بیان وتوضیح مباحث مشترک نهج البلاغه و قرآن (5)

بیان وتوضیح مباحث مشترک نهج البلاغه و قرآن (5)

1- مراعات و جانبداری از فامیل
بقره/215 – یسئلونک ماذا ینفقون قل ما انفقتم من خیر فللوالدین والاقربین والیتامی والمساکین و ابن السبیل و ما تفعلوا من خیر فان الله به علیم.
از تو می پرسند که چه انفاق کنند، بگو: هر مالی که انفاق می کنید باید به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقرا و در راه ماندگان باشد و هر نیکی که انجام می دهید، خدا به آن دانا است.
نساء/36- واعبدوا الله ولا تشرکوا به شیئاً و بالوالدین احساناً و بذی القربی.
خدا را بپرستید و چیزی را شریک او نسازید و به پدر و مادر و خویشان خود نیکی کنید.
نامه 31- و اکرم عشیرتک فانهم جناحک الذی به تطیر و اصلک الذی الیه تصیر و یدک التی بها تصول.
خویشانت را گرامی بدار زیرا آنان مانند بال و پر تو هستند که با آن پرواز می کنی و چون ریشه تو می باشند که به سوی ایشان باز می گردی و همچون دست تو هستند که با آن حمله می کنی.
خطبه 23- الا لا یعدلن احدکم عن القرابه یری بها الخصاصه ان یسدها بالذی لایزیده ان امسکه و لاینقصه ان اهلکه و من یقبض یده عن عشیرته فانما تقبض منه عنهم ید واحده و تقبض منهم عنه اید کثیره و من تلن حاشیته یستدم من قومه الموده.
آگاه باشید زمانی که یکی از شما در خویشان خود پریشانی ببیند، نباید از آنها رو بگرداند و باید پریشانی ایشان را به مالی- که اگر نگهدارد، زیاد نمی شود و اگر انفاق کنید، کم نمی گردد- مرتفع سازد و هر که از فامیل خویش، دست بدارد از ایشان یک دست گرفته شده است ولی از او دستهای بسیار و کسی که نرم خوی و متواضع باشد، دوستی همیشگی آنها را به خود جلب می کند.

2- امتحان خداوند از بندگان و علّت آن
ملک /2- الذی خلق الموت والحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملاً.
خدایی که مرگ و زندگی آفرید تا امتحانتان کند که کدامیک در عمل بهترید.
بقره/155- ولنبلونکم بشیء من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین.
شما را با اندکی از ترس و گرسنگی و کاهش اموال و نفوس و محصولات، امتحان خواهیم کرد و صابران را مژده بده.
خطبه 143- ان الله یبتلی عباده عند الاعمال السیئه بنقص الثمرات و حبس البرکات و اغلاق خزائن الخیرات لیتوب تائب و یقلع مقلع و یتذکر متذکر و یزدجر مزدجر.
خداوند بندگانش را هنگام کردارهای زشت، به کاهش محصول و بازداشتن برکتها و بستن گنجینه های خیر، می آزماید تا آنکه توبه کننده است توبه کند و از گناه باز ایستد و آنکه پندپذیر است پند گیرد و آنکه قابل باز ایستادن از گناه است، از گناه باز ایستد.
خطبه 234- الا ترون ان الله- سبحانه- اختبر الاولین من لدن ادم- صلوات الله علیه-الی الاخرین من هذا العالم باحجار لاتضر و لا تنفع و لاتبصر و لا تسمع فجعلها بیته الحرام الذی جعله الله للناس قیاماً ثم وضعه باوعر بقاع الارض حجراً و اقل نتائق الدنیا مدراً واضیق بطون الاودیه قطراً بین جبال خشنه و رمال دمثه و عیون وشله و قری منقطعه… ابتلاءً عظیماً و امتحاناً شدیداً واختباراً مبیناً و تمحیصاً بلیغاً… ولکن الله بختبر عباده بانواع الشدائد و یتعبدهم بانواع المجاهد و یبتلیهم بضروب المکاره اخراجاً للتکبر من قلوبهم و اسکاناً للتذلل فی نفوسهم ولیجعل ذلک ابواباً فتحاً الی فضله و اسباباً ذللاً لعفوه.
آیانمی بینید که خداوند سبحان از زمان آدم تا آخر عالم مردم را آزمایش فرموده است، به سنگهایی که نه زیان دارد و نه سود بخشد و نه می بیند و نه می شنود (و خانه کعبه از آن بنا شده است)؛ این سنگها را بیت الحرام خویش قرار داده و برای مردم برپا گردانیده است. این خانه را در سخت ترین سنگستان و کمترین تپه های دنیا از لحاظ خاک و تنگ ترین دره ها بین کوه های ناهموار و ریگهای نرم و چشمه های کم آب و آبادی های دور از یکدیگر که نه شتری آنجا فربه شود و نه اسب و نه گاو و گوسفندی ، قرار داد؛ پس آدم و فرزندانش را امر فرمود که به جانب آن متوجه گردند لذا آن خانه محلی برای انتفاع مسافرین و مقصدی برای بار انداختن شان گردید. از بیابانهای غیر مزروع دور از تپه های دره های گود و از جزایر دریاهای پراکنده، میوه های دلها (که اخلاص و خضوع است) به آن خانه فرود می آید؛ با فروتنی گوشهای خود را می جنبانند و برگرد خانه، کلمه تهلیل می گویند؛ ژولیده مو و غبار آلود هروله می کنند؛ لباسهای خویش را کنار گذاشته و بر اثر نتراشیدن موها، صورت خود را زشت کرده اند. این ست آزمایش بزرگ و امتحان شدید و آشکار و کامل که آن را سبب دریافت رحمت و رسیدن به بهشت گردانید…
اگر خداوند سبحان اراده می کرد که خانه محترم و عبادتگاههای بزرگ خویش را بین باغها و جویها و زمینهای هموار با درختهای بسیار و میوه های گوناگون… قرار دهد، مقدار پاداش و جزا به تناسب کمی امتحان اندک می گشت و اگر پایه ها و سنگهای ساختمان کعبه از زمرد سبز و یاقوت سرخ درخشان و پرنور می بود، شک و دودلی را در سینه ها کم می کرد و کوشش شیطان را از دلها برطرف می ساخت و اضطراب تردید را از مردم دور می نمود؛ ولیکن خداوند بندگانش را به سختی های مختلف می آزماید و با کوششهای گوناگون از آنان بندگی می خواهد و ایشان را به اقسام چیزهایی که ناپسندشان می باشد، امتحان می نماید تا تکبّر را از دلهای ایشان خارج کند و فروتنی را در ایشان… برای اینکه آن امتحان را درهای گشاده به سوی فضل و وسایل آسان، برای عفو خویش قرار دهد، جایگزین سازد».

بیان:
امتحان خداوند از بندگان به معنی حقیقی خودش نیست و با اعتبار و علاقه مناسبی در معنی مجازی بکار رفته است زیرا معنی حقیقی امتحان، آزمایش شخص است امری را که نسبت به آن جهل دارد و می خواهد به وسیله آزمایش، جهل خویش را بر طرف سازد و چون ذات مقدس باری از هر گونه جهل و نادانی منزّه و بری می باشد و علم او ماکان و مایکون را فرا گرفته است، خیانت چشمها و راز دلها و افتادن برگها و حرکت نورها در نظر او آشکار و هویدا است. بدین جهت درباره امتحان خداوند که در این عنوان و در عنوان شانزدهم فصل اول ذکر شد، اعتبارات لطیفی ملحوظ شده است که در وجه آن در اینجا ذکر می شود:
1- خداوند انسان را با قوای شهوت و غضب و توابع آن خلق فرموده است و لازمه این قوا اشتغال به آلودگی و گناه و توجه به لذّات و مشتهیات دنیا و اعراض از آخرت و رضوان و صفا و انسانیت است و چون خداوند متعال، چنین انسان گرفتار شهوت و غضب را در اوامر و نواهی تکلیفیه خویش محدود و محصور ساخته است، این عمل به صورت امتحان و آزمایش درآمده است، مانند آقایی که آزمایش مقدار تحمّل و صبر نوکر خویش را طالب باشد؛ پس لوازم تعیش و اشتغال را از هر جهت برای او آماده می نماید و در مقابل او را به دستورات و اوامری که مخالف تعیّش است، مأمور می سازد؛ پس در مورد امتحان خداوند از بندگان می گوییم: تنها همین صورت عمل، بدون توجه به نتیجه، امتحان نامیده شده است.
2- با آنکه خداوند عالم الاسرار والمغیبات است و از اعمال و کردار بندگانش، آگاه است و سعید و شقی را حتی قبل از خلقتش می شناسد و اشخاصی را که سزاواری پاداش و ثواب دارند و آنهایی را که مستحق کیفر و عقوبتند، می داند با وجود این بندگانش را با اوامر و نواهی خویش، مکلّف می سازد تا پاداش و مجازات آنها بعد از اتمام حجّت و آمدن مبلّغ و نمایاندن راه، باشد و آنها را قبل از اطاعت و عصیان، مثاب و معاقب ننموده باشد و خلاصه با آنها معامله شخص آزمایش کننده، نموده باشد.

3- رستگار کسی است که به بهشت برود.
آل عمران/185 – و انما توفون اجورکم یوم القیامه فمن زحزح عن النار و ادخل الجنه فقد فاز.
روز قیامت، پاداشهای شما را تمام و کامل می دهند پس هر کس از جهنم دور شود و به بهشت درآید، رستگار و کامیاب شده است.
حکمت 380- ما خیر بخیر بعده النار و ما شر بشر بعده الجنه و کل نعیم دون الجنه محقور و کل بلاء دون النار عافیه.
نیکی و خیری که پس از آن، آتش جهنم باشد نیکی و خیر نیست و بدی و شری که پس از آن، بهشت باشد شر و بدی نیست و هر نعمتی غیر از بهشت، ناچیز و هر بلایی غیر از دوزخ، آسایش است.

بیان:
دو جمله اخیر علی علیه السلام به طور لفّ و نشر مرتّب تفسیر کننده ی دو جمله اولش می باشد و مقصود از جمله اول، این است که آنچه را مردم، خیر و نیکی و خوشی می نامند و از جمله شهوات و لذّاتی است که عصیان و نافرمانی خدای متعال است و موجب دخول جهنم می شود، در حقیقت نباید آن امر را، خیر نامید و استحقاق این اسم را ندارد. همچنین مراد از جمله دوم این است که آنچه را مردم، شر و بدی می نامند و از جمله عبادات شاقّه یی است که موجب رضوان الهی است در حقیقت آن چیز هم، استحقاق اسم شر ندارد و به واسطه عاقبت نیکش، نباید آن را شر نامید.

4- حیا و خجالت
چون پیغمبر اکرم، اصحاب خویش را به مهمانی در منزل خود دعوت می کرد، ایشان مدتی پیش از غذا به بهانه انتظار طبخ می آمدند و چون غذا می خوردند، با یکدیگر سرگرم گفتگوهای خویش می شدند و اوقات شریفه نبی محترم را ضایع می کردند.آن حضرت از این رفتار ناراحت بود و به موجب حجب و حیای خویش، چیزی به آنها نمی گفت، از این جهت آیه شریفه ی ذیل، نازل شد:
احزاب/53- یا ایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم الی طعام غیر ناظرین اناه ولکن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لامستانسین لحدیث ان ذلکم کان یوذی النبی فیستحیی منکم و الله لا یستحیی من الحق.
ای کسانی که ایمان آوردید به خانه های پیغمبر در نیایید مگر آنکه به غذایی دعوت شوید و برای پخته شدن آن در انتظار منشینید و چون دعوت شدید، بروید و چون غذا خوردید، پراکنده شوید و به گفتگویی سرگرم مشوید که این رفتار شما پیغمبر را آزار می دهد، اما او از شما شرم می دارد ولی خدا از گفتن سخن حق شرم نمی دارد.
حکمت 109- و لا ایمان کالحیاء والصبر.
هیچ ایمانی مانند شرم و شکیبایی نیست (یعنی برای برقراری ایمان این دو صفت از هر صفتی مهمتر و دخیل تر است).
حکمت 214- من کساه الحیاء ثوبه لم یر الناس عیبه.
حیا بر هر کسی که جامه خود را بپوشاند، مردم عیب و زشتی او را نبینند. و نیز در نامه خویش به مالک اشتر- استاندار مصر- درباره انتخاب کارمندانش می فرماید:
نامه 53- و توخ منهم اهل التجربه والحیاء من اهل البیوتات الصالحه والقدم فی الاسلام المتقدمه فانهم اکرم اخلاقاً و اصح اعراضاً و اقل فی المطامع اشرافاً و ابلغ فی عواقب الامور نظراً.
و ایشان را از آزمایش دادگان با حجب و حیا، از خاندانهای نجیب و شایسته و پیشقدم در اسلام انتخاب کن؛ زیرا آنها از لحاظ اخلاق، شریفتر و از لحاظ آبرو، پاک تر و توجهشان به موارد طمع، کمتر و عاقبت اندیشی شان، رساتر است.
حکمت 20- قرنت الهیبه بالخیبه و الحیاء بالحرمان والفرصه تمر مر السحاب فانتهزوا فرص الخیر.
ترس، همراه نومیدی و شرمساری، همراه محرومیت قرار گرفته است و فرصتهای نیک همچون ابر می گذرد؛ پس برای فرصتهای نیک، قیام کنید.

بیان:
از آنچه از قرآن و نهج البلاغه در اینجا ذکر شد، معلوم می شود که حیا و شرمساری در موردی ممدوح و پسندیده و در موردی مذموم و ناپسند است و به این مضمون حدیثی هم از پیغمبر اکرم (ص) نقل شده است که: «الحیاء حیائان: حیاء عقل و حیاء حمق فحیاء العقل هو العلم و حیاء الحمق هو الجهل»(1).
بنابراین حیایی، ممدوح است که ناشی از عقل و خرد صحیح باشد چون شرم داشتن از گناهان و ناشایستگی ها و حیای مذموم، آن ست که ناشی از حمق و بی خردی باشد مانند شرم داشتن از کاری که عوام مردم آن را زشت پندارند و یا شرمندگی از پرسش مسایل دینی و علمی و یا بجا آوردن عبادات شرعی.

5- از خدا باک داشته باش نه از مخلوق.
قرآن مجید درباره داستان زید، پسر خوانده پیغمبر که زوجه او بعداً از امّهات المؤمنین گشت، می فرماید:
احزاب/37- و تخشی الناس والله احق ان تخشاه.
از مردم بیم داشتی در صورتی که خدا سزاوارتر بود که از او بترسی.
علی علیه السلام به شخصی که از او تقاضای موعظه نمود، فرمود:
حکمت 142- یخشی الخلق فی غیر ربه ولایخشی ربه فی خلقه.
از کسانی مباش که از مردم و در مسیری غیر از راه پروردگارش، می ترسد و در کار مردم، از پروردگارش نمی ترسد.
مائده/54- یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذله علی المومنین اعزه علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومه لائم.
ای کسانی که ایمان آوردید! هر کس از شما از دین خویش برگردد، بزودی خدا گروهی را بیارد که دوستشان می دارد و دوستش می دارند با مؤمنین افتاده و با کافران سرکشند، در راه خدا کارزار می کنند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده یی هراس ندارند.
علی علیه السلام به پسر ارجمندش می نویسد:
نامه 31- و جاهد فی الله حق جهاده ولا تاخذک فی الله لومه لائم.
در راه خدا جهاد کن، جهادی که شایسته او است و در راه او از ملامت ملامتگری، هراس نداشته باش.

6- به آنچه می گویید، عمل کنید.
صف/2و3- یا ایها الذین امنوا لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتاً عندالله ان تقولوا ما لاتفعلون.
ای کسانی که ایمان آوردید! چرا چیزهایی می گویید که بدان عمل نمی کنید؛ نزد خدا سخت مبغوض است از آنچه که بدان عمل نمی کنید، سخن بگویید.
خطبه174- ایها الناس انی والله ما احثکم علی طاعه الا واسبقکم الیها و لا انهیکم عن معصیه الا و اتناهی قبلکم عنها.
ای مردم سوگند به خدا که من شما را به طاعتی ترغیب نمی کنم، مگر آنکه خودم به آن، بر شما پیشی می گیریم و شما را از معصیتی باز نمی دارم جز آنکه خودم پیش از شما از آن باز می ایستم.
و نیز به آن کسی که از وی درخواست موعظه کرد، فرمود:
حکمت142-… ینهی و لا ینتهی و یامربما لا یاتی.
از آن کسان مباش که مردم را باز می دارند و خود باز نمی ایستند و به چیزی که خود بجا نمی آورند، فرمان می دهند.

7- خداوند بر عالم بیشتر سخت می گیرد تا جاهل!
بقره/145- و لئن اتبعت اهواءهم من بعد ما جاءک من العلم انک اذاً لمن الظالمین.
اگر با وجود علمی که سوی تو آمده است، از هوسهای ایشان پیروی کنی، از ستمکاران خواهی بود.
و نیز با اندکی تفاوت در آیه دیگر می فرماید:
بقره/120- و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذی جاءک من العلم ما لک من الله من ولی و لانصیر.
اگر بعد از دانشی که سوی تو آمده از هوسهای ایشان پیروی کنی در برابر خدا، دوست و یاوری نخواهی داشت.
خطبه 109- فان العالم العامل بغیر علمه کالجاهل الحائر الذی لا یستفیق من جهله بل الحجه علیه اعظم والحسره له الزم و هو عندالله الوم.
عالمی که برخلاف علمش رفتار کند، به جاهل سرگردانی می ماند که از نادانی خویش به هوش نیاید؛ بلکه حجّت خدا بر او بیشتر و حسرت به او زیادتر است و سرزنش او نزد خدا، افزونتر است.

8- مناعت و عفّت نفس فقیران
بقره/273- للفقراء الذین احصروا فی سبیل الله لا یستطیعون ضرباً فی الارض یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف تعرفهم بسیماهم لا یسئلون الناس الحافاً.
انفاق باید به فقیرانی باشد که در راه خدا از کار وامانده و توانایی حرکت روی زمین را ندارند، شخص نادان ایشان را از فرط مناعت، توانگر می پندارد ولی از رخسارشان آنها را می شناسی، از مردم به اصرار سؤال نمی کنند.
حکم 65و333- العفاف زینه الفقر.
مناعت و عفّت نفس، زینت فقر و درویشی است.

9- خدا، همانند ندارد.
شوری/11- لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر.
چیزی همانند خدا نیست و او شنوا و دانا است.
خطبه 154-لم تبلغه العقول بتحدید فیکون مشبهاً.
خردهای مردم، خدا را اندازه گیری نکرده است تا دارای شبیه و مانندی باشد.
خطبه 228- و لا حقیقته اصاب من مثله و لا ایاه عنی من شبهه.
کسی که برای او مثل و مانندی قرار دهد، به حقیقت خداوند نرسیده است و کسی که به چیزی تشبیهش کند، او را قصد نکرده است.
خطبه 152- الحمد لله الدال علی وجوده بخلقه و بمحدث خلقه علی ازلیته و باشتباههم علی ان لا شبه له.
سپاس خدایی را که بوسیله مخلوقاتش، بر وجود خویش دلالت کرد و به حادث بودن آنها، بر ازلیّت خویش، راهنمایی فرمود و به همانند بودن آفریده ها با یکدیگر، نشان داد که همانندی برای او نیست.

10- هر کاری، به دست خدا است.
بقره/249- کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیرهً باذن الله.
بسیار شده است که گروهی اندک به خواست خدا بر گروهی بسیار غلبه جسته اند.
و نیز قرآن مجید، گفتار حضرت عیسی بن مریم را به مردم زمانش، چنین نقل می کند:
آل عمران /49- انی قد جئتکم بایه من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئه الطیر فانفخ فیه فیکون طیراً باذن الله و ابرء الاکمه و الابرص و احی الموتی باذن الله.
با معجزه یی از پروردگارتان به سوی شما آمده ام؛ برای شما از گِل، چون شکل مرغی می سازم و در آن می دمم، پس به خواست خدا مرغی می شود و کور مادرزاد و برص زده را شفا می دهم و مرده را به اذن خدا، زنده می کنم.
آل عمران/145- و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله کتاباً موجلاً.
هیچ کس جز به اذن خدا، نخواهد مرد که این نوشته یی مدّت دار است.
علی علیه السّلام در نامه یی خطاب به لشگر خویش در جنگ صفین، چنین می نویسد:
نامه 14- فاذا کانت الهزیمه باذن الله فلا تقتلوا مدبراً و لا تصیبوا معوراً.
پس اگر به خواست خدا، فرار و شکست دشمن واقع شد، گریخته را مکشید و درمانده را زخمی نکنید.
و نیز راجع به کیفیت قبض روح انسان توسط ملک الموت می فرماید:
خطبه 111- هل تحس به اذا دخل منزلاً؟ ام هل تراه اذا توفی احداً؟ بل کیف یتوفی الجنین فی بطن امه؟ ایلج علیه من بعض جوارحها؟ ام الروح اجابته باذن ربها؟
آیا او (ملک الموت) را زمانی که به منزلی داخل می شود، درک می کنی یا او را می بینی، هرگاه جانی را می ستاند؟ بلکه چگونه فرزند در شکم مادر را قبض روح می کند؟ آیا از بعضی اعضای مادر بر او وارد می شود؟ یا آنکه روح بچه، به اذن خدا به سوی او می رود؟

بیان:
پیداست که در علم تکوین، تنها ذات متعال خداوند، فعّال مایشاء و قادر علی الاطلاق است و ایجاد و حیات و مرگ و انزال باران و رویاندن گیاه و… و… و… همه به اذن و مشیّت و اراده اوست بلکه افعالی که از بشر صادر می شود، با حفظ معنی: «امر بین الامرین» به خواست و اجازه حق متعال است. با وجود این جز در موارد مذکور و در چند مورد دیگر در قرآن و نهج البلاغه کلمه «باذن ربه» نیامده است؛ با آنکه می بایست در تمام آیاتی که نعمتهای پروردگار تشریح می شود، از خلقت آسمان و زمین و کوه ها و شمس و قمر و دریاها و حیوانات، بلکه مطلق افعال و هر حدوث و عدمی این کلمه آورده شود. راجع به وجه این اختصاص، چنین به نظر می رسد که این کلمه، تنها در مواردی ذکر شده است که موضوع مربوط به آن امری فوق العاده و عجیب می باشد که به ظاهر از دست بشر صادر شده است، و اگر این تذکر، به او داده نشود- که اذن خدا در اینجا دخیل است- ممکن است او را عجب و غرور بگیرد، مانند شکست دادن دشمن بسیار، در جنگی سخت. ممکن است گفته شود که این کلمه هم مانند کلمه «ان شاءالله» فقط برای تیمّن و تبرّک در بعضی موارد آورده می شود و امثال این توجیهات مناسب، که استنباط آن بر خواننده محقّق دشوار نیست.

11- هر کسی در قیامت راننده و گواهی دارد.
ق/20و21 – و نفخ فی الصور ذلک یوم الوعید و جائت کل نفس معها سائق و شهید.
چون وعده قیامت فرا رسد، در صور دمیده شود، [ملایک ندا کننده که] این، وعده عذاب است. هر کسی را یک فرشته برای حساب به محشر می راند و یک فرشته بر نیک و بدش گواهی می دهد.
خطبه 84 – کل نفس معها سائق و شهید: سائق یسوقها الی محشرها و شاهد یشهد علیها بعملها.
در قیامت همراه هر کسی، یک راننده و یک گواه است؛ راننده او را به سوی محشرش می راند و گواه بر کردارش، گواهی می دهد.

بیان:
مراد از راننده، فرشته یی ست که در روز رستاخیز انسان را به مواقف، رهبری می کند و مقصود از گواه پیغمبران و یا ائمه و یا اعضا و جوارح خود انسان است که شهادت آنها در آیات دیگر ذکر شده است.

12- اهمّیّت علم
مجادله/11- یرفع الله الذین امنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات.
خداوند، مقام ایمان آورندگان و کسانی را که دانش فرا گرفته اند، بالا می برد.
فاطر/28- انما یخشی الله من عباده العلماء.
در میان بندگان خدا، تنها دانایان از او بیم دارند.
زمر/9 – قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون.
بگو آیا کسانی که می دانند، با کسانی که نمی دانند، برابرند؟
کمیل بن زیاد نخعی که از یاران خاصّ امیر المؤمنین است، می گوید: آن حضرت دست مرا گرفت به صحرا برد و چون به آنجا رسید، آه سردی کشید و سپس راجع به مقام و منزلت دانش و دانشمندان چنین فرمود:
حکمت139 – یا کمیل بن زیاد! ان هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاها فاحفظ عنی ما اقول لک؛ الناس ثلاثه: فعالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاه و همج رعاع اتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح لم یستضیئوا بنور العلم و لم یلجاوا الی رکن وثیق؛
یا کمیل! العلم خیر من المال العلم یحرسک و انت تحرس المال و المال تنقصه النفقه والعلم یزکو علی الانفاق و صنیع المال یزول بزواله؛
یا کمیل ابن زیاد! معرفه العلم دین یدان به، به یکسب الانسان الطاعه فی حیاته و جمیل الاحدوثه بعد وفاته و العلم حاکم و المال محکوم علیه؛
یا کمیل! هلک خزان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقوده وامثالهم فی القلوب موجوده.
این دلها برای حفظ علوم و حقایق، مانند ظرفهایی است که بهترین آنها، نگهدارنده ترین آنها است، پس آنچه را برایت می گویم، به خاطر بسپار. مردم سه دسته اند: عالم ربانی و دانشجوی در راه رستگاری و پشه های متزلزل از باد که هر آواز کننده یی را پیروند و با هر بادی، متحرّک؛ از نور دانش روشنی نگرفته و به پایه استواری، اعتماد نکرده اند؛
ای کمیل! دانش از مال بهتر است زیرا دانش ترا نگهداری می کند و از مال، تو نگهداری می کنی و مال با خرج کردن، کاهش می یابد امّا علم با خرج کردن (تعلیم به دیگران) افزون می شود و دست پرورده مال، با از بین رفتن مال از بین می رود؛
ای کمیل! شناختن علم، آیینی است که به آن پاداش داده می شود؛ به وسیله علم، انسان در زندگی اطاعت حق و پس از مرگ، نام نیک کسب می کند و علم فرمانروا است و مال مغلوب و محکوم آن؛
ای کمیل! گرد آورندگان اموال در زمان حیاتشان، مرده اند، اما دانشمندان تا روزگار، باقی است، پایدار و باقی می باشند. اجساد آنها (از نظر مردم) گم شده ولی صورتشان در دلها موجود است.
خطبه 155- وبالایمان یعمر العلم وبالعلم یرهب الموت.
و به سبب ایمان، دانش، آباد می شود. و به سبب دانش، ترس از مرگ، پیدا می شود. و نیز مانند جملات: «لاشرف کالعلم» (2) و «والعلم وراثه کریمه» (3) در نهج البلاغه بسیار است.

13- خداوند از هیچ چیز عاجز نیست.
فاطر/44- و ما کان الله لیعجزه من شیء فی السموات و لا فی الارض انه کان علیماً قدیراً.
هیچ چیز در آسمانها و زمین، خدا را عاجز نمی کند و خدا دانا و توانا است.
خطبه 104- و هو الله الذی لا یعجزه من طلب و لا یفوته من هرب.
او خداوندی است که هر که را بطلبد، از دستگیری او ناتوان نیست و هر کس بگریزد، از چنگ او بیرون نمی رود.

14- عمل صالح (=کار شایسته)
قرآن مجید در 62 مورد، راجع به عمل صالح، سخن گفته است و مردم را به آن تشویق و ترغیب نموده و در بیشتر آنها، عمل صالح را قرین ایمان، قرار داده و بهشت و رضوان خویش را پاداش این دو موضوع، معیّن کرده است، مانند:
بقره /82- والذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنه هم فیها خالدون.
و آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، اهل بهشتند و در آنجا جاودان، سکونت دارند.
نساء/ 173- فاما الذین امنوا و عملوا الصالحات فیوفیهم اجورهم.
اما کسانی که ایمان آوردند و کار شایسته کردند، خدا پاداششان را کامل می دهد.
رعد/29- والذین امنوا وعملوا الصالحات طوبی لهم و حسن ماب.
کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، خوشی و سرانجام نیک، از آنها است.
امام علی علیه السلام راجع به عمل صالح، سخنان بسیار دارند از آن جمله به مالک اشتر چنین می نویسد:
نامه 53- فلیکن احب الذخائر الیک ذخیره العمل الصالح.
باید بهترین ذخیره ها در نظر تو، ذخیره نمودن کار شایسته باشد.
حکمت109- و لا تجاره کالعمل الصالح.
هیچ گونه تجارتی، مانند تجارت عمل صالح نیست.
و نیز درباره اوصاف مرد متقی در خطبه معروف همام می فرماید:
خطبه 184- یعمل الاعمال الصالحه و هو علی وجل.
با کارهای شایسته یی که انجام می دهد، ترسان است.

15- پرندگان هم مسخّر امر خدایند.
نحل /79- اولم یروا الی الطیر مسخرات فی جو السماء ما یمسکهن الا الله.
مگر پرندگان را نمی بینند که در فضای آسمان زیر فرمانند و جز خدا نگاهشان نمی دارد.
خطبه 227- فالطیر مسخره لامره احصی عدد الریش منها والنفس وارسی قوائمها علی الندی والیبس.
پرندگان مطیع امر خدایند؛ شماره پر و نفس آنها را احصا نموده و پاهای آنها را روی تری و خشکی برقرار داشته است.

16- درآشکار و نهان صدقه دهید.
ابراهیم /31- قل لعبادی الذین یقیموا الصلوه و ینفقوا مما رزقناهم سراً و علانیهً من قبل ان یاتی یوم لا بیع فیه و لا خلال.
به بندگان من که ایمان آورده اند، بگو پیش از آنکه روزی بیاید که در آن نه معامله باشد و نه دوستی، نماز گزارند و از آنچه رویشان داده ایم، پنهان و آشکار انفاق کنند.
علی علیه السلام در ضمن بیانی که راجع به بهترین توسلات درگاه الهی دارد و صدقه را یکی از آنها می شمارد چنین می فرماید:
خطبه 109- و صدقه السر فانها تکفر الخطیئه و صدقه العلانیه فانها تدفع میته السوء.
و صدقه پنهانی است که آن کفاره گناه می شود و صدقه آشکار که از آن مردن بد جلوگیری می کند.

17- از خوردن مال حرام، اجتناب کنید.
نساء/29- یا ایها الذین امنوا لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراض منکم.
ای کسانی که ایمان آوردید! اموالتان را ما بین خودتان به ناحق مخورید مگر آنکه معامله یی از روی تراضی شما باشد.
علی علیه السّلام به یکی از عمّالش که در بیت المال، خیانت کرده بود، چنین نوشت:
نامه 41- کانک- لا ابا لغیرک- حدرت الی اهلک تراثک من ابیک و امک فسبحان الله اما تومن بالمعاد؟ او ما تخاف نقاش الحساب؟ ایها المعدود کان عندنا من ذوی الالباب کیف تسیغ شراباً و طعاماً و انت تعلم انک تاکل حراماً و تشرب حراماً؟ و تبتاع الاماء و تنکح النساء من مال الیتامی والمساکین والمومنین المجاهدین الذین افاءالله علیهم هذه الاموال و احرز بهم هذه البلاد فاتق الله واردد الی هولاء القوم اموالهم.
اف بر تو مثل اینکه میراث پدر و مادرت را نزد خانواده ات آورده یی؟ شگفتا مگر به معاد ایمان نداری؟ مگر از موشکافی حساب نمی ترسی؟ ای کسی که نزد ما از خردمندان به شمار می رفتی چگونه خوردن و آشامیدن آن مال بر تو گوارا است در صورتی که می دانی حرام می خوری و حرام می آشامی از مال ایتام و فقرا و مجاهدینی که خدا این اموال را برای آنان قرار داده و به سبب آنها این دیدار بدست آمده است، کنیز می خری و زنان به نکاح در می آوری؛ از خدا بترس و اموال این مردم را به سویشان برگردان.
حکمت 232- الحجر الغضب فی الدار رهن علی خرابها.
سنگ غصبی در خانه، گرو خرابی آن خانه است.

بیان:
همچنان که مال گروگان نزد مرتهن (4) محبوس است تا زمانی که راهن (5) دین خود را ادا کند وآن را فک (6) نماید، اگر سنگی هم به طور غصب و حرام در منزلی بکار رود، آن خانه را در حبس دارد تا آنکه یا آن سنگ به صاحب اولش برگردد و یا آن خانه خراب شود.

18- انسان در افراط و تفریط است.
فصلت /51-49- لا یسئم الانسان من دعاء الخیر و ان مسه الشر فیوس قنوط و لئن اذقناه رحمهً منا من بعد ضراء مسته لیقولن هذا لی وما اظن الساعه قائمهً و لئن رجعت الی ربی ان لی عنده للحسنی فلننبئن الذین کفروا بما عملوا و لنذیقنهم من عذاب غلیظ و اذا انعمنا علی الانسان اعرض و نابجانبه واذا مسه الشر فذو دعاء عریض.
انسان از خواستن مال و خواسته، خسته نمی شود و اگر بدی به او برسد، مأیوس و نومید می گردد و هنگامی که از جانب ما به دنبال محنتی که به او رسیده است، رحمتی بدهیم، می گوید: این رحمت از من است و گمان ندارم روز قیامت بپا شود و اگر مرا به سوی پروردگارم ببرند، مرا نزد وی نکویی هست… و هنگامی که به انسان نعمتی بدهیم، روی بگرداند و بزرگی کند و زمانی که به او بدی برسد، دعای طولانی دارد.
شوری /48- و انا اذا اذقنا الانسان منا رحمه فرح بها و ان تصبهم سیئه بما قدمت ایدیهم فان الانسان کفور.
و ما وقتی به انسان رحمتی از جانب خویش دهیم، بدان غرّه می شود و اگر به سبب کارهایی که دستهای ایشان از پیش کرده است، بدی برسد، ناسپاس می گردند.
فجر/15و16- فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن و اما اذا ما ابتلیه فقدر علیه رزقه فیقول ربی اهانن.
اما انسان وقتی پروردگارش امتحانش کند و ارجمندش نماید و نعمتش دهد، می گوید: «پروردگارم ارجمندم کرده است» و هنگامی که او را بیازماید و روزی را بر او تنگ بگیرد، می گوید پروردگارم خوارم کرده است.
حکمت 105- لقد علق بنیاط هذا الانسان بضعه هی اعجب ما فیه و ذلک القلب و له مواد من الحکمه و اضداد من خلافها فان سنح له الرجاء اذله الطمع و ان هاج به الطمع اهلکه الحرص و ان ملکه الیاس قتله الاسف و ان عرض له الغضب اشتد به الغیظ و ان اسعده الرضا نسی التحفظ و ان غاله الخوف شغله الحذر و ان اتسع له الامن استلبته العزه و ان اصابته مصیبه فضحه الجزع و ان افاد مالاً اطغاه الغنی و ان عضته الفاقه شغله البلاء و ان جهده الجوع قعدت به الضعف و ان افرط به الشبع کظته البطنه فکل تقصیر به مضر و کل افراط له مفسد.
به رگی از بدن انسان پاره گوشتی آویخته شده که شگفت ترین چیزی است که در اوست و آن قلب است که برای آن، اوصاف پسندیده و صفات ناپسندی بر خلاف آنها هست، اگر به او امید و آرزو رو کند، طمع خوارش می گرداند؛ اگر طمع در او به جوش آید، حرص تباهش می سازد؛ اگر نومیدی به او دست دهد، اندوه او را می کشد؛ اگر خشم عارضش شود، تندخویی برایش پیش می آید؛ اگر خشنودی مساعدش گردد، خودداری را فراموش می نماید؛ اگر ترس ناگهانی او را فرا گیرد، دوری جستن مشغولش می سازد؛ اگر مصیبتی به او روی دهد، بی تابی رسوایش می نماید؛ اگر مالی بیابد، توانگری یاغیش می گرداند؛ اگر بی چیزی او را بگزد، بلا و سختی گرفتارش می کند؛ اگر گرسنگی بر او سخت گیرد، ناتوانی از پایش در می آورد؛ اگردر پر خوری زیاده روی کند، شکم پری به رنجش می اندازد؛ پس هر کوتاهی از حدّ، به او زیان می رساند و هر زیاده روی از اندازه، او را تباه می گرداند.

19- تفکّر و تدبّر
بقره /219- یبین الله لکم الایات لعلکم تتفکرون فی الدنیا والاخره.
بدین سان خدا این آیه ها را برای شما بیان می کند، شاید در کار دنیا و آخرت بیندیشید.
علی علیه السلام به فرزند رشیدش می نویسد:
نامه31- و من تفکر ابصر.
کسی که بیندیشد، بصیرت پیدا می کند.
حکمت 109- ولا علم کالتفکر.
هیچ دانشی چون فکر کردن نیست.
حکمت 4- والفکر مراه صافیه.
فکر مانند آینه صافی است که حقایق را بدون کم و زیاد به تو نشان می دهد.

20- به خود بپرداز نه به دیگران!
قرآن مجید پس از آنکه گفتار دروغ مردم- که بعضی را یهود و برخی را نصاری می داند – را درباره حضرت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگانش نقل می کند، می فرماید:
بقره / 134- تلک امه قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم و لا تسئلون عما کانوا یعملون.
اینها جماعتی بودند که در گذشتند، کردار آنها برای خود آنها و کردار شما برای خود شما است و شما را از اعمالی که به جا می آوردند، نمی پرسند.
عین این آیه در هفت آیه قبل نیز ذکر شده است.
حکمت 341- من نظر فی عیب نفسه اشتغل عن عیب غیره.
هر که در عیب خویش بنگرد، از عیب دیگری باز می ماند.
مائده/105- یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم الی الله مرجعکم جمیعاً فینبئکم بما کنتم تعملون.
ای کسانی که ایمان آوردید، به خودتان بپردازید؛ کسی که گمراه است، به شما اگر هدایت شده باشید، زیان نمی رساند. بازگشت همه به سوی خدا است و از آنچه می کرده اید، خبرتان می دهد.
علی علیه السلام در نامه خویش به معاویه بن ابی سفیان می نویسد:
نامه 30- فنفسک نفسک فقد بین الله لک سبیلک.
ای معاویه به خود بپرداز! به خود بپرداز که خدا راه را برای تو روشن و آشکار فرموده است.
خطبه 115- ولو تعلمون ما اعلم مما طوی عنکم غیبه اذاً لخرجتم الی الصعدات تبکون علی اعمالکم و تلتدمون علی انفسکم و لترکتم اموالکم لا حارس لها و لا خالف علیها و لهمت کل امری منکم نفسه لا یلتفت الی غیرها.
اگر آنچه را که نهانش بر شما پوشیده است و من می دانم، شما بدانید به سوی بیابانها می روید و بر کردار خود گریه می کنید و لطمه به صورت می زنید و اموال خود را بدون نگهبان و سرپرست رها می کنید و هر کسی چنان به خود می پردازد که به دیگران توجه ندارد.

21- صبر و بردباری
یوسف/90- انه من یتق و یصبر فان الله لایضیع اجر المحسنین.
کسی که تقوی و بردباری پیشه کند، خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند.
قرآن مجید درباره دسته یی از اهل ایمان که اسلام و انقیاد خود را اظهار می داشتند، می فرماید:
قصص/54- اولئک یوتون اجرهم مرتین بما صبروا.
اینها برای آن صبری که نمودند، دوبار پاداش یابند.
انفال/46- واصبروا ان الله مع الصابرین.
صبر پیشه کنید که خدا یار صابران است.
خطبه 230- واستتموا نعم الله علیکم بالصبر علی طاعته.
به سبب صبر کردن بر اطاعت خدا، نعمتهای او را بر خود تمام کنید.
و درباره بنی اسراییل که گرفتار چنگال فراعنه بودند، می فرماید:
خطبه 234 – حتی اذا رای الله جدا الصبر منهم علی الاذی فی محبته والاحتمال للمکروه من خوفه جعل لهم من مضایق البلاء فرجاً.
تا آنگاه که خداوند، کوشش ایشان را در بردباری بر اذیت، در راه محبّت خویش و تحمّل ایشان را در ناپسندیها از خوف خدا دریافت، آنها را از گرفتاریهای بلا، گشایش داد.
در ضمن نامه یی که به مالک اشتر مرقوم داشته، می نویسد:
نامه 53- ولا یدعونک ضیق امر لزمک فیه عهد الله الی طلب انفساخه بغیر الحق فان صبرک علی ضیق امر ترجو انفراجه و فضل عاقبته خیر من غدر تخاف تبعته.
و سختی کاری که مراعات عهد خدا در آن بر تو لازم است، ترا به شکستن به ناحق آن، وادار نکند؛ زیرا صبر کردن تو بر سختی کاری که گشایش و عاقبت نیکش را امید داری، بهتر است از شکستن پیمانی که از وبال آن بترسی.
حکمت 79- فان الصبر من الایمان کالراس من الجسد.
نسبت صبر به ایمان، مانند نسبت سر است به تن.

22- نعمتی که خداوند به شما داده، اظهار کنید.
ضحی /11- و اما بنعمه ربک فحدث.
از نعمت و موهبت پروردگارت سخن گو.
نامه 69 – واستصلح کل نعمه انعمها الله علیک و لا تضیعن نعمه من نعم الله عندک و لیر علیک اثر ما انعم الله به علیک.
اصلاح هر نعمتی را که خدا به تو انعام فرموده است، طلب کن و هیچ نعمتی را از نعمتهای خدا، تباه مساز و باید اثر نعمتی که خدا به تو داده است، بر تو دیده شود.
و نیز در یکی از نامه های خویش که به معاویه بن ابی سفیان نوشته است و از بهترین نامه های آن حضرت به او است، می فرماید:
نامه 28- و انک لذهاب فی التیه رواغ عن القصد الا تری غیر مخبر لک و لکن بنعمه الله احدث….
تو در گمراهی می روی و از راه راست خارج شده یی؛ اینک نه به جهت آنکه ترا خبر دهم بلکه برای آنکه نعمت خدا را یادآور شوم می گویم.
و سپس فضایل حمزه بن عبدالمطلب عموی بزرگوارش را که به سیدالشهدا ملقب گشته بود و برادر گرامی اش، جعفر بن ابیطالب را تذکر می دهد.

23- انسان در انتخاب راه خویش، آزاد است.
بقره /256 – لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی.
در این دین، اکراهی نیست زیرا که هدایت از ضلالت آشکار گشته است.
قرآن مجید، خطاب به نبی اکرم می فرماید:
یونس/41 – و ان کذبوک فقل لی عملی و لکم عملکم انتم بریون مما اعمل و انا بری مما تعملون.
و اگر این مردم ترا تکذیب کردند، بگو: کردار من برای خودم و کردار شما برای خود شما است؛ شما از کردار من بیزارید و من نیز از کردار شما بیزارم.
نمل /92- فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه و من ضل فقل انما انا من المنذرین.
هر که هدایت یافت، برای خویش هدایت یافت و هر که گمراه گشت، بگو: من فقط بیم رسانم.
علی علیه السلام به مرد شامی که راجع به جنگ صفین و برگشت آن به قضا و قدر الهی سؤال کرد، فرمود:
حکمت75- ان الله سبحانه امر عباده تخییراً و نهاهم تحذیراً… و لم یعص مغلوباً ولم یطع مکرهاً.
خداوند سبحان بندگانش را به طور اختیار، امر فرموده و به طور ترساندن، نهی فرموده است… او را نافرمانی نمی کنند به طوریکه مغلوب باشد و فرمانش نمی برند به طوری که مردم را به اکراه و اجبار واداشته باشد.

پی نوشت ها :

1- تحف العقول، مواعظ النبی، ص 45.
2- حکمت 109.
3- حکمت 4.
4- راهن: وام گیرنده.
5- مرتهن: وام دهنده.
6- فک: آزاد
منبع: مصطفوی،‌ سید جواد،‌ (1301)، رابطه نهج البلاغه با قرآن،‌ تهران: انتشارات بنیاد نهج البلاغه ، 1386، چاپ چهارم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید