دو جریان کلی در فقه و حدیث و تفسیر
بدین گونه بود که از قدیم ترین ادوار اسلامی، فقه و حدیث و تفسیر به دو جریان کلی تقسیم شد: یکی جریان وابسته به دستگاه حکومت های غاصب، که در موارد بسیاری حقیقت ها را فدای مصلحت های آن دستگاه ها ساخته و در برابر بهای ناچیزی، حکم خدا را تحریف می کردند؛ و دیگری جریان اصیل و امین که هیچ مصلحتی را بر مصلحت تبیین احکام درست الهی مقدم نمی ساخت و قهراً در هر قدم، رویاروی دستگاه حکومت و فقاهتِ مزدورش قرار می گرفت؛ و از آن روز در غالب اوقات، شکل قاچاق و غیر رسمی داشت.
با این آگاهی، به وضوح می توان دانست که فقه جعفری در برابر فقه فقیهان رسمی روزگار امام صادق فقط یک اختلاف عقیده ی دینی ساده نبود؛ بلکه در عین حال دو مضمون متعرضانه را نیز با خود حمل می کرد: نخست و مهمتر، اثبات بی نصیبی دستگاه حکومت از آگاهی دینی و ناتوانی آن از اداره ی امور فکری مردم – یعنی در واقع، عدم صلاحیت اش برای تصدی مقام خلافت – و دیگر، مشخص ساختن موارد تحریف در فقه رسمی که ناشی از مصلحت اندیشی فقیهان در بیان احکام فقهی و ملاحظه کاری آنان در برابر تحکم و خواست قدرت های حاکم است. امام صادق با گستردن بساط علمی و بیان فقه و معارف اسلامی و تفسیر قرآن به شیوه ای غیر از شیوه ی عالمان وابسته به حکومت، عملاً به معارضه ی با آن دستگاه برخاسته بود. آن حضرت بدین وسیله تمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را که یک ضلع مهم حکومت خلفا به شمار می آمد، تخطئه می کرد و دستگاه حکومت را از بُعد مذهبی اش تهی دست می ساخت.
تهدیدها و فشارهای نامحدود نسبت به فعالیت های آموزشی و فقهی امام
در این که دستگاه حکومت بنی امیه تا چه اندازه به مفهوم معارضه آمیز بساط علمی و فقهی امام صادق توجه داشت، سند روشن و قاطعی در دست نیست؛ ولی گمان قوی بر آن است که در زمان بنی عباس و مخصوصاً منصور که از هوش و زیرکی وافری برخوردار بود و به خاطر این که سراسر عمر پیش از خلافت خود را در محیط مبارزات ضد اموی گذرانیده بود، از نکته های دقیق در زمینه ی مبارزات و مبارزان علوی آگاهی داشت، سران دستگاه خلافت به نقش مؤثر این مبارزه غیر مستقیم توجه می داشته اند.
تهیدها و فشارها و سختگیری های نامحدود منصور نسبت به فعالیت های آموزشی و فقهی امام که در بسی روایات تاریخی از آن یاد شده، از جمله ناشی از همین توجه و احساس بوده است؛ و نیز تأکید و اصرار فراوان وی برگرد آوردن فقهای معروف حجاز و عراق در مقر حکومت خود – که باز مضمون چندین روایت تاریخی است – از همین احساس نیز نشأت می گرفته است.
در مذاکرات و آموزش های امام به یاران و نزدیکانش، بهره گیری از عامل «بی نصیبی خلفا از دانش» به عنوان دلیلی بر این که از نظر اسلام، آنان را حق حکومت کردن نیست، به وضوح مشاهده می شود؛ یعنی این که امام همان مضمون متعرضانه ای را که درس فقه و قرآن او دارا بوده، صریحاً نیز در میان می گذارده است.
در حدیثی از آن حضرت چنین نقل شده است: «نحن قوم فرض الله طاعتنا و انتم تأتمّون بمن لا یعذر النّاس بجهالته»؛(1) ماییم کسانی که خدا فرمانبری از آنان را فرض و لازم ساخته است؛ در حالی که شما از کسانی تبعیت می کنید که مردم به خاطر جهالت آن در نزد خدا معذور نیستند. یعنی مردم که بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نااهل، دچار انحراف گشته و به راهی جز راه خدا رفته اند، نمی توانند در پیشگاه خدا به این عذر متوسل شوند که: ما به تشخیص خود راه خطا را نپیمودیم؛ این پیشوایان و رهبران ما بودند که از روی جهالت، ما را به این راه کشاندند. زیرا اطاعت از چنان رهبرانی، خود، کاری خلاف بوده است؛ پس نمی تواند کارهای خلاف بعدی را توجیه کند.(2)
این مفهوم که رهبریِ سیاسی در جامعه ی انقلابی اسلام، همان رهبریِ انقلابی است و لزوماً با رهبری فکری و ایدئولوژیک همراه است، در آموزش های امامان قبل و بعد از امام صادق نیز آشکارا وجود داشته است. در روایتی امام علی بن موسی از قول جد بزرگوارش امام محمد باقر «سلاح» را در سلسله ی امامت به «تابوت» در میان اقوام گذشته ی بنی اسرائیل همانند می کند: «سلاح در میان ما همچون تابوت است در میان بنی اسرائیل، که نزد هرکس بود، نبوت (و در روایتی: حکومت) از آن او بود. در میان ما نیز سلاح نزد هر کس باشد، رهبری و زعامت متعلق به اوست. » (توجه شود به شکل نمادین و مفهوم بسیار عمیق این تعبیر). راوی آنگاه می پرسد: «فیکون السّلاح مزایلا للعلم؟»؛ یعنی آیا ممکن است سلاح نزد کسی باشد که دانش ایدئولوژیک دین در او نیست؟(3) و امام در پاسخ می گوید: نه.(4) یعنی زمامداری جامعه و رهبریِ انقلابی امت مسلمان در اختیار کسی است که سلاح و دانش را با هم دارا باشد.
پس امام از سویی شرط امامت را دانش دین و فهم درست قرآن می داند، و از سوی دیگر با گستردن بساط علمی و گرد آوردن خیل کثیری از مشتاقان دانش دین در پیرامون خود و تعلیم دین به شیوه ای مخصوص- که مخالف با روال معمولی فقه و حدیث و تفسیر و به طور کلی مغایر با دین شناسی رایج علما و محدثان و مفسران وابسته به دستگاه خلافت است – عملاً دین شناسی خود و دین ناشناسی دستگاه خلافت را – با تمامی علمای وابسته و نام و نشاندارش – اثبات می کند و از این رهگذر با تعرض مستمر و عمیق و آرام، به مبارزه ی خود بُعدی تازه می بخشد.
همان طور که قبلاً اشاره شد، نخستین حکمرانان بنی عباس که خود در روزگار پیش از قدرت، سال ها در محیط مبارزاتی علوی و در کنار پیروان و یاران آل علی گذرانیده و به بسیاری از اسرار و چم و خم های کار آنان بصیرت داشتند، نقش متعرضانه ی این درس و بحث و حدیث و تفسیر را پیش از اسلاف اموی خود درک می کردند. گویا به همین خاطر بود که منصور عباسی در خلال درگیری های رذالت آمیزش با امام صادق، مدت ها آن حضرت را از نشستن با مردم و آموزش دین به آنان، و نیز مردم را از رفت و آمد و سؤال از آن حضرت منع کرد؛ تا آن جا که به نقل از «مفضل بن عمر» – چهره ی درخشان و معروف شیعی – هر گاه مسأله ای در باب زناشویی و طلاق و امثال این ها برای کسی پیش می آمد، به آسانی نمی توانست به پاسخ آن حضرت دست یابد.(5)
سه ـ وجود تشکیلات پنهانیِ سیایسی – ایدئولوژیک
اندکی پیش از این اشاره شد که امام صادق علیه السلام در اواخر دوران بنی امیه، شبکه ی تبلیغاتی وسیعی را که کار آن، اشاعه امامت آل علی و تبیین درست مسأله ی امامت بود، رهبری می کرد؛ شبکه ای که در بسیاری از نقاط دوردست کشور مسلمان، به ویژه در نواحی عراق عرب و خراسان، فعالیت های چشمگیر و ثمربخشی درباره ی مسأله ی امامت عهده دار بود؛ ولی این تنها یک روی مسأله و بخش ناچیزی از آن است. موضوع تشکیلات پنهان در صحنه ی زندگی سیاسی امام صادق و نیز دیگر ائمه، از جمله مهمترین و شورانگیزترین و در عین حال مجهول ترین و ابهام آمیز ترین فصول این زندگینامه ی پُرماجراست.
همان طور که قبلاً گفتیم، برای اثبات وجود چنین سازمانی نمی توان و نمی باید در انتظار مدارک صریح بود. نباید توقع داشت که یکی از امامان یا یکی از یاران نزدیکش صراحتاً به وجود تشکیلات سیاسی- فکری شیعی اعتراف کرده باشد؛ این چیزی نیست که بتوان به آن اعتراف کرد. انتظار معقول آن است که اگر روزی هم دشمن به وجود تشکل پنهانی امام پی برد و از خود آن حضرت یا یکی از یارانش در آن باره چیزی پرسید، او به کلی وجود چنین چیزی را انکار کند و گمان آن را یک سوء ظن یا تهمت بخواند. این، خاصیت همیشگی کار مخفی است. البته از کاوشگر تاریخ زندگی ائمه هم نمی توان انتظار داشت که بدون مدرک و دلیل قانع کننده ای وجود چنین تشکیلاتی را بپذیرد. باید در پی قرائن و شواهد و بطون حوادثِ ظاهراً ساده ای بود که اگر چه نظر بیننده ی عادی را جلب نمی کند، ولی با دقت و تأمل، خبر از جریان های پنهانیِ بسیاری می دهد. اگر با چنین نگرشی به سراسر دوران دو قرن و نیمی زندگی ائمه نظر شود، وجود یک تشکیلات پنهان در خدمت و تحت فرمان ائمه تقریباً مسلّم می گردد.
منظور از تشکیلات پنهان چیست؟
منظور از تشکیلات چیست؟ بدیهی است که منظور، یک حزب منظم و مرتب با مفهوم امروزی آن – یعنی مجموعه ای از کادرهای منظم و فرماندهی های منطقه ای و شهری و غیره – نبوده و نمی تواند باشد. تشکیلات به معنای جمعیتی از مردم بوده که با هدفی مشترک کارها و وظایف گوناگونی را در رابطه با یک مرکز و یک قلب تپنده و مغز فرمان دهنده انجام می داده و میان خود نوعی روابط و نیز احساسات نزدیک و خویشاوندانه می داشته اند.
این جمع در زمان علی علیه السلام – یعنی در فاصله ی بیست و پنج سال میان سقیفه و خلافت – همان خواص صحابه ای بودند که علی رغم تظاهرات حق به جانب و عامه پسند دستگاه خلافت، معتقد بودند که حکومت، حق برترین و فداکارترین مسلمان – یعنی علی ابن ابی طالب علیه السلام – است و تصریح پیامبر به جانشینی علی را از یاد نبرده و در نخستین روزهای پس از سقیفه نیز نظر مخالف خود را نسبت به برندگان خلافت و نیز وفاداری خود را به امام صریحاً اعلام کردند. بعدها نیز با این که طبق مصلحت بزرگی که امام را به سکوت و حتّی همکاری با خلفای نخستین وادار می ساخت، آنان در روند معمولی و عادی جامعه ی اسلامی قرار گرفتند؛ لیکن هیچگاه رأی و نظر تشخیص درست خود را از دست نداده و همواره پیروان علی باقی ماندند؛ و به همین علت بود که به حق، نام «شیعه ی علی» یافتند و به این جهت گیری فکری و عملی مشهور شدند. چهره های معروف و افتخار آمیزی همچون سلمان، ابوذر، ابی بن کعب، مقداد، عمار، حذیفه و. . . در این شمارند.
شواهد تاریخی تأیید می کند که این جمع، اندیشه ی شیعی – یعنی اعتقاد به لزوم پیروی از امام به مثابه ی پیشوای فکری و نیز رهبر سیاسی – را همواره به شیوه های مصلحت آمیز و حکمت آمیز، میان مردم اشاعه می داده و تدریجاً برجمع خود می افزوده اند؛ کاری که برای تشکیل حکومتی علوی به منزله ی مقدمه ای واجب محسوب می شده است.
پس از آن که امیرالمؤمنین در سال 35 به حکومت رسید، تنها کسانی که به معیارهای شیعی در زمینه ی حکومت و امامت اذعان داشته و امام را بر اساس آن معیارها با ایمانی راسخ پذیرفته بودند، همان جمع شیعه؛ یعنی تربیت یافتگان مستقیم و غیر مستقیم امام در دوران بیست و چند ساله ی گذشته بودند. دیگران – یعنی اکثر مردم – هر چند در حوزه ی رهبری امام می زیستند و عملاً در جهت تفکر شیعی گام برمی داشتند، اما از آن وابستگی فکری و روحی که آنان را در جمع تشکیلات شیعی در آورد، برخوردار نبودند.
با توجه به این دو گونگی در میان طرفداران امام است که برخورد بسی متفاوت مسلمانانِ آن روز با آن حضرت؛ کسانی مانند عمار و مالک اشتر و حجر بن عدی و سهل بن حنیف و قیس بن سعد، و کسان دیگری مانند ابوموسی اشعری و زیاد بن ابیه و سعد بن وقاص توجیه و تفسیر می شود.
باید قبول کرد که اگر هم براستی نخستین اقدام برای ایجاد تشکیلات شیعی در این دیدار انجام گرفته، طرح و زمینه ی آن از مدت ها پیش از آن در سخنی از امام علی بن ابی طالب خطاب به یاران نزدیکش پیش بینی و پیشگویی شده است. ÷
استراتژی امام حسن برای پذیرش صلح
پس از حادثه ی صلح امام حسن اقدام بسیار مهمی که انجام گرفت، گسترش اندیشه ی شیعی و سر و سامان دادن به این جمع پیوسته و خویشاوند بود که اکنون براثر سلطه ی ظالمانه ی سلطان اموی و فشاری که بر آن وارد می آمد، می توانست از تحرک و دینامیسم بیشتری برخوردار باشد و همواره چنین است که اختناق و فشار به جای آن که عامل گسیختگی نیروهای منسجمِ تحت فشار باشد، موجب هرچه پیوسته تر و راسخ تر و گسترده تر شدن آنهاست.
جمع آوری نیروهای اصیل و مطمئن شیعی، حراست آنان از گزند توطئه های بی امان ضد شیعی دستگاه اموی، گستردن تفکر اصیل اسلامی در دایره ای محدود ولی پُرعمق، جذب نیروهای بالقوه و افزودن آنان به جمع شیعیان، انتظار فرصتی مناسب و سرانجام، قیام و اقدامی به جا و به موقع که نظام جاهلی بنی امیه را منفجر ساخته، دوباره نظام اسلامی و علوی را جایگزین آن کند؛ این بود استراتژی امام حسن و آخرین علتی که پذیرش صلح را برای آن حضرت اجتناب ناپذیر می ساخت.
نخستین سنگ بنای تشکیلات شیعه و سازماندهی مخفی
گویا به همین جهت بود که پس از حادثه ی صلح وقتی جمعی از شیعیان به سرکردگی مسیب بن نجبه و سلیمان بن صرد خزاعی به مدینه – که امام تازه از کوفه بدان جا بازگشته و آن شهر را مجدداً پایگاه فکری و سیاسی خود قرار داده بود – نزد آن حضرت رفتند و پیشنهاد بازسازی قوای نظامی و تصرف کوفه و حمله به سپاه شام را مطرح ساختند، امام آن دو نفر را از میان جمع برگزید و نزد خود به خلوت خواند و با بیاناتی که به هیچ روی از کم و کیف آن اطلاعی در دست نیست، آنان را به نادرستی این نقشه قانع ساخت و آنان هنگامی که نزد یاران و همسفران خود بازگشتند، به سخنی کوتاه و سربسته فهماندند که موضوع قیام نظامی منتفی است و باید به کوفه برگردند و به کار خود مشغول شوند.
با توجه به این قرائن است که حسین – مورخ هوشیار معاصر عرب – معتقد شده است که نخستین سنگ بنای تشکیلات سیاسی شیعه در همان روز و در همان مجلسی نهاده شده که این دو چهره ی معروف شیعی با امام حسن دیدار و مذاکرده کردند.
«آنگاه که مرا از دست داده باشید، بسا چیزها خواهید دید که تمنای مرگ کنید. بی عدالتی، دشمنی، انحصار طلبی، سبک شمردن حق خدا و بیمناکی برجان؛ . . . هنگامی که چنین شود، باید خویشتن را به طور جمعی به وسیله ی پیوندی خدایی محافظت کنید و به پراکندگی دچار نشوید. مقاومت و نماز ( یاد خدا) و تقیه (پنهانکاری) را پیشه سازید و بدانید که خداوند هر لحظه به رنگی در آمدن را از بندگانش مبغوض می دارد. از حق و اهل حق مگذرید؛ زیرا هر آن کس که دیگری را به جای ما انتخاب کند، دنیا را از دست خواهد داد و گنه کار از این جهان رخت برخواهد بست».(6)
این سخن که آشکارا ترسیمی از مهمترین نابسامانی های دوران اموی و فرمانی دایر بر شکل و سازماندهی و هماهنگی است، در شمار جالب ترین اسناد مربوط به حزب شیعه است؛ و همین طرح است که در دیدار امام حسن و دو نفر از زبده ترین شیعیان، شکل عملی و عینی می یابد.
بی گمان همه ی پیروان و شیعیان از این نقشه ی بسیار هوشمندانه مطلع نبودند. راز اعتراض ها و ایرادهایی هم که از سوی دوستان بر آن حضرت وارد می آمد، همین بود؛ ولی پاسخی که گویا کراراً به این مضمون: «چه معلوم است؟ شاید این برای شما آزمونی باشد و (برای دشمن شما) بهره ای زوال پذیر. . . » از آن حضرت شنیده می شد، اشارتی پنهان به همین سیاست و تدبیر داشت.(7)
پینوشتها:
1-کافی، ج 1، ص 186.
2- قرآن نیز همین مضمون را در چندین جا به زبان های گوناگون تکرار کرده است؛ از ستیزه ی تابعان و متبوعان راه ضلال سخن گفته و از شکوه ی تابهان که: ما را این پیشوایان گمراه به گمراهی کشاندند. . . و سرانجام، این را نیز یادآور شده که چنین عذری از هیچ کس پذیرفته نمی شود و سرنوشت همسانی برای هر دو گروه گمراه در انتظار است. رجوع شود به آیه 167سوره ی بقره، آیه ی 91 تا 102 سوره ی شعراء، آیه ی 31 تا 33 سوره ی سباء، آیه ی 97 سوره ی نساء.
3- این معنی برای کلمه ی «مزایلا» مستفاد از گفتار عالم حدیث شناس معروف، علامه ی مجلسی است در کتاب مرآت العقول.
4- کافی، ج 1، ص 238.
5- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 238.
6- تحف العقول، چاپ اعلمی، ص 82.
7-این مطلب با اصلاحاتی در تیترها، از کتاب «پیشوای صادق» نوشته حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، رهبر معظّم انقلاب اسلامی، چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1383، انتخاب و درج شده است.
منبع :
شخصیت و سیره ی معصومین(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامی(جلد 7)
( شخصیت و سیره امام زمان (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگی قدر ولایت – 1383