مفهوم شناسی
قناعت در لغت به معنای خرسندی ، رضا به قسمت ، بسنده کردن ، بسنده کاری ، راضی شدن به اندک چیز و خرسند گردیدن به قسمت خود [1] و در اصطلاح ، حالتی است برای نفس که باعث اکتفا کردن آدمی به قدر حاجت و ضرورت است. [2] و سرگرم نشدن به چیزى که از اندازه ی کفایت و مقدار حاجت زندگى و خورد و خوراک بیشتر باشد، و چشم نداشتن بر آن چه دیگران دارند . [3] در مقابل قناعت ، طمع قرار دارد که در لغت، به معنای حرص بر چیزی ، [4] آزمندى ، آزمند شدن ، آرزو شدن ، سخت آرزومند شدن ، زیادت جوئى ، شره ، [5] و در اصطلاحِ علمای اخلاق عبارت است از : توقع داشتن در اموال مردم . [6] و برخى گفتهاند خواستار بودن نعمت و رزق غیر مقسوم است. ارباب ریاضت گفتهاند که حرص نزد دانشمندان ، تغییر ناپسندیست در ذات انسانى . سید شریف جرجانى گفته است که : حرص خواستار بودن چیزى است با به کار بردن کوشش بسیار براى رسیدن به آن . [7]
قناعت در نهج البلاغه
قناعت یکی از فضایل مهم اخلاقی است که در تعالیم دینی بر روی آن بسیار تاکید شده است . از آن جمله است حکمت ها و تعالیمی که امیر مومنان علی علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه به آن ها اشاره می فرمایند . ایشان به قناعت به عنوان والاترین عنصر اقتصادی بلکه ارزشی بسیار گرانقدر در حیات انسان می نگرند . در تعابیر حضرت علی علیه السلام از قناعت به عناوینی یاد شده است که یکایک آن ها را از نظر می گذرانیم :
حیات طیّبه
همه ی ما خواستار زندگی پاک و آسوده ای هستیم . زندگی بدون آلودگی و به دور از هر گونه دغدغه . این نوع زندگی که در لسان قر آن تعبیر به حیات طیبه شده است آرزوی هر انسان سلیم العقلی است . وقتی تفسیر این عبارت قرآنی از امام علی علیه السلام سوال می شود ایشان آن را تعبیر به قناعت می فرمایند :
و سُئل ـ علیه السّلام ـ عن قوله تعالی : « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» [8] فقال : هِیَ القَناعَهُ [9]
از امام سؤال شد، تفسیر آیه ی « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» چیست ؟ فرمود : قناعت است .
امام علیه السلام قناعت را به لازمهاش که زندگى پاک و نیکوست تفسیر فرموده است. [10]
نوعی سلطنت
ملک و سلطنت از آن کسانی است که ثروت زیادی داشته و بر محدوده ای سلطه داشته باشند . از دیدگاه امام علیه السلام این مقام به کسانی داده می شود که دارای ثروتی چون ” قناعت ” باشند . چرا که :
کَفَى بِالْقَنَاعَهِ مُلْکاً [11]
در اهمیت قناعت همین بس ، که خود نوعى سلطنت است .
امام علیه السلام کلمه ی ملک را استعاره براى قناعت آورده است ، زیرا نتیجه ی پادشاهى بىنیازى از مردم و برترى بر آن هاست، و کامیابى و قناعت این نتایج را در پى دارد . [12]
ثروتی بی پایان
هر انسانی دوست دارد که با داشتن ثروت ، زندگی آسوده ای داشته و بدون احتیاج به دیگران و بی دغدغه گذران عمر کند ولی از آن جا که ثروت های مادی مانند سایر مادیات همواره در معرض خطر زوال است ، نه تنها رفع دغدغه واحتیاج و … نکرده بلکه بیش تر بر این موارد می افزاید . تنها ثروتی که فنا ناپذیر است و سبب رفع دغدغه ها می گردد ” قناعت ” است :
الْقَنَاعَهُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ [13]
قناعت ثروتى است بىپایان .
کلمه ی مال را با صفت بىپایان از آن رو استعاره از قناعت آورده که بىنیازى ناشى از قناعت نیز هم چون ثروت زیاد ، بىپایان است. [14]
گنجی بزرگ
همان طور که در فراز پیشین توضیح داده شد همه ی مادیات رو به زوال و نابودی اند . ولی ” قناعت ” : گنجی بزرگ و بی پایان است که استفاده کننده از آن را بی نیاز می گرداند :
وَ لَا کَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَهِ [15]
و هیچ گنجى بىنیاز کنندهتر از قناعت نیست .
چرا که قناعت فضیلتى است که لازمهاش آرامش نفس و رضایت به آن چیزى است که نصیبش شده و بىنیازى از دیگر چیزهاست . در صورتى که هیچ یک از گنج هاى دیگر دنیا چنین نیستند . [16]
دستور به قناعت
درتعالیم علوی در جای جای کتاب شریف نهج البلاغه انسان ها را به اموری رهنمون می سازد که ثمره ی آن سعادت بشر است ، از آن جمله است امر به قناعت و نهی از حرص و طمع :
*کُلُّ مُقْتَصَرٍ عَلَیْهِ کَافٍ [17]
هر چه که به آن مىشود اکتفا کرد بس است .
به راستى انسان جز به مقدارى که مىتواند ضرورت و نیاز خود را برطرف سازد، بسنده نمىکند، و همین مقدار براى شخص قانع، بس است و او را از بیشتر بىنیاز مىسازد، و در این سخن دستور ضمنى به اکتفا کردن بر مقدار اندک از دنیاست. [18]
*خُذْ مِنَ الدُّنْیَا مَا أَتَاکَ وَ تَوَلَّ عَمَّا تَوَلَّى عَنْکَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ فِی الطَّلَبِ [19]
از دنیا آن چه را به تو روى آورد برگیر و از آن چه که از تو روى گرداند روى بگردان. و اگر این کار را نکنى پس در طلب و خواستن زیاده روى نکن .
امام علی علیه السلام نخست دستور داده است که آدمى از دنیا به آنچه میسّر مىشود و بر آن دست مىیابد، قناعت کند، و آن که برایش میسّر نیست به طور صحیح دنیا را بطلبد، و راه صحیح طلب دنیا، جستن دنیا از راه درست و به گونه ی مناسب و رواست . [20]
*وَ التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّل [21]
به اندک بساز و به توانگران متوسل مشو
قناعت به اندکى از زندگى و به آن بسنده کردن بهتر است از چاپلوسى و نزدیکى به اهل دنیا به خاطر به دست آوردن مال بیشتر . [22]
*امام علی علیه السلام به مردى که از او درخواست موعظه داشت فرمود:
لَا تَکُنْ مِمَّنْ …. إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یَقْنَعْ [23]
مانند کسى مباش…. اگر دنیا را به او بدهند ، سیر نمىشود ، و اگر به او نرسد ، قناعت نمىکند .
امام علی علیه السلام در این جا طالب پند و موعظه را از صفات ناپسند ی باز می دارند که از آن جمله است :
سیر نشدن از هر آن چه که به او عطا کنند و آن صفت پست حرص و آز است. و قناعت نکردن به هنگام نرسیدن مال، و این همان صفت ناپسند کاستى از فضیلت قناعت است. [24]
*وَ لَا تَسْأَلُوا فِیهَا فَوْقَ الْکَفَاف [25]
با بهترین زاد و توشه آخرت از این دنیا کوچ کنید و بیشتر از نیاز روزمرّه خود از دنیا نخواسته .
یعنى نگاهتان را به آن چه نعمت داران بدان بهرهمندند ، ندوزید ، زیرا در کوچ کردن به آخرت کوتاهى مىکنید و سرگرم به دست آوردن چیزهایى مىشوید که نظرتان بدان ها افتاده است. [26]
ویژگی های قانعان
در کلام امیر المومنین علی علیه السلام ، ویژگی هایی برای افراد قانع یاد شده یا عده ای به عنوان قانع معرفی شده اند که از آن جمله است :
رسولان الهی
درنهج البلاغه در موارد بسیاری مشاهده می شود که امام صفات و ویژگی های رسولان الهی را بر شمرده است یکی ازاین ویژگی ها ، ویژگی ” قناعت ” است :
وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّهٍ فِی عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَهً فِیمَا تَرَى الْأَعْیُنُ مِنْ حَالَاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَهٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غِنًى وَ خَصَاصَهٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى [27]
و لیکن خداوند سبحان پیامبران خود را در اراده و تصمیم ، نیرومند و در وضع ظاهرى که به چشم مىآید ناتوان و ضعیف قرار داد، با قناعتى که دل ها و چشم ها را از بىنیازى سرشار مىساخت ، و فقر و تنگدستى که دیدهها و گوش ها را از رنج و آزار پر مىکرد.
صفت پر کردن که براى قناعت آورده است به این اعتبار است که قناعت آن چنان آنان را بلند طبع و بىنیاز مىکند که هیچ توجهى به تمتّعات دنیا نشان نمىدهند و گویا چشم و دلشان پر شده و جایى براى کالاهاى دنیا ندارد که مورد طلب و درخواست واقع شود . [28]
یاد کنندگان مرگ
کسانی که زیاد یاد مرگ می کنند دلبستگیی به این دنیای فانی ندارند وهمّ خود را در این دنیا مال اندوزی قرار نمی دهند . قانعانه به کم دنیا بسنده می کنند وبه همان راضی اند :
وَ مَنْ أَکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیَا بِالْیَسِیر [29]
و هر کس زیاد به یاد مرگ باشد ، به اندک دنیا دلخوش گردد .
زیرا هدف از فزون خواهى بهرهبردارى و کامجویى از دنیاست و یاد مرگ ، این کامجویى را در هم شکسته و تلخ مىکند . [30]
متقین
امام امیرالمؤمنین علیه السّلام در خطبه ی مشهور همام یکی از صفات و علایم متقین و پرهیزکاران را دوری از طمع ورزی دانسته وگفتیم که طمع ضد ” قناعت ” است ، بنابر این آن ها افرادی قانع هستند :
وَ تَحَرُّجاً عَن طَمَعٍ [31]
از طمع دوری می کنند .
متوکلین
نیازمندانی که مسلح به سلاح توکّل و اعتماد بر خدا باشند با قناعتی که پیشه ی خود می سازند هیچ گاه دست نیاز به سوی ثروتمندان دراز نمی کنند :
مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِیَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِیهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِیَاءِ اتِّکَالًا عَلَى اللَّهِ [32]
چه خوب است فروتنى ثروتمندان براى نیازمندان به خاطر پاداشى که نزد خدا مىجویند و بهتر از آن است بىاعتنایى نیازمندان به ثروتمندان به جهت توکّل و اعتماد بر خدا .
بىاعتنایى مستمندان بر توانگران، بر ایشان دشوارتر و سختتر است از فروتنى توانگران نسبت به آن ها. از آن رو که بىاعتنایى ایشان نهایت توکّل به خدا را مىطلبد که بالاترین درجه، در راه وصول به قرب الهى است و از این جهت بالاتر و بهتر از فروتنى توانگران است، به دلیل فرموده پیامبر صلی الله علیه واله وسلم : بالاترین اعمال دشوارترین آن هاست . [33]
ارائه الگو
خبّاب ـ پسر اَرت ـ از مسلمانان صدر اسلام است که در مکه آسیب فراوانی دید، تا آن جا که مشرکین پُشت او را داغ کردند. وی در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام و در سال 37 هجری درگذشت . آن حضرت در توصیف این یار باوفا یکی از خصایص وی را قانع بودن به کفاف بر می شمرد :
یَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ عَاشَ مُجَاهِداً طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ [34]
خداوند خبّاب بن ارتّ را بیامرزد ، که با علاقه مسلمان شد و با علاقه از وطن مهاجرت کرد ، و جهادگر بود. خوشا به حال کسى که به یاد روز قیامت باشد و براى حساب کار کند و به اندازه ی معیّن از روزى بسنده کرده ، و از خداوند خوشنود باشد .
با این عبارت امام علیه السّلام وادار به یاد کردن روز قیامت و حساب آن روز فرموده است که خود باعث عمل براى آن هاست. و هم چنین انگیزه براى فضیلت قناعت و خوشنودى از خدا و رضایت به قضا و قدر اوست. [35]
پیامدهای قناعت
در سایه ی قناعت ثمراتی نصیب انسان می گردد که در کلام علوی به بعضی از آن ها اشاره گردیده است :
1-سرور
وَ مَنْ رَضِیَ بِرِزْقِ اللَّهِ لَمْ یَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَه [36]
و هر که به روزى خدا داده قانع باشد، به آن چه از دست داده غمگین نمىشود .
غم خوردن براى از دست رفته ، برخاسته از نداشتن قناعت و عدم رضایت به روزى موجود است پس عدم لازم، مستلزم عدم ملزوم، یعنى غم خوردن براى از دست رفته است. [37]
2-جلوگیری از فقر
وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَهِ مِنَ الرِّضَا بِالْقُوتِ [38]
و هیچ ثروتى در پیشگیرى از فقر ، بهتر از تسلیم و قناعت به روزى رسیده وجود ندارد .
هیچ ثروتى براى پیشگیرى از فقر مؤثرتر از تن دادن به روزى نیست . [39]
3-آسایش
وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَهِ الْکَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَهَ [40]
و هر کس بر آن چه به او روزى شده، بسنده کند، به آسایش رسیده و در میان آرامش فرود آمده است.
یعنی شخص قانع از غم دنیا خواهى و جذب شدن به اهل دنیا آسوده شده ، و در آرامش فرود آمده و بستر آرامش را پناه و مرجع خود قرار داده است . [41]
4-حفظ دین
وَ مَنْ أَتَى غَنِیّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِه [42]
و کسى که در نزد توانگرى به خاطر ثروتش کرنش کند ، دو سوم دینش را از دست داده است .
کرنش به توانگر، براى توانگرىاش، پىآمد آن از بین رفتن دو سوّم دین کرنش کننده است به چند دلیل:
اوّل: گردش دین بر محور کمال نفس انسانى به وسیله حکمت است و کمال قوه شهوانى مربوط به داشتن عفّت کمال و قوّه غضبى به داشتن شجاعت است . و از طرفى چون فروتنى در برابر ثروتمند از نظر ثروتمندىاش باعث علاقه زیاد به دنیا و بیرون شدن از فضیلت عفّت به جانب تبهکارى مىشود به حدّى که گویى او جز خدا را مىپرستد، و همچنین مستلزم بیرون شدن از دایره حکمتى که اقتضاى آن قرار دادن هر چیزى به جاى خود است ، مىباشد ، در حالى که آن فضیلت نفس ناطقه به شمار مىرود ، بنا بر این بیرون رفتن از این دو فضیلت به منزله ی بیرون رفتن از دو سوّم دین است. [43]
از آن جا که در مقابل قناعت ، صفت مذموم حرص و طمع قرار دارد بنابراین نتایجی که امام برای حرص و طمع برشمردند ، ضد آن ها از ثمرات قناعت به شمار می آید . در ذیل به برخی از آن ها اشاره می کنیم :
5-عدم دلبستگی به دنیا
إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَیْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَیْرُ وَفِیٍّ وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِیِّهِ [44]
طمع، انسان را تا لب آب مىآورد بدون این که برگرداند و ضمانت مىکند بدون این که وفا کند ، بسا نوشنده ی آب که پیش از سیراب شدن، گلوگیر شود.
طمع ، انسان را علاقمند به کسب دنیا مىکند و به طرف دنیا مىخواند ، و با این حال دروغ مىگوید، هم چون کسى که ضامن چیزى شود و وفا نکند .
عبارت: و ربّما… ریّه هشدار بر این مطلب است که در پى دنیا به طور مداوم بودن روا نیست ، هر که همواره در پى دنیا باشد گاهى ناامید مىشود و بدون رسیدن به آرزو ، امیدش قطع مىشود ، و هر چه این طور باشد ، شایسته نیست که همیشه در پى آن بود. [45]
6-آزادگی
الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ [46]
طمع باعث بندگى همیشگى است .
کلمه رقّ براى طمع استعاره آورده شده چرا که لازمه ی طمع ، تسلیم شدن در برابر آن چیزى است که به آن طمع بسته و فروتنى در برابر آن است ، مانند بردگى ، و هم به دلیل دوام تسلیم شدن به سبب طمع است ، زیرا شخص طمعکار تا وقتى که از کسى چشم طمع دارد ، همواره تسلیم اوست، و در این جهت مثل کسى است که همیشه برده ی دیگرى است . [47]
7-عزت
الطَّامِعُ فِی وِثَاقِ الذُّلِّ [48]
حریص درگیر ذلّت و خوارى است .
امام علی علیه السلام کلمه وثاق را استعاره آورده است براى ذلتى که شخص در برابر طمع درگیر آن شده است . [49]
در جای دیگری از این کتاب شریف در این رابطه آمده است :
أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّه [50]
خود را خوار کرد آن که طمع را پیشه ساخت. تن به ذلت داد، هر که گرفتارى خود را ابراز کرد.
چشم طمع داشتن به مال دیگران، باعث نیازمندى بدیشان و کرنش در برابر آن هاست، و این خود انگیزه ی پستى در نظر آنان ، و افتادن از چشم آن هاست ، صفت استشعار ، استعاره براى پیوستگى و مباشرت طمع، نسبت به قلب آدمى آورده شده همانند لباس زیر که مباشر و پیوسته به جسم است .
فراز بعدی هم به منظور برحذر داشتن انسان از شکایت بردن از تهىدستى و گرفتارىاش به نزد مردم است، به وسیله یادآورى تن در دادن به ذلّت و خوارى که در پى دارد . [51]
نتیجه
حضرت امیرالمومنین علیه السلام از آن جا که امام هستند و وظیفه ی به سعادت رساندن قافله ی بشر را به عهده دارند ، قناعت را به عنوان یکی از فضایل بیان نموده و با تعریف ، بیان پیامدهای آن و بالطبع رذیله ی مقابل آن یعنی حرص و طمع ، به ارائه ی الگو پرداخته و مردم جامعه را با داشتن صفت قناعت علاوه بر رسیدن به آرامش روانی با ویژگی های خاص خود ، به جامعه ای به دور از مشکلات اقتصادی تشویق می نمایند .
پی نوشت ها :
[1] لغت نامه دهخدا[2] معراج السعاده، ص 282
[3] ترجمهشرحنهجالبلاغه(ابنمیثم)، ج 5 ، صفحهى 459
[4] المنجد، واژه طمع.
[5] سیرىدرفرهنگلغات ، صفحهى 555
[6] معراج السعاده، ص 286
[7] سیرىدرفرهنگلغات، صفحهى 555
[8] نحل/97
[9] نهج البلاغه , حکمت229
[10] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 608
[11] نهج البلاغه , حکمت 229
[12] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 608
[13] نهج البلاغه , حکمت57
[14] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 459
[15] نهج البلاغه , حکمت371
[16] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 720
[17] نهج البلاغه , حکمت395
[18] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 741
[19] نهج البلاغه , حکمت293
[20] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 740
[21] نهج البلاغه , حکمت396
[22] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 741
[23] نهج البلاغه , حکمت150
[24] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 556
[25] نهج البلاغه , خطبه45
[26] ابنمیثم، پیشین ، ج 2 ، صفحهى 258
[27] نهج البلاغه , خطبه234
[28] ابنمیثم، پیشین ، ج 4 ، صفحهى 470
[29] نهج البلاغه , حکمت349
[30] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 702
[31] نهج البلاغه ، خطبه 193
[32] نهج البلاغه , حکمت406
[33] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 745
[34] نهج البلاغه , حکمت44
[35] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 449
[36] نهج البلاغه , حکمت349
[37] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 700
[38] نهج البلاغه , حکمت371
[39] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 720
[40] نهج البلاغه , حکمت371
[41] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 720
[42] نهج البلاغه , حکمت228
[43] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 606
[44] نهج البلاغه , حکمت275
[45] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 652
[46] نهج البلاغه , حکمت180
[47] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 573
[48] نهج البلاغه , حکمت226
[49] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 604
[50] نهج البلاغه , حکمت2
[51] ابنمیثم، پیشین ، ج 5 ، صفحهى 405
منابع وماخذ
نهج البلاغه
ترجمهشرحنهجالبلاغه ، بحرانى ، میثم بن على بن میثم ، مترجم: قربانعلىمحمدىمقدم-علىاصغرنوایىیحیىزاده ، بنیاد پژوهش هاىاسلامىآستانقدسرضوى ، 1375 ، مشهد
المعجم الموضوعی ، اویس کریم محمد ، مجمع البحوث الاسلامیه ، 1408 ، مشهد