نویسنده: روبرت الیوت
مترجم: مرضیه سلیمانی
توجیه اخلاق زیست محیطی
فهمیدن آنچه که درباره ادعای قابل ملاحظه و مهم بودن انسانها (به لحاظ اخلاقی) ناگزیر است. چندان مشکل نیست. روشنتر از همه دلایل، انسانها مهماند چون علایقی دارند که ممکن است بدانها آسیب رسد یا موجبات ارتقایشان فراهم آید. این علایق بر پایه ظرفیتهای انسانها پیریزی شدهاند. مثلا ظرفیت تجربه لذت و الم، ظرفیت انتخاب عقلانی، ظرفیت عمل آزاد. و دلیل کمتر بدیهی این که انسانها قابل ملاحظهاند به دلیل ویژگیهایی که به علایق آنها به چیزهایی که خود انسانها سهم عمدهای در آن دارند، پروبال نمیدهند. به عنوان مثال، ممکن است گفته شود که هر چیزی که خصلت یک موجود زنده پیچیده بودن را داراست، تا این اندازه، به لحاظ ذاتی ارزشمند است که در واقع تو گویی گفته شده یک دلیل اخلاقی برای حفاظت از آن چیز، به خاطر خودش، فینفسه و مستقل از هر آنچه که این چیز در خدمت آن است، وجود دارد.
آنچه که در خصوص یک اخلاق انسان – محور ناگزیر است، ما را به سمت یک اخلاق جانور- محور میکشاند،احتمالا به جلوتر. یکپارچگی و پرهیزگری بازشناختهای یکسویه اخلاقی، تغییر از یک اخلاق انسان محور به یک اخلاق جانور محور را موجب میشود.
همچنین، در اندیشیدن درباره غیرانسانها ما میتوانیم برای ملاحظهپذیری اخلاقی، دلایل جدیدی بیابیم. به عنوان مثال غیر انسانها میتوانند دارای ویژگیهای هنرشناسانهای همچون زیبایی باشند که ممکن است ما فکر کنیم آنها را به لحاظ اخلاقی قابل ملاحظه ساخته است. همچنین این جا نقطهای است که آنها به لحاظ اخلاقی مهماند نه به این دلیل که علایقی دارند بلکه به این علت که دارای برخی خصلتهایند که آنها را واجد ارزش ذاتی میسازد.
آیا دلایلی که در حمایت از اخلاق جانور- محور اقامه میشوند، در خصوص اخلاق زندگی- محور هم صادقند؟ اگر بتوان گفت که گیاهان ( و اکوسیستمها یا زیست کره) دارای علایقند،علایقی مثل علاقه به وجود مستمر، پس شاید اینگونهاند. مفهوم علاقه معمولا در چارچوب چیزی توصیف میشود که فینفسه دارای یک خوبی است و میتواند آسیبدیده یا ارتقا یابد. برخی ادعا میکنند که گیاهان به خودی خود دارای حسنند.
مثلا حسن یک درخت با مواد غذایی کافی برای رشد متداولش ارتقا یافته و هنگامی که از مواد غذایی محروم بماند،آسیب میبیند. خوبی یک گیاه با نوع آن تعیین میشود، یا گونهای که آن گیاه به لحاظ سازمان بیولوژیکی نمونهای از آن است، با آنچه که آن گیاه به خاطر آن، عضو در حال رشد نوع خود به شمار میرود. گیاهان دارای نقطه نظری نیستند که از آن نقطهنظر جهان را تجربه کنند. در مورد یک درخت مهم نیست که از کم آبی پژمرده شده و بمیرد،اما در مورد کانگورو این موضوع مهم است. در حالی که گیاهان اهداف مقاصد طبیعی دارند. در مورد آن اهداف هیچ نگرشی نداشته و پیشروی به سوی آن مقاصد چیزی نیست که به تجربهشان درآید.
برخی میاندیشند همین تفاوت است که با فراهم آوردن یک راه میانبر غیر یکسویه- از یک اخلاق جانور محور به یک اخلاق زندگی محور آن رانش و گرایش را متوقف میسازد.
حتی اگر انکار شود که گیاهان هم دارای علایقاند،به هر حال از این سخن نمیتوان چنین نتیجه گرفت که پس گیاهان به لحاظ اخلاقی مهم و قابل ملاحظه نیستند. به خاطر بیاورید که دلایلی پیشنهاد شد (اگرچه این دلایل ارتباطی با علایق نداشتند) که به خاطر آنها انسانها و غیر انسانها به لحاظ اخلاقی قابل ملاحظهاند، این دلایل با ویژگی یک موجود زنده پیچیده بودن و نیز خصلت زیبا بودن مرتبط بودند. گیاهان می توانند دارای این خصوصیات باشند و اگر حیوانات به خاطر داشتن این دو ویژگی به لحاظ اخلاقی مهم و قابل ملاحظه اند، پس گیاهان هم همینطورند. کلید دفاع از اخلاقی مثل اخلاق زندگی محور به اثبات رساندن این مطلب است که خصلتهایی که در موردشان به قضاوت نشستهایم، به لحاظ ذاتی ارزشمندند.
آیا در دفاع از اخلاق زندگی محور که ما را به سمت یک اخلاق همه چیز میراند، میتوان چیزی گفت؟ ویژگی یک موجود زنده پیچیده در مورد صخرهها و پدیدههایی مشابه آنها صدق نمیکند. اما یک خصلت مرتبط، یعنی ویژگی یک دستگاه پیچیده، میتواند مجموعهای از موجودات غیرزندهای را دربرگیرد که ارتباطاتی خاص با یکدیگر را به نمایش میگذارند. اگر این پیچیدگی سازمانی – فی نفسه- است که یک چیز را به لحاظ اخلاقی مهم و قابل ملاحظه میسازد، پس برخی موجودات فاقد جان هم میتوانند از منظر اخلاقی مورد ملاحظه قرار گیرند؛ به عنوان مثال اجرامی که منظومه شمسی را میسازند و الگوهای هواشناسی در مورد یک صخره یا یک برف دانه. ارتباط این پیشنهاد با مورد کاکادو، در میان سایر موارد، بستگی تام دارد به اینکه آیا اکوسیستمها را میتوان به عنوان موجوداتی زنده مورد نظر قرارداد یا خیر؟ اگر خیر، پس این اکوسیستمها موجودات بیجان هستند که پیچیدگی را به نمایش میگذارند و – مطابق پیشنهاد بالا- از منظر اخلاقی مهم و قابل ملاحظهاند. این واقعیت که اکوسیستمها به لحاظ اخلاقی قابل ملاحظهاند، دلیلی اخلاقی برای مخالفت با استخراج معادن به دست میدهد. یا بار دیگر،میتوانیم قضاوت کنیم که یکی از دلایلی که ما میاندیشیم موجودات زنده به لحاظ اخلاقی قابل ملاحظهاند این است که آنها مصداق زیباییاند. در برخی موارد، ممکن است زیبایی مصداقی از یک چیز کلیتر یا تمثیلی از ویژگیهای ظاهری باشد، همانگونه که در مورد ببرها، والها، ارکیدهها و پروته آنها(8) اینگونه است. علاوه بر این، زیبایی میتواند در خاصترین جزئیات عملکرد بیولوژیکی یک چیز نمود پیدا کند.
اکنون، برخی موجودات فاقد جان مثل گردالهها و تختهسنگها، تلماسهها، قمرهای بیحیات و کوههای یخ را میتوان زیبا نامید. در این صورت، اگر تمثیل و نماد زیبایی مبنایی برای نسبت دادن ملاحظهپذیری اخلاقی به موجدات زنده است، پس حداقل برخی چیزهای فاقد حیات هم به لحاظ اخلاقی ملاحظه پذیرند. این ادعا که زیبا بودن، معیاری برای ملاحظهپذیری اخلاقی است، البته محل بحث و اختلاف است؛ اما به هر حال برخی اندیشمندان- از جمله رالستون، 1988- قویا از آن حمایت کردهاند. مخالفان این نظریه نوعاً چنین استدلال میکنند که درک و ستایش زیبایی بیش از خود زیبایی دارای اهمیت اخلاقی است.
بدین ترتیب، یکی از طرقی که در آن حرکت از یک اخلاق به اخلاق دیگر به انجام میرسد، پیدا کردن اسباب ملاحظهپذیری اخلاقی در آن اخلاق خاص و اثبات این امر است که کاربرد دقیق و جدی آن، ما را به نوع دیگری از اخلاق رهنمون میسازد. راه دیگر، روشن ساختن این موضوع است که ویژگیهای جدید و به لحاظ اخلاقی در خوری وجود دارند که اخلاق تحدیدیتر را به گونهای توجیه ناپذیر نادیده میگیرند. یکی از این ویژگیها میتواند خصلت یک ابژه طبیعی بودن باشد که ابژهای است که محصول تولیدی فرهنگ و تکنولوژی انسانی نیست. صخرهها ابژههایی طبیعیاند و بنابراین – بر طبق این نظریه- انهدام آنها عملی خطا خواهد بود . در اینجا ما با ویژگیهای دیگری هم سرو کار داریم مثلاً خصوصیات، نمایش تنوع اجزاء، ادغام کارکردی اجزاء، در معرض دید گذاشتن هماهنگی و دستگاهی خود- تنظیم بودن. این گروه اخیر ویژگیها- اگر به عنوان سبب سازهای ملاحظهپذیری اخلاقی در نظر گرفته شوند – ما را در جهت کلیت باوری زیستبومی یا در مسیر اخلاق ترکیبی پیش میبرند. این بدان علت است که این ویژگیها، خصایصی هستند که فیالذات مصداق اکوسیستمها و زیست کرهاند. اگر ما بپذیریم که این ویژگیها سبب سازهای ملاحظهپذیری اخلاقی اند، در آن صورت – علاوه بر هر دلیل دیگری که میتوانیم از دیگر اخلاقها مورد ملاحظه استتاج کنیم – دلیلی در دست داریم تا با استناد به آن در مقابل سیاستهایی ایستادگی کنیم که به اختلال و آشفتگی اکوسیستمها منجر میشود.
حال چگونه میتوانیم تصمیم بگیریم که سببسازهای داوطلب برای ملاحظهپذیری اخلاقی، حقیقتاً سبب سازند؟ طبیعی بودن و نمایش تنوع اجزاء را در نظر بگیرید. تصور کنید که یک استخراج معدنی خاص، مستلزم تخریب گروهی از درختها در یک برون زد صخرهای و نیز انهدام خود برون زد است. طرفداران محیط زیست اعتراض میکنند که این کار، فقدان جبرانناپذیر یک ارزش را در پی خواهد داشت. شرکت متصدی استخراج و بهرهبرداری از معادن وعده میدهد که برونزدهای مصنوعی بسازد و آنها را به طور دستساز بازسازی کند، همچنین به جای درختهای منهدم شده، درختهای پلاستیکی از همان نوع بکارد. این تکه از محیط زیست مصنوعی، آنقدر معمولی و غیرقابل تشخیص خواهد بود که تنها با تجزیه و تحلیلهای آزمایشگاهی میتوان بین آنها و اصل طبیعیشان تفکیک قایل شد. همچنین این قطعه دست ساز از محیط زیست دقیقاً دارای همان جاذبه زیستگاههای طبیعی برای نگریستن به آن است، هیچ حیوانی در آن آسیب نمیبیند و هیچ اکوسیستمی هم دچار اختلال نمیشود. نه اخلاق انسان- محور و نه اخلاق جانور – محور، هیچکدام فضایی برای پاسخ یک طرفدار محیط زیست فراهم نمیآورند. اخلاق زندگی محور هم فقط تا اندازهای این فضا را آماده میکند که شکوه و گلایه از کشتن درختان جاندار را جایز میشمارد. به هر حال، به نظر نمیرسد برای برخی این تنها چیزی باشد که به لحاظ اخلاقی از طرح و نقشه شرکتهای استخراج معادن چندان چیزی کم ندارد. آیا این تردید اخلاقی بدان دلیل نیست که طبیعت را با عوامل مصنوعی جایگزین کرده است؟ موردی اصلاح یا دستکاری شده را تصور کنید که در آن تنها یک برون زد صخرهای – عاری از زندگی- منتقل و بعداً با صخرهای مصنوعی جایگزین شده است. اینجا دیگر حتی اخلاق زندگی- محور هم گلایه در مورد اخلاقی بودن این مورد را جایز نمیشمارد.
برخی از مردم فکر میکنند که حتی در موارد دستکاری شده، شرکت بهرهبرداری و استخراج معادن کاری میکند که یک عیب اخلاقی بدان ضمیمه میشود. اگر این اندیشه پایدار و مستدام باشد، محملی برای حمایت از گونهای اخلاق همه چیز فراهم میآورد که در درون قلمرو خویش همه اقلام طبیعی را داراست. اطمینان کامل از منبع این عقیده که طبیعی بودن، عامل سبب ساز ملاحظهپذیری اخلاقی است، کاری است بس مشکل (اگر ما به این مفهوم پایبند باشیم). ممکن است که ما بیندیشیم در مورد برونزدهای مصنوعی چیزی مشکوک وجود دارد چرا که نمیتوانیم این تصور را از خودمان دور کنیم که به هر حال این برونزد، به گونهای قابل تشخیص از مشابه طبیعیاش متفاوت است یا از این عقیده فاصله گیریم که این برون زد مصنوعی به علایق حیوانات آسیب میرساند و یا به اختلالات اکوسیستمی منجر خواهد شد. اگر این دلایل، سرچشمه عقیده ما باشند، پس در آن صورت ما مبنایی برای این نقطه نظر نداریم که طبیعی بودن عامل سبب ساز ملاحظهپذیری اخلاقی است. اما امکان دیگری هم هست که باید در موردش هشدار داد. طبیعی بودن می تواند، یک سبب ساز مشروط باشد، که برای سبب ساز بودن نیازمند حضور برخی ویژگیهای دیگر مثلاً پیچدگی است. بدین ترتیب، این آیتم های طبیعی نیستند که به لحاظ اخلاقی ملاحظهپذیرند بلکه چیزهایی به لحاظ اخلاقی قابل ملاحظهاند که هم طبیعی و هم پیچیدهاند.
ویژگی متنوع بودن در اجزاء را در نظر بگیرید. آیا این خصیصه، سبب ساز ملاحظهپذیری اخلاقی است؟ در اینجا ما میتوانیم منطقهای پوشیده از جنگلهای استوایی را با منطقهای مقایسه کنیم که از وجود این جنگلها پاک شده و به زیر کشت رفته است. کدام یک از این مناطق فی نفسه ارزشمندتر است؟ ما باید دوباره خویشتن را از اندیشهها و تصورات خاص دور نگه داریم؛ مثلا از این تصور که پاکتراشی جنگلهای بارانی، با علایق بلند مدت انسان در تضاد و تخالف است. یا این اندیشه که حیوانات وحشی در طول پاکتراشی این جنگلها دچار رنج و تعب میشوند و یا این که مردم بومی آن منطقه مجبور به جابهجایی خواهند شد. با این حساب، بسیاری خواهند گفت که جنگلهای استوایی ارزشمندتر از منطقه زیر کشت رفته است. حالا تصور کنید که فقط میتوان یکی از این مناطق را در برابر تخریبهای عظیم مورد محافظت قرار داد. بسیاری خواهند گفت (انها را فقط در موضع خودشان در نظر بگیرید) که باید جنگلهای بارانی را حفظ کرد. به علاوه یکی از دلایل ارائه دهنده تنوع بیشتریاند و با الگویی پیچیدهتر و غنیتر تشکیل شدهاند. البته دلایل دیگری هم میتوان اقامه کرد، از جمله این که جنگلهای بارانی دارای ویژگیهای زیبایی شناسانهای هستند که مناطق زراعی فاقد آنهایند. در ضمن، تمایل ما به نسبت دادن ویژگیهای زیبایی شناسانه – مثل خود زیبایی- به جنگل استوایی، میتواند کاملاً بستگی به این داشته باشد که آیا ما درکی از این جنگل به عنوان دستگاهی اکولوژیکی داریم یا خیر: دانستن اینکه چگونه این اجزاء- که در هماهنگی کامل برای حفظ این کل با هم کار میکنند – میتوانند در مشاهده این کل به عنوان یک چیز زیبا به ما یاری رسانند. این نوع دلایل را همچون دلایلی برای اجتناب از فرسایش زیستمحیطی قلمداد کردن، مبنایی برای گونهای اخلاق زیستمحیطی به دست میدهد. که مرزهای حدود تعریف آن فراتر از یک اخلاق انسان محور ، جانور محور و احتمالاً زندگی محور خواهد بود.
حتی اگر ما به عنوان مثال بپذیریم که زیستبومهای کاکادو به لحاظ اخلاقی مهم و قابل ملاحظهاند، چگونه قادر خواهیم بود آن را در مقابل علایق انسانی (یا دیگر علایق) مهم قلمداد کنیم؟ گام اول در این راه این است که از خود بپرسیم آیا راههای جایگزینی برای راضای علایق انسان وجود دارد یا خیر؟ اغلب موارد، بله ، وجود دارد. به علاوه دستکاری اکوسیستمها در اغلب مواقع با علایق بلند مدت انسانی در تخالف است. گاهی اوقات مواردی از مجادلههای ناب و اصیل وجود دارند که ملاحظات مختلف اخلاقی به جهتهای مختلفی منجر میشود. در اینجا ما باید ملاحظات در خور اخلاقی را به دقت برشمریم و از خود بپرسیم که دلیل اهمیت آنها چیست و سپس به نوعی قضاوت همه جانبه بپردازیم.
هیچ ارزیابی سرنوشتسازی در دسترس نیست که ما را در این قضاوت یاری رساند. نه صحیح است که بگوییم انسانها باید همیشه مقدم بر همه چیز بوده و از همه چیز بیشتر اهمیت داشته باشند و نه درست است که بگوییم حفظ و نگهداری این اکوسیستم همیشه مهمتر از حمایت و حراست از هرگونه علایق انسانی است. مع هذا مواردی مانند کاکادو هست که سیاستهای مناسب اخلاقی در آنجا به قدر کافی روشن و گویا هستند.
فهرست منابع:
Attfield, R: The Ethics of environmental Concern (Oxford: Blackwell, 1983).
Baxter, W. F. : People or Penguins: the Case for Optimal Pollution (NewYork: Columbia University Press, 1974).
Callicott, J. B.: <Elements of an environmental ethic: moral considerabillity and the biotic community>, Environmental Ethics, 1 (1979), 71- 81.
Goodpaster, K.: <On being morally considerable>, Journal of Philosophy, 75 (1978), 308- 25.
Naess, A.: <Self- realisation in mixed communities of humans, bears, sheep and wolves>, lnquiry, 22 (1979), 231- 42.
Morton, B.: Why Presserve Natural Variety? (Princeton: Prin- ceton University Press, 1988).
Rolston III, H.: Environmental Ethics: Duties to and values in the Natural World (Philadelphia: Temple University Press, 1988).
Taylor, P.: Respect for Nature (Princeton: Princeton University Press, 1986).
VanDeVeer, D. and Pierce, C., eds.: People, Penguins and Plastic Trees: Basic lssues in Environmental Ethics (Belmont, Cal.: Wadsworth, 1986).
منابع برای مطالعه بیشتر:
Elliot, R. and Arran, G., eds.:Envrionmental Phillosophy: A Collection of Readings (St Lucia:University of Queensiand Prees, 1983).
Mannison, D., McRobbie, M. and Routley, R. eds.: Environmental Philosphy (Canberra: Research School of Social Sciences, Australian National University , 1980).
Partridge, E., ed.: Obligations to Future Generations (Buffalo: Prometheus, 1981).
Regan, T., ed.: Earthbound: New Introductory Essays in Environmental Ethics (New York: Random House, 1984).
Sylvan, R: A Critique of Deep Ecology (Canberra: Te- search School of Social Sciences, Australian National University , 1985).
توضیحات مترجم :
1- این مقاله ترجمه ایست از:
Environmental . Ethics by: Robert Elliot
2- پارک ملی کاکادو (Kakadu National Park) در حوزه استحفاظی شمال استرالیا و 171 کیلومتری شرق داروین واقع شده و در ناحیه رودخانههای تمساح قرار گرفته است. مساحت این پارک 19804 کیلومتر مربع، یعنی هم اندازه کشور فلسطین، یک سوم مساحت تاسمانی و تقریباً نصف کشور سوئیس است. نام کاکادو برگفته از اصطلاح «گاگادجو» است که در واقع نام زبان بومیای است که مردمان بخش شمالی پارک بدان سخن میگویند. تنوع بیولوژیکی و اکولوژیکی کاکادو بسیار زیاد است که از آن جمله میتوان به چهار رودخانه مهم، شش زمین باتلاقی، بیش از 280 گونه پرنده، بیش از 60 گونه پستاندار، بیشتر از 50 گونه جانور آب شیرین، 10000 گونه حشره و 1600 گونه گیاه اشاره کرد.
3- طوطی کلاه به سر (The Hooded Parrot) یا PsePhotus dissimilis که به طوطی باشلقدار هم معروف است، گونهای طوطی به اندازهای متوسط- به طول تقریبی 26 سانتیمتر- است که خود به رنگ آبی فیروزهای است . سر این پرنده سیاه، بالهایش سبز، پشتش قهوهای و دمش ترکیبی از سبز – آبی و برنز با حاشیههای سفید است. چشمان طوطی کلاه به سر قهوهای، پاهایش قهوهای مایل به خاکستری و نوکش به رنگ خاکستری کم رنگ است . نوع ماده این طوطی به رنگ سبز زیتونی بوده و رنگ شکمش آبی کمرنگ است. این طوطی خاص، در مناطق نیمه خشک شمال شرقی پارک زندگی کرده و در تل «موریانه» لانه میکند. نوع ماده طوطی برای هر دو تخم یک لانه میسازد. طوطی باشلقدار در فهرست قرمز گونههای در معرض خطر انقراض قرار دارد.
4- لاکپشت دماغ خوکی (The Pin- nosed Turtle) که با نامهای لاکپشت دماغ خوکی استرالیایی، لاک پشت کاسه گود. لاکپشت بیکاسه و … هم نامیده میشود، گونهای از لاکپشت های نرم لاک است که بومی جریانهای آب شیرین، مردابها و رودخانههای منطقه حفاظت شده شمال استرالیا و بخش جنوبی گینه نو است. این لاکپشت به هیچ کدام از گونههای لاکپشتهای آب شرین در جهان شباهت ندارد. لاک این حیوان نوعا خاکستری با بافتی چرم مانند است و پاها قورباغهایاند. دماغ آن، مانند دماغ خوک است . با منحنیای در انتهای پوزه گوشتالود.
نوع نر این لاکپشت را میتوان از دم بلندتر آن- نسبت به ماده- بازشناخت. حداکثر وزن این لاکپشت 20 کیلوگرم و بیشترین طول آن در کاسه 70 سانتیمتر است.
5- مردمان جاوین (Jawoyn) گروهی از بومیان استرالیا هستند که در منطقه حفاظت شده استرالیا – در نزدیکی کاترین جورج- زندگی میکنند. آنها خود محل معیشت خود را نیتمیلوک (Nitmiluk) مینامند که به معنی رویای زنجره است. معروفیت مردمان جاوین بیشتر به خاطر روابطی است که با شرکت محلی استخراج معادن برقرار کردند. هنگامی که شرکت مذکور قصد دستیابی به زمینهای جاوین را داشت، این مردم به جای فروش مستقیم زمینهایشان با شرکت وارد مذاکره شده و در عوض واگذاری زمینها و معادن خواستار اعطای امتیازهایی شدند از جمله این امتیازات، استفاده از کارگران بومی در حفر معادن، کسب کمک هزینهها و بورسهای تحصیلی و ارتقای منطقه به عنوان یک ناحیه توریستی و زیست محیطی بود.
6- پلادیوم (Palladium) یک عنصر شیمیایی با نماد Pd و عدد اتمی 46 است این فلز کمیاب به رنگ سفید نقرهای و به لحاظ شیمیایی شبیه پلاتینیوم است که در سال 1803 در معدنهای پلاتینیوم کشف شد. ویلیام هایدولاستون به تبعیت از سیارک پالاس این نام را بر آن نهاد.
7- South Alligator River
8- واراتاه (waratah) یا تلوپهآ (TeloPea) یک نوع از پنج گونه درختچه دارای برگهای مارپیچی به طول 10 تا 25 سانتیمتر و عرض 3- 2 متر است که یا ساده و یکپارچهاند یا کنگرهای و دندانهدار. سرشاخهها و سرگلهای این درختچه بزرگ ، انبوه و با قطر 6 تا 15 سانتیمتر است که گلهای کوچک و فراوان قرمز رنگ میدهد. نام واراتاه از نام بومیان ااورا (Eora) – ساکنان اولیه سیدنی – برگرفته شده
9- پروتهآ (Protea) نامی گیاه شناختی است که بر نوعی گیاه گل ده اطلاق میشود و در سال 1600 توجه گیاهشناسان بازدید کننده از آفریقای جنوبی را به خود جلب کرد. قدمت این گیاه به سیصد میلیون سال قبل باز میگردد و خود به دو زیر – خانواده تقسیم میشود. این گیاه در جنوب آفریقا، آمریکای جنوبی، استرالیا، و اکنون بخشی از آسیای شرقی یافت میشود.
منبع:ماه نامه پیام زن – 1386 – شماره 9، آذر