نویسنده: دکتر سید احمد صفایی
«عبدالله دیصانی» (1) نزد «هشام بن الحکم» آمد و گفت آیا تو قائل به وجود پروردگار می باشی؟
«هشام»: آری.
«دیصانی»: آیا خداوند توانا است؟
«هشام»: آری توانائی است که فوق تمام تواناهای جهان است.
«دیصانی»: آیا پروردگار می تواند تمام موجودات جهان را در تخم مرغی جای دهد بدون اینکه تخم مرغ بزرگتر یا موجودات جهان کوچکتر شوند؟
«هشام»: مرا مهلت ده.
«دیصانی»: یک سال به تو مهلت می دهم.
«هشام» از منزل خود به منظور تشرف به خدمت امام صادق (علیه السلام) آهنگ مدینه کرد پس از ورود به مدینه از امام صادق (علیه السلام) اجازه خواست. امام وی را بار داده شرفیاب محضرش شد. داستان سؤال دیصانی را به عرض امام رسانید. و عجز خود را از پاسخ اظهار کرد، و عرض کرد تکیه گاه من در مشکلات علمی خدا و شما هستید، آمده ام از شما پاسخ مسأله را استفاده کنم.
«امام»: چند حس داری؟
«هشام»: پنج حس.
«امام»: کدامیک از حواس تو کوچکتر است؟
«هشام»: حاسه ی چشم کوچکتر از سایر حواس است.
«امام»: حجم این حاسه چقدر است؟
«هشام»: به اندازه ی یک عدس بلکه کوچکتر از آن است. (1)
«امام»: نگاه کن پیش رو و بالای سر خود و آنچه بین بازگوی.
«هشام»: آسمان و زمین و خانه ها و کاخها و کوهها و تل ها و جویهای آب مشاهده می کنیم.
«امام»: آن خدائی که توانائی دارد این دیدنیها را در کاسه ی چشم تو که به اندازه ی یک عدس یا کوچکتر است جای دهد توانا است که تمام جهان را در تخم مرغی جای دهد بدون اینکه هیچیک از آن دو تغییر نمایند.
هشام خود را به روی دست وپای امام انداخت و سر و دست و پای امام را بوسید و عرض کرد فرزند پیغمبر همین اندازه از بیان برای من کافی است. از مدینه به منزلش مراجعت کرد. دیصانی نزد هشام آمد و اظهار کرد من برای دیدار تو و سلام برتو آمده ام نه برای مطالبه ی پاسخ.
«هشام»: اگر برای شنیدن پاسخ هم آمده باشی پاسخ حاضر است. سپس پاسخ امام را برای دیصانی بیان کرد. دیصانی بیرون رفت و گفت هشام قطعاً خدمت امام صادق (علیه السلام) شرفیاب شده و پاسخ مسأله را از وی استفاده کرده است و تصمیم گرفت که خدمت امام شرفیاب بشود از منزل خود به سوی مدینه حرکت کرد و به در خانه ی امام آمده تحصیل اجازه کرد و پس از ورود در محضر امام نشست، سپس عرض کرد آقا مرا به معبودم راهنمائی فرمائید.
«امام»: نامت چیست؟
«دیصانی» نظر به اینکه نامش عبدالله بود سکوت اختیار کرد و از محضر امام بیرون رفت. رفقایش گفتند چرا نامت را نگفتی؟ گفت اگر نامم را می گفتم می فرمود کیست آن خدائی که تو بنده ی او هستی؟ رفقایش گفتند برو مجدداً درخواست کن که بر معبودت دلیل اقامه کند و از نامت پرسش نفرماید. مجدداً شرفیاب شده عرض کرد شما با نامم چه کار دارید؟ مرا به معبودم راهنمائی فرمائید.
«امام»: بنشین.
ناگهان طفلی از اطفال وارد مجلس شد و در دستش تخم مرغی بود که با آن بازی می کرد، «امام» تخم مرغ را از بچه گرفت و بدیصانی توجه فرموده گفت این تخم مرغ را می بینی؟! یک دژ دربسته و پوشیده ای است، دارای پوست ستبری است، زیر پوست ستبر پوست نازکی است، درون پوست نازک طلای روان و نقره ی آب شده ای است که هیچیک به یکدیگر آمیخته نمی شوند، نه مصلحی از آن دژ بیرون می آید که خبر از صلاح آن دهد و نه مفسدی وارد آن دژ می شود که خبر از فساد آن دهد، هیچ کس نمی داند جوجه ای که از این تخم بیرون می آید نر خواهد بود یا ماده، همین تخم (با حرارت مخصوصی) شکافته شده طاووسی به آن زیبایی با چنان رنگ آمیزی که نقاشهای ماهر عاجز از آن رنگ آمیزی هستند بیرون می آید آیا تصور می کنی که طاووس مدبر و صانعی نداشته باشد؟!
«دیصانی» مدتی سر به جیب تفکر فرود برد سپس عرض کرد اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد انّ محمداً عبده و رسوله و انّک امام و حجت الله و من از اعتقاد سابق خود بر می گردم و توبه می کنم.
«بیان»:
«الف» – ممکن است مبنای استدلال در کلام امام این باشد که عقل باور نمی کند طاووس خود به خود بدون صانع و مدبر وجود یابد: و چون معقول نیست چنین موجودی که آثار دانش و قدرت از او هویداست به طبیعت بی شعور و ناتوان مستند باشد، ناگزیر باید اعتراف کرد که صانع و مدبر آن خداوند حکیم و توانائی است، و ممکن است مبنای استدلال؛ حدوث طاووس باشد چنان که در خبر آینده بیان خواهد شد. و ناگفته نماند که ذکر طاووس یا برای این است که تخم مرغی که دست بچه بوده و امام به آن استدلال فرموده تخم طاووس بوده، یا آنکه امام طاووس را از باب مثال ذکر فرموده است.
«ب» – نظر باینکه ظاهر روایت با موازین عقلی تطبیق نمی کند دانشمندان برای تفسیر روایت وجوهی بیان کرده اند که «علامه مجلسی» قدس سره در بحار الانوار آن وجوه را ذکر کرده و ما خلاصه ی بعضی از آنها را بشرح زیر نقل می کنیم:
1- ممکن است مراد سائل (دیصانی) از جای دادن جهان بزرگ در ظرف کوچک (تخم مرغی) تحقق و وجود جهان به نحوی از انحاء تحقق و وجود باشد ولو به این نحو که وجود ظلی (سایه) موجودات جهان در ظرف کوچکی تحقق یابد و منظور از جواب هم امکان بلکه وقوع این نحو از وجود است و بهترین گواه انطباع و انعکاس موجودات بزرگ در نقطه ی زرد چشم است که کوچکتر از عدسی می باشد و شاهد این نتیجه قناعت دیصانی به این پاسخ و اعتراض نکردن او می باشد. و شاهد دیگرش این است که اگر واقعاً مراد دیصانی جای دادن وجود عینی جهان در تخم مرغ باشد از مثل هشامی بسیار بعید به نظر می رسد که از پاسخش اظهار عجز کند و از کوفه به مدینه برای یاد گرفتن پاسخ مسأله حرکت نماید.
2- مقصود از این پاسخ تقریب قدرت پروردگار به ذهن منکر است به این بیان: که به هیچ وجه شایسته نیست به خدائی که موجودات بزرگ جهان را در حاسه ی کوچکتر از عدس منطبع می نماید نسبت ناتوانی داده شود. و تصور عجز درباره ی چنین خدا، تصور بی جاست، و هر چیزی که استعداد استفاده ی از این توانائی را داشته باشد در خور استعداد بهره ی کافی از آن خواهد یافت، و عدم تحقق این موضوع یعنی جا دادن وجودات عینی موجودات در ظرف کوچک (تخم مرغ) به نحو حقیقت نه از ناحیه ی نقص در طرف قدرت خداوند است بلکه از ناحیه ی نقص در طرف مقدور می باشد، یعنی موضوع از نظر اجتماع ضدین و نقیضین عملاً ممتنع است و قابل پوشیدن خلعت هستی نیست.
3- نظر به اینکه فکر سائل کوتاه بوده و استعداد درک حقایق را نداشته به ویژه با معاندت و دشمنی با حق نمی شود جواب صریح واقعی را باو داد؛ زیرا به محض اینکه گفته شود چنین موضوعی مقدور نیست، تصور می کند که از جهت نقص قدرت است و همین معنی را درک و سند ناتوانی حق قرار می دهد. بدین جهت امام در مقام پاسخ، نظیر مطلب مورد سؤال او را بیان نمود؛ زیرا امام می دانست که سائل فرق بین وجود عینی و وجود ظلّی را نمی دهد و به همین مناسبت قانع به پاسخ مزبور گردید و اعتراض نکرد. به هر جهت منظور امکان وجود عینی اشیاء بزرگ در ظرف کوچک نیست؛ چه این امر غیر معقول است. و لذا در پاسخ غیر دیصانی حق صریح را بیان فرموده اند چنان که محدث جلیل «صدوق» اعلی الله مقامه در «کتاب توحید» از «حضرت صادق» (علیه السلام) روایت کرده که شیطان از «عیسی بن مریم» سؤال کرد آیا خدای تو قادر است که زمین را در میان تخم مرغی جای دهد؟ بدون اینکه زمین کوچک یا تخم مرغی بزرگ شود؟ «عیسی» فرمود: وای بر تو خداوند متصف به ناتوانی نشود و کدام توانائی بالاتر از این است که بتواند زمین را کوچک کند و تخم مرغ را بزرگ گرداند یعنی این عمل بدون تغییر ممکن نیست و با تغییر ممکن است. و همین تغییر نشان توانائی حق خواهد بود. و بهترین گواه فرمایش خود «امام صادق» (علیه السلام) است که «ابن ابی عمیر» به وسیله ی «ابن اذینه» (3) از حضرتش نقل می کند که مردی خدمت «امیرالمؤمنین علی» (علیه السلام) رسید پرسش کرد آیا پروردگار قادر است که دنیا را در جوف تخم مرغی جای دهد بدون اینکه دنیا کوچک و تخم مرغ بزرگ شود؟. «علی» (علیه السلام) در پاسخ وی فرمود: در ساخت اقدس خداوند ناتوانی راه ندارد ولی چیزی که پرسیدی نمی شود (غیر ممکن است).
و بسند دیگر از «امام صادق» (علیه السلام) روایت کرده است که شخصی از وجود مقدسش پرسید آیا خداوند می تواند زمین را در میان تخم مرغی جای دهد بدون این که زمین کوچک و تخم مرغ بزرگ شود؟ امام فرمود وای بر تو ناتوانی در ساحت اقدس خدا راه ندارد چه کسی تواناتر است از کسی که زمین را کوچک و تخم مرغ را بزرگ نماید؟.
خلاصه آنچه از این جمله استفاده می شود این است که آنچه معقول و متصور است از گنجاندن بزرگ در کوچک است این است که بزرگ کوچک یا کوچک بزرگ گردد و این معنی ممکن است و قدرت به آنچه ممکن باشد تعلق می گیرد.
4- «علامه ی مجلسی» اعلی الله مقامه در «جلد دوم بحار الانوار» در باب اثبات صانع به وسیله ی «ابن عمیر» از «هشام بن الحکم» روایتی نظیر قسمت اخیر روایت چهارم، از امام ششم نقل می کند و چون مختصری با آن روایت تفاوت دارد ما ترجمه اش را برای خوانندگان محترم می نگاریم:
«هشام بن الحکم»: «ابوشاکر دیصانی» خدمت امام ششم شرفیاب شده عرضه داشت: تو یکی از ستارگان درخشان آسمان دانش و عرفانی، پدرانت ماههای تابان و مادرانت گوهرهای گرانبهای دریای فضیلت بوده اند، از نظر اصل و عنصر به شریف ترین عناصر عالم منسوبی، و در جامعه ی علم و دانش اولین شخصیت علمی به شمار می آیی. ای دریای بیکران دانش بیان فرمای دلیل بر حدوث جهان چیست؟
«امام»: به نزدیک ترین چیزها می توان بر حدوث جهان استدلال کرد.
«دیصانی»: نزدیک ترین چیزها چیست؟
«امام»: تخم مرغی خواست و آن را در کف دست خود قرار داد سپس فرمود: این دژ فشرده ای است، درون آن یک پوست نازکی است که جوف آن پر از نقره روان و طلای مایع می باشد، سپس این دژ شکافته شده مانند طاووسی از میان آن بیرون می آید. آیا چیزی وارد آن شد که طاووس بیرون آمد؟
«دیصانی»: خیر چیزی وارد آن نشد.
«امام»: آیا همین دلیل بر حدوث عالم نیست؟
«دیصانی»: دلیل مختصر و نیکوئی بیان فرمودی و چون دانستی که ما مطالبی را قبول داریم که یا بدون واسطه با یکی از حواس ادراک شود یا متکی به ادراک حسی یقینی باشد مطابق مذاق ما سخن گفتی.
«امام»: برای روشن شدن حقایق چراغی غیر از حواس ظاهره لازم می باشد و آن عبارت از عقل است چنان که دیدن تنها به چشم محقق نمی شود بلکه نور دیگری غیر از نور چشم لازم است پس چگونه می خواهید در فهم حقایق اتکاء به حواس داشته باشید و حکومت عقل را کنار بگذارید.
پینوشتها:
1. «دیصانیه» گروهی از ثنویه هستند که پیرو «ابن دیصان» و قائل به دو اصل قدیم می باشند و ظاهراً شخصی که با امام مناظره کرده دهری و مادی بوده و اساساً اعتقاد به وجود خدا نداشته است بنابراین از پیروان این دیصان نیست و ممکن است که نسبتش «بدیصان» به اعتبار این جهت باشد که از اهل «دیصان» یعنی ساکنین نهری که مسمی «بدیصان» است بوده است و رئیس دیصانیه را هم به همین مناسبت که در حوالی آن نهر متولد شده ابن دیصان نامیده اند.
2. گرچه حجم چشم ظاهراً بیشتر از مقدار یک عدس است لکن آن قسمتی که وظیفه ی حساس عکاسی را انجام می دهد بیشتر از مقدار یک عدس نیست و ما طبقات چشم را به طور اجمال به شرح زیر بیان می کنیم :
1- «صلبیه»، و آن یک پوسته ی سفید رنگ سختی است به ضخامت یک میلیمتر که مانند لفاف از هر طرف، چشم را احاطه کرده و وظیفه ی آن محافظت چشم است، در قسمت جلو تحدب آن بیشتر و قسمت مرئی چشم را که «قرنیه» نام دارد تشکیل می دهد.
2- «مشیمیه» و آن طبقه ی نازک گوشتی است که پر از رگها است و بی شباهت به پرده ی بچه دان نیست و بدین مناسبت «مشیمیه» اش گویند. وظیفه ی آن تأمین غذای چشم و تعدیل حرارت آن است، قسمت جلو این پرده تغییر شکل داده و سیاهی چشم را تشکیل می دهد که گاهی به رنگ کبود یا سبز یا رنگی که میشی نام دارد جلوه می کند و این قسمت را «عنبیه» می گویند و عمل آن جمع آوری ارتعاشات نور و باز و بسته کردن مردمک است.
«مردمک» همان سوراخی است که در وسط «عنبیه» قرار دارد و در پشت آن تاریک خانه ی چشم قرار گرفته و به همین جهت سیاه به نظر می رسد. «مردمک» در مقابل تغییر نور به آسانی کوچک و بزرگ می شود هر اندازه نور زیادتر باشد تنگتر و هر گاه نور کم باشد وسیعتر می شود و در نتیجه امواج نور را به مقادیر ثابتی وارد تاریک خانه ی چشم می کند.
3- «شبکیه» و آن مهمترین عضو دستگاه بینائی است. و در اثر شباهتش به پنجره «شبکیه» نامیده می شود و آن عبارت از یک پرده ی عصبی است که به وسیله ی اعصاب باصره به مغز ارتباط دارد. و در آن دو قسمت وجود دارد یکی نقطه ی سفید رنگ به نام «پاپی» که مرکز عصب بینائی و رگها است و دیگر نقطه ی زرد رنگی است بیضی شکل به نام «لکه ی زرد» که صورت اشیاء ابتدا در آن منعکس شده سپس به مغز انتقال پیدا می کند و کوچکترین خللی در آن با کوری توأم خواهد بود.
4- «زلالیه» – در میان طبقه ی اول و دوم چشم ما بین «قرنیه» و «عنبیه» محوطه ای است به عرض سه الی چهار میلیمتر که از مایع شفاف و زلالی مملو است و به همین جهت آنرا «زلالیه» می نامند. وظیفه ی آن این است که مطابق قانون انکسار نور در مایعات، اشعه ی نورانی را شکست داده و برای منعکس ساختن بر روی نقطه ی زرد آماده می نماید.
5- «جلیدیه» – در پشت پرده ی دوم جسم شفاف شبیه به ذره بینهای معمولی قرار گرفته که ضخامت آن در حدود سه الی چهار میلیمتر می باشد. «جلیدیه» در قسمت مرکزی محکم و اطراف آن نرم و قابل ارتجاع است و به وسیله ی عضلاتی که از هر طرف آن را گرفته اند می توانند تغییر شکل دهد. وظیفه ی «جلیدیه» در چشم همان وظیفه ی عدسی در دوربینهای عکاسی است و صورتهای مختلف را مطابق قانون انعکاس نور در عدسیهای محدب الطرفین بروی لکه ی زرد منعکس می سازد.
6- «زجاجیه» – در عقب «جلیدیه» تاریکخانه ای است که تمام فضای آن از یک مایع ژلاتینی شفاف شبیه به شیشه ی گداخته پر شده است و بدین مناسبت این طبقه را «زجاجیه» نامیده اند و پوسته ی شفافی آن را محافظت می کند. کار این مایع نیز انکسار نور و تطبیق کردن صور اجسام به روی لکه ی زرد است.
این نکته شایان توجه است که عکاسها برای عکس برداری مدتی دوربین را این طرف و آن طرف و بالا و پائین و جلو و عقب می برند تا بتوانند تصویر را درست روی فیلم منعکس نموده یک عکس بردارند، ولی انسان به آسانی می تواند در ظرف یک دقیقه صدها عکس از دور و نزدیک کوچک و بزرگ تهیه نموده به مغز تحویل دهد. علت این سرعت دو چیز است: 1- عضلات محرک چشم 2- عضلات تطبیق که در اطراف عدسی چشم قرار دارند با انقباض و انبساط خود وضع عدسی را تغییر داده مقدار تحدب را کم و زیاد می کنند و در نتیجه یک عدسی کار صدها عدسی مختلف را انجام می دهد و این عمل به اندازه ای با سرعت انجام می گیرد که معمولاً برای انسان قابل احساس نیست.
3. ابن اذینه بضم الف و فتح ذال و سکون یاء و فتح نون که نامش عمربن اذینه است که ثقات محدثین و بزرگان امامیه می باشد. شیخ او را از اصحاب اما صادق وکاظم علیهما السلام شمرده. و این شهر آشوب او را از اصحاب امام کاظم (علیه السلام) شمرده. به هر جهت دروثاقتش شکی نیست. و کتابی دارد بنام کتاب فرایض و از کتب رجال استفاده می شود که نامش محمد یا احمد است و عمر بن اذینه وعمر بن محمد بن عبدالرحمن بن اذینه متحد و یکی می باشد وابن اذینه جد پدری عمر بن اذینه است، بعضی گفته اند اصلاً کوفی است از دست مهدی عباسی بیمن فرار کرد و در آن جا از دنیا رفت.
منبع مقاله:
صفایی، سید احمد؛ (1383)، هشام بن الحکم، تهران، مؤسسه ی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دوم.