دربارهی چیستی زیبایی، سخنها بسیار رانده شده است. برخی زیبایی را تناسب و همآهنگی اجزا با کل و همآهنگی اجزا با یکدیگر و عدّهای آن را به سودمندی یا توانایی یا لذّت و یا عشق تعریف کردهاند. افلاطون در مجموعهی آثار خود، گفتوگوی سقراط با هیپیاس را بیان میکند و در این رساله به بررسی تعاریف گوناگون زیبایی میپردازد. آنگاه سقراط از هیپیاس، سوفیست و حقوقدان معروف آن روزگار، دربارهی چیستی زیبایی پرسش میکند و او تعاریف گوناگون مذکور در سطور بالا را بیان نموده و سقراط تکتک آنها را نقد میکند. به هر حال، تعریف این حقیقت بسیار دشوار است؛ امّا بیشک، زیبایی یک کیفیت نگارین نمادی است که از سه ویژگی برخوردار است و موجب انبساط روح و روان آدمی میگردد. اولاً ملازم با لذّت است و اصولاً انبساط روانی، همان لذّت است؛ ثانیاً ملازم با مطلوبیت است، یعنی چیز زیبا برای شخص مُدرِک، مطلوبیت و ارزش مینماید؛ ثالثاً شگفتانگیزی و تعجبآور بودن را به ارمغان میآورد.
امیر کلام و هنر دربارهی زیبایی نیز سخن فرموده است و در مقایسهی انواع زیباییها، زینت باطن را بر زینت ظاهر ترجیح میدهند. «زینت باطنها، زیباتر از زینت ظاهر است».[1] «زینت به زیبایی و نیکویی صواب و حقیقت است، نه به نیکویی لباس.»[2]
امام علی(ع) بر این مبنا، زیبایی مرد را حلم، وقار، حُسن درونی، زینت اخلاق و رفتار، عبادت و خشوع، صدق و راستی معرفی کرده است. زینت عبادت، خشوع؛ زینت ریاست، بخشش و بزرگواری؛ زینتِ علم، حلم و بردباری و زینت حکومت، عدالت است.[3] پس زیبایی در مکتب علوی به زینتهای صوری و حسی محدود نمیگردد و زیباییهای معقول و فرا حسی را نیز در بر میگیرد.
گفتار و نوشتار و ادبیات زیبا، جذاب و همراه با ضوابط فصاحت و بلاغت، یکی دیگر از مصادیق زیبایی است که امیر بیان و پیشوای بلاغت، سرچشمهی آن است. سرآمد فصاحت در این باره میفرماید: «زیباترین و بهترین سخن آن است که نظام نیکو آن را آراسته باشد و خواص و عوام مردم آن را بفهمند.»[4]
گزیدهگویی، بهرهمندی و عبرتآموزی از گذشتگان، یادآوری مرگ و قیامت، توجّه به کارکردهای مثبت و منفی و جاذبههای لفظی و تعبیری، از هنرهای کلامی است که مخاطبان را شیفتهی خود میسازد. امیرمؤمنان در نهجالبلاغه، این تابلوی هنر و زیبایی، از هنرهای کلامی فوق بهره جسته است. بخش پایانی نهجالبلاغه به کلمات قصار اختصاص دارد که در بردارندهی سخنان کوتاه، جذاب، پرمعنا و قابل فهم است.
ابن ابیالحدید، شارح نهجالبلاغه در وصف یکی از خطبههای نهجالبلاغه[5] مینویسد: «سوگند به کسی که همهی امتها به او سوگند میخورند، من این خطبه را در مدت پنجاه سال تاکنون بیش از هزاربار خواندهام. هیچ بار در آن تأمل نکردم، مگر آن که در من خشیت و خوف و پندی ایجاد کرد و در دلم تأثیر نهاد و مرا به لرزه آورد. هیچ بار در آن تأمل نکردم، مگر آن که به یاد مردگان از خویشاوندان و نزدیکان و دوستانم افتادم و چنین تصور کردم که آن را که حضرت به توصیف حالش پرداخته، خود من هستم. در این زمینه بسیاری از خطبا و فصحا داد سخن دادهاند و من آنها را مکرر خواندهام، ولی هیچ کدام تأثیر کلام امیرالمؤمنین را بر من نداشته است.»[6]
همّام صحابی عابد امیرالمؤمنین، آنگاه که از امام خواست که پارسایان را برای او توصیف کند که گویی آنان را با چشم میبیند، امام(ع) فرمود: «ای همّام، پروای از خدا داشته باش و نیکوکاری کن که همانا خداوند با کسانی است که تقوا بورزند و اهل نیکوکاری باشند. همّام به این مقدار از سخن قانع نشد و امام را سوگند داد که توصیف بیشتری بنماید. و امام اوصاف پارسایان را شرح داد تا وقتی که سخن امام(ع) بدینجا رسید که دوری اهل تقوا از سر کِبر و خودبزرگبینی و نزدیکیاش از روی مکر و خدیعت نیست، در آن هنگام، همّام فریادی کشید که جانش در آن بود. امام فرمود: «به خدا سوگند که بر او از همین میترسیدم. موعظههای بلیغ با اهلش چنین میکند.»[7]
ابن ابیالحدید در مقایسه خطبهی ابن نباته ـ که از ادبای قرن چهارم بود و مردم را به جهاد برانگیخت ـ با خطبهی 27 نهجالبلاغه، که متضمن دعوت مردم به جهاد است، میگوید: «اگر بخواهیم از دایرهی انصاف دور نشویم، باید نسبت آن دو را، نسبت شمشیر چوبین با تیغ فولادین بدانیم؛ گرچه خطبهی ابن نباته از صناعات بدیعی بهرهمند است، ولی کلام امیر مؤمنان(ع) در اوج آسمان است.»[8]
کلام علی(ع) علاوه بر بهرهمندی از واژگان متناسب و بلیغ از آهنگ و موسیقی خاصی برخوردار است که در روح مخاطبان نفوذ میکند.
جرج جرداق در این زمینه مینگارد: «علی بن ابیطالب، از ذوق سرشار هنر و بیان زیبای سخن، آنچنان بهرهای دارد که او را در روزگاران از دیگران ممتاز ساخته است. شکل سخن با مفهوم آن به هم آمیخته است؛ بمانند گرمی با آتش و نور با خورشید و هوا با جوّ؛ و تو در برابر این سخن، چنانی که گویی در برابر سیل خروشانی که میجوشد و دریایی که میتوفد و تندبادی که میوزد و چون از روشنی هستی و زیبایی آفرینش سخن میگوید، چنان است که گویی بر صفحهی جانت با قلمهایی از اختران آسمان مینگارد. گفتارش چون شرارهی برق و خندهی آسمان در شبهای تاریک زمستان است.»[9]
امام علی(ع) در کلام خود از صناعات ادبی، زیباییها و شگفتیهای طبیعت بهره میگرفت.[10] با استفاده از تمثیل، موضوعات و مباحث عقلی را تفهیم میکرد و با تشبیه معقول به محسوس، مردم عوام را نیز به حقیقت نزدیک میساخت.[11] شعر، ابزار دیگری است که امام(ع) در توصیف حقایق از آن استفاده میکرد. امام در پاسخ به این پرسش که سرآمد همهی شاعران کیست، فرمود: «هر چند شاعران، همه در یک وادی راه نپیمودهاند که بتوان پیشتاز راه را شناخت، لیکن اگر از تعیین شاعرترین شاعران چارهای نباشد، سرآمد آنان آن پادشاه گمراه (یعنی امرالقیس) است.»[12]
شعر مطلوب علی(ع)، سرودهای است که از نظر محتوا و نظر و فکر ارزشمند و صحیح و حق باشد و عقیدهی مردم را به انحراف نکشاند.
زیبایی عبارات نهج البلاغه از جهت ترکیب لفظی و سبک ادبی برجستگیهائی دارد:
1. در انواع کلمات مفرد، جمع، مذکّر، مؤنّث، حقیقت ومجاز، سرمایهای غنی برای فرهنگ الفاظ عربی است.
2. مجازها و کنایهها در قالب جالب و نوی آمده است.
3. ایجاز و اطناب (کوتاهگویی و به درازا سخن گفتن) در جای مناسب خود به کار رفته و ما این مطلب را در خطبهها و نامههای طولانی و گاه متوسط و یا کوتاه آن حضرت به روشنی مشاهده میکنیم.
4. محسنات و نوآوریهای لفظی از «جناس» تا «ترصیع» و «قلب» و «عکس»[13] در موارد مناسب به کارگرفته شده است.
5. آهنگ طبیعی و عبارات جذّاب که اهل فن به خوبی آن را درک میکنند و مردم از شنیدن آن به هیجان میآیند… .
9. امام یحیی یمنی نویسنده کتاب «الطراز» مینویسد:
از معانی گوارا و شیوای سخن او (علی ـ علیه السلام ـ) هر خطیبی سیراب شده و هر گویندهای لباس سخنوری پوشیده است؛ زیرا علی ـ علیه السّلام ـ جایگاه و زادگاه بلاغت و ابر پربار فصاحت است چنانکه خود فرمود: «ما فرمانروایان کشور سخنیم سخنوری در وجود ما ریشه کرده و شاخههای آن بر ما سایه گسترده است.»[14]
10. استاد دکتر سید جعفر شهیدی، استاد دانشگاه و مترجم موفق نهج البلاغه در مقدمه ترجمه خویش مینویسند:
از سالها پیش چون فرصتی دست میداد برخی از ترجمههای فارسی نهج البلاغه را با متن مقابله میکردم. ضمن این بررسی دیدم مترجمان ـ که خدمتشان در پیشگاه مولای متقیان ـ علیه السّلام ـ پذیرفته باد ـ هر چند در کار خود موفق بودهاند، کم و بیش در این ترجمهها یک نکته را چنانکه باید رعایت نکردند و آن این است که سخنان مولا چنانکه میبینیم در عین علوّ معنی به زیورهای لفظی نیز آراسته است: استعاره، تشبیه، جناس، موازنه سجع و مراعات النظیر. مخصوصاً صنعت سجع که در سرتاسر کتاب دیده میشود و امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ به سجعگویی شناخته بوده است.
هنگامی که زینب کبری در پاسخ پسر زیاد گفت: مهتر ما را کشتی، از خویشانم کسی را نهشتی، نهال ما را شکستی، ریشه ما را از هم گسستی، اگر درمان تو این است آری چنین است.[15]
پسر زیاد گفت: سخن به سجع میگوید: پدرش نیز سخنان مسجّع میگفت.
بدین رو کوشیدم تا در حد توانایی خویش ضمن برگردان عبارت عربی به فارسی ـ چندان که ممکن است ـ صنعتهای لفظی را نیز رعایت کنم.[16]
دهها نمونه از سخنان صاحبنظران دیگر هست که در مورد ابعاد فصاحت و بلاغت و محسنات لفظی و معنوی نهج البلاغه ابراز داشتهاند که از یادآوری آن صرف نظر میکنیم.
[1] . غررالحکم و نیز نهجالبلاغه، حکمت 65.
[2] . همان.
[3] . همان.
[4] . غررالحکم.
[5] . نهجالبلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبهی 221 و شرح ابن ابیالحدید، خطبهی 216.
[6] . شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، ج 11، ص 153.
[7] . نهجالبلاغه، خطبهی 193.
[8] . شرح ابن ابیالحدید، ص 84 ـ 82.
[9] . جرج جرداق، روائع نهجالبلاغه، (شگفتیهای نهجالبلاغه)، ترجمهی فخرالدین حجازی، صص 170 به بعد.
[10] . نهجالبلاغه، خطبهی 90، 234، 164، 165، 155.
[11] . همان، خطبهی 119، 100، 187.
[12] . نهجالبلاغه، تحقیق صبحی صالح، حکمت 455.
[13] . جناس در اصطلاح فن بدیع: آوردن دو کلمه است که از نظر لفظی شبیه هم هستند ولی در معنا متفاوتند: دو جمله یا دو مصراع است که با اینکه در برابر هم هستند وزن و سجع کلماتش مطابق هم باشد. مانند:
هوا شد تیره و گریان بسان دیده وامق زمین شد تازه و خندان بسان چهره عذرا
قلب و عکس: مقدم و مؤخر نمودن لفظ است. خداوند زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد.
[14] . محمد امین النواوی، پیشین، ص 99 ـ 104 و انّا لأمراء الکلام، و فینا تنشبت عُرُوقُه و علینا تهدّلت غصونه. نهج البلاغه، خ 233.
[15] . لقد قتلت کهلی، و أبرت اهلی، و اجتثثت أصلی، فان یشفک هذا فقد اشفیت.
[16] . نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، «مقدمه». به نظر نگارنده آنچه جناب دکتر شهیدی در ترجمه نهج البلاغه خویش به آن عنایت فرمودهاند و ترجمه خود را با زیبایی سجع و محسّنات لفظی آراستهاند، تلاشی بسیار ارزشمند و در خور توجه است؛ که بدون رعایت آن نمیتوان ترجمه را بازگردان نهج البلاغه نامید، و این کاری است که هم در ترجمه روایات و هم در ترجمه زیارات و ادعیه و هم در ترجمه قرآن کریم که از وزن و سجع ویژهای برخوردار است، لازم است مورد توجه قرار گیرد.
نگارنده نیز در ترجمه برخی از ادعیه ـ که تحت عنوان «در معبد عشق» به چاپ رسیده ـ و نیز در ترجمه دو جزء آخر قرآن کریم ـ که با عنوان «آوای قرآن» منتشر شده ـ رعایت وزن و سجع و محسنات لفظی و معنوی را ـ در حد امکان ـ مورد توجه قرار داده است.
عبدالحسین خسرو پناه