رسالت، احساس تعهد و احساس مسئولیت در برابر یک آرمان است. رسالت نهج البلاغه در واقع تبیین رسالت انسانیت در چهره تاریخ بشریت است، زیرا از دغدغهها، آرمانها و احساس مسئولیت انسان کامل امام علی بن ابیطالب(ع) سرچشمه گرفته است. و امام علی(ع) برجستهترین شاگرد مکتب وحی پیامبر خاتم است و تا جایی به پیش میرود که محمد آن آموزگار بزرگ تاریخ درباره او میگوید: آنچه را من میبینم تو میبینی و آنچه را من میشنوم میشنوی به جز آنکه تو پیامبر نیستی. و لذا رسالت نهج البلاغه منفک از رسالت قرآن کریم نیست و بلکه در تداوم راه و رسالت پیامبر است. به خصوص این که ازمنبع عصمت نشأت گرفته و از اعتبار و جایگاه ممتازی برخوردار است. ولی نظر به این که نهج البلاغه در شرایط زمانی متفاوت با عصر پیامبر، از روح علی تراوش کرده است ویژگیهای خاص خود را دارد.
از مهمترین ویژگیهای نهج البلاغه، رسالت جاویدان آن است، چرا که مفاهیم ارزشمند علوی متناسب با نیازها و نیازمندیهای انسان در همه عصرها شکل گرفته و از زلال حقیقت جوشیده است. با وحی الهی در ارتباط و با تفسیر های نورانی علوم نبوی و نیز فطرت سالم انسانها هماهنگ است. چون مباحث نهج البلاغه با فطرت سالم انسانها هماهنگ است، به همین سبب کهنگی نمی پذیرد و چراغ راه رهروان حقیقت است .
رسالت چون نوعی احساس تعهد و مسئولیت در برابر یک آرمان است متقوم بر سه امر است؛ هدف و آرمان به عنوان غایت رسالت، موضوع و محتوای پیام و رسالت به عنوان راه وصول به هدف، و حامل رسالت و تعهد در برابر آرمان.
واضح است که مخاطب پیام نهج البلاغه انسان است، فلذا حامل آن افراد و جامعه انسانی به خصوص جوامع مسلمان میباشند. هدف نیز روشن است ؛ امام علی(ع) بارها در بیانات مختلف تصریح میکنند: هدفی جز جلب رضایت خدا و وصول به مقام قرب حق ندارند. اگر او خدا را عبادت میکند برای آن است که او را مستحق عبادت میداند، او به لقای پروردگار مشتاقتر از طفل به پستان مادر است، تحمل آتش برای او ممکن است ولی آنچه دغدغه اوست و غیر قابل تحمل مینماید فراق از معشوق است و اگر خلافت را میپذیرد برای خدا است (انی اریدکم لله). واضح است از چنین انسانی جز آنکه هدف در تمام کارهای او وصول به معشوق و جلب رضایت خداوند باشد هدفی دیگر متصور نیست.
آنچه ما در این مقال در صدد آن هستیم نشان دادن راه وصول به هدف است و آنچه اهمیت فراوانی دارد دریافت پیام نهجالبلاغه است. باید اعتراف کرد پیام نهجالبلاغه را نمیتوان در زمینه خاصی محدود کرد، نهجالبلاغه بسان قرآن کریم اقیانوس بیکرانی است که در تمام زمینههای مرتبط با مسایل انسانی سخن دارد و در هر عصری پیام توحیدی متناسب با آن عصر دارد.
از آنجا که در این نوشتار سعی بر آن است تا خطوط کلی رسالت نهجالبلاغه تبیین گردد و از آنجایی که حاصل این رسالت انسان است، میتوان رسالت و پیام نهجالبلاغه را براساس ارتباطات انسان تقسیم بندی کرد. انسان دارای چهار گونه ارتباط است.
ارتباط با خویشتن، ارتباط با خداوند، ارتباط با جهان هستی. و ارتباط با انسانهای دیگر.
رابطه انسان با خویشتن:
انسان در برابر خود چه مسئولیت و تعهدی دارد؟ تصویر کلی نهجالبلاغه در این باب دو مطلب را درباره مسئولیت انسان در برابر خودش بیان میکند:
الف) شناخت خویشتن:
گفتههای فراوانی از امام علی در باب لزوم معرفت نفس و اهمیت آن آمده است مانند: بزرگترین حکمتهای برای انسان، نفس خود را شناختن است. بزرگترین جهلها جهل انسان به خویشتن است، رستگاری و فوز اکبر برای کسی است که به معرفت نفس موفق شود. معرفت نفس نافعترین معرفتها است[1].
واضح است تصور از معرفت نفس، شناخت تن نیست بلکه شناخت روح و روان آدمی است و نیز تصور از شناخت روان، شناخت روانشناسانه نیست، بلکه یک نوع شناخت فیلسوفانه و عارفانه است. از کجا آمدهام، و به کجا میروم و آمدنم بهرچه بود. و این نوع از شناخت است که مرتبط با معرفت پروردگار است.
ب) خود را ساختن:
خودشناسی مقدمهای برای خودسازی است، با خودشناسی انسان بیدار میشود و با خودسازی جوهر آدمی دیگر میشود. لذا امام علی(ع) میگوید: عبادالله! محبوبترین بندگان در پیشگاه خداوند بندهای است که خدا او را در شناخت و ساختن خودش یاری کند، آنگاه او لباسی از اندوه مقدس برتن، و پوشاکی از بیم بر خود پوشید و در نتیجه چراغ هدایت در دلش برافروخت و برای آن روز که مانند مهمان بر او وارد میشود آماده گشت.[2]
2- ارتباط انسان با خدا:
در ارتباط انسان با خداوند به طور کلی سه نکته کلی به نظر میرسد:
الف) ایمان به خداوند:
یعنی انسان باید بپذیرد که موجود کامل و مکلِفی وجود دارد که انسان و سایر موجودات هستی وابسته به اویند و او خالق جهان هستی میباشد. امام علی(ع) میگوید: ستایش خدایی را که با آفرینش بندگان بر هستی خود راهنمایی فرمود و آفرینش پدیدههای نو بر ازلی بودن او گواه است[3]. و «در شگفتم از آن که آفرینش پدیدهها را مینگرد ولی در وجود خدا تردید میکند»[4].
ب) احساس جدی احاطه و نظارت خداوند بر انسان:
در ساحت توحیدی نهجالبلاغه روی وصف اطلاق ذاتی و لاحدی خدواند تأکید فراوانی صورت گرفته است و از این وصف به« هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن» تعبیر شده است و نتایج فراوانی بر آن مترتب گردیده است.
1. معیت با اشیاء نه به صورت حلول:
از آنجایی که خداوند مطلق و نامتناهی و بدون حد است، با همه اشیاء هست، ولی در عین حال در آنها حلول نمیکند و با آنها متحد نمیشود، زیرا اگر مقرون و متحد با آنها شود، بسان آنها محدود خواهد شد (مع کل شئ لا مقارنه و غیر کل شئ لا مزایله)[5] . البته تذکر این نکته لازم است که متألهانی چون ملاصدرا این اطلاق را مربوط به فعل الله میدانند نه مربوط به ذات حق، و ذات پروردگار را فوق این منظر میدانند.
2. شناخت خداوند:
اگر خداوند نامتناهی است و در همه جا حضور دارد، پس اگر چیزی را میشناسیم به نور الهی میشناسیم، ابتدا خداوند را و سپس آن چیز را میشناسیم هر چند ممکن است نسبت به شناختمان غفلت داشته باشیم. امام علی(ع) میفرمایند: او از آنچه به چشم ما میآید ثابتتر و روشنتر است [6]
3. در محضر الله بودن:
چون خداوند دارای اطلاق ذاتی است و در همه جا حضور دارد و جایی خالی از حضور او نیست، توان ما، اندیشه ما، قدرت بدنی و فکری ما همه تحت قدرت اوست. و مخفیترین اندیشه ما را او میداند، برهمه محیط است، فلذا ما همواره در محضر خداییم. امام علی (ع) میفرماید: بندگان الله! بدانید تمام اعضای شما سربازان حقند خلوت و تنهایی شما در حضور حق است [7].
واضح است که اگر این احساس در انسان به وجود آید که همه موجودیت او در تمام احوال در حیطه علم خداوند و در حضور حق است، راه انحراف از مسیر حق را نمیپیماید.
4. هدف داشتن خداوند در آفرینش:
انسان لازم است بداند خداوند او را بدون آنکه نیازمند به او باشد آفریده است اما در عین حال انسان را بدون هدف نیافریده است. امام علی(ع) میفرمایند: بندگان اله، از خدا بپرهیزید و با اعمال نیکو به استقبال اجل بروید و با چیزهای فانی شدنی دنیا آنچه که جاویدان میماند خریداری کنید … خدای سبحان شما را بیهوده نیافرید و به حال خود وانگذاشت، میان شما تا بهشت و یا دوزخ فاصله اندکی جز رسیدن مرگ نیست[8]. با هدفمند بودن حیات آدمی پوچی از زندگی آدمی رخت برمیبندد و احساس لذت و ابتهاج و انبساط در درون آدمی پدید میآید. و اگر انسان بداند برای وصول به کمال و جمال دیگری آفریده شده است به جمال و زخارف دنیوی دل نمیبندد.
3) رابطه انسان و اجتماع:
رابطه انسان و جامعه در سه محور ارتباط انسان با خانواده، و ارتباط انسان با دیگران، و رابطه ملت و حکومت قابل بررسی است. ما در این بخش صرفاً به رابطه انسان و جامعه و وظایف حکومت در برابر ملت اشاره میکنیم؛
الف) رابطه انسان و دیگران:
امام علی(ع) وصیت بسیار جامع و با ارزش اخلاقی به فرزندش امام حسن(ع) هنگام بازگشت از صفین دارند که در آنجا برای معیار ارتباطات انسانها، وجدان اخلاقی انسان را به عنوان مرجع خوبی جهت ارتباط با دیگران معرفی مینمایند: ای پسرم! نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار بده. آنچه را برای خود دوست داری برای دیگران هم دوست بدار. و آنچه را برای خود نمیپسندی برای دیگران نیز مپسند. ستم روا مدار آنگونه که دوست نداری بر تو ستم شود، نیکوکار باش آنگونه که دوست داری بر تو نیکی کنند. آنچه برای دیگران زشت میداری برای خود نیز زشت بشمار و چیزی را برای مردم رضایت بده که برای خود میپسندی، آنچه نمیدانی نگو، آنچه دوست نداری به تو نسبت دهند درباره دیگران مگو[9].
ب) مسئولیت حکومت:
1. اقامه دین الهی؛
امام علی(ع) میفرمایند خدایا تو میدانی جنگ و درگیری ما برای به دست آوردن قدرت و حکومت دنیا و ثروت نبود، بلکه میخواستیم نشانههای دین تو را به جایگاه آن بازگردانیم و در سرزمینهای تو اصلاح را ظاهر کنیم تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگی کنند.[1]
. نهجالبلاغه، خ 87[2]
. نهجالبلاغه، خ 152[3]
. نهجالبلاغه، خ 126[4]
. نهجالبلاغه، خ1[5]
. نهجالبلاغه، خ 155[6]
. جوادی آملی، حکمت عملی و نظری در نهجالبلاغه، ص 98- 67 قم، مرکز نشر اسراء، سوم، 1379. [7]
. نهجالبلاغه، خ 26.[8]
.نهجالبلاغه، نامه 31.[9]
. نهجالبلاغه، خ131.@#@ قوانین و مقررات فراموش شده تو دوباره اجرا گردد[1].
2. تعهد به اصول اخلاقی؛
امام علی(ع) در اوج قدرت به ارزشهای اخلاقی متعهد است و حتی حس انتقام و مقابله به مثل، او را وادار به نادیده گرفتن این اصول نمیکند و لذا در صفین بعد از آنکه لشکریان معاویه را از رودخانه فرات دور میکند به طرف مقابل اجازه استفاده از آب را میدهد و مقابله به مثل نمیکند.
3. انسان محوری؛
پیام دیگر نهجالبلاغه در شیوه حکومت، نگریستن به انسانها از دید کرامت انسانی است، یعنی انسان به عنوان انسان، با قطع نظر از علایق مذهبی و دینی دارای کرامت ذاتی است و دولت بایستی سیاستهای داخلی خود را بر اساس محترم داشتن تمامی انسانها و به خصوص شهروندان یک کشور و بر اساس این کرامت انسانی، بنا سازد. لذا امام علی(ع) در سفارش خود به مالک اشتر میگوید: نسبت به رعیت بسان گرگ نباش که خوردن اموال آنان را غنیمت بشماری، زیرا مردم یا برادران دینی توأند و با بسان تو در خلقاند[2].
4. شایسته محوری؛
از دیگر ارکان سیاست امام علی(ع) شایسته محوری است و لذا یکی از کارهای نخستین امام پس از زمامداری، عزل تمام کارگزاران ارشد عثمان بود، و به جای آنان افراد شایستهای را منصوب کرد.
5. مردم سالاری؛
از اصول دیگر سیاست امام علی(ع)، توجه به رضایت عامه است یعنی امام علی(ع) نسبت به ارزشهای والای اخلاقی و احکام و حدود اسلامی اهل معامله نیست، اما در منظقه الفراغ شریعت و در شیوههای حفظ اصول و ارزشهای انسانی، رضایت عامه را لازم میشمارد، لذا در نامه خود به مالک اشتر میگوید: باید از بین کارها آن را بیشتر دوست بداری که از حق نگذرد و عدالت را فراگیرد و دلپذیر توده مردم باشد[3].
4) رابطه انسان و جهان هستی:
در ارتباط انسان با جهان هستی دو مطلب به طور اختصار قابل ذکر است؛
الف ـ شناخت این جهان در حد امکان و حقوق اشیاء نسبت به انسان
ب ـ احساس ملکوت جهان
این بود اشاره ای به رسالت عظیم نهج البلاغه و در حقیقت تا انسان هست و زمین صحنه زندگی اجتماعی انسانهاست، نهج البلاغه جاویدان بوده و پس از قرآن هدایتگر بشریت و مسیر سعادت می باشد.
[1]
. نهجالبلاغه نامه 53.[2]
.همان. برگرفته از فصلنامه نهجالبلاغه ش7-8، زمستان 82، اصول سیاست در سیره امام علی(ع)، جعفر سبحانی، ص 25-41.[3]
عبدالله حیدری – مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه