چکیده :
دروغ یکى از رذایل اخلاقى و صفات ناپسندى است که آثار ناگوارى بر سلامت فرد و جامعه دارد. بر همین اساس در آیات و روایات اسلامى به شدت مورد مذمت قرار گرفته و پیامدهاى زیادى براى آن ذکر گردیده است. دروغ امرى است که با واقع و عالم خارج مطابقت نداشته باشد. دروغ بر دو قسم است:1 – گاه در زبان و گفتار است.2 – گاه در عمل و کردار.
متن مقاله :
امام باقر علیه السلام فرمود: «یا مَعشَرَ الشّیعَهِ، إِسمَعُوا وَ إفهَمُوا وَصایانا وَ عَهدَنا إِلی أَولِیاءِنا. اُصدُقُوا فِی قَولِکم … ثُمَّ قالَ: إِنَّ أَولِیاءَاللّهِ وَ أَولِیاءَ رَسُولِهِ مِنْ شیعَتِنا مَنْ إذا قالَ صَدَقَ وَ إِذا وَعَدَ وَفی»؛
«ای شیعیان! سفارشها و عهد ما نسبت به دوستانمان را بشنوید و بفهمید. در سخنانتان راست بگویید. سپس آن حضرت فرمود: همانا دوستان خدا و رسول او، از شیعیان ما، کسانی هستند که هرگاه سخنی بگویند راست میگویند و هرگاه وعدهای بدهند وفا میکنند»[۱].
امام کاظم علیه السلام نیز فرمود:
«إِنَّما شیعَهُ عَلی مَن صَدَقَ قَولُهُ فِعلَهُ»؛
«همانا شیعه علی کسی است که سخن او با عملش یکسان باشد»[۲].
دروغ و اقسام آن
دروغ امری است که با واقع و عالم خارج مطابقت نداشته باشد. دروغ بر دو قسم است:
۱ – گاه در زبان و گفتار است.
۲ – گاه در عمل و کردار.
قسم اول:
عبارت است از اینکه انسان چیزی بگوید که با واقع و حقیقت مطابقت نداشته باشد و فرد آن را به طور عمد و برای رسیدن به اهدافی خاص بیان نماید؛ مانند اینکه سخنی بگوید یا از حادثهای خاص خبر دهد که آن سخن یا حادثه هیچگونه واقعیتی در خارج نداشته باشد؛ گاه نیز شخص قصد دروغ گفتن و گناه را ندارد ولی سخن و گفتار او با واقع تطابق نداشته، دروغ محسوب میشود؛ مانند تعارفاتی که در میان مردم رواج فراوانی دارد؛ از جمله اینکه فرد نسبت به شخص یا اشخاصی بسیار اظهار علاقه و اخلاص زبانی مینماید، در حالی که در قلب هیچگونه علاقه و محبتی نسبت به آنان ندارد یا نسبت به چیزی اظهار بیمیلی میکند، در حالی که در قلب خود نسبت به آن تمایل دارد؛ که گفتن چنین سخنانی دروغ و از نظر اسلام حرام است.
علامه مجلسی در این باره مینویسد:
«یکی از گناهانی که بسیاری از مردم حتی خواص به آن مبتلا هستند، تعارفات معموله است که عاری از حقیقت و شائبه دروغ در آن مشهود است؛ مثلاً با اینکه به خوردن غذا یا آشامیدن مشروبی تمایل دارند، هنگامی که میزبان چیزی به آنان عرضه میدارد اظهار بیمیلی میکنند؛ گرچه اینگونه دروغها نسبت به دروغهای بزرگ و مفسدهانگیز ناچیز و کوچک است، ولی در شریعت مقدس، گناه و حرام است و در صورتی که ضرورت یا مصلحت مهمتری در میان نباشد، باید از آن پرهیز کرد. سپس ایشان در تأیید این مطلب به داستانی از رسولخدا (صلی الله علیه و آله وسلم) اشاره کرده که مضمون آن چنین است:
«اسماء بنت عمیس گوید: در شب عروسی عایشه، من با گروهی از زنان او را تا رسیدن به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) همراهی کردیم. آنگاه که به حضور حضرت رسیدیم، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) ظرف شیری به عایشه داد. عایشه از روی شرم از گرفتن آن امتناع کرد. من به او گفتم: دست رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را رد نکن و ظرف شیر را بگیر. عایشه ظرف شیر را گرفت و مقداری از آن را نوشید. سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) رو به من کرده، فرمود: ظرف شیر را به زنانی که همراه تواند بده. من شیر را به آنان تعارف کردم، ولی آنان چون خجالت میکشیدند، با اینکه میل داشتند، گفتند: میل نداریم.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: میان گرسنگی و دروغ جمع نکنید. اسماء گوید: به رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) عرض کردم: یا رسول اللّه! اگر به چیزی که میل داریم اظهار بیمیلی کنیم دروغ گفتهایم؟ حضرت فرمود: دروغ هرچند کوچک باشد، در نامه عمل نوشته میشود». [۳]
همچنین دروغ گفتاری و زبانی اختصاص به دروغ گفتن به صورت جدّی ندارد؛ بلکه اگر کسی از روی مزاح و شوخی نیز بر خلاف واقع سخن بگوید و قرینهای بر این که خلاف واقع را اراده کرده در کلامش وجود نداشته باشد، سخن وی دروغ خواهد بود. در ادامه این بحث به روایاتی در این موضوع اشاره خواهیم کرد.
قسم دوم:
عبارت است از انجام اعمالی که با عقیده فرد و با واقع مطابقت نداشته باشد؛ مانند اینکه انسان اعمال و کارهایی را انجام دهد که حکایت از ایمان، صداقت یا درستی او داشته باشد، در حالی که در باطن او چیز دیگری است و یا اینکه در مقابل فردی به گونهای خضوع و خشوع کرده، به او احترام میگذارد که گویا او را بسیار دوست میدارد در حالی که در درون و باطن یا هیچگونه علاقهای به این فرد ندارد و یا دوستی او به اندازه احترامی که به این شخص میگذارد، نیست.
از دروغهای عملی که متأسفانه در جامعه ما بسیار رایج است دروغ و غش در معاملات و کسب و کار در بازار است. بسیار مشاهده میشود که افرادی برای اینکه جنس خود را به فروش برسانند و یا به سود بیشتری دست یابند جنس نامرغوب را به جای جنس مرغوب به مردم عرضه مینمایند و یا جنس مرغوب را با جنس نامرغوب مخلوط کرده، تمام آن را به نام جنس خوب به مشتری میدهند و گاه ظاهر جنس خود را میآرایند؛ مانند اینکه جنس خوب را در بالا قرار میدهند و یا با زدن آب یا روغن و امثال آن، جنس را با طراوت نشان میدهند تا خریدار را بدین وسیله فریب دهند؛ حال آنکه درون جنس با ظاهر آن یکسان نیست. امثال این امور که همه موارد یاد شده نوعی دروغ و گناه محسوب میشود؛ امّا گناه و معصیت آنها ممکن است متفاوت باشد؛ به این معنا که برخی دروغها، گناه و معصیت بیشتر و برخی از دروغها گناه و معصیت کمتری در پی دارند؛ ولی در دروغ بودن هیچگونه تفاوتی با یکدیگر ندارند.
قبح دروغ و پیامدهای آن
دروغ یکی از رذایل اخلاقی و صفات ناپسندی است که آثار ناگواری بر سلامت فرد و جامعه دارد. بر همین اساس در آیات و روایات اسلامی به شدت مورد مذمت قرار گرفته و پیامدهای زیادی برای آن ذکر گردیده است:
۱. دروغ با ایمان سازگاری ندارد.
قرآن کریم میفرماید:
«اِنَّما یفتَرِی الکذِبَ الَّذینَ لا یؤمِنونَ بِـٔیـتِ اللّهِ و اُولک هُمُ الکـذِبون»؛
«تنها کسانی دروغ میبندند که به آیات خدا ایمان ندارند. آری! دروغگویان واقعی آنانند». [۴]
در روایتی نیز وارد شده که شخصی از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) سؤال کرد:
«المُؤمِنُ یزنِی؟ قال (صلی الله علیه و آله وسلم): قَد یکون ذلک. قال: المُؤمنُ یسرِقُ؟ قال (صلی الله علیه و آله وسلم): قَدیکونُ ذلک. قالَ یا رَسوُلَ اللّه، المُؤمِنُ یکذِبُ؟ قال (صلی الله علیه و آله وسلم): لا، قال اللّهُ: «إنَّما یفتَرِی الکذِبَ ألَّذینَ لایؤمِنُونَ»؛
«آیا مؤمن زنا میکند؟ حضرت فرمود: ممکن است دچار این گناه شود. بعد سؤال کرد: آیا مؤمن دزدی میکند؟ حضرت فرمود: ممکن است دست به دزدی بزند. بعد سؤال کرد: آیا مؤمن دروغ میگوید؟ حضرت فرمود: مؤمن دروغ نمیگوید: خداوند متعال میفرماید: همانا کسانی دروغ میگویند که ایمان ندارند». [۵]
۲. دروغ بدتر از شرابخواری است:
شرابخواری یکی از گناهان کبیره است که در روایات به شدت از آن نهی شده است؛ در برخی از روایات شُرب خمر همچون بتپرستی، و ریشه بسیاری از گناهان دیگر دانسته شده است! امّا با همه قباحتی که در شراب وجود دارد، دروغ، بدتر از شرابخواری معرفی شده است. امام باقر علیه السلام میفرماید:
«إنَّ اللّهَ عَزّوَجَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أقفالاً وَ جَعَلَ مَفاتیحَ تِلک الأَقفالِ الشَّرابَ وَالکذبُ شَرٌّ مِن الشَّرابِ»؛
«خداوند متعال برای کارهای شرّ قفلی نهاد و کلید آن قفل را شراب قرار داد و دروغگویی بدتر از شراب است.»[۶]
۳. دروغ؛ بدتر از رباخواری است:
رباخواری نیز از بدترین اعمال و از گناهان بسیار بزرگی است که قرآن کریم و اولیای الهی مسلمانان را از این عمل به شدت نهی نمودهاند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در این باره میفرمایند:
«دِرهَمُ ربا أعظَمُ عِندَ اللّهِ عَزَّوجَلَّ مِن سَبعینَ زَنیهً کلَّها بِذاتِ مَحرَمٍ فِی بَیتِ اللّهِ الحَرامِ»؛
«گناه یک درهم رباخواری در نزد پروردگار از هفتاد مرتبه زنای با محارم در خانه کعبه بالاتر است». [۷]
با این وجود، آن حضرت در مورد دروغ میفرماید: «أربَی الرِّبا الکذبُ»؛ «دروغ از ربا بدتر است!». [۸]
۴. دروغ؛ بدترین و بالاترین گناه است:
در روایات متعددی دروغ از عظیمترین گناهان و بدتر از هر فسق و فجوری شمرده شده است؛ امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید:
«إنَّ اَعظَمَ الخَطایا عِندَ اللّهِ أللِّسانُ الکذُوبُ»؛ «همانا از بزرگترین گناهان در نزد خداوند زبان دروغگو است». [۹]
و نیز فرمود: «لا سَوأَهَ أَسْوَءُ مِنَ الکذِب»؛ «هیچ زشتی و بدی، زشتتر از دروغ نیست». [۱۰]
شاید علت اینکه دروغ از گناهان دیگر قباحت بیشتری دارد، این است که مرتکبان، هر یک از گناهان دیگر به دلیل لذت و شهوتی که در آن گناه وجود دارد مرتکب آن گناهان میشوند؛ اما در دروغ هیچ لذتی وجود ندارد و علت عمده آن بیایمانی فرد و سبک شمردن دستورات الهی در این باره است.
علت دیگر این است که دروغ مقدمه و راه ورود به بسیاری از گناهان دیگر است. کسی که دروغ میگوید، به تدریج مرتکب بسیاری از گناهان دیگر نیز خواهد شد و قبح گناهان کم کم در نزد او از بین خواهد رفت.
امام حسن عسکری علیه السلام در این باره میفرماید:
«حُطَّتِ الخَبائِثُ فِی بَیتٍ وَ جُعِلَ مِفتاحُهُ الکذِبُ؛
همه پلیدیها و زشتیها در خانهای قرار دارد و کلید آن دروغ است». [۱۱]
در حدیث دیگری نقل شده که شخصی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) عرض کرد: «ای رسول خدا، من شخصی هستم که نماز نمیخوانم، زنا میکنم، دروغ هم میگویم و تصمیم گرفتهام یکی از این گناهان را ترک کنم. به نظر شما از کدام گناه دست بردارم؟ حضرت فرمود: دروغ نگو. آن مرد رفت و چون خواست زنا کند با خود گفت: اگر پیامبر خدا از من سؤال کند: آیا زنا کردهای یا نه؟ اگر بگویم نه، دروغ گفتهام و اگر بگویم: آری! حد شرعی را بر من جاری میکند؛ بنابراین از آن منصرف شد و چون خواست در نماز کوتاهی کند با خود گفت: اگر رسول خدا بگوید: نماز میخوانی و من پاسخ مثبت بدهم، دروغ گفتهام و اگر بگویم: نه، مرا سرزنش خواهد کرد. در نتیجه از هر سه گناه توبه کرد». [۱۲] از این روایت معلوم میشود، همانگونه که دروغ کلید همه زشتیهاست ترک دروغ نیز کلید بسیاری از خیرات و موجب نجات انسان است؛ بر این اساس رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) برای اینکه این شخص را از تمام گناهانی که مرتکب میشد، پاک نمایند کلید ترک آنها را که دروغ نگفتن است به او آموختند.
۵. دروغ، موجب نقصان روزی است:
بسیارند افرادی که گمان میکنند اگر دروغ بگویند مال و ثروت بیشتری نصیب آنان میگردد؛ لذا برای رسیدن به این هدف به دروغ متوسل میشوند. متأسفانه این کار در معاملات روزمره بسیار مشاهده میشود و افراد برای اینکه جنس و کالای خود را بالاتر بفروشند و پول بیشتری نصیب آنان گردد، قیمت واقعی آن را بالاتر از آنچه خریدهاند اعلام میکنند و یا از کالا و جنس خود به دروغ تعریف و تمجید مینمایند و گاه اقدام به ارتکاب گناه بالاتری کرده و سوگند به خدا را نیز بر گناه دروغ خود میافزایند! در حالی که اگر به این عادت زشت خود ادامه دهند، در بسیاری از موارد نتیجهای برخلاف آنچه در پی آناند به دست خواهند آورد و به جای افزایش ثروت، خداوند آنان را به فقر مبتلا خواهد کرد.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید:
«اِعتیادُ الکذبِ یورِثُ الفَقرَ»؛ «عادت به دروغ گفتن، فقر میآورد». [۱۳]
علت این امر آن است که دروغگو و کسی که با دروغ و فریب دیگران میخواهد به مال بیشتری دست یابد، همیشه نمیتواند به این کار خود ادامه دهد؛ چون با چند بار دروغ گفتن، واقعیت برای دیگران آشکار شده، او اعتبار و ارزش خود را در میان مردم از دست خواهد داد و این بیاعتباری باعث میشود که دیگران چیزی از او نخرند و یا چیزی به او نفروشند و معاملات خود را با او قطع نمایند و پیامد این برخورد فقر و نداری خواهد بود.
۶. دروغ، مایه روسیاهی است:
دروغ گفتن، ارزش و اعتبار انسان را در میان خانواده، دوستان و جامعه از بین میبرد و باعث روسیاهی و خوار شدن فرد میگردد. در روایتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود:
«إیاک وَالکذِبَ فَإنَّ الکذِبَ یسَوِّدُ الوَجهَ»؛ «از دروغگویی بپرهیزید؛ زیرا دروغگویی موجب رو سیاهی است». [۱۴]
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز میفرماید:
«ثَمَرَهُ الکذِبِ المَهانَهُ فِیالدُّنیا وَالعَذابَ فِیالآخِرَهِ»؛ «محصول دروغ، پستی و بیاعتباری در دنیا و عذاب در آخرت است». [۱۵]
انسان دروغگو هرچند زیرک باشد، نمیتواند تمام جوانب امور را سنجیده، تمام راههایی را که موجب آشکار شدن دروغ او میگردد مسدود سازد؛ لذا دروغ او، روزی و از راهی – که گاه به هیچ وجه به ذهن او خطور نمیکند – آشکار میگردد و او را در نزد دیگران رسوا و رو سیاه میگرداند.
کلیات جامی
نقل شده است که «سلطان حسین» – پادشاه خراسان و زابلستان – «امیر حسین ابیوردی» را به عنوان فرستاده مخصوص خود به نزد «سلطان یعقوب میرزا» – پادشاه آذربایجان و عراق – فرستاد و دستور داد که به همراه خود سوغات فراوان و هدایای زیادی بردارد و یکی از این هدایا، کتاب «کلیات جامی» بود که در آن وقت جدید و مورد علاقه همگان بود؛ ولی هنگامی که کتابدار قرار بود این کتاب را به امیر حسین بدهد به طور اشتباهی به جای آن، کتاب «فتوحات مکی» که در حجم و جلد شبیه کلیات جامی بود به وی داد و امیر حسین نیز بدون توجه به این کار، کتاب را برداشته، روانه سفر گردید.
چون به تبریز رسید به حضور پادشاه رفت و پادشاه از او به گرمی استقبال کرد و احترام بسیار نمود و از رنج و خستگی سفر از او سؤال نمود و گفت: در این سفر طولانی شما بسیار خسته شدهاید. امیر حسین چون اشتیاق فراوان سلطان یعقوب را به کتاب «کلیات جامی» شنیده بود در پاسخ گفت: خیر، در این سفر چیزی همراه من بود که در هر منزل به آن مشغول میشدم و خستگی سفر را از تن خارج مینمودم. سلطان پرسید: چه چیزی همراه تو بود؟ امیر حسین گفت: کتاب «کلیات جامی» همراه من بود که پادشاه برای شما هدیه فرستاده است و چون در این سفر اندکی خسته میشدم به مطالعه آن مشغول میگردیدم. پادشاه از شدت علاقهای که به این کتاب داشت گفت: بگو بروند و آن را برای من بیاورند.
امیرحسین کسی را فرستاد تا کتاب را آوردند و چون پادشاه کتاب را گشود معلوم شد که «فتوحات مکی» است؛ نه «کلیات جامی» و در طول سفر؛ امیر حسین به هیچ وجه چنین کتابی را مطالعه نکرده است! پس از آشکار شدن این دروغ، وی بسیار شرمسار شد و از درجه اعتبار در نزد پادشاه ساقط گشت. [۱۶]
زبانی که با راستی یار نیست
به گیتی کس او را خریدار نیست
چو خواهی که بخت از تو گیرد فروغ
زبان را مگردان به گرد دروغ
دروغ با شوخی
شاد کردن برادران مسلمان و مؤمن و خشنود گردانیدن یکدیگر، موضوعی بسیار پسندیده و مطلوب است و در روایات متعدد، مورد ترغیب و تشویق قرار گرفته است؛ در روایتی خوشحال کردن مؤمنان به منزله خوشحال کردن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و در نتیجه خوشحال کردن خداوند متعال دانسته شده! و در روایتی دیگر این عمل یکی از محبوبترین اعمال نزد خداوند شمرده شده است [۱۷] ولکن شاد کردن مؤمنان در صورتی پسندیده و دارای ارزش است که انسان مرتکب کار حرام و دروغ نگردد. اگر انسان با دروغ و یا حرامی دیگر خواسته باشد دیگران را شاد نماید، چنان که بسیاری از مزاحها و شوخیهای امروزه چنین است؛ نه تنها شوخی کننده اجر و پاداشی نخواهد داشت، بلکه در روایات اسلامی به شدت مورد مذمت و نهی قرار گرفته است.
در یکی از وصایای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) خطاب به ابوذر غفاری آمده است:
«یا أباذَرٍّ! وَیلٌ لِلَّذِی یحَدِّثُ فَیکذِبُ لِیضحِک بِهِ القَومَ، وَیلٌ لَهُ، وَیلٌ لَهُ. یا أباذَرٍ … لا تُخْرِجَنَّ مِن فیک کذبَهً أبَدا»؛
«وای بر کسی که سخن دروغی میگوید تا با آن مردم را بخنداند. وای بر او! وای بر او! ای ابوذر! هرگز از دهانت دروغی خارج نشود». [۱۸]
در روایتی دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید:
«لا یجِدُ عَبدٌ طَعمَ الایمانِ حَتّی یترُک الکذبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ»؛
«هیچ بندهای مزه ایمان را نخواهد چشید، مگر اینکه دروغ را ترک نماید؛ چه جدّی و چه شوخی». [۱۹]
بسیاری از شوخیهایی که در میان مردم رایج است با دروغ و نوعی کار حرام همراه است و افراد گمان میکنند که جز با این روش نمیشود دیگران را شاد نمود؛ در حالی که با سخن حق و درست نیز میشود با دیگران مزاح کرد و آنان را خنداند؛ چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در روایتی فرمود: من شوخی میکنم، ولی جز سخن حق چیزی نمیگویم». [۲۰]
شوخیهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم)
«زنی به نام «ام ایمن» نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) آمد و به آن حضرت عرض کرد: شوهرم با شما کاری دارد. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به او فرمود: همان کسی که در یک چشمش سفیدی وجود دارد؟ زن گفت: نه یا رسول الله! در یک چشم شوهر من سفیدی نیست. پیامبر به او فرمود: پس همان کسی را میگویی که در هر دو چشمش سفیدی است؟ زن باز هم گفت: نه یا رسولاللّه! در چشمهای شوهر من سفیدی نیست. حضرت خندید و فرمود: آیا کسی پیدا میشود که در چشمش سفیدی نباشد؟». [۲۱]
در روایتی دیگر آمده است:
«پیرزنی خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) عرض کرد: یا رسول اللّه! دعا کنید که خداوند مرا به بهشت ببرد. حضرت فرمود: پیر زنها وارد بهشت نمیشوند. پیرزن شروع به گریه نمود. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) خندید و فرمود: ای پیرزن! مگر این سخن خداوند را نشنیدهای که در قرآن میگوید: ما آنان را جوان و باکره قرار میدهیم و سپس وارد بهشت مینماییم». [۲۲]
و نیز نوشتهاند: «روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و امیرالمؤمنین علیه السلام در جمعی نشسته بودند و خرما میخوردند. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) هستههای خرما را جلوی امیرالمؤمنین ریخته، سپس فرمودند: «مَن کثُرَ نَواهُ فَهُو أَکولٌ»؛ «کسی که هستههای خرمای او زیاد است پرخور است». امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در جواب فرمودند: «مَن أَکلَ نَواهُ فَهُوَ أَکولٌ»؛ «کسی که هستههای خرمایش را هم میخورد پرخور است!». [۲۳] در این مزاح و شوخی، پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) به حضرت علی نفرمود: هستههای خرمای تو چون بیشتر است پرخور هستی تا این سخن بر خلاف واقع باشد؛ بلکه به طور مطلق فرمودند: هرکس هستههای خرمایش زیاد است پرخور است و این یک حقیقت است؛ چنان که سخن حضرت علی علیه السلام نیز همین گونه و حقیقت است.
دروغ مصلحت آمیز
بر طبق روایاتی که از طریق شیعه و اهل سنت وارد شده، دروغ گفتن، هر چند عملی حرام است، امّا در مواردی جایز شمرده شده است و ملاک کلی که میتوان برای این موارد ذکر کرد، این است که در هر کجا دروغ گفتن موجب دفع شر از خود یا مسلمان و یا انسان محترم دیگر شود جایز و دارای مصلحت خواهد بود.
برخی از مواردی را که ملأ احمد نراقی در کتاب شریف «معراج السعاده» آورده است، بیان میکنیم:
۱. در جایی که اگر مرتکب دروغ نشود، مفسده ای بر آن مترتب میشود یا ضرری به خود میرسد یا باعث قتل مسلمانی یا بر باد رفتن آبرو یا مال محترمی بشود که در این صورت جایز و بلکه واجب است.
۲. در وقتی که میان دو مسلمان اختلاف و نزاعی بروز کند، جایز است، کسی برای اصلاح میان ایشان دروغی از زبان هر یک برای دیگری بگوید تا رفع فساد بشود و همچنین هرگاه از خود شخص سخنی سرزده باشد یا عملی صادر شده باشد که اگر راست را بگوید باعث فتنه یا عداوت مؤمنی یا فسادی شود جایز است که آن را انکار کند و اگر کسی از انسان مکدر شده باشد و رفع این کدورت موقوف باشد به انکار این سخن جایز است انسان سخن خود را انکار کند.
۳. در جهاد و جنگ با دشمن و اعدای دین که خدعه و نیرنگ در آن جایز است.
نتیجه میگیریم که در هر موضعی که فایده مهم شرعی بر آن مترتب باشد و تحصیل آن موقوف به کذب باشد، دروغ گفتن جایز است و اگر بر ترک دروغ مفسده شرعیه مترتب شود واجب میشود و باید از حد ضرورت و احتیاج تجاوز نکند و دورغ گفتن در تحصیل زیادتی مال و منصب و امثال اینها از چیزهایی که آدمی مضطرّ به آن نیست حرام و مرتکب آن گناهکار است». [۲۴]
توریه، راه فرار از دروغ
دروغ از نظر شریعت اسلام به اندازهای قبیح و نارواست که هیچ مسلمانی نباید زبان خود را به این گناه آلوده سازد و حتی در مواردی که برای ضرورت، اسلام دروغ را تجویز نموده نیز مؤمنان باید سعی نمایند تا آنجا که ممکن است مرتکب دروغ نشوند و سخنی بر خلاف حقیقت نگویند. یکی از راههایی که مؤمن میتواند از دروغ گفتن به هر شکل آن پرهیز نماید، استفاده از روش توریه است. اما توریه چیست؟ و آیا اسلام توریه کردن را جایز دانسته است یا خیر؟
توریه به سخن و کلامی گفته میشود که شنونده از آن چیزی را میفهمد و گوینده از آن مطلب دیگری را اراده مینماید. به تعبیری دیگر، توریه سخنی است دو پهلو که شنونده و مخاطب از این سخن مطلبی را میفهمد که گوینده، آن مطلب را قصد نکرده، بلکه معنای دیگر آن را اراده کرده است. برای مثال: کسی به در خانه دیگری میآید و میگوید: فلانی در خانه هست یا خیر؟ صاحب خانه به جهت مصالحی چون نمیخواهد حقیقت را به آن شخص بگوید به او میگوید: اینجا نیست. شنونده از شنیدن این سخن تصور میکند آن شخص در خانه نیست؛ ولی مقصود گوینده از این جا، همان در خانه و جایی بوده که آنان ایستادهاند؛ نه داخل خانه.
توریه؛ از اعمال و روشهایی است که شریعت اسلام آن را تجویز نموده و آیات و روایات متعددی بر جواز این عمل وارد شده است.
قرآن کریم در سوره یوسف میفرماید: آن هنگام که یوسف علیه السلام میخواست برادرش بنیامین را نزد خود نگه دارد به مأموران خود فرمان داد که پیمانه پادشاه را در میان بار برادرش بنیامین بگذارند و هنگامی که کاروان برادران یوسف علیه السلام شهر را ترک کردند منادی یوسف ندا داد: «اَیتُهَا العیرُ اِنَّکم لَسـرِقون»؛ «ای کاروانیان شما دزد هستید». [۲۵]
در این آیه، مأموران حضرت یوسف به برادران وی نسبت دزدی دادند، در حالی که آنان در این قضیه دخالتی نداشته و دزدی نکرده بودند؛ امّا آنان در این سخن از روش توریه استفاده کردند و مقصود از این اتهام، سرقتی بود که سالها پیش آنان یوسف علیه السلام را از پدرشان دزدیده بودند.
«حزقیل» و به کار بردن توریه
حزقیل، پسر عمو و ولیعهد فرعون مصر بود. وی در میان فرعونیان تنها کسی بود که به موسی علیه السلام ایمان آورده بود. روزی سخن چینان به فرعون گزارش دادند که حزقیل تو را خدا نمیداند و به خدای یگانه ایمان آورده است. فرعون گفت: اگر او ـ که خلیفه و ولی عهد من است ـ چنین باشد کفران نعمت مرا کرده و مستحق عذاب خواهد بود و اگر شما دروغ بگویید شما را به شدیدترین وجه مجازات خواهم کرد.
سپس حزقیل را فرا خواند و با آنان روبه رو نمود. آنان به حزقیل گفتند: تو خدایی فرعون را منکری و نعمتهایش را کفران میکنی. حزقیل رو به فرعون کرد و گفت: آیا تاکنون از من دروغی شنیدهای؟ فرعون گفت: نه. حزقیل گفت: از اینان بپرس، پروردگارشان کیست؟ آنان گفتند: فرعون. حزقیل گفت: بپرس آفریدگارشان کیست؟ آنان گفتند: فرعون. حزقیل گفت: بگو روزی رسانشان و آن کسی که زندگی اینها را اداره میکند و زیان را از آنان دور میکند کیست؟ آنان گفتند: فرعون.
حزقیل گفت: من تو را و هرکس که در اینجا حاضر است گواه میگیرم که پروردگار آنها، پروردگار من است و آفریدگار آنها آفریدگار من است. روزی رسان آنها، روزی رسان من است. مصلح زندگی آنها، مصلح زندگی من است و من به جز به پروردگار آنها و روزی رسان آنها و آفریدگار آنها به پروردگار، روزی رسان و آفریدگاری ایمان ندارم و از هر پروردگار و روزیرسانی جز پروردگار آنان بیزارم و به خداوندی او کافرم. فرعون از این سخنان حزقیل خشنود شد و سخن چینان را به شدت مجازات نمود. [۲۶]
روش حزقیل، استفاده از توریه بود؛ زیرا مقصود او از پروردگار و آفریدگار و روزی رسان آنان در حقیقت خدای یگانه بود که پروردگار واقعی آنان و روزی رسان همه انسانهاست؛ ولی آنان گمان کردند که مقصود حزقیل فرعون است که آنان به دروغ او را پروردگار و آفریدگار و روزی رسان خود میدانستند.
منابع
[۱]. دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۶۴؛ مستدرک الوسایل، ج ۱۲، ص ۳۱۰.[۲]. الکافی، ج ۸، ص ۲۲۸.
[۳]. بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۵۸.
[۴]. نحل / ۱۰۵.
[۵]. مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۸۶.
[۶]. الکافی، ج ۲، ص ۳۳۹.
[۷]. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۶۷.
[۸]. مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۸۶.
[۹]. میزانالحکمه، ج ۳، ص ۲۶۷۲.
[۱۰]. تحف العقول، ص ۹۳.
[۱۱]. مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۸۹.
[۱۲]. همان.
[۱۳]. بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۲۶۱؛ میزان الحکمه، ج ۳، ص ۲۶۷۸.
[۱۴]. تحف العقول، ص ۱۴.
[۱۵]. عیون الحکم و المواعظ، ص ۲۰۹.
[۱۶]. معراجالسعاده، ص ۵۷۹ ـ ۵۸۰ نقل به معنی.
[۱۷]. الکافی، ج ۲، ص ۱۸۸ ـ ۱۹۰.
[۱۸]. وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۵۱.
[۱۹]. الکافی، ج ۲، ص ۳۴۰.
[۲۰]. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۱۱۶؛ محجه البیضاء، ج ۵، ص ۲۳۴.
[۲۱]. سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۱۱۴؛ محجه البیضاء، ج ۵، ص ۲۳۴.
[۲۲]. مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۴۱۰.
[۲۳]. سیری در رساله حقوق امام سجادع، ج ۳، ص ۴۵۱.
[۲۴]. معراجالسعاده، ص ۵۷۵ و ۵۷۶، با مختصری تلخیص.
[۲۵]. یوسف ۱۲ ۷۰.
[۲۶]. مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۲۶۳؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۱۳۱.
برگرفته از کتاب”سیمای شیعه از نگاه اهل بیت” نوشته ی سید جعفر صادقی فدکی