3- ویژگی های منفی جامعه معاصر علی علیه السلام
«پس مردم ما- قریش- خواستند پیامبرمان را بکشند و ریشه ما را بکنند و درباره ما اندیشه ها کردند و کارها راندند. از زندگی گوارامان بازداشتند و در بیم و نگرانی گذاشتند و ناچارمان کردند تا به کوهی گذار برشویم، و آتش جنگ را برای ما برافروختند.» (1)
«یهودی او را گفت پیامبر خود را به خاک نسپرده درباره اش خلاف ورزیدند. امام فرمود: ما درباره آنچه از او رسیده خلاف ورزیدیم نه درباره او…» (2)
«بار خدایا! از تو بر قریش یاری می خواهم که پیوند خویشاوندیم را بریدند، و کار را بر من واژگون گردانیدند و برای ستیز با من فراهم گردیدند در حقی که از من بود- نه آنان- و بدان سزوارتر بودم از دیگران و گفتند حق را توانی به دست آورد، و توانند تو را از آن منع کرد. پس کنون شکیبا باش، افسرده یا بمیر به حسرت مرده، و نگریستم و دیدم نه مرا یاری است، نه مدافعی و مددکاری جز کسانم، که دریغ آمدم به کام مرگشان برانم. سپس خار غم در دیده خلیده چشم پوشیدم و – گلو از استخوان غصه تاسیده- آب دهان را جرعه جرعه نوشیدم، و شکیبایی ورزیدم در خوردن خشمی که از حنظل تلختر بود و دل را از تیغ برنده دردآورتر.» (3)
«بدان! که خودسرانه خلافت را عهده دار شدند، و ما را که نسب برتر است و پیوند با رسول خدا صلی الله علیه و آله استوارتر، به حساب نیاوردند، خودخواهی بود. گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و داور قیامت و بازگشتگاه روز جزا است- این سخن بگذار-» (4)
«ای علی! پس از من مردم به مالهای خویش فریفته شوند و به دین خویش بر خدا منت نهند. رحمت پروردگار را آرزو کنند و از سطوت او ایمن زیند. حرام خدا را حلال شمارند، با شبهت های دروغ و هوسهایی که در سر دارند می را نبیذ گویند و حلال پندارند. حرام را هدیت خوانند و ربا را معاملت دانند. گفتم: ای رسول خدا از آن زمان مردم را در چه پایه نشانم؟ از دین برگشتگان یا فریفتگان؟ فرمود: فریفتگان.» (5)
«بی مشورت دیگران به کار پرداخت و کارها را تباه ساخت، شما با او به سر نبردید و کار را از اندازه به در بردید. خدا را حکمی است که دگرگونی نپذیرد و دامن خودخواه و ناشکیبا را بگیرد.» (6)
«مردم حاکمی داشتند که بدعتها پدید آورد و زبان طعن آنان را دراز کرد، بدو خرده گرفتند و کینه کشیدند. کار را دگرگون ساختند- و پایان آن را دیدند-.» (7)
«ابوذر، همانا تو برای خدا به خشم آمدی، پس امید به کسی بند که به خاطر او خشم گرفتی. این مردم بر دنیای خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خویش از آنان ترسیدی؛ پس آن را که به خاطرش از تو ترسیدند، بدیشان واگذار و با آنچه از آنان ترسیدی رو به گریز درآر. بدانچه آنان را از آن بازداشتی، چه بسیار نیاز دارند، و چه بی نیازی تو بدانچه از تو باز می دارند. به زودی می دانی فردا سود برنده کیست و آن که بیشتر بر او حسد برند، چه کسی است. اگر آسمانها و زمین بر بنده ای ببندد، و او از خدا بترسد، برای وی میان آن و برون شوی اند. جز حق مونس تو مباشد، و جز باطل تو را نترساند. اگر دنیای آنان را می پذیرفتی تو را دوست می داشتند، و اگر از آن به وام می گرفتی امنیت می انگاشتند.» (8)
«لیکن دریغم آید که بیخردان و تبهکاران این امت حکمرانی را به دست آرند، و مال خدا را به دست به دست گردانند و بندگان او را به خدمت گمارند، و با پارسایان در پیکار باشند و فاسقان را یار، چه از آنان کسی است که در میان شما- مسلمانان- شراب نوشید و حد اسلام بر او جاری گردید و از آنان کسی است که به اسلام نگروید تا بخششهایی بدو عطا گردید.» (9)
«و بدانید! که شما بعد از هجرت- و ادب آموختن از شریعت- به- خوی- بادیه نشینی بازگشتید و پس از پیوند دوستی دسته دسته شدید. با اسلام جز به نام آن بستگی ندارید و از ایمان جز نشان آنرا نمی شناسید. می گویید به آتش- می سوزیم- و ننگ را نمی توزیم. گویا می خواهید اسلام را واژگون کنید با پرده حرمتش را دریدن، و رشته برداری دینی را بریدن. پیمانی که خدایش برای شما در زمین خود پناهگاه و جای امن فرمود، و موجب ایمنی آفریده هایش نمود. و اگر شما به چیزی جز اسلام پناه بردید، کافران با شما پیکار خواهند کرد، آنگاه نه جبرئیل ماند و نه میکائیل، و نه مهاجران و نه انصار که شما را یاری کنند. جز تیغ بر یکدیگر زدن نبود تا خدا میان شما داوری کند.» (10)
«پس دنیا برای شما شیرین نبود، و دوشیدن پستان آن آسان نمی نمود… حرام نزدگروهی نادشوار، چون سودن دست بر درخت سدر پیراسته از خوار و حلال از دسترس دور و ناپدیدار.» (11)
«پس دست ستمکاران را بر خود گشادید و رشته های کار خویش به دست آنان دادید، و داوری در حکم الهی را در کف آنان نهادید تا کارها به شبهت کنند و راه شهوت بسپرند. به خدا سوگند، اگر هر یک از شما را به زیر ستاره ای بپرا کنند، خدا شما را برای روز بد آنان فراهم خواهد کرد.» (12)
«سودی ندارید که شما بسیارید، مادام که دل با یکدیگر ندارید.» (13)
«چپ و راست رفتن گرفتید بر پیمودن راههای ضلالت، و واگذاردن راههای هدایت. پس بدانچه بودنی است و انتظار آن می رود، شتاب نیارید و آن را که فردا خواهد آورد، دیر مشمارید.» (14)
«ای مردم رنگارنگ، با دلهای پریشان و ناهماهنگ، تن هایشان عیان، خردهاشان از آنان نهان، در شناخت حق شما را می پرورانم، همچون دایه ای مهربان، و شما از حق می رمید چون بزغالگان از بانگ شیر غران، هیهات که به یاری شما تاریکی را از چهره عدالت بزدایم، و کجی را که در حق راه یافته راست نمایم.» (15)
«ای مردم عراق! همانا زن آبستنی را مانید که چون مدت بارداری اش به سرآید، کودک را مرده زاید. سرپرست او مرده و او زمانی دراز بی شوی به سر برده و دورترین کس به وی میراث وی خورده. به خدا که این سفر را به اختیار نگزیدم بلکه خود را در آمدن نزد شما ناچار دیدم.» (16)
«ای مردمی که اگر امر کنم فرمان نمی برید، و اگر بخوانمتان، پاسخ نمی دهید، اگر فرصت یابید- در گفتار بیهوده- فرو می مانید، و اگر با شما بستیزند، سست و ناتوانید. اگر مردم بر امامی فراهم آیند، سرزنش می کنید، و اگر ناچار به کاری دشوار درشوید، پای پس می نهید. بی حمیّت مردم انتظار چه می برید! چرا برای یاری بر نمی خیزید و برای گرفتن حقتان نمی ستیزید، مرگتان رساد، یا خواری بر شما باد. راستی شما چه مردمی هستید؟ دینی نیست که فراهمتان آورد؟ غیرتی ندارید که بر کارتان وادارد؟ راه دانستن کتاب خدا را به شما نمودم، و در حجت را به روی شما گشودم، آنچه را نمی شناختید به شما شناساندم، و دانشی را که به کامتان فرو نمی رفت، جرعه جرعه به شما نوشاندم. اگر بودی که کور می دید، و خفته بیدار می گردید. چه نادان مردمی! که رهبر آنان معاویه باشد و آموزگارشان پسر نابغه.» (17)
«خدایتان خوار گرداند! و بهره تان را اندک و بی مقدار. به شناختن باطل بیش از شناختن حق آگهی دارید، و چنانکه حق را پایمال می کنید، گامی را در راه نابودی باطل نمی گذارید.» (18)
«ای مردمی که به تن فراهمید و در خواهشها مخالف همید، سخنانتان تیز، چنانکه سنگ خاره را گدازد، و کردارتان کند، چنانکه دشمن را درباره شما به طمع اندازد. در بزم، جوینده مرد ستیزید و در رزم، پوینده راه گریز. آن که از شما یاری خواهد خوار است، و دل تیمار خوارتان از آسایش به کنار. بهانه های نابخردانه می آورید، و چون وامداری که پی در پی مهلت خواهد امروز و فردا می کنید. آن که تن به خواری داده، دفع ستم را چگونه شاید؟ که حق جز با کوشش به دست نیاید.» (19)
«ما در روزگاری به سر می بریم ستیزنده و ستمکار، و زمانه ای سپاسندار که نیکوکار در آن بدکار به شما آید، و جفاپیشه در آن سرکشی افزاید. از آنچه دانستیم سود نمی بریم، و آنچه را نمی دانیم نمی پرسیم، و از بلایی، تا بر سرمان نیامده، نمی ترسیم.» (20)
«در شگفتم! و چرا شگفتی نکنم از خطای فرقه های چنین، با گونه گونه حجتهاشان در دین. نه پی پیامبری را می گیرند و نه پذیرای کردار جانشینند، نه غیب را باور دارند و نه عیب را وا می گذارند. به شبهتها کار می کنند و به راه شهوتها می روند. معرف نزدشان چیزی است که شناسد و بدان خرسندند و منکر آن است که آن را نپسندند (در مشکلات خود را پناه جای شمارند) و در گشودن مهمات به رای خویش تکیه دارند گویی هر یک از آنان امام خویش است که در حکمی که می دهد بی تشویش است. چنان بیند که به استوارترین دستاویزها چنگ زده و محکم ترین وسیلتها را به کار برده.» (21)
«و شما در روزگاری هستید که خوبی در آن پشت کرده و همچنان می رود، و بدی روی آورده و پیش می دود و طمع شیطان در تباه کردن مردمان بیشتر می شود. این روزگاری است که ساز و ساخت شیطان قوی تر گردیده، و فریب و بدسگالی او فراگیرتر گشته، و شکار وی در دسترس قرار گرفته. گوشه چشم به هر سو که می خواهی به مردم بیفکن! آیا جز مستمندی بینی با فقر دست به گریبان، یا دولتمندی با نعمت خدا در کفران، یا آنکه دست بخشش ندارد، و ندادن حق خدا را افزونی مال به حساب آورد، یا سرکشی که از سخن حق روگردان است گویی گوش او از شنیدن موعظتها گران است… فساد آشکار گشته، نه کار زشت را دگرگون کننده ای مانده است و نه نافرمانی و معصیت را بازدارنده ای … با خدا و بهشت او فسون نتوان کرد، و خشنودی او را جز به طاعت به دست نتوان آورد. لعنت خدا بر آنان که به معروف فرمان دهند و خود آن را واگذارند، و از منکر بازدارند و خود آن به جا آورند.»
«و گروهی بسیار از مردم را تباه ساختی، به گمراهی ات فریبشان دادی، و در موج دریای – سرگشتگی- خویشان درانداختی. تاریکی هاشان از هر سو در پوشاند و شبهه ها از این سو بدان سو کشاند. پس از راه حق به یک سو افتادند و بازگشتند، و روی به گذشته جاهلی نهادند. به حق پشت کردند و بر بزرگی خاندان خود نازیدند، جز اندکی از خداوندان بصیرت که بازگردیدند، تو را شناختند و از تو جدا شدند و به سوی خدا گریختند، و دست از یاری ات کشیدند. چه آنان را به کاری دشواری واداشتی و به راه راستشان نگذاشتی. پس معاویه! از خدا درباره خود بیم دار، و مهارت را از کف شیطان درآر، که دنیا از تو بریده است- و رشته آن باریک است- و آخرت به تو نزدیک.» (22)
«بدانید! به خدایی که جانم در دست اوست، این مردم بر شما پیروز خواهند شد، نه از آنرو که از شما به حق سزاوارترند، بلکه چون شتابان فرمان باطل حاکم خود را می برند؛ و شما در گرفتن حق من کندکارید- امروز مردم از ستم حاکمان خود می ترسند و من از ستم رعیت خویش.» (23)
«خواستم تا برای جهاد بیرون شوید، در خانه خزیدید، سخن حق را به گوش شما خواندم، نشنیدید، آشکارا و نهانتان خواندم، پاسخ نگفتید، اندرزتان دادم، نپذیرفتید، آیا حاضرانی هستید دور؟ به گفتار چون اربابان و به کردار چون مزدوران؟ سخن حکمت بر شما می خوانم از آن می رمید، چنانکه باید اندرزتان می دهم می پراکنید، به جهاد مردم ستمکارتان بر می انگیزانم، سخن به پایان نرسیده چون مردم سبا این سو و آن سو می روید، به انجمنهای خویش باز می گردید و خود را فریب خورده موعظت وامی نمایید. بامدادان شما را راست می کنم، شامگاهان چون کمان خمیده پشت، به سویم باز می آیید.» (24)
«چون او به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت به هم افتادند- و دست ستیز گشادند- و به خدا در دلم نمی گذشت و به خاطرم نمی رسید که عرب خلافت را پس از پیامبر از خاندان او برآرد، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن آن باز دارد، و چیزی مرا نگران نکرد و به شگفتم نیاورد جز شتافتن مردم بر فلان از هر سو و بیعت کردن با او. پس دست خود باز کشیدم.» (25)
«چیزی مرا نگران نکرد و به شگفتم نیاورد، جز شتافتن مردم بر فلان از هرسو و بیعت کردن با او. پس دست خود بازکشیدم تا آنکه دیدم گروهی در دین خود نماندند، و از اسلام روی برگرداندند و مردم را به نابود ساختن دین محمد خواندند. پس ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا ویرانی، که مصیبت آن بر من سخت تر از- محروم ماندن از خلافت- است و از دست شدن حکومت شما، که روزهایی چند است که چون سرابی نهان شود، یا چون ابر که فراهم شده پراکنده گردد.
پس در میان آن آشوب و غوغا برخاستم تاجمع باطل بپراکنید و محو و نابود گردید، و دین استوار شد و بر جای بیارمید.» (26)
«بر متاع ناچیز دنیا فراهم آمدند و برای به دست آوردن حرام، یکدیگر را پس زدند.
نشان بهشت و دوزخ برای آنها افراشته شد، رویهای خود از بهشت گرداندند و با کردار خویش به سوی دوزخ راندند. پروردگارشان خواند رمیدند و پشت کردند، شیطانشان خواند پذیرفتند و روی آوردند.» (27)
«لیکن آنچه را فرا یاد شما آوردند، به فراموشی سپردید، و از آنچه تان ترساندند خود را ایمن دیدید. پس اندیشه درست از سرتان رفته است، و کارها بر شما آشفته. به خدا دوست داشتم خدا میان من و شما جدایی اندازد، و مرا بدان که از شما به من سزاوارتر است ملحق سازد. به خدا که مردمی بودند، مبارک رای، آراسته به بردباری، راست گفتار، وانهنده ستم و زشتکاری. پیش افتادند و راه راست را گرفتند و در آن راه شتابان رفتند. پس پیروز شدند و به نعمت جاودان و کرامت گوارا و رایگان.» (28)
«به خدا می بینم که این مردم به زودی بر شما چیره می شوند که آنان بر باطل خود فراهمند و شما در حق خود پراکنده و پریش. شما امام خود را در حق نافرمانی می کنید و آنان در باطل پیرو امام خویش. آنان با حاکم خود، کار به امانت می کنند و شما کار به خیانت. آنان در شهرهای خود درستکارند و شما فاسد و بدکردار. اگر کاسه چوبینی را به شما بسپارم می ترسم آویزه آن را ببرید.» (29)
«ای مردم! اگر یاری حق را فرو نمی گذاشتید، و از خوار ساختن باطل دست بر نمی داشتید، آن که به پایه شما نیست دیده طمع به شما نمی دوخت، و هیچ نیرومندی به شما مهتری نمی فروخت. اما شما سرگردان شدید چون سرگردانی اسرائیلیان. و به جانم سوگند، که این سرگردانی پس از من افزون گردد چندان. چرا که حق را پشت سرنهادید و از آن گسستید، از نزدیک بریدید و به دور پیوستید، و بدانید اگر آن را پیروی کنید که شما را می خواند و به راه رسولتان می راند از رنج بیراهه رفتن آسوده اید، و بار سنگین و دشوار را از گردن ها به یک سو نهاده اید.» (30)
می توان از مجموع ویژگی های نکوهیده مردم در زمان علی علیه السلام- در کلام علی علیه السلام- فهرستی ارایه داد:
ویژگیهای مردم در زمان علی علیه السلام
1- بدعت در دین، 2- فراموشی سنت، 3- بیگانگی با اسلام، 4- فراموش کردن احکام صحیح اسلام، 5- دفاع نکردن از حق، 6- پیروی نکردن از دستورات رهبر الهی، 7- گوشه نشینی مؤمنان، 8- حکمفرمایی به ظاهر مؤمنان، 9- آشکاری فساد، 10- کسانیکه امر به معروف می کنند خود به آن عمل نمی کنند، 11- کسانیکه نهی از منکر می کنند خود مرتکب منکر می شوند، 12- گویندگان بی کردار، 13- گناهکاران، تلاش جهت پنهان نمودن گناه خود ندارند، 14- گوش نکردن به مواعظ نیک، 15- بی رغبتی به انجام عمل نیک، 16- فراگیر شدن «بدی» کردن، 17- پایمال کردن حق، 18- تلاش نکردن در جهت گرفتن «حق» خود از ستمکاران، 19- انجام امور باطل، 20- گام برنداشتن جهت نابودی باطل، 21- پای پس کشیدن از انجام کارهای سخت، 22- سستی و بی ارادگی در دفاع، 23- بی توجهی به جهاد با دشمن، 24- کندکرداری، 25- تندخویی و تندزبانی، 26- شیوع کینه، 27- تفرقه و پراکندگی، 28- بریدن رشته برادری دینی، 29- یاری نرساندن به یکدیگر، 30- نداشتن وحدت در اهداف، 31- ندادن حقوق خدا از سوی ثروتمندان، 32- بی توجهی ثروتمندان به فقرا، 33- کفران نعمت از سوی ثروتمندان، 34- ازدیاد فقر و مستمندی، 35- نادانی و جهل، 36- بازگشت به ارزشهای جاهلی.
پی نوشت ها :
1- کلام 9؛ ص 276.
2- حکمت 317؛ ص 418.
3- خطبه 217؛ ص 250.
4- خطبه 162؛ ص 165.
5- خطبه 156؛ ص 156.
6- خطبه 30؛ ص 31.
7- خطبه 43؛ ص 40.
8- خطبه 130؛ ص 128.
9- کلام 62؛ ص 347.
10- خطبه 192، ص 221.
11- خطبه 105؛ ص 97.
12- خطبه 106؛ ص 99.
13- خطبه 119؛ ص 118.
14- خطبه 150؛ ص 146.
15- خطبه 131؛ ص 129.
16- خطبه 71؛ ص 54.
17- خطبه 180؛ ص 188.
18- خطبه 69؛ ص 53.
19- خطبه 29؛ ص 30.
20- خطبه 32؛ ص 32.
21- خطبه 88؛ ص 71.
22- کلام 32؛ ص 308.
23- خطبه 97؛ ص 89.
24- خطبه 97؛ ص 89.
25- کلام 62؛ ص 346.
26- کلام 62؛ ص 346.
27- خطبه 144؛ ص 140.
28- خطبه 116؛ شماره ص.
29- خطبه 25؛ ص 25.
30- خطبه 166؛ ص 173.