بنابر عقیده و باور پیروان دین اسلام و سایر ادیان الهی، خداوند دارای جسم نیست و بنابراین از داشتن روح نیز مبرا است، پس چرا در قرآن کریم، که سخن خدا با بندگانش می‌باشد، این عبارت آمده است که از روح خودم در او، یعنی انسان، دمیدم؟ مفاد این آیات، چگونه با آن معتقدات، سازگار می‌شود؟!

بنابر عقیده و باور پیروان دین اسلام و سایر ادیان الهی، خداوند دارای جسم نیست و بنابراین از داشتن روح نیز مبرا است، پس چرا در قرآن کریم، که سخن خدا با بندگانش می‌باشد، این عبارت آمده است که از روح خودم در او، یعنی انسان، دمیدم؟ مفاد این آیات، چگونه با آن معتقدات، سازگار می‌شود؟!

در مباحث فلسفه و کلام ، بعد از اثبات صانع و واجب‌الوجود (خداوند متعال)، به اثبات صفات و ویژگی‌های او می‌پردازند؛ از جمله این که واجب‌الوجود، بسیط من جمیع الجهات است، یعنی ماهیت ندارد؛ اجزاء، چه خارجی و چه ذهنی ندارد، حتی در عقل نیز نمی‌توان برای او جنس و فصلی در نظر گرفت. خلاصه این که هیچ گونه محدودیت و هیچ گونه حدّی در واجب متعال، وجود ندارد. تنها حدّی که می‌توان گفت، بی‌حدّی و بی‌نهایت بودن، است؛1 چرا که هر نوع محدودیت در وجود واجب، نقص است و هر جا نقصی باشد، برای بر‌طرف کردن آن نیازمند دیگران خواهد بود و این نیازمندی، با واجب‌الوجود بودن، سازگاری ندارد.2
بنابر این خداوند تبارک و تعالی نه جسم دارد و نه هر قالبی که مانند جسم، او را محدود کند، مانند روح؛ یعنی خداوند هیچ گونه محدودیتی ندارد. واجب‌الوجود مانند روح و یا عقل، مجرد است ولی با این تفاوت که حد و مرزی برای وجود او نمی‌توان تصور کرد. پس خداوند “روح” هم ندارد. حال این مطلب چگونه با آیه قرآن که می‌فرمایند: “فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ”.3 “چون آفرینش را به پایان رساندم و از روح خودم در آن دمیدم در برابر او سجده کنید” آیا خداوند تبارک و تعالی روح دارد؟ یعنی محدود است؟ آیا این آیه با آن قاعده عقلی، سازگار است؟ برای پاسخ به این سؤال، لازم است به تفسیر آیه رجوع کنیم تا مطلب روشن گردد.
علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد: “نفخت” یعنی داخل کردن هوا به وسیله دهان در اجسام و کنایه است از القا و ایجاد اثر و یا امری غیرمحسوس در چیزی؛ لذا در آیه کریمه، واژه نفخت کنایه است از این که خداوند “روح” را در بدن انسان ایجاد کرده است”.4 هم چنین از آیات دیگری از قرآن استفاده می‌شود که روح و بدن جسمانی انسان، دو چیز هستند و خداوند ابتدا با خلق بدن جسمانی و آمادگی آن، روح را در آن قرار می‌دهد.5
امّا چرا قرآن تعبیر “روحی” دارد؟ آیا خداوند از روح خود قسمتی را جدا کرد و در آدمی قرار داد؟! علامه طباطبایی در جواب این سؤال می‌نویسد: “اضافه شدن روح به خداوند متعال، در عبارت “روحی” اضافه لامیه است که مفید ملک است”.6 یعنی عبارت “نفخت فیه من روحی” بیان می‌کند “روحی” که مالک آن و خالق آن هستم را در کالبد انسان قرار دادم. امّا چرا خداوند “روح” را از جانب خود می‌داند (اضافه به خود کرده است) در حالی که می‌دانیم خداوند نه جسم دارد و نه روح؟ دلیل این مطلب این است که خداوند می‌خواهد بیان کند روحی بسیار پر عظمت و شریف را در کالبد انسان قرار داده است، یعنی اضافه ملکیه تشریفیه است. همان گونه که خانه کعبه را به خاطر عظمتش “بیت الله” می‌خوانند و یا ماه مبارک رمضان را به خاطر برکتش “شهر الله” (ماه خدا) می‌نامند.7
از این رو خداوند تبارک و تعالی برای تکریم و تشریف انسان و بزرگداشت او و عظمتش در میان سایر موجودات، خلقت او و آفرینش روح او را مستقیماً به خود نسبت می‌دهد.8
در نتیجه: با توجه به آنچه گفته شد (تفسیر آیه و مباحث عقلی که گذشت) می‌توان گفت، تعارضی بین مفاد آیات و اصول عقلیه در مبحث وجود خداوند، وجود ندارد؛ زیرا منظور از آیات موردنظر، مالکیت، خالقیت و ربوبیت خداوند سبحان است، یعنی او “روح” را ایجاد می‌کند و در کالبد انسان قرار می‌دهد و به خاطر تکریم و شرافت انسان، آن را به خود نسبت داده است.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. آموزش عقاید، محمد تقی مصباح یزدی.
2. الهیات، آیت الله سبحانی.
3. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج11.

پی‌نوشت‌ها:
1. طباطبائی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، مؤسسه امام خمینی، چاپ نجارش، چاپ اول، 1385ش، ص295.
2. خرازی، سید محسن، بدایه المعارف، موسسه النشر الاسلامی، چاپ چهاردهم، 1426ق، ج1، ص42.
3. حجر / 29.
4. طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1417ق، ج12، ص155.
5. مومنون / 14.
6.  تفسیر المیزان، همان.
7. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، چاپ اول، ج11، ص79.
8.  طبرسی، تفسیر مجمع البیان، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش، ج6، ص517.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید