نخستین زمینههای حیات وحیانی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در غار حرا آغاز شد، آن زمان که چهل سال از زندگی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ گذشته بود، درباره کیفیت اقامت آن حضرت در غار حرا و پیشینیه آن در جاهلیت، مطالب چندی در مآخذ تاریخی آمده که نیاز به بررسی و تأمل دارد. اصطلاحاً اقامت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در غار حرا را «تحنّث» میگویند. در لغت، «حنث» به معنای گناه آمده و گفتهاند که تحنّث به معنای دوری از گناه و در معنای اثباتی خود، به معنای تعبد و عبودیت در درگاه خداوند است. این مفهوم در جاهلیت، برای «حنفا» شناخته شده بوده[1] و از جمله این سخن حکیم بن حزام که او «در جاهلیت در مسایلی چند تحنّث میکرده همچون صلهی رحم و دادن صدقه»؛ بدین معناست که به وسیلهی این امور تقرب به خداوند پیدا میکرده است.[2] به هر روی کاربرد کلمه تحنّث در تعبُّد، نوعی مجاز دانسته شده که بر خلاف معنای حقیقی آن ـ گناه ـ در «اجتناب از گناه» بکار رفته است.[3]
غار حرا بر روی کوهی با همین نام است که در فاصله دو فرسنگی شهر مکه، در ناحیهی شمال شرق آن قرار گرفته[4] که به نام کوه نور نیز شناخته میشود. این کوه در شمار برخی از کوههای مقدس یاد شده است. محتمل است که این تقدس پیش از اسلام، حداقل برای حنفا شناخته شده بوده است. در حدیثی از انس آمده که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:آنگاه که خداوند بر کوه طور تجلی کرد از تجلی خدا سه کوه برخاست در مکه کوه حِرا، ثبیر و ثور و در مدینه احد، وَرِقان و رضْوی.[5] گفته شده که از جمله منبع تأمین سنگ خانه خدا کعبه، کوه حرا بوده است.[6] در نقلهای دیگری نیز از کوه حرا در کنار کوههای مقدسی چون طور سینا و کوه جودی یاد شده است.[7] در متن مکتوبی که عبدالمطلب با قبیله خزاعه نوشته آمده است که، تا وقتی که کوه حرا و ثبیر پابرجا هستند ما با هم یکی خواهیم بود.[8] ابوطالب در شعری از سه کوه مقدس مکه چنین یاد کرده:
و ثورٍ و مَنْ أرسی ثبیراً مکانه و راقٍ لیرقی فی حراء و نازل[9]
در این باره که آیا تحنّث در غار حرا یک سنّت مرسوم و جاری میان اعراب و یا قریش بوده، نمیتوان اظهار نظر جدی کرد. پیشاپیش باید توجه داشت که غار حرا ظرفیت بیش از چند نفر را نداشته و آنگونه که در نقلها آمده، سنّت تحنث تنها در ماه رمضان بوده است. بدین ترتیب نمیتوانسته سنت رایجی بوده باشد. ابن عباس میگوید: وقتی ماه رمضان فرا میرسید کسانی از قریش راهی حرا میشدند، یک ماه در آنجا اقامت میکردند و به فقیرانی که نزد آنان میآمدند کمک مینمودند. این اقامت تا رؤیت هلال ماه شوال ادامه داشت. پس از آن به مسجد آمده، هفت بار طواف کرده و سپس به خانه میرفتند. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز چنین میکرد.[10] این امر مربوط به شمار اندکی از قریش بوده و همانگونه که گذشت به احتمال قوی، اختصاص به حنفا داشته است، به ویژه که گفته شده: عبدالمطلب بُنیاد گذار این سنت بوده است.[11] همچنین گفته شده است که، دیگر متألهان نیز پس از وی چنین میکردهاند، اما تنها از دو نفر یاد شده: یکی ورقه بن نوفل و دیگر ابو امیه بن مغیره.[12]
در برابر این نقلها، ابن حزم میگوید: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به تنهایی به غار حرا میرفت و خداوند علاقه این کار را در دل او انداخته بود، هیچ کس رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ را به این کار دستور نداده، و هیچ کس پیش از وی این کار را نکرده بود که وی به او تأسی جوید؛ این اقدامی بود که تنها خواست خداوند بود. آن حضرت شبها و روزهایی را در آنجا گذراند تا آنکه وحی بر او نازل شد.[13] آنچه قطعی است همین که تنها رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ چنین میکرده و بعید مینماید که پیش از او چنین سنتی به صورت جدی وجود داشته باشد.
در بیشتر نقلها آمده است که آن حضرت در غار حرا تنها بوده و هر از چندی مقداری طعام از مکه برای او به غار آورده و پس از تمام شدن، بار دیگر برای چند روز چنین میکرده است. اما نقلی نیز حکایت از آن دارد که خانواده او نیز با وی بوده است.[14]
درباره کیفیت تحنّث گزارشی به دست نیامد، جز آنکه به حدس قوی خلوت گزینی، تفکر در صنع الهی و عبودیت حق، مهمترین اعمالی است که در اینگونه اعتکافها رایج است.[15] در واقع باید گفت این خلوت گزینی آغاز حیات روحانی و وحیانی رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و مقدمهای برای بعثت و نزول وحی بر آن حضرت به شمار میرفته است. گفته شده که نشستن در غار حرا همراه با سه چیز بوده: یکی خلوت، دیگری تعبد و سوم نگاه به کعبه از فراز غار حراء.[16]
نخستین آیات قرآنی در غار حراء بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل گردید. درباره کیفیت اولین آشنایی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ با وحی و حامل آن جبرئیل، روایات متعددی در منابع تاریخی و حدیثی آمده است. در این روایات علاوه بر جنبههای تاریخی، نکاتی وجود دارد که مربوط به مباحث کلامی نظیر ماهیت وحی و همچنین عصمت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ میشود. با توجه به اختلافی که در مبانی مذاهب اسلامی درباره مسائل فوق الذکر وجود دارد، روایت مزبور مورد تفسیرهای مختلف و حتی انکار قرار گرفته است.
در آغاز باید اشاره کنیم که مجموع روایاتی که درباره نخستین وحی به دست آمده از چند نفر مشخص از صحابه است که میان نقلهای آنان نقاط اشتراک و افتراق چندی وجود دارد. راوی اصلی ابن اسحاق درباره نخستین وحی عبید بن عمیر قتاده لیثی است. واسطه ابن اسحاق با عبید، وهب بن کیسان از موالی آل زبیر است. در این نقل پای عبدالله بن زبیر نیز در میان است، زیرا او از عبید میخواهد تا حکایت بعثت را نقل کند.[17] روایت دیگر از ابن اسحاق از زهری از عروه بن زبیر از عایشه است.[18] نقل دیگر واقعه از سلیمان شیبانی از عبدالله بن شداد است.[19] نقل دیگر از اسماعیل بن ابی حکیم از موالی آل زبیر است.[20] بلاذری نیز چند روایت از ابن عباس آورده است.[21] نقلی نیز از ابو مسیره دارد.[22] جابر بن عبدالله انصاری نیز از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آغاز وحی را گزارش کرده است.[23]
در مجموع این نقلها یک نکته مسلم است و آن حضور زبیریها و وابستگان به آنها است. دو نفر از موالی آل زبیر به علاوه عبدالله بن زبیر، عروه بن زبیر و نیز عایشه (که عبدالله بن زبیر فرزند خواهرش بود) در بیشتراین نقلها حضور دارند؛ به علاوه عایشه و ابن عباس هیچ کدام از لحاظ سنّی نمیتوانستهاند خود راوی مستقل ماجرا باشند. البته رخدادهای دوره مکه در بسیاری از موارد این شکل را دارد. اشکال حضور آل زبیر در این واقعه تا حدودی مربوط به ورقه بن نوفل، خدیجه ـ سلام الله علیهاـ و حکایتی است که در ارتباط با نبوت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و ورقه نقل میکنند. میدانیم که این طائفه، از تیره بنی اسد و از طائفه قریشاند. به هر روی باید قسمتهای مهم این روایت را نقل و سپس مروری بر آنها داشته باشیم.
عایشه میگوید: اولین وحی بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به صورت رؤیای صادقه بود که در خواب بر وی الهام شده و در بیداری همچون سپیده صبح محقق میباشد. آنگاه او علاقهمند به انزوا برای تحنث شده و چندین روز و شب در غار حرا ماند تا اینکه ملک بر او فرود آمده به او گفت: بخوان؛ محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ گفت: نمیتوانم بخوانم. ملک او را فشار داد و مجدداً از او خواست تا بخواند. و باز او همان پاسخ را داد و همان فشار را تحمل کرد. بار سوم ملک، آیات نخست سوره علق را بر وی تلاوت کرد. محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ وحشت زده و مضطرب به خانه بازگشت و گفت تا برای رفع اضطراب او را بپوشانند. خدیجه ماجرا را پرسید و وقتی تردید رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ را دید گفت: خداوند تو را ضایع نخواهد کرد، تو اهل صله رحم و صدقه بوده و مردی مهماننواز هستی. آنگاه خدیجه نزد ورقه بن نوفل رفت و از او درباره ماجرای فرود ملک پرسید. ورقه گفت: آن ملک همان ناموسی است که بر موسی نازل شد. او آرزو کرد که آن اندازه زنده بماند تا پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را یاری کند.[24]
این نقل که مایه اولیه آن از عایشه است، با اختلاف چندی از طرق مختلف و در منابع متفاوت آمده است. روایات و نقلهای دیگر نیز کمابیش در برگیرنده همین موارد است جز آنکه در هر نقل قسمتی از این موارد با شدت بیشتر یا کمتری عرضه شده است. عبید بن عمیر میگوید: جبرئیل در حالی فرود آمد که کتابی در دست داشت و از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ خواست تا بخواند. وقتی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ گفت: قاری نیست، او را به حدی فشار داد که محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ احساس کرد که مرگ او را در آغوش گرفته است. آن حضرت در بازگشت صدای جبرئیل را شنید که او را رسول الله خطاب میکرد، در حالی که در هر گوشه آسمان ظاهر بود. روایت ابن عباس نقل همین قسمت اخیر است؛ یعنی پس از آنکه نخستین آیات بر آن حضرت نازل شد و در حال فرود از کوه، جبرئیل را در افق مشاهده کرده است.[25]
یک مشکل عمده در این نقلها عدم اطمینان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به نبوت خویش است که آشکارا از لحاظ دینی و کلامی مشکلزاست. وسیله اثبات این نبوت در روایات مربوط به آغاز وحی، ورقه بن نوفل و در برخی روایات نُسطور، عدّاس[26] و کسان دیگرند که سرنوشت بیشتر آنها نامعلوم است. هنوز نیز روشن نیست که ورقه دقیقاً چه شخصیتی داشته و چه زمانی درگذشته[27] و آیا بر نصرانیت مرده یا مسلمانان شده است. ابن عساکر میگوید: احدی نگفته است او مسلمان شده، در حالی که برخی او را اولین مسلمان دانستهاند.[28] همانگونه که اشاره شد تأکید بر نقش ورقه برای افزونی سهم بنی اسد در مسایل صدر اسلام است. پذیرفتن این امر که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در شرایطی مبعوث شده که آگاهی کافی درباره وضعیت خویش نداشته دشوار به نظر میرسد. این امری است که در نوع نقلهای مزبور که از چند نفر مشخص و نوعاً ناصالح برای نقل وقایعِ نخستین وحی هستند، دشوار به نظر میرسد. مسأله دیگر فشار دادن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بوده، آن هم برای خواندن چیزی که آن را نمیدانسته است. البته تحمل وحی امری دشوار بوده و رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ همواره در زمان اخذ وحی گرفتار تنش شدید جسمی میشده است.[29]
به هر روی آغاز وحی نمیتوانسته برای رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ چندان عادی باشد اما نه به قیمت فراموشی سادهترین اصول دینی و عقلی در امر وحی و نبوت. در روایاتی که از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل شده، بر اطمینان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در برخورد با ملک وحی تأکید شده است. آن حضرت در برابر این سؤال که رسولان چگونه رسالت خود را میشناسند فرمود: پرده از برابر آنان کنار میرود.[30] خداوند در قرآن بر این اطمینان تکیه دارد:«قل اننی علی بیّنه من ربّی»[31]، «قُلْ هذه سبیلی اَدْعوا الی الله علی بَصیرهٍ أنا و مَنِ اتبعنی.»[32]
مسأله ای که درباره آغاز وحی، محل اختلاف واقع شده، زمان نزول اولین آیات و تاریخ بعثت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ است. در شماری از روایات مربوط به تحنث رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در غار حرا، آمده است که آن حضرت در ماه رمضان به عبادت در آنجا میپرداخته است. اگر در این سخن تردید نکنیم باید بپذیریم که نخستین آیات سورهی علق در ماه رمضان بر فراز کوه حرا بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شده است. ابن اسحاق این رأی را پذیرفته که نزول نخستین آیات در ماه رمضان بوده است.[33] او به سه آیهی قرآن استشهاد کرده، اول: «ماه رمضان که در آن برای راهنمایی مردم و بیان راه روشن هدایت و جدا ساختن حق از باطل قرآن نازل شده است.»[34] دیگر سوره قدر که در آن فرمود: «ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم». آیه سوم مورد نظر ابن اسحاق تعیین «یوم الفرقان» (روز قرآن) [35] در قرآن است که همان «یوم التقی الجمعان» یعنی روز بدر (17 رمضان) میباشد. در آن آیه آمده است: «و اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز فرقان، که دو گروه به هم رسیدند، نازل کردهایم ایمان آوردهاید، بدانید که هرگاه چیزی به غنیمت گرفتید، خمس آن از آن خدا و پیامبر و ذوالقربی و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است» ابن اسحاق یوم الفرقان را نه روزی که جنگ بدر اتفاق افتاد، بلکه روز قرآن که همان هفدهم رمضان است میداند؛ یعنی روزی که قرآن بر پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شده است. این که هفدهم رمضان از کجا مطرح شده، برگرفته از تطبیق آن بر روز بدر است که در هفدهم رمضان سال دوم هجرت رخ داده است. روایتی از امام باقر ـ علیه السّلام ـ نیز حکایت از آن دارد که نخستین نزول ملک بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ هفدهم رمضان بوده است.[36]
درباره آیه سوره بقره که نزول قرآن را در رمضان دانسته، گفته شده که صراحت در نزول اولین آیات قرآنی دارد، لذا دیگر اقوالی که نزول آیات را در وقت دیگر دانستهاند با این آیه مخالفت دارد.[37] اما برای آیه مزبور توجیهات دیگری نیز شده. از جمله آنکه مقصود، نزول همه قرآن در ماه رمضان در آسمان دنیاست که پس از آن به تدریج بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نازل شده است. شاهد آنکه، در سوره قدر نیز آمده است که قرآن در شب قدر نازل شده و محتمل است که مقصود همه قرآن باشد.[38] میدانیم که همه قرآن نمیتوانسته در همان آغاز وحی بر رسول نازل شده باشد. گویا روایت بیت المعمور که محل نزول قرآن دانسته شده برای رفع همین دشواری بوده است، روایتی که بنا به نظر بسیاری از محققان، به دلیل تشتت در اصل نقلهای مربوط به بیت المعمور قابل قبول نیست.
به هرروی ممکن است گفته شود که نخستین آیات در شب قدر در ماه رمضان نازل شده و آیه نازل شده، تطبیق داده شود. مشکل آن است که چگونه این عقیده اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ که بعثت در بیست و هفتم ماه رجب بوده با نزول نخستین آیات در ماه رمضان قابل جمع است. گویا تنها راه آن است که نخستین آشنایی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ با ملک را پیش از نزول آیات نخست سوره علق بدانیم. این مطلبی که در برخی از نقلها نیز آمده است.[39] بر این اساس، پیش از نزول نخستین آیات، زمینه آشنایی با وحی برای رسول فراهم شده است. برخی از اهل سنت نیز که گفتهاند بعثت در ربیع الاول بوده، به همین ترتیب سخن خود را با نزول نخستین آیات در ماه رمضان جمع کردهاند.[40] در واقع با این نظر، تاریخ بعثت، پیش از نزول اولین آیات دانسته میشود. گفته شده پس از نزول نخستین آیات، برای مدّتی وحی منقطع شده است. درباره این فترت، اقوال متفاوتی هست. سه سال، دو سال و نیم، یک سال،[41] چهل روز (عقیده ابن عباس) ، پانزده روز (ابن جوزی و فرّاء) و سه روز (مقاتل ابن سلیمان).[42]
درباره تعیین دقیق مدت این فترت، نمیتوان اظهار نظر کرد؛ زیرا اختلاف نظر به حدی است که جمع میان آنها ناممکن است. قاعدتاً باید میان نزول سوره علق و سوره مدثّر که گفته شده پس از انقطاع وحی بوده، فاصلهای طولانی باشد.[43] اما اینکه این فاصله چقدر بوده، تنها میتوان گفت که نباید طولانی باشد. درباره فلسفه این فترت گفته شده است که هدف آمادگی روحی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ پس از نزول نخستین آیات بوده است.[44] بعدها نیز چندین بار نزول وحی به تأخیر میافتاد و سبب انگیزش مشرکان بر ملامت میشد که از جمله آنها اشارتی است که در سوره «الضحی» وجود دارد. این سوره نیز از سورههای قدیمی دوره مکه میباشد. در آنجا در برابر ملامت مشرکان به تأخیر وحی بوده که خداوند فرمود: «سوگند به آغاز روز و سوگند به شب چون آرام و در خود شود، که پروردگارت تو را ترک نکرده و بر تو خشم نگرفته است.»[45]
معمولاً نزول وحی بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ همراه با ظهور حالات خاصی در آن حضرت بود. در آن لحظه چهره حضرت برافروخته شده، لرزش بر بدنش عارض میگردید، عرق بر پیشانیاش نشسته و چشمهایش بسته میشد و پس از مدتی به حال اول بازگشته و آیات وحی شده را بر اصحابی که در اطرافش بودند، باز میخواند. در روایتی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ آمده: این نوع وحی در وقتی بوده که خدا بدون واسطه با رسول خود سخن میگفته است.[46] در مواردی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در خواندن آیات شتاب میکرد و لذا خداوند فرمود: «و لا تَعْجَلْ بالقرآنِ مِنْ قبلِ أنْ یُقْضی الَیْک وحْیُهُ و قُلْ ربِّ زِدْنی عِلْماً، و پیش از آنکه وحی به پایان رسد در خواندن قرآن شتاب مکن و بگو: ای پروردگار من، بر علم من بیفزا.»[47] شاید دلیل آن در این آیه آمده باشد که فرمود: « لا تُحَرِّک به لسانَکَ لِتَعْجَلَ بِه، إنّ عَلَیْنا جَمْعَهُ و قرآنَهُ فَإذا قَرَأناهُ فَاتّبعْ قُرآنَهُ، به تعجیل زبان به خواندن قرآن مجنبان، که گرد آوردن و خواندنش بر عهده ماست، چون خواندیمش، تو آن خواندن را پیروی کن».[48]
[1] . ابن هشام دربارهی معنای تحنث میگوید: عرب میگوید: التحنث و التحنف؛ آنان فاء را به ثاء تبدیل کردهاند مثل: جدث و جدف که معنای قبر میباشد (السیره النبویه ج1، ص235) بدین ترتیب اساساً کلمه حنث همان حنف است.
[2] . تاج العروس، ج5، صص225ـ224 گفته شده است که کلمه تحنث معرب یک اصل عبری است که «یحینوت» یا «تحینوث» میباشد. این کلمه در عبری به معنای اعتکاف و توجه به خدا با نماز و دعا میباشد؛ نکـ : تاریخ العرب فی الاسلام، ص163.
[3] . نمونهی دیگر آن این جمله است که «فلانٌ یتجنس»، درباره کسی است که درصدد تطهیر نجاست بر میآید.
[4] . درباره محل دقیق آن نکـ : اخبار مکه، ج2، ص288؛ المعجم البلدان، ج2، ص233، اکنون در محدوده شهر قرار گرفته است.
[5] . اخبار مکه، ج2، ص 281، کتاب مناسک و اماکن طرق الحج و معالم الجزیره، ص 406.
[6] . اخبار مکه، ج1، ص222.
[7] . نکـ : اخبار مکه، ج1، ص 36؛ کتاب اماکن و مناسک طرق الحج. ص 481.
[8] . المغازی، ج2، ص 781.
[9] . السیره النبویه؛ ابن هشام، ج1، ص135.
[10] . انساب الاشراف، ج1، ص105.
[11] . السیره الحلبیه، ج1، ص 237، سبل الهدی و الرشاد، ج2، ص 319، گفتهاند که قریش به آن جهت که اول بار عبدالمطلب در غار حرا تحنث کرده بود، حق تقدم رفتن به غار را برای محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ که نواده او بود حفظ میکردند.
[12] . همان.
[13] . جوامع السیره النبویه، ص 36.
[14] . السیره النبویه، ابن هشام، ج1، ص236؛ سبل الهدی و الرشاد، ج2، ص312؛ در برخی موارد با همسر و گاهی با فرزندان؛ نکـ: السیره الحلبیه، ج1، ص237.
[15] . نکـ : السیره الحلبیه، ج1،صص 237ـ 236.
[16] . سبل الهدی و الرشاد، ج2، ص319.
[17] . السیره النبویه، ابن هشام، ج1،ص 235؛ تاریخ الطبری، ج2، صص 301ـ 300.
[18] . تاریخ الطبری، ج2، صص 299 ـ 298؛ مغازی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ عروه بن زبیر، صص 102، 100؛ دلائل النبوه، بیهقی، ج2، صص 137 ـ135. این نقل را بخاری و مسلم نیز آوردهاند. در برخی مصادر(مثل: دلائل النیوه، ج2،صص 144 ـ 143) مستقیماً از قول زهری روایت شده است.
[19] . همان، صص 300 ـ 299.
[20] . همان، صص 303 ـ302.
[21] . انساب الاشراف، ج1، صص 105 ـ 104 ش 195 ـ 190؛ طبقات الکبری، ج2،صص 195 ـ 194.
[22] . انساب الاشراف، ج1، ص 105، ش 193.
[23] . دلائل النبوه، بیهقی، ج2،ص 139، (در پاورقی از بخاری نیز نقل شده است) درباره دیگر اسناد واقعه نکـ : سبل الهدی و الرشاد، ج2، ص 311.
[24] . دلائل النبوه، ج1، صص 137، 135.
[25] . انساب الاشراف، ج1،ص 104.
[26] . عداس بعدها در جریان طائف مسلمان شد، مورخان در بیان اسلام او هیچ اشارهای به سهم او در مورد آغاز وحی نمیکنند.
[27] . درباره ادعاهای متناقضی که درباره اسلام و کفر وی شده و این که او در همان آغاز مرده یا تا بعد از اجازه یافتن مسلمانان به جنگ زنده بوده و دیگر اخبار آشفته درباره وی نکـ : الصحیح من سیره النبی، ج1، صص 229ـ 228. جالب است که اشعاری از ورقه در باب رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و اسلام نقل کردهاند که محل تردید واقع شده است. نکـ : دلائل النبوه ، ج1،ص 150، البدایه و النهایه، ج3، ص13ـ10؛ سبل الهدی و ارشاد، ج2، صص318ـ317؛ و باز از نکات جالب آنکه: با این که عموماً تصریح به عدم اسلام او شده، از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده که او را در لباس سپید دیده و قاعدتاً بهشتی است (سبل الهدی، ج2، ص 1327)، اما ابوطالب که که تمام دوره بعثت حامی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ بود در آتش است! آشکار است که این اخبار جعلی است.
[28] . الاصابه، ج3، ص 633، ارشاد الساری، ج1، ص 67، به نقل از الصحیح، ج1، صص 289ـ 288.
[29] . در این باره گفته شده: فشار جبرئیل برای آن بود تا توجه رسول را از چیزهای دیگر دورکند، یا برای آن بود تا اهمیت تحمل وحی را به وی بنمایاند؛ وقتی روشن شد که تحمل فشار را دارد بر او وحی را فرو فرستاد، برای توجیهات دیگر نکـ : سبل الهدی و الرشاد، ج2، صص 322ـ 321، خواهیم دید که در نخستین آیات سوره مزمل نیز از وحی به عنوان «قول ثقیل» یاد شده است.
[30] . بحارالانوار، ج11، ص 56، و نکـ : ج18، ص 262؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص 201، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص 49.
[31] . انعام، 57.
[32] . یوسف، 108، طبرسی در نقد روایت نقل شده از جابر بن عبدالله که نوعی واهمه از اولین وحی را به رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نسبت داده میگوید: این صحیح نتواند بود زیرا خداوند جز با دلایل آشکار و نشانههای روشن به رسولش وحی نمیکند، به طوری که رسول مطمئن است که آنچه به او وحی میشود، از ناحیه خداوند است، نکـ : مجمع البیان، ج10، ص 384؛ جواب شامی ( سبل الهدی، ج2، ص 326) از این اشکال به هیچ روی قانع کننده نیست که اطمینان ورقه به نبوت محمد، بیش از اطمینان خود میباشد.
[33] . السیره النبویه، ابن هشام، ج1، صص240ـ239.
[34] . بقره، 185.
[35] . او فرقان را در این آیه به عنوان قرآن گرفته نه روز جدایی حق از باطل.
[36] . طبقات الکبری، ج1، ص194.
[37] . تاریخ العرب فی الاسلام، صص159ـ158.
[38] . این فقط یک احتمال است زیرا نمیتوان گفت که وقتی کلمه قرآن، بکار رفته آیا مقصود همه آن است یا بعض آن. در مواردی مثل سوره مزمل، بر آن مقدار اطلاق شد. که تا آن زمان نازل شده بوده است (و رتّل القرآن ترتیلا)، در این صورت احتمال متن قابل قبول است، چون مقصود، همان مقداری بوده که تا آن زمان نازل شده بود است.
[39] . الصحیح، ج1، ص195.
[40] . سبل الهدی و الرشاد، ج2، ص340.
[41] . این عقیده دکتر رامیار است نکـ : تاریخ قرآن، ص75.
[42] . سبل الهدی و الرشاد، ج2، ص363 شامی عقیده آخرین را قرین به صحت دانستهاند.
[43] . انساب الاشراف، ج1، ص108، قول دیگر اینکه بعد از انقطاع وحی اولین سورهای که نازل شد سوره «الضحی» بود، صص108ـ109 و در ص 109 از ابن عباس نقل شده که، اولین سوره علق و بعد از آن نون و القلم و آنگاه مدثر و مزمل نازل شده است.
[44] . نکـ : تاریخ قرآن، رامیار، صص73ـ72.
[45] . الضحی، 1ـ3؛ ابن اسحاق این آیات را مربوط به همان فترتی میداند که پس از نزول اولین آیات مطرح شده (السیره النبویه، ج1، ص241) اما برخی آن را نمیپذیرند و سوره مدثر را سوره اول بعد از فترت میدانند.
[46] . بحار الانوار، ج18، صص256،268.
[47] . طه، 114.
[48] . القیامه، 19ـ17.
رسول جعفریان- تاریخ سیاسی اسلام، ج 1، ص225