مسأله مسخ در برخی از آیات قرآن کریم مطرح شده است؛ مانند: «فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئِینَ؛[1] آن گاه که سرکشی و تکبر کرده و آنچه ممنوع بود مرتکب شدند، و گفتیم بوزینه شوید که از رحمت خدا دور باشید.» در سوره اعراف جریان مخالفت بنیاسرائیل از حکم الهی را بیان میکند و بعد هم مجازات آنها را بیان میکند. جمعی از بنیاسرائیل در ساحل یکی از دریاها (ظاهراً دریای احمر بوده که در کنار سرزمین فلسطین قرار دارد) زندگی میکردند و از طرف خداوند به عنوان امتحان و آزمایش دستوری به آنها داده شد و آن این بود که صید ماهی را در روز شنبه تعطیل کنند «وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ»[2] و در آن روز به عبادت مشغول شوند، اما آنها این دستور را مخالفت کردند. «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ»[3] به تحقیق دانستهاید جماعتی از شما که عصیان ورزیده حرمت شنبه را نگاه نداشتند.»
چون ماهیها در روز شنبه در روی آب آشکار میشدند و در غیر روز شنبه ماهی کمتر به سراغ آنها میآمد آنها دست به حیله زدند و در کنار دریا حوضچههایی ترتیب دادند و راه آن را به دریا گشودند، روزهای شنبه راه حوضچهها را باز میکردند و ماهی فراوان همراه آب وارد آنها میشدند، آمدن ماهیها یا طبق معمول بوده یا سنت فطری ماهیها بوده، اما به هنگام غروب که میخواستند به دریا باز گردند راهشان را میبستند سپس در روز یکشنبه شروع به صید آنها میکردند و میگفتند ما در روز شنبه صید ماهی نکردهایم! خداوند در مقابل این معصیت و مخالفت فرمان الهی آنها را مجازات کرد و فرمود: «قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئِینَ؛[4] به آنها گفتیم به شکل میمونها درآئید و طرد شوید…»
خداوند همین مطلب را به یهود زمان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ که خود و آئین خود را از دیگران برتر میدانستند، گوش زد میکند و میفرماید: «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَهً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ؛[5]بگو ای پیامبر، آیا شما را آگاه سازم که کدام قوم نزد خدا بدترین پاداش است؟ کسانی که خدا به آنها لعن و غضب کرده و آنها را به بوزینه و خوک مسخ نمود و آن کس که بندگی شیطان کرد این گروه نزد خدا بدترین مردم هستند و گمراهترین خلق از راه این که خداوند آنها را از صید ماهی در روز شنبه نهی کرده بود به منظور امتحان و آزمایش قوم بنیاسرائیل بود. «کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون؛[6] بدین گونه ما آنان را به عمل فسق و نافرمانی آزمایش کردیم». سؤالی که در اینجا مطرح است این است که این مسخ چه نوع مسخی است؟ آیا ظاهری بوده یا باطنی و درونی؟
در این باره دو نظریه است یک نظر این است که مسخ قوم بنیاسرائیل به صورت جسمانی نبوده، بلکه باطنی و روحانی بوده است. صاحب المنار (از مجاهد نقل کرده) طرف دار این نظر است؛ به این معنا که آنها به صورت میمون و خوک مسخ نشدهاند، بلکه قلوب آنها مانند میمون و خوک شد، و صفاتی مثل این حیوانات در انسانهای طغیانگر پیدا شد. انسانها با رو آوردن به شکم پرستی و شهوترانی و تقلید کورکورانه ـ که صفات بارز این دو حیوان است ـ سبب آشکار شدن این صفات در خود شدند. و این که خداوند گفته: آنها را به خوک و بوزینه تبدیل کردم. این را به عنوان مثل ذکر کرده است، مثل آیه «کمثل الحمار یحمل اسفاراً؛[7]
«مانند درازگوشی هستند که کتابهایی را حمل میکنند.»[8]
البته در آیات بسیاری خداوند مسأله روحی و درونی را مطرح کرده و این هم یک مسأله عادی است که خیلی از گناهکاران گرفتار آن هستند، مسخ روحی در هر زمانی ممکن است، یعنی صفات انسانی به صفات حیوانی مبدل میگردد انسان متخلق به خلق پست میگردد؛ مثل اخلاق بعضی حیوانات که از شدت طمع و حرص همچون سگ و از جهل، مثل گاو میشوند.
در این آیه که میفرماید: «…فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ…؛[9] «…مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز و زبانش را بیرون می آورد و اگر او را به حال خود واگذاری باز همین کار را می کند …» اشاره به مسخ درونی و روحی است، کسی که از مقام انسانی سقوط میکند و در ورطه عوالم حیوانی میافتد، همان کار حیوان را میکند او دیگر انسان نیست صورت و سیمای او گرچه انسانی است، اما سرّ و سیرت او انسانی نیست، ولی بیشتر مفسران نظرشان به این است که مسخ قوم بنیاسرائیل هم ظاهری و هم جسمانی است و این گونه تفسیر کردن این آیات که در مورد مسخ قوم بنیاسرائیل است با ظاهر آیات تطبیق نمیکند و ما باید به همان ظاهر عمل کنیم، البته این مسخ و دگرگونی جسمانی باید متناسب با اعمالی باشد که آنها را انجام دادهاند، یعنی چون عدهای از گنهکاران در اثر انگیزههای هواپرستی و شهوت رانی دست به طغیان زدند و جمعی هم تقلید کورکورانه کردند، لذا هنگام مسخ هر گروهی به شکل متناسب با اعمال خود ظاهر شده است، پس این افراد در حقیقت باطن آنها مثل این حیوانات بوده و حقیقت آنها هم مسخ شده و صفاتی همچون صفات آن حیوانات کسب کردهاند، بعد آن صفات باطنی به ظاهر هم بروز کرده و شکل آنها مثل شکل میمون شده است پس مسخ ظاهری بر اساس مسخ باطنی است،[10] این نوع مسخ مثل مسخ باطنی- که یک مسأله عادی بوده- نیست، بلکه میتوان گفت این مسخ غیرعادی است که با قدرت خداوند انجام گرفته است.
همان طوری که میدانیم اوامر از ناحیه خداوند دو نوع است یک نوع امر تشریعی است، مانند امر به تکالیف و احکام. یک نوع هم، امر تکوینی است، که بین اوامر تشریعی و تکوینی فرق وجود دارد، زیرا اوامر تشریعی که به مکلفین خطاب میشود گروهی از آنها تکلیف را انجام میدهند و گروهی تخلف میکنند، یعنی مکلفین دارای اختیار هستند، ولی در اوامر تکوینی اراده مخاطبین دخالت ندارد و قابل تمرد نیست، در آیاتی که خداوند مسخ را با کلمه «کونوا» بیان کرده روشن است که در اینجا امر، فرمان تکوینی است مانند آیه: «إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ.[11]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. صدر الدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، (بیروت، دارالمعارف للمطبوعات، 1419 هـ) ج4، ص495.
2. محسن بینا، موسی از دیدگاه قرآن، (تهران، 1360) ص117.
پی نوشت ها:
[1] . اعراف/ 166.
[2] . نساء/ 154.
[3] . بقره/ 65.
[4] . اعراف/ 166.
[5] . مائده/ 60.
[6] . اعراف/ 163.
[7] . جمعه/ 5.
[8] . رشید رضا، محمد، المنار، بیروت، دارالمعرفه، 1414 ق، ج1، ص343.
[9] . اعراف/ 176.
[10] . مکارم شیرازی، ناصر، همان، ص426.
[11] . یس/ 82.