چکیده
حکمت هفتاد و سه نهج البلاغه به یکی از شرایط مهم امام در مفهوم عام کلمه می پردازد و آن تقدّم تعلیم خویش بر تعلیم دیگران است. پای بندی به این اصل سبب می شود در هدایت و راهنمایی دیگران پیش از تعلیم گفتاری به وسیله ی کردار و سیره عملی اقدام کنیم. کسی که بتواند در تربیت خویش کامیاب شود، پر ارج تر است از کسی که به تعلیم دیگران می پردازد. مفاد این حکمت را در رهیافت های مختلف سیاسی، مدیریتی، تعلیم و تربیت و علم اخلاق می توان تحلیل کرد. در تحلیل علم اخلاق نشان داده می شود. بنیان آن بر اصل مسبوقیت و مصبوغیت رفتار ارتباطی بین شخصی بر رفتار ارتباطی برون شخصی است. مفاد این حکمت در رهیافت علم اخلاق سازوکار آموزش مؤثر اخلاق را نشان می دهد. شرط اثربخشی آموزش اخلاق تهذیب خویش است تا فرد بتواند به وسیله ی رفتار نیکو، افراد را آموزش دهد.
* استناد: فرامرز قراملکی، احد (پاییز 1389)، بنیان اخلاقی اصلی تقدّم تعلیم و تربیتِ خویش بر تعلیم و تربیتِ دیگران در پرتو حکمت 73 نهج البلاغه، فصلنامه پژوهش های نهج البلاغه، ص 41-57.
بیان مسئله
علم اخلاق از ملکات نفسانی از حیث فضیلت و رذیلت بحث می کند. ملکه ی نفسانی در رفتارهای به نسبت پایدار آدمی جلوه می کند که به آسانی و بدون رویت و سنجش از فرد بروز می کند. چنین رفتارهایی را الگوهای رفتار ارتباطی می نامیم. مراد از رفتار ارتباطی در اینجا، کنش آگاهانه و مختارانه ای است که انسان در ارتباط با خود و یا عناصر محیط انجام می دهد و مراد از الگو، پایداری نسبی رفتار است که ناشی از ملکه ی نفسانی و شاکله ی شخصیتی فرد است. الگوهای رفتار ارتباطی بر حسب گوناگونی طرف ارتباط، بر چهار دسته عمده تقسیم می شوند:
1. رفتار فرد با خدا به عنوان مصداقی از رفتار ارتباطی برون شخصی.(2)
2. رفتار فرد با طبیعت و محیط زیست به طور عام به عنوان مصداق دیگری از همان رفتار.
3. رفتار فرد با دیگر انسان ها یا رفتار ارتباطی بین شخصی.(3)
4. رفتار فرد با خویش یا رفتار ارتباطی درون شخصی.(4)
یکی از مباحث مهم اخلاق کاربردی(5) نسبت بین گونه های مختلف رفتار ارتباطی است. به عنوان مثال از نسبت بین دو گونه نخست پرسیده می شود: آیا رفتار ارتباطی ما با خدا زیربنای رفتار ارتباطی ما با محیط است؟ یا برعکس و یا این دو گونه تعامل، الگوی رفتاری متفاوت دارند؟
همچنین به عنوان مثال بیان حضرت امیر علی(علیه السلام) گزارش شده در غررالحکم و دررالکلم مرحوم آمدی، تصریح به تقدّم رفتار ارتباطی بین شخص بر گونه ی نخست دارد:
جعل الله سبحانه حق عباده متقدّما علی حقه، فمن قام لحق عباده و ذلک یودی الی اقامه حقه.(6)
خداوند سبحان حق بندگانش را بر حق خود مقدم گردانیده است. هرکسی که حق بندگان او را بگذارد، در برپاداشتن حق خدا نیز کامیاب می شود.
مسئله تحقیق حاضر جستجو از نسبت رفتار ارتباطی درون شخصی و بین شخصی است. آیا رفتار ارتباطی درون شخصی مقدم بر بین شخصی است یا برعکس و یا این دو نحو مستقل تحقق می یابند؟ مسئله را به صورت زیر می توان تقریر کرد: آیا ما انسان ها با دیگران همان گونه رفتار می کنیم که با خود رفتار می کنیم؟ یعنی آیا الگوی رفتار ارتباطی بین شخصی ما براساس الگوی رفتار ارتباطی درون شخصی شکل می گیرد؟ این مسئله نتیجه معرفتی مهمی در تعلیم و تربیت دارد: زیرا آن را در حوزه ی تربیت چنین می توان تقریر کرد:
آیا در آموزش، ترویج و تربیت اخلاقی افراد، ابتدا باید آنان را به اخلاقی بودن در رفتار با خویش تربیت کنیم تا در تعامل با دیگران نیز اخلاقی عمل کنند؟ به عنوان مثال، اگر بخواهیم کارمندان را به تکریم ارباب رجوع دعوت کنیم و آنان را به گونه ای آموزش دهیم که به ارباب رجوع احترام کنند آیا آغاز برنامه ی تربیتی این نیست که آنان را چنان آموزش دهیم تا در رفتار با خویش، حرمت خود را پاس دارند و بر خویش احترام کنند؟
نگارنده ی این سطور بر آن است که الگوی رفتار ارتباطی درون شخصی بر الگوی رفتار ارتباطی بین شخصی تقدّم دارد. به دیگر سخن الگوی رفتاری ما با دیگران مسبوق و مصبوغ به الگوی رفتار ما با خود است. کسی که نمیتواند اسرار خویش را حفظ کند و چگونه می تواند، در مفهوم اخلاقی (ملکه نفسانی رازداری) اسرار دیگران را حفظ کند؟
آثار و منابع علم اخلاق را می توان از حیث نسبت بین الگوی رفتار ارتباطی درون شخصی و برون شخصی مقایسه کرد: میزان تأکید آنها بر رفتار ارتباطی درون شخصی شاخص مهمی در سنجش کارآمدی آنها است. توجه مؤلفان این آثار و منابع به اصل تقدّم رفتار فرد با خود بر رفتار وی با دیگران، شاخص دیگری است. این تحقیق، در پرتو حکمت 73 نهج البلاغه به بحث از ابعاد و آثار اصل تقدّم رفتار ارتباطی درون شخصی بر رفتار ارتباطی بین شخصی می پردازد. صریح آنچه در این حکمت آمده است بر این اصل دلالت نمی کند. تفاوت مدلول صریح این حکمت با اصل یاد شده را در مباحث آتی می آوریم. اما این اصل از مبادی تصدیقی این حکمت است. آنچه در حکمت 73 آمده است، اصل تقدّم تعلیم و تربیت خویش بر تعالیم و تربیت دیگران است و بنیان آن، تقدّم الگوی رفتاری ما با خویش بر الگوی رفتاری با دیگران است. این فرضیه محتاج اثبات است. پیش از اثبات مدعا به بررسی ابعاد مهم و نکته های مفید در این حکمت می پردازیم.
بیان حضرت امیر در حکمت 73
بر حسب آنچه سید رضی (ره) در کلمات قصار و حکم نهج البلاغه آورده است، حضرت علی(علیه السلام) در باب تقدّم تعلیم و تربیت خویش بر تعلیم و تربیت دیگران می فرماید:
من نصب نفسه للناس اماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره؛ ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه؛ و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس و مودبهم؛
هرکسی که خود را برای مردم امام قرار دهد، باید قبل از تعلیم دیگران به تعلیم خویش بیآغازد؛ و باید پیش از آنکه دیگران را به زبان تربیت کند به وسیله ی سیرت خویش آنان را تأدیب کند، و کسی که خویش را تعلیم و تأدیب می کند ارج نهادنی تر از معلم و مؤدب مردم است.
بدون تردید واژه ی امام در این حکمت به معنای خاص یعنی امام معصوم(علیه السلام) نیست بلکه معنای پیشوایی و فراتر از آن راهنمایی و نقش هدایتی داشتن به طور عام است. و آن شامل رهبر جامعه، پیشوای فرق، رهبران احزاب، ائمه ی جماعت، مدیران و رهبران سازمان و معلمان می شود.
این روایت به طرق مختلف نقل شده است (از جمله: دیلمی، اعلام الدین، ص92؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج18، ص 220؛ مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص 56؛ حرعاملی، وسائل الشیعه، ج 16، ص 150).
بررسی تفصیلی طرق روایت و تحلیل اسناد آن محتاج نوشتار دیگری است.
ابعاد مختلف حکمت 73
کلامِ امیر، امیر کلام است. این سخن حضرت امیر(علیه السلام) ابعاد گوناگونی دارد. برحسب رهیافت های گوناگون می توان ابعاد آن را کشف کرد.
1. رهیافت سیاسی.
عالمان سیاست وقتی از نخبگان سیاسی بحث می کنند، در تحلیل رفتار نخبگان سیاسی، این رفتارها را در ترازوی اخلاق نیز می سنجند. در بحث از اخلاق نخبگان سیاسی، این روایت حکمت آموز است. زیرا نخبه ی سیاسی کسی است که خود را در معرض نقش سیاسی راهبردی در جامعه قرار می دهد. به یک معنا می توان گفت او هم خود را برای مردم امام قرار می دهد. در اخلاق نخبگان سیاسی، اصل تقدّم هدایت خویش بر هدایت دیگران، اصل تقدّم تعلیم و تربیت خود بر تعلیم و تربیت جامعه، نقش مهمی در ارتقاء الگوهای اخلاقی در رفتار نخبگان سیاسی دارد. نجم الدین رازی (تولد در حدود 573 و درگذشت 654) در مرصاد العباد با الهام از تأکیدی که در منابع دینی می رود در مقام بیان اخلاق رهبری سیاسی می گوید: پادشاه را سه حالت است، حالت اول او با نفس خویش، دوم حالت با رعایا و سوم حالت او با خدای خویش و او در هر حالتی مأموریت به سه چیز و منهی از سه چیز: مأمورست به عدل و احسان و ایتاء ذی القربی و منهی است از فشحاء و منکر و بغی (ص433).
رازی پادشاهی بر خویش را پادشاهی خاص می نامد که باید، قوای نفسانی، امیال، آرزوها، خشم ها و … درونی خویش را به سامان کند و پادشاهی بر رعایا را پادشاهی عام می نامد و گویی ملهم از حکمت 73 نهج البلاغه گوید: «و تا پادشاه، اول داد پادشاهیِ خاص ندهد، به حق پادشاهای عام قیام نتواند نمود (همان، ص 433).
2. رهیافت مدیریت راهبردی.
متخصصان دانش مدیریت راهبردی نیز بعد دیگری از این حکمت را می توانند کشف کنند. امروزه در بحث از رهبری سازمان تمایز رهبری (7) و مدیریت (8) اهمیت دارد. رهبران سازمان نقش هدایتی دارند. به همین دلیل کسانی چون اولریج (9) (1953) فراتر از مدیریت منابع انسانی در یک سازمان بر رهبری منابع انسانی تأکید می شود.
شرط تحقق نقش هدایتی رهبران سازمان، هدایت یافتگی خود آنان است. رهبر یک سازمان وقتی می تواند منابع انسانی را به یک مرام اخلاقی دعوت کند که خود پیشاپیش آن مرام را در جان و دل پذیرفته باشد. بنابراین، در رهیافت مدیریت راهبردی این روایت اصل مهمی را در اخلاق رهبری به میان می آورد.
نکته مهم در این مقام توجه به تعبیر حضرت امیر(علیه السلام) من نصب نفسه للناس اماما است. ایشان نمی فرماید هرکسی که امام هست، بلکه می فرماید هرکسی که خود را برای امام قرار دهد. از این تعبیر دو نکته قابل استفاده است: یک کسی که می خواهد بر مردم در جامعه و یا بر منابع انسانی در یک سازمان رهبری کند، باید مقدمات آنرا فراهم کند، یکی از مقدمات و شرایط لازم تهذیب نفس، رهبری خویش و خودسازی است. یکی از مقدمات و شرایط لازم تهذیب نفس، رهبری خویش و خودسازی است. بنابراین کسانی که در قنوت شان آیه ی مبارکه «… و جعلنا للمتقین اماما؛ فرقان/74» را می خوانند و چنین جایگاهی را طالب اند، باید از طریق امامت بر خویش (تعلیم و تربیت خویش) زمینه ی این جایگاه را پیدا کنند.
نکته ی دوم آنکه ملاک شایستگی کسی که خود را برای گروهی امام قرار می دهد، چگونه تعیین می شود؟ از حکمت 73 می توان حداقل یکی از شایستگی ها در رهبری منابع انسانی را در سازمان ها به دست آورد. کسی که از توسعه ی ذهنی برخوردار نیست، نمی تواند مسئولیت توسعه منابع انسانی را بر دوش بگیرد. کسی که خود هدایت یافته است می تواند داعیه ی هدایت مردم را داشته باشد.
«وجاء من اقصی المدینه رجل یسعی قال یا قوم اتبعوا المرسلین اتبعوا من لا یسالکم اجرا وهم مهتدون؛ یس/21، 20» آن رسولان خود هدایت یافته اند.
3. رهیافت تعلیم و تربیتی.
متخصصان تعلیم و تربیت نظریه های مختلفی را در مسئله یاددهی و یادگیری به میان آورده اند. روزگاری براساس تصوری ساده انگارانه از فرایند یاددهی و نقش معلم، بر آموزش های مستقیم تأکید حصر گرایانه می شد. امروزه توجه به ابعاد پیچیده ی فرایند یاددهی- یادگیری (10)، نقش آموزش های غیر مستقیم را بیشتر نشان می دهد. متخصصان تعلیم و تربیت در روزگار ما بر اهمیت «کونوا دعاه للناس بغیر السنتکم؛ کلینی78/2» بیشتر توجه کرده اند، به گونه ای که در تأثیر تربیتی بر شعار «کردار رساتر از گفتار(11)» و «دو صد گفته چون نیم کردار نیست» رسیده اند (مهر محمدی، برنامه ی درسی: نظرگاه ها و دیدگاه ها، ص 633و بعد). حکمت 73 نهج البلاغه نظر گاهی ژرف نگر به تعلیم و تربیت دیگران ارائه می دهد و اصل تقدّم تربیت به سیره، بر تربیت به گفتار را همچون پرتوی در فهم مبانی تربیتی به میان می آورد.
4. رهیافت اخلاقی
اینکه گمان کنیم علم اخلاق فقط فضایل و رذایل رفتار آدمی را بیان می کند، تصوری ناقص از آن است. مهمترین هدف علم اخلاق، تحقق ارزشها و فضایل اخلاقی در رفتار ارتباطی است. آموزش اخلاق با آموزش دیگر صنایع و علوم تفاوت بنیادی دارد. متقدّمانی نظیر فارابی بر اینکه علم اخلاق باید علاوه بر دانش افزایی به تهذیب نفس و تخلق به صفات بیانجامد، تأکید کرده اند:
«علم مدنی (علم اخلاق) از انواع افعال و رفتار ارادی و آن ملکات و اخلاق و سجایا و عاداتی که افعال ارادی از آن سرچشمه می گیرد بحث می کند و از هدف هایی که این افعال و رفتار برای رسیدن به آنها انجام می شود یاد می کند و بیان می دارد که چه ملکاتی برای انسان شایسته است، و از چه راه می توان زمینه پذیرا شدن این ملکات رادر انسان فراهم کرد و در وجود او پایدار نمود؛ (احصاءالعلوم، ص 207).
غالب دانشمندان مسلمان در تعریف اخلاق، بر عنصر دیگری نیز توجه کرده اند و آن شیوه ی آراسته شدن فرد به فضایل و نحوه ی کسب خلق نیکو و روش پیشگیری و درمان رذایل است (فارابی، احصاء العلوم، ص 107؛ همو، تحصیل السعاده، ص71)(12) در میان این منابع تعبیر قطب الدین شیرازی را از دره التاج (ص80) می آوریم. این تعبیر برگردان فارسی بیان ابن سینا در عیون الحکمه ص16) است:
«و فایده ی حکمت خُلقی آن است که فضائل را بشناسد و کیفیت ابتناء آن تا زکاء نفس به آن حاصل شود رذایل و کیفیت توفی از آنرا بداند تا نفس از آن پاک شود».
بحث از اینکه شیوه ی تخلق به خلق نیکو و روش پیشگیری و درمان خلقیات زشت، هدف علم اخلاق است و یا فایده در این نوشتار مختصر قابل طرح نیست.
بحث از ترویج و آموزش اخلاق، کارآمدی شیوه های تربیت اخلاقی در خانواده یا سازمان و یا در جامعه یکی از مسائل عمده در منابع اخلاق کاربردی و اخلاق حرفه ای است. در پاسخ به اینکه آیا در هرم سازمانی اخلاق از بالا به پایین است و یا برعکس، دیدگاه های متنوعی وجود دارد. در حکمت 73 نهج البلاغه با دو اصل عمده ی تقدّم تربیت اخلاقی خویش بر تربیت اخلاق دیگران و تقدّم آموزش به سیره و رفتار بر آموزش به گفتار در تربیت اخلاقی مواجه هستیم و این دو اصل از شرایط کارآمدی برنامه های آموزش اخلاق به شمار می رود.
پی نوشت ها :
1. استاد دانشگاه تهران.
2. extra personal.
3. inter personal.
4. intera personal.
5. applied ethics.
6. خوانساری، جمال الدین، شرح غررالحکم، تصحیح محدث ارموی، دانشگاه تهران، 1366، ج3.
7. leadership.
8. management.
9. Dave Ulrich.
10. teaching- learming process.
11. Action Speaks Louder than Speech.
12. همچنین بنگرید به: ابن سینا، عیون الحکمه، ص 16؛ همو، منطق المشرقیین، ص 7؛ ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و طهاره الاعراق، ص 21؛ غزالی، میزان العمل، ص 75، و ص 50؛ شیرازی قطب الدین، دره التاج، ص80؛ طباطبائی، المیزان، ج1، ص 368.