امام علی(علیه السلام) در آیینه نهج البلاغه(1)

امام علی(علیه السلام) در آیینه نهج البلاغه(1)

اولویت امام على(ع) براى خلافت
1ـ قال على(ع): «فوالله ما زلت مدفوعا عن حقى مستاثرا على منذ قبض الله نبیه حتى یوم الناس هذا» «به خدا سوگند! از زمان رحلت پیامبر تا به امروز مرا از حق خویش (خلافت و رهبرى) محروم و دیگران را بر من مقدم داشتند.» (1)
2ـ امام(ع) در جواب کسى که به حضرت گفت: تو بر امر خلافت‏حریصى! فرمود:
«بل انتم والله لاحرص و ابعد و انا اخص و اقرب و انما طلبت‏حقا لى و انتم تحولون بینى و بینه و تضربون وجهى دونه‏» (2) ;
«شما (شیفتگان خلافت) بر تصاحب آن حریص‏تر و از پیغمبر خدا دورترید و حال آنکه من از نظر روحى و جسمى به آن حضرت نزدیکترم و حق خود را طلب مى‏کنم و این شمایید که میان من و حق مسلم من حائل مى‏شوید و از آن منصرفم مى‏سازید. «آیا آنکه حق خویش را مى‏طلبد حریص‏تر است؟ یا آنکه به حق دیگران چشم دوخته؟».
3ـ قال(ع): «اللهم انى استعدیک على قریش و من اعانهم فانهم قطعوا رحمى و صغروا عظیم منزلتى و اجمعوا على منازعتى امرا هو لى‏» (3) ;
«خدایا! از ظلم قریش و همدستان آنها به تو شکایت مى‏کنم، اینها با من قطع رحم کردند و منزلت والاى مرا تحقیر نمودند; و در قیام بر علیه من در رابطه با خلافتى که خاص من بود، متحد شدند.»
4ـ قال(ع): «اما والله لقد تقمصها ابن ابى قحافه و انه لیعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى ینحدر عنى السیل و لا یرقى الى الطیر» (4) ;
«به خدا سوگند! (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهنى به تن کرد، در حالى که مى‏دانست تنها محور دستگاه خلافت من هستم. چرا که سرچشمه‏هاى علم و فضیلت از کوهسار شخصیت من سرازیر مى‏شود و شاهباز وهم و اندیشه از رسیدن به قله عظمت من عاجز است.»
سکوت و صبر
1ـ قال على(ع): «فنطرت فاذا لیس لى معین الا اهل بیتى فضننت‏بهم عن الموت و اغضیت على القذى و شربت على الشجى و صبرت على اخذ الکظم و على امر من طعم العلقم‏» (5) ;
«پس از رحلت پیامبر (و محرومیت از خلافت) در کار خویش اندیشیدم و ناگهان دیدم که یاورى براى من جز اهل بیتم نیست; پس به مرگشان (در راه گرفتن حق خویش) راضى نشدم و چشمى را که خار در آن خلیده بود، بستم و با گلویى که استخوان در آن مانده بود، نوشیدم و بر گرفتگى راه نفس و حوادث تلختر از زهر صبر کردم‏».
2ـ قال(ع): «فرایت ان الصبر على هاتا احجى، فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجا ارى تزاثى نهبا» (6) ;
«عاقبت دیدم که بردبارى و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است، پس شکیبایى ورزیدم، مانند کسى که خاشاک در چشم و استخوان در گلو داشت، و آشکارا مى‏دیدم که میراثم به غارت مى‏رود.»
3ـ قال(ع): «لقد علمتم انى احق الناس به من غیرى، و والله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن فیها جور الا على خاصه‏» (7) ;
«خوب مى‏دانید که من از همه به خلافت‏شایسته‏ترم، و به خدا سوگند! تا زمانى که اوضاع مسلمین به سامان باشدو به غیر از من به دیگرى ستم نشود; همچنان خاموش خواهم بود.»
فلسفه سکوت
منطق دین‏ورزى در مکتب علوى ایجاب مى‏کرد که على(ع) پس از رحلت رسول اکرم(ص)، بیست و پنج‏سال سکوت براى حفظ مصالح عالى دینى را بر قیام و برپایى نهضت‏حق‏طلبانه ترجیح دهد. گرچه انتخاب این راه بر آن حضرت بس تلخ و فرساینده بود، چرا که اگر قیام امام به شهادت خود و فرزندانش هم منجر مى‏شد، آرزوى دیرینه وى برآورده مى‏شد. ولى همان‏گونه که از کلمات حضرت استفاده مى‏شود، انتخاب راه نخست، نبود جز به انگیزه حفظ وحدت اسلامى و حراست از کیان نوپاى اسلام، که فرازهایى از این کلمات را ذکر مى‏کنیم:
1ـ قال على(ع): «فرایت ان الصبر على ذلک افضل من تفریق کلمه المسلمین و سفک دمائهم و الناس حدیثو عهد بالاسلام والدین یمخض مخض الوطب یفسده ادنى وهن و یعکسه اقل خلق‏» (8) ;
«با خود اندیشیدم و دیدم که صبر (بر محرومیت از حق ولایت و زعامت مسلمین) بهتر است از به هم زدن وحدت مسلمین و ریخته شدن خونشان، چرا که مردم تازه مسلمان بودند و دین نوپا به مشکى مى‏ماند که کمترین سسستى آن را تباه و ناتوان‏ترین مردم آن را وارانه مى‏کرد.»
2ـ قال(ع): «و ایم الله لولا مخافه الفرقه بین المسلمین و ان یعود الکفر و یبور الدین لکنا على غیر ما کنا علیه‏» (9) ;
3ـ «به خدا سوگند! اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمین و بازگشت کفر، و تباهى دین نبود، برخورد ما با (مدعیان خلافت) به گونه‏اى دیگر بود.»
4ـ على(ع) وقتى سروده یکى از فرزندان ابولهب را در ستایش خویش شنید فرمود:
«سلامه الدین احب الینا من غیره‏» (10) ; «در شرایط حساس بعد از رسول خدا(ص) براى ما حفظ اساس دین (که جز با چشم‏پوشى از حق خلافت ما حاصل نمى‏شود) از هر چیز دیگر ارزشمندتر است.»
5ـ باز حضرتش در جواب پیشنهاد عمویش عباس که حضرت را از شرکت در شوراى پیشنهادى خلیفه دوم برحذر مى‏داشت، فرمود:
«انى اکره الخلاف‏» (11) ;
«من ایجاد اختلاف بین مسلمین را نمى‏پسندم.»
6ـ و آنگاه که با فتنه‏انگیزى ابوسفیان در قالب پیشنهاد بیعت‏با آن حضرت، روبرو شد جامعه اسلامى را براى مقابله هوشیارانه با امواج فتنه‏هاى دین‏برانداز کفرپیشگان دیروز و منافقان امروز، دعوت فرمود که:
«شقوا امواج الفتن بسفن النجاه و عرجوا عن طریق المنافره وضعوا عن تیجان المفاخره‏» (12) ;
«امواج دریاى فتنه را با کشتیهاى نجات بشکافید، و از راه اختلاف و تفرقه دورى گزینید و نشانه‏هاى تفاخر بر یکدیگر را بر زمین نهید.»
پس از رسیدن به خلافت‏بیعت مردم
در تاریخ خلافت اسلامى هیچ خلیفه‏اى مانند على(ع) با اکثریت قریب به اتفاق آراء براى خلافت و زمامدارى مسلمین برگزیده نشد.
پس از قتل عثمان اجتماع عظیمى از مسلمانان در مسجد تشکیل شد، به گونه‏اى که مسجد پر از اصحاب و مهاجرین و انصار گردید; شخصیتهاى بزرگى همچون عمار یاسر و ابوالهیثم بن‏تیهان ر رفاعه بن‏رافع و مالک بن‏عجلان و ابو ابوب انصارى و … پس از ذکر سوابق درخشان و فضایل امام على(ع) به این نتیجه رسیدند که باید با على(ع) بیعت کرد. در این هنگام انبوه جمعیت فریاد برآوردند که: ما به ولایت على(ع) راضى هستیم; و پس از آن همگى به سوى خانه حضرت حرکت کردند و با اصرار تمام خواهان بیعت‏با امام(ع) شدند. امام على(ع) فرمود: اکنون که بر بیعت‏با من اصرار دارید، باید مراسم بیعت علنى و در مسجد برگزار شود.
سرانجام در 25 ذى‏الحجه (13) مردم مسلمان با اکثریتى چشم‏گیر به پیشوایى حضرت راى داده و با او به عنوان امام و رهبر جامعه اسلامى بیعت نمودند.
على(ع) در رابطه با جریان بیعت مردم چنین مى‏فرماید:
«حتى‏انقطعت النعل و سقط الرداء و وطئ الضعیف و بلغ من سرور الناس ببیعتهم ایاى ان‏ابتهج‏بها الصغیر و هدج الیها الکبیر و تحامل نحوها العلیل و حسرت الیها الکعاب‏» (14) ;
«در اثر ازدحام جمعیت جهت‏بیعت‏با من، بند کفشها بگسست و عبا از دوش افتاد و درمانده‏ها زیر پا ماندند و شادى مردم به حدى رسید که حتى کودکان هم خشنود شدند. در آن روز، پیر و ناتوان براى بیعت آمدند و دختران براى مشاهده منظر باشکوه بیعت، نقاب از چهره برداشتند.»
و هنگام پیمان‏شکنى طلحه و زبیر، به بیعت همگانى مردم در آغاز خلافت‏خویش اشاره مى‏فرماید که: «والله ما کانت لى فى الخلافه رغبه و لا فى الولایه اربه ولکنکم دعوتمونى الیها و حملتمونى علیها» (15) ;
«به خدا سوگند!، من نه به خلافت تمایل داشتم و نه از پذیرفتن آن هدف بدى در سر مى‏پروراندم; این شما بودید که با بیعت‏خود مرا به آن دعوت و بر گرفتن زمام آن وادارم نمودید.»
پیمان‏شکنى
با اینکه مردم با اکثریت قاطع دست‏بیعت‏به امام خویش دادند، ولى هنوز چند صباحى نگذشته بود که عده‏اى پیمان‏شکنى را آغاز نموده، با کارشکنى‏ها و شورشهاى پى در پى خود مانع استقرار حکومت نوپاى امیرالمؤمنین(ع) و گسترش عدل و داد و تحقق اهداف عالى آن شدند.
امام على(ع) از این پیمان‏شکنان زمان خود و مارقین و قاسطین که به خاطر ریاست‏طلبى و فقدان بصیرت دینى در برابرش طغیان نمودند چنین یاد مى‏کند که:
«فلما نهضت‏بالامر نکثت طائفه و مرقت اخرى و قسط آخرون‏» (16) ;
«زمانى که زمام حکومت را در دست گرفتم، گروهى پیمان خود را شکستند و عده‏اى از اطاعتم سرپیچى نموده و از دین خارج شدند و دسته‏اى براى ریاست و مقام از اطاعت‏حق سرباز زدند.»
حال جاى سؤال است که انگیزه این طغیانها و پیمان‏شکنیهاى بى‏سابقه چه بود؟ چرا با شخصیتى همچون امام على(ع) مخالفت ورزیدند؟ خلیفه‏اى که خود انتخاب نموده بودند و بر آرمانهاى والاى او آشنایى داشتند. با اندکى فراست، اوضاع آشفته‏اى را در آغاز خلافت امام على بن‏ابیطالب(ع) در جامعه اسلامى مى‏یابیم; دوره‏اى که خویشان خلیفه پیشین و فرومایگان متملق با مقدم داشتن خواسته سردمداران حکومت، بر همه چیز تسلط یافته و بیت‏المال مسلمین را جزئى از ثروتهاى کلان خویش مى‏شمردند; ثروتهاى افسانه‏اى که نوعى تقلید از امپراطوریهاى بزرگ عصر و پادشاهى زمان جاهلیت‏بود.
امیرالمؤمنین وارث اجتماعى بود که معاویه در آن، قدرتى همانند قدرت پادشاهان روم براى خویش فراهم ساخته بود; بدیهى است در چنان شرایطى هر اقدامى براى اصلاح وضع نابسامان موجود، با کارشکنیهاى کوبنده روبرو مى‏شد.@#@
کسانى که تا دیروز اموال عمومى را در اختیار داشتند، چگونه مى‏توانند حکومت عدلى را بپذیرند که در آن پایین‏ترین طبقات اجتماع با مرفه‏ترین آنها در یک ردیف قرار داده مى‏شد; و همه امتیازات غیر منطقى لغو شده و تنها قانون الهى بر آنان حکومت مى‏کرد.
«طلحه و زبیر» که گمان مى‏کردند با به حکومت رسیدن على(ع) هم، مى‏توانند موقعیت‏سیاسى خود را حفظ نموده و به زراندوزى پردازد، هنگامى که سختیگیرى بجا و مراقبت‏شدید در حفظ بیت‏المال راء;ا خ‏خ مشاهده کردند و از رسیدن به آرزوهاى خویش مایوس گشتند; در صدد شورش برآمدند که جنگ جمل ساخته این گروه زراندوز بود. و معاویه که واپسین روزهاى خلافت عثمان زمینه سلطه و حکومت‏بلا منازع خود را بر سرزمین پهناور اسلامى فراهم نموده بود; وقتى با حکومتى روبرو مى‏شود که حتى براى یکروز هم او و حکومتش را تحمل نمى‏کند علم مخالفت و شورش برمى‏دارد و با حکومت الهى على(ع) وارد جنگ مى‏شود و عمده توان جنگى و اقتصادى مسلمین را فداى جاه‏طلبى خود نموده و جنگ صفین را تدارک مى‏بیند. ولى آنگاه که خود را در آستانه نابودى و شکست مى‏بیند و دیگر توان مقابله با سربازان امام على(ع) را ندارد، از راه نیرنگ و تزویر وارد شده و خود را از شکست نهایى نجات مى‏دهد.
فریب و تزویرى که سرانجام گروهى متعصب و مقدس ماب، فاقد بینش و بصیرت صحیح دینى (خوارج) را به عنوان سومین مانع موفقیت‏حکومت عدل، پدید مى‏آورد و فتنه‏اى به مراتب خطرناکتر از فتنه‏هاى نخستین در جامعه به پا مى‏شود و این مولى الموحدین على بن‏ابیطالب(ع) بود که توانست، آن را در نطفه خفه کند و سرطانى مهلک را از جامعه اسلامى ریشه‏کن نماید.
آن حضرت براى اجراى عدالت و برپایى حکومت قانون در جامعه اسلامى با هر یک از موانع برخوردى مناسب نموده و عزم راسخ خویش را در اجراى عدل و مساوات اسلامى بر همگان آشکار ساخت; و به راستى پنج‏سال حکومت و خلافت امام على(ع) نمودى از حکومت اسلامى و الگوى راستى و درستى بود.
برخورد على(ع) با ناکثین
ناکثین، پیمان‏شکنانى بودند که به رهبرى طلحه و زبیر بر حکومت عدل على(ع) شوریده بودند، هنگامى که عده‏اى به ظاهر خیراندیش از امام(ع) خواستند تا از تعقیب طلحه و زبیر صرف‏نظر نماید، در جواب آنها فرمود:
«والله لا اکون کالضبع: تنام على طول اللدم، حتى یصل الیها طالبها و یختلها راصدها و لکنى اضرب بالمقبل الى الحق المدبر عنه و بالسامع المطیع، العاصى المریب ابدا حتى یاتى على یومى‏» (17) ;
«به خدا سوگند! من همچون «کفتار» نیستم که با ضربات آرام و ملایم بر در لانه‏اش به خواب رود; و ناگهان دستگیرش سازند; نه «من کاملا مراقب مخالفان هستم‏» و با شمشیر برنده پیروان حق، کسانى را که به حق پشت کرده‏اند، ریشه‏کن خواهم کرد و به کمک پیروان راستین، افراد نافرمان و طغیانگر، و تردیدکنندگان در حق را براى همیشه برکنار خواهم نمود. من تا واپسین روزهاى زندگیم این راه را ادامه خواهم داد.»
قال(ع): «اللهم انهما قطعانى و ظلمانى و نکثا بیعتى و آلبا الناس على فاحلل ما عقدا و لا تحکم لهما ما ابرما» (18) ;
«پروردگارا! این دو نفر (طلحه و زبیر) رشته خویشاوندى را با من بریدند، و بى‏پروا به من ستم کردند; بیعت‏خود را با من شکسته و مردم را علیه من برانگیختند.
خداى! تو خود گره‏هایى را که اینها بسته‏اند، بگشا; و رشته‏ها و (اهداف شوم) آنها را استوار مکن.»
حضرت على(ع) خطاب به اصحاب جمل فرمود:
«کنتم جند المراه و اتباع البهیمه; رغا فاجبتم و عقر فهربتم; اخلاقکم دقاق و عهدکم شقاق و دینکم نفاق‏» (19) ;
«شما (پیمان‏شکنان جنگ جمل) سپاه «زن‏» بودید و پیروان حیران (شتر); به «صداى او» برخاستید و با «پى شدندش‏» فرار کردید. اخلاق شما پست، پیمانتان سست و آیین شما دورویى و نفاق است.»
برخورد على(ع) با معاویه
حضرت على(ع) در رد پیشنهاد سازش با معاویه فرمود:
«والله لا اداهن فى دینى و لا اعطى الدنى فى امرى‏» (20) ;
«به خدا سوگند من در دینم (با ستمگران) سازش نمى‏کنم و امور مملکت را به دست افراد پستى (چون معاویه) نمى‏سپارم.»
قال(ع): «ساجهد فى ان اطهر الارض من هذا الشخص المعکوس، حتى تخرج المدره من بین حب الحصید» (21) ;
«به زودى مى‏کوشم تا زمین را از این شخص وارونه و کالبد واژگون (معاویه) پاک سازم، باشد که سنگ و خاشاک (افراد ناشایست) از میان دانه‏هاى درو شده بیرون آید.»
امام(ع) در جواب نامه معاویه چنین نوشت:
«و اما طلبک الى الشام فانى لم اکن لاعطیک الیوم ما منعتک امس‏» (22) ;
«اما اینکه خواسته‏اى (حکومت) شام را به تو واگذارم!
آگاه باش، من چیزى را که دیروز از تو منع کردم; امروز به تو نخواهم بخشید.»
على(ع) در نامه‏اى به عمروعاص مى‏نویسد:
«… فان یمکنى الله منک و من‏ابن ابى‏سفیان اجزکما بما قدمتما» (23) ;
«اگر خداوند به من امکان دسترسى به تو و پسر ابوسفیان (معاویه) را بدهد; شما را به خاطر اعمال گذشته (و ظلم و تجاوزهایتان) کیفر خواهم نمود.»
موضعگیرى على(ع) در برابر خوارج
قال على(ع): «ثم انتم شرار الناس و من رمى به الشیطان مرامیه و ضرب به تیهه‏» (24) ;
«شما بدترین مردم هستید. شما تیرهایى هستید در دست‏شیطان که از وجود پلید شما براى زدن نشانه خود استفاده مى‏کند و به وسیله شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهى مى‏افکند.»
قال(ع): «اف لکم! لقد لقیت منکم برحا، یوما انادیکم و یوما اناجیکم، فلا احرار صدق عند النداء و لا اخوان ثقه عند النجاء! » (25) ;
«واى بر شما! (از گفتار و کردار زشت‏شما به تنگ آمدم)، چقدر ناراحتى از شماء;ء دیدم؟! روزى شما را «براى یارى دین‏» مى‏خوانم و روزى، راز جنگ به شما مى‏گویم، و شما، نه مردان آزاده راستگو هستید و نه برادران مطمئن و رازدار.»
امام پس از مقابله با فتنه خوارج فرماید:
«فانا فقات عین الفتنه و لم یکن لیجترئ علیها احد غیرى بعد ان ماج غیهبها واشتد کلبها» (26) ;
«این من بودم که چشم فتنه را درآوردم (و کمر به نابودى انسانهایى به ظاهر مقدس ماب بستم) «و حال آنکه غیر من کسى جرات چنین کارى را نداشت‏» پس از آنکه موج دریاى تاریکى و شبهه‏ناکى آن بالا گرفته بود (و انسانهایى را فریفته) و هارى آن فزونى یافته بود.»
منشور جاوید امام على(ع)
پیشواى تقواپیشگان حضرت على(ع) در حکومت پنج‏ساله خویش با وجود تمامى مشکلات در جهت اجراى عدالت و مساوات اسلامى و احیاى ارزشهاى دینى تمام توان خویش را به کار برد و دست چپاولگران را از بیت‏المال کوتاه و افراد نالایق را از حکومت‏برکنار نمود و با کمال دقت مراقب اجراى احکام و فرامین حیاتبخش اسلام شد و از کوچکترین تخلف و بى‏اعتنایى مسؤولین و آحاد ملت‏به قوانین الهى چشم‏پوشى نکرد و با صدور فرامین حکومتى و ایراد سخنرانیهاى روشنگر خویش، راههاى رشد و کمال بشرى را بیان فرمود و تا آخرین روزهاى عمر پربرکت‏خویش، در بستر شهادت هم بر ایراد سخنان ماندگار و توصیه‏هاى سرنوشت‏ساز اهتمام ورزید. با نقل فرازهایى از وصیتنامه امام در واپسین روزهاى حیات این مجموعه را به پایان مى‏رسانیم:
«قال على(ع) للحسن و الحسین (علیهما السلام) – اوصیکما بتقوى الله و الا تبغیا الدنیا و ان بغتکما … و قولا بالحق واعملا للاجر و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا.
اوصیکما و جمیع ولدى و اهلى و من بلغه کتابى: بتقوى الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم.
الله الله فى الایتام فلا تغبوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم.
والله الله فى جیرانکم، فانهم وصیه نبیکم. والله الله فى القرآن، لا یسبقکم بالعمل به غیرکم. والله الله فى الصلاه فانها عمود دینکم.
والله الله فى بیت ربکم، لاتخلوه ما بقیتم … والله الله فى الجهاد باموالکم و انفسکم والسنتکم فى سبیل الله …
لا تترکوا الامر بالمعروف والنهى عن المنکر فیولى علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم (27) ;
«1 – شما را به تقواى الهى و ترس از خداوند سفارش مى‏کنم، در پى دنیاپرستى نباشید گرچه به سراغ شما آید … سخن حق بگویید و براى اجر و پاداش (الهى) عمل کنید. دشمن ستمگران و یاور ستمدیدگان باشید.
2 – من شما و تمام فرزندان و خاندانم و کسانى را که، این وصیتنامه به آنها مى‏رسد، به تقوى و ترس از خداوند و رعایت نظم در تمام امور و اصلاح بین مسلمین، سفارش مى‏کنم.
3 – در رابطه با رعایت‏حقوق یتیمان از خدا پروا کنید. چنان نباشد که آنان گاه سیر و گاه گرسنه باشند، مباد که در اثر غفلت‏شما از بین بروند.
4 – خدا را، خدا را، در نظر داشته باشید، در باره همسایگان، و با آنها خوش‏رفتارى کنید، چرا که همیشه پیامبر خدا(ص) در باره آنها سفارش مى‏فرمود.
5 – خدا را، خدا را! در توجه به قرآن، نکند که دیگران در عمل به آن بر شما پیشى گیرند.
6 – در مورد «نماز» از خدا پروا کنید، چرا که ستون دین شماست.
7 – خدا را، خدا را! در باره (حج) خانه پروردگارتان، تا زنده‏اید آن را خالى نگذارید.
8 – در رابطه با جهاد با مالها و جانها و زبانهاى خویش، خدا را در نظر گیرید.
9 – امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید، که اشرار بر شما مسلط شوند، سپس هر چه (براى نابودى آنها) دعا کنید، مستجاب نشود.@#@ (چرا که تسلط اشرار نتیجه بى‏تفاوتى شما در برابر مفاسد و منکرات جامعه است.»
پى‏نوشت ها:
1- نهج‏البلاغه صبحى صالح، خطبه‏6.
2- همان، خطبه 172.
3- همان.
4- همان، خطبه‏3.
5- نهج‏البلاغه، خطبه‏26.
6- همان، خطبه‏3.
7- همان، خطبه 74.
8- شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ذیل خطبه 65 (به نقل از سیرى در نهج‏البلاغه).
9- همان، ذیل خطبه‏119.
10- همان.
11- همان، خطبه‏119 (نقل از سیرى در نهج‏البلاغه).
12- نهج‏البلاغه صبحى صالح، خطبه 5.
13- تاریخ طبرى (مترجم)، ج‏6، ص 2338، چاپ انتشارات بنیاد فرهنگ.
14- نهج‏البلاغه، خطبه 224.
15- نهج‏البلاغه عبده، خطبه 200.
16- نهج‏البلاغه، خطبه‏3.
17- همان، کلام‏6.
18- همان، کلام‏137.
19- همان، خطبه‏13.
20- تاریخ طبرى، ج 5، ص 160.
21- نهج‏البلاغه فیض، نامه 45.
22- همان، نامه‏17.
23- همان، نامه‏39.
24- نهج‏البلاغه، خطبه‏127.
25- همان، خطبه 125.
26- همان، خطبه 92.
27- نهج‏البلاغه، نامه‏47.
الیاس محمد بیگی

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید