اختلافات پس از رحلت امام عسکری(ع)

اختلافات پس از رحلت امام عسکری(ع)

مشکلات سیاسی و سخت گیری‌هایی که خلفای عباسی برای امامان شیعه به وجود می‌آورند، در برقراری رابطه منظم آنان با شیعیان، نابسامانی‌هایی را ایجاد می‌کرد. این مشکل به ویژه، در فاصله رحلت یک امام و جانشینی امام بعدی رخ می‌داد؛ عده‌ای از شیعیان در شناخت امام خود دچار تردید می‌شدند و مدتی طول می‌کشید تا فرقه‌های انشعابی و افکار و اندیشه‌های ناروا رو به افول نهاده و امام جدید کاملاً استقرار یابد. گاهی این مشکلات به قدری تند بود که جناحی از شیعه را کاملا از بدنه اصلی آن جدا می‌کرد، چنانکه پیدایش و مقاومت واقفه، فَطَحیه و حتی اسماعیلیه را می‌توان از مصادیق آن به شمار آورد.
این مشکل پس از رحلت امام عسکری ـ علیه السلام ـ دو چندان بود؛ زیرا گذشته از آن که تولد و نگهداری و وصایت امام زمان ـ علیه السلام ـ به طور کاملا محرمانه انجام شده بود، دوران غیبت نیز آغاز شده و تنها پشتوانه نیرومند امامت حضرت حجت، در یک بخش، میراث عظیم احادیث موجود درباره اصل مهدویت و پاره‌ای از لوازم آن در بخش دیگر استقرار سیستم ارتباطی قوی و حضور برخی از عناصر سرشناس شیعه در میان امام عسکری ـ علیه السلام ـ از یک سو و شیعیان آن حضرت از سوی دیگر بود.
چگونگی پیدایش اختلاف در میان شیعیان پس از رحلت حضرت عسکری ـ علیه السلام ـ در کتابهای «المقالات و الفرق» و «فرق الشیعه» نوبختی به تفصیل گزارش شده است. شیخ مفید گزارش نوبختی را با تلخیص و اضافاتی نقل و نقد کرده است. اشعری از پانزده فرقه نام می‌برد که هر یک اعتقاد خاصی درباره جانشینی امام عسکری ـ علیه السلام ـ را دنبال کردند؛ چنان که شماری در امامت امام یازدهم نیز دچار تردید شدند. چرا که گمان می‌کردند فرزندی از ایشان باقی نمانده است، بنابراین، در امامت خود آن بزرگوار هم تردید کردند. نوبختی ابتدا از چهار فرقه نام برده اما در ضمن تشریح تک تک آنها، از سیزده فرقه یاد کرده است. شیخ مفید به نقل از نوبختی، چهارده فرقه را نام برده است.[1] شیخ دیدگاه‌های اصلی این فرقه‌ها را ـ که ذیلا به جمع بندی آنها خواهیم پرداخت ـ نقل کرده و با استناد به روایات و استدلالهای کلامی، به نقد آنها پرداخته است.[2] در مقام جمع بندی فرقه‌های مزبور، می‌توان گفت که آنها از لحاظ اصولی، به پنج گروه به ترتیب زیر تقسیم می‌شوند:
1. کسانی که رحلت امام عسکری ـ علیه السلام ـ را باور نداشته و او را به عنوان «مهدی آل محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ » زنده می‌دانند و به نام «واقفه»، یعنی کسانی که بر امام عسکری توقف کرده‌اند، شناخته می‌شوند.[3] 2. کسانی که پس از رحلت امام عسکری ـ علیه السلام ـ به برادر آن حضرت جعفر بن علی الهادی گرویده و به دلیل آن که فرزند امام عسکری ـ علیه السلام ـ را ندیده بودند، به امامت جعفر ملقب به کذاب گردن نهادند که دسته‌ای از آنان وی را جانشین یازدهم و دسته‌ای دیگر او را به عنوان امام یازدهم می‌شناختند: به اینها «جعفریه» می‌گفتند.
3. عده‌ای که پس از انکار امامت حضرت عسکری ـ علیه السلام ـ به امامت اولین فرزند امام هادی ـ علیه السلام ـ «محمد» که در حیات پدر چشم از جهان فرو بسته بود، گرویدند، به اینان «محمدیه» گفتند.
4. شمار دیگری بر این باور بودند که همان گونه که پس از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دیگر پیامبری نخواهد آمد، پس از رحلت امام عسکری ـ علیه السلام ـ نیز امامی وجود نخواهد داشت.
5. فرقه دیگر، امامیه بودند که اکثریت قریب به اتفاق شیعیان را تشکیل می‌دادند و به امامت حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ اعتقاد داشتند. این جریانی بود که رهبری اصولی شیعیان امامی را بر عهده گرفت.[4] از این فرقه‌ها، تنها فرقه‌ای که مورد حمایت برخی از چهره‌های معروف قرار گرفت، قائلین به امامت جعفر به علی است که به نوشته نوبختی، یکی از متکلمان کوفه به نام علی بن الطاحی از آنها حمایت کرد و خواهر فارس بن حاتم قزوینی ـ غالی مشهور ـ نیز او را در این کار یاری داد. [5] پیش از آن نیز، هواداران فارس بن حاتم که از طرف امام هادی ـ علیه السلام ـ سخت مورد ملامت قرار گرفته بود، در زمان حیات امام عسکری ـ علیه السلام ـ مسأله امامت جعفر را مطرح می‌کردند. گاه هم گفته می‌شد که محمد فرزند امام هادی ـ علیه السلام ـ که در واقع امام بوده، پس از خود، جعفر را به امامت برگزیده است.
آنچه مسلم است این که فرقه جعفریه ـ به معنای طرفداران امامت جعفر بن امام هادی، سر سخترین مخالفان امامیه بوده و در میان شیعیان نیز هوادارانی از غالیان و جز آنها داشته‌اند. نمونه آنها، همان علی طاحن[6] و نیز علی بن حسن بن فضال است که از فطحی مذهبان بود و در ادامه، به امامت جعفر معتقد شد. شاید بتوان گفت که پس از انشعاب زیدیه و اسماعیلیه، ایجاد گرایش شیعی پیرو جعفر، انشعاب بزرگی بود که رخ داد و گرچه در بغداد به دلیل گرایش آل نوبخت به تشیع امامی دوامی نیاورد، در نقاط دیگر به طور محدود به زندگی خود ادامه داد.
شیخ مفید تأکید فرموده، در سال 373 هجری که وی مشغول تنظیم این متن بوده، از فرق چهارگانه بالا، تنها امامیه موجودیت خود را ادامه می‌دهد و در وصف آنان چنین می‌گوید:
امامیه از نظر تعداد و از لحاظ علمی، پر جمعیت‌ترین فرقه شیعه هستند. آنان دانشمندان علم کلام و صلحا و عبادت پیشگان فقیه و علمای حدیث و ادبا و شعرای زیادی را به خود اختصاص داده‌اند. اینان «وجه الامامیه» و رؤساء و المعتمد علیهم فی الدیانه» می‌باشند.[7] شیخ طوسی نیز پیروی برای مذهب وی نشناسانده است.[8] با این حال شواهد نشان می‌دهد که در برخی از نقاط دور دست، یارانی برای جعفر مانده‌اند که تاکنون نیز مذهب خویش را حفظ کرده‌اند.[9] مذهبی که توانست خود را در مرکز خلافت اسلامی حفظ کرده و حضور قاطع خود را نگاه دارد، مذهب امامی بود که به فرزند امام عسکری ـ علیه السلام ـ حضرت حجه بن الحسن العسکری ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ ایمان آورد و توانست عمده شیعیان را در مسیری مشخص هدایت کند. این نشانگر آن است که اقدامات صورت گرفته و مقدماتی که از پیش برای چنین تحولی ترتیب داده شده بود. از چنان دقت و استحکامی برخوردار بود که به راحتی از گرفتاری اکثریت شیعه در وادی فرقه سازیهای مخرب، جلوگیری کرده است.
به هر حال باید توجه داشت که مسأله غیبت، به سادگی برای جامعه شیعه حل نشده و در دهه‌های پایانی قرن سوم و نیز قرن چهارم، دشواریهای زیادی در این زمینه در جامعه شیعه به وجود آمد. همین امر بود که علمای شیعه را بر آن داشت تا به تفصیل درباره مسأله غیبت به تألیف پرداخته و ابعاد آن را روشن کنند. بسیاری از عالمان این دوره آثاری در این موضوع تألیف کرده‌اند. محمد بن بحر رهنی در انتهای قرن چهارم، کتاب در این زمینه نگاشت. [10] شیخ صدوق، به عنوان بزرگترین محدث شیعی در نیمه قرن چهارم، کتاب پر ارج «کمال الدین و تمام النعمه» را در پاسخ به همین شبهات و حیرتهایی تألیف کرد که در این زمینه به وجود آمده بود. محمد بن ابراهیم نعمانی در همین قرن، کتاب «الغیبه» خود را برای دفع تردیدی که برای شیعیان رخ داده و سبب اختلاف میان آنها شده بود تألیف کرد.[11] او علت این شک و تردیدها را عدم توجه به روایات فراوانی که درباره مسأله غیبت وارده شده، دانسته و خود این مهم را بر عهده گرفته است. به جز نعمانی که در نیمه اول قرن چهارم هجری کتاب «الغیبه» را نوشت، بسیاری در این باره تألیفاتی دارند، از جمله در قرن چهارم، شیخ مفید چندین نوشته تألیف کرد که نجاشی در رجال خود از آنها نام می‌برد.[12] پس از مفید، مهمترین اثر در این زمینه را شیخ طوسی در سال 447 با عنوان «کتاب الغیبه» پدید آورد. با گذشت زمان طبعاً ضرورت بررسی و تبیین مسأله غیبت و پاسخ گویی به مسایل جنبی آن، به طور جدی احساس می‌شده است.[13] شیخ طوسی این ضرورت را در آغاز کتاب خود خاطر نشان کرده است.[14]


[1] . ر.ک: المقالات و الفرق، ص 116 – 102؛ فرق الشیعه، ص 112 ـ 96؛ الفصول المختاره، صص 266 ـ 258.
[2] . الغیبه، طوسی، صص 135 ـ 130.
[3] . نک: کمال الدین، ص 40.
[4] . تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، صص 112 ـ 103.
[5] . فرق الشیعه، ص 99.
[6] . امامیه، پیروان جعفر را به همین مناسبت طاحنیه می‌خواندند.
[7] . الفصول المختاره، ص 261.
[8] . الغیبه، ص 218.
[9] . تفصیل این مسأله را بنگرید در: مکتب در فرایند تکامل، صص 121 ـ 120.
[10] . معالم العلماء، ص 96.
[11] . الغیبه، نعمانی، ص 21.
[12] . رجال النجاشی، صص 287 ـ 283.
[13] . درباره این مساله به سیر کتاب نویسی درباره مسأله غیبت بنگرید: نور مهدی ـ علیه السلام ـ. مقاله سیر تاریخی غیبت امام، صص 95 ـ 77.
[14] . الغیبه، صص 3 ـ 2.
رسول جعفریان- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع)، ص 571

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید