کلمه تفسیر در قرآن کریم یک بار بیشتر استعمال نشده است و آن در آیه 33 سوره فرقان است که خدای متعال پس از بیان برخی از ایرادهای کافران و پاسخ به آن، میفرماید:
«وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً »
آراء مفسران در بیان معنای «تفسیر» در آیه کریمه مختلف است؛ جمعی آن را به بیان[1]، یا بیان و تفصیل[2]، یا بیان و کشف[3]،(که همه قریب به هم است) معنا کردهاند و برخی به ذکر دو معنا برای آن پرداختهاند: 1. «معنا و مؤدّی»؛ 2.«کشف کردن و دلالت»[4]؛ و بعضی با تردید بین بیان و معنا[5]، یا بیان و معنا و کشف[6]، از آن گذشتهاند و برخی نیز واژه تفسیر را در آیه شریفه مترادف با واژه «معانی» دانستهاند.[7]
با توجه به آنچه که از مفسران نقل شد، میتوان گفت: در بین آنان دو رأی در مورد معنای این کلمه وجود دارد: در رأی اول که نظر اکثر آنان است، تفسیر در این آیه کریمه، به معنای بیان، کشف، تفصیل، کشف کردن و دلالت میباشد و در رأی دوم، معنای آن در این آیه «معنا و مؤدّی» است و به نظر میرسد که رأی اول درست است؛ زیراخواه مقصود از مثَل به قرینه آیات قبل، سخنان و ایرادها و بهانههایی باشد که کافران به صورت دلیل در ردّ نبوت نبیّ اکرم صلیاللهعلیهوآله اظهار میداشتند[8] و خواه آن را شامل مَثَلهای دیگری که در غیر این سوره در استبعاد این است که خدای متعال در برابر مَثَل آنان پاسخی میآورد که هم حقّ است و هم آن حقایق را به بهترین وجه بیان میکند.
و اما اینکه مقصود از تفسیر، «معنا و مؤدّی» باشد؛ گرچه بر اساس استعمال مصدر به معنای وصفی قابل توجیه است، ولی در این آیه کریمه، حمل کلمه تفسیر براین معنا خلاف ظاهر است؛ زیرااستعمال مصدر به معنای وصفی مجاز است و نیاز به قرینه دارد که در اینجا وجود ندارد؛ به ویژه که استعمال کلمه تفسیر در «معنا و مؤدّی» متداول نیست و لذا اکثر قریب به اتفاق لغت دانان چنین معنایی را برای آن ذکر نکردهاند[9]. پس تفسیر در این آیه کریمه به معنای بیان است و با توجه به اینکه متعلّق آن به شرحی که گذشت، نبوّت نبیّ اکرم صلیاللهعلیهوآله است، میتوان گفت در قرآن کریم، تفسیر در مورد بیان و آشکار نمودن حقیقت معقول به کار رفته است. و ا زتوصیف کلمه «تفسیراً» به وصف «اَحْسن» دراین آیه کریمه، میتوان دریافت نمود که معنای تفسیر امری تشکیکی است؛ یعنی از نظر کیفیت بیان متفاوت و دارای مراتب مختلف است.
پی نوشت ها:
[1] . طبری، محمد، جامع البیان، ج 9 ص 388؛ به نقل از مجاهد، تفسیر نسفی، ج 2، ص 684؛ تفسیر لاهیجی، ج 3، ص 335؛ روض الجنان و روح الجنان، ج 4، ص 77.
[2] . جامع البیان، ج 9، ص 388؛ فراء بغوی، حسین، معالم التنزیل، ج 3، ص 368.
[3] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 7، ص 296؛ آلوسی سید محمود، روح المعانی، ج 19، ص 16.
[4] . زمخشری، محمود، الکشّاف، ج 3، ص 279؛ اندلسی، ابوحیّان محمد، البحر المحیط، ج 8، ص 104.
[5] . شبر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، ص 350.
[6] . بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج 4، ص 217؛قمی مشهدی، محمد، کنزالدقایق و بحر الغرائب، ج 9، ص 394 و 395.
[7] . طوسی، ابوجعفر محمد، التبیان، ج 7، ص489.
[8] . برای اطلاع از سخنان کافران در ردّ نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله و پاسخ خدای متعال به آن، که پیش از آیه فوق، در همین سوره آمده است. ر.ک: آیه 4ـ10، 20، 21و 32.
[9] . در العین، جمهره، صحاح، مقاییس، مفردات راغب، المصباح المنیر، القاموس المحیط، مجمع البحرین و منتهی الارب، ذکری از آن به میان نیامده و ابن منظور و زبیدی نیز رأی صریحی درمورد آن ابراز ننمودهاند.
علی اکبر بابایی- روششناسی تفسیر قرآن