اصول استخراج شده در تبلیغ و رسالت پیامبر (ص)

اصول استخراج شده در تبلیغ و رسالت پیامبر (ص)

نویسنده: محمدعلی امانی

برای اینکه بتوانیم از اقدامات پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) الگوبرداری کنیم و آنها را در مسیر تبلیغات به کار بگیریم، آنها را در قالب اصولی که در ذیل می‌آیند بیان می‌کنیم:

1. خودسازی و آماده شدن رهبر برای پذیرش مسئولیت
شخصی که می‌خواهد یک جامعه را متحول کند باید قبل از هر چیز از خودش شروع کند. به همین خاطر قرآن کریم نیز در یک برنامه حساب شده با نزول آیات سوره مبارکه المزمل (1) یک برنامه تربیتی را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) طراحی می‌کند که طی آن برنامه بتواند از عهده این مسئولیت برآید. می‌فرماید: «ای جامه به خود پیچیده! شب را، جز کمی، بپاخیز! نیمی از شب را، یا کمی از آن کم کن، یا بر نصف آن بیفزا و قرآن را با دقت و تأمّل بخوان چرا که ما بزودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد! مسلماً نماز و عبادت شبانه پابرجاتر و با استقامت‌تر است!» (2)
بنابراین طبق این آیه لازمه این که بتوان مسئولیت رسالت را پذیرفت، این است که یک برنامه خودسازی را در این مسیر بگذراند و به همین خاطر القا قول ثقیل را مترتب بر گذراندن این دوره می‌نماید.
بعد از این برنامه تربیتی و خودسازی است که بیان می‌دارد: «ای جامه خواب به خود پیچیده (و در بستر آرمیده!) برخیز و انذار کن (و عالمیان را بیم ده) و پروردگارت را بزرگ بشمار و لباست را پاک کن و از پلیدی دوری کن.» (3)
شاید تعبیر جامه به خود پیچیده، به معنای این باشد که «ای کسی که گوشه عزلت گرفته و به برنامه خودسازی مشغول هستی! از خود بیرون آی و دیگران را انذار بده.»
بنابراین آن برنامه مقدماتی و ارتباط با خداوند، چنان پیامبر را در مقابل حوادث بیمه کرد که توانست در مقابل سیل مخالفت‌ها استقامت کند و جامعه اسلامی را به سامان برساند.

2. پذیرش مشترکات در تحول جامعه
قرآن کریم برای دعوت اهل کتاب آنها را به مشترکات بین آنها و مسلمانان دعوت می‌کند، آنجا که می‌فرماید: «بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما، بعضی دیگر را- غیر از خدای یگانه- به خدایی نپذیرد.» هرگاه (از این دعوت) سرباز زنند، بگویید: «گواه باشید که ما مسلمانیم!» (4)
اگر تاریخ اعراب جاهلی را مرور کنیم، می‌بینیم که قرآن کریم بسیاری از سنت‌های اعراب جاهلی را به طور کامل رد نمی‌کند بلکه سنت‌های آنها را مانند شجاعت، سخاوت، وفاداری و… را می‌پذیرد و تنها جهت آنها را تغییر می‌دهد. (5)

3. هجرت در صورت نامساعد بودن محیط
هجرت مربوط به شرایط و موقعیتی است که فرد نتواند برنامه‌های خود را در جامعه‌ای که زندگی می‌کند، پیاده نماید. قرار گرفتن در شرایط محیطی نامساعد، نمی‌تواند حجت مناسبی برای عدم انجام کار و مسئولیت باشد. لذا قرآن کریم راجع به کسانی که به خاطر شرایط نامناسب در کنار کفار ماندند، بیان می‌دارد: «کسانی که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالی بودید؟ (و چرا با اینکه مسلمان بودید، در صفِ کفّار جای داشتید؟!)» گفتند: «ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم.» آنها [فرشتگان] گفتند: «مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟!» آنها (عذری نداشتند و) جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدی دارند.» (6)
آیه فوق می‌تواند برای ما الگو باشد که فقط به بهانه این که شرایط محیط مناسب و مساعد نیست دست از انجام مسئولیت خود نکشیم و جامعه را به حال خود رها نکنیم.

4. رشد شخصیت انسان در سایه آگاهی و اختیار
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان مبلغ و مجری احکام موظف است با توجه به میل و رغبت انسان‌ها، دین را به آنان عرضه کند و حق اجبار و الزام و تحمیل دین بر مردم را ندارد.
در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که این اختیار و انتخاب را برعهده خود افراد گذاشته است. برای نمونه:
«کسانی که غیر خدا را ولی خود انتخاب کردند، خداوند حساب همه اعمال آنها را نگه می‌دارد و تو مأمور نیستی که آنان را مجبور به قبول حقّ کنی!» (7)
«پس تذکر ده که تو فقط تذکردهنده‌ای! تو سلطه‌گر بر آنان نیستی که (بر ایمان)‌ مجبورشان کنی.» (8)
«ما به آنچه آنها می‌گویند آگاه‌تریم و تو مأمور به اجبار آنها (به ایمان) نیستی پس به وسیله قرآن، کسانی را که از عذاب من می‌ترسند، متذکر ساز (وظیفه تو همین است)!» (9)
«در راه خدا پیکار کن! تنها مسئول وظیفه خود هستی! و مؤمنان را (بر این کار)، تشویق نما! امید است خداوند از قدرت کافران جلوگیری کند (حتی اگر تنها خودت به میدان بروی)! و خداوند قدرتش بیشتر و مجازاتش دردناک‌تر است.» (10)
«و اگر پروردگار تو می‌خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان می‌آوردند آیا تو می‌خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟! (ایمان اجباری چه سودی دارد؟!)» (11)
بنابراین از آنجا که تحمیل، انسانیت انسان را از او سلب می‌کند ولو در جهت حق باشد؛ به خاطر اینکه انسانیت انسان به اعمال ارادی‌اش بستگی دارد، لذا قرآن کریم که برای رشد انسانیت انسان آمده است، اختیار و انتخاب را بر عهده خود فرو گذاشته است. «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد)‌ یا ناسپاس.» (12)

5. استفاده از تجربه و تاریخ
تاریخ و تجربه دیگران می‌تواند ما را از بسیاری از تجربه‌ها بی‌نیاز کند و کمک می‌کند که بدون نیاز به اینکه خودمان آنها را تجربه کنیم، از حاصل تجربیات پیشینیان استفاده کنیم. به همین خاطر قرآن کریم برای عبرت گرفتن از سرگذشت‌های پیشینیان در آیات مختلفی انسان‌ها را به سیر در آثار آنها دعوت می‌کند تا اینکه بدانند عاقبت کارهای آنها، به کجا می‌انجامد و با توجه به چنین سرانجامی، برای برنامه‌های آینده خود چاره اندیشی کنند. در زیر به تعدادی از این آیات اشاره می‌کنیم.
«بگو: روی زمین گردش کنید! سپس بنگرید سرانجام تکذیب کنندگان آیات الهی چه شد؟!» (13)
«بگو: «در روی زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسید.» (14)
«بگو: در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟‌سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد می‌کند. یقیناً خدا بر هر چیز توانا است!» (15)
«بگو: در زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت کسانی که قبل از شما بودند چگونه بود؟! بیشتر آنها مشرک بودند!» (16)
«پیش از شما، سنت‌هایی وجود داشت (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود،‌سرنوشت‌هایی داشتند که شما نیز، همانند آن را دارید). پس در روی زمین، گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان (آیات خدا) چگونه بود؟!» (17)
«ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: «خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید!» خداوند گروهی را هدایت کرد و گروهی ضلالت و گمراهی دامانشان را گرفت. پس در روی زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود.» (18)

6. توجه به علم، تعقل و تدبر
در زمان جاهلیت، عقل در میدان عقیده و تدین، راهی نداشت و تا حدی معطل و متروک مانده بود. آیین حاکم که با عقل و تفکر آزاد، ضدیت داشت، دوستدار جهل و جمود فکری بود. چرا که جز در چنین فضایی و با استفاده از غفلت افراد، نمی‌توانست به زندگی خود ادامه دهد، لذا به رغم وضوح بی‌پایگی و رسوایی و فسادش، به معتقدان خود مجال نمی‌داد تا درباره ماهیت، مفاد، فایده و اثرش، بیندیشند و قانونی که حاکم بود، پیروی و یا جای پای آباء و اجداد گذاشتن، بود، به طوری که کورکورانه و بدون فکر، راه آنها را در پیش می‌گرفتند. قرآن کریم می‌فرماید: «پس شکّ و تردیدی (در باطل بودن) معبودهایی که آنها می‌پرستند، به خود راه مده! آنها همان گونه این معبودها را پرستش می‌کنند که پدرانشان قبلاً می‌پرستیدند و ما نصیب آنان را بی‌کم و کاست خواهیم داد!» (19)
لذا به خاطر همین جمود فکری، عقاید خرافی در بین آنها رواج یافته بود، چرا که درک صحیحی از سنخیت و تناسب میان علت و معلول نداشتند. لذا اموری را در امور دیگر که کمترین ارتباط میان آنها برقرار نبود، مؤثر و عامل می‌دیدند؛ به طوری که مثلاً سبب شکستگی پای زید را، خواندن مرغ سیاه عمرو می‌دانستند، یا در مقام رفع این مرض سنخیت و تناسب را میان علت و معلول رعایت نمی‌کردند، و مثلاً با برداشتی خرافه گونه استخوان‌های گربه سیاه را در علاج پا شکستگی، مؤثر می‌دیدند.
بنابراین جمود فکری و تقلید کورکورانه از آباء و اجداد، چنان آنها را عادت داده بود، که دیگر به دنبال شناخت راه حل‌های منطقی و عقلی، برای برخورد با مشکلات نمی‌رفتند و برای تسکین و اقناع خویش به هر اوهام و خرافه‌ای متوسل و معتقد می‌شدند. در آن جامعه، اگر کسی دم از علم و دانش می‌زد، گوشه گیر و منزوی‌اش می‌کردند و به قول امیرالمؤمنین (علیه السلام) خداوند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در سرزمینی مبعوث کرد که «دانشمندان آن لب فرو بسته و جاهل‌گرا می‌بود.» (20)
بنابراین قرآن کریم با این اعتقادات و خرافه‌ها، که آنها را غل و زنجیرهایی در پای عرب جاهلی می‌دانست (21) به طوری که مانع از پیشرفت و تکامل و رستگاری آنها می‌شد، به مبارزه برخاست. به این صورت که نخست از یک طرف، در آیات بسیاری به نکوهش تقلید از آباء و اجداد پرداخت و این طرز فکر را، نشأت گرفته از شیطان معرفی کرد (22) و مواردی از اقوام پیشینیان را برشمرد که چنین طرز فکری را داشتند و سرانجام به هلاکت و نابودی‌شان انجامید. (23) (مبارزه منفی) و از طرف دیگر نیز بر روی تفکر و تعقل و اندیشه و علم بسیار تأکید نمود و آنها را به تعقل و تدبر فراخواند. (مبارزه مثبت) به طوری که در قرآن کریم واژه عقل و مشتقات آن 49بار، فکر و مشتقاتش، 18 بار، فقه به معنای فهم و درک عمیق، 20بار، تدبر و اندیشیدن، 8بار (24)‌و علم و مشتقاتش حدود 780بار، ذکر شده است و این می‌رساند که قرآن کریم، چقدر به آگاهی و اندیشیدن و تفکر، اهمیت می‌دهد.
قرآن کریم گفتگویی معنی دار با جهنمی‌ها دارد که نقش تعقل را در تعیین سرنوشت آنها روشن می‌کند. سؤال می‌شود که چرا شما جهنمی شدید؟‌ «و می‌گویند: «اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل می‌کردیم، در میان دوزخیان نبودیم!» اینجاست که به گناه خود اعتراف می‌کنند دور باشند دوزخیان از رحمت خدا.» (25)
اینجا صحبت از «ذنب» است نه «ذنوب» در حالی که آنها دو عامل برای ورود به جهنم ذکر کردند (اعتنا نکردن به حرف حق و به کار نینداختن عقل) اما قرآن کریم می‌فرماید به «گناهشان» اعتراف کردند نه به «گناهانشان». که با این تعبیر می‌خواهد تذکر بدهد که هر دو مسأله به یک چیز برمی گردد. (26)
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در هر موقعیتی که به دست می‌آمد و خرافه‌ای را مشاهده می‌کرد، یا با افکار و عقاید انحرافی‌ای که این خرافات را تأیید می‌کرد، برخورد می‌نمودند و وارد عمل می‌شدند و می‌کوشیدند مردم را به گونه‌ای تربیت کنند که پیرو دلیل و منطق باشند نه پیرو اساطیر و خرافات. در کتاب المحاسن با سندی از حسین بن خالد آمده است که ایشان نقل کرده است، از اباالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) شنیدم که می‌فرمودند: هنگامی که ابراهیم، پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت کردند، خورشید گرفتگی رخ داد، مردم گفتند که این خورشید گرفتگی، به خاطر درگذشت فرزند رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است، همین که این خبر به گوش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، به مسجد آمدند و بالای منبر رفتند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: ‌ای مردم، همانا خورشید و ماه دو آیه و نشانه، از آیات الهی هستند که به امر او در جریان می‌باشند و مطیع اوامر اویند، لذا هیچ گاه به خاطر مرگ یا زندگی کسی، کسوف یا خسوف اتفاق نمی‌افتد، هرگاه خسوف یا کسوفی رخ داد، نماز بخوانید. آنگاه حضرت از منبر پایین آمدند و با مردم نماز کسوف خواندند. (27) در صورتی که اگر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند سیاستمداران جهان، که تمام سعی و تلاش و همتشان، در این است که بر مردم ریاست و سروری کنند و در این مسیر از هر چیزی برای رسیدن به اهداف و مقاصد خویش کمک می‌گیرند می‌توانست از این اعتقاد مردم، به نفع خود استفاده کند. اما رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که تنها به رشد افکار و خردها می‌اندیشیدند و هدفشان این بود که حقایق را جایگزین خرافه و خرافه پرستی نمایند و بر این مطلب واقف بودند که اعتقادی که بر مبنای حقیقت، نباشد، به اساس دین لطمه می‌زند و بعد از اینکه علم، علت خسوف و کسوف را کشف نمود، اعتبار دین و رسالت زیر سؤال می‌رفت.
از طرف دیگر معجزه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که از مرحله دیده و چشم فراتر رفته و به مرحله اندیشیدن گام نهاده است، را نیز می‌توان گام مهمی در سوق دادن جامعه جاهلی به اندیشیدن و تفکر، دانست چنانکه در آیه‌ای از قرآن کریم، تکرار معجزه حسی صریحاً و مؤکداً، رد شده است آنجا که می‌فرماید: «هیچ چیز مانع ما نبود، که این معجزات (درخواستی بهانه جویان) را بفرستیم، جز اینکه پیشینیان، (که همین درخواست‌ها را داشتند و با ایشان هماهنگ بودند)، آن را تکذیب کردند، (از جمله) ما به (قوم) ثمود، ناقه دادیم، (معجزه‌ای)‌ که روشنگر بود اما بر آن ستم کردند (و ناقه را کشتند)، ما معجزات را فقط برای بیم دادن، (و اتمام حجت) می‌فرستیم.»(28) اما آنها صریحاً اظهار می‌داشتند، که ایمان ما، موکول به آوردن معجزه (حسی) است، آیه نازل شد که «با نهایت اصرار به خداوند سوگند یاد کردند که اگر نشانه‌ای [معجزه‌ای] برای آنها بیاید، حتماً به آن ایمان می‌آورند، بگو معجزات فقط از سوی خداست، (و در اختیار من نیست که به میل شما معجزه‌ای بیاورم) و شما از کجا می‌دانید که هرگاه، معجزه‌ای بیاید (ایمان می‌آورند؟ خیر) ایمان نمی‌آورند.» (29)
موضع وحی در برابر مسأله معجزه، ثابت و پایدار بود. اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که بسیار به هدایت قومش، دل بسته بود، می‌خواست با ارائه معجزه، آنها را به سوی ایمان آورد که خداوند به ایشان می‌فرماید: «و اگر اعراض آنها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمان‌ها را جستجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری)‌ برای آنها بیاوری (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمی‌آورند) اما اگر خدا بخواهد آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد (ولی هدایت اجباری چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش. تنها کسانی دعوت تو را می‌شنوند که گوش شنوا دارند اما مردگان (و آنها که روح انسانی را از دست داده‌اند، ایمان نمی‌آورند و) خدا آنها را (در قیامت) برمی‌انگیزد سپس به سوی او، باز می‌گردند.» (30)
بنابراین در این آیات تذکر داده می‌شود که مشرکان برای تدین و ایمان آوردن، نیازی به مشاهده معجزه ندارند بلکه اگر گوشی شنوا داشته باشند و اندیشه و تفکر نمایند، به حقیقت راه می‌یابند.
جان دیون پارت نیز اذعان می‌دارد که هیچگاه دلیلی اقامه نشده است که محمد خودش را به این درجه تنزل داده باشد تا دکترین (عقیده) رسالت خودش را به وسیله معجزات مجعول و کذب تحمیل کرده باشد و دعوتش را بر این اساس نشر داده باشد، بالعکس کاملاً به برهان و دلیل و به فصاحت و بلاغت، تکیه داشته است. (31)
البته در مبارزه با خرافات و اوهام، باید توجه داشت که زمینه بی‌اعتقادی مردم به مسایل ماورایی و امدادهای غیبی، فراهم نشود و جایگاه دعا و توسل، مورد تردید قرار نگیرد. چنانچه در جریان کسوف، پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کنار نفی ارتباط کسوف با رحلت فرزندشان، مردم را امر به خواندن نماز کردند و به این صورت نه تنها آن خرافه را نفی و رد نمودند، بلکه دعا و توسل به ذات ربوبی (جلّ و علا) را نیز تأکید کردند.
به طور کلی برای موضع گیری و مبارزه در مقابل جمود فکری، اعتقادی و خرافات، نخست باید دیدِ آنها را نسبت به مسایل باز کرد و سطح معلومات آنها را ارتقا داد و در کنار این، با اعمال و رفتار خود نیز اعتقادات حق و باطل را به آنها بنمایاند.

7. توجه به افراد یتیم
در قرآن کریم تأکید زیادی به یتیم و اموال او شده است تا آنجا که راندن یتیم را برابر با تکذیب دین معرفی می‌کند. «آیا کسی که روز جزا را پیوسته انکار می‌کند، دیدی؟ او همان کسی است که یتیم را با خشونت می‌راند.» (32) و در جای دیگر در مورد اموال آنها می‌فرماید: «و اموال یتیمان را (هنگامی که به حد رشد رسیدند) به آنها بدهید! و اموال بد (خود) ‌را، با اموال خوب (آنها) عوض نکنید! و اموال آنان را همراه اموال خودتان (با مخلوط کردن یا تبدیل نمودن) نخورید، زیرا این گناه بزرگی است! و اگر می‌ترسید که (به هنگام ازدواج با دختران یتیم)، عدالت را رعایت نکنید، (از ازدواج با آنان، چشم پوشی کنید و) با زنان پاک (دیگر) ازدواج نمائید، دو یا سه یا چهار همسر و اگر می‌ترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید و یا از زنانی که مالک آنهائید استفاده کنید، این کار، از ظلم و ستم، بهتر جلوگیری می‌کند.» (33) « و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید! اگر در آنها رشد (کافی) یافتید، اموالشان را به آنها بدهید! و پیش از آنکه بزرگ شوند، اموالشان را از روی اسراف نخورید! هرکس که بی‌نیاز است، (از برداشت حق الزحمه) خودداری کند و آن کس که نیازمند است، به طور شایسته (و مطابق زحمتی که می‌کشد)، از آن بخورد و هنگامی که اموالشان را به آنها بازمی‌گردانید، شاهد بگیرید! اگرچه خداوند برای محاسبه کافی است.» (34) و همین طور می‌فرماید: (وَ لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ… ) (35) و در نهایت خوردن اموال یتیم را به آتش تشبیه کرده و می‌فرماید: «کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم می‌خورند، (در حقیقت) تنها آتش می‌خورند و به زودی در شعله‌های آتش (دوزخ) می‌سوزند.» (36)
و حتی نحوه صحبت کردن با آنها را نیز بیان داشته است. آنجا که می‌فرماید: «و اگر به هنگام تقسیم (ارث)، خویشاوندان (و طبقه‌ای که ارث نمی‌برند) و یتیمان و مستمندان، حضور داشته باشند، چیزی از آن اموال را به آنها بدهید! و با آنان به طور شایسته سخن بگویید!»(‌37)
بنابراین اکرام افراد یتیم آن قدر اهمیت دارد که می‌فرماید اگر دیدید که رزق و روزی بر شما تنگ شده، منشأ آن را در رفتار خود با یتیمان ببینید. آنجا که می‌فرماید:‌ «و اما هنگامی که برای امتحان، روزیش را بر او تنگ می‌گیرد (مأیوس می‌شود و) می‌گوید: «پروردگارم مرا خوار کرده است!» چنان نیست که شما می‌پندارید شما یتیمان را گرامی نمی‌دارید.» (38)
همچنین بعد از آنکه نعمت‌هایی را که به پیامبر عطا کرده و پناه دادن ایشان را در هنگام یتیمی گوشزد می‌کند، در ادامه می‌فرماید: به همین خاطر تو نیز یتیمان را تحقیر نکن. (39)
بنابراین توجه به افراد یتیم باعث می‌شود که افرادی که والدین خود را برای جامعه اسلامی از دست داده‌اند، از نظام موجود تنفر پیدا نکرده و بدانند که اگر والدین آنها در جنگ‌هایی که برای تثبیت نظام صورت می‌گیرد، کشته می‌شوند، رها و بدون سرپناه نمی‌مانند.

8. آخرت گرایی و عاقبت اندیشی
قرآن کریم با نگاه آخرت‌گرایی، بر روی تمام افرادی را که به آن مباهات می‌کردند و به واسطه آنها بر دیگران فخر می‌فروختند خط بطلان می‌کشد و بیان می‌دارد که در آخرت، فرد، تنهاست و تنها اعمال اوست که می‌تواند به او کمک و یاری رساند و هر کس به میزان سعی و تلاشی که کرده است، پاداش می‌گیرد، چه در جهت انحطاط و سقوط و چه در جهت تعالی و تکامل و این معنا نه تنها در اسلام، بلکه در سنت انبیاء قبل هم مطرح بوده است. چنانکه در مورد حضرت موسی و ابراهیم (علیهما السلام) ذکر می‌کند: «یا از آنچه در کتب موسی نازل گردیده باخبر نشده است؟! و در کتب ابراهیم، همان کسی که وظیفه خود را به طور کامل ادا کرد که هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمی‌گیرد و اینکه برای انسان بهره‌ای جز سعی و کوشش او نیست.» (40) و در جای دیگر می‌فرماید: «(آری) هر کس در گرو اعمال خویش است.» (41) و با همین تعبیر در جای دیگر می‌فرماید: «کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروی از آنان ایمان اختیار کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنان ملحق می‌کنیم و از (پاداش) عملشان چیزی نمی‌کاهیم و هر کس در گرو اعمال خویش است!» (42) همین طور فرد را در دنیای آخرت چنان به تصویر می‌کشد که فرد هیچ کس را جز اعمال خود همراه و یاور خود احساس نمی‌کند هر چند بیان می‌دارد پاداشی که در آن دنیا به او می‌رسد به خاطر اعمالی است که در جمع و نسبت به افراد دیگر (مانند انفاق) انجام داده است ولی همین انفاق و صدقه را نیز باید برای خداوند و نه برای ریا و منت انجام دهد. لذا می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بخشش‌های خود را با منت و آزار، باطل نسازید! همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می‌کند و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی‌آورد (کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن، (قشر نازکی از) خاک باشد (و بذرهایی در آن افشانده شود) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاک‌ها و بذرها را بشوید)، و آن را صاف (و خالی از خاک و بذر) رها کند. آنها از کاری که انجام داده‌اند، چیزی به دست نمی‌آورند و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی‌کند.» (43) که اگر چنین کند این افراد در آن دنیا دوست و شفیع او نخواهند بود: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از آنچه به شما روزی داده‌ایم، انفاق کنید! پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است (تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را برای خود خریداری کنید)‌و نه دوستی (و رفاقت‌های مادی سودی دارد) و نه شفاعت (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود). و کافران، خود ستمگرند (هم به خودشان ستم می‌کنند، هم به دیگران).» (44) حتی پدر نیز در آن دنیا کیفر اعمال فرزند را به دوش نمی‌گیرد. «ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه پدر کیفر اعمال فرزندش را تحمل می‌کند و نه فرزند چیزی از کیفر (اعمال) پدرش را، به یقین وعده الهی حقّ است پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد و مبادا (شیطان) فریب کار شما را (به کرم) خدا مغرور سازد!» (45) و به طور کلی هیچ کس به فکر دیگری نیست و بار گناه او را به دوش نمی‌گیرد، هر چند که از نزدیکان تو باشد. «هیچ گنهکاری بار گناه دیگری را بر دوش نمی‌کشد و اگر شخص سنگین باری دیگری را برای حمل گناه خود بخواند، چیزی از آن را بر دوش نخواهد گرفت، هر چند از نزدیکان او باشد! تو فقط کسانی را بیم می‌دهی که از پروردگار خود در پنهانی می‌ترسند و نماز را برپا می‌دارند و هرکس پاکی (و تقوا) پیشه کند، نتیجه آن به خودش بازمی گردد و بازگشت (همگان) به سوی خداست!» (46)
و اینکه کفار به مؤمنین می‌گویند که اگر از ما پیروی کنید ما گناهانتان را به دوش می‌کشیم دروغی بیش نیست. (47) البته بار گناهان کسانی را که گمراه کرده‌اند را به دوش خواهند کشید و این به خاطر آن است که آنها را از رسیدن به حقیقت باز داشته‌اند. البته آیاتی هم وجود دارد که می‌فرماید: «آنها باید روز قیامت، (هم)‌ بار گناهان خود را به طور کامل بر دوش کشند و هم سهمی از گناهان کسانی که به خاطر جهل، گمراهشان می‌سازند! بدانید آنها بار سنگین بدی بر دوش می‌کشند!» (48) در اینجا سؤالی پیش می‌آید که آیه، با آیه (وَ لاَ تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى) (کسی گناه دیگری را بر دوش نمی‌کشد) چگونه سازگار است؟
در پاسخ باید بگوییم که اینها مسئول گناهان دیگری نیستند، بلکه مسئول گناهان خویشند، زیرا در تحقق گناه دیگران شرکت داشتند و از یک نظر گناه خودشان محسوب می‌شود. البته این نکته را هم باید متذکر شد که گاهی آگاهانه به دنبال این رهبران منحرف می‌افتند، در این صورت عامل گناه هم دستور رهبران است و هم تصمیم خودشان و در اینجا است که یک سهم از مسئولیت گناهانشان بر دوش رهبران است (بی‌آنکه چیزی از گناهان آنها کاسته شود.)
اما گاه می‌شود که پیروان بدون اینکه مایل باشند اغفال می‌شوند و تحت تأثیر وسوسه‌های رهبران گمراه قرار می‌گیرند که نمونه آن در میان مردم عوام در بسیاری از جوامع دیده می‌شوند، آنها حتی ممکن است با قصد «تقرب الی الله» به دنبال چنین برنامه‌هایی حرکت کنند، در این صورت همه بار گناهانشان بر دوش پیشوایان گمراه است و خودشان اگر در تحقیق کوتاهی نکرده باشند، مسئولیتی ندارند، ولی دسته اول که با علم و آگاهی تبعیت کرده‌اند، مسلماً سر سوزنی از گناهشان کم نمی‌شود در عین اینکه پیشوایانشان سهمی از مسئولیت بر دوش می‌کشند.
ذکر این نکته نیز لازم است که تعبیر «بِغَیرِ علمٍ» دلیل بر آن نیست که پیروان این گمراهان هیچ گونه آگاهی از وضع رهبرانشان نداشتند و به طور کلی اغفال شده بودند تا هیچ گونه مسئولیتی شخصاً نداشته باشند، بلکه این تعبیر همانند آن است که می‌گوئیم افراد جاهل و نادان زود به دام اغواگران می‌افتند، اما افراد دانا بسیار دیر. (49)
بنابراین با نگاه آخرت گرایی، تفاخر و تکاثر در زندگی اعراب جاهلی کم رنگ می‌شود و فرد احساس می‌کند که باید توشه‌ای برای آخرت خود فراهم نماید و به او فهمانده می‌شود که همین مال و فرزند که امروزه به آنها می‌بالد در سرای آخرت باری را از دوشش برنخواهند داشت.
بحث دیگری که در آخرت گرایی مطرح است، آینده نگری در همین دنیا است. به این صورت که کسانی که به این مکتب یا آیین می‌گرایند نه تنها در سرای باقی بلکه در همین دنیا نیز عاقبت و سرانجامی نیکو خواهند داشت. برخی از آیاتی که به این مقوله می‌پردازند عبارت‌اند از:
«در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته‌ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!» (50)
«او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین‌ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!» (51)
«ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم!» (52)
بنابراین چنان آینده یک انسان مؤمن در این دنیا و در دنیای دیگر درخشان است که فردی که ایمان ندارد را به این آیین فرامی خواند.

9. هماهنگی قول و فعل
از جمله مواردی که تأثیر زیادی بر روی مخاطب می‌گذارد، هماهنگی قول و فعل گوینده است. یعنی اینکه مخاطب، گفته‌های گوینده را در عمل خود آن شخص به طور مجسم ببیند. در قرآن کریم نیز بر این نکته تأکید شده است و عمل نکردن به گفته‌های خود را موجب خشم خداوند معرفی می‌کند. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا سخنی می‌گویید که عمل نمی‌کنید؟! نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی‌کنید!» (53)
حتی شاعران را نیز به خاطر اینکه قول و فعل آنها با همدیگر هماهنگ نیست، تخطئه می‌کند و پیروان آنها را گمراهان می‌داند. می‌فرماید: «آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل می‌شوند؟! آنها بر هر دروغ گوی گنهکار نازل می‌گردند آنچه را می‌شنوند (به دیگران) القا می‌کنند و بیشترشان دروغ گو هستند! (پیامبر اسلام شاعر نیست) ‌شاعران کسانی هستند که گمراهان از آنان پیروی می‌کنند. آیا نمی‌بینی آنها در هر وادی سرگردانند؟ و سخنانی می‌گویند که (به آنها) عمل نمی‌کنند؟! مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می‌دهند و خدا را بسیار یاد می‌کنند و به هنگامی که مورد ستم واقع می‌شوند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) برمی‌خیزند (و از شعر در این راه کمک می‌گیرند) آنها که ستم کردند به زودی می‌دانند که بازگشتشان به کجاست!» (54)
لذا مخاطب از اینکه خودِ گوینده به گفته‌های خود عمل می‌کند، یک نوع اطمینان خاطر برایش حاصل می‌شود و آن عمل را با رغبت انجام می‌دهد. به همین خاطر خداوند برای فرمان صلوات به مردم، اول از صلوات خود و فرشتگان نام می‌برد (55) پیام آیه این است که هرگاه خواستید دیگران را به کار خیری دعوت کنید، اول خود و دست اندرکاران شروع کنید. (56)

10. اعتدال و میانه‌روی
جامعه جاهلی دارای یک نظام ارزشی دوگانه بود، که یا راه افراط را در پیش می‌گرفت، یا راه تفریط، چنانکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: «نادان را یا تندرو یا کندرو بینی» (57) این جامعه در اسلام به نظام ارزشی تبدیل شد که در آن ایجاد تعادل بین حالت‌های افراطی و تفریطی را یکی از وجوه تمایز اخلاق اسلامی با اخلاق جاهلی می‌توان برشمرد. مثلاً در مورد سخاوت و بخشندگی و مهمان نوازی عرب جاهلی، که در اشخاصی چون حاتم طایی (58) (د. حدود 650م)‌ به اوج خود رسیده بود، گاه تا آنجا پیش می‌رفت که فرد بخشنده، آخرین و تنها مایَملک خود، یعنی اسبش را ذبح کرده و مهمان را اطعام نموده است. این گونه بخشندگی بی‌حساب که نتیجه‌ای جز حرمان و بی‌چیزی نداشت، در آن جامعه به عنوان فضیلتی عالی ستایش می‌شد.
قرآن کریم به عنوان مثال در برخورد با سخاوت عرب به چند صورت عمل کرد، نخست اینکه سخاوتی که برای خودنمایی و تحسین دیگران انجام می‌دادند را با واژه «فی سبیل الله» جهت بخشید و هرگونه سخاوت و بخشش را در غیر این جهت، باطل اعلام کرد، چنانکه می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بخشش‌های خود را با منت و آزار، باطل نسازید! همانند کسی که مال خود را برای نشان دادن به مردم، انفاق می‌کند و به خدا و روز رستاخیز، ایمان نمی‌آورد (کار او) همچون قطعه سنگی است که بر آن، (قشر نازکی از) خاک باشد (و بذرهایی در آن افشانده شود) و رگبار باران به آن برسد، (و همه خاک‌ها و بذرها را بشوید)، و آن را صاف (و خالی از خاک و بذر) رها کند. آنها از کاری که انجام داده‌اند، چیزی به دست نمی‌آورند و خداوند، جمعیت کافران را هدایت نمی‌کند.» (59)
آنگاه در مقابل نظام دوگانه عرب جاهلی، نظامی متعادل و میانه‌رو، جایگزین می‌کند. لذا می‌فرماید: «هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشای، تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرو مانی!»)‌ (60)و در توصیف عبادُ الرحمن و بندگان شایسته خداوند فرمود: «و کسانی که هرگاه انفاق کنند، نه اسراف می‌نمایند و نه سخت گیری بلکه در میان این دو، حدّ اعتدالی دارند.» (61)
البته جایگزین‌هایی نیز برای این خصلت عرب با عناوین صدقه، انفاق و زکات، انتخاب می‌نماید و بیان می‌دارد که این انفاق و زکات یک نوع جریمه و «مغرم» نیست بلکه اگر ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشند، برای تقرب و نزدیکی به خداوند تبارک و تعالی است. (62)
و همین طور در مورد سایر خصلت‌هایی چون شجاعت، وفاداری و… نیز که به افراط و تفریط دچار بودند، همین روش را به کار گرفتند.
بنابراین روش قرآن کریم برای اعتدال بخشیدن به یک خصلت و ویژگی عرب جاهلی، به این صورت بود که ابتدا آن را در جهت الهی و فی سبیل الله، سوق داده و هم زمان که به میانه روی دعوت می‌کند، جایگزین‌هایی را نیز برای آنها در نظر می‌گیرد و در پایان نیز عاقبت و سرانجام افراط کاری را گوشزد کرده، همان طور که در مورد سخاوت و بخشش می‌فرماید: «مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی» (63) یا اینکه «و در راه خدا، انفاق کنید! و (با ترک انفاق)، خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید.» (64) و از طرف دیگر نتیجه عملی که برای خدا و در راه خدا انجام گرفته را پاداش روز قیامت برمی شمرد. ایزوتسو در همین مورد می‌گوید: بنابراین آنچه اکنون از مؤمن واقعی توقع می‌رود، دیگر آن دلاوری و شجاعت وحشیانه و سبعانه‌ای که شعرای عرب جاهلی لاف آن را می‌زدند و از آن خودستایی می‌کردند نیست، بلکه نوع جدیدی از دلیری در جهاد است که زاده و مبتنی بر ایمان به خدا و روز جزا می‌باشد. شجاعت در دوره جاهلیت امری بی‌بنیاد و فاقد جهت بود، قرآن کریم به آن جهت معینی بخشید و چنانچه شواهد تاریخی نشان می‌دهد، موفق شد از آن سلاحی سهمگین برای مؤمنان در جنگ با دشمنان الله به وجود آورد. (65)
لذا اسلام با اصل اعتدال و میانه‌روی، اصول جاهلی‌ای که شجاعت را که به صورت شجاعت شخصی، شهامت و تهوری که حد نداشت، سنگ‌دلی در وقت انتقام، قتل کسی که به خود شخص، یا یکی از بستگان و قبیله او، با گفتار یا کردار، تجاوز کرده بود، و… ظهور و بروز کرده بود، در جهت الهی و فی سبیل الله قرار داد و عرب جاهلی را که تمام کارها و اعمالش را برای خودنمایی و تحسین دیگران انجام می‌داد با تدبیر «قرض به خداوند» (66) طرف معامله با خداوند قرار داد: «خداوند از مؤمنان، جان‌ها و اموالشان را خریداری کرده، که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد (به این گونه که): در راه خدا پیکار می‌کنند، می‌کشند و کشته می‌شوند این وعده حقّی است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدی که با خدا کرده‌اید و این است آن پیروزی بزرگ!» (67) چنان انگیزه‌ای در آنها کاشت که بسیاری از آزار و اذیت‌ها را که در مسیر رشد اسلام می‌دیدند، برای خداوند و رضای او، تحمل می‌کردند.

11. پایبندی به اصول اخلاقی
عرب جاهلی که اصولاً افرادی تند، آتشین مزاج و احساساتی بودند، پذیرفتن این اصل و زندگی کردن مطابق آن را برنمی‌تافتند به طوری که به خاطر کوچک‌‌ترین موردی، جنگ‌های چندین ساله راه می‌انداختند. لذا قرآن کریم بر روی واژه صبر و خویشتن‌داری، تأکید بسیار می‌کند، به طوری که این واژه و مشتقات آن، 94 بار در قرآن کریم ذکر شده است. انواع صبرهایی که قرآن کریم برای اعراب جاهلی برمی شمارد، عبارت‌اند از صبر بر بلاهای دنیا (68)، صبر در برابر خواهش‌های دل (69) و صبر در مقام فرمان برداری خداوند (70) می‌باشد. که در مورد اخیر، به جای واژه اصبر، واژه اصطبر آورده که نشان دهنده این است که صبر در این مقام، بسی دشوارتر است. (71) آنگاه بیان می‌دارد که جایگاه‌های بسیار والا برای صابران در نظر گرفته شده است و می‌فرماید: خداوند با صابران است (72) و آنها را دوست دارد (73) مژده رحمت و درود پروردگار را به آنها می‌دهد، (74) بهترین پاداش‌ها (75) و پاداش بی‌حساب (76) را نصیب آنها می‌گرداند و به آنها تضمین می‌دهد که در مواقع مختلف به آنها مدد رساند و پیروزی را نصیب آنها گرداند. (77) آنگاه اضافه می‌کند که رهبری در دست صابران است (78) و بدانند که دشمنان نمی‌توانند به آنها نیرنگ بزنند و از نیرنگ آنان در امان هستند. (79) علاوه بر آنها، سلام فرشتگان نیز متوجه صابران می‌باشد، می‌گویند: «سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجام آن سرا (ی جاویدان)!» (80)
بنابراین این عصبیت جاهلی، با صبر و حلم فروکش می‌کند. لذا برای اینکه خود را در زمره اصحاب میمنه یا اصحاب یمین قرار دهند و دچار خسران نشوند، یکدیگر را نیز به صبر و ترحم و مهربانی دعوت می‌کنند. (81)
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نه تنها به صبر و حلم توصیه می‌فرمود، بلکه خود ایشان نمونه بارز، صبور و حلیم بودند. لذا چنان با مردم از سر محبت و دلسوزی برخورد می‌کردند که هیچ کس در صداقت و درستی وی تردیدی به دل راه نمی‌داد و همین محبت و دلسوزی به تمام معنا بود که حضرت و رسالت ایشان را در دل مردم جای داد. مردم با چشم خود می‌دیدند که پیامبر تمام توانش را در هدایت و اصلاح آنها به کار گرفته و با تمام وجود برای آنها دل می‌سوزاند. چنانکه خداوند در مورد آن حضرت می‌فرماید: «به یقین رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج‌های شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!» (82) و در جای دیگر می‌فرماید: گویی می‌خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی به خاطر اینکه آنها ایمان نمی‌آورند! (83) و در جاهای دیگر از قرآن کریم که به این تلاش و دلسوزی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره می‌کند. (84)
از طرف دیگر قرآن کریم نیز با آموزه‌هایی چون تقوا (85)، حلم (86)، تسلیم (87)، احبات (88)، خشوع (89)، تضرع (90)، فقر در مقابل خداوند (91) و… اعراب جاهلی را که هر نوع فروتنی و تواضع، در میان آنها نشانه پستی و زبونی طبع بود و اگر درب خانه‌ای کوتاه بود، درب را خراب می‌کردند، کسانی که اگر چیزی از دستشان روی زمین می‌افتاد، خم نمی‌شدند تا آن را بردارند و تا آنجا که بعضی از آنها خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردند که اگر سجده را از نماز برداری به تو ایمان می‌آوریم (92)، پیامبر اسلام چنین ملتی را به سمتی هدایت کرد که در مقابل خداوند سر به سجده گذاشته و به گریه می‌افتادند. (93)

12. کرامت انسانی و تأکید بر حقوق انسان‌ها
بردگان و بندگان، مخصوصاً آنهایی که در تملک افراد قسی القلب بودند، در جامعه طبقاتی و جاهلی عرب آن زمان، وضعیتی بسیار اسفناک داشتند و اربابان، آنها را به کارهای سخت و طاقت فرسا وامی داشتند، بدون اینکه نسبت به وضعیت آنها ترحم کنند. لذا اگر برده‌ای می‌مرد، همه چیز، حتی زن و فرزند او در ملک مالک بود؛ به این اعتبار که خودش مِلکِ مالک بوده است. (94)
در جامعه جاهلی برای بردگان و فرومایگان و افرادی که در طبقه پشت بودند، واژه‌هایی چون «القطین» به معنای خدمه، پیروان، کنیزان و مملوکان پادشاه، «صغرم» به معنای صغیر و کوچک و… به کار می‌بردند. (95)
طبقه بردگان به خدمت کردن و سایر اعمالی که انسان حر از انجام آنها منزجر می‌شد و از آنها دوری می‌کرد، می‌پرداختند که اغلب آنها سیاهپوستانی بودند که از آفریقا وارد کرده بودند و بقیه نیز، سفیدپوستانی بودند که از بازار عراق و بازارهای سرزمین شام به بردگی گرفته بودند، آنها بندگانی بودند که خرید و فروش می‌شدند و قانون حاکم نیز اجازه می‌داد که افراد به تجارت یا فروختن بنده و عبد بپردازند و این تجارتی کاملاً مشروع بود. (96)
زنان نیز وضعیتی بهتر از بردگان نداشتند. به ارث بردن زنان، ازدواج‌های اجباری، طلاق‌های ضرار و کشنده و… آنان را تا حد کالا تنزل داده بود.
قرآن کریم در این مورد چند اقدام انجام داد: نخست اینکه نژاد، رنگ، قبیله و … را که اعراب جاهلی بسیار بر روی آن تأکید داشتند را از درجه اعتبار ساقط کرده و می‌فرماید: «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید (اینها ملاک امتیاز نیست)، گرامی‌‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست. خداوند دانا و آگاه است» (97) لذا می‌فرماید آنچه فردی را از بقیه ممتاز می‌کند و باعث برتری وی نسبت به بقیه می‌شود، تقوا و پرهیزکاری است و تنها راه کسب امتیاز را معنویات و سلوک در طریق خداوند می‌داند. همچنین مال و فرزند را وسیله‌ای برای تفاخر و تکاثر نمی‌داند بلکه آن را وسیله آزمایش و ابتلاء انسان در این دنیا معرفی می‌کند (98) و بیان می‌دارد که این مال نه در این دنیا او را جاودان و خالد می‌گرداند (99) و نه در دنیای آخرت به درد او می‌خورد و او را بی‌نیاز می‌کند. (100) بلکه تنها باقیات الصالحات است که در آن جهان به درد انسان می‌خورد. (101)
البته جامعه جاهلی که به نظام طبقاتی خود، خو گرفته بود و بردگان را فقط برای کار و خدمت، می‌خواستند، طبیعی است که از بین بردن این طبقات و آزاد کردن بردگان و غذا دادن به مسکینان که در آن جامعه، کوچک‌‌ترین ارزشی برایشان قائل نبودند، بسیار سخت و دشوار باشد. چنانچه قرآن کریم نیز با عبارتی بسیار ظریف، این عمل را به گردنه سخت و دشوار تعبیر می‌کند (102)، گویا عرب جاهلی در هنگام انجام دادن این عمل از یک گردنه بالا می‌رود. (103)
بنابراین برای رسیدن به این هدف، تغییر دید آنها را نسبت به مال و اموال، تشویق بر یاری مظلومان و کمک به فقیران را سر لوحه کار خود قرار می‌دهد و بیان می‌دارد، صدقاتی را که برای کمک به محرومان و نیازمندان داده می‌شود، نه تنها باعث پاکی و تزکیه خود آنها می‌شود (104) که این خود، یک نوع معامله با خداوند است، به طوری که گیرنده صدقات را خداوند تعالی می‌داند و می‌فرماید: «آیا نمی‌دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش می‌پذیرد و صدقات را می‌گیرد.» (105) و در حقیقت این صدقه یک نوع قرض دادن به ذات باری تعالی می‌باشد و خداوند نیز به واسطه شکور و حلیم بودنش، در مقابل، پاداش او را دو چندان می‌دهد. (106)
قرآن کریم در این مسیر به مساوات و برابری انسان‌ها نیز توجه می‌کند و همه انسان‌ها را از یک نفس می‌داند (107) و حتی پیامبر را که به اعتقاد برخی از اعراب جاهلی از سطح بشر بالاتر بوده و از گروه فرشتگان می‌دانستند (108)، به عنوان بشری مانند آنان (109)، و بنده‌ای از بندگان خدا معرفی می‌کند. (110) و بیان می‌دارد که هر انسان مستقیماً و بی‌واسطه، می‌تواند در هر لحظه و هر جا با خدای خویش، ارتباط برقرار کند. (111)
همین طور در مورد مساوی بودن زنان با مردان، نیز آنها را مخلوقی هم سان و هم شأن مرد برشمرده و رابطه بین آنها را که تا آن زمان، رابطه مالک و مملوک بود، از این حالت درآورده و تبدیل به پیوند دوستی و مهربانی و مایه رحمت گردانید و فرمود: «و از نشانه‌های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد. در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکر می‌کنند!» (112) و همچنین، چنان به او شخصیت داد که همان طور که مردان می‌توانند الگو و مَثَل برای دیگران باشند، زنان نیز می‌توانند هم برای کافران و هم برای مؤمنان الگو و مَثل باشند. (113) تا آنجا که قرآن کریم دختر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)‌ را کوثر به معنای خیر کثیر معرفی می‌کند. (114) و همین طور در مورد تساوی حقوق زن و مرد نیز می‌فرماید: «هرکس بدی کند، جز بمانند آن، کیفر داده نمی‌شود ولی هرکس کار شایسته‌ای انجام دهد- خواه مرد یا زن- در حالی که مؤمن باشد آنها وارد بهشت می‌شوند و در آن، روزی بی‌حساب به آنها داده خواهد شد.» (115) بنابراین فرق نمی‌کند، چه مرد و چه زن، مهم این است که مؤمن باشد چنانچه در جای دیگر نیز می‌فرماید: «هر کس کار شایسته‌ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می‌داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می‌دادند، خواهیم داد.» (116)
همین طور بعضی آیات دیگر که به طور مطلق بیان کرده است (117). لذا فرقی بین زن و مرد، قائل نشده است، البته تفاوت در وظایف به مسأله تفاوت‌های روحی و جسمی، برمی‌گردد. (118)

13. استفاده از ظرفیت‌های موجود در جامعه در جهت اهداف
از جمله خصلت‌های عرب جاهلی، توانایی تحمل شداید و سختی‌ها بود. این ویژگی در ساختن یک قوم و آماده کردن او برای مقابله با دشواری‌ها و مشکلات، کاربرد جدی و عملی دارد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مواجهه با مشرکان و اشراف و قبایل بدوی عرب و نیز جنگ‌های طولانی با آنها در مدینه، از این ویژگی در اصحاب خود بهره کافی برد، زیرا در آن شرایط مسلمانان گرفتار مشکلات فراوانی شدند، اما از آنجا که عرب جاهلی در محیط گرم و سوزان عربستان در شرایط سخت و بدون آب و گیاه زندگی کرده و با سختی‌ها خو گرفته بود، (119) توانست همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در محرومیت‌ها مقاومت نماید و در مقابل فشارها تحمل لازم را نشان دهد. زندگی بدون رفاه در جاهلیت، که بیش از نود درصد مردم با آن درگیر بودند، به اعراب صلابت خاصی داده و این آمادگی را در آنان به وجود آورده بود که حتی در برابر بی‌آبی بتوانند مقاومت کنند. قرآن کریم می‌فرماید: آنها هر چند که خودشان محتاج بودند، اما افراد دیگر (انصار) را بر خود ترجیح می‌دادند. (120)
ویژگی دیگر اعراب، آشنایی با جنگ و درگیری و حتی عادت بدان بود. در جاهلیت، جنگ‌های مداوم قبایل بر سر آب، مرتع و جز آن، روحیه خاصی، خصوصاً در اعراب بادیه به وجود آورده بود. جنگ‌های بیست ساله و چهل ساله، آن هم در میان دو قبیله، که احتمالاً کل جمعیت آن از چند هزار نفر تجاوز نمی‌کرد (121)، نشان گر لجاجت شدید جنگی آنان است. طبیعی است که نه تنها مردان بلکه زنان و کودکانی که در طی جنگ‌ها پرورش یافته و با آن خو گرفته بودند، سلحشورانی می‌شدند که به راحتی می‌توانستند رو در روی دشمن ایستاده و مصیبت‌های جنگ را تحمل نمایند. بعدها وقتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای سرنگونی حاکمیت‌های ظالمانه و دفاع از کیان اسلام به جهاد بر ضد دشمنان پرداخته و مجبور شد در طی ده سال در مدینه، بیش از هشتاد «غزوه» و «سریه» داشته باشد (122)، از این روحیه سلحشوری اعراب استفاده برد، زیرا روشن است که مردمی ترسو که تاب تحمل زخم کوچکی را هم ندارند، نمی‌توانستند چنین حرکت‌های نظامی گسترده‌ای را پی در پی در فاصله‌های کوتاه انجام دهند، اما از آنجا که اعراب، در دوره جاهلیت، با جنگ و ستیز پرورش یافته بودند، در جریان ظهور اسلام توانستند برای گسترش و نفوذ هرچه بیشتر اسلام در مناطق مختلف جزیره العرب، کمک شایانی بنمایند. از دیگر صفات بارز عرب جاهلی «مهمان نوازی»‌آنان است، عرب جاهلی با آنکه برای به دست آوردن منابع زیستی، دائماً در تلاش بوده و برای رسیدن به آن به جنگ با رقبا می‌پرداخت، در عین حال، در برخورد با مهمان و پذیرایی و حمایت از او، روحیه‌ای کاملاً مساعد داشت. این مسأله در مواردی توانست مسلمین را یاری نماید و آنان را از رنج غریبی و تنهایی نجات بخشد.
وقتی مهاجرین از مکه به مدینه آمدند با آنکه تعداد آنها نسبت به توان اقتصادی مردم مدینه زیاد بود،‌ اما مردم مدینه با برخورداری از روحیه مهمان‌نوازی، با آغوش باز مهاجرین را پذیرفتند و در این راه از خود ایثار نشان دادند، به طوری که انصار برای بردن مهاجرین به خانه‌های خود، بین آنها قرعه می‌انداختند. (123)
در قرآن نیز به ایثار آنان توجه داده شده است. می‌فرماید: «و برای کسانی است که در این سرا [سرزمین مدینه] و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گزیدند و کسانی را که به سویشان هجرت کنند، دوست می‌دارند و در دل خود نیازی به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمی‌کنند و آنها را بر خود مقدّم می‌دارند هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند. کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده‌اند، رستگارانند!» (124) این مسأله نه تنها در میان انصار نسبت به مهاجرین بلکه در میان تمامی مسلمین وجود داشت، روحیه مزبور، اگرچه از جاهلیت به ارث رسیده بود، اما اسلام در تقویت آن سهم مؤثری داشت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ضمن سخنی فرمود: «ای مردم! خداوند اسلام را به عنوان دین برای شما برگزید، پس با سخاوت و خوش اخلاقی با اسلام همراهی نیکو کنید، آگاه باشید که سخاوت درختی است در بهشت و شاخه‌های آن در دنیا قرار دارد، هر کدامتان سخاوتمند باشید، همواره به شاخه‌ای از آن آویخته‌اید تا خداوند او را به بهشت درآورد.» وجود چنین روحیه‌ای در ابتدای تشکیل حکومت در مدینه در میان مسلمین سبب شد که فقر به شکل معجزه آسایی از میان جامعه برافکنده شود و همه را به نظام و مؤثر بودن آن در حل مشکلات امیدوار سازد.

پی‌نوشت‌ها:

1. هفتاد و سومین سوره قرآن کریم.
2. المزمل، 6/73-1. (یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ‌ قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً إِنَّ نَاشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً)
3. المدثر، 5/74-1. (یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ وَ رَبَّکَ فَکَبِّرْ وَ ثِیَابَکَ فَطَهِّرْ وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ)
4. آل عمران، 64/3. (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ‌).
5. توشیهیکو ایزوتسو، پیشین (مفاهیم اخلاقی- دینی در قرآن)، صص 149-214.
6. النساء، 97/4. (إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَاءَتْ مَصِیراً)
7. الشوری، 6/42. (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ وَ مَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ‌ )
8. الغاشیه، 21/88 و 22. (فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُسَیْطِرٍ)
9. ق. ، 45/50. (نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ وَ مَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخَافُ وَعِیدِ )
10. النساء، 84/4. (فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لاَ تُکَلَّفُ إِلاَّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلاً )
11. یونس، 99/10. (َ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ‌)
12. الانسان، 3/76. (وإِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً)
13. الانعام، 11/6. (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ‌ )
14. النمل، 69/27. (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ‌)
15. العنکبوت، 20/29. (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَهَ الْآخِرَهَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ)
16. الروم، 42/30. (قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ‌)
17. آل عمران، 137/3. (قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ‌)
18. النحل، 36/16. (وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلاَلَهُ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ‌)
19. هود، 109/11. (فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَهٍ مِمَّا یَعْبُدُ هؤُلاَءِ مَا یَعْبُدُونَ إِلاَّ کَمَا یَعْبُدُ آبَاؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوصٍ‌)
20. نهج البلاغه، خ2. «عالِمُها مُلجَم و جاهِلُها مُکرمَ».
21. الاعراف، 157/7.
22. البقره، 170/2-170؛ الاعراف، 27/7 و28؛ لقمان، 21/31.
23. یونس، 90/10-77؛ هود، 67/11-62 و94-87؛ ابراهیم، 15/14-9؛ الانبیاء، 70/21-53؛ الشعراء، 77/26-74؛ الصافات، 71/37-69؛ الزخرف، 25/43-22.
24. برای اطلاعات بیشتر، ر. ک. ابوذر پورمحمدی، بررسی مفهوم تفکر در قرآن مجید، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق (علیه السلام).
25. الملک، 10/67 و11. (وَ قَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ)
26. ولی الله نقی پورفر، مباحثی از مدیریت در اسلام، ص 25.
27. ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقی، پیشین، ص313.
28. الاسراء، 59/17. (وَ مَا مَنَعَنَا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیَاتِ إِلاَّ أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَهَ مُبْصِرَهً فَظَلَمُوا بِهَا وَ مَا نُرْسِلُ بِالْآیَاتِ إِلاَّ تَخْوِیفاً)
29. الانعام، 109/6. (وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَتْهُمْ آیَهٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَا یُشْعِرُکُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لاَ یُؤْمِنُونَ‌)
30. همان، /35و36.
31. جان دیون پارت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، مترجم سید غلامرضا سعیدی، (بی‌جا، مرکز انتشارات دار التبلیغ اسلامی، بی‌تا)، ص25.
32. الماعون، 1/107و2. (أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ‌ فَذلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ‌)
33. النساء، 2/4و3.
34. النساء، 6/4.
35. الانعام، 152/6، الاسراء، 34/17.
36. النساء، 10/4.
37. همان/8.
38. الفجر، 16/89و17.
39. الضحی، 9/93. (فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلاَ تَقْهَرْ)
40. النجم، 39/53-36.
41. المدثر، 38/88. (کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ)
42. الطور، 21/52. (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ مَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ‌)
43. البقره، 264/2.
44. همان/254.
45. لقمان، 33/31.
46. فاطر، 18/35.
47. العنکبوت، 12/29.
48. النحل، 25/16.
49. ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج11، ص202.
50. الانبیاء، 105/21. (وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ‌)
51. التوبه، 33/9. (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ‌)
52. القصص، 5/28. (وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ‌)
53. الصف، 2/61و3.
54. الشعرا، 227/26-221.
55. الاحزاب، 56/33. (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ)
56. محسن قرائتی کاشانی، تفسیر نور، ج9 (تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1383ش)، ص396.
57. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ح70. « لا تَری الجاهلَ إلا مُفرِطاً أو مُفَرّطاً».
58. حاتم بن عبدالله بن سعد بن الحشرج بن امرؤوالقیس بن عدی بن اخزم بن ابی اخزم و نام وی هزومه بن ربیعه بن جرول بن ثعل بن عمرو بن الغوث بن طیئ. ر. ک. ابی الفرج الاصفهانی، ج17، صص 363-367.
59. البقره، 264/2.
60. الاسراء، 29/17.
61. الفرقان، 67/25.
62. التوبه، 99/9.
63. الاسراء، 29/17.
64. البقره، 195/2.
65. توشیهیکو ایزوتسو، پیشین (مفاهیم اخلاقی و دینی در قرآن)، ص169.
66. البقره، 245/2؛ الحدید، 11/57.
67. التوبه، 111/9.
68. البقره، 155/2.
69. آل عمران، 146/3؛ طه، 131/20؛ الانبیاء، 35/21؛ الفجر، 15/89و16؛ المنافقون، 9/63.
70. مریم، 65/19؛ طه، 132/20.
71. فخرالدین طریحی، پیشین، ج3،‌ ص 359.
72. البقره، 153/2 و246؛ الانفال، 46/8 و66.
73. آل عمران، 146/3.
74. البقره، 157/2-155.
75. النحل، 96/16.
76. الزمر، 10/39.
77. الاعراف، 137/7؛ آل عمران، 125/3.
78. السجده، 24/32.
79. آل عمران، 120/3.
80. الرعد، 24/13. (سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ)
81. البلد، 17/90 و18؛ العصر، 3/103-1.
82. التوبه، 128/9.
83. الشعرا، 3/26.
84. الکهف، 6/18؛ طه، 2/20.
85. البقره، 123/2، 48، 189، 194، 196… ؛ آل عمران، 15/3، 102، 130، 172، 198… ؛ النساء، 131/4، 1… ؛ المائده، 2/5، 4، 7، 8… ؛ الانعام، 155/6؛ الاعراف، 96/7، 25و…
86. الفرقان، 63/25.
87. البقره، 112/2؛ آل عمران، 83/3؛ النساء، 125/4؛ الانعام، 14/6؛ غافر، 66/40.
88. الحج، 34/22.
89. الاسراء، 109/17.
90. الانعام، 42/6 و43.
91. فاطر، 15/35؛ محمد، 38/47.
92. سید عبدالحسین طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج5، (تهران، انتشارات اسلام، 1378ش)، ص217.
93. الاسراء، 109/17-107.
94. جواد علی، تاریخ العرب فی الاسلام، ص65.
95. جواد علی، پیشین (المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام)، ج4، ص547.
96. همان، ص556.
97. الحجرات، 13/49.
98. الانفال، 28/8؛ التغابن، 15/64.
99. الهمزه، 9/104-1
100. المسد، 2/111.
101. الکهف، 46/18.
102. البلد، 16/90-11
103. البلد، 11/90-16.
104. التوبه، 103/9.
105. پیشین/ 104.
106. البقره، 245/2؛ الحدید، 11/57و18؛ التغابن، 17/64.
107. الانعام، 98/6.
108. الاسراء، 94/17.
109. الکهف، 110/18.
110. المائده، 172/5؛ ص، 30/38، 41، 42و… ؛ البقره، 23/2و…
111. غافر، 60/40؛ جن، 18/72.
112. الروم، 21/30.
113. التحریم، 10/66و11.
114. الکوثر، 1/108.
115. الروم، 21/30.
116. النحل، 97/16.
117. فصلت، 46/41.
118. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، (قم: صدرا، چ هشتم، 1357ش)، صص 167-190.
119. فیلیپ حتی، پیشین، ص24.
120. الحشر، 9/59.
121. فیلیپ حتی، پیشین، صص 111-114.
122. رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا (بی‌جا: سازمان چاپ و انتشارات، 1374ش)،صص 408-414.
123. ابن سعد، پیشین، ج3، ص 396.
124. الحشر، 9/59.
منبع مقاله :
امانی، محمدعلی، (1392)، سنن جاهلی عرب و روش برخورد قرآن کریم، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ دوم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید