نویسنده: محمدرضا کوهی
پیامدهای ناگوار لاقیدی و بدحجابی بر فرآیند رشد وتکامل انسان
قسمت پنجم : آسیب بر فطرت توحیدی و استعداد پرستش
فطرت خدا دوستی
همه ی انسان ها با فطرت و گرایش الهی و توحیدی آفریده شده و خالقیت و ربوبیت و کمالات خدای خویش را از درون احساس کرده و نسبت به او و کمالاتش تمایل و محبت دارد و نیاز به ارتباط با او را در پرتو اطاعت و عبادت در عمق جان خود می یابد؛ بنابراین صحنه دل و روح، عرصه گاه توحید و حرم الهی و کانون محبت خداوندی است.
اطاعت و پرستش خداوند متعال و سیر توحیدی بر پایه ی این گرایش فطری بوده و عشق و پرستش حقیقی آن کمال مطلق تنها عامل آرامش، اعتلای شخصیت و تکامل آدمی است؛ انسان در پرتو اطاعت و عبادت، اتصال به خدای جمیل و کامل بی نهایت پیدا کرده و احساس عظمت و بزرگواری می کند. چنین احساس کرامتی موجب می شود که خود را شریف تر از آن بداند که تن به ذلّت گناه و بزهکاری و ظلم و رذیلت بدهد و لباس خواریِ نافرمانی از دستورهای الهی را بپوشد؛ کما این که با عبادت احساس می کند که همواره در محضر آن ذات مقدس بوده و از این که در پیشگاه او با دستورهای دینی اش مخالفت نماید، شرم می کند و بدین ترتیب در برابر گناهان و انحرافات بیمه می گردد.
از سوی دیگر، هدف از زندگی را درمی یابد و خود را مسافری می داند که از سوی خداوند سبحان آمده و روزی به سوی او برمی گردد و باید برای سفر آخرت توشه برگرفته و خود را برای دیدار و وصال الهی و اولیای او و ضیافت ابدی مهیا سازد؛ به همین جهت احساس پوچی و بی هدفی نکرده و دل در گرو محبوب می نهد و از دل بستگی به دنیا و اسارت های آن نجات می یابد و به حقیقت آزادی که همانا آزادی معنوی است مفتخر می گردد.
بنابراین عبادت های دینی و اسلامی ضمن این که محتوا و حقیقت آنها منبع عظیمی برای تحصیل معرفت و آگاهی و بیداری است و درس های توحیدی، اخلاقی و ارزشی را به انسان ها می آموزد، این گونه استعدادهای والای انسانی را نیز پرورش و غرایز را تعدیل می نماید، مشروط بر آن که از روی آگاهی و بصیرت،(1) خلوص نیت و حضور قلب باشد و به جنبه های تعلیمی و سازنده بودنشان توجه و عمل نماید و گرنه نتایج پرورشی و تربیتی چندانی نخواهد داشت.
با این که تمام دستورهای عبادی و غیر عبادی اسلام حیات بخش بوده و به انسان حیات معنوی و مادی می بخشد و خرد را رشد و قلب را سرشار از عشق به خداوند جمیل و حرکت به سوی او می کند، تا این که به وصال لذت بخش غیر قابل توصیف او برسد و به سعادت و خوشبختی و نعمت های جاویدان بهشتی نائل آید.
نتیجه این که: حقیقت عبادت و بندگی، یاد خداوند متعال و درک عظمت او و احساس ناتوانی و فقر محض خویش و قرار گرفتن در مسیر تکامل و حرکت عاشقانه به سوی آن کمال برین است. چنین عبادتی هدف خلقت می باشد؛ چنان که خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
«و ما خلقتُ الجنَّ والإنسَ إلا لِیعبُدُون»؛ (2) جن و انس را جز برای عبادت و اطاعت نیافریدم.
و کسی که با عبادات و اطاعات یاد خداوند تبارک و تعالی باشد، همواره خدای سبحان نیز یاد او بوده و او را در دنیا و آخرت مورد لطف خاص خود قرار می دهد:
«فَاذکرونی أذکُرکُم». (3)
برترین عشق و یگانه معشوق حقیقی انسان
معیار و میزان ارزش محبت ها و عشق ها، خود محبوب و معشوق است؛ هر چه معشوق با ارزش تر و نقش او در تأمین نیازهای واقعی و تکامل انسان بیشتر باشد، ارزش عشق بیشتر خواهد بود، محبت و عشق به زن، شوهر، فرزند، مال و غیر اینها به آن اندازه ارزش دارند که در تأمین نیازها و تعالی انسان تأثیر گذارند؛ هم چنان که ارزش انسان به میزان ارزش محبت و عشق واقعی اوست.
برترین عشق ها، عشق به خداوند جمیل می باشد، چرا که او موجودی نامتناهی بوده و وجودش ذاتی و دارای جمیع کمالات و زیبایی های اخلاقی بی نهایت می باشد و علت حدوث و بقای نظام آفرینش است و تمام نیازهای انسان را تأمین و او را به کمال مطلوب خود می رساند.
بنابراین اولاً آن ذات بی همتا هستی اش را از غیر نگرفته و کمال محض است. ثانیاً انسان را به عنوان برترین مخلوق، خلیفه و جانشین خود در زمین آفریده و همه مخلوقات را به خدمتش واداشته است، او را از نعمت های بی شمار بهره مند نموده و به کمک عقل، فطرت و وجدان از درون، وحی و دین از بیرون او را هدایت نموده است و تنها تأمین کننده ی نیازها و کمال بخش واقعی انسان می باشد و غیر او، مجرای فیض اویند. لذا تنها محبوب ذاتی و معشوق حقیقی انسان است.
به همین جهت دل تمام انسان ها با بینش و گرایش توحیدی و محبت به خداوند تبارک و تعالی آفریده شده است که باید در سایه ی قرار گرفتن در ولایت خاصه و تسلیم در برابر فرمان های او پرورش یابد؛ چنان که افراد با ایمان به اندازه ی معرفت و اطاعت و ایمانشان این نور فطری را در جان خود شعله ور ساختند و بعضاً قلب خود را از عشق او آکنده ساختند، قرآن کریم می فرماید:
«والّذینَ آمنُوا أشدُّ حُبّاً لله»؛ کسانی که ایمان آوردند محبت شدید به خداوند دارند. (4)
بر این اساس بالاترین لذت برای انسان انس با چنین معشوقی است و این که قلب او فقط جایگاه محبت او باشد و دیگران را نیز به خاطر او دوست بدارد. تمام محبت ها و عشق ها در صورتی صادق و واقعی هستند که بر محور محبت الهی باشند، هم چنان که محبوب راستین بودن هر انسانی به میزان اتصاف او به زیبایی های اخلاقی و کمالات الهی است، در این صورت محبوبیتش از محبوبیت خداوند ناشی شده و مظهر محبوبیت او می باشد و گرنه معشوق بودن او صوری و از سرِ تمایلات جنسی و نفسانی است که روزی نه چندان دور بر عاشق غافل روشن خواهد گشت.
قرآن کریم در این باره تعبیر بسیار لطیفی دارد:
«هُو الحیُّ لا إله إلا هو فُادعوهُ مخلصینَ لهُ الدّین»؛ خداوند حیّ مطلق و زنده حقیقی است که معبودی جز او وجود ندارد، پس او را بخوانید و دین خود را برای او خالص کنید.(5)
یعنی آن حقیقتی شایسته محبت و عشق ورزیدن است و انسان باید جان و هستی اش را در طبق اخلاص و عشق به او گذاشته و نثارش کند، که پاسخ گوی نیاز فطرت و جان و حیات بخش روح و احیا کننده ی انسان و استعدادهای او بوده و آدمی را به حیات طیبه برساند و این منحصر به ذات اقدس الله است، زیرا تنها حی مطلق می تواند حیات آفرین و احیا کننده ی انسانیت آدمی باشد، لذا ارتباط با او نه تنها حیات واقعی و معنوی می بخشد، بلکه به اندازه اتصال به او، انسان را مظهر حیات بخشی قرار می دهد؛ به گونه ای که دیگران به وسیله او به حیات حقیقی دست می یابند.
بنابراین مهم ترین نیاز انسان شکوفایی این فطرت است تا محبّ و عاشق خداوند بزرگ و محبوب او گردد؛ چنان که شکوفایی سایر فطریات و استعدادها برای پرورش و به فعلیت رسیدن این استعداد فطری و تأمین این نیاز عالی است.
معیار همسر شایسته
بر همین اساس رمز موفقیت و خوشبختی دختر یا پسر جوان این است که همسری را برای خود انتخاب نماید که این صفت الهی در او باشد؛ یعنی پرتوی از حیاب آفرینی خدای حیّ باشد؛ به گونه ای که در پرتو ارتباط با او در نظام خانواده به شخصیت انسان اعتلا بخشیده و آدمی را به کمال و سعادت برساند.
به دیگر سخن، همسر شایسته کسی است که مظهر حیات بخش الهی و باعث بالندگی شخصیت آدمی بشود، نه مظهر خمودی و مایه سیر قهقرایی شخصیت؛ چنین همسری به راستی محبوب و شایسته محبت و عشق ورزیدن و خدمت کردن به اوست.
دختری که شخصیت خود را در نمایش جاذبه های زنانه خلاصه کرده و با خودآرایی و عشوه گری در جامعه شیطنت می کند و بدین وسیله نه تنها آتش به خرمنِ استعدادهای انسانی و گنج های نهفته در نهاد خود می زند، بلکه استعدادهای معنوی افراد جامعه را نابود می سازد و اخلاق و انسانیت را در معرض سقوط و تباهی قرار می دهد، تا از این طریق بتواند نظر یک جوان را به خود جلب و قلبی را به عنوان همسر برباید و با او ازدواج کند، یا پسری که در مسیر گناه و انحراف حرکت می کند و با حیله ها و نیرنگ های شیطانی، در صدد اغفال دختری عفیف است تا با او پیوند مشترک خانوادگی برقرار کند، هیچ کدام شایستگی برای همسری ندارند.
چه آن دختر و چه این پسر اغفالگر هر دو شخصیت ذاتی و هویت ملکوتی خود را زیر لجن زار خودخواهی ها و هوس های نفسانی خویش زنده به گور کرده اند، لذا نمی توانند مظهر حیات بخشی الهی و احیاگر شخصیت همسر و حتی فرزندان آینده خود باشند، مگر این که با توبه ی نصوح، به دامن رحمت و عنایت الهی برگردند.
بنابراین نباید دختران و پسران با ایمان معیارهای اصولی و ارزشی را برای انتخاب شریک زندگی فراموش کنند، بلکه باید همسری انتخاب کنند که در سایه ی آراستگی به زیبایی های اخلاقی و معنوی پرتوی از آن معشوق برین باشد، تا بتواند جلوه ای از حیات آفرینی حیّ مطلق گردد. در چنین حالتی است که شبستان زندگی آنها با چراغ همسر شایسته پرفروغ گشته و به آن جلوه ی خاصی می بخشد و دورنمای زندگی آنها روشن و سرشار از صفا و معنویت و برکت خواهد بود، که پرورش فرزندان صالح، گل های زیبا و معطر چنین بوستانی است. در غیر این صورت دچار خسارت عظیمی خواهند شد.
برترین لذت و بدترین عذاب
اگر خداوند، جمیل محض و تنها معشوق راستین است و محبوبیت دیگران ـ در صورتی که صادق باشدـ پرتوی از آن محبوبیت الهی می باشد، برترین لذت ها در دنیا انس و گفتگو با چنین معشوق بی نظیر است و بالا ترین لذت در آخرت لذت وصال با او است که حتی انس ها و لذت های بهشتی در برابر آن اندک است.
در مقابل، بدترین عذاب در دنیاـ همان گونه که در روایات نقل شده ـ این است که بنده ای در اثر گناه زیاد و غفلت، از لذت عبادت و شیرین مناجات با آن جمیل محض محروم گردد و دردناک ترین عذاب در آخرت برای جهنمیان دوری از لقاءالله و محرومیت از وصال جمال و شهود قلبی خداوند مهربان است؛ به همین جهت مالای عارفان پرچم دار عاشقان، امام علی (ع) در دعای شریف کمیل به هنگام مناجات با معشوق خویش ناله و ضجه می زند و می فرماید:
«فَهَبنی یا إلهی و سیّدی و مولای و ربّی صَبرتُ علی عَذابک فَکیفَ أصبِرُ علی فِراقِک»؛ ای معبود و آقا و مولا و پروردگارم، گیرم که من بر عذاب تو صبر کنم. اما چگونه بر فراق دوری تو طاقت آورم. (6)
عوامل سلب لذت برین
بنابراین اگر ما از عبادت و راز و نیاز با آن جذابیت ملکوتی اش لذت نمی بریم ـ با این که لذت بخش ترین ساعت های ما باید لحظه ی عبادت و خلوت با چنین معبودی باشدـ باید علت آن را در خود جست و جو کنیم، با به خاطر زنگارهای گناهان و رذایل اخلاقی و حرام خواری است که قلب و روح را پوشانده و آن را بیمار نموده است؛ همانند کسی که به بیمار جسمی دچار گشته و اشتها به غذا ندارد و با بی میلی تناول می کند بدون این که از آن لذت ببرد و بدتر از آن این است که به مرضی گرفتار باشد که موجب تنفرش از غذا گردد. کسی که قلبش به هوس آلوده و شخصیت حقیقی اش بیمار گشته، هرگز نمی تواند از اطاعت و عبادت که تغذیه روح می باشد، لذت ببرد؛ چنان که امیر مؤمنان علی (ع) می فرمایند:
کَیف یَجدِ لذّه العِباده مَن لا یصُومُ عَن الهوی؛ چگونه لذت عبادت را بیابد کسی که از هوا و هوس امساک و اجتناب نمی کند.(7)
مگر این که اول قلب خود را با آب توبه شست و شو داده و از سلامت شخصیت برخوردار گردد، در غیر این صورت زنگ خطری خواهد بود که اگر خود را مداوا نکند و بر ارتکاب گناهان اصرار و در شقاوت ایستادگی نماید، چه بسا بدان جا منتهی شود که در عبادت سست گشته و از معصیت لذت ببرد و چون حقیقت و باطن گناهان ذلت و خواری است لذا کسی که از گناهان لذت ببرد، لباس خواری و فرومایگی به اندام خود پوشانده و روزی ذلت او آشکار می شود، حضرت امام علی (ع) می فرماید:
مَن تَلذّذَ بُمعاصی الله أورَثهُ اللهُ ذِلاّ؛ کسی که با نافرمانی و معاصی الهی لذت ببرد خداوند ذلت را میراث او می کند. (8)
آن حضرت نیز معبوض ترین فرد در نزد خداوند متعال را کسی می داند که در اثر تجاوز از راه حق، به حال خود رها شده و هنگامی که به کشت و کار دنیوی خوانده شود به حرکت می افتد، اما اگر به کشت و کار اُخروی دعوت شود، کسل و سست می گردد:
إنّ مِن أبغض الرجال إلی الله تعالی لَعبداً و کَلهُ اللهُ إلی نفسه جائراً عن قَصد السبیل سائراً بغیر دلیلٍ إن دُعیَ إلی حَرثِ الدنیا عَمِلَ و إن دُعی إلی حرثِ الاخره کَسِل. (9)
گاهی ممکن است علت لذت نبردن از مناجات این باشد که در اثر ضعف معرفت و آگاهی دینی، عظمت عبادت و اطاعت الهی را درک نکرده و آنها را مشقت آور بدانیم، نه تشریف و شرافت آور، در حالی که اگر نظام تشریع با نظام تکوین هماهنگ است، یعنی تمام دستورها و عبادت های دین مقدس اسلام در جهت تأمین نیازها و پرورش استعدادها و گنج های مکنون در وجود انسان و وصول به مقام انسان کامل است، باید تکالیف دینی را تشریفات و اسلام را مایه ی کرامت بدانیم و گرنه خداوندی که کمال محض است، نیاز به عبادت و اطاعت ندارد.
بر همین اساس، سن بلوغ سن تکریم می باشد و باید جشن تشریف گرفت نه جشن تکلیف، چرا که نوجوان به مرحله ای از سن رسیده که شایستگی خطاب الهی و سخن گفتن با خالق و پروردگار خویش را پیدا کرده و می تواند موجودیت خویش را در اثر انقیاد و اطاعت او در میدان جاذبه ی آن معشوق یکتا قرار داده و به کمال و وصال او برسد. عدم حضور قلب و توجه باطنی در موقع عبادت نیز علت دیگری است. هم چنین اگر به معنای اذکار و کلمات و حالات عبادت جاهل باشد و نفهمد که چه می گوید و چه انجام می دهد، از عبادت های خود لذتی نمی برد. اما غالباً همه این عوامل دست به دست هم داده و حال مناجات و حلاوت عبادت را از ما سلب کرده است.
شگفتا که با این وجود، بسیاری از ما ادعای پاکی و صفای قلب هم می کنیم! حتی گاهی مصیبت بدان جا رسیده که برخی با شرکت در جلسات چندین ساعته ی انس و شادی و چه بسا گناه آلود هیچ احساس خستگی نمی کنند؛ به گونه ای که از گذراندن ساعت ها غافل می شوند، اما به هنگام ساعتی بلکه دقایقی انس با معبود خویش حالت بی حالی و چرت بر آنان عارض می شود! گذشته از سلب توفیقات الهی دیگر از آنان که مستلزم محرومیت از مزایا و برکات آنهاست.
حضرت امام سجاد (ع) در تبیین بیشتر علل این امر در فرازهایی از دعای شریف ابوحمزه ثمالی با لحن بسیار زیبا می فرمایند:
بار الها هر وقت خواستم آماده برای نماز و مناجات با تو شوم، چرت را بر من افکندی و حال مناجات را از من ربودی، چرا هر وقت اراده کردم خود را اصلاح نمایم، و بر مجالس توبه کنندگان نزدیک شوم، گرفتار سستی و لغزش قدم هایم شده و بین من و خدمت تو حایل گشت، ای آقای من! شاید مرا از درگاه خویش رانده ای و از خدمتت برکنار کرده ای، یا شاید مرا سبک شمار حقّت دیدی پس دور کرده ای، یا شاید روی گردانی مرا از خودت دیدی پس دشمن داشته ای، یا شاید مرا در جایگاه دروغ گویان یافتی پس رهایم کرده ای، یا شاید دیدی که شکرگزار نعمت هایت نیستم پس محرومم ساخته ای، یا شاید مرا در مجالس علما نیافتی پس خوارم کرده ای، یا شاید مرا در زمره ی غافلان دیده ای پس از رحمتت ناامیدم کرده ای، یا شاید دیدی با مجالس بیهودگان انس دارم پس بین من و آنها به حالم واگذاشته ای، یا شاید دوست نداشتی دعایم را بشنوی پس دورم کرده ای، یا شاید به جرم و گناهم کیفرم داده ای یا شاید به کم شرمیم از تو مجازاتم کرده ای.
تنها راه چشیدن حلاوت ایمان و اطاعت، بزرگداشت و حرمت نهادن بدان هاست که باطنشان حیات و راحتی، خوش بویی به رایحه حقیقت ایمان و مواهب روح افزا، و بهشت انسانیت و معنویت شدن، می باشد: «فَروحٌ و ریحانٌ و جَنّتُ نَعیم» (10)، و این جز در سایه معرفت عقل و تقوای قلب حاصل نمی شود، چرا که تا عظمت چیزی درک نشود و دل پاک نباشد حرمت آن پاک نشود و حلاوتش احساس نگردد.
لذا قرآن کریم از دستورهای دینی به «شعائر و علامت ها»، «حدود و مرزها» و «حریم ها»ی الهی (11) یاد نموده و هشدار داده که مبادا مخالفت با آنها را حلال و روا بدانید:
«لا تُحِلّوا شعائِر الله» (12) و تعظیم و حفظ آنها را نشانه تقوا و پاکی قلب و سلامت و اعتلای شخصیت و از مؤمنان حقیقی شمرده است(13) و شکستن حریم آنها و تجاوز از حدود و ورود به منطقه های ممنوعه را ظلم به خویشتن (14) و حاکی از بیماری و ضعف شخصیت و از تجاوزکاران دانسته و می فرماید: «إنّ اللهَ لا یُحبُّ المعتَدین»؛ خداوند متجاوزان را دوست نمی دارد. (15)
محبت و عشق به خدای جمیل مهم ترین نیاز انسان
اصیل ترین و مهم ترین نیاز روانی انسان برخورداری از محبت است. همه افراد بشر در تمام دوران زندگی تشنه محبت اند و می خواهند محبّ باشند و محبوب. این نیاز به واسطه ی پدر و مادر، برادر و خواهر، همسر و فرزندان، خویشاوندان و دوستان و از همه بالاتر و برتر به وسیله ی خداوند متعال تأمین می شود.
تأمین این نیاز حیاتی باعث اعتماد به نفس، آرامش، احساس بزرگواری، شکوفایی استعدادها و خوش بینی به عالم می شود و انسان را با عاطفه و محبت می کند و عدم تأمین آن سبب تشویش خاطر و اضطراب و ترس، غم و اندوه و افسردگی، اساس حقارت و خودکم بینی، انزوا و گوشه نشینی، خودفراموشی و انحرافات و غیر اینها شده، زیان های دردناکی را در جسم و روح افراد به وجود می آورد و روابط آنها را با دیگران تحت تأثیر قرار می دهد.
لذا زن و شوهر اگر از محبت واقعی متقابل برخودار نشوند، نسبت به یکدیگر و زندگی سرد شده و در تأمین عواطف و تربیت فرزندان، کم توجه و کم حوصله و چه بسا بی تفاوت می شوند. نوجوان و جوان نیز اگر در کانون خانواده از محبت والدین در حد اعتدال و خداپسندانه سیراب نشوند، آن را در خارج از خانه و خانواده جست و جو می کنند که زمینه ی بسیاری از انحرافات و فریب ها از همین جا فراهم می شود.
دختران و زنانی که در کوچه و خیابان و مجالس عمومی حرمت خود را شکسته، به خودنمایی و جلوه گری می پردازند به خاطر کمبود محبت و فقدان محبّ و یا ضعف شخصیت و معرفت است؛ آنان می خواهند احساس حقارت خود را بدین وسیله جبران کنند و نیاز به محبت خویش را در اثر به دست آوردن یک محبّ تأمین نمایند.
کسی که کمبود محبت دارد و کمتر درس محبت و عاطفه آموخته است، نمی تواند اهل محبت باشد و از این که بتواند به همسر و فرزندان آینده ی خویش محبت بکند، عاجز خواهد بود، مگر این که در پرتو تدین و پای بندی به دین اسلام درس محبت بیاموزد، آن گاه به دیگران محبت بورزد، چون دین جز محبت به خدا و آن چه که به او مرتبط است چیز دیگر نیست: «هَلِ الذّینُ إلاّ الحُبُّ». (16)
نیاز انسان به محبت الهی بیش از هر محبت دیگر است، زیرا انسان در پرتو وجدان، عقل و اندیشه از هستی و نیازهای خود و دنیایی که در آن زندگی می کند آگاه است. از یک سو آگاهی از مشکلات و نابسامانی های زندگی، ناامنی ها و بی اعتمادی ها، تقلب ها و خون ریزی ها، انحرافات و گمراهی ها و از سوی دیگر احساس تنهایی و درماندگی در برابر این امور و احساس عجز کردن در برابر حوادث طبیعی و نیروهای اجتماعی و از سوی سوم احساس گرسنگی و نیازمندی به حقایق ماورای طبیعت ـ وحی و دین ـ و فریاد بقاطلبی و فناپذیری از عمق جان که به حسب ظاهر مرگ منافی آن است، اینها باعث می شود که درون انسان تبدیل به یک زندان تاریک و سوزان شود و این خود موجب آزار روح و پیدایش بیماری های روانی، اضطراب، نگرانی و چه بسا پوچ گرایی و در نتیجه منشأ ایجاد وسوسه های شیطانی و تن دادن به آلودگی ها و زشتی هاست. لذا عمیق ترین نیاز انسان حل این مشکلات و نجات از این بن بست هاست.
شیوه ی تأمین این نیاز و نجات از تنهایی و درماندگی مبتنی بر نگرش فرد از زندگی و انسان است. آنهایی که از نگرش مادی برخوردارند و زندگی را منحصر به شکم و شهوت می پندارندـ هم چون جوامع غربی ـ به عوامل تخدیر کننده و غفلت زا و لذت های کاذب نامشروع پناه می برند و عده ای هم متحد و هماهنگ و هم نوا با دوست، گروه و حزب می شوند و بدین وسیله خود را نجات یافته می پندارند، در حالی که این شیوه ها کاذب و ناپایدار است و ناکارآمدی و شکست این راه ها با دردناک ترین فجایع بسیار تلخ در همان جوامع غربی تجزیه شده و برای همگان روشن شده است.
اما آنهایی که از جهان بینی توحیدی و نگرش صحیح و عالی از زندگی برخوردارند، تنها را ه را، در حرکت بر اساس فطرت که همانا ایمان و عشق به خداوند متعال و عمل به دستورهای اوست می دانند و با مشی بر طبق این منطق خردمندانه، خود را از آن مشکلات و بن بست ها حفظ و نجات می بخشند. به همین جهت در نوجوانی نیاز به عبادت و عشق به خداوند متعال و دین در کانون وجود انسان بیشتر شکوفا و احساس می شود.
قرآن کریم نیز می فرماید: «قُل إن کُنتُم تُحبّون فَتّبِعونی یُحبِبکمُ اللهُ و یَغفِر لَکم ذُنوبَکُم واللهُ غفورٌ رحیمٌ»؛ـ ای پیامبر به مردم ـ بگو اگر خداوند را دوست می دارید از منِ پیامبر تبعیت و پیروی کنید تا این که محبوب خداوند بشوید و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده و رحمت خاصش مختص اهل ایمان است.(17)
بنابراین نشانه و میوه محبت الهی تبعیت است و پاداش پیروی و اطاعت، محبوبیت نزد خداوند متعال و بخشش و مغفرت اوست و پروردگار عالم محبوب خود را به خصوص در مشکلات به حال خود رها نمی کند؛ چنان که اگر کسی محبوب حق تعالی گشت، مجرای فیض او شده و خداوند عالم در مقابل فعل، کارهای خود را به دست او انجام می دهد و این راه برای همگان اعم از زن و مرد باز و مورد تشویق و ترغیب اسلام عزیز قرار گرفته است.
انسان با ایمان و با تقوا در پرتو فطرت و شریعت احساس می کند خدایی که از علم و آگاهی، قدرت و توانایی بی نهایت برخوردار است، پیوسته همراه و مأنوس و نگهدار انسان بالاخص افراد با تقوا است: «هُو مَعکُم أینما کُنتُم» (18) و «إنّ الله مَع المُتّقین». (19) خزائن مادی و معنوی به دست خداست: «ولِلهِ خَزائنُ السّمواتِ والأرض». (20) و تمام مخلوقات هستی لشکریان مطیع او هستند: «ولِلهِ جُنُودُ السّمواتِ والأرض». (21) او مقلب القلوب است و کلید قلب ها و محبت ها و عزت ها به دست اوست: «مَن کانَ یُریدُ العِزّه فَللهِ العِزّهُ جمیعاً» (22) حلّال مشکلات و نابسامانی های بندگان با تقواست: «مَن یَتّقِ اللهَ یَجعل لَهُ مَخرجاً و یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحسِبُ و مَن یَتوَکّل علی اللهِ فهُو حسبُه…» (23) و مبدأ سلامتی و نشاط و آرامش است: «یَهدی بِهِ اللهُ مَنِ اتّبعَ رِضوانَهُ سُبُلَ السّلام» (24) رب هستی و پرورش دهنده استعدادها و تکامل بخش انسان است: «ألحمدُ لِلهِ ربّ العالمین». (25) حقیقت مرگ فنا و نابودی نیست، بلکه پایان مرحله ی زندگی دنیوی و سرآغاز حیات حقیقی و زندگی برتر و زیباتر و اولین منزل آخرت و دریچه ای به سوی عالم بقا و نعمت ها و لذت های جاوید است: «والآخرهُ خیرُ و أبقی»، (26) «ألموتُ بابُ الآخره». (27)
لذا چنین انسانی هرگز در زندگی و در برابر مشکلات و نابسامانی ها احساس تنهایی و درماندگی و یأس نمی کند و با توفیق و استمداد از خداوند متعال در ابعاد مختلف حیات، از قدرت روحی و آرامش و نشاط برخوردار است؛ چنان که قرآن مجید می فرماید: «ألا بِذِکر الله تَطمَئنُّ القُلُوب»؛ آگاه باشید که فقط در سایه ذکر و اطاعت خدا دل ها آرامش پیدا می کند. (28) چرا که صاحب خانه ی اصلی دل، اوست و هر خانه و حرمی با صاحب خانه خود آرام می گیرد و بدون او در اضطراب و ناامنی و تحیّر به سر می برد. این است عظمت قرآن و اسلام که هماهنگ با نظام آفرینش انسان است.
بر این اساس سزاوار است که انسان در پیشگاه الهی کاملاً خاضع و خاشع باشد و در وقت عبادت با تمام وجود رهسپار کوی محبوب گردد و با نور اطاعت و عبادت قلب و سراسر کانون وجودش را نورانی نماید که همین نورانیت ـ در قیامت در چهره انسان ظهور کرده و صحنه قیامت و راه بهشت را برای او روشن و هموار می سازد:
«یومَ تَری المؤمینَ والمؤمناتِ یَسعی نُورُهُم بَینَ أیدیهم و بِأیمانِهم بُشری لکُمُ الیوم جنّاتٌ تجری مِن تَحتِها الأنهارُ خالدینَ فیها ذلکَ هُو الفوزُ العظیم»؛ روزی که مردان و زنان با ایمان را می نگری که نورشان پیش رو و در سمت راستشان به سرعت حرکت می کند (و به آنها می گویند:) بشارت باد بر شما امروز به باغ هایی از بهشت که نهرها زیر درختان آن جاری است؛ جاودانه در آن خواهید ماند و این همان رستگاری بزرگ است. (29)
نقش خودنمایی و بدحجابی در تضعیف نور فطرت توحیدی
عقل سلیم و وحی مُنزل با هر چیزی که انسان را از حقیقت عبادت و اطاعت الهی محروم و از هویت و هدف خلقت خویش غافل کند و نور فطرت را تضعیف و به تدریج خاموش نماید مخالف است. نظر به این که فطرتِ توحیدی و سایر فطریات امانت الهی در درون انسان است و آدمی امین پروردگار عالم در آن می باشد، لذا نباید در این امانت ملکوتی خیانت و به آن ظلم نماید.
تحقق این امر در صورتی ممکن خواهد بود که قوای غضبیه، شهویّه و وهمیّه، در سایه ی عقل و وحی کنترل و تعدیل گشته و در قلمرو معقول و مشروع خود فعالیت کنند، تا آن جا که این قوا مادی و جسمی در حیطه ی مسئولت خود انجام وظیفه می کنند، نیکو و حلال است، ولی اگر بخواهند از حدّ خود تجاوز کرده و به حریم فطرت تعدّی و ظلم کنند و نور هدایتگرانه آن را کم فروغ و در نهایت خاموش نمایند، قبیح و حرام می باشد. تمام محرمات الهی و رذیلت های اخلاقی که پدیده ی بدحجابی و خودنمای زن در برابر نامحرمان از جمله آنها می باشد از این قبیل اند: به همین جهت قرآن کریم در باره احکام خداوند سبحان می فرماید:
«… و تِلکَ حُدودُ اللهِ و مَن یَتعدَّ حُدودُ اللهِ فَقد ظَلمَ نَفسَه»؛ اینها حدود و مرزهای الهی است و هر کس از حدود الهی تجاوز کند به خویشتن ستم کرده است.(30)
در جای دیگر هشدار داده می فرماید:
«یا أیّها الّذین آمنوا لا تَخُونوا اللهَ والرّسول…»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید خیانت به خدا و رسولش نکنید. (31)
این خیانت با ارتکاب معصیت حاصل می شود؛ چنان که امام محمد باقر (ع) در تفسیر این آیه فرمودند: فَخِیانَهُ اللهِ والرّسولِ مَعصیتُهُما و أمّا خیانَهُ الأمانَهِ فَکُلُّ انسانُ مَأمونٌ علی ما افتَرضَ اللهُ عزّوجَلّ علیه؛ خیانت به خدا و رسول به نافرمانی آن دو می باشد و اما خیانت در امانت، هر انسانی امین واجبات خداوند عزوجل است. (32)
از سوی دیگر برای شکوفایی فطرت، نیز به وجود شرایط مساعد و فقدان موانع می باشد؛ هر محیطی اعم از خانواده، مدرسه، جامعه، نقش مهمی در رشد یا سقوط شخصیت آدمی دارد؛ وجود محیط پاک از عوامل شهوانی و انحرافی از مهم ترین شرایط تربیت و محیط ناسالم از بدترین موانع است، لذا از منظر دین و خرد آن چه که محیط را آلوده و افراد آن را غافل و به فطرت آنها لطمه بزند ممنوع می باشد.
بر این اساس، حضور زنان بدون حجابِ خداپسندانه و یا با چهره های مزیّن شده در مجامع عمومی، یکی از بدترین عوامل عفلت آفرین و موانع پرورش فطرت توحیدی و کارآمدترین سلاح دشمن برای تخریب اخلاق و معنویت است، زیرا غریزه شهوانیِ افراد جامعه خصوصاً نسل نوخاسته را شعله ور نموده و آنها را از یاد خدا و اطاعت یا حقیقت عبادت و عشق به او غافل، و به شهوات و دوستی های نابخردانه دختر و پسر که سرآغاز انحرافات و آلودگی ها و از دست رفتن سرمایه ی دوشیزگی است، و دل دادگی به جیفه ی دنیا که ریشه ی همه ی گناهان و بدبختی هاست سوق می دهد.
هم چنان که بعضی از جوانان و نوجوانان به همین علت خود را از عبادت به ویژه نماز محروم کرده و در اطاعت الهی سستی می ورزند. یا عبادت های اکثر ما مسلمانان از حقیقت و روح عبادت تهی گشته و هم چون پیکریی جان یا نیم مرده، خاصیت اثر بخشی و حیات آفرینی خود را از دست داده است؛ مثلاً نماز حقیقتش یاد الهی و احساس حضور در محضر اوست و به انسان آگاهی و معرفت، هشیاری و نورانیت می بخشد، از این رو انسان را در برابر فحشا و بدحجابی و خودنمای و محرمات دینی بیمه می نماید:
«إنّ الصّلاه تَنهی عنِ الفحشاء والمُنکَر»؛ محققاً نماز انسان را از زشتی ها و گناه باز می دارد. (33)
منکر یعنی هر چیزی که عقل و وحی آن را به رسمیت نمی شناسد و با نظام خلقت آدمی و نظام شریعت اسلامی سازگار نیست، اما این فریضه ی بزرگ به گونه ای به جا آورده می شود که مرده و بی روح و یا نیم جان است، آموزه های حیاتبخش آن فراموش گشته و اثرات عالی تربیتی آن از دست رفته است.
بنابراین زنان خودنما و دل ربا، با این عمل ضد دینی و اخلاقی خویش به دین، ایمان و فطرت خود و افراد اجتماع آسیب رسانده و نور محبت الهی را در قلب خود و دیگران تضعیف نموده و طعم گوارای مناجات و لذت انس با خدای جمیل را از بین می برند و مانع گسترش آیین توحیدی و تابش آفتاب روان پرور اسلام به دلها می شوند و ظلمت شهوات و محبت دنیا را جایگزین آن می نمایند.
اصولاً محبت دنیا و شهوات، انسان را نابینا و ناشنوا می سازد؛ لذا دیدن و شنیدن آیات و دستورهای الهی در او تأثیر نمی گذارد و فرد و جامعه ی انسانی را به فجایع بزرگ از جمله بحران معنویت و هویت و اخلاق گرفتار می سازد. چه ظلم و خیانتی بدتر از این که انسان با عمل و رفتار خود ظلم به خویشتن و جامعه و خیانت به خداوند و رسولش بکند؟!
آیا این بانوان می توانند خود را مسلمان حقیقی بدانند، در حالی که با اعمال خویش مردم را از راه خدا و آیین روح پرور او بازمی دارند. این همان کاری است که معاندان حق و حقیقت می کنند: «و تَصُدّون عن سَبیل الله» و قرآن مجازاتشان را حبط اعمال و عذاب دردناک بیان نموده است و به اهل ایمان نیز هشدار می دهد که مواظب باشند از راه و رسم آن جاهلان پیروی نکنند و به این خصلت ناپسند هر چند با انجام عمل زشت و آشکار او فسادبرانگیز در اجتماع آلوده نشوند که به برخی از مجازات بداندیشان گرفتار خواهند شد.(34)
حقیقت دل ربایی
«دل ربایی» حکایت از یک حقیقت بسیار مهم توأم با هشدار می کند؛ یعنی ربودن دل و به سرقت بردن قلب، کدام دل؟ همان حقیقت ملکوتی که از آغاز خلقت انسان به نور محبت خداوند جمیل، عجین و منور شده و هدف اعلای زندگی، قرار گرفتن آن در جاذبه آن محبوب ترین است؛ از این رو دل از آنّ خداوند و نظرگاه اوست:
القَلبُ حرمُ اللهِ فلا تُسکِن حرمَ الله غیرَالله؛ قلب حرم خداست و غیر او در حرم الهی جا مده.(35)
در عظمت و شرافت دل همین بس که استعداد و توانایی آن را دارد که جلوه گاه خداوندی و آیینه تمام نمای او گشته و جمال و جلال و کمالات او را نشان دهد. در پرتو این قلب الهی است که با پروردگار عالم ارتباط برقرار کرده و به او تقرّب می جوییم و به اوج مقام انسانیت نائل می شویم. در سایه ی نورانیت این دل است که حرمتش از حرمت کعبه مکرمه بالاتر می شود.
بنابراین عظمت و فضیلت انسان بستگی به این قلب دارد؛ هم چنان که اخلاق و رفتار آدمی نیز بر پایه این مرکز فرماندهی استوار است. اگر صاحب خانه اصلی در آن حکومت کند صفات و اعمال و حرکات انسان زیبا و نورانی می شود . خانواده و جامعه انسانی را روشنایی می بخشد، اما اگر این دل غصب شد و حبّ دنیا و شهوات در آن جایگزین گشت اخلاق فاسد و رفتار ناشایست می گردد.
حقیقت رفتار ناهنجار بدحجابی و دل ربایی زنان چیزی جز ربودن دل های ملکوتی و غصب کردن حرم های الهی نیست! روشن است که این عمل بدترین ربودن هاست؛ آیا صاحب خانه را بیرون کردن و بیگانه را وارد کردن بزرگ ترین غضب نیست؟! آیا محبت خداوند مهربان را از دل افراد گرفتن، و خود و شهوات را در آن قرار دادن دردناک ترین فاجعه نیست؟!
تنها خداوند متعال می داند که این چه جنایت بزرگی است که برای این زنان خسارت معنوی عظیم و برای جامعه جنایات و فجایع زیادی به دنبال دارد؛ لذا جرم و گناه آن بسیار سنگین و بزرگ است که عقوبت و عذاب آن را فقط خدای سبحان می داند.
او می داند که اگر اجل این زنان با وجود این لکه ننگین بر دامنشان فرا رسد چه بر سرشان در قبر و قیامت خواهد آمد؛ بهتر است که از سخن خداوند بشنویم که می فرماید:
«وقُلِ اعملُوا فَسَیرَی اللهُ عَملَکُم و رسولهُ والمؤمنونَ و سَتُردّونَ إلی عالم الغیبِ و الشّهاده فَنُنبّئُکُم بما کُنتُم تَعملون»؛ بگو عمل کنیدـ و هر چه می خواهید انجام دهیدـ خدا و پیامبرش و اهل بیت عصمت و طهارت اعمال شما را می بیند و به زودی به سوی خدایی که دانای نهان و آشکار است بازگردانده می شوید و شما را به آن چه عمل می کردید خبر می دهد. (36)
امید است که این بانوان هر چه زودتر به خویشتن بازگشته و با آب توبه و قرار گرفتن در صدف حجاب عفیفانه، این لکه ننگ و گناه بزرگ را از وجود آسمانی خویش پاک نمایند.
تضعیف معشوقیت زن در اثر تضعیف نور فطرت
گذشته از اینها محبوبیت زن که خواسته ی شدید طبیعت و جان اوست، متزلزل می گردد، زیرا محبوبیت راستین زن در سایه ی عشق به خداوند جمیل است؛ مردانی که در سایه ی دین اسلام و تدیّن به آن، قلوب خود را به محبت الهی اختصاص داده اند، قلب های شان مرکز عواطف پاک انسانی و محبت به دیگران، به ویژه عشق ورزیدن به همسران پاک خود می باشد.
به بیان دیگر، با شکوفایی این استعداد توحیدی است که انسان به سجایای اخلاقی و مکارم انسانی و الهی متخلق می شود؛ در نتیجه از یک سو در سایه ی جاذبه ی زیبایی اخلاق، محبوب دیگران می شود و از سوی دیگر به کسانی که سنخیت روحی و اخلاقی با او دارند عشق می ورزد. بر این اساس زن های آسیب زا چون این فطرت خویش را در حد شایسته پرورش نداده اند و به فضایل اخلاقی و الهی آراسته نگشته اند، از چنین جاذبه ی اخلاقی و روحی برخوردار نیستند تا بتوانند محبوب راستین دیگران و معشوق حقیقی همسر حال و آینده خویش باشند؛ گر چه از مهر و محبتی که بیشتر روی ملاک های مادی
و بر محور مال و جمال دور می زند بهره مند می شوند و لکن به فاصله ی کوتاهی شعله ی سوزان آن در کانون وجود همسرانشان رو به خاموشی گذارده و از بین خواهد رفت، چرا که زیبایی و ثروت و نظایر اینها سایه هایی است رفتنی و ایمان و جاذبه های باطنی حقایقی است ماندگار.
پی نوشت ها :
1- بحارالانوار، ج78، ص138،75،63.
2- ذاریات (51) آیه 56.
3- بقره (2) آیه 152.
4- بقره (2) آیه 165.
5- غافر (40) آیه 65.
6- مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
7- غررالحکم، ج2، ص93.
8- میزان الحکمه، ج3، ص463، موضوع ذنب.
9- نهج البلاغه، خطبه 103.
10- واقعه (56) آیه 89.
11- بقره (2) آیه 229،230،158؛ مائده (5) آیه 2؛ حج (22) آیه 30.
12- مائده (5) آیه 2؛ بقره (2) آیه 187.
13- حج (22) آیه 32،30؛ توبه (9) آیه 112.
14- طلاق (65) آیه 1؛ بقره (2) آیه 229.
15- مائده (5) آیه 87.
16- الخصال، باب الاول، ح74.
17- آل عمران (3) آیه 31.
18- حدید (57) آیه 4.
19- توبه (9) آیه 36.
20- منافقون (63) آیه 7.
21- فتح (48) آیه 4.
22- فاطر (35) آیه 10.
23- طلاق (65) آیه 2-3.
24- مائده (5) آیه 16.
25- فاتحه (1) آیه 1.
26- اعلی (78) آیه 17.
27- غررالحکم، ج1، ص23.
28- رعد (13) آیه 28.
29- حدید (57) آیه 12.
30- طلاق (65) آیه 1.
31- انفال (8) آیه 27.
32- تفسیر نورالثقلین، ج2، ص144.
33- عنکبوت (29) آیه 45.
34- ابراهیم (14) آیه 3؛ محمد (47) آیه 33-32؛ نحل (16) آیه 88؛ رعد (13) آیه 34-33، و…
35- بحارالانوار، ج70، ص25.
36- توبه (9) آیه 105.