نویسنده: فهیم عزیز
مترجم: علی نجفی نژاد
اسپینوزا (1362-1677 م) در خلال جنگ سی ساله که تقریباً تمام اروپا را در قرن هفدهم فرا گرفته بود، متولّد شد. اولین علّت شعله ور شدن این جنگ، روابط دینی بین پروتستان و کاتولیک بود. اسپینوزا معتقد بود این جنگ ها و پیامدهای آن، که دشمنی و کینه است، ممکن است با تفکیک الاهیات از فلسفه پایان یابد؛ چرا که فلسفه، مرد را با عقل و حکمت رهبری می کند، امّا الاهیات، آنان را به سمت اطاعت و تقوا سوق می دهد.
امّا آمیختن این دو با هم و کوشش برای برداشت فلسفه از کتاب های مقدّس، بزرگ ترین ضرر و ضربه را هم به فلسفه و هم به کتاب مقدّس می زند. اسپینوزا در کتاب «رساله ای در الاهیات و سیاست» (1) مفهومی که از کلیسای زمان خودش داشته، و کیفیت تفسیر کلیسا از کتاب های مقدّس را، سپس برداشتی که خود او از ایمان و تفسیر کتاب مقدّسی داشته و رابطی که ایمان و الاهیات را با فلسفه مرتبط می کند، در ضمن مطالب دیگر بیان کرده است. وی این کتاب را در سال 1670 میلادی منتشر نمود، ولی به خاطر ترس از قدرت های حاکم نام خود را روی کتاب ننوشت. امّا از آنچه می ترسید اتّفاق افتاد، یعنی کتاب توقیف شد و حکام خواندن آن را تحریم کردند.
اسپینوزا به دیدگاه عالمان دینی مسیحیت تاخت؛ چون آنان اعلان کرده بودند کتاب مقدّس سرّی از اسرار خداست؛ امّا موقع تفسیر، آن را به تفکراتی که از افلاطون و ارسطو گرفته بودند، تغییر می دادند و با این کارشان کتاب مقدّس و فلسفه یونانی را واژگونه می کردند. [2]
به همین دلیل اسپینوزا کوشید تا این وضعیت را تصحیح نماید و بررسی و تحقیق کتاب مقدّس را از نو و بدون ادعا و با آزادی کامل ذهنی بازگرداند. او گفت: «من هیچ یک از تعالیم کتاب را ثابت نمی دانم و مادامی که نتوانم به صورت کاملاً آشکار آن ها را از کتاب مقدّس بیرون بکشم، قبول نمی کنم» (3). به گفته خود او، این که او از نژاد یهودیانی بوده که عهد قدیم و جدید در بین آنان شکل گرفت، او را در این امر یاری رساند. این امر به او کمک کرد که عقل گرایی یهودیان را بفهمد. اسپینوزا این عقل گرایی را چنین توصیف می کند: «یهودیان هرگز علل متوسّطه یا علل جزئی را ذکر نکرده اند، بلکه با توجّه به تقوای دینیشان، همه چیز را به خدا بازمی گردانند.» برای مثال، آن گاه که در انجام برخی کارها ناکام شوند می گویند: «خداوند این پول را به آنان نداده است»؛ اگر به چیزی تمایل داشتند می گویند: «خداوند قلوبشان را به آن علاقه مند کرده است»؛ اگر چیزی به ذهنشان برسد، می گویند: «خداوند به آنان چنین گفته است». سپس اسپینوزا از این بیان چنین نتیجه می گیرد که: «وقتی در کتاب مقدّس عبارت «خدا گفت» را خواندیم، نباید قبول کنیم که نبوّت یا شناختی فراتر از طبیعت در کار است؛ مگر این که عبارت صریح کتاب، بر آن تاکید می کند.
گویا اسپینوزا با این بیان می خواهد بگوید که هر آن چه در کتاب مقدّس نوشته شده است، سخن خدا نیست هر چند صریحاً گفته شده باشد: «خدا گفت»؛ بلکه باید بین سخن خدا و سخن مردم تفاوت قائل شد. [4]
اسپینوزا به هنگام تفسیر کتاب مقدّس بر پیوند بین عقل و الاهیات می تازد و می گوید: علم الاهیات خدمت گذار عقل نیست، همان طور که عقل، خدمت گذار علم الاهیات نیست. در نتیجه کتاب مقدّس فلسفه آموزش نمی دهد، بلکه فقط دعوت به تقوا می کند و کسی که بخواهد کتاب مقدّس را با فلسفه پیوند زند، در خیال خود به پیامبران افکاری را نسبت می دهد که آنان، حتی در خواب هم چنین چیزهایی به ذهنشان نمی رسید و آن کس که عقل و فلسفه را خدمت کار الاهیات بداند، می بایست احکامی را که در قرون گذشته به ذهن توده ی مردم می رسیده، احکامی الاهی بداند. [5] به همین دلیل باید عقل آزاد باشد تا بیندیشد و تسلیم احکام دینی گذشته نشود و سپس برای دین وظیفه ترویج طاعت و انقیاد در انسان را واگذارد.
اسپینوزا در تفسیر، این قواعد را وضع کرد: [6]
1. مفسّر همان روشی را دنبال می کند که یک طبیعت شناس در پژوهش خود دنبال می کند. وی در این باره می گوید:
همان طور که روش تفسیر طبیعت در اساس و قبل از هر چیز بر مشاهده ی طبیعت و گرد آوری داده های یقینی و سپس رسیدن به شناخت اشیا، مبتنی است، همچنین در تفسیر کتاب مقدّس، بر ما واجب است که به شناختی تاریخی دقیق دست یابیم، آن گاه می توانیم از آن به اندیشه ی درست نویسندگان کتاب مقدّس دست یابیم. [7]
مراد اسپینوزا این است که نباید از کتاب خارج شد و قواعد و اصول بیگانه از کتاب وضع کرد؛ بلکه باید قواعد و داده های تفسیرکننده ی کتاب را از خود کتاب بیرون کشید.
بدین ترتیب مفسّر می تواند یقین داشته باشد که در تفسیرش اشتباه نکرده است.
2. مفسّر باید جوهره و ویژگی های زبانی را که کتاب مقدّس با آن زبان نگارش یافته است و زبانی که نویسندگان آن عادت کرده اند با آن صحبت کنند، بفهمد. با این کار، مفسّر می تواند همه ی معانی ای که امکان دارد متن بر حسب استعمال رایج افاده کند، دریابد. با در نظر گرفتن این مطلب که همه ی نویسندگان عهد قدیم و جدید یهودی بوده اند، لزوم دانستن زبان عبری و این که چگونه این زبان معانی کلمات را انتقال می دهد، بهتر روشن می شود، اگر چه عهد جدید به زبان دیگری غیر از عبری نوشته شده است؛ ولی با این حال عهد جدید سرشار از تعبیرها و مفاهیم عبری است که فهمیدن آن ها برای پژوهشگر این زبان آسان خواهد بود.
3. کتاب مقدّس باید تقسیم بندی موضوعی شود؛ یعنی بر اساس موضوعات جزئی و معیّنی تقسیم شود و در ذیل هر موضوع، آیات و فصل هایی که اختصاص به آن دارد، آورده شود، آن گاه به روشی که از آن روش مقصود خود کتاب فهمیده می شود، تفسیر شود؛ نه بر اساس بدیهیات یا دانسته هایی که از قبل فرا گرفته ایم؛ یعنی نباید آن چه را که می خواهیم، از کتاب مقدّس برداشت کنیم. برای مثال اگر کسی بخواهد عبارت «خدا آتش است» یا «خدا غیور است» را تفسیر کند، نباید آن را بر مبنای سازگاری یا عدم سازگاری با عقل تفسیر کند؛ یعنی نباید عقل و مسلّمات عقلی را این جا داخل کند، بلکه باید در پرتو نور جملات دیگری که موسی در جاهای دیگر، درباره ی خدا گفته است تفسیر نماید.
4. مفسّر باید شرایط تاریخی زمان نگارش کتاب را بررسی کند؛ یعنی درباره ی نویسنده، عصری که در آن می زیست، هدف از نوشتن این کتاب، چگونگی گردآوری این کتاب و مانند این ها را بررسی کند و این یعنی، پژوهش مقدّمات برای ورود به کتاب مقدّس.
این ها پژوهش های اسپینوزا بود که در رساله اش منتشر ساخت و همان طور که دیدیم، در این کتاب اصول و قواعدی وجود دارد که هنوز ثمر بخش هستند. حتّی اگر چه برخی از پژوهش هایش به نوعی کم عمق هستند، ولی به طور کلی اسپینوزا شخص آزاد اندیش، صریح و به دور از جانب داری دشمنانه است.
پینوشتها:
1. Tractatus Theologico- Politicus.
2. اسپینوزا، رساله فی الالهیات و الفلسفه، ص 355-363.
3. رساله فی الالهیات و الفلسفه، ص 117.
4. همان، ص 116.
5. همان، ص 126.
6. همان، ص 365.
7. همان، ص 341-364.
منبع مقاله :
عزیز، فهیم؛ (1392)، دانش تفسیر در سنت یهودی- مسیحی، نجفی نژاد، علی، قم: انتشارات دانشگاه مفید، چاپ اول