ساقیا آمدن عید مبارک بادت

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

نویسنده: اکبر رضی زاده

«سرسبزترین بهار تقدیم تو باد
آوای خوش هزار تقدیم تو باد

گویند که لحظه است روییدن عشق
آن لحظه هزار بار تقدیم تو باد»

و صدای گام های موزون نوروز آرام آرام از پس پشتِ تاریخ طنین انداز شده است. راستی که عمر چقدر سریع می گذرد، و این که چون آب روان می گذرد، عمرهای من و توست. به قول شاعر:

«این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد»

هنگامی که بهارهای باقی مانده ی عمر را می شمارم، اشک هایم با گلبرگ ها بر زمین سقوط می کنند. باری زمستان پیر دوباره بسترش را جمع کرده و دارد نفس های آخر را می کشد. زمین پوست ترکانده و سبزه ها سر از خاک درآورده اند، و آفتاب سلامی دوباره می دهد. نسیم صبح که طلایه دار بهار است، با نوازش لطیفی، خفتگان زمستان را بیدار می کند.
بله بهار دوباره از راه رسید. بهاری که پاورچین پاورچین با حضور مفرحش سال نو، ماهِ نو و روزِ نو را به جهانیان مژده می دهد و با رایحه ای معطر شکوفه هایش قلب های زنگ زده را جلاء می بخشد… و صد سال به این سال ها…
فصل ها آیینه خلقتند و درختان آیینه داران زمان. از شب دراز یلدا تا صبح نشاط افزای نوروز درختان با هم نجوا می کنند. نفس حیات را در سینه حبس کرده، بر شاخه های خشک، آیه های امیدِ فردا را تکرار می کنند. شاخه ای بر آسمان می رود. انگار دستی به امید اجابت حضرت دوست. امید به فردا فقط درختان را به قافله ی نوروز پیوند نمی دهد، که انسان ها را نیز هم چون گیاهان سرسبز و خرم، به امید نوبهاران زنده می سازد. فردایی از جنسِ بهار. از جنس نشاط و خرمی…
هم گام با عید نوروز، جوانه های نوشکفته از درون غنچه ها سَرَک می کشند و بر طیبعت به پاخاسته بوسه زده، زندگی را با طراوت و نشاط می سازند.
درون خانه ها از سالیان دور، در این سبزه می کارند و رنگ تیره و کدر دلهای زمستان زده را رنگِ سبز شاد، مبدل می نمایند.
نسیم نشاط افزای بهاری با سمفونی روح نوازش قلب های حرمان زده را نوازش می دهد و نفس ها را مملو از بوی عشق و ایثار، و لبریز از صلح و صفا می کند: عشقِ به خالق هستی بخش… عشق به زندگی… عشق به خانواده… عشق به بهار… عشق به هستی… عشق به آزادی… عشق به وطن… عشق به دین… عشق به عدالت… عشق به صلح و دوستی … عشق به مردم… عشق به دلدار… عشق به …

«باد بهاری وزید از طرف مَرغزار
باز به گردون رسید ناله ی هر مُرغزار

سرو شد افروخته، کارِ چمن ساخته
نعره زنان فاخته بر سرِ بید و چنار»

با طلیعه ی فرحبخش نوروز پرندگان مهاجر بعد از مدتها خانه به دوشی و انتظار، به لانه ها و آشیانه هایشان باز می گردند و بلبلان خوش الحان، هم آوا با قناری های عاشق پیشه، نغمه ی مستانه سر می دهند و آدمیان را به وَجد می آورند.
حاجی فیروز با آن لباس های سرخ فام و کمربند زری و پولک های رنگارنگ دورِ بلوز و شلوار یراق دوزی با گلهای خوش رنگ صحرایی اش، دوباره در کوچه و خیابان سَرَک می کشد و با طنین دایره زنگی و آوازهای نوید دهنده اش، شادی و سرور در دلهای عابران می پراکند و آغازِ فصل بهار، فرا رسیدن چهارشنبه سوری و عید نوروز را مژده می دهد. ولی سرشار از اتحاد و مهر و مودّت برای همگان آرزو می کند.
شاعران اشعار زمستان زده را درون گنجه ها پنهان می کنند و از حاجی فیروز و چهارشنبه سوری و عید و بهار و عشق و محبت، می سرایند. شاید که با غزلیات شاد نوروزی، از دل های زنگِ غم گرفته، گرته برداری کنند و سلامتی و خرمی اهداء نمایند.
چمنزارها دوباره سرسبز و خرم شده، جهان شکل تازه ای به خود می گیرد و نشاط و طراوت و خرمی پدیدار می گردد.
کهنه ها نو می شوند و نوها خبر از سالِ جدید و آرمانهای زیبا و زندگی بهتر می دهند.
هنگام تحویل سال نو، در آستانه فروردین درون خانه ها سفره ی «هفت سین» می گسترند. لباسهای نو و زیبا و آراسته می پوشند، روی و موی را معطر و مرتب نموده، رنجش ها و دل تنگی ها و کدورتها را به دست فراموشی می سپارند و با گذشت و اغماض به دور سفره ی هفت سین می نشینند. در میان سفره قرآن مجید می گشایند و جام ماهی و آیینه و شمعدان قرار داده، بر حَسَب سُنت اجداد و نیاکان به روی یکدیگر بوسه می زنند.
با حلول سال جدید دوباره آرمانها و پیمانهای زندگی، تمدید می شود و امید و آرمان و آروز در قلمرو سعادت و نیک بختی بر دلها سایه می گستراند.
با صدای توپ تحویل سال نو اعضای خانواده یکدیگر را در آغوش می کشند و با بوسه های محبت زا، صمیمانه ترین تبریک ها و تهنیت های قلبی خود را به دیگری تقدیم می کنند و شاداب ترین زندگی را برای هم آرزو می کنند.
در این لحظات شاد و نویدبخش است که دعای تحویل سال نو از هر کوی و برزنی به گوش می رسد:
«یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محوّل الحول و الاحوال حَوّل حالنا الی احسن الحال.»
مقارن با آغاز فصل بهار مردم به دیدار والدین، فامیل و دوستان می روند و با عرض تبرک سال جدید از بزرگترها عیدی می گیرند. پول یا هدیه ای که قبل از تحویل سال، لای قرآن قرار گرفته و با نیت تبرک و تطهیر مال، دریافت می شود و باعث خیر و برکت جیب است.
بچه ها با گرفتن عیدی از پدر و مادربزرگ شادی کنان به آغوش گرم آنها رفته، دستهای چروکیده ی آنها را می بوسند و سر بر شانه های پُر مهر آنها گذاشته، سالی خوش و خرم برای آنها آرزو می کنند.

«خرم آن روز که ما سرخوش و مست
بوسه ای چند به کام از لب دلبر گیریم»

براستی چه زیبا و دلنشین است هنگامی که در لحظات آخر سال، برحَسب سنّت بر سر سفره هفت سین نشسته و به آیات گهربار قرآن کریم دیده گشوده ایم، از ژرفای وجود آرزو کنیم که در سپیده دم فروردین، روسیاهی فقط برای زغال مانده باشد و قلوبمان از هر گونه کینه و عداوت تُهی شده، ضمیرمان به نور معرفت و انسانیت و مودّت و صلح و صفا منور گردد.
نسیم عطرآگین نوروزی اندرونمان را از یأس و سردی و اندوه زمستانی رها ساخته، عشق و محبت سراپای وجودمان را شفاف و زلال نماید.
… همراه با شکوفایی بنفشه ها و رویش مجدد گیاهان، و هم صدا با کلیه ی کائنات که نوروز و عید و بهار را نوید می دهند؛ و هم نوا با زمزمه ی موزون جویباران که حیات و زندگی نوین را به دشتهای مخمل گون تقدیم می کنند، تبریکات صمیمانه مان را به انگیزه ی رستاخیر پرشکوه طبیعت، و فرا رسیدن فرخنده نوروز باستانی به عموم هم وطنان عزیز تقدیم می داریم. هر روزتان نوروز باد…»
منبع:راسخون

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید