و نیز آیه 82 سوره اسراء: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَاراً.
و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل می‌کنیم؛ و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمی‌افزاید.
42- سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ ص یَقوُلُ لَترکَبَنَّ اُمَّتِی سُنَّه بَنِی إسرَائیِلَ حَذوَ القُذَّهِ بِالقُذَّهِ وَ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ شَبِراً بِشیرٍ وَ ذِرَاعاً بِذِراعٍ وَ بَاعاً بِبَاع(الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج1، ص 86).
حضرت علی علیه السّلام فرمودند، شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: «امتم سنت بنی اسرائیل را پیشه کنند و در آن گام بردارند و پا جای پای آنان گذارند، مانند آنان رفتار نمایند به گونه ای که اگر آنان به سوراخی خزیدند اینان نیز با آنان در آن سوراخ خزند. همانا که تورات و قرآن را یک فرشته در یک ورق و با یک قلم نگاشته است، سنن و امثال امت ها یکسان جریان یابند».
43- سوره بقره، آیه 61: وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَ قِثَّائِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ
و چون گفتید: «اى موسى، هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم، از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مى‏رویاند، از [قبیل] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز، براى ما برویاند.» [ موسى ] گفت: «آیا به جاى چیز بهتر، خواهان چیز پست‏ترید؟ پس به شهر فرود آیید، که آنچه را خواسته‏اید براى شما [در آنجا مهیا] ست » و [داغ] خوارى و نادارى بر [پیشانى] آنان زده شد، و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا که آنان به نشانه‏هاى خدا کفر ورزیده بودند، و پیامبران را بناحق مى‏کشتند این، از آن روى بود که سرکشى نموده، و از حد درگذرانیده بودند.
44- سوره اعراف، آیه 138: وَ جَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ‌
و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم. تا به قومى رسیدند که بر [پرستش] بتهاى خویش همت مى‏گماشتند. گفتند: « اى موسى، همان گونه که براى آنان خدایانى است، براى ما [نیز] خدایى قرار ده.» گفت: «راستى شما گروهى هستید که نادانى مى‏کنید.»
45- ر.ک: سوره بقره، آیه 67 به بعد.
46- سوره اعراف، آیه 155: وَ اخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیَّایَ أَ تُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِیَ إِلاَّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشَاءُ أَنْتَ وَلِیُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ‌
موسی از قوم خود، هفتاد تن از مردان را برای میعادگاه ما برگزید؛ و هنگامی که زمین‌لرزه آنها را فرا گرفت (و هلاک شدند)، گفت: «پروردگارا! اگر می‌خواستی، می توانستی آنها و مرا پیش از این نیز هلاک کنی! آیا ما را به آنچه سفیهانمان انجام داده‌اند، (مجازات و) هلاک می‌کنی؟! این، جز آزمایش تو، چیز دیگر نیست؛ که هر کس را بخواهی (و مستحق بدانی)، به وسیله آن گمراه می‌سازی؛ و هر کس را بخواهی (و شایسته ببینی)، هدایت می‌کنی! تو ولیّ مایی، و ما را بیامرز، بر ما رحم کن، و تو بهترین آمرزندگانی!
47- سوره اعراف، آیه 143:وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقاً فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ‌
و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهی دید! ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید!» اما هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسی مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهی تو (از اینکه با چشم تو را ببینم)! من به سوی تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!»
48- سوره طه: وَ مَا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یَا مُوسَى‌ (83) قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَى أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَى‌ (84) قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُ‌ (85) فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ یَا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی‌ (86) قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَ لکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِنْ زِینَهِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُ‌ (87) فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسَى فَنَسِیَ‌ (88) أَ فَلاَ یَرَوْنَ أَلاَّ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لاَ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرّاً وَ لاَ نَفْعاً (89) وَ لَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِنْ قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی‌ (90) قَالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَى‌ (91) قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا (92) أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی‌ (93) قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لاَ تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لاَ بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی‌ (94) قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُ‌ (95) قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی‌ (96) قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاهِ أَنْ تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلَى إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً (97) إِنَّمَا إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً (98)
« و اى موسى، چه چیز تو را [ دور ] از قوم خودت، به شتاب واداشته است؟»(83) گفت: « اینان در پى منند، و من -اى پروردگارم- به سویت شتافتم تا خشنود شوى.»(84)فرمود: « در حقیقت، ما قوم تو را پس از [ عزیمت ] تو آزمودیم و سامرى آنها را گمراه ساخت.»(85) پس موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود برگشت [ و ] گفت: « اى قوم من، آیا پروردگارتان به شما وعده نیکو نداد؟ آیا این مدت بر شما طولانى مى‏نمود، یا خواستید خشمى از پروردگارتان بر شما فرود آید که با وعده من مخالفت کردید؟ »(86) گفتند: « ما به اختیار خود با تو خلاف وعده نکردیم، ولى از زینت‏آلات قوم، بارهایى سنگین بر دوش داشتیم و آنها را افکندیم و [ خود ] سامرى [ هم زینت‏آلاتش را ] همین گونه بینداخت.(87) پس براى آنان پیکر گوساله‏اى که صدایى داشت بیرون آورد، و [ او و پیروانش ] گفتند: « این خداى شما و خداى موسى است، و [ پیمان خدا را ] فراموش کرد.»(88) مگر نمى‏بینند که [ گوساله ] پاسخ سخن آنان را نمى‏دهد و به حالشان سود و زیانى ندارد؟(89) و در حقیقت، هارون قبلاً به آنان گفته بود: « اى قوم من، شما به وسیله این [ گوساله ] مورد آزمایش قرار گرفته‏اید، و پروردگار شما [ خداى ] رحمان است، پس مرا پیروى کنید و فرمان مرا پذیرا باشید.»(90)گفتند: « ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهیم داشت تا موسى به سوى ما بازگردد.»(91)[ موسى ] گفت: « اى هارون، وقتى دیدى آنها گمراه شدند چه چیز مانع تو شد،(92) که از من پیروى کنى؟ آیا از فرمانم سر باز زدى؟ »(93) گفت: « اى پسر مادرم، نه ریش مرا بگیر و نه [ موى ] سرم را، من ترسیدم بگویى: میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى.»(94) [ موسى ] گفت: « اى سامرى، منظور تو چه بود؟ »(95)گفت: « به چیزى که [ دیگران ] به آن پى نبردند، پى بردم، و به قدرِ مُشتى از ردِّ پاى فرستاده [ خدا، جبرئیل ] برداشتم و آن را در پیکر [ گوساله ] انداختم، و نفس من برایم چنین فریبکارى کرد. »(96)گفت: « پس برو که بهره تو در زندگى این باشد که [ به هر که نزدیک تو آمد ] بگویى: [ به من ] دست مزنید و تو را موعدى خواهد بود که هرگز از آن درباره تو تخلف نخواهد شد، و [ اینک ] به آن خدایى که پیوسته ملازمش بودى بنگر، آن را قطعاً مى‏سوزانیم و خاکسترش مى‏کنیم [ و ] در دریا فرو مى‏پاشیم.» (97)« معبود شما تنها آن خدایى است که جز او معبودى نیست، و دانش او همه چیز را در بر گرفته است.»
49- نقی پورفر، ولی الله، بررسی شخصیت اهل بیت علیهم السلام در قرآن: به روش قرآن به قرآن، ص 205.
50-فی قوله فَانَّا قَدْ فَتَّنا قَوْمَکَ قالَ اخْتَبَرْنا هُمْ مِنْ بَعْدِکَ وَ اضَلَهُمُ السَّامِرِیُّ قالَ بِالعِجْلِ الَّذی عَبَدُوهُ وَ کانَ سَبَبُ ذلکَ أنَّ موسَی علیه السّلام لَمَّا وَعدَهُ اللهُ أنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِ التَّوْراهَ وَ الالْوَاحَ اِلَی ثَلَاثینَ یَوْماً اخْبَرَ بَنی اسْرائیلَ بِذلِکَ وَ ذَهَبَ اِلَی الْمیقاتِ وَ خَلَّفَ هارونَ عَلی قَوْمِهِ فَلَمَّا جَاءَتِ الثَّلاثُونَ یَوْماً وَ لَمْ یَرجِعْ مُوسیَ اِلَیْهِم عَصَوْا و اَرادُوا انْ یَقْتُلُوا هَارونَ قَالُوا اِنَّ مُوسَی کَذَبَنَا وَ هَرَبَ مِنَّا فَجاءَهُمْ اِبْلیسُ فِی صُورَهِ رَجُلٍ فَقالَ لَهُمْ اِنَّ مُوسَی قَدْ هَرَبَ مِنْکُمْ وَ لاَ یَرْجِعُ اِلَیْکُمْ اَبَداً فَاجْمَعُوا اِلَیَّ حُلیَّکُمْ حتَّی اتَّخِذَ لَکُمْ اِلهاً تَعْبُدونَهُ وَ کانَ السَّامِرِیُّ عَلَی مُقَدَّمَهٍ مُوسَی یَوْمَ اغْرَقَ اللهُ فِرْعَوْنَ وَ اصْحَابَهُ فَنَظَرَ اِلَی جَبْرَئیلَ وَ کانَ عَلی حَیَوانِ فِی صُورَهٍ رَمَکَهٍ وَ کانَتْ کُلَّمَا وَضَعتْ حَافِرَهَا عَلَی مَوْضِعٍ مِنَ الارْضِ یَتَحَرَّکُ ذلِکَ الْمَوْضِعُ فَنَظَرَ اِلَیْهِ السَّامِریُّ وَ کانَ مِنْ خِیارِ اصْحابِ مُوسیَ فَاخَذَ التُّرابِ مِنْ حافِرِ رَمَکهٍ جَبْرَئیلَ وَ کانَ یَتَحرَّکُ فَصَرَّهُ فِی صُرَّهٍ وَ کان عِنْدَه یَفْتَخِرُ بِهِ عَلَی بَنِی اسْرائیلَ فَلَمَّا جَاءَهُمْ اِبْلیسُ وَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ قالَ لِلسَّامِرِیِّ هَاتِ التُّرابَ الَّذی مَعَکَ فَجَاءَ بِهِ السَّامِرِیُّ فَالْقَاهُ اِبْلیسُ فِی جَوْفِ الْعِجْلِ فَلَمَّا وَقَعَ التُّرابُ فِی جَوْفِهِ تَحَرَّکَ و خارَ وَ نَبَتَ عَلَیْهِ الْوَبَرُ وَ الشَّعْرُ فَسَجَدَ لَهُ بَنُو اسْرائیلَ فَکانَ عَددُ الَّذینَ سَجَدُوا سَبْعینَ الْفاً مِن بَنی اسرائیل فَقالَ لَهُمْ هَارُونُ کَمَا حَکَی اللهُ یا قَوْمِ اِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ اِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونی وَ اطِیعُوا امْری قالُوا لَنْ نَبرَحَ عَلَیْهِ عاکِفینَ حَتَّی یَرْجِعَ اِلَیْنا مُوسی فَهَمُّوا بِهَارُونَ حَتَّی هَرَبَ مِن بَینِهِمْ وَ بَقُوا فِی ذلِکَ حَتَّی تَمَّ میِقَاتُ مُوسیَ ارْبَعینَ لَیْلَهً فَلَمَّا کانِ یَوْمُ عَشرَهٍ مِنْ ذِی الحِجَّهِ انْزَلَ اللهُ عَلَیْهِ الالْواحَ فیهِ التَّوراهُ وَ ما یَحْتاجُونَ اِلَیهِ.(بحارالأنوار ج:13 ص: 210)
خداوند قوم موسی را بعد از رفتن او به مناجات و وعده گاه امتحان و آزمایش نمود و سامری آنها را به وسیله گوساله ای فریب داد و علت این امر این بود که موسی علیه السّلام به سبب وعده ای که خداوند درباره نزول تورات و الواح با او نموده بود، قرار شد سی روز به کوه طور برود و این مطلب را به بنی اسرائیل خبر داد و به میقات پروردگار خود رفت و هارون را جانشین خود در میان قوم قرار داد، اما وقتی سی روز گذشت و موسی بازنگشت، نافرمانی کردند و تصمیم گرفتند هارون را بکشند و گفتند: موسی به ما دروغ گفت و از نزد ما گریخت، آنگاه ابلیس به صورت مردی به نزد آنها آمد و به آنان گفت: موسی از دست شما گریخته و هرگز به نزد شما باز نمی گردد، پس بپا خیزید و زینت های خود را بیاورید تا معبودی بسازیم و آن را عبادت کنیم. و سامری در روزی که موسی قوم خود را از دریا عبور می داد در جلوی موسی حرکت می کرد و نگاهش به جبرئیل افتاد که برحیوانی به صورت اسب نشسته بود و هر وقت آن حیوان پای خود را در موضعی می گذاشت آن موضع حرکت می نمود، سامری که در آن وقت از اصحاب و یاران موسی بود دست برد و کفی از خاک مرکب جبرئیل برداشت و آن خاک تحرک داشت، سپس آن خاک را در کیسه ای مخفی کرد و نزد خود نگاه داشت و همواره به وسیله آن بر بنی اسرائیل فخرفروشی می کرد. وقتی که ابلیس به نزد آنها آمد به وسیله ذوب کردن زیورآلات برای آنها گوساله ای ساخت و به سامری گفت: آن خاکی را که از ردّ پای جبرئیل برداشته ای بیاور، آنگاه ابلیس آن خاک را در دهان گوساله قرار داد، وقتی که چنین کرد اسرائیل برای گوساله به سجده افتادند و تعداد افرادی را که گوساله پرست شدند، هفتاد هزار نفر بود. در این وقت هارون به آنها گفت: شما به وسیله این گوساله فریب خورده اید، در حالی که پروردگار شما خدای رحمان است، پس از من پیروی کنید و اطاعت نمایید، آنها گفتند: ما همواره ملتزم عبادت گوساله خواهیم بود تا اینکه موسی به نزد ما بازگردد. سپس آنها به هارون حمله کردند و هارون مجبور شد از میان آنها بگریزد و اوضاع بر همین منوال بود تا آنکه میقات چهل روزه موسی به پایان رسید، وقتی روز دهم ذی الحجّه فرا رسید، خداوند الواح تورات را بر موسی نازل کرد که در آن تورات و ما یحتاج مردم شامل احکام و قصص و قوانین بود.
51- سوره قصص: إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ‌ (76) وَ ابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لاَ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَ أَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ‌ (77) قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لاَ یُسْأَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ‌ (78) فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ‌ (79) وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ لاَ یُلَقَّاهَا إِلاَّ الصَّابِرُونَ‌ (80) فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ مَا کَانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ‌ (81) وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکَانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لاَ أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَیْکَأَنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ‌ (82)
قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم کرد، و از گنجینه‏ها آن قدر به او داده بودیم که کلیدهاى آنها بر گروه نیرومندى سنگین مى‏آمد، آن گاه که قوم وى بدو گفتند: « شادى مکن که خدا شادى‏کنندگان را دوست نمى‏دارد.(76)و با آنچه خدایت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنیا فراموش مکن، و هم چنان که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و در زمین فساد مجوى که خدا فسادگران را دوست نمى‏دارد.(77) [ قارون ] گفت: « من اینها را در نتیجه دانش خود یافته‏ام.» آیا وى ندانست که خدا نسلهایى را پیش از او نابود کرد که از او نیرومندتر و مال‏اندوزتر بودند؟ و [ لى این گونه ] مجرمان را [ نیازى ] به پرسیده‏شدن از گناهانشان نیست.(78)پس [ قارون ] با کوکبه خود بر قومش نمایان شد کسانى که خواستار زندگى دنیا بودند گفتند: « اى کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [ هم ] داده مى‏شد واقعاً او بهره بزرگى [ از ثروت ] دارد.»(79) و کسانى که دانش [ واقعى ] یافته بودند، گفتند: « واى بر شما ! براى کسى که گرویده و کار شایسته کرده پاداش خدا بهتر است، و جز شکیبایان آن را نیابند.»(80) آن گاه [ قارون ] را با خانه‏اش در زمین فرو بردیم، و گروهى نداشت که در برابر [ عذابِ ] خدا او را یارى کنند و [ خود نیز ] نتوانست از خود دفاع کند.(81)و همان کسانى که دیروز آرزو داشتند به جاى او باشند، صبح مى‏گفتند: « واى، مثل اینکه خدا روزى را براى هر کس از بندگانش که بخواهد گشاده یا تنگ مى‏گرداند، و اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود، ما را [ هم ] به زمین فرو برده بود واى، گویى که کافران رستگار نمى‏گردند.»
52- سوره بقره، آیه 61:وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَ قِثَّائِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ‌.
و (نیز به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتید: «ای موسی! هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا اکتفا کنیم! از خدای خود بخواه که از آنچه زمین می‌رویاند، از سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیازش، برای ما فراهم سازد.» موسی گفت: «آیا غذای پست‌تر را به جای غذای بهتر انتخاب می‌کنید؟! (اکنون که چنین است، بکوشید از این بیابان) در شهری فرود آئید؛ زیرا هر چه خواستید، در آنجا برای شما هست.» و (مهر) ذلت و نیاز، بر پیشانی آنها زده شد؛ و باز گرفتار خشم خدایی شدند؛ چرا که آنان نسبت به آیات الهی، کفر می‌ورزیدند؛ و پیامبران را به ناحق می‌کشتند. اینها به خاطر آن بود که گناهکار و متجاوز بودند.
53- سوره مائده: ویَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ لاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ‌ (21) قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّ فِیهَا قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْهَا فَإِنَّا دَاخِلُونَ‌ (22) قَالَ رَجُلاَنِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غَالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ‌ (23) قَالُوا یَا مُوسَى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَهَا أَبَداً مَا دَامُوا فِیهَا فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ‌ (24)
«اى قوم من، به سرزمین مقدّسى که خداوند براى شما مقرر داشته است درآیید، و به عقب بازنگردید که زیانکار خواهید شد. (21) گفتند: « اى موسى، در آنجا مردمى زورمندند و تا آنان از آنجا بیرون نروند ما هرگز وارد آن نمى‏شویم. پس اگر از آنجا بیرون بروند ما وارد خواهیم شد.»(22)دو مرد از [زمره] کسانى که [از خدا] مى‏ترسیدند و خدا به آنان نعمت داده بود، گفتند: «از آن دروازه بر ایشان [ بتازید و ] وارد شوید که اگر از آن، درآمدید قطعاً پیروز خواهید شد، و اگر مؤمنید، به خدا توکّل کنید. »(23)گفتند: « اى موسى، تا وقتى آنان در آن [ شهر ] ند ما هرگز پاى در آن ننهیم. تو و پروردگارت برو [ید] و جنگ کنید که ما همین جا مى‏نشینیم.»(24)
54- این قوم در بزرگ نمایی و عملیات روانی ضد نیروهای مقابل بسیار کارآزموده بودند و تجربه را اینجا انجام دادند. آنان آن قدر درباره بلندقامتی بنی عناق بزرگ نمایی کردند که در این اردوگاه عوج بن عنق درست شد. فرماندهانی که باید پیشگام عملیات باشند، نرسیده اند و نیروهای زیردست خود را می خواهند به گونه ای آرایش دهند که فشار روانی بر موسی علیه السّلام بیاید تا عملیات را لغو کند، بنابراین شروع به بزرگ نمایی می کنند. در گزارش آورده اند:
زمینی که از آن، جهت تجسس نمودنش گذر کردیم، زمینی است که ساکنانش را تلف می نماید و تمامی قومی که در آن دیدیم، مردمان بلندقدند. و هم در آنجا بلند قدان، یعنی اولاد عنق که بلند قدند دیدیم، و ما در نظر خود، مثل ملخ نمودار بودیم و همچنین در نظر ایشان نیز می نمودیم.
در گزارشی که نیروهای اطلاعات و عملیات آوردند، شایع شد که آنان مشغول جمع آوری اطلاعات بوده اند که عوج بن عنق آنها را بیند و جمع می کند و در جیبش می ریزد و نزد فرمانده می برد و آنها را در برابر او می گذارد و می گوید: اینها آمده اند کشور ما را بگیرند!
وقتی اینها برای جمع آوری اطلاعات می رفتند، حضرت موسی علیه السّلام به آنها فرموده بود نمونه ای از میوه های آنجا را بیاورند. آنان به باغ انگوری وارد می شوند. خوشه انگوری را به یک چوب می بندند و دوازده نفری ابتدا و انتهای چوب را می گیرند و از زمین بلند می کنند تا بتوانند آن خوشه را بیاورند و نیز گزارش دادند که در نصف پوست انار آنان، چهار نفر جای می گرفت. بنابراین همه احساس می کردند اینها نیرویی شکست ناپذیرند.
آورده اند که موسی علیه السّلام با عوج بن عنق وارد جنگ شد. قامت موسی علیه السّلام ده ذراع (حدود سه متر) و تبر او نیز ده ذراع بود. موسی علیه السّلام ده ذراع بالا پرید و نوک تبر او به قوزک پای عوج بن عنق خورد و او را کشت!(تبار انحراف، ص 155 -159)
55- سوره یوسف، آیه 8:إِذْ قَالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِینَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَهٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ‌
آن دم که گفتند یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما که دسته ای نیرومندیم محبوب ترند، که پدر ما، در ضلالتی آشکار است.
56- قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم المهدی رجل من ولدی لونه لون عربی و جسمه جسم إسرائیلی علی خده الأیمن خال کأنه کوکب دری یملأ الارض عدلا کما ملئت جورا یرضی فی خلافته أهل الأرض و أهل السماء و الطیر فی الجو. (کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج2، ص 469) حذیفه روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که مهدی مردی باشد از ولد من که لون اولون عربی باشد و جسم او جسم اسرائیلی، برگونه راست او خالی باشد گوئیا کوکب رخشنده است، پر گرداند زمین را از داد و عدل همچنان که پر بوده باشد از جور، و راضی باشند در خلافت او أهل زمین و أهل آسمان و مرغان در هوا.
57- سوره بقره، آیه 96: وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاهٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ‌
و آنان را مسلماً آزمندترین مردم به زندگى، و [حتى حریص‏تر] از کسانى که شرک مى‏ورزند خواهى یافت. هر یک از ایشان آرزو دارد که کاش هزار سال عمر کند با آنکه اگر چنین عمرى هم به او داده شود، وى را از عذاب دور نتواند داشت. و خدا بر آنچه مى‏کنند بیناست.
58- سوره جمعه: قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌ (6) وَ لاَ یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ‌ (7)
بگو: «اى کسانى که یهودى شده‏اید، اگر پندارید که شما دوستان خدایید نه مردم دیگر، پس اگر راست مى‏گویید درخواست مرگ کنید»(6) و [لى] هرگز آن را به سبب آنچه از پیش به دست خویش کرده‏اند، آرزو نخواهند کرد، و خدا به [حال] ستمگران داناست.(7)
59- سوره بقره، آیه 246: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُوا قَالُوا وَ مَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَ أَبْنَائِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ‌
آیا از [حال] سران بنى اسرائیل پس از موسى خبر نیافتى آن گاه که به پیامبرى از خود گفتند: « پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم »، [آن پیامبر] گفت: « اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد، چه بسا پیکار نکنید.» گفتند: « چرا در راه خدا نجنگیم با آنکه ما از دیارمان و از [ نزد ] فرزندانمان بیرون رانده شده‏ایم.» پس هنگامى که جنگ بر آنان مقرر شد، جز شمارى اندک از آنان، [ همگى ] پشت کردند، و خداوند به [ حالِ ] ستمکاران داناست.
60- سوره مائده، آیه 20-25.(به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من! نعمت خدا را بر خود متذکّر شوید هنگامی که در میان شما، پیامبرانی قرار داد؛ (و زنجیر بندگی و اسارت فرعونی را شکست) و شما را حاکم و صاحب اختیار خود قرار داد؛ و به شما چیزهایی بخشید که به هیچ یک از جهانیان نداده بود! (20) ای قوم! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر داشته، وارد شوید! و به پشت سر خود باز نگردید (و عقب گرد نکنید) که زیانکار خواهید بود!»(21) گفتند: «ای موسی! در آن (سرزمین)، جمعیّتی (نیرومند و) ستمگرند، و ما هرگز وارد آن نمی شویم تا آنها از آن خارج شوند؛ اگر آنها از آن خارج شوند، ما وارد خواهیم شد!»(22)(ولی) دو نفر از مردانی که از خدا می ترسیدند، و خداوند به آنها، نعمت (عقل و ایمان و شهامت) داده بود، گفتند: «شما وارد دروازه شهر آنان شوید! هنگامی که وارد شدید، پیروز خواهید شد. و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید!»(23)(بنی اسرائیل) گفتند: «ای موسی! تا آنها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشسته ایم»!(24)(موسی) گفت: «پروردگارا! من تنها اختیار خودم و برادرم را دارم، میان ما و این جمعیّت گنهکار، جدایی بیفکن!»
61- سوره قصص آیه 5: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ‌
و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [ مردم ] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] کنیم.
منبع مقاله :
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید