جایگاه صحابه از دیدگاه قرآن و عترت
در مورد سنت و سیره پیامبر گرامی اسلام – صلی الله علیه و آله – اختلافی بین امت اسلام نیست و شیعه و اهل سنت بالاتفاق سنت حضرت را به عنوان مصدری از مصادر استنباط احکام خداوند در کنار قرآن می شناسند. لیکن در دو مورد بین شیعه و اهل سنت اختلاف است: سیره اهل بیت – علیهم السلام – و سیره صحابه.
1. سیره اهل بیت
اهل سنت ارزش شایسته و در خور شإنی برای سیره اهل بیت – علیهم السلام – قائل نیستند، ضمن آن که بسیاری از آنان تکریم فوق العاده برای امامان قائلند، اما سنت و سیره اهل بیت – علیهم السلام – را به عنوان مصدر و مرجع نمی شناسند. در مقاله گذشته اثبات کردیم که پیروان اسلام باید مرجعیت علمی و فقهی اهل بیت – علیهم السلام – را بپذیرند و همان ارج و ارزشی که برای سنت پیامبر – صلی الله علیه و آله – قائلند، برای سیره اهل بیت – علیهم السلام – قائل باشند.
2. سیره صحابه
اهل سنت برای صحابه و سیره آنان قداستی ویژه قائلند و همان عصمتی که ما برای پیامبر و امامان قائلیم برای صحابه ثابت دانسته و سنت و سیره آنان را به عنوان مصدری از مصادر استنباط می شناسند.
بحث جایگاه صحابه، شإن و منزلت آنان، تکریم منزلت خوبان آنان و نقد عملکرد نادرست بدان صحابه، بحثی است دراز دامن. از اتهاماتی که سالیانی طولانی است شیعه را به آن متهم می کنند این است که شیعه همه صحابه را تکفیر می کند و جز برای معدودی از آنان ارج و منزلتی قائل نیست.
نویسنده مزدور کتاب «الوشیعه» که جز هتاکی و اهانت به پیروان مکتب اهل بیت سخنی ندارد و از سوی عالمان بزرگ شیعه همانند مرحوم شرف الدین سید محسن امین جبل عاملی، نقدهای عالمانه و افشاگرانه بر آن نوشته شده ولی مع الاسف همچنان این کتاب در ایام حج توسط وهابیان سعودی در بین مسلمین در تیراژ وسیعی منتشر می شود گوید:
«کتب الشیعه تکفر عامه الصحابه کافه لم ینج من التکفیر سوی قلیل منهم لاتزید عدتهم علی سبعه؛ کتاب های شیعه تمامی صحابه جز معدودی از آنها را که عددشان به هفت نفر نمی رسد، تکفیر می کنند.» [1]
این اتهام، آن قدر واهی است که اگر کسی نگاهی هر چند گذرا به کتاب های شیعه بیفکند به بی اساس بودن آن پی می برد.
نظریه شیعه در باب صحابه معتدل ترین دیدگاه است؛ شیعه می گوید: صحابه نیز همانند تمامی امت، خوب و بد دارند، بر خوبان آنان درود می فرستیم و آنان را الگوی فضایل می دانیم و با بدان آنها همان رفتار و منشی را داریم که قرآن کریم و پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – و صحابه خوب آن حضرت داشتند. هرگز در بینش صحابه این نبود که همنشینی با پیامبر – صلی الله علیه و آله – ملاقات و رویت حضرت، انسان را از لغزش بیمه می کند. براین اساس به صراحت علیه مجرمان و مفسدان از اصحاب شهادت می دادند و خواستار اجرای حدود الهی در مورد آنان می شدند. [2] اینک برای آن که بحث به طور منظم پیگیری شده و به نتیجه برسیم این مساله را در چند محور پی می گیریم:
1. صحابی کیست؟
2. صحابه از دیدگاه قرآن.
3. صحابه از دیدگاه پیامبر – صلی الله علیه و آله – و امامان – علیهم السلام – .
4. ارزش حقوقی سیره صحابه.
1. صحابی کیست؟
معنای لغوی صحابه عبارت است از کسی که همنشین و ملازم کسی است و عرفا به کسی اطلاق می شود که مدتی طولانی با دیگری معاشرت و ملازمت داشته باشد.[3] اما در اصطلاح، تعاریف گوناگونی برای صحابی شده است. برخی گفته اند: صحابی کسی است که همنشین با پیامبر بوده و حضرت را هرچند در یک لحظه از روز دیده[4] باشد.
گروهی دیگر گفته اند: صحابی کسی است که در حال اسلام حضرت را دیده باشد و در حال اسلام نیز از دنیا برود. [5]
بعضی دیگر گفته اند: صحابی کسی است که یک سال تمام با پیامبر بوده یا لااقل در یک جنگ با آن حضرت همراه بوده باشد. [6]
اینها برخی از تعریف هایی است که برای صحابی گفته شده، به نظر می رسد که صحابه همان معنای لغوی است و صاحبان این تعریف هر کدام به سلیقه خود آن را به گونه ای تفسیر کرده اند، به هر حال با توجه به این اختلافاتی که در تعریف صحابی هست اگر قرار باشد «صحابی» موضوع حکمی قرار گیرد باید قدر متیقن را گرفت و نمی توان آن را برای همه جاری دانست و در اخذ به قدر متیقن باید تمام قیود را یک جا جمع کرد.
2. صحابه از دیدگاه قرآن کریم
قرآن کریم صحابه پیامبر را همانند همه مسلمانان در تمامی ادوار به دو گروه خوب و بد تقسیم می کند؛ خوبان را می ستاید و بدان را نکوهش می کند. از بیعت کنندگان در لحظه بحرانی ماجرای حدیبیه تجلیل می کند، [7] از یاران حضرت که در جمع خود نسبت به یکدیگر مهربانند، در برابر دشمن خشن و شدیدند، پیوسته در حال رکوع و سجودند، سیمای آنها نشانه سجده در پیشگاه خداوند را دارد ستایش [8] می کند، پیشتازان ایمان و جهاد را تکریم می کند [9] و… .
از طرفی در ده ها آیه قرآن منافقان مورد نکوهش قرار می گیرند. منافقان در متن اصحاب پیامبر بودند و خود را آن چنان مسلمان جلوه داده بودند و به اصطلاح مومن جا زده بودند که قرآن کریم به پیامبر – صلی الله علیه و آله – می گوید: حتی تو هم با علم عادی (نه با علم غیب و وحی) نمی توانی آنها را بشناسی!: «… و من اهل المدینه مردوا علی النفاق لاتعلمهم نحن نعلمهم…؛[10]
و از اهل مدینه گروهی سخت پایبند نفاق اند که آنها را نمی شناسی ما آنها را می شناسیم…»
واژه «مردوا» از ماده «مرد» به معنای طغیان، سرکشی و بیگانگی مطلق می باشد و در اصل به معنای برهنگی و تجرد آمده و به همین جهت به پسرانی که هنوز در صورتشان مو نروییده است «امرد» می گویند، «شجره مردإ» یعنی درختی که هیچ برگ ندارد. «مارد» به معنای شخص سرکش است که به کلی از اطاعت فرمان خارج شده است. [11]
از این تعبیر استفاده می شود که این گروه از منافقان چنان بر کار خود مسلط بودند که می توانستند خود را در صف مسلمانان راستین جا بزنند بدون این که کسی متوجه آنها بشود.! آیا می توان اینان را دربست تنزیه کرد و سیره آنان را مصدری در کنار سیره رسول الله – صلی الله علیه و آله – دید؟! در بین صحابه بودند کسانی که توطئه مسجد ضرار را تدارک دیدند! [12]، بودند کسانی که به آزار رسول الله می پرداختند. [13]
بودند کسانی که روزی کبوتر حرم بودند و وقتی به مال و منال رسیدند با دین و مسجد خداحافظی کردند. [14]
بودند کسانی که تهمت ناروا به همسر پاک دامن رسول الله «ماریه قبطیه» زدند و آیات فراوانی در نکوهش آنان نازل شد.[15]
بودند کسانی که در جنگ های احد، احزاب، تبوک و… هر طور می توانستند و در قدرتشان بود برای جلوگیری از پیروزی مسلمین کارشکنی و توطئه می کردند.
بودند کسانی که در جریان فتح مکه برای دشمنان زخم خورده اسلام جاسوسی کردند. [16]
بودند کسانی که خداوند، مهر «فاسق» بر پیشانی آنها زد و… [17]
آیا به راستی می توان اینان را تقدیس کرد؟ دیدگاه قرآن این است که این ارزش ها است که تعیین کننده است نه انتساب ها.! و صحابه از این قانون کلی مستثنا نیستند.
3. صحابه از دیدگاه پیامبر – صلی الله علیه و آله – و امامان – علیهم السلام –
طبعا دیدگاه پیامبر – صلی الله علیه و آله – و امامان در مورد صحابه، غیر از دیدگاه قرآن نیست، چرا که آنان مفسر قرآن اند و خود، قرآن ناطق. پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – تجلیل شایسته ای از خوبان صحابه داشته و کلمات فراوانی در شإن و منزلت و منقبت آنان فرموده است: از سلمان، مقداد، ابوذر، عمار و… تجلیل های فراوانی کرده است، و از طرفی نگرانی خود را از «ارتداد اکثریت امت» بعد از خود و «افتراق امت» بارها و بارها ابراز نموده است. [18] در یک کلمه، پیامبر – صلی الله علیه و آله – نگران «ارتجاع امت» بود؛ همان که در قرآن نیز آمده است: «… إفان مات إو قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا؛ [19] آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به عقب برمی گردید؟ و هر کس به عقب بازگردد هرگز ضرری به خدا نمی زند.»
در روایات فراوانی، پیامبر تصریح کرده است که افتراق بین امت حضرت موسی – علیه السلام – و عیسی – علیه السلام – بعد از این دو پیامبر تحقق یافت بعد از من نیز این افتراق تحقق می یابد ولی بدانید که تنها یک فرقه بر حق، و باقی باطلند! [20] سخن این است آیا اینان که بعد از پیامبر مرتد شدند و از آرمان بلند پیامبر – صلی الله علیه و آله – با کنار زدن وصی حق؛ علی – علیه السلام – دورشدند گرچه ارتداد به معنای بازگشت به بت پرستی صریح، تحقق نیافت از اصحاب پیامبر محسوب نمی شدند. به گفته برخی از نویسندگان، پیامبر – صلی الله علیه و آله – به هنگام وفات صد و چهارده هزار صحابی داشته است. [21] سخن این است آیا «افتراق»، «ارتداد» بیرون از این جمع بود؟! بی تردید نه، پس چگونه می توان سیره و روش اینان را به عنوان یک منبع استنباط احکام خداوند در کنار کتاب خدا و سنت پیامبر – صلی الله علیه و آله – گذارد؟! پیامبری که به گواهی ده ها روایت دلی خون از این ارتداد داشت. ابن اثیر جزری ده حدیث از صحیح بخاری و مسلم در کتابش آورده [22] که در این جا یکی از آنها را میآوریم:
پیامبر – صلی الله علیه و آله – فرمود: «یرد علی یوم القیامه رهط من اصحابی فیحلوون عن الحوض فاقول یا رب اصحابی فیقول انه لاعلم لک ما احدثوا بعدک انهم ارتدوا علی ادبارهم القهقری؛ گروهی از یارانم بر من وارد می شوند ولی از حوض کوثر منع می شوند، من به خداوند عرض می کنم که آنان یاران منند، خطاب می رسد تو نمی دانی آنان پس از تو چه بدعت هایی گذاردند؛ آنان به دوران جاهلیت برگشتند.» [23]
[1] . موسی جارالله، الوشیعه، (مطبعه الکیلانی) ص110.
[2] . اجوبه مسائل جار الله، (چاپ مجمع جهانی اهل بیت (ع» ص25.
[3] . مفردات راغب اصفهانی، ماده صحب.
[4] . آرإ علمإ المسلمین فی التقیه و الصحابه و صیانه، القرآن الکریم، ص100.
[5] . آرإ علمإ المسلمین فی التقیه و الصحابه و صیانه، القرآن الکریم، ص100.
[6] . آرإ علمإ المسلمین فی التقیه و الصحابه و صیانه، القرآن الکریم، ص100.
[7] . فتح (48) آیه18.
[8] . همان، آیه29.
[9] . توبه (9) آیه100.
[10] . همان، آیه101.
[11] . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج11، ص71.
[12] . توبه (9) آیه107 و 108.
[13] . همان، آیه61.
[14] . همان، آیه75 و 76.
[15] . نور (24) آیه11 36 در این زمینه رجوع کنید به: علامه سید جعفر مرتضی عاملی، حدیث الافک.
[16] . تفسیر مجمع البیان، ج9، ص404، ذیل آیات اول سوره ممتحنه.
[17] . حجرات (49) آیه6.
[18] . المیزان، ج3، ص379 و 380 (چاپ بیروت) .
[19] . آل عمران (3) آیه144.
[20] . المیزان، ج3، ص379 و 380.
[21] . فتح الباری، ج7، ص4.
[22] . جامع الاصول، ج11، ص120 نیز مراجعه کنید به: اجوبه مسائل جار الله، ص11 ص13.
[23] . صحیح بخاری، ج7، ص208.
@#@
امام علی – علیه السلام – نیز در نهج البلاغه گاه ذکر خیر و تحلیلی از خوب ان صحابه دارد، گاه از فداکاری بی نظیر آنها در جبهه جنگ می فرماید: نبرد فرزند با پدر، با برادر، با اقوام و بستگان نزدیک بود اما همه این حوادث بر پایمردی و استقامت یاران وفادار پیامبر می افزود: «فلقد کنا مع رسول الله – صلی الله علیه و آله – و ان القتل لیدور علی الابإ والابنإ والقرابات فما نزداد علی کل مصیبه و شده الا ایمانا… . » [1]
گاه شب زنده داریها و عشق به خداوند را در میان اصحاب پیامبر ترسیم می کند: شب تا به صبح در حال سجده و قیام و عبادت بودند گاه پیشانی و گاه گونه ها را در پیشگاه خداوند به خاک می گذاردند، از وحشت قیامت همچون شعله های آتش لرزان بودند، پیشانی آنها از سجده های طولانی پینه بسته بود و هنگامی که نام خدا برده می شد آن چنان چشمشان اشکبار می شد که گریبان آنها تر می گردید و همچون بید که از شدت تندباد بلرزد می لرزیدند! [2]
این سیمای ملکوتی خوبان اصحاب رسول الله – صلی الله علیه و آله – است.
باز علی – علیه السلام – در هنگام تنهایی، سوگمندانه از یاران خوب رسول الله – صلی الله علیه و آله – یاد می کند که: «إین إخوانی الذین رکبوا الطریق و مضوا علی الحق؟؛ کجایند برادران من آنان که راه را طی کرده و عمرشان را در مسیر حق گذراندند؟»
«إین عمار؟ إین ابن التیهان؟ إین ذو الشهادتین؟ و إین نظراوهم؛ کجاست عمار؟ کجاست ابن تیهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟ کجایند همانند اینها….»
پیداست این سخن را امام علی – علیه السلام – با دلی پردرد، در زمان حکومت خود و بعد از جنگ صفین ایراد کرده است. از عمار یاد می کند، او که افتخار این را دارد که اولین خانواده شهید در اسلام منسوب به اویند: سمیه، یاسر، عبدالله، مادر، پدر، برادر عمار از شهدای آغاز بعثت اند [3] و او خود شهید سرفراز جنگ صفین است؛ همو که پیامبر در موردش فرمود: «عمار بر حق است و حق با عمار.» [4]
از «مالک بن تیهان» یاد می کند او که از پیشگامان اسلام و از نقیبان بیعت عقبه بود با این که ثروت فراوان داشت همه را فدای علی – علیه السلام – کرد و در جنگ صفین به شهادت رسید و به برادر شهیدش «عتیک بن تیهان» که در جنگ احد به شهادت رسیده بود ملحق شد. [5]
از «خزیمه بن ثابت» (ذی الشهادتین) یاد می کند شهید وفادار جنگ صفین، ابن ابی لیلی گوید: در صفین بودم مردی را دیدم با ریش سفید و عمامه بر سر و لثام بر چهره فقط انتهای ریش او دیده می شد، سخت می جنگید، گفتم: ای شیخ با مسلمانان می جنگی؟ لثام از چهره برداشت و گفت: بلی من خزیمه ام از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: «با همه کسانی که با علی می جنگند بجنگ!» [6]
در نهج البلاغه آمده است که امام علی – علیه السلام – پس از یاد این شهیدان، دست بر محاسن خود گذاشت و مدتی طولانی گریه کرد و سپس فرمود:
«إوه علی اخوانی الذین تلوا القرآن فاحکموه و تدبروا الفرض فإقاموه، إحیوا السنه و إماتوا البدعه دعوا للجهاد فإجابوا و وثقوا بالقائد فاتبعوه؛ [7] آه بر برادرانم! همان ها که قرآن را تلاوت می کردند و به کار می بستند، در فرایض دقت می کردند و آن را به پا می داشتند، سنت ها را زنده و بدعت ها را می میراندند، دعوت به جهاد را می پذیرفتند و به رهبر خود اطمینان داشتند و صمیمانه از او پیروی می کردند.»
این یک جنبه دیدگاه نهج البلاغه در مورد خوبان از صحابه است، از سوی دیگر در ده ها مورد از نهج البلاغه، مولا به طور عام آنان که در مسإله خلافت و امامت، تلاش انحرافی و یا سکوت کردند مورد نکوهش قرار می دهد، خود را مظلوم می داند و از حق خود محروم می بیند:
«فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستإثرا علی منذ قبض الله نبیه حتی یوم الناس هذا؛ [8] به خدا سوگند از هنگام رحلت پیامبر تا هم اکنون از حق خویش محروم مانده ام و دیگران را به ناحق بر من مقدم داشته اند.»
سخن این است آیا این جز گله از صحابه، چیز دیگری است، چه کسانی زمینه ساز این همه مظلومیت شدند؟ چه کسانی سبب شدند که علی – علیه السلام – از حق مسلم خود محروم شود؟ و خلاصه چه کسانی علی – علیه السلام – را تنهای تنها گذاشتند تا آن جا که خود دردمندانه می گوید: «فنظرت فاذا لیس لی معین الا إهل بیتی فضننت بهم عن الموت…؛[9] پس نگاه کردم دیدم برای گرفتن حق خود یاوری جز خاندان خویش ندارم به مرگ آنان راضی نشدم!»
و در مواردی از نهج البلاغه به اسم یا وصف صریح تر از اسم، برخی از چهره های سرشناس از صحابه را مورد نکوهش قرار می دهد که صریح ترین خطبه ها در این زمینه خطبه شقشقیه است. [10] کسی که سیری هرچند گذرا در نهج البلاغه کند می یابد که نظر امام علی – علیه السلام – نه تنها تنزیه صحابه نبوده بلکه در موارد زیادی به نکوهش از عملکرد نادرست بسیاری از آنان پرداخته است. دیگر امامان نیز در مورد صحابه همین برداشت را داشته، پیوسته بر معیارها تکیه کرده اند: خوبان را مورد مهر و لطف خود و بدان از آنها را مورد نکوهش قرار داده اند، در دعای چهارم صحیفه سجادیه حضرت امام سجاد – علیه السلام – خوبان از صحابه را با تکیه بر معیارها و ارزش ها می ستاید و می فرماید: «إللهم و إصحاب محمد خاصه الذین إحسنوا الصحابه والذین ابلوا البلإ الحسن فی نصره و کانفوه و إسرعوا الی وفادته و سابقوا الی دعوته واستجابوا له حیث اسمعهم حجه رسالاته؛ خداوندا، درود فرست بر اصحاب پیامبر – صلی الله علیه و آله – آنان که حق صحبت و همنشینی با پیامبر – صلی الله علیه و آله – را ادا کردند و در یاری او نیک کوشیدند و او را مدد کردند و به سوی او شتافتند و به دعوت او پیشی گرفتند و چون براهین نبوت خود را به آنان رساند، پذیرفتند.»
«و فارقوا الازواج والاولاد فی اظهار کلمته و قاتلوا
الابإ والابنإ فی تثبیت نبوته و انتصروا به؛ و از زن و فرزند جدا گشتند تا سخن او آشکار گشت و برای استوار کردن دین او با پدر و پسر جنگیدند و به برکت پیامبر پیروز شدند.»
«و من کانوا منطوین علی محبته یرجون تجاره لن تبور فی مودته؛ و آنان که دوستی پیامبر – صلی الله علیه و آله – را در دل داشتند و تنها از این کار بهره اخروی و تجارت فاسد نشدنی را مد نظر داشتند.»
«والذین هجرتهم العشائر اذا تعلقوا بعروته و انتفت منهم القرابات اذ سکنوا فی ظل قرابته؛ آنان که به جرم ایمانشان به پیامبر – صلی الله علیه و آله – خویشاوندانشان از آنها بیگانه گشتند و به خاطر نزدیکی با پیامبر، نزدیکان از آنها دور شدند.»
«فلاتنس لهم إللهم ما ترکوا لک و فیک و إرضهم من رضوانک و بما حاشوا الخلق علیک و کانوا مع رسولک دعاه لک الیک؛ پس خداوندا، آنچه را که برای تو و در راه تو رها کردند از عنایت دور مدار، به خشنودی خود آنها را شاد کن که مردم را بر پرستش تو متفق ساختند و با پیامبرت مردم را به سوی تو خواندند….»
این خلاصه ای بود از دیدگاه پیامبر و امامان در مورد صحابه.
4. ارزش حقوقی سیره صحابه
با توجه به آنچه گفته شد، ثابت شد که هرگز نمی توان «سیره صحابه» را به عنوان مصدری از مصادر استنباط احکام خداوند در کنار کتاب و سیره رسول خدا – صلی الله علیه و آله – قرار داد. هرچند بعضی از اهل سنت تا 46 دلیل! بر آن اقامه کرده اند و ابن قیم در اعلام الموقفین 22 دلیل را ذکر کرده است! [11] ولی در هیچ یک از این ادله قداست مطلق صحابه نیست! اینها آیات و روایاتی که دلالت بر ارزش های والای برخی از صحابه می کند دلیلی بر تنزیه مطلق صحابه گرفته اند در حالی که ما هم منکر این ارزش ها در برخی از آنها نیستیم ولی می گوییم این به معنای اثبات عصمت حتی برای خوبان و تنزیه برای مطلق صحابه نیست و به اصطلاح دلیل شما اخص از مدعاست وانگهی تمام آیات و روایاتی که به نکوهش برخی یا اکثر صحابه می پردازد خود شاهدی بر نقد نظریه فوق است. علاوه اگر واقعا «سیره صحابه» جایگاه حقوقی مورد نظر اهل سنت را داشت باید در آیات و در سنت و سیره پیامبر – صلی الله علیه و آله – بیان می شد، و حدود و ثغور آن مشخص می شد آن چنان که در مورد سیره پیامبر – صلی الله علیه و آله – و معصومین بیان شده است.
نتیجه آن که تنزیه همه صحابه و استناد به نظریات آنان مبنای صحیحی نداشته و هرگز نمی تواند در کنار کتاب خدا و سنت پیامبر – صلی الله علیه و آله – و معصومین قرار گیرد و این نظریه ای است که بعد از دوره صحابه پیدا شده، حتی خود صحابه چنین نظری در مورد خود نداشته و خود را انسانی همانند دیگران جایز الخطا می دیدند.
به یاری خداوند در مقاله آینده درباره «سیر و سلوک و بندگی در سیره اهل بیت – علیهم السلام – » بحث می کنیم.
[1] . نهج البلاغه (نسخه معجم، صبحی صالح و…) خطبه122 نیز بنگرید به: خطبه56.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 97.
[3] . شهدإ الاسلام فی عصر الرساله، ص18 و ص19.
[4] . احقاق الحق، ج4، ص173 و ج8، ص443، ج16، ص441.
[5] . محمد هادی امینی، اعلام نهج البلاغه، ص12.
[6] . همان، ص12.
[7] . نهج البلاغه، خطبه182.
[8] . همان، خطبه6.
[9] . همان، خطبه26.
[10] . ر.ک: مصادر نهج البلاغه، ج1، ص309.
[11] . در مقاله «حجیه سنه الصحابی» مجله الفکر الاسلامی، سال چهارم، شماره13 و 14 به نقد این 22 دلیل پرداخته شده است.
سید احمد خاتمی