قناعت در نهج البلاغه

قناعت در نهج البلاغه

مفهوم شناسی

قناعت در لغت به معنای خرسندی ، رضا به قسمت ، بسنده کردن ، بسنده کاری ، راضی شدن به اندک چیز و خرسند گردیدن به قسمت خود [1] و در اصطلاح ، حالتی است برای نفس که باعث اکتفا کردن آدمی به قدر حاجت و ضرورت است. [2] و سرگرم نشدن به چیزى که از اندازه ی کفایت و مقدار حاجت زندگى و خورد و خوراک بیشتر باشد، و چشم نداشتن بر آن چه دیگران دارند . [3] در مقابل قناعت ، طمع قرار دارد که در لغت، به معنای حرص بر چیزی ، [4] آزمندى ، آزمند شدن ، آرزو شدن ، سخت آرزومند شدن ، زیادت جوئى ، شره ، [5] و در اصطلاحِ علمای اخلاق عبارت است از : توقع داشتن در اموال مردم . [6] و برخى گفته‏اند خواستار بودن نعمت و رزق غیر مقسوم است. ارباب ریاضت گفته‏اند که حرص نزد دانشمندان ، تغییر ناپسندیست در ذات انسانى . سید شریف جرجانى گفته است که : حرص خواستار بودن چیزى است با به کار بردن کوشش بسیار براى رسیدن به آن . [7]

قناعت در نهج البلاغه

قناعت یکی از فضایل مهم اخلاقی است که در تعالیم دینی بر روی آن بسیار تاکید شده است . از آن جمله است حکمت ها و تعالیمی که امیر مومنان علی علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه به آن ها اشاره می فرمایند . ایشان به قناعت به عنوان والاترین عنصر اقتصادی بلکه ارزشی بسیار گرانقدر در حیات انسان می نگرند . در تعابیر حضرت علی علیه السلام از قناعت به عناوینی یاد شده است که یکایک آن ها را از نظر می گذرانیم :

حیات طیّبه

همه ی ما خواستار زندگی پاک و آسوده ای هستیم . زندگی بدون آلودگی و به دور از هر گونه دغدغه . این نوع زندگی که در لسان قر آن تعبیر به حیات طیبه شده است آرزوی هر انسان سلیم العقلی است . وقتی تفسیر این عبارت قرآنی از امام علی علیه السلام سوال می شود ایشان آن را تعبیر به قناعت می فرمایند :
و سُئل ـ علیه السّلام ـ عن قوله تعالی : « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» [8] فقال : هِیَ القَناعَهُ [9] از امام سؤال شد، تفسیر آیه ی « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً» چیست ؟ فرمود : قناعت است .
امام علیه السلام قناعت را به لازمه‏اش که زندگى پاک و نیکوست تفسیر فرموده است. [10]

نوعی سلطنت

ملک و سلطنت از آن کسانی است که ثروت زیادی داشته و بر محدوده ای سلطه داشته باشند . از دیدگاه امام علیه السلام این مقام به کسانی داده می شود که دارای ثروتی چون ” قناعت ” باشند . چرا که :
کَفَى بِالْقَنَاعَهِ مُلْکاً [11] در اهمیت قناعت همین بس ، که خود نوعى سلطنت است‏ .
امام علیه السلام کلمه ی ملک را استعاره براى قناعت آورده است ، زیرا نتیجه ی پادشاهى بى‏نیازى از مردم و برترى بر آن هاست، و کامیابى و قناعت این نتایج را در پى دارد . [12] ثروتی بی پایان
هر انسانی دوست دارد که با داشتن ثروت ، زندگی آسوده ای داشته و بدون احتیاج به دیگران و بی دغدغه گذران عمر کند ولی از آن جا که ثروت های مادی مانند سایر مادیات همواره در معرض خطر زوال است ، نه تنها رفع دغدغه واحتیاج و … نکرده بلکه بیش تر بر این موارد می افزاید . تنها ثروتی که فنا ناپذیر است و سبب رفع دغدغه ها می گردد ” قناعت ” است :
الْقَنَاعَهُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ [13] قناعت ثروتى است بى‏پایان .
کلمه ی مال را با صفت بى‏پایان از آن رو استعاره از قناعت آورده که بى‏نیازى ناشى از قناعت نیز هم چون ثروت زیاد ، بى‏پایان است. [14]

گنجی بزرگ

همان طور که در فراز پیشین توضیح داده شد همه ی مادیات رو به زوال و نابودی اند . ولی ” قناعت ” : گنجی بزرگ و بی پایان است که استفاده کننده از آن را بی نیاز می گرداند :
وَ لَا کَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَهِ [15] و هیچ گنجى بى‏نیاز کننده‏تر از قناعت نیست .
چرا که قناعت فضیلتى است که لازمه‏اش آرامش نفس و رضایت به آن چیزى است که نصیبش شده و بى‏نیازى از دیگر چیزهاست . در صورتى که هیچ یک از گنج هاى دیگر دنیا چنین نیستند . [16]

دستور به قناعت

درتعالیم علوی در جای جای کتاب شریف نهج البلاغه انسان ها را به اموری رهنمون می سازد که ثمره ی آن سعادت بشر است ، از آن جمله است امر به قناعت و نهی از حرص و طمع :

*کُلُّ مُقْتَصَرٍ عَلَیْهِ کَافٍ [17]

هر چه که به آن مى‏شود اکتفا کرد بس است .
به راستى انسان جز به مقدارى که مى‏تواند ضرورت و نیاز خود را برطرف سازد، بسنده نمى‏کند، و همین مقدار براى شخص قانع، بس است و او را از بیشتر بى‏نیاز مى‏سازد، و در این سخن دستور ضمنى به اکتفا کردن بر مقدار اندک از دنیاست. [18]

*خُذْ مِنَ الدُّنْیَا مَا أَتَاکَ وَ تَوَلَّ عَمَّا تَوَلَّى عَنْکَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ فِی الطَّلَبِ [19]

از دنیا آن چه را به تو روى آورد برگیر و از آن چه که از تو روى گرداند روى‏ بگردان. و اگر این کار را نکنى پس در طلب و خواستن زیاده روى نکن .
امام علی علیه السلام نخست دستور داده است که آدمى از دنیا به آنچه میسّر مى‏شود و بر آن دست مى‏یابد، قناعت کند، و آن که برایش میسّر نیست به طور صحیح دنیا را بطلبد، و راه صحیح طلب دنیا، جستن دنیا از راه درست و به گونه ی مناسب و رواست . [20]

*وَ التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّل‏ [21]

به اندک بساز و به توانگران متوسل مشو
قناعت به اندکى از زندگى و به آن بسنده کردن بهتر است از چاپلوسى و نزدیکى به اهل دنیا به خاطر به دست آوردن مال بیشتر . [22] *امام علی علیه السلام به مردى که از او درخواست موعظه داشت فرمود:
لَا تَکُنْ مِمَّنْ …. إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یَقْنَعْ [23] مانند کسى مباش‏…. اگر دنیا را به او بدهند ، سیر نمى‏شود ، و اگر به او نرسد ، قناعت نمى‏کند .
امام علی علیه السلام در این جا طالب پند و موعظه را از صفات ناپسند ی باز می دارند که از آن جمله است :
سیر نشدن از هر آن چه که به او عطا کنند و آن صفت پست حرص و آز است. و قناعت نکردن به هنگام نرسیدن مال، و این همان صفت ناپسند کاستى از فضیلت قناعت است. [24]

*وَ لَا تَسْأَلُوا فِیهَا فَوْقَ الْکَفَاف‏ [25]

با بهترین زاد و توشه آخرت از این دنیا کوچ کنید و بیشتر از نیاز روزمرّه خود از دنیا نخواسته‏ .
یعنى نگاهتان را به آن چه نعمت داران بدان بهره‏مندند ، ندوزید ، زیرا در کوچ کردن به آخرت کوتاهى مى‏کنید و سرگرم به دست آوردن چیزهایى مى‏شوید که نظرتان بدان ها افتاده است. [26]

ویژگی های قانعان

در کلام امیر المومنین علی علیه السلام ، ویژگی هایی برای افراد قانع یاد شده یا عده ای به عنوان قانع معرفی شده اند که از آن جمله است :

رسولان الهی

درنهج البلاغه در موارد بسیاری مشاهده می شود که امام صفات و ویژگی های رسولان الهی را بر شمرده است یکی ازاین ویژگی ها ، ویژگی ” قناعت ” است :
وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّهٍ فِی عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَهً فِیمَا تَرَى الْأَعْیُنُ مِنْ حَالَاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَهٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُیُونَ غِنًى وَ خَصَاصَهٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى [27] و لیکن خداوند سبحان پیامبران خود را در اراده و تصمیم ، نیرومند و در وضع ظاهرى که به چشم مى‏آید ناتوان و ضعیف قرار داد، با قناعتى که دل ها و چشم ها را از بى‏نیازى سرشار مى‏ساخت ، و فقر و تنگدستى که دیده‏ها و گوش ها را از رنج و آزار پر مى‏کرد.
صفت پر کردن که براى قناعت آورده است به این اعتبار است که قناعت آن چنان آنان را بلند طبع و بى‏نیاز مى‏کند که هیچ توجهى به تمتّعات دنیا نشان نمى‏دهند و گویا چشم و دلشان پر شده و جایى براى کالاهاى دنیا ندارد که مورد طلب و درخواست واقع شود . [28]

یاد کنندگان مرگ

کسانی که زیاد یاد مرگ می کنند دلبستگیی به این دنیای فانی ندارند وهمّ خود را در این دنیا مال اندوزی قرار نمی دهند . قانعانه به کم دنیا بسنده می کنند وبه همان راضی اند :
وَ مَنْ أَکْثَرَ مِنْ ذِکْرِ الْمَوْتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنْیَا بِالْیَسِیر [29] و هر کس زیاد به یاد مرگ باشد ، به اندک دنیا دلخوش گردد .
زیرا هدف از فزون خواهى بهره‏بردارى و کامجویى از دنیاست و یاد مرگ ، این کامجویى را در هم شکسته و تلخ مى‏کند . [30]

متقین

امام امیرالمؤمنین علیه السّلام در خطبه ی مشهور همام یکی از صفات و علایم متقین و پرهیزکاران را دوری از طمع ورزی دانسته وگفتیم که طمع ضد ” قناعت ” است ، بنابر این آن ها افرادی قانع هستند :
وَ تَحَرُّجاً عَن طَمَعٍ [31] از طمع دوری می کنند .

متوکلین

نیازمندانی که مسلح به سلاح توکّل و اعتماد بر خدا باشند با قناعتی که پیشه ی خود می سازند هیچ گاه دست نیاز به سوی ثروتمندان دراز نمی کنند :
مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِیَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِیهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِیَاءِ اتِّکَالًا عَلَى اللَّهِ [32] چه خوب است فروتنى ثروتمندان براى نیازمندان به خاطر پاداشى که نزد خدا مى‏جویند و بهتر از آن است بى‏اعتنایى نیازمندان به ثروتمندان به جهت توکّل و اعتماد بر خدا .
بى‏اعتنایى مستمندان بر توانگران، بر ایشان دشوارتر و سخت‏تر است از فروتنى توانگران نسبت به آن ها. از آن رو که بى‏اعتنایى ایشان نهایت توکّل به خدا را مى‏طلبد که بالاترین درجه، در راه وصول به قرب الهى است و از این جهت بالاتر و بهتر از فروتنى توانگران است، به دلیل فرموده پیامبر صلی الله علیه واله وسلم : بالاترین اعمال دشوارترین آن هاست . [33]

ارائه الگو

خبّاب ـ پسر اَرت ـ از مسلمانان صدر اسلام است که در مکه آسیب فراوانی دید، تا ‌آن جا که مشرکین پُشت او را داغ کردند. وی در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام و در سال 37 هجری درگذشت . آن حضرت در توصیف این یار باوفا یکی از خصایص وی را قانع بودن به کفاف بر می شمرد :
یَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ عَاشَ مُجَاهِداً طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ [34] خداوند خبّاب بن ارتّ را بیامرزد ، که با علاقه مسلمان شد و با علاقه از وطن مهاجرت کرد ، و جهادگر بود. خوشا به حال کسى که به یاد روز قیامت باشد و براى حساب کار کند و به اندازه ی معیّن از روزى بسنده کرده ، و از خداوند خوشنود باشد .
با این عبارت امام علیه السّلام وادار به یاد کردن روز قیامت و حساب آن روز فرموده است که خود باعث عمل براى آن هاست. و هم چنین انگیزه براى فضیلت قناعت و خوشنودى از خدا و رضایت به قضا و قدر اوست. [35]

پیامدهای قناعت

در سایه ی قناعت ثمراتی نصیب انسان می گردد که در کلام علوی به بعضی از آن ها اشاره گردیده است :

1-سرور

وَ مَنْ رَضِیَ بِرِزْقِ اللَّهِ لَمْ یَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَه‏ [36] و هر که به روزى خدا داده قانع باشد، به آن چه از دست داده غمگین نمى‏شود .
غم خوردن براى از دست رفته ، برخاسته از نداشتن قناعت و عدم رضایت به روزى موجود است پس عدم لازم، مستلزم عدم ملزوم، یعنى غم خوردن براى از دست رفته است. [37]

2-جلوگیری از فقر

وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَهِ مِنَ الرِّضَا بِالْقُوتِ [38] و هیچ ثروتى در پیشگیرى از فقر ، بهتر از تسلیم و قناعت به روزى رسیده وجود ندارد .
هیچ ثروتى براى پیشگیرى از فقر مؤثرتر از تن دادن به روزى نیست . [39]

3-آسایش

وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَهِ الْکَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَهَ [40] و هر کس بر آن چه به او روزى شده، بسنده کند، به آسایش رسیده و در میان آرامش فرود آمده است‏.
یعنی شخص قانع از غم دنیا خواهى و جذب شدن به اهل دنیا آسوده شده ، و در آرامش فرود آمده و بستر آرامش را پناه و مرجع خود قرار داده است . [41]

4-حفظ دین

وَ مَنْ أَتَى غَنِیّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِه‏ [42] و کسى که در نزد توانگرى به خاطر ثروتش کرنش کند ، دو سوم دینش را از دست داده است .
کرنش به توانگر، براى توانگرى‏اش، پى‏آمد آن از بین رفتن دو سوّم دین کرنش کننده است به چند دلیل:
اوّل: گردش دین بر محور کمال نفس انسانى به وسیله حکمت است و کمال قوه شهوانى مربوط به داشتن عفّت کمال و قوّه غضبى به داشتن شجاعت است . و از طرفى چون فروتنى در برابر ثروتمند از نظر ثروتمندى‏اش باعث علاقه زیاد به دنیا و بیرون شدن از فضیلت عفّت به جانب تبهکارى مى‏شود به حدّى که گویى او جز خدا را مى‏پرستد، و همچنین مستلزم بیرون شدن از دایره حکمتى که اقتضاى آن قرار دادن هر چیزى به جاى خود است ، مى‏باشد ، در حالى که آن فضیلت نفس ناطقه به شمار مى‏رود ، بنا بر این بیرون رفتن از این دو فضیلت به منزله ی بیرون رفتن از دو سوّم دین است. [43] از آن جا که در مقابل قناعت ، صفت مذموم حرص و طمع قرار دارد بنابراین نتایجی که امام برای حرص و طمع برشمردند ، ضد آن ها از ثمرات قناعت به شمار می آید . در ذیل به برخی از آن ها اشاره می کنیم :

5-عدم دلبستگی به دنیا

إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَیْرُ مُصْدِرٍ وَ ضَامِنٌ غَیْرُ وَفِیٍّ وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِیِّهِ [44] طمع، انسان را تا لب آب مى‏آورد بدون این که برگرداند و ضمانت مى‏کند بدون این که وفا کند ، بسا نوشنده ی آب که پیش از سیراب شدن، گلوگیر شود.
طمع ، انسان را علاقمند به کسب دنیا مى‏کند و به طرف دنیا مى‏خواند ، و با این حال دروغ مى‏گوید، هم چون کسى که ضامن چیزى شود و وفا نکند .
عبارت: و ربّما… ریّه هشدار بر این مطلب است که در پى دنیا به طور مداوم بودن روا نیست ، هر که همواره در پى دنیا باشد گاهى ناامید مى‏شود و بدون رسیدن به آرزو ، امیدش قطع مى‏شود ، و هر چه این طور باشد ، شایسته نیست که همیشه در پى آن بود. [45]

6-آزادگی

الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ [46] طمع باعث بندگى همیشگى است .
کلمه رقّ براى طمع استعاره آورده شده چرا که لازمه ی طمع ، تسلیم شدن در برابر آن چیزى است که به آن طمع بسته و فروتنى در برابر آن است ، مانند بردگى ، و هم به دلیل دوام تسلیم شدن به سبب طمع است ، زیرا شخص طمعکار تا وقتى که از کسى چشم طمع دارد ، همواره تسلیم اوست، و در این جهت مثل کسى است که همیشه برده ی دیگرى است . [47]

7-عزت

الطَّامِعُ فِی وِثَاقِ الذُّلِّ [48] حریص درگیر ذلّت و خوارى است .
امام علی علیه السلام کلمه وثاق را استعاره آورده است براى ذلتى که شخص در برابر طمع درگیر آن شده است . [49] در جای دیگری از این کتاب شریف در این رابطه آمده است :
أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّه‏ [50] خود را خوار کرد آن که طمع را پیشه ساخت. تن به ذلت داد، هر که گرفتارى خود را ابراز کرد.
چشم طمع داشتن به مال دیگران، باعث نیازمندى بدیشان و کرنش در برابر آن هاست، و این خود انگیزه ی پستى در نظر آنان ، و افتادن از چشم آن هاست ، صفت استشعار ، استعاره براى پیوستگى و مباشرت طمع، نسبت به قلب آدمى آورده شده همانند لباس زیر که مباشر و پیوسته به جسم است .
فراز بعدی هم به منظور برحذر داشتن انسان از شکایت بردن از تهى‏دستى و گرفتارى‏اش به نزد مردم است، به وسیله یادآورى تن در دادن به ذلّت و خوارى که در پى دارد . [51]

نتیجه

حضرت امیرالمومنین علیه السلام از آن جا که امام هستند و وظیفه ی به سعادت رساندن قافله ی بشر را به عهده دارند ، قناعت را به عنوان یکی از فضایل بیان نموده و با تعریف ، بیان پیامدهای آن و بالطبع رذیله ی مقابل آن یعنی حرص و طمع ، به ارائه ی الگو پرداخته و مردم جامعه را با داشتن صفت قناعت علاوه بر رسیدن به آرامش روانی با ویژگی های خاص خود ، به جامعه ای به دور از مشکلات اقتصادی تشویق می نمایند .

پی نوشت ها :

[1] لغت نامه دهخدا
[2] معراج السعاده، ص 282
[3] ترجمه‏شرح‏نهج‏البلاغه(ابن‏میثم)، ج 5 ، صفحه‏ى 459
[4] المنجد، واژه طمع.
[5] سیرى‏درفرهنگ‏لغات ، صفحه‏ى 555
[6] معراج السعاده، ص 286
[7] سیرى‏درفرهنگ‏لغات، صفحه‏ى 555
[8] نحل/97
[9] نهج البلاغه , حکمت229
[10] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 608
[11] نهج البلاغه , حکمت 229
[12] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 608
[13] نهج البلاغه , حکمت57
[14] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 459
[15] نهج البلاغه , حکمت371
[16] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 720
[17] نهج البلاغه , حکمت395
[18] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 741
[19] نهج البلاغه , حکمت293
[20] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 740
[21] نهج البلاغه , حکمت396
[22] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 741
[23] نهج البلاغه , حکمت150
[24] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 556
[25] نهج البلاغه , خطبه45
[26] ابن‏میثم، پیشین ، ج 2 ، صفحه‏ى 258
[27] نهج البلاغه , خطبه234
[28] ابن‏میثم، پیشین ، ج 4 ، صفحه‏ى 470
[29] نهج البلاغه , حکمت349
[30] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 702
[31] نهج البلاغه ، خطبه 193
[32] نهج البلاغه , حکمت406
[33] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 745
[34] نهج البلاغه , حکمت44
[35] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 449
[36] نهج البلاغه , حکمت349
[37] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 700
[38] نهج البلاغه , حکمت371
[39] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 720
[40] نهج البلاغه , حکمت371
[41] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 720
[42] نهج البلاغه , حکمت228
[43] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 606
[44] نهج البلاغه , حکمت275
[45] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 652
[46] نهج البلاغه , حکمت180
[47] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 573
[48] نهج البلاغه , حکمت226
[49] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 604
[50] نهج البلاغه , حکمت2
[51] ابن‏میثم، پیشین ، ج 5 ، صفحه‏ى 405

منابع وماخذ
نهج البلاغه
ترجمه‏شرح‏نهج‏البلاغه ، بحرانى‏ ، میثم بن على بن میثم ، مترجم: قربانعلى‏محمدى‏مقدم-على‏اصغرنوایى‏یحیى‏زاده‏ ، بنیاد پژوهش هاى‏اسلامى‏آستان‏قدس‏رضوى ، ‏1375 ، مشهد
المعجم الموضوعی ، اویس کریم محمد ، مجمع البحوث الاسلامیه ، 1408 ، مشهد

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید