در بعضی از نقل ها آمده : پس از آنکه حر بن یزید ریاحی در روز عاشورا به حضور امام حسین (ع) آمد و توبه کرد و توبه اش مورد قبول امام واقع شد، به امام عرض کرد: اجازه بده به حضور بانوان حرم بروم و روسیاهی خود را نزد آنها اظهار کنم و از آنها پوزش بخواهم . امام حسین (ع) اجازه داد. حر خود را نزدیک خیام بانوان رساند و با سوزوگدازی که از دل ریش ریش او برمی خاست ، ناله کنان عرض کرد: سلام بر شما ای دودمان نبوت ، منم آن کسی که سر راه شما را گرفتم و شما را پریشان کردم ، اینک سخت پشیمان و روسیاه هستم و برای عذرخواهی آمده ام و به سوی شما پناه آورده ام ، استدعا دارم مرا ببخشید و نزد حضرت فاطمه زهرا (ع) از من شکایت نکنید…. سخنان حر بقدری جانسوز بود، که آتشی بر دل بانوان حرم زد، آنها صدا به گریه بلند کردند، حر وقتی آن وضع را دید، از اسب پیاده شد، در حالی که دست به صورت می زد و خاک بر سر می ریخت و می گفت : کاش پا و دستهایم شل بودند و سر راه شما را نمی گرفتم و شما را از مراجعت باز نمی داشتم ، وای بر من :. حر بسیار اظهار ندامت و پریشانی کرد، سرانجام بعضی از اهل خیام ، حر را تسلّی خاطر داد و برای او دعای خیر کرد و موجب آرامش خاطر او گردید.
داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی