جایگاه طبقه فعال و نقش آن در حفظ جامعه از منظر نهج البلاغه

جایگاه طبقه فعال و نقش آن در حفظ جامعه از منظر نهج البلاغه

چکیده:
فعالان جامعه نقش برجسته ای در پیشرفت جامعه ایفا می کنند، نهج البلاغه برای این گونه کسان اهمیت ویژه قایل شده است.
طبقه کارگر در حفظ جامعه از آفات اجتماعی مشارکت می ورزند. بنابراین، آزادی فرد و جامعه، هر دو مورد توجه قرار می گیرند. این دیدگاه با نظر مکاتی مثل مارکسیسم تفاوت بسیار دارد. البته دیدگاه مارکسیستی خود را مدعی رهبری طبقه کارگر می داند اما در مقایسه میان کلام نهج البلاغه و مکتب مارکسیسم برتری دیدگاه نخست آشکار می شود.
از سویی می توان به مقایسه دیدگاه نهج البلاغه و لیبرالیسم پرداخت. فردگرایی مفرط و بی توجهی به کارگردان که از سودجویی ناشی می شود ناقض شعارهای آزادی خواهانه آنها است.
دیدگاه امام علی (علیه السلام) در پرتو فرمانبرداری از اوامر الهی، جایگاه رفیعی برای فرد و جامعه قایل شده و فعالان یا کارگران جامعه را ارج نهاده است.

همانا کتاب «نهج البلاغه» عبارت از خطبه ها، وصایا، نامه ها و اوصاف دقیقی است که مسیر را برای هر طلب راهی روشن می کند، به رهایی هر کس که در معرض ظلم و ستم طاغوتیان قرار گرفته، یاری می رساند، و کارنامه ای تاریخی برای تمام دولتمردان و کارمندانی است که در دولت و ادارۀ جامعه در پی عدالت و مساوات هستند. امام (علیه السلام)، در این کتاب به موضوعات مختلفی پرداخته اند و مسائل را به شکل متمایز و جداگانه مورد بررسی قرار داده اند و در این میان راه حل های نافعی را برای متمسّکان به امّت توحید، امّت پیامبر و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ارائه نموده اند.
اما بعد؛ از آنجا که طبقۀ فعّال، نقش سازنده و جایگاه ویژه ای در هر جامعۀ خواستار پیشرفت، ایفا می کنند، امام علی (علیه السلام) سهم فراوانی را به این موضوع اختصاص داده اند و در کتابی که ما آن را اوّلین دایرهالمعارف تاریخ اسلامی می نامیم یعنی نهج البلاغه، به آن پرداخته اند. برای اینکه به طور مستقیم وارد اصل موضوع شویم، به نمونه ای از نامۀ امام (علیه السلام) به مالک بن حارث اشتر نخعی اشاره می کنیم؛ امام علی (علیه السلام) این نامه را زمانی نوشتند که مالک را به ولایت مصر و شهرهای تابع آن گماشتند و آن هنگامی بود که کار امیر آن و لایت یعنی محمّد بن ابوبکر، آشفته گردیده بود.
«بدان که رعیت دارای صنوف و طبقاتی است که کار برخی جز به واسطۀ برخی دیگر راست نیاید و از برخی دیگر نمی توان بی نیاز بود: گروهی سپاهیان خدا هستند، گروهی کاتبان عامّ و خاصّ، گروهی قاضیان به عدل هستند و از آنها، دسته ای کارگزاران به انصاف و مدارا، و نیز دسته ای اهل جزیه و خراج اند که از اهل ذمّه و مسلمانان می باشند، جماعتی نیز از تجّار و صنعتگران هستند، گروهی نیز طبقۀ فرودین جامعه از میان حاجتمندان و مسکینان هستند، خداوند برای هر گروهی سهمی را تعیین نموده است و میزان واجب آن را در کتاب خود یا سنّت پیامبرش وضع نموده که پیمانی از جانب خداوند بوده و نزد ما محفوظ است.
پس به فرمان خدا سپاهیان، مانند دژهای استواری برای رعیّت و مایۀ زینت والیان و عزّت دین و موجب امنیّت راه ها می باشند و کار رعیّت جز با وجود آنها، استوار نمی شود. و بعد، و کار این سپاهیان استوار نمی شود مگر از راه خراجی که خداوند برای آنها در نظر گرفته است و به وسیلۀ آن برای جهاد با دشمنانشان قدرتمند می شوند، و برای اصلاح و سامان دادن به کارهایشان، به آن تکیه می کنند و نیازمندیشان را کفایت می کند. و بعد و کار این دو گروه – رعیت و سپاهیان – استوار نمی گردد مگر به وسیلۀ دستۀ سوم که قاضیان و کارگزاران و کاتبانی هستند که کار عقدها را استوار می کنند، و آنچه را که سود و منفعت مردم است فراهم می آورند و در کارهای خصوصی و عمومی مورد اعتماد هستند.
و کار همگی جز به واسطۀ تاجران و صنعتگران استوار نمی گردد، و این کار با گردآوری سود در بازارها میسر می شود، و با آن سود، بازارها را برپا می دارند و به نرمی کار مردم را کفایت می کنند، کاری که از دست غیر آنها برنمی آید. و بعد طبقۀ فرودین یعنی نیازمندان و مسکینانی، که بخشیدن و یاری رساندن به آنها شایسته و سزاوار است. برای هر کدام از آنها، نزد خدا گشایشی است، و بر عهدۀ والی به اندازۀ اصلاح امورشان حقّی است؛ و والی از انجامِ به حقّ آنچه خداوند بر او واجب کرده، برنیاید مگر با اهتمام و یاری جستن از خداوند و آماده کردن خود بر اجرای حق و صبر بر امور آسان یا دشوار آن».
همچنین می فرمایند:
«سپس توصیۀ تاجران و صنعتگران را بپذیر و آنها را به خیر، سفارش کن، چه کسی که در جایی اقامت دارد و چه آن که با مال خود به این طرف و آن طرف می رود، و یا آنکه کار بدنی و دسترنج خود کسب درآمد می کند؛ چرا که آنها دست مایه های منفعت و وسیلۀ فراهم آوردن آسایش اند. و این آسایش را از جاهای دوردست و دشوار…. به ارمغان می آورند. پس آنها را از احتکار منع کن چرا که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از احتکار منع می نمودند. و باید که خرید و فروش، آسان و با معیارهای عدالت باشد و نیز قیمت ها به گونه ای باشد که به هیچ یک از دو گروه فروشنده و خریدار، اجحاف نشود. پس کسی را که پس از نهی و بازداشتن تو، دست به احتکار زد، مجازات کن و بدون زیاده روی او را کیفر ده».
بدین ترتیب، از خلال نهج البلاغه، کاملاً مشخّص می شود که طبقۀ فعّال، جایگاه والایی در حفظ جامعه دارند. چرا که امام (علیه السلام) آنها را مایۀ قوام اصناف دیگر موجود در جامعه و پشتوانه ای می دانند که جامعه جز با این طبقه استوار نمی شود؛ چرا که آنها وسیلۀ فراهم آوردن آسایش و جذب کنندگان آن از دوردست ها هستند. به این ترتیب طبقۀ کارگر در حفظ جامعه از آفات اجتماعی، مشارکت دارند. آفاتی که خطر آن بسیار بیشتر از بیماری های کشنده و مرگباری چون وبا و طاعون است.
بدین ترتیب می بینم که کار بر طبق تنظیمات شریعت اسلامی، نه تنها در آزادسازی فرد، بلکه در آزادسازی جامعه از آفات فقر و نیازمندی سهم به سزایی دارد. همانگونه که ملاحظه می شود مکاتب متخلّف و ویرانگری چون مارکسیست و نظایر آن در محدودسازی طبقۀ فعّال جامعه کوشیده اند، امّا اسلام به این طبقه، نسبت به طبقات دیگر، به دیدۀ عداوت و کینه نمی نگرد؛ چرا که این طبقه، بار حمایت از طبقات دیگر را به دوش می کشد و مسئولیّت حفظ آنها را بر عهده می گیرد. چقدر میان این نقش انسانی و جایگاه والا و میان نزاع طبقاتی ای که مکتب مارکسیست قائل به آن است و محرّک تاریخ بشریّت است، تفاوت وجود دارد.
همچنین مارکسیسم سعی دارد تا در ذهن طبقۀ عامّه، این مطلب را رسوخ دهد که رهبری جامعه از نقش های اساسی و حقّ ثابت آن مکتب است و دیگران چنین حقّی ندارند، و نیز می خواهد چنین تفهمی کند که براندازی و نابودی طبقۀ ثروتمند یعنی بورژوازی، و تسلّط بر کلیۀ امور از طریق به کارگیری همۀ ابزارها، از وظایف این مکتب بوده، می بایست از این مهمّ به وسیلۀ اِعمال دیکتاتوری طبقۀ کارگر، حفاظت نمود.
بله، اسلام، دین صلح و مسالمت و سازگاری میان همۀ طبقات بشریّت است؛ طبقاتی که دعوت رسول اسلام محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را لبیک گفته اند.
و اگر نگاهی گذرا به تمامی مکاتب و ایدئولوژی های غیردینی بیندازیم، می بینیم که آنها میان طبقات بشری تفاوت ها و تمایزاتی قائل شده اند و فقر و ثروت را معیاری برای برتری قرار داده اند. جامعه های جاهلی بر ساختار فلسفۀ مادی اعتقاد داشتند و شعارشان این بود که: «هدف، وسیله را توجیه می کند».
استاد محمّد اسد چنین می گوید: «یک فرد عادی در اروپا، خواه دموکرات یا فاشیست و خواه سرمایه دار یا سوسیالیست، اهل کار و تجارت یا اندیشمند، فقط یک دین می شناسد و آن عبادت و بندگی درجۀ مادّی و اعتقاد به این مطلب است که هیچ هدفی برای زندگی نیست، مگر آنکه انسان بتواند هر آنچه را می خواهد رها و آزاد از هر گونه قیود طبیعی به کار گیرد.
امّا کنیسه ها و مساجد این دین، کارخانه های بزرگ، سالن های سینما، آزمایشگاه های شیمی، مکان های اجرای رقص و مرکز تولید برق، به شمار می آیند و کاهنان و امامان آنها، رؤسای بانک ها، صاحبان کار، مهندسان، بازیگران و ستارگان سینما، شخصیت های کاری همچون تاجران و صنعتگران اند».
بله، چنین دیدگاه نادرستی به زندگی و کار، برخی از اندیشندان لیبرال یا طرفدار کارگر غرب را بر آن داشته تا بگویند که کار کردن در جهت مصلحت فردی، سودمندترین وظیفه برای تنظیم زندگی اجتماعی است و هیچ انگیزه ای برای بنا نهادن ارزش ها و اخلاقیّات وجود ندارد، بلکه همین مقدار کفایت می کند که ما هر فردی را رها کنیم تا براساس مصلحت شخصی خود، که مطمئناً بر طبق مصلحت اجتماع هم هست، عمل کند! همۀ این نظریات، در عمل برای ایفای نقش طبیعی طبقۀ فعال در حفظ جامعه، کارساز نیست. چرا که شخصی کارگزار در این نظریّات جزء جدا و منفصلی از جامعه به شمار می آید و هدف کار او، نه تنها هدفی شریف و انسانی نیست بلکه برای ارضای هواها و مطامع فردی بوده است، یا اگر در بهترین حالات ممکن در نظر بگیریم به منظور برطرف کردن نیازهای کوچک و خردی است که بتواند با آنها خود را بر عرش و مردم را در آخرین درجه و پایین ترین مرتبه از پلکان زندگی مشاهده کند.
زندگی روزمرۀ ما، به صراحت و وضوح، ترجمان انحراف این نظریّات است؛ چرا که ما در جوامعی زندگی می کنیم که طبقۀ فعّال آن در نزاعی همیشگی و جنگ های بی رحمانه با سایر طبقات به سر می برد و در جوامع انحرافی کنونی، هیچ گونه همبستگی و توافقی بین طبقات وجود ندارد. چرا که پشتوانۀ وحدت – با دور شدن مردم از تمسّک به ریسمان الهی که هیچ جدایی از آن وجود ندارد – از دل ها و روح ها نیز رخت بربسته است. تنها در پرتو فرمانبرداری از اوامر خداوند سبحان و متعال است که می توانیم حقیقت طبقۀ فعّالی را که امام طاهر، علی بن ابیطالب، در کتابشان «نهج البلاغه» توصیف نموده اند دریابیم و متوجه دیدکاه درست حضرت، مبنی بر اینکه این طبقه صاحب جایگاهی رفیع و نقشی سازنده در حفظ جامعه است، بشویم.
بله، امام علی (علیه السلام)، آراء و تعابیر خود را از کتاب مقدّس قرآن اقتباس کرده اند و از نور خاتم انبیاء، محمّد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، منوّر شده اند و از آنجا که قرآن کریم «سخن آخر» است و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) از روی هوس سخن نمی گوید:
«پس هر کس در این راه حرکت کند و با زبان قرآن سخن گوید و به تعالیم سنّت شریف نبوی متمسّک شود، مطمئناً متّصف به صفات صدق و اخلاص می گردد.»
همچون امام جلیل القدر ما که پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد ایشان فرمودند: «او دروازۀ شهر علم است».
برای فهم این حقایق، که در لابه لای نهج البلاغه متجلّی شده است، باید بدانیم که «طبقۀ فعّال و کارگر» از منظر امام علی (علیه السلام) کسانی هستند که در درجۀ اول به ایمان، دوم به اخلاص و سوم به تقوی متّصف هستند. پس به سخن امام (علیه السلام) گوش فرا دهیم:
«من از میان گروهی هستم که سرزنش سرزنشگری آنها را از راه خدا بازنمی دارد، سیما و چهرۀ آنها، سیمای صدّیقان و کلامشان کلام ابرار است، شب زنده داراند و در روز پرتو می افشانند، نه تکبّر می ورزند و نه برتری می جویند، نه زیاده روی می کنند و نه فساد روا می دارند، دل هایشان در سینه ها محبوس است و بدن هایشان در کار».
این چنین، امام (علیه السلام) مردم را به عدالت اجتماعی در همۀ ابعاد و پدیده های مختلف آن فرا می خواند:
«و کار اخراج را چنان پیگیری کن که اهل خراج به وسیلۀ آن اصلاح شوند. زیرا اصلاح کار خراج و خراج دهندگان مایۀ اصلاح کار دیگران است. و تا کار خراج دهندگان اصلاح نشود، کار دیگران هم اصلاح نمی شود؛ چرا که مردم، همه نفقه خور خراج و خراج دهندگان هستند. ولیکن باید توجّه تو به آبادانی زمین ها بیشتر از توجّهت به گرفتن خراج ها باشد؛ زیرا گرفتن خراج با آبادانی میسّر می شود و هر کس خراج را بدون آبادانی طلب کند، سرزمین ها را ویران و بندگان را هلاک نموده است و کار او جز اندکی راست نیاید».
سپس این چنین وصیت می کنند:
«بعد، خدا را خدا را! در مورد طبقۀ فرودین جامعه، که کسانی که چاره ای ندارند، اینان همان مسکینان، نیازمندان، بینوایان و زمین گیران اند. همانا در اثر بیماری بر جای ماندگانند. در این طبقه درویشی است نیازمند و مستحقّی که عفت پیشه است. و به خاطر خدا حقّی از خود را که به آنان اختصاص داده، حفظ کن. و برای حاجتمندان وقتی را قرار بده تا شخصاً به کار آنها بپردازی؛ با آنها در مجلسی عمومی بنشین و در آن مجلس به خاطر خدایی که تو را آفریده، متواضع باش. و سپاهیان و یارانت را که از نگهبانان و محافظان هستند، از آنها دور کن تا سخنگوی آنها بدون هیچ درماندگی و گفتار و لکنتی، با تو سخن بگوید. که من از رسول خدا، بارها شنیدم که فرمودند: «هرگز، امّتی که در آن حق ضعیف از قوی بدون هیچ لکنت و درماندگی در گفتار، گرفته نشود، به مرحلۀ پاکی و تقدیس نمی رسد».
از نظر امام علی (علیه السلام) نه تنها کار باید مقرون با ایمان باشد، بلکه ایمان، میزان و معیار آن نیز به شمار می آید، ایشان می فرمایند:
«علم تو را راهنمایی می کند و عمل، تو را به هدف می رساند».
از جمله حکمت های امام (علیه السلام) آن است که ایشان در همان نامۀ سابق، که ذکرش گذشت، می فرمایند:
«سپس در کار عاملان خود نظر کن و آنها را پس از آزمودن به کار گیر و کاری را به آنها بی محابا و با خودرائی مسپار، که این دو، مایۀ ستمگری و خیانت است. و آنها را در میان کسانی جست و جو کن که اهل تجربه و حیا و از خاندان های صالح هستند و در مسلمانی، پیشینه ای دیرینه دارند، چرا که آنها اخلاقی بزرگوارانه و آبرویی محفوظ تر دارند و به دلیل اشرافی که دارند طمعشان کمتر و عاقبت نگریشان افزون تر است».
این چنین امام (علیه السلام) به ارشاد و توجیه در امر گزینش عاملان، توصیه می کند. شکی نیست که اگر امرا و رؤسا چنین نظریۀ کاملی را در گزینش مقامات مسئول دولت ها و پست ها، اعمال می کردند صلح و ثبات در گوشه و کنار جهان، سایه گستر بود، و اگر صاحبان کار، وصایا و نصایح امام علی (علیه السلام) را در مورد تعیین حقوق کارگرانشان به کار می بستند، آتش برخاسته از کشمکش ها و ناآرامی های اجتماعی فرو می نشست و شعله های جنگ و آتش ناشی از بمب های خونریز، فرو می نشست. شرایطی که پلیس و مسئولان را در حالتی از ناآرامی های پی در پی و تعطیلی های مکرر کارخانه ها و کارگاه ها برای استرداد حقوق غصب شده کارگران قرار نمی داد. کسانی که خونشان مکیده شده و از مهارت ها و توانایی های آنها، سوءاستفاده شده است و در مقابل، چیزی به آنها پرداخت نشده که توانایی آنها را بازگرداند و گرسنگی خانواده هایشان را برطرف سازد… این در حالی است که امام (علیه السلام) در مورد امور این دسته می فرمایند:
«… پس روزی را بر اینان فراخ دار! چرا که این کار موجب می شود تا بتوانند امورشان را اصلاح کنند و از دست یازی به اموالی که در اختیار دارند، بی نیاز شوند و تا حجتی باشد بر آنها اگر از فرمان تو، سرپیچی کردند یا در امانت خیانت کردند».
سپس و پس از نظارت خداوندی که ناظر بر ماست هرچند ما او را نمی بینیم، امام (علیه السلام) به ضرورت نظارت کارگزار سفارش می کند، مراقبت و نظارتی که با انسانیت و بشردوستی منافاتی ندارد: «سپس پیگیر کارها و اعمال آنها باش و جاسوسانی از اهل صدق و راستی و وفاداری بر آنها بگمار؛ زیرا نظارت و مراقبت مخفیانه بر کارهای آنها، آنها را به رعایت امانت و مهربانی بر رعیّت وادار می کند. در مورد یارانت احتیاط کن! اگر یکی از آن ها دست به خیانت زد و گزارش جاسوسانت با آن خیانت همداستان بود، به همین گواه بسنده کن و آنچه به دست آورده از او بگیر؛ سپس او را خوار بدار و متّصف به خیانت کن و ریسمان ننگ بدنامی را بر گردنش بگذار».
اینچنین، روابط میان طبقات و صنوف بشری، نیکو می شود و نحوۀ تعامل در آن به شیوه ای پسندیده و انسانی صورت می پذیرد و هر فردی نقش خود را در دستگاه جامعه، ایفا می کند؛ به گونه ای که هر فرد در جامعه، همچون بازویی می ماند که جامعه به آن نیاز دارد. و این، یعنی که کار اسلام، با کمّیت سنجیده نمی شود بلکه کیفیّت، معیار قیاس است. به تحقیق، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است که:
«همانا کارها به نیّت ها سنجیده می شود و همانا برای هر شخصی، همان چیزی است که در نیت دارد».
این کلام بر ضرورت حسن نیّت دلالت دارد؛ چرا که اعمال جز به واسطۀ آن اصلاح نمی شود، و این معنا با سخن امام علی (علیه السلام) منطبق است که «کاری که همراه تقوا است، اندک نیست». و سلام بر هر کس که از هدایت تبعیت کند.
منبع: سالنمای النهج 18 – 17 / پاییز / 1385

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید