امام شناسى ملاصدرا(1)

امام شناسى ملاصدرا(1)

نویسنده: معصومه سالاری راد ، جواد صالحی

بررسی امامت در آثار صدرالمتالهین و حکمت متعالیه

مقدمه:
در فرهنگ شیعی در کنار معرفت به توحید و نبوت، هیچ اصلی به اهمیت و عظمت اصل امامت نمی رسد. امامت، رکن عظیم تشیع، محور وحدت امت، نگهبان گوهر ناب دین و تداوم بخش خط رسالت است. امامت در لغت به معنای دوستی ، یاری دادن، به دست گرفتن کاری، فرماندهی کردن و … است . و در اصطلاح، منصب الهی و خدادادی است که دربرگیرنده همه فضیلت ها و کمالات انسانی است. طبق این تعریف، امامان معصوم (علیهم السلام) از سوی خداوند و به وسیله پیامبر (ص) تعیین می شوند و دارای همان فضایل و امتیازات پیامبر (ص)، بجز مقام نبوت هستند.
امامت، همانند نبوت به دو قسم است: امامت عامه و امامت خاصه. امامت عامه؛ یعنی مجموعه فضایل و ویژگی هایی که مختص به یک امام نیست، بلکه مشترک میان همه افرادی است که در منصب امامت قرار دارند. امامت خاصه؛ خصائص و اموری که مختص به امام خاصی است. همان طور که در بحث نبوت عامه پرسش هایی؛ از قبیل ضرورت وجود سفیر و واسطه بین خدا و خلق (که همان نبی و پیغمبر است) چیست؟ پیامبر باید واجد چه اوصافی باشد؟ راه شناخت پیغمبر کدام است؟ دلایل اثبات نبوت پیامبر کدامند؟ و … وجود دارد، در باب امامت عامه نیز این سوالات مطرح می شود.
حکمت متعالیه در کنار دیگر مکاتب فلسفی نقش برجسته ای در تاریخ فلسفه اسلامی به خود اختصاص داده است. صرف نظر از امتیاز مهمی که از سایر علوم الهی؛ مانند عرفان نظری، حکمت مشاء و اشراق، کلام و حدیث دارد، جامعیت این مکتب در این است که برخلاف سایر علوم، اهل شهود را در کنار اهل بحث به علم یقینی می رساند. علاوه بر آن، حکمت متعالیه مجموعه علوم شهودی و عقلی نیست، که اگر کسی از هر کدام به اندازه کافی آگاهی داشته باشد حکیم متأله باشد، بلکه حکمت متعالیه حقیقت بسیطه ای است که به سبب این بساطت، کمال های علوم ذکر شده را به نحو احسن و اکمل دارا است.
اصول بنیادین این مکتب در قرن دهم هجری توسط ملاصدرای شیرازی تنظیم شد و ایشان به تبیین بسیاری از اصول و مسائل دینی پرداختند، که برخی از این مسائل عبارتند از: در این مکتب عمر حقیقی هر انسانی را همان حرکت جوهری وی تشکیل می دهد. اصالت از آن وجود است و این وجود اصیل، واحد است و نه کثیر و بسیط و نه مرکب و قبل از رسیدن به تجرد تام ، دائماً در سیلان و دگرگونی است (حرکت جوهری). این وجودپیوسته در پرتو تحول درونی از جسمانیت به تجرد می رسد و به مرحله ای می رسد که جامع همه معارف الهی و در برگیرنده تمام کمالات و فضایل میشود. این مرحله تحت عنوان انسان کامل نام گرفته است. مصداق انسان کامل شخص نبی و امام است. صدرالمتالهین به عنوان یک حکیم متأله شیعی، بر پایه استدلال و شهود، در مهم ترین آثار فلسفی اش؛ همچون اسفار، شرح اصول کافی و مفاتیح الغیب به بررسی ابعاد مسأله امامت پرداخته است. در این نوشتار سعی بر این است که مهم ترین سوالات طرح شده در باب امامت عامه بر طبق موازین حکمت متعالیه (که توسط ملاصدرا تبیین شده) طرح و بررسی شود.

1. معنا و مفهوم امامت
امام رضا (ع) فرموده اند :
« ان الامامه اجل قدراً و اعظم شاناً من ان یبلغها الناس بعقولهم او ینالوها بآرائهم او یقیموا اماماً باختیارهم؛ شان امامت برتر و بالاتر از آن است که با عقل و اندیشه عادی بتوان شناخت یا با رای و نظر مردم آن را به دست آورد یا با تعیین و انتخاب مردم آن را تعیین کرد».
امام، واژه عربی است و به معنای پیشوا، پیشرو، سرپرست و مقتدا می باشد. غالباً این واژه نزد عرب، چیزی است که پیروی و اطاعت
می شود؛ اعم از این که آن چیز، انسان باشد که افعال و گفتارش پیروی می شود، یا کتاب؛ خواه به حق باشد یا به باطل. اما در اصطلاح متکلمان، واژه امامت و امام دارای مؤلفه های متعددی است که عبارتند از:

الف. جانشینی پیامبر:
امام، فردی است که بعد از پیامبر جانشین وی می شود. کسانی که در تعریف امامت صرفاً قید جانشینی پیامبر را ذکر کرده اند، معتقدند که امام کسی است که بعد از پیامبر بر مسند خلافت می نشیند. از دیدگاه آنها دارنده این مقام هر شخصی می تواند باشد. آنها به نوعی امامت را با خلافت پیوند زده اند و از نقطه نظر آنها لزومی ندارد که امام مانند پیامبر معصوم باشد و اوصافی را داشته باشد که پیامبر (ص) واجد آنها بوده است.

ب. ریاست عامه:
«الامام رئاسه عامه فی الامور الدین و الدنیا».
اغلب متکلمان ریاست عامه یا ولایت بر همگان را در تعریف امامت آورده اند. برخی از علمای شیعه معتقدند: پیامبر (ص) به اعتبار پیامبری اش ولایت و تصرف در امور امت ندارد. این عده تصرف در امور امت را جزء جدایی ناپذیر امامت می دانند. برخی از علما قید
«حفاظت از شریعت» را در تعریف امامت ذکر کرده اند. مراد آنها این
است که حفظ شریعت به معنای استمرار نبوت در دین خاتم و نگهبانی آن است.

ج. واجب الاطاعه بودن
واژه «ولایت و سرپرستی» در تعریف امامت، معنای وجوب اطاعت را به دنبال دارد. تصریح به این قید در تعریف امامت، تاکید بر این است که امام صرفاً راهنما نیست، بلکه والی و پیشوا نیز هست. در واقع هر امامی واجب الاطاعه است و این وجوب منحصراً مفهوم حقوقی ندارد، بلکه مفهوم دینی دارد و بدین معناست که «عدم اطاعت از امام گناه می باشد.»
بنابراین امامت را این گونه می توان تعریف کرد :
ریاست عامه دینی امت مسلمان در امور دینی و دنیوی، و به گونه ای است که به جانشینی پیامبر (ص) و برایحفظ و تداوم شریعت الهی است.

2. صفات ائمه اطهار(علیهم السلام) و مبانی فلسفی آنها
چنان چه ذکر شد، امامت یکی از اصول اعتقادی پیروان مکتب تشیع است. از دیدگاه این مکتب جانشین پیامبر(ص) باید دارای صفاتی باشد که به طور کلی عبارتند از:
1. مقام امامت، مرتبط با استعداد و قابلیت عینی خاصی است که این قابلیت محصول عنایت الهی است، لذا اکتساب شخص یا انتصاب و انتخاب مردم هیچ نقشی در تحقق آن ندارد.
2. امام دائماً توسط الهام و امداد غیبی مورد حمایت و تایید است. به همین دلیل است که در هر زمانی، امام از بالاترین درجه علم و آگاهی برخوردار است و تمام مصالح و اسرار سعادت مردم زمان خود را می داند.
3. امام ناظر بر همه حوادث و رفتار تمام موجودات است.
4. امام دارای ویژگی عصمت است، لذا در هر عصری امام از بالاترین درجه فضیلت اخلاقی و عملی برخوردار است.
5. امام دارای قدرت خارق العاده ای است که می تواند کارهایی را در قالب معجزه و کرامت در حوزه علم و عمل انجام دهد.
6. در هر عصر و زمانی صرفاً یک فرد تحت عنوان امام، مرجع دین و دنیای مردم است.
7. مادامی که انسانها بر روی کره زمین وجود دارند، ولو این که تنها یک انسان موجود باشد، جهان خالی از امام نخواهد بود.
8. پیروی از امام در ظاهر و باطن و در امور مرتبط با دنیا و آخرت موجب سعادت و مخالفت با وی عامل شقاوت و بدبختی است.
بعد از ذکر مهم ترین صفات امام، آنچه اهمیت فراوان دارد، بیان مبانی فلسفی این صفات است. منظور از مبانی فلسفی، این است که مبنای واقعیت و عینیت این صفات در وجود امام چیست؟ و این که چرا این خصوصیات در وجود امام به یکدیگر پیوند می خورند؟
لازم به ذکر است که اوصاف و ویژگیهای ائمه اطهار (علیهم السلام) در کتب کلامی با استناد به مبانی کلامی اثبات شده اند. مانند: استناد به قاعده «لطف»، استناد به نقل ، بهره گیری از اصل «قبح تقدم مفضول بر فاضل» و استدلال بر عصمت امام و وجوب عصمت امام. اما در این نوشته هدف ما تبیین مقام امامت و اوصاف امام بر مبنای اصول فلسفی حکمت متعالیه است. در همین راستا توجه به چند اصل و مبنای فلسفی ضروری به نظر می رسد.
الف. جهان هستی دارای سلسله مراتب و درجاتی است که این مراتب در دو جهت قابل طرح هستند:
1. قوس صعود؛ 2. قوس نزول. در قوس نزول بعد از واجب تعالی که مبدأ هستی است، عالم عقول و مجردات تام و بعد از آن، عالم مثال و در نهایت بعد از عالم مثال، جهان ماده واقع شده است. در قوس صعود، ابتدا عالم ماده واقع شده، بعد از آن عالم مثال و از جهان مثال به عالم مجردات و سپس مبدأ هستی می رسیم.
قوس نزول لازمه نظام علیت در جهان هستی است. بر اساس تعالیم حکمت متعالیه و بنابر اصل علیت، به خاطر ضعف وجودی معلول نسبت به علت خود، هرچه از مبدأ هستی دور می شویم مرتبه وجودی موجودات ضعیف تر می شود. به اعتقاد ملاصدرا مبنای قوس صعود، حرکت بنیادی و جوهری عالم هستی است. بنابر حرکت جوهری، تمام عالم هستی؛ اعم از ریز و درشت، یک پارچه در حال خروج از قوه به فعل میباشد و فعلیت تام جز با رسیدن به مرحله تجرد تام امکان پذیر نیست. بنابراین حرکت عالم هستی، به خودی خود جهان ماده را در مسیر نیل به تجرد قرار می دهد.
ب. موضوع تحول و تبدل یک موجود مادی به موجود مجرد و غیرمادی، بدون فرض و قبول اصل اساسی «کون جامع» بودن انسان، امکان پذیر نیست.
این اصل بدین معناست که در عالم هستی، هر موجودی حد معین وجودی ای دارد، اما یکی از موجودات که همان انسان است، دربردارنده تمام حدود عالم هستی است. به همین دلیل وی را عالم صغیر نیز می گویند. این مضمون ضمن بیتی که منسوب به حضرت علی (ع) است، چنین ذکر گردیده است: «و تحسب انک جرم صغیر وفیک انطوی العالم الاکبر».
بنابراین از میان موجودات عالم، تنها انسان میتواند میان جهان ماده و عالم مجردات رابطه برقرار سازد. درواقع انسان، پل پیوند تمام عوالم و درجات متعدد جهان هستی است. وجود انسان بستر حرکتی است که از قوه بی نهایت تا فعلیت لایتناهی در سیلان است و قوس صعود از پایین ترین درجه تا بالاترین درجه آن در وجود انسان تحقق یافته که عبارتند از:
1. حرکت از ضعیف ترین مرحله جماد تا بالاترین مرتبه آن؛
2. عبور از مرتبه جمادی و رسیدن به مرحله نباتی و سیر در تمام مراحل نباتی و رسیدن به عالی ترین آن؛
3. رسیدن به مرحله حیوان و پیمودن تمام مراحل حیوانیت؛
4. انتقال از مرحله حیوانیت به عالم انسان و طی منازل انسانیت و رسیدن به درجه تجرد و راه یافتن به آستان حق تعالی؛
5. فنای در حق و بقای در آن.
ج. بر طبق اصل «اصالت وجود» وجود، سرچشمه و اصل تمام آثار و خواص است؛ زیرا اصالت به معنای «منشأ آثار بودن» است، چون که وجود، تحقق خارجی دارد و حقیقت آن مشکک و ذومراتب است. پس فعل، اثر، خیرات و کمالات، اوصافی هستند که منشأ آنها حقیقت وجود است و این آثار، ذاتی وجود و از آن جدایی ناپذیرند. از آنجا که حقیقت وجود دارای تشکیک و ذو مراتب است، آثار وجود هم شدت و ضعف دارند، مثلاً علم، قدرت، حیات و … در واجب تعالی با قدرت، علم و حیات موجود در عقول و نفوس برابر نیست. درواقع همه مراحل و درجات وجود دارای کمالات و اوصاف حقیقی وجود هستند. با این تفاوت که همه آنها در این دارندگی یکسان نیستند و هیچ درجه ای از وجود خالی از این خواص نیست.
صدرای شیرازی پی بردن به این مطلب مهم را از مختصات فلسفه خود دانسته و بیان می دارد که حکمای قبل از خودش خصوصاً ابن سینا از توجه به این اصل مهم بازمانده اند و در عین حال توجه عرفا به این موضوع را می پذیرد.
بنابراین حس و حرکت در درجه حیوانات و ادراک کلیات در مرتبه انسان تحقق دارد. پس فاعلیت الهی صرفاً در مرتبه مجردات امکان پذیر است و اجسام و حتی نفوس از این ویژگی بی بهره اند. علاوه بر ملاصدرا، حکمایی از قبیل ابن سینا، شیخ اشراق و … همچنین عرفای اسلام؛ از قبیل ابن عربی به این حقیقت (که صرفاً وجود مجرد فاعل الهی و ایجاد کننده وجود است و سایر موجودات صرفاً فاعل طبیعی اند) اشاره کرده اند.
بنابراین در وجود انسان که «کون جامع» است، مرز تجرد و مادیت شکسته می شود. تمام اوصاف و آثار همه مراتب و درجات وجود، در وجود فردی از افراد انسان امکان تحقق دارد و هر فردی از افراد بشر بر اساس مساله «کون جامع» و حرکت جوهری، همه مراتب (از نازل ترین مرتبه وجود تا عالی ترین مراتب آن) را در حیطه و قلمرو وجودی خود دارد. با این توضیح اگرچه تمام پدیده های عالم در مسیر تکامل اند، اما این تکامل صرفاً در وجود انسان است که می تواند به نهایت خود که همان تجرد است برسد.
د. اساس حرکت جوهری بر حرکت مجموعه جهان ماده است و هر حرکتی به خودی خود مستلزم تکامل و اشتداد است. از آن جایی که حرکت، خروج از قوه به فعلیت است، پس هدف نهایی حرکت، رسیدن به فعلیت تام (تجرد) میباشد. بنابراین، تمام عالم هستی در مسیر تجرد در حرکت است و این هدف نهایی صرفاً در وجود انسان تحقق می یابد و در سایر پدیده های عالم با فساد آن پدیده و انتقال اجزای آن به قلمرو وجودی انسان، امکان پذیر است. یعنی هدف حرکت در سایر پدیده ها رسیدن به انسان است. شیخ اشراق به نقل از بودا و حکمای باستانی، پیدایش نفس و حیات را در انسان امکان پذیر دانسته و حیات انواع دیگر موجودات را بر اساس تناسخ، نشأت گرفته از حیات انسان می داند.
بنابراین هرگاه که مرتبه وجود، درجه ای غیرعادی باشد (وجود معصوم) آثار و لوازم آن نیز خارق العاده خواهد بود. این جاست که معرفت در حد اعجاز (وحی و الهام) و تأثیر در حد اعجاز (معجزه و کرامت) و اراده و رفتار در حد اعجاز (خلق عظیم و عصمت) به هم پیوند میخورند. اما این ارتباط و پیوند، پیوندی کلامی و اعتباری نیست، بلکه ارتباطی فلسفی و حقیقی است، پیوندی بر اساس واقعیت و «استها» میباشد، نه «بایدها» و این مطلب همان مبنای فلسفی ارتباط صفات ائمه اطهار(علیهم السلام) با وجود امام و در نهایت پیوند آن لوازم و اوصاف با یکدیگر است.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید