مقاله «هفت شاخص برای گونهشناسی نواندیشی مذهبی» که در سایت ملی مذهبیها توسط آقای رضا علیجانی تدوین شد از وجوه مختلف قابل تأمل و نقد میباشد، بخشی از آن که مربوط به تاریخ اسلام میباشد ذیلاً مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
متن مورد نقد «… هم اکنون در بین برخی از افراطیهای شیعه این بحث وجود دارد که یکی از خلفا به در خانه حضرت فاطمه لگد زد و او آسیب دید و در نتیجه بچهاش را سقط کرد و بعد از مدتی نیز فوت کرد. اما در واقعیت تاریخی مشاهده میکنیم که بعد از فوت فاطمه، حضرت علی دخترش را به همان خلیفه میدهد، چه طور کسی میتواند دخترش را به قاتل زنش بدهد؟ همچنین در تاریخ آمده است که حضرت علی اسم بعضی از بچههایش را ابوبکر، عمر، عثمان و… گذاشت یا به خلفا مشورت میداد. این شواهد نشان میدهد که در آن هنگام هنوز این حساسیتها و خصومتهای فرقهای کنونی وجود نداشت و سرمشقهای فرقهای ساخته نشده بود.»
نقد و بررسی
بحث و ارائه نظریه پیرامون هر موضوعی در گرو اشراف علمی نسبت به آن موضوع است وگرنه از نظر خردمندان و خردگرایی این شیوه مذموم و از نظر منطق و استدلال مردود است به نظر میرسد نویسنده محترم نسبت به موضوعی که طرح تئوری نمود از اشراف لازم برخوردار نبوده عدم آشنایی نویسنده از تاریخ اسلام سبب شده که وی چنین انگارد که مسئله خانه حضرت زهرا مربوط به عصر حاضر است در حالی که منابع دست اول و متون دینی و تاریخی، علی رغم گذر از جو سانسور شدید و دورههای منع حدیث و فضای سیاسی خاص، این حقیقت را گزارش و ثبت نمودهاند. از این روی آنچه اظهار شده از نظر اسناد و مدارک تاریخی کاملاً بیاساس است، چون نه تنها ساخته افراطیهای شیعه نیست بلکه در منابع اهل سنت بیشتر از منابع اهل سنت مورد توجه بوده است:
1. طبری، تاریخ، ج 4، ص 114 «… و یذکر انه کان لها (لفاطمه) منه (من علی) ابن آخر سمی محسناً توفی صغیراً…»
2. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 99، چاپ 1416، با تصحیح و تعلیق محمد باقر محمودی «… و محسن درج صغیراً…»
3. ابن واضح یعقوبی چاپ بیروت، ج 2، ص 213 و ترجمه آیتی ج 2، ص 139 «… و محسن در کودکی از دنیا رفت…»
4. ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج 1، ص 268 و الاصابه، ج 3،ص 471.
5. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 2،ص 441 و ج 3، ص 397.
6. عمر بن شباع الدین الموصلی، النعیم المقیم لعترهالنباء العظیم: «فمن فاطمه(ـ علیه السّلام ـ) الحسن والحسین و محسن درج صغیراً لِرَفسهٍ و قیل لرد باب علی صدرها و ذلک مشهور و بعض الناس ینکر وقوعه؛ رفسهٍ در لغت بمعنای لگد و ضربه لگد آمده است، موصلی معتقد است محسن در کودکی مرد و علت مرگ او ضربه لگدی بود که به مادرش برخورد کرد و گفته شده علت مرگ برخورد در خانه به سینه مادرش بود،این قول مشهور است در حالی که برخی از مردم این مسئله را انکار میکنند…»
7. شهرستانی به نقل از نظام گفته: در نقل و نحل چاپ بیروت، 1402، ج 1، ص 57، «در روز بیعت عمر چنان ضربهای به پهلوی فاطمه زد که جنین او سقط شد.»
8. ابن عبد ربه در العقد الفرید، ج 5، ص 12، این حقیقت را بیان کرده.
9. ابن ابی الحدید شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 50 ـ 56 و ج 6، ص 47، عین این مطلب را ذکر کرده «… إن عمر ضرب فاطمه ـ علیها السلام ـ بسوطٍ و قصد منزله…» عمر فاطمه را با شلاق زد و منزلش را محاصره کرد.
10. ذهبی اعلام النبلاء، ج 15، ص 578،این مطلب را نقل کرده: «… ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن» عمر به فاطمه لگد زد تا اینکه محسن سقط شد.
11. شمس الدین محمد از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج 13، ص 297 «… محسن درج سقطاً..» (محسن بر اثر سقط از دنیا رفت…)
با توجه به این که این حقیقت تاریخی در منابع متعدد اهل سنت که به چند نمونه اشاره شد ذکر گردیده، از این روی نوشتههای نویسنده مقاله «… هم اکنون… به برخی از افراطیهای شیعه…» کاملاً ناصواب است.
این مسئله تاریخی علاوه بر شهرتی که در میان اهل سنت داشته در میان علمای بزرگ شیعه قرن چهارم و پیش از آن نیز معروف بوده چنانکه:
1. شیخ مفید در الارشاد به این مسئله اشاره کرده، ج 1، ص 455 … و فی الشیعه من یذکر ان فاطمه ـ علیها السلام اسقطت بعد النبی ولداً ذکراً کان سماه رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و هو حمل محسناً…» و در شیعه برخی قائلند که حضرت فاطمه پس از پیامبر فرزندی سقط کرد که پیامبر او را محسن نامیده بود.
2. کلینی در کافی، ج 6، ص 18، به سندش از امام صادق و او از امیر مؤمنان نقل میکند که اولاد خود را هنگام حمل نامگذاری کنید … چنانکه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ محسن را در حمل نامگذاری کرده بود
3. مسئله ازدواج خلیفهدوم با دختر علی ـ علیه السّلام ـ که نویسنده با این عبارت «علی دخترش را به همان خلیفه میدهد…» یک قضاوت عجولانه و غیر واقعی کرده است.
زیرا اولاً این روایت از جهات عدیدهای مورد نقد قرار گرفته و از طرف علمای شیعه و اهل سنت تضعیف شده و قابل اعتماد نیست؛ ثانیاً بر فرض تسلم حرف ایشان تمام منابعی که این قضیه را نقل کردهاند هیچ یک به رضایت و اجازه امیر مؤمنان به این امر اشاره نکردهاند. بلکه برخی وکالت عباس را تجویز انجام عقد ذکر نمودهاند. ثالثاً بر فرض تحقق چنین ازدواجی این مسئله تحت الشعاع شرایط خاص بوده است و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ تحت ظلم و فشار بوده که انجام شده است. چنانکه در نهج البلاغه از این دوران تلخ به «استخوان در گلو»[1] تعبیر نموده که بر اساس مبنای فکری خود «حفظ اساس اسلام و وحدت مسلمین» مجبور به سکوت بود به همان دلیل که هجوم به خانه خود را تحمل نمود و از قیام و شورش خودداری نمود، در این مسئله (در صورت تحقق) نیز سکوت اختیار کرد لذا نمیتوان برای توجیه و یا رد یک قضیه تاریخی (هجوم به خانهزهرا(س) و سقط محسن) از قضیه مشابه (ازدواج خلیفه) که در استمرار همان شرایط بود استدلال کرد، چنانکه امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ پس از رسیدن بر خلفا بر آنچه به او گذشته بود در خطبه شقشقیه اشاره میکند.[2]
بررسی اعتبار روایت ازدواج خلیفه با دختر امام علی ـ علیه السّلام ـ
این روایت در منابع با نقلهای مختلف ذکر شده به گونهای تناقض آشکار در نقل قولها وجود دارد برای نمونه:
برخی از روایتها گفتهند: خلیفه با دختر علی ـ علیه السّلام ـ ازدواج کرد و قبل از عروسی توسط ابولؤلؤ کشته شد.[3]
برخی گفتهاند دو فرزند بنامهای زید و رقیه از او متولد شدند زید با مادرش با هم وفات کردند و برخی گفتهاند زید در جنگی مجروح شد و بعداً وفات کرد و[4] برخی نقل کردهاند که ام کلثوم به همراه فرزندش زیر دیواری ماند و از دنیا رفت.[5] برخی گفتهاند ام کلثوم پس از عمر با عون بن جعفر ازدواج کرد در حالی که عون در سال 17 در جنگ شوشتر که عمر زنده بود از دنیا رفت.[6] از این رو در متن حدیث تعارض و تناقض فراوان در نقلهای مختلف وجود دارد به گونهای برخی، برخی دیگر را به طور ضمنی رد میکنند، لذا ضعف روایت از نظر متنی بسیار آشکار و روشن است که اعتبار متنی آن را مخدوش میکند، از نظر سندی نیز این روایت دارای اشکالات فراوان میباشد، از جمله:
1. نقل کننده روایت زبیر بن بکار از دشمنان اهل بیت است و مورد اطمینان و اعتماد نیست.
2. روایت مرسل است یعنی برخی از واسطههای نقل کننده نامعلوم است شیخ مفید که از علمای بزرگ شیعه است و آرا و نظرات او برای علمای بزرگ اهل سنت نیز مورد قبول بوده این قضیه تاریخی را بر اساس اسناد و تحلیلهای تاریخی مردود شمرده و گفته است: بر فرض تحقق آن، به هیچ روی نمیتوان آن را دلیلی بر رد قضیه دیگر یا تأیید کسی دانست، چنانکه بر اساس فرمایش قرآن: حضرت لوط به قومش که فاسق و فاجر و مستحق عذاب الهی بودند ـ و قصد توهین به میهمانان او (که مأموران الهی بودند و به صورت جوانانی به منزل لوط وارد شدند) ـ را داشتند فرمود با این دختران من ازدواج کنید، آن حضرت در شرایطی قرار گرفت که حاضر شد دخترانش با کافرین و فساق ازدواج کنند.[7]
3. اما درباره سخن ایشان که «… در تاریخ آمده است که حضرت علی اسم بعضی از بچههایش را ابوبکر، عمر، عثمان و… گذاشت یا به خلفا مشورت میداد…» باید گفت استدلال به مسائل عامیانه به قصد اثبات و تأیید وقایع تاریخی و یا رد آنها نمیتواند منطقی و عقلانی باشد. از این روی اولاً، این نامها اختصاص به خلفا نداشته پیش و پس از آنها بسیاری این نامها را برای فرزندان خود انتخاب میکردند در بین عرب این شیوه مرسوم و متداول است و هیچ تعصبی ندارند مگر اینکه نامی بار معنایی منفی داشته باشد.
ثانیاً: آنچه معروف است امام نام سه تن از فرزندان خود را همنام با خلفا انتخاب کرد درست نیست چون از جمله فرزندان آن حضرت محمد الاصغر است که بعدها با کنیه ابوبکر معروف شده[8] و نامی که حضرت برای فرزندش انتخاب کرده ابوبکر نبوده بلکه بعدها به این نام شهرت یافته.
3. در نامگذاری یکی از فرزندانش بنام عثمان خودش تصریح فرمود من برای یاد دوست و برادرم عثمان بن مظعون (شهید شد) او را عثمان نامیدهام. [9]
4. فرزند دیگرشان که عمر نام داشت، در وجه تسمیه او به این نام، حضرت چیزی نگفته که بتوان آن را بر محبت ایشان به خلیفه دوم حمل کرد تا آن را به خاطر همنام بودن با خلیفه برای تأیید یا رد قضایای تاریخی استثمار کرد. شأن ائمه ـ علیهم السّلام ـ نیز بالاتر از این چیزهاست که با این مسائل کوچک عامیانه برخورد کنند چون علاوه بر امام علی ـ علیه السّلام ـ ائمه دیگر نیز فرزندانی با این اسامی داشتهاند. از جمله امام زینالعابدین فرزندانی به این اسم داشتند. در نتیجه به صرف نامگذاری نمیتوان حقایق تاریخی را تحریف یا بر آنها سرپوش گذاشت. درباره مشورت دادن به خلفا که در سیرهآن حضرت وجود داشته و اکثر علمای شیعه آن را تأیید کردهاند نباید اشتباه گرفت و آن را برای تأیید آنها یا رد نمودن قضیه توهین به خانه حضرت استشهاد کرد،زیرا:
1. در روایات پیامبر و ائمه معصومین وارد شده، اگر کافر برای شما جهت مشورت مراجعه کرد به او خیانت نکنید ولو او خائن باشد.[10]
2. امیر مؤمنان که از حق خویش برای حفظ اسلام و وحدت مسلمین گذشت، معقول نیست برای استمرار همین هدف و رشد و تعالی اسلام از مشورت و خیرخواهی جهت بقای اسلام امتناع کند، و این عمل را نمیتوان برای انکار وقایع پیشین شاهد آورد.
[1] . ر. ک: نهج البلاغه، خطبه 3 «تحمل نمودم این حالت را چون کسی که خار جلو چشمش را ببندد و در گلویش استخوانی گیر کند و با این حال جام زهری را بنوشد و شکیبایی نماید «… و صبرت من کظلم الغیظ علی امرّ من العلقیم و آلم للقلب و خز الشعار… به این اوضاع تلخ شکیبایی ورزیدم در حالی که خشمی از حنظل تلختر نوشیدم و قلبم بر اثر این آلام و دردها پر از تیغهای برنده بود، خطبه 217.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 3.
[3] . ابن الحق سیره، تصحیح سهیل ذکار،قم دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1362، ص 250.
[4] . ابن اثیر اسد الغابه دار احیاء التراث بیروت، ج 5، ص 615.
[5] . مجلسی، بحارالانوار، ج 42، چاپ دوم، بیروت دار الوفاء، ص 88 و 108 (مرحوم مجلسی در تفضیل متن و سند روایت را مورد بررسی و آن را مردود شمرده است.)
[6] . ابن حجر عسقلانی، الاصابه، بیروت، ج 4، ص 492 و ابن اثیر اسدالغابه، ج 5،ص 615 روایت ابن اثیر تناقض صدر و ذیل دارد.
[7] . ر. ک: شیخ مفید، المسائل السرویه، قم، الموتمر العالمی لا لفیه الشیخ المفید، 1413، ج 2،ص 17 ـ 18 و علامه مجلسی بحارالانوار، ج 42، «پیشین»، ص 88 و 108.
[8] . شیخ مفید الارشاد، قم آل البیت چاپ اول، 1413، چاپ 1، ص 254. ابی الفرج اصفهانی، المقاتل الطالبین ترجمه محلاتی و غفاری، تهران، انتشارات صدوق، بیتا، ص 82.
[9] . همان.
[10] . شهید مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص 179 و نهج البلاغه نامه 67.
امیر علی حسنلو