پوشش حق بشرى و هم حق الهى

پوشش حق بشرى و هم حق الهى

اکنون سخن در این است: آیا حجابى که بر همسران رسول اکرم(ص) و دختران آن بزرگوار و زنان مؤمن قرار داده شده، تنها یک تکلیف و اجبار تعبدى و شرعى بوده، یا تنها حق و شرافت بوده و الزامى در آن راه نداشته است و یا این که حق و تکلیف، همراه هم بوده است؟
روشن شد که بنابر نگرش عمر بن خطاب و ابن شهاب، چادر و حجاب حق و شرافت ویژه زنان آزاد است و کنیزان از آن بهره اى ندارند.
به دیگر سخن، عمر بن خطاب و دیگر همفکرهاى وى، پوشیدن چادر را مانند (آزادى) و لازمه آن مى دانسته اند و مى پنداشته اند: همان گونه که کنیز از آزادى محروم است، از پوشیدن چادر و مقنعه نیز محروم است. یا همان گونه که کنیز از داشتن مال و مالک شدن محروم است، از دا شتن حجاب و پوشیدن چادر نیز محروم است.
امّا در برابر این قول، احتمالهاى دیگر و دیدگاههاى دیگر وجود دارد; در مثل چه بسا حجاب حق همراه با تکلیف باشد; همان گونه که آزادى حق همراه با تکلیف است. آن جا که شخص مى خواهد خود را بنده دیگران قرار دهد و با دست خود، ریسمان بردگى را برگردن خود بیندازد، خطا ب: (ولاتکن عبد غیرک قد جعلک الله حرّا.)17
برده غیر نباش خداوند تو را آزاد قرار داده است.
وى را مکلّف به برخوردارى از آزادى و زدودن بند بردگى مى کند و آزاد بودن را بر او تکلیف مى کند.
ولى آن جا که جایگاه آزادى شناخته شده است و کسان ارزش آن را مى دانند، به هر قیمتى از آن پاسدارى مى شود و انسانها براى آزاد زیستن، از همه چیز خود در مى گذرند و حتى به این پندار و گمان که پس از چند نسل فرزندانشان آزاد بزیند و آزادانه سرنوشت خود را رقم بزنند ، حاضرند خود را به کشتن بدهند و از اساسى ترین حق، که حق حیات است، خود را محروم سازند، تا شاید نسیمى از آزادى به فرزندان و نسلهاى بعدى بدمد، جاى تکلیف نیست و کسى به آزاد زیستن تکلیف نمى کند.
نتیجه: حجاب و چادر مى تواند هم حق بشرى باشد و هم حق الهى. یعنى اگر کسى خواست از آن حق بهره ببرد و به این پایه از رشد و عقل رسید که پوشش را مصونیت دانست، نه محدودیت، شرافت دانست، نه پستى و… از حق خود که همان استفاده از چادر است، به خوبى بهره مى برد نیازى به امر و نهى ندارد، بلکه حجاب را سرمایه خود مى داند و از آن دفاع مى کند. ولى اگر کسى به این پایه نرسیده است، شرع به عنوان دوستار و خیرخواه او، او را به داشتن حجاب وا مى دارد.
مثال روشن و فقهى مورد پذیرش همگان، مسأله حق الحضانه است که به باور مشهور نگهدارى کودکان، تا دو سالگى بر عهده مادر است و پس از دو سال حق نگهدارى دختر تا هفت سال با مادر و آن گاه با پدر است و حق نگهدارى پسر، پس از دو سال، مطلقا، با پدر است.
اگر به پرونده هاى اختلافى دادگسترى در این باب نگریسته شود، روشن مى شود که بیش تر وقتها، مادر خواهان افزایش زمان نگهدارى است و حاضر است براى این خواست خود و رسیدن به آن، بهاى سنگینى را بر عهده گیرد. در این صورت، هیچ سخنى از تکلیف به میان نمى آید و همه بحث ها درباره مصالحه و راضى کردن پدر براى واگذارى این حق به مادر است و سخن از جایز بودن و نبودن دریافت وجه در برابر این واگذارى حق است.
حال اگر موردى پیدا شد که نه پدر و نه مادر حاضر است کودک را سرپرستى و نگهدارى کند، در این صورت، مسأله تکلیف مطرح مى شود و شرع و قانون، پدر، یا مادر و یا هر دو را وا مى دارد که مصالح کودک را رعایت کنند.
بنابراین حجاب، بسان حق نگهدارى کودک، مى تواند هم حق باشد و هم تکلیف. باز جاى این پرسش است که آیا این حق و تکلیف، در محدوده زنان آزاد است و کنیزکان را در بر نمى گیرد، یا چرا آنان را هم در بر مى گیرد؟
آیا این حق، بمانند حق نفس کشیدن و حق بقاى حیات است که همگانى است، یا مانند حق نگهدارى کودک است که شخصى و تنها براى پدر و مادر است؟
حال، براى روشن شدن بهتر معناى آیه شریفه، به بررسى شأن نزولها و یکایک واژگان آیه مى پردازیم.

1. تفسیر على بن ابراهیم:
فانه کان سبب نزولها أنّ النساءکن یخرجن الى المسجد ویصلّین خلف رسول اللّه(ص) و اذا کان باللیل خرجن الى صلاه المغرب والعشاء الآخر والغداه یقعد الشباب لهن فى طریقهن فیؤذونهن ویتعرّضون لهن فأنزل اللّه:
یا ایها النبی… وکان اللّه غفوراً رحیما.18
سبب نزول آیه این بود که: زنان براى گزاردن نماز، پشت سر رسول خدا(ص) از منزل خارج مى شدند و شب هنگام که براى گزاردن نماز مغرب و عشاء و صبح، به سوى مسجد روان مى شدند، جوانان بر سر راه آنان مى نشستند و به آزار و اذیت زنان نمازگزار مى پرداختند. در این هنگام ا ین آیه شریفه را نازل فرمود.

2. تفسیر روح المعانى:
روى عن غیر واحد انّه کانت الحرّه والأمه تخرجان لیلاً لقضاء الحاجه فى الغیطان وبین النخل من غیر امتیاز بین الحرائر والاماء وکان فى المدینه، فسّاق یتعرضون للاماء و ربما تعرضوا للحرائر. فاذا قیل لهم، یقولون حسبنا هن اماءً فامرت الحرائر یخالفن الاماء بالزّى والتستر، لیحتشمن و یهبتن فلا یطمع فیهن. 19
از کسان بسیار نقل شده که زنان آزاد و کنیز، شباهنگام براى دست شویى به گودالها و بین درختان خرما مى رفتند و فرقى بین زنان آزاد و کنیز نبود. در مدینه فاسقانى بودند که به آزار و اذیت کنیزکان مى پرداختند و چه بسا زنان آزاد را نیز آزار مى دادند.
هنگامى که به آنان گفته شد: این زن آزاد بوده و چرا با او به ناشایست برخورد کرده اید مى گفتند: گمان کردیم که کنیز است. از این روى به زنان، آزاد دستور داده شد: پوشش و شکل لباس خود را تغییر دهند که از کنیزکان باز شناخته شوند و با حشمت و ابهت جلوه کنند، تا کسى بر آنان طمع نورزد.

3. تفسیر الدر المنثور:
زنان پیامبر(ص) شباهنگام براى برآوردن نیازهاى خود از منزل خارج مى شدند، گروهى از منافقان به آزار و اذیت آنان مى پرداختند. به منافقان اعتراض شد، آنان جواب دادند: ما تنها متعرّض کنیزکان مى شویم. آن گاه این آیه نازل شد.20
چند نکته:
1. این شأن نزولها، ناسازگارى با یکدیگر ندارند. زنان، هم براى گزاردن نماز در مسجد از منزل بیرون مى رفته اند و هم براى کارها و برآوردن نیازهاى دیگر.
2. از شأن نزولها به دست مى آید، آیه شریفه زنان را از بیرون رفتن از منزل باز نداشته است; حتى زنان پیامبر(ص) که فرمان: (قرن فى بیوتکن) را داشته اند، براى نیازها از منزل بیرون مى رفته اند. هیچ کس زنان پیامبر(ص) و دیگر زنان مؤمن را از این که نماز جماعت چون م ستحب است، باز نداشته; بلکه به خاطر رفتار ناشایست بى بند وباران و آزار و اذیت نمازگزاران، راه سومى را ارائه داده است; که همانا بیرون رفتن با چادر باشد.
3. کنیزان از پوشیدن چادر و پوشاندن سر با مقنعه، بخشوده شده اند; حتى در حال گزاردن نماز که عبادت فردى است.
چون در شأن نزول دوم آمده بود: زنان آزاد و کنیزکان یک گونه لباس بر تن داشته اند، به دست مى آید زنان تا آن زمان با سرهاى برهنه و باز و با همان پوشش مرسوم زمان خود، از منزل بیرون مى رفته اند.
4. پوشیدن چادر یک تکلیف و یک تحمیل نبوده، بلکه براى شناخته شدن شخصیت زن بوده و نمایانگر آزادى و پاکدامنى او و نشان امتیاز و آزادگى.
حال مناست است واژگان اصلى آیه شرح داده شود:

جلباب
براى جلباب معناها و نمونه هاى گوناگون در کتابهاى لغت و تفسیر ذکر شده است.
در روح المعانى چند معنى براى جلباب آورده شده است:
1. آنچه از بالا تا به پایین بپوشاند، مانند چادر.
2. مقنعه.
3. ملحفه.
4. هر لباسى که زن آن را روى لباسهایش بپوشد، مانند روپوش و….
5. هر آنچه با آن پوشش انجام بگیرد، چه عبا باشد و چه غیر آن.
6. لباسى گشادتر از سرپوش و کوچک تر از رداء.21 تفسیر مجمع البیان:
(الجلباب: خمار المرأه الذى یغطّى رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجه.)22
جلباب، ردایى که سر و روى زن را مى پوشاند، وقتى که براى کارى از منزل خارج مى شود. المیزان:
(هو ثوب تشتمل به المرأه فیغطّى جمیع بدنها، او الخمار الذى تغطّى به رأسها ووجهها.)23
لباسى که تمامى بدن زن را در بر مى گیرد و مى پوشاند، یا سرپوشى که با آن، سر و روى را مى پوشاند. التفسیر الکاشف:
(وفى معناه اقوال: منها انّه رداء یغطّى المرأه من رأسها الى قدمیها ومنها انّه الخمار الذى یغطّى رأسها و وجهها.)24
در معناى جلباب اقوالى است، از جمله:
1. ردایى که از سر تا پاى زن را بپوشاند.
2.سرپوشى که سر و روى زن را بپوشاند. قاموس قرآن:
(جلابیب) جمع جلباب و در معناى آن اختلاف است:
راغب، آن را پیراهن و روسرى گفته (قمیص و خمار)
مجمع البیان در لغت فرموده: روسرى زن که وقت خارج شدن از منزل، سر و صورتش را با آن مى پوشاند.
صحاح، آن را ملحفه (چادر مانند) گفته.
ابن اثیر، در نهایه آن را چادر و رداء معنى کرده و مى گوید: گفته شده.
مانند چارقد و مانند ملحف است.
در قاموس آمده: پیراهن و لباس گشاد، کوچک تر از ملحفه، یا چیزى است مثل ملحفه که زن لباس خود را با آن مى پوشاند.
در نهج البلاغه، حضرت مى فرماید: (سترنى عَنْکُم جِلبابُ الدین.)
و مى فرماید: (مَنْ أَحبَّنا اهل البیت فلیستعدَّ للفقر جلباباً.)
هر که ما اهل بیت را دوست دارد، براى فقر لباسى آماده کند.
و نیز، به بعضى از کارگزارانش مى نویسد: (فالبس لهم جلباباً من اللین.)
براى مردم لباسى از نرمى بپوش.
با این قرائن و آنچه از نهایه و صحاح و قاموس نقل شده مى شود گفت: جلباب ملحفه و لباس بالایى و چادر مانند است، نه فقط روسرى و خمار.25
از لغت نامه ها و تفسیرهاى قرآن استفاده مى شود: براى جِلباب، دو معنى یاد شده است، که براى روشن شدن زوایاى بحث، نگاهى مى افکنیم به روایاتى که واژه جلباب در آنها آمده است.
در بحارالأنوار، 60 بار جلباب، جلباباً، جلبابها، جلبابک و… به کار رفته است که 23 بار جلباب و 30 بار جلباباً. در مجموع، از این واژه، دو معنى اراده شده است:
1. پرده: (قال سلمان فکأنها البسنا جلباب المذله.)26 (سترنى عنکم جلباب الدین.)27 (جلباب اللیل.)28 (من القى جلباب الحیاء عن وجهه فلاغیبه له.)29 (البخل جلباب المسکنه.)30
روایتهایى که واژه (جلباباً) در آنها آمده بیش تر این گونه اند: (فلیتخذ للفقر جلباباً)، یا (للفاقه جلباباً) که در تمامى موردها، مى توان جلباب را به معناى پرده گرفت: پرده فقر، پرده ذلت، پرده شب، پرده حیاء. پرده هم تمامى بدن را مى پوشاند. با این معنى براى (ج لباب) روایتها جایگاه خود را از لحاظ معنى، خوب پیدا مى کنند.
2. روایاتى نیز وجود دارد که (جلباب) بى گمان در آنها به معناى لباس سرتاسرى نیست; در مَثَل راوى مى گوید به حضرت امام صادق(ع) وارد شدم و از نزد همسران خود پیش ما آمد (و لیس علیه جلباب). 31
روشن است که در این جا، مراد لباس سرتاسرى و چادر نبوده، بلکه شاید مراد عبا باشد و دشداشه(پیراهن عربى).
در روایت دیگرى آمده که حضرت صادق(ع) در وصف عذاب گروهى فرمود: (لیقطع لهنّ جلباب من نار ودرع من نار.)32
به قرینه درع، (جلباب) نمى تواند لباس سرتاسرى باشد وگرنه واژه (درع) بى فایده مى شد. نکته شایان توجه این که روایاتى که در آنها (جلباب) به معناى پرده و لباس سرتاسرى است، به طور معمول، از رسول خدا(ص) و على(ع) روایت شده; ولى روایاتى که در آنها (جلباب)، به معن اى دشداشه، یا لباس کوتاه است، از امام صادق(ع) روایت شده است.
بنابراین مى توان گفت: مراد از (جلباب) در آیه شریفه، چادر و لباس سرتاسرى است; ولى در زمانهاى بعدى، به لباس گشادى که بیش تر بدن را در خود مى گیرد و مى پوشاند نیز، جلباب مى گفته اند و کم کم به هر دو معنى گسترش یافته است.
خلاصه: واژه جلباب، به معناى چادر و همانند آن است، نه به معناى روسرى و پوشیه. در این جا باید به این نکته توجه داشت که چادر، به طور معمول، جلو بسته نیست. بنابراین، چادر سر کردن، با بازبودن و آشکار بودن جلوى سر و صورت و گوشها، منافاتى نداشته است.
به قرینه این که سوره حشر، پیش از سوره نور نازل شده، معلوم مى شود که این آیه در صدد تحدید حجاب و نمایاندن حد و مرز براى آن نبوده است; بلکه بر آن بوده نشانه اى براى زنان آزاده و پاکدامن برنهد و مى خواسته با این امتیاز و امتیاز قلمداد کردن آن، کارى کند که ب انوان با شوق، پذیراى حجاب شوند.
و شاید این گونه نشانه گذارى و جداسازى صف پاکدامنان از ناپاک دامنان و یا آزادگان از کنیزکان، باخواست خود زنان صورت گرفته باشد.
به این بیان، چون مورد اذیت و آزار اراذل و اوباش قرار مى گرفتند، گاه و بى گاه، به پیامبر(ص) شکوه مى کرده و خواستار راه چاره اى بوده اند که خداوند این راه چاره را براى آنان مطرح کرده است.
شاهد بر این، آیه بعدى است که با لحن شدیدى منافقان و آزاردهندگان به زنان پاکدامن را تهدید مى کند و مى فرماید: (لئن لم ینته المنافقون والذین فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدینه لنغرینّک بهم ثم لایجاورنک فیها الاّ قلیلا.)33
پس از این اگر منافقان و آنان که در دلهاشان مرض و ناپاکى است و هم آنان که شایعه مى افکنند [دست از این زشت کارى برندارند] تو را علیه آنان برانگیزیم; تا پس از اندک زمانى در مدینه در جوار تو، زیست نتوانند کرد.
روشن است که منافقان و بیمار دلان کارشکنیهاى گوناگون مى کردند. گاهى به آزار و اذیت زنان مى پرداختند، گاهى شایعه هایى درباره شکست مسلمانان، در بین مردم مى پراکندند. هر زمان براى کار خود بهانه و عذر مى آوردند; در مثل هنگامى که به آزار زنان دست مى یازیدند، م ى گفتند: فکر کردیم کنیز است و…
خداوند، در مرحله نخست، نشانه اى براى بازشناسى کنیز از آزاد، نهاد و سپس به منافقان هشدار داد: پس از قرار دادن نشانه، دیگر هیچ توجیهى براى آزار آزاد زن مسلمانان ندارند.

یدنین
یدنین از ادناء به معناى نزدیک کردن، گرفته شده است; ولى در این آیه شریفه، به معناى آویختن است. التفسیر الکاشف، (یدنین) را به معناى (یسدلن)34 =آویزان مى کنند و المیزان، آن را به معناى (یتسترن)35مى پوشانند، گرفته است.
در تفسیر روح المعانى آمده است:
الادناء التقریب یقال ادنانى اى قرّبنى وضمن معنى الارخاء، او السدل ولذا عدّى بعلى. 36
ادناء، به معناى نزدیک کردن است. گفته مى شود: ادنانى; یعنى مرا نزدیک کرد و معناى آویزان و رها کردن را هم در بر دارد; از این روى با (على) آمده است.
سپس در ادامه معناى دیگرى براى (یدنین) آورده شده است; ولى به نظر مى رسد اختلاف در معناى (یدنین) ناشى از اختلاف در معناى (جلباب) باشد.
به هر حال، اگر (جلباب) به معناى چادر باشد، (یدنین) به معناى آویختن و رها کردن است. (مِن) در (من جلابیبهن) تبعیض است و زمخشرى در کشاف، دو احتمال در این باره یادآور شده است:
1. هرگاه از منزل بیرون مى روند، بعضى از چادرهاى خود را بر سر بیندازند; یعنى در هر نوبت، یکى از چادرهاى خود را برسر کنند و از منزل خارج شوند.
2. هرگاه از منزل بیرون مى روند، بخشى از چادرشان را بر سر بیندازند.37
به نظر مى رسد احتمال دوم درست باشد; یعنى هر زن، قسمتى از چادر خود را بر سر بیندازد و این معنى، با همانندهاى آن در قرآن نیز سازگار است: (ولیأخذوا اسلحتهم) هرکس اسلحه خود را برگیرد. (فاغسلوا وجوهکم) هرکس صورت خود را بشوید.
و نیز با واقعیت تاریخى آن زمان که مردم در فقر و تنگدستى به سر مى بردند، بیش تر سازگار است; زیرا دور مى نماند که در آن زمانها که اصحاب صفه، در فقر شدیدى مى زیستند و لباس و مسکن نداشتند، زنان مسلمان، چادرهاى گوناگون داشته باشند و آیه شریفه ضمن تأیید بفرماى د: یکى از چادرها را بر سر کنید.
از آنچه گفته شد و ترتب نزولها و شأن نزولها، به دست مى آید که سوره احزاب، پیش از سوره نور نازل شده است.
و نکته دیگرى که روشن مى شود، این که بخش نخست آیه، مقدمه اى است براى بخش دوم; یعنى پوشیدن چادر، مقدمه اى است براى شناخته شدن; تا آزار نبینند و ولگردان بر گرد آنان نگردند. نه این که تکلیفى الزامى و شرعى براى زنان باشد; زیرا آن تکلیف، سپسها و در برهه اى دیگ ر، هنگام نازل شدن سوره نور (آیه30) بیان شده است و در نتیجه مى توان گفت: جلباب مطرح شده در این آیه حقى است که خداوند براى زنانى که نمى خواهند مورد آزار و اذیت ولگردان قرار بگیرند، قرار داده است; نه این که وادار کردنى در کار باشد. براى روشن شدن بیش تر مسأل ه مثالى مى زنیم: هرگاه، شخصى، چه زن و چه مرد، در منزل خود باشد، منزل، مکان امن و پناهگاه اوست و کسى حق هیچ گونه دست اندازى به حقوق او را ندارد و کسى حق ندارد به جاى امن و پناهگاه وى تجاوز کند.
اگر کسى از پشت بام، بالاى درخت، یا روزنه اى و… به داخل منزل کسى بنگرد و یا شنود و دوربین مخفى بگذارد، به حریم خانه دست انداخته و صاحب خانه، حق دارد با او برخورد کند و حتى چشمان او را نابینا سازد و یا به قتل برساند. در احادیث گوناگون وارد شده است:
ایما رجل اطلع على قوم فى دارهم لینظر الى عوراتهم فرموه ففقؤوه عینیه، او جرحوه فلا دیه له. 38
هر آن که بر خانه گروهى بنگرد و از اسرار آنان آگاه شود و آنان به سوى وى تیراندازى کردند و نابینا شد و یا بر وى زخمى وارد کردند، دیه اى برایش نیست.
در حدیث دیگر آمده است:
شخصى از سوراخهاى حجره هاى رسول خدا(ص) به درون آن مى نگریست. پیامبر اکرم(ص) با تیرى که در دست داشت به سوى او آمد، تا چشمانش را کورکند مرد فرار کرد. پیامبر(ص) فرمود:
اى خبیث! سوگند به خدا اگر ایستاده بودى چشمانت را کور مى کردم.)39
ولى اگر در خانه اى گشوده بود و زنى برهنه در برابر در نشسته بود و دیگران به او نگاه کردند، چشمهایشان نابینا نمى شود و بیننده را تجاوزگر به حریم دیگران نمى دانند گرچه تماشا کننده، کار حرامى انجام داشته است; زیرا آن زن، با گشودن دَر و نشستن روبه روى آن، خود، حریم خانه خود را شکسته است.
حال از این آیه روشن مى شود که خداوند به زنان صالح و مؤمن، ارفاق کرده و به آنان امتیاز داده که اجازه داده است که حریم خود را به همراه خود ببرند. یعنى اگر (جلباب) و پرده اى بین خود و محیط خارج پدید آورند، این پرده، حریم آنان خواهد بود و کسى حق ندارد به این حریم دست یازد و با کسى که این حرکت زشت را انجام داد، مى توان، برخورد کرد. ولى اگر کسى چنین حریمى را براى خود قرار نداد و مورد اذیت و آزار دیگران قرار گرفت و نگاه ها به او دوخته شد و سخنان ناشایستى درباره او به کار گرفته شد، نمى تواند ادعاى دست اندازى به حریم خود را مطرح کند; زیرا خود، حریمى براى خود قرار نداده است.
مرحله چهارم: (قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ ویحفظن فروجهنّ ولایُبدین زینتهنّ الا ما ظهر منها ولیضربنّ بخمرهنَّ على جیوبهنّ ولایبدین زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ او آبائهنّ او آباء بعولتهنّ او ابنائهنّ او ابناء بعولتهنّ او إخوانهنّ او بنى اخوانهنّ او بنى أخواتهنّ او نسائهنّ او ما ملکت ایمانهنّ أو التابعین غیر اولى الاربه من الرجال او الطفل الّذین لم یظهروا على عورات النساء ولایضربن بارجلهنّ لیعلم مایخفین من زینتهنّ وتوبوا الى اللّه جمیعاً ایّها المؤمنون لعلّکم تفلحون.)
خداوند در این مرحله، به زنان پارسا و مؤمن فرمان مى دهد: چشمان خود را از نگاههاى ناروا فرو گیرند، اندام خود را بپوشانند، زینت و آرایش خود را به جز آن جا که ناگزیر آشکار مى شود، بر بیگانه آشکار نسازند، سینه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند، زینت و جمال را نن مایانند، جز براى محرمهاى سببى و نسبى و یا زنان و کنیزکان و کودکان ناآگاه بر عورت زنان، چنان پا به زمین نکوبند که خلخال و زیورشان بیرون آید و آشکار شود.
این مرحله از پوشش، بى گمان، پس از آیات سوره احزاب نازل شده است; به چند دلیل:
1. برابر ترتیب نزول سوره ها، سوره احزاب، هشتاد و هشتمین، یا هشتاد و نهمین و یا نودمین سوره نازل شده بر رسول خداست;40 ولى سوره نور نودوششمین تا یک صدودومین سوره نازل شده بر رسول خداست.
2. شأن نزولها، یا اسباب النزولهایى که براى سوره ها، یا پاره اى از آیات بیان شده نیز، بیانگر همین نکته اند; در مثل در سوره احزاب، پیش از نازل شدن آیات حجاب، سخن از جنگ احزاب و داستان زید و زینب و غزوه بنى قریظه بود که همگى در سال پنجم هجرى و آغاز سال ششم رخ داده است. ولى در سوره نور، سخن از داستان افک به میان آمده که مربوط به غزوه بنى المصطلق و پس از نازل شدن آیه حجاب بوده است.
عایشه مى گوید:
رسول خدا، بین زنان خود قرعه کشید و قرعه به نام من در آمد و مرا دنبال خود برد و این رخداد، پس از نزول حجاب بود. 42
بنابراین آیه 31 سوره نور، بیان چهارمین مرحله از حجاب را بر عهده دارد و چون این مرحله از حجاب، مهم ترین مرحله است و افزون بر حجاب زنان، امور گوناگون دیگرى نیز بیان کرده، ما به شرح درباره این آیه بحث مى کنیم; تا زوایاى مسأله به خوبى روشن شود.
بنابراین آیه شریفه، با توجه به واژگان و شأن نزول و لباس معمول زمان نزول و روایتهایى که درباره بخشهاى گوناگون آیه به ما رسیده است، مورد بررسى قرار مى گیرد.
در این بررسى، بیش تر، سعى بر این است که واژگان آیه مورد دقت قرار گیرند و از روایتها و شأن نزولها، تنها به عنوان یارى دهنده استفاده شود.
نکته هایى که از این دو آیه شریفه: (30 و 31 سوره نور) مى شود فهمید:
1. واژه (غضّ)، به معناى کاستى است: (واغضض من صوتک) یعنى صداى خود را فرو بکاه. (انّ الذین یغضّون اصواتهم عند رسول اللّه) یعنى آنان نزد رسول خدا صداى خود را پایین بیاورند.
بنابراین (یغضّون من ابصارهم)، یعنى از نگاههاى خود مى کاهند.
در آیه شریفه: (آیه 30 سوره نور) که خداوند مى فرماید: (قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم) فعل (یغضوا) مجزوم است; زیرا جمله شرطى در تقدیر است:
قل للمؤمنین: غضوا من ابصارهم فانک ان تقل لهم، یغضوا.
به مؤمنان بگو: دیدگان خود را فرو نهند که اگر تو به آنان بگویى دیدگان خود را فرو خواهند کاست.
(یغضضن) در آیه شریفه 31 سوره نور نیز مجزوم است; زیرا عطف شده بر (یغضوا) و در آن نیز فعل امر در تقدیر است.
2. حذف جمله شرط در (یغضوا) و (یغضضن) دلالت مى کند که مردان مؤمن و زنان مؤمنه، همین که از دستورهاى خداوند آگاهى یافتند، بى درنگ به آنها جامه عمل در مى پوشانند و در برابر دستورهاى رسول خدا، بى چون و چرا گردن مى نهند. به گونه اى که کلام نیازى به آوردن جمله شرط ندارد.
بنابراین، باید جمله شرطى در تقدیر گرفت، تا توجیه نحوى براى حذف (نون) در (یغضوا) باشد. ذکر نشدن جمله شرط نیز، بى گمان، دلیلى داشته که همان سربه فرمان بودن مردم در برابر امر خدا و رسول خدا باشد.
3. متعلق فعل (یغضوا) و (یغضضن) محذوف است و در آیه از آن نشانه و اثرى نیست. بنابراین، از آیه روشن نمى شود که دیدگان را از چه چیز باید فرو کاست. شاید حذف متعلق به جهت روشنى آن باشد. یعنى چشم را از آنچه نظر کردن به آن حرام است، فرو بندید. امّا چه چیزهایى نگ اه کردن به آنها حرام است و ناروا، روشن نیست و آیه در این باب، بیانى ندارد.
4. جمع آمدن (مؤمنین)، (یغضوا)، (ابصارهم) و همچنین (مؤمنات)، (یغضضن) و (ابصارهن) بیانگر این نکته است که هرکس باید چشم خود را فرو کاهد مانند: (خذوا اسلحتکم) هر کس اسلحه خود را بردارد و (فاغسلوا وجوهکم) هر کسى صورت خود را بشوید.
بنابراین، آیه شریفه در مقام بیان حکم تک تک اشخاص و افراد جامعه است و درصدد بیانِ حکم مسؤولان و سرپرستان جامعه و امر به معروف کنندگان جامعه نیست. حال اگر کسى وظیفه شخصى خود را انجام نداد، چه باید کرد؟ از این آیه، حکمش روشن نیست.
5. در شأن نزول آیه نخست از قول امام باقر(ع) آمده است: (استقبل شاب من الانصار امرأه بالمدینه و کان النساء یتقنّعن خلف آذانهنّ فنظر الیها وهى مقبله فلما جازت نظر الیها ودخل فى زقاق قد سمّاه ببنى فلان فجعل ینظر خلفها واعترض عظم فى الحائط او زجاجه فشق وجهه فلمّا مضت المرأه نظر فاذا الدِّماء تسیل على صدره وثوبه فقال واللّه لآتین رسول اللّه(ص) ولأخبرنّه قال: فأتاه. فلمّا رآه رسول اللّه(ص) قال له: ما هذا؟ فاخبره فهبط جبرئیل(ع) بهذا الآیه: قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکى لهم انّ اللّه خبیرٌ بما یصنعون.)43
در مدینه، جوانى از انصار، با خانمى روبه رو شد. زنان در آن زمان، مقنعه ها را پشت گوشها مى انداختند. جوان نگاه را به آن خانم دوخت و او همچنان به راه خود ادامه مى داد. هنگامى که زن از برابر وى رد شد، باز به زن نگاه مى کرد و را ه خود را ادامه مى داد. تا داخل کوچه اى شد که حضرت نام کوچه را ذکر کرد و همچنان که به پشت سر نگاه مى کرد، استخوان، یا شیشه اى که در دیوار بود، صورت وى را درید. هنگامى که زن از جلو چشمش ناپدید شد، به خود آمد، دید خون بر لباس و سینه اش، جریان دارد.
پیش خود گفت: به خدا سوگند، نزد رسول خدا(ص) مى روم و او را از واقعه مى آگاهانم. هنگامى که نزد پیامبر(ص) آمد و حضرت او را به آن حالت دید، فرمود: این چه حالتى است؟
جوان داستان را براى حضرت باز گفت: آن گاه جبرئیل(ع) بر پیامبر نازل شد با این آیه شریفه: اى رسول ما، به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را فرو نهند و عورتهاى خود را حفظ کنند. آن براى ایشان بهتر است. همانا، خداوند به آنچه انجام مى دهند، آگاه است.
6. از شأن نزول و همچنین از آیه (قل للمؤمنات) بر مى آید که زنان مدینه سر و بدن خویش را مى پوشانده اند، ولى بخشهایى از سروسینه خود را نمى پوشانده اند. بنابراین آیه درباره آن قسمتهایى که پوشیده نمى شده، دستورهایى داده است.
7. آمدن واژگانى چون: (المؤمنین) و (المؤمنات) به جاى (الذین آمنوا) نشانگر این است که این احکام براى کسانى است که به حمل شایع، مصداق مؤمن هستند. بنابراین، روى سخن با غیر مسلمانان و مسلمانان ناپاى بند نیست. شأن نزول نیز، این نکته را تأیید مى کند; زیرا جوان انصارى، همین که نگاهش به زن افتاد و دل در گرو وى گذاشت و در اثر آن صورتش مجروح شد، با همان سرو روى خونین، خود را به پیامبر(ص) رساند و آن حضرت را از واقعه با خبر ساخت. اگر او فرد منحرف و ناپاى بند و هوسباز و آلوده چشم مى بود، باید کار نارواى خود را ادامه مى داد تا دیگران پیامبر(ص) را با خبر سازند.
شاید بتوان نتیجه گرفت که غیر مسلمانان و مسلمانان شناسنامه اى و ناپاى بند، که در روایات نگاه به سر و روى آنها بى اشکال دانسته شده است، از همان ابتدا، مکلف به پاره اى از دستورها نیستند و این دستورها براى رسیدن انسان خواستار کمال، به کمال انسانیت و دور شدن از حیوان صفتى است.
8. تکرار کردن (قل) و جداسازى بین دو آیه، آوردن واژگان: (المؤمنین) و (المؤمنات) با دو صیغه مذکر و مؤنث و همچنین واژگان: (یغضوا)، (یغضضن) و… نشان مى دهد که زن و مرد هر یک احکام ویژه به خود را دارند و از حکم یکى، نمى توان حکم دیگرى را فهمید.
9. پیش تر اعلام کردن حکم نگاه و پوشش مردان، شاید افزون بر تغلیب، که همیشه در زبان عرب، مذکر را بر مؤنث پیش مى دارند، به این جهت باشد که حکم مردان کوتاه است و در یکى ـ دو جمله در خور بیان است، ولى حکم پوشش و حجاب زنان، نیاز به شرح فراوان داشته است; به گون ه اى که حجم ظاهر آیه حجاب زنان، کم وبیش پنج برابر حجم آیه پوشش مردان است.
10. آمدن حرف (مِن) تبعیضیه در جمله (یغضوا من ابصارهم) و (یغضضن من ابصارهن) و نیامدن آن در جمله (یحفظوا فروجهم) و…
شاید بیانگر این نکته باشد که (فرج) هیچ محدوده مجازى ندارد که در آن حفظ واجب نباشد، ولى براى دیدن و نگاه، محدوده مجاز نیز وجود دارد.
11. على بن ابراهیم در تفسیر خود، روایتى از محمد بن مسلم، از حضرت صادق(ع) نقل مى کند که فرمود:
کل آیه فى القرآن فى ذکر الفروج فهى من الزنا الاّ هذه الآیه فانّها من النظر فلایحل لرجل مؤمن ان ینظر الى فرج اخیه ولایحل للمرأه ان تنظر الى فرج اختها .44

پی نوشت :

17. (نهج البلاغه)، صبحى صالح، نامه 31، آخر نامه.
18. تفسیر على بن ابراهیم قمى، ج196/2.
19. تفسیر (روح المعانى)، ج127/12.
20. تفسیر (الدرالمنثور)، ج221/5.
21. تفسیر (روح المعانى)، ج127/12.
22. تفسیر (مجمع البیان)، ج7 ـ 369/8.
23. تفسیر (المیزان)، علامه طباطبایى، ج339/16.
24. تفسیر (الکاشف)، محمد جواد مغنیه، ج239/6.
25. (قاموس قرآن)، سید على اکبر قرشى، ماده جلباب، دار الکتب الاسلامیه.
26. (بحارالانوار)، علامه مجلسى، ج55/10، ح2.
27. همان، ج32،تحقیق محمد باقر محمودى،237،ح190 وزارت ارشاد.
28. همان، ج227/41، ح37.
29. همان، ج233/75، ح1.
30. همان، ج11/78، ح70.
31. همان، ج35/68، ح74.
32. همان، ج76/79، ح5.
33. سوره (احزاب)، آیه 60.
34. تفسیر (الکاشف)، محمد جواد مغنیه، ج239/6.
35. تفسیر (المیزان)، ج339/16.
36. تفسیر (روح المعانى)، ج127/12.
37. تفسیر (الکشاف)، ج560/3.
38. (فروع الکافى)، ج290/7، ح1، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
39. همان291/، ح5.
40. (تاریخ قرآن)، دکتر محمد رامیار674/، امیرکبیر.
41. همان672/.
42. تفسیر (مجمع البیان)، ج7 ـ 130/8.
43. تفسیر (نورالثقلین)، ج588/3; (کافى)، ج521/5، ح5.
44. تفسیر على بن ابراهیم قمى، ج101/2. منبع: فصلنامه فقه ، شماره 23

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید