عرضه حدیث بر امامان ـ علیهم السلام ـ (1)

عرضه حدیث بر امامان ـ علیهم السلام ـ (1)

قسمت اوّل
تاریخ حیات فکری مسلمانان نشانگر استفاده از رهنمودهای پیشوایان دینی در همه عرصه های دانش است. دانشوران مسلمان همواره کوشیده اند تا رهآورد گشت و گذار خود در بوستان حکمت الهی و گلزار زیبای نبوی و علوی و جعفری را به شکلی متناسب با عصر و زمان، کارا و کارساز ارائه نمایند. در پس این کوشش سترگ، تلاشی بزرگتر و همزاد آن جهت اطمینان از درستی آنچه عرضه می کنند، صورت گرفته است. این تلاش دیرینه، در طول تاریخ تحمّل، نقل و عرضه حدیث مشاهده می شود و تابعی از تغییرات آن بوده است و به جز برهه ای ـ آن هم فقط به دست اخباریان حنبلی و شیعی که به هر چه حدیث نامیده می شد، اطمینان می کردند ـ کنار گذارده نشده است. وجود شیوه های گوناگون دستیابی به درستی حدیث، گواه گستره پهناور این تلاش است. عرضه احادیث بر قرآن، عقل و سنّت قطعی و یا نسبت سنجی آنها با واقعیتهای خارجی، عملی و تاریخی، هر یک فصلی از تاریخ تدوین و عرضه حدیث را به خود اختصاص داده اند.
شیوه ای که این نوشته بدان می پردازد، عرضه حدیث بر امامان و عالمان است که بیشتر در دوره نخستین تدوین حدیث یعنی «دوره حضور»، جلوه کرده است. این شیوه که در روایات آن را «عرض الحدیث» می نامند چیزی غیر از مقابله و نسخه خوانی است که در میان استاد و شاگرد رایج بوده است.
گرچه مقابله نسخه ها نیز کوششی جهت زدودن تحریفها، افزوده ها و کاستیهای عمدی و سهوی بوده است.[1] روش مورد نظر این مقاله، عرضه حدیث یا مجموعه های حدیثی بر امام معصوم و یا اصحاب بزرگ و مورد اعتماد است تا تأئید یا انکار امام را بدست آورند و یا به فهم درست حدیث نائل شوند. همچنین در این نوشته به عرضه گفته های مردم بر امامان و پیشوایان پرداخته نمی شود، مگر اینکه احساس شود آن گفته رایج در میان مردم، فهم و یا برداشتی از حدیث است. با این قید بسیاری از نمونه هایی که می توانند در یک تحقیق گسترده تر، مورد استشهاد قرار گیرند حذف می شود.[2] افزون بر اینها بررسی عرضه اندیشه های متفاوت کلامی از توحید تا امامت و معاد که به سبب پیوستگی کلام و حدیث بخصوص در دوره های نخستین، پهنه گسترده ای از گفتگوی راویان با امامان را پوشانده است، خود مقاله ای جداگانه می طلبد.[3] زمینه عرضه حدیث
پدیده جعل حدیث و ورود سیل آسای اخبار ساختگی، از همان آغاز و در زمان پیامبر (ص) نشان دهنده نفوذ سود جویان فرصت طلب در صفوف مسلمان است. اینان از علاقه شدید مسلمانان به حدیث آگاه بودند، علاقه ای که پیامبر اکرم نیز از آن خبر داده است.[4] و برای پیشگیری از سوء استفاده سودجویان از آن، در زمان حیات خود هشدارها دادند.[5] خداوند برای نگهبانی از میراث گرانبهای نبوی در مقابل سودجویی فرصت طلبان، پاسدارانی را گمارده بود که محل رجوع مسلمانان حقجو بودند. از نمونه های بارز این حقیقت جویان، «سلیم بن قیس الهلالی» است که به سرنخهایی از اختلاط و التقاط و تفاوت نقلها و دروغ بستنها به پیامبر دست یافت و پی برده بود که انتقال حدیث پیامبر تنها از مجرای علم صحیح اهل بیت میسّر است. او به حضور امیرمؤمنان (ع) می رسد تا حقیقت برایش آشکار گردد. حضرت امیر (ع) با ترسیم دقیق فضای حدیث و تحدیث، راز درستی گفته های خود و نادرستی و نقص دیگران را فاش می سازد و با تصویری گویا از گذشته با آن جانی دوباره می بخشد. این روایت طولانی، زمینه و ضرورت عرضه روایت بر پاسداران راستین دین را نمایان می سازد. از این رو قسمت عمده ترجمه آن را می آوریم تا از فایده هایی دیگر نیز بهره مند شویم:
سلیم بن قیس به امیرمؤمنان علی (ع) عرض می کند: من از سلمان و مقداد و ابوذر چیزهایی از تفسیر قرآن و احادیثی از پیامبر (ص) فرا گرفتم که با آنچه در اختیار مردم است تفاوت دارد. آنگاه از تو تصدیق آنچه را که از این سه شنیده بودم، شنیدم، و همچنین چیزهایی فراوان از قرآن و احادیث پیامبر در اختیار مردم دیدم که شما با آنها مخالفت می کنید و تمام آنها را باطل می پندارید. آیا مردم عامدانه بر پیامبر خدا دروغ می بندند و قرآن را با رأی خود تفسیر می کنند؟
حضرت علی (ع) رو به من کرد و فرمود: پرسیدی؛ جواب را دریاب: حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عامّ و خاصّ، محکم و متشابه و حفظ و توهم در میان مردم است. در عهد پیامبر آن قدر بر او دروغ بستند تا آنکه بپاخاست و در خطبه اش فرمود: «مردم! دروغ بستن بر من فراوان شده است: هر کس بر من دروغ بندد جایگاهش آتش است». امّا دروغ بستن بر ایشان ادامه یافت.
حدیث تنها از چهار طریق به شمار می رسد و پنجمی ندارد: مرد منافقی که اظهار ایمان می کند و خود را مسلمان نشان می دهد، هیچ ابایی از دروغ بستن بر پیامبر خدا ندارد و آن را گناه نمی داند. اگر مردم می دانستند که او منافق و دروغگوست، از او نمی پذیرفتند و تصدیقش نمی کردند. ولی او را از صحابه حضرت رسول می پندارند و می گویند: او پیامبر را دیده و از او شنیده است. مردم از او حدیث اخذ می کنند در حالی که به حال او آگاه نیستند. در حالی که خداوند از منافقان خبر داده و آنها را توصیف کرده: وإذا رأیتهم تعجبک اجسامهم و إن یقولوا تسمع لقولهم.
این منافقان پس از پیامبر (ص) باقی ماندند و با دروغ و تزویر و تهمت، به زمامداران گمراه و دعوت کنندگان به آتش، نزدیک شدند و آنان هم، ولایت کارها را به منافقان سپردند و ایشان را برگرده مردمان سوار ساختند، و با کمک آنان دنیادار شدند. مردم با پادشاهان و دنیا هستند مگر کسی که خداوند حفظ کند. این نخستین نفر.
(دومین نفر) شخصی است که چیزی از پیامبر خدا می شنود، ولی آن را بدرستی در نمی یابد و گرفتار توهّم می شود؛ قصد دروغگویی ندارد؛ حدیث در دست اوست و به آن اعتقاد دارد و عمل می کند و آن را نقل می کند و می گوید: آن را از پیامبر خدا شنیده ام. اگر مسلمانان می دانستند که این سخن توهمی بیش نیست، نمی پذیرفتند و خود او نیز اگر به توهم خود پی مبرد، آن را به دور می افکند.
سومین نفر (کسی است که) از رسول خدا شنیده که به چیزی امر کرده ولی از نهی بعدی با خبر نشده یا نهی او را شنیده و از امر بی خبر مانده است. پس منسوخ را به یاد سپرده و ناسخ را حفظ نکرده است. اگر می دانست که آنچه در دست دارد منسوخ است، آن را رها می کرد و اگر مسلمانان هم می دانستند شنیده او منسوخ شده، آن را رها می کردند.
آخرینِ این چهار نفر، بر پیامبر خدا دروغ نبسته است. دروغ را دشمن دارد چون از خداوند می هراسد و پیامبر خدا را بزرگ می شمرد. فراموش نکرده، بلکه آنچه شنیده به همان صورت حفظ کرده است و آن را بدون کاستی و فزونی نقل می کند. ناسخ را از منسوخ می شناسد، پس به ناسخ عمل می کند و منسوخ را رها می سازد.[6] طبرسی نیز در احتجاج گزارشی از «سلیم» نقل می کند که ترسیمی دیگر از وضعیت آن روزگار است.[7] سپس حضرت علی (ع) سخنانی می فرماید که قسمت دوّم ادعای مقاله را مستدل می کند؛ یعنی لزوم مراجعه به پاسداران راستین دین و عرضه شنیده ها و روایات بر آنان. حضرت می فرماید:
من همیشه یک بار در روز و یک بار در شب به حضور پیامبر خدا می رسیدم. حضرت با من خلوت می کرد و من ملازم او بودم، صحابه حضرت رسول (ص) به یقین می دانند که پیامبر با هیچ کس جز من این گونه معاشرت نداشت. گاهی ایشان به منزل من می آمد، هرگاه به منزلش می رفتم زنانش را دور می کرد و پیش او جز من کسی نمی ماند، و هرگاه او برای خلوت کردن با من به منزلم می آمد، فاطمه و هیچ یک از پسرانم از نزد من بر نمی خاستند. هرگاه سؤال می کردم، پاسخ می داد و هرگاه ساکت می ماند و پرسشهایم پایان می گرفت، او آغاز می کرد. هیچ آیه ای از قرآن بر رسول اللّه نازل نشد مگر اینکه بر من خواند و بر من املا نمود تا آن را با خط خود نوشتم؛ تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام آنها را به من یاد داد و از خداوند خواست که (نعمت) فهم و حفظ آنها را به من عطا کند. پس از زمان دعای پیامبر، هیچ آیه ای را از کتاب خدا و هیچ علمی که املا کرده و نوشته بودم را از یاد نبردم. هیچ چیز از حلال و حرام که خداوند به او یاد داده بود و هیچ امر و نهی و هیچ کتاب نازل شده بر احدی قبل از او از طاعت یا معصیت، نبود مگر اینکه آن را به من یاد داد و حفظ کردم و حتی یک حرف را فراموش نکردم… .[8] ترغیب امامان به عرضه
با شناخت این زمینه و مسائلی دیگر چون وجود تقیه و نسخ، امامان خود بر عرضه حدیث تأکید ورزیدند و اصحابشان را به این نکته متوجه کردند که پیش از دریافت حدیث، مجرای آن را بررسی کنند. امام باقر (ع) این موضوع را مستند به قرآن می سازد و بررسی نقادانه و نظر عمیق و ژرف نگرانه در علم را از مصادیق آیه شریفه فلینظر الانسان إلی طعامه[9] می داند. امام در جواب «زید شحّام» که از معنی «طعام» پرسیده بود می فرماید:
عِلمه الّذی یأخذه عمّن یأخذه؛[10] علمی که از کسی فرا می گیرد.
همان گونه که انسان باید مواظب خوراکش باشد تا غذایی آلوده را در درون خود جای ندهد و جسم خویش را به خباثت نیالاید، باید روح خود را نیز نگهبانی کند، پاکی آن را حفظ نماید و به گفته های خبیثان آلوده نسازد.[1] . از این رو عرضه صحیفه حضرت فاطمه (س) که بین امام باقر (ع) و جابر بن عبداللّه انصاری پذیرفته و کلینی آن را گزارش کرده است مورد بررسی قرار نمی گیرد. بنگرید به: اصول کافی، ج1، ص527، ح3
[2] . بنگرید به: الکافی، ج4، ص554، ح5؛ ج6، ص52 و 53، ح3 و 6؛ ج7، ص55، ح11؛ ج8، ص192، ح224 و ص314، ح490
[3] . تنها در یک مورد، هشام بن الحکم در شبهای اقامت منی، پانصد گفته بر امام صادق (ع) عرضه کرده است. بنگرید به: الکافی، ج1، ص262، ح5 و نیز نک: ج1، ص100، ح3 و ص106، ح6 و ص132، ح7 و ص143، ح1 و ص187، ح10 و ج3، ص245، ح6؛ کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص293، ح248؛ معانی الأخبار، ص381، ح10
[4] . کنزالعمال، ج1، ص197، ح995 و 996
[5] . الکافی، ج1، ص62، ح1؛ الفقیه، ج4، ص364، ح5762؛ کنزالعمال، ج3، ص625، باب، «الکذب علیه».
[6] . الکافی، ج1، ص63، ح1
[7] . الاحتجاج، ج2، ص18
[8] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، صص626 ـ 628
[9] . سوره عبس، آیه 24
[10] . الکافی، دارالتعارف، ج1، ص103
@#@
این پاسداری همیشگی و نقد همواره کلام و حدیث و علم نه فقط در حوزه گفته های دیگران و دیگر اندیشان است، بلکه به همان شدّت در حوزه درونی شیعه نیز سفارش شده است. هرگاه مسئله به دین مربوط شود و مسئله سعادت و شقاوت ابدی به میان آید، تفاوتی بین دوست و دشمن نمی ماند.
امام باقر (ع) می فرماید:
من دان اللّه بغیر سماع عن صادق الزمه اللّه التیه إلی یوم القیامه؛[1] هرکس به دین الهی درآید بدون اینکه آن را از شخص صادقی بشنود، خداوند او را تا قیامت دچار حیرت وگمراهی کند.
این هشدار را در کنار احادیثی قرار دهید که شیعیان و علم دوستان را به سوی اهل بیت (ع) فرا می خواند و آنان را مصداقهای بارز هدایت و اهل ذکر و درهای علم و راسخان در آن می داند. امام صادق (ع) این هشدار را می دهد و سپس راه نجات را فرا راه می نهد.
إنّ العلماء ورثه الأنبیاء وذاک أنّ الأنبیاء لم یوّرثوا درهماً ولادیناراً وإنّها اُورثوا أحادیث من أحادیثهم فمن أخذ بشیءٍ منها فقد أخذ حظّاً وافراً فانظروا علمکم هذا عمّن تأخذون، فإنّ فینا أهل البیت فی کلّ خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین وانتحال المبطلین و تأویل الجاهلین؛[2] عالمان جانشینان پیامبرانند: پیامبران درهم و دینار به ارث نمی گذارند؛ از آنان تنها چند حدیث به ارث می ماند. هر که از آنها چیزی اندوخت، بهره ای فراوان برده است. به علمتان بنگرید که از چه کسی می گیرید، در میان ما اهل بیت همیشه عادلانی هستند که تحریف غالیان و بدعتهای باطل گرایان و تفسیرهای نادرست جاهلان را طرد می کند.
روش امامان در نقادی حدیث همان روش اعتدالی برگرفته از کلام الهی فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه[3] است؛ یعنی نفی خط افراط: «گوش به هیچ سخنی نسپرید»، و طرد خط تفریط: «هر چه گفتند بپذیرید.» تحذیرها و هشدارهای امامان (ع) به معنی سردر گریبان عزلت کردن نیست تا حدیث نگاران، هیچ گونه ارتباط علمی با دگراندیشان حوزه آن روز برقرار نسازند و در حصری خود ساخته، فراموش شوند.[4] بلکه آنان را در طلب حدیث روانه می ساختند و همواره از فتاوا و احکام قضایی و حقوقی معاصران پرسش می کردند و گفته ها و سنّتهای رایج را جویا می شدند. آنگاه می خواستند که حدیث و علم فراگرفته را بر ایشان عرضه کنند و صحّت و سقم آن را از ایشان بخواهند. کلینی نمونه ای را نقل می کند که ربط تنگاتنگی با عنوان مقاله دارد. او به طریقه اش از «محمد بن فلان واقفی» نقل می کند که امام کاظم (ع) از پسر عموی او ـ که فردی زاهد و عابد بوده است ـ می خواهد در طلب معرفت روان شود و به او می فرماید:
اذهب فتفقّه واطلب الحدیث، قال: عمّن؟ قال: عن فقهاء أهل المدینه ثم أعرض علی الحدیث.[5] برو فقه بیاموز و حدیث بطلب. پرسید: از چه کسی؟ فرمود: از فقیهان مدینه، سپس آن حدیث را بر من عرضه کن.
این برخورد فکری، نشان دهنده این است که امامان (ع) افزون بر انتقال امانتدارانه سنّت نبوی و فرهنگ دینی، در گرداب جریانهای گونه گون زمانه، استوار می ایستادند این ویژگی در معارضه با اندیشه های خودی به صورتی دیگر جلوه می کند: امامان با برخوردها و گفته های خود به شیعیان آموختند که در برخورد نقادانه با حدیث، آنچه به دیده عقل مسلماً باطل است به دور ریزند و آنچه احتمال صدق و کذب دارد نپذیرند تا به پیشگاه ایشان عرضه شود. از این رو شاهد اعتراض امام باقر (ع) به «حجّاج بن صباح خیبری» هستیم که از نپذیرفتن احادیثش از سوی شیعیان به امام شکایت برد و حضرت به او می فرمود:
أترید أن تکون إماماً یقتدی بک؟ من ردّ القول إلینا فقد سلم؛[6] آیا می خواهی امام باشی تا به تو اقتدا کنند؟ هر کس گفته را به ما عرضه کند سلامت می ماند.
از بارزترین نمونه هایی که می توان به عنوان ترغیب به عرضه ارائه داد، دیدگاههای آن روزگار نسبت به پیامبران پیشین است. امامان از این دیدگاهها که گاه از داستانهای اسرائیلی سرچشمه گرفته و گاه به دست مفسّران ساخته شده بود، جویا می گشتند و به ردّ و ابطال اندیشه های باطل و گاه کفرآمیز آنها می پرداختند.
علاّمه مجلسی نمونه هایی از آن را در بحارالانوار (کتاب النبوّه) آورده است.[7] از این میان داستان مشهور «داوود (ع) و اوریا» ست که امام رضا (ع) آن را از «علی بن محمد الجهم» می پرسد و پس از نقل آن، کلمه استرجاع بر زبان می آورد و نسبتهای ناروا به حضرت داوود را ردّ می کند.[8] واقعه مشهور دیگر، داستان حضرت یوسف است که در چند جا تفسیرهای نادرستی از آیات قرآن انجام گرفته و امامان (ع) آن را ردّ کرده اند. راویان گاه، این ردّ و انکارها را بر «امامان بعدی» نیز عرضه کرده اند.[9] به جهت فراوانی این اخبار که «اسرائیلیات» نام دارد، امامان قاعده ای کلی به دست محدثان تاریخ نگار دادند. جالب توجه است که این قاعده خود در ضمن عرضه حدیث مشهور حَدِّثْ عن بنی اسراییل ولاحرج به دست آمده است. عرضه کننده حدیث «عبدالاعلی بن أعین» است. او به امام صادق (ع) عرض می کند:
فدایت شوم، حدیثی که مردم از رسول خدا (ص) نقل می کنند که فرمود: از بنی اسراییل حدیث بگویید؛ اشکالی نیست. امام صادق (ع) فرمود: آری. گفتم: پس هر چه مربوط به بنی اسراییل شنیدیم نقل کنیم و اشکالی ندارد؟ امام گفت: مگر نشنیده ای که در دروغگویی مرد همین بس که هر چه شنید، نقل کند؟! گفتم: پس اسرائیلیات می شود؟ فرمود: آنچه در قرآن مربوط به بنی اسرائیل است بگو که در این امت هم واقع می شود و مشکلی نیست.[10] اکنون جهت اثبات این نکته که عرضه حدیث جریانی همیشگی و همزاد با نقل حدیث بوده است، نمونه هایی را از کتابهای کهن حدیث گزارش می کنیم؛ نمونه هایی که هر یک نقطه هایی کوچک اند و اتصال آنها، تصویری نیمه روشن از این جریان بزرگ را نشان می دهد؛ جریانی که بر اساس نیازها، ضرورتها و محدودیتها، شدّت و ضعف پیدا کرده است و انگیزه های مختلف، به آن سمت و سویی متعدّد بخشیده است.
1 ـ عرضه حدیث در زمان امام علی (ع)
از نخستین کسانی که عرضه حدیث را آغاز کرده اند، «ابوالطفیل عامر بن واثله» است. او که اصحاب حضرت رسول (ص) و از یاران حضرت علی (ع) است، حدیثهایی مربوط به رجعت از صحابه بزرگ حضرت رسول چون سلمان و ابوذر و مقداد و اُبی بن کعب می شنود و از آنجا که معانی آنها سنگین و مشکل بوده است، آنها را بر حضرت امیر (ع) عرضه می کند. حضرت آنها را تصدیق و برای او تفسیر و تبیین می کند.[11] فرد دیگر، سلیم بن قیس الهلالی است. او در کتابش می گوید:
احادیثی را از سلمان و ابوذر و مقداد و حضرت علی (ع) می شنیدم و آنها را بر بقیه این بزرگان عرضه می نمودم.[12] نمونه ای از این احادیث را کلینی در کافی گزارش کرده است.[13] در این بخش می توان به همان حدیث که در مقدمه مقاله آمد اشاره نمود، زیرا آن خود نمونه ای از عرضه کلی حدیث است.
2 ـ عرضه در زمان امام حسن (ع)
همانگونه که گفته آمد، عرضه حدیث، تابعی از فراوانی حدیث و درگیری ذهنی راویان با آن بوده است. هرگاه نقل حدیث کم می شده و یا جریان مسلّط فکری و سیاسی، از آزاد اندیشی و نقد و چون و چرا در آنچه به نام حدیث بر جامعه القاء می شده است، جلوگیری می نموده است، عرضه حدیث نیز رو به نقصان می رفته است. در دوران امامت امام حسن (ع) ، خانه علم را دربستند و زبانهای «وهب بن منبّه» و «ابوالدرداء» و «ابوهریره» را گشودند و با مسلّط کردن کسی چون «مروان» بدزبان، مدینه را در مقابل شام، ساکت نمودند. از این رو تعداد احادیثی که راویان از امام حسن مجتبی (ع) نقل کرده اند بسیار اندک است و به جز خطبه هایی در زمان خلافت و احادیثی در زمان خلافت پدر بزرگوارش بیشتر احادیث امام حسن تنها از طریق امامان بعدی شیعه نقل شده است. با این همه در میان این احادیث اندک می توانیم نشانه هایی از جریان عرضه حدیث بیابیم.
یک: «ابن سعد» در طبقات با سندش از«عمروبن الأصم» نقل می کند که در خانه «عمرو بن حریث» بر امام حسن مجتبی (ع) وارد می گردد و می گوید:
إن ناساً یزعمون أن علیّاً یرجع قبل یوم القیامه، فضحک وقال: سبحان اللّه، لو علمنا ذلک مازوّجنا نساءه ولاساهمنا میراثه.[14] گرچه این حدیث با احادیث بسیار دیگر که رجعت را برای امامان اثبات می نماید در تعارض است ـ و به همین جهت آن را ترجمه نمی کنیم ـ، امّا گویای آن است که راوی به جهت خلجان ذهنی و عدم توانایی تحمل مفهوم سنگین حدیث، راهی جز عرضه بر پیشگاه امام حسن مجتبی (ع) ندارد و این همان انگیزه عرضه احادیث رجعت از سوی «ابوالطفیل» است که در بخش گذشته بدان اشاره شد. گرچه در آنجا به جهت تحمّل راوی، امام آنها را تأیید می کند.
دو: گاه احادیث صحابه پیامبر بر امام حسن عرضه شده است که تراجم نویسانی چون «ابن عساکر» آن را گزارش کرده اند. او در شرح حال امام مجتبی (ع) به طریقه اش از «محمد بن یزید المبرّد» می آورد:
به امام حسن (ع) عرض شد: ابوذر می گوید: فقر را از غنی و ناخوشی را از تندرستی بیشتر دوست دارم. حضرت فرمود: خداوند ابوذر را رحمت کند، امّا من می گویم: هر کس بر خیر و صلاحی که خداوند برایش مقدّر کرده، توکل کند، آرزوی حالتی دیگر را در دل نمی پرورد؛ و این معنای درست خشنودی به قضای الهی است.[15][1] . بحارالانوار، ج2، ص93، ح24. بنگرید به: مرآه العقول، ج4، ص221
[2] . الکافی، ج1، ص32، ح2. بنگرید به: معجم السفر، ص463، ح1585
[3] . بنگرید به پرسش و پاسخ محمد بن مسلم و هشام بن سالم در مورد احادیث عامه از امام صادق ـ ع ـ (الاختصاص، ص308) .
[4] . بنگرید به: الکافی: ج7، ص26، ح1، و ص130، ح1، ص429، ح13؛ ج4، ص146، ح5 و ص267، ح3؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص298، ح38 و ج7، ص415، ح32
[5] . الکافی، ج1، ص353، ح8
[6] . مختصر بصائر الدرجات، ص92
[7] . بحارالانوار، ج12، ص301، ح97؛ ج14، ص26، ح5 و 6
[8] . همان، ج14، ص23، ح2
[9] . الکافی، ج2، ص341، ص17
[10] . بحارالانوار، ج2، ص159، ح5 و ج28، ص9، ح14
[11] . در این گزارش خواندنی، امام صادق (ع) مدتی طولانی به محدثی که ایشان را نمی شناسد گوش می سپارد تا حدیثهای دروغینی را که بر حضرتش بسته شده بداند. (رجال الکشی، ج2، ص692 ـ 700؛ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص562) .
[12] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص558
[13] . الکافی، ج1، ص592، ح4
[14] . طبقات ابن سعد: ج3، ص26، به نقل مسند امام مجتبی (ع) ، ص535، ح36
[15] . ترجمه الإمام الحسن، ص158، به نقل از مسند امام مجتبی (ع) ، ص561، ح18 و بنگرید به: شرح ابن ابی الحدید، ج3، ص156
@#@
3 ـ عرضه حدیث بر امام حسین (ع)
خصوصیتهای این برهه با دوره امام حسن (ع) شباهتهای بسیاری دارد. امام حسین (ع) نیز زیر نظر بوده است و امویان، مردم را از تماس با ایشان باز می داشتند. از این رو به جز یکی دوگزارش از عرضه حدیث بر ایشان، به ما نرسیده است.
یک: حدیث سلیم از حضرت علی (ع) که جهت ترسیم فضای حدیث و تحدیث، آن را آوردیم، بر امام حسن و امام حسین (ع) عرضه شده است. سلیم خود به مدینه می آید و حدیث را برای آنان باز می گوید: آن دو می فرمایند:
صدقت، حدّثک أبونا علی بهذا الحدیث ونحن جلوس وقد حفظنا ذلک عن رسول اللّه (ص) ؛ [1] راست می گویی، پدرمان حدیث را این گونه برای تو گفت و ما نیز نشسته بودیم. ما این حدیث را از رسول خدا به یاد داشتیم (همان گونه که پدرمان برای تو گفت، بی هیچ فزونی و کاستی) .
دو: واقعه ای که می توان به عنوان نمونه ای برای حیات جریان عرضه در زمان امامت امام حسین (ع) بدان استشهاد کرد، عرضه گفته مشهور آن زمان در چگونگی پیدایش اذان است. گرچه این عرضه را «حاکم نیشابوری» از زمان امام حسن (ع) گزارش کرده است.[2] ولی در کتابهای روایی شیعه همچون جعفریات و دعائم الاسلام، آن را به امام حسین (ع) منسوب می دارند. ما در اینجا نقل صاحب دعائم را می آوریم:
از امام حسین (ع) درباره گفته مردم که اذان چنین پدید آمد که عبداللّه بن زید خوابی دید و آن را برای پیامبر باز گفت و حضرت بدان امر کرد، سوال شد. امام حسین (ع) فرمود: بر پیامبرتان وحی نازل می شود و شما خیال می کنید که او اذان را از عبداللّه بن زید می گیرد؟! در حالی که اذان چهره دین شماست. امام حسین (ع) خشمناک شد و سپس ماجرای معراج پیامبر و آموزش اذان در آن فضای را ملکوتی توضیح داد.[3] این داستان بر امام صادق (ع) نیز عرضه شده است و ایشان نیز به همین صورت پاسخ گفته اند.[4] 4 ـ عرضه حدیث در زمان امام سجّاد (ع)
در پی فترت نقل حدیث از حسنین (ع) ، امام سجّاد (ع) به تشکیل حوزه ای پنهانی از شیعیان مخلص دست زد. «ابوحمزه ثمالی» یکی از بزرگان این حوزه محدود است که علاوه بر نقل بسیار از امام زین العابدین (ع) ، به عرضه حدیث نیز پرداخته است. همو می گوید:
به صحیفه ای برخوردم که در آن گفتاری از امام سجّاد (ع) مربوط به زهد بود. آن را نوشتم، به حضور امام بردم و همه آن را بر او عرضه کردم. امام آن را شناخت و بر درستی آن و هر چه در آن بود مهر تأیید زد.
ابوحمزه سپس متن صحیفه را نقل می کند.[5] مجموعه احادیث نقل شده از سلیم بن قیس نیز توسط «ابان بن ابی عیاش» ـ ناقل مجموعه ـ بر امام زین العابدین (ع) عرضه شده است. ابان بن ابی عیاش درمخفیگاه سلیم بن قیس با او آشنا می شود و مجموعه احادیثش را اخذ می کند، پس از آن، به بصره می رود و آنها را بر «حسن بصری» عرضه می کند و سپس به حضور امام سجّاد می شتابد و در مجلس سه روزه که «ابوالطفیل» و «عمربن ابی سلمه» نیز حضور داشته اند، آن را می خواند و هر سه نفر آن را تأیید می کنند. در پایان مجلس، امام سجّاد (ع) می فرماید:
صدق سلیم، رحمه اللّه، هذا حدیثنا کلّه، نعرفه.[6] این عرضه را «کشی» نیز از «عمربن اُذینه» گزارش کرده است، گرچه تفصیلات و اطمینان کمتری دارد.[7] 5 ـ عرضه حدیث در زمان امام باقر (ع)
در اواخر دوره امامت امام باقر (ع) ، حکومت امویان رو به ضعف گذارد و فرصتی برای نحله های دینی پدید آمد. شیعیان نیز از این فضای نیمه آزاد سود جستند و نقل حدیث در خانه امام باقر (ع) رونق گرفت. امّا این رونق، زمینه را برای دنیاپرستان و ریاست طلبانی چون «مغیره بن سعید» نیز آماده کرد. او که از پایه گذاران خطّ غلوّ است به همراه دیگر غالیان، منافقانه در صف اصحاب امام باقر (ع) نفوذ کردند[8] و به جعل حدیث و دروغ بستن دست یازیدند. از این رو راویان اندیشمند شیعه به عرضه های متعددی بر امام باقر (ع) رو آوردند؛ گرچه همه آنها تنها حاصل این انگیزه نبوده است و به سبب به صحنه آمدن امام و رفع اختناق و فشار، نقد و بررسی اندیشه های دیگر را نیز در این عرضه ها، می جستند. اینک نمونه ها:
یک: شیخ طوسی در فهرست، «عبد بن محمد بن قیس بجلی» را صاحب کتاب دانسته است. عبید از قول پدرش نقل می کند که او کتاب را بر امام باقر (ع) فرضه کرده است و امام فرمود:
هذا قول امیرالمؤمنین، إنّه کان یقول إذا صلّی…
و سپس بقیه کتاب را نقل کرده است.[9] به احتمال فراوان این کتاب، همان کتاب قضایا و سنن ابورافع است. «ابو رافع» خازن بیت المال کوفه در زمان خلافت حضرت علی (ع) بوده است.
دو: عبداللّه بن عطا: قلت لأبی جعفر (ع) : إنّ الناس یقولون: إنّ علی بن أبیطالب ـ صلوات اللّه علیه ـ قال: إنّ أفضل الإحرام أن تحرم من دویره أهلک. فانکر ذلک أبو جعفر (ع) فقال: إنّ رسول اللّه (ص) کان من أهل المدینه ووقته من ذی الحلیفه و إنّما کان بینهما ستّه أمیال ولو کان فضلاً لأحرم رسول اللّه (ص) من المدینه ولکنّ علیّاً ـ صلوات اللّه علیه ـ کان یقول: تمتّعوا من ثیابکم إلی وقتکم؛[10] عبداللّه بن عطا می گوید: به امام باقر (ع) عرض کردم: مردم از حضرت علی (ع) نقل می کنند که فرموده است: بهترین احرام آن است که در همان محل سکونت محرم شوی. امام باقر (ع) انکار کرد و استدلال کرد که حضرت رسول اللّه (ص) ساکن مدینه بود و میقات او «ذوالحلیفه» بود، و بین این دو شش میل فاصله است و اگر این، فضیلت بود حضرت می بایست از مدینه محرم می گشت. برخلاف این گفته، علی (ع) می فرمود: تا میقات، از لباس خود بهره جویید.
سه: «محمد بن مروان» از راویانی است که شاهد عرضه حدیث بر امام باقر (ع) بوده است و آن را چنین گزارش می کند:
قال رجل: جعلت فداک، إنّهم یروون أن أمیرالمؤمنین (ع) قال بالکوفه علی المنبر: لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم، لطوّل اللّه ذلک الیوم حتی یبعث اللّه رجلاً منّی یملأها قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً، قال أبو جعفر (ع) : نعم؛ [11] شخصی به امام باقر (ع) عرض کرد: فدایت شوم! از امیرمؤمنان روایت می کنند که او در کوفه بر منبر فرمود: اگر حتی یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد، خداوند آن را چنان طولانی می کند تا مردی را از خاندانم برانگیزد که جهان را پر از عدل و داد کند، آن گونه که از ظلم و ستم پرگشته است. حضرت باقر (ع) آن را تصدیق کرد.
چهار: کلینی در کافی[12] از عرضه ای گزارش می دهد که حاکی از بی اعتنایی راویان و شیعیان به اسم و شهرت راوی است: کوفیان به حجّ می روند و «زراره» دستوری به آنها می دهد. آنها به مدینه می روند و دستور زراره را که ظاهراً مستند به حدیث بوده، بر امام باقر (ع) عرضه می کنند و عظمت و استادی زراره مانع از عرضه نمی شود. راوی این عرضه، برادر زراره است. از آنجا که فهم و حلّ روایت احتیاج به فقه الحجّ دارد توضیح آن را در کتابهای فقهی بنگرید.
پنج: از عرضه گزارشهای تاریخی بر امام باقر (ع) نیز نمونه ای در دست است: «بکیر بن عبیداللّه» از «ابو عثمان البجلی» ـ که چهل سال مؤذن بوده است ـ می شنود که می گوید:
شنیدم که علی (ع) در روز جنگ جمل این آیه را می خواند: وان نکثوا أیمانهم من بعد عهدهم وطعنوا فی دینکم فقاتلوا ائمه الکفر انهم لاایمان لهم لعلّهم ینتهون. سپس به هنگام قرائت، قسم یاد کرد که با گروه مورد اشاره این آیه تا آن روز جنگی رخ نداده است. بکیر می گوید: این گفته را از امام باقر (ع) پرسیدم: فرمود: شیخ (ابوعثمان البجلی) راست می گوید؛ علی (ع) این گونه گفت، همین گونه بود.[13] عرضه حدیث بر امام باقر (ع) نمونه های دیگری هم دارد که در بخش «انگیزه های عرضه» بدانها اشاره می شود.
6 ـ عرضه حدیث بر امام صادق (ع)
عرضه مجموعه های متعدد روایی و احادیث متفاوت فراوان بر امام صادق (ع) نشانگر تشدید این جریان در عصر امام جعفر صادق (ع) است. با نگاهی به کشمکشهای سیاسی و فرقه ای این دوره حسّاس تاریخی می توان راز تعمیق و تشدید عرضه را در این دوره یافت؛ دوره ای که هویت تشیع، تثبیت شد و شیعه جعفری از شیعه زیدی، بتری و فرقه های مختلف دیگر تمایز یافت. اصحاب و راویان تربیت یافته در این مکتب به عنوان شاخصهایی برای محک زدن درستی هر آنچه به شیعه و امامان او نسبت داده می شد، مطرح شدند و آنان نیز با عرضه مجموعه های حدیثی نوشته و یا نقل شده، خود، امنیت میراث شیعی را تضمین کردند.[14] این عرضه موجب گشت، ساده اندیشی از دایره حدیث شیعه رخت بربندد و دست جاعلان کوته اندیش ـ که کم نبودند ـ از دامان حدیث کوتاه گردد. تنها احساس هولناک ردّ امام نسبت به حدیثی کافی بود که بسیاری از منافقان داخل شده در صفوف شیعه را از کرسی نقل حدیث، پائین کشد و آنان را از حریم پاک آن دور سازد، گرچه بکلی کنار نرفتند.
از مهمترین جریانات نادرست این دوره، خط غلوّ است. غالیان که در پی کسب ریاست، جلوتر از دیگران می دویدند و امامان معصوم را برتر از جایگاه حقیقی خود می نشاندند و سپس خود را جانشین ایشان می خواندند، مورد بیشترین هجوم امام صادق (ع) و یاران راست اندیش ایشان قرار گرفتند؛به گونه ای که نمونه های متعددی از آن را در کتابهای اصلی رجال و بخصوص رجال کشی در احوال غالیانی چون «ابوالخطاب» و «یونس بن ظبیان» می یابیم.[15][1] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص628
[2] . المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص187، ح4798.
[3] . دعائم الاسلام، ج1، ص142؛ الجعفریات، ص5، ح42
[4] . تفسیر عیاشی، ج1، ص157، ح530. شاهد دیگر بر عرضه در زمان امام حسین (ع) ماجرایی است که سلیم بن قیس نقل می کند (ر.ک: کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص834 ـ 841) . افزون بر این چند گزارش از عرضه حدیث در زمان امام حسین (ع) به عرضه دیگری دست نیافتیم، امید که در جستجوهای بعدی، نمونه های بیشتری بدست آوریم. تنها گزارشی که می توان آن را نشانه ای دیگر بر جریان عرضه حدیث در زمان امام حسین (ع) دانست، عرضه حدیث ایشان توسط عکرمه بر ابن عباس است که در بخش پایانی مقاله (شماره آینده) خواهد آمد. شیخ مفید از عرضه حدیث بر امام حسین (ع) در خواب، گزارش داده است. (نک: الامالی، مفید، ص340، ح6) .
[5] . الکافی، ج8، ص15، ح2
[6] . کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص559
[7] . رجال الکشی، ص104، شماره 167
[8] . رجال الکشی، شماره 402
[9] . الفهرست، شیخ طوسی، ص176، شماره 470
[10] . معانی الاخبار، ص382، ح12
[11] . کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص46، ح30
[12] . الکافی، ج4، ص294، ح18
[13] . بحارالانوار، ج32، ص203، ح156. برای موارد دیگر از عرضه حدیث بر امام باقر (ع) بنگرید به: 1 ـ رجال النجاشی،ص4،شماره یک، روایت معروف ابن خرّبوذ، 2 ـ تهذیب الاحکام، ج6، ص363،ح161؛ الفقیه، ج3، ص159، ح3583، روایت سدیر صیرفی، کنزالعمال، ج4، ص43، ح9419، 3 ـ تهذیب الاحکام، ج7، ص438، ح14، روایت معمربن خیثم، 4 ـ اخبار الحسن بن علی، طبرانی، ص124 ـ 184
[14] . در بخش عرضه حدیث بر علماء از همین مقاله نمونه هایی ارائه خواهیم داد.
[15] . رجال الکشی، شماره های 673، 674،1033
@#@
در این راستا امام صادق (ع) از اصحاب خود، اندیشه ها و گفته های سرکردگان خطّ غلوّ را جویا می شود و به ردّ و انکار شدید آنان می پردازد. برای نمونه، امام از «عنبسه بن مصعب» می خواهد که شنیده هایش از «ابوالخطاب» را بازگوید و آنگاه که او گفته ها را به پایان می برد، امام با قسم جلاله به ردّ آنها می پردازد.[1] در نمونه ای دیگر، «حمادی» حدیثی مرفوعه را نقل می کند که حکایت از عرضه ای دیگر دارد. راوی، گفته ها و حدیثهای غالیان را که به امام منتسب ساخته اند، باور نکرده و آنها را به امام عرضه می کند.
روی عنکم أنّ الخمر والمیسر والأنصاب والأزلام رجال؟ فقال: ما کان اللّه عزّوجلّ لیخاطب خلقه بما لایعلمون؛[2] از شما روایت شده است که شراب و قمار (و تمام گناهان بزرگ) مثالها و تمثالهایی از افراد هستند. امام فرمود: خداوند به گونه ای که مردم نفهمند، سخن نمی گوید.
اینگونه معنی و تأویل کردن احکام و آیات، بیشتر با اغراضی شیطانی انجام گرفته است و به تعبیر قرآنی مصداق یرید الانسان لیفجر أمامه[3] بوده است تا هم خود از شهوت حیوانی بهره ببرند و هم خیل پیروان دنیا پرست را به دور خود انبوه کنند.
عرضه حدیثی دیگری نشان می دهد که این تأویل در احادیث امام باقر (ع) هم صورت گرفته است:
فضیل بن عثمان: سئل أبوعبداللّه (ع) فقیل له: إن هؤلاء الأخابث یروون عن أبیک یقولون: إنّ أباک (ع) قال: إذا عرفت فاعمل ماشئت، فهم یستحلّون بعد ذلک کلّ محرّم، قال: مالهم لعنهم اللّه؟! إنّما قال أبی (ع) : إذا عرفت الحقّ فاعمل ما شئت من خیر یقبل منک؛[4] فضیل بن عثمان می گوید: از حضرت صادق (ع) سؤال شد که: این خبیثها از پدرت روایت می کنند که ایشان فرمود: «چون معرفت پیدا کردی هر کار خواهی بکن»، و بر این اساس هر حرامی را حلال می شمرند. امام صادق (ع) فرمود: چطور؟! خداوند ایشان را لعنت کند! منظور پدرم این بود که پس از شناخت حق، هر کار خیری خواستی انجام ده که از تو قبول می شود.
گزارش این واقعه که خود یک عرضه حدیثی است، در بخش «انگیزه های عرضه» خواهد آمد.
غلو و افراط غالیان در علم امام نیز، زمینه را برای تردید راویان شیعه در احادیث مربوط به این موضوع، فراهم آورد و آنان را ناگزیر از عرضه هرگونه حدیثی مربوط به علم امام نمود.
«کشی» تعدادی از این احادیث را گزارش کرده است.[5] نمونه هایی دیگر نیز در بحارالانوار یافت می شود که به یک مورد اشاره می کنیم:
أبو ربیع شامی می گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم که حدیثی از «عمرو به حمق» به من رسیده است حضرت فرمود: آن را عرضه کن.
(گفتم:) عمرو می گوید که بر حضرت امیرمؤمنان وارد شد، حضرت زردی چهره او را دید و علّت آن را جویا شد؛ عمرو بیماری خود را می گوید. حضرت علی (ع) می گوید: ما از شادی شما، شاد و از اندوهتان، اندوهناک و از ناخوشیتان، ناخوش می شویم و برایتان دعا می کنیم و به دعای شما آمین می گوییم. عمرو می گوید: آنچه گفتید فهمیدم ولی چگونه به دعای ما (نشنیده و ندیده) آمین می گویید؟
حضرت علی (ع) فرمود: حاضر و غایب بر ما یکسان است.
امام صادق (ع) پس از شنیدن حدیث فرمود: عمرو راست می گوید.[6] عرضه احادیث فقهی بر امام صادق (ع)
با فرصتی که در اثر درگیریها سیاسی امویان و عباسیان پیش آمد، امام باقر و امام صادق (ع) توانستند، افزون بر عقاید، فقه شیعه را نیز رشد داده و آن را دقیقتر و صحیحتر سازند.
پیدایش این مجموعه مرکب از فقه و فقیه و امام، و استاد و شاگردان و کتاب، شاخصی برای نقد و ارزیابی شنیده ها و فتاوی و آرای متفاوت ـ که بیشتر رنگ حدیث داشت ـ به دست داد و حدیث نگاران فقیه و خردورز، چون «زراره» و «محمد بن مسلم» و «ابان بن تغلب» از آن برای قبول و یا رد حدیث سود می بردند. آنان افزون بر حفظ تعداد فراوانی از احادیث، توانسته بودند در پرتو تعالیم دو امام، قواعدی برای فهم کتاب و سنت و محک زدن اخبار و روایات بیابند. از این رو راویان بزرگی همچون «عمر بن اذینه» با عرضه نوشته ها و دانسته های خود به «زراره» اکتفا می کنند و حتی کسی چون «سلمه بن محرز» حدیثی که خود شنیده بر او عرضه می کند[7] که در بحثهای بعدی مقاله به آنها اشاره می شود.[8] اما بسیاری از راویان به عرضه مستقیم بر امام، علاقه داشتند، علاقه ای که گاه به حدّ و سواس می رسید و ما نمونه هایی از آن را در بخش «انگیزه های عرضه» خواهیم آورد.
اینک احادیث منفرد:
یک: عامر بن عمیره: قلت لأبی عبداللّه (ع) : بلغنی عنک أنّک قلت: لو أنّ رجلاً مات ولم یحجّ حجّه الاسلام فحجّ عنه بعض أهله أجزأ ذلک عنه. فقال: نعم…؛[9] عامر بن عمیره می گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: به من چنین رسیده است که فرموده اید اگر مردی مُرد و حجّ نگزارد و فردی از خانواده اش از جانب او حجّ گزارد، کفایت می کند. حضرت فرمود: آری.
امام سپس در ادامه به حدیث حضرت رسول (ص) استشهاد می کند.
دو: زراره: قلت لأبی عبداللّه (ع) : ما یروی الناس إن الصلاه فی جماعه أفضل من صلاه الرجل و حده بخمس و عشرین صلاه. فقال: صدقوا؛[10] زراره می گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: حدیثی که مردم درباره برتری نماز جماعت نقل می کنند و ارزش آن را بیست و پنج برابر نماز فرادا می دانند، چگونه است؟ فرمود: راست می گویند.
سه: عرضه حدیث دیگری که مرتبط با این بخش است، احادیث کامل بودن ماه مبارک رمضان است که مورد انکار بیشتر محدثان و فقیهان شیعی است. از این روی بعضی چون کلینی، تنها به یکی دو حدیث و آن هم در باب نوادر اشاره می کنند،[11] و کسانی چون شیخ در تهذیب، آنها را به همراه معارضها و با بیانی برای حلّ و فهم معنایشان عرضه کرده اند.[12] تنها شیخ صدوق روایتها را قبول کرده است. در هر دو کتاب شیخ صدوق و طوسی، گزارشی از عرضه این احادیث بر امام صادق (ع) آمده است.[13] چهار: علی بن مغیره می گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: فدایت گردم! آیا از لاشه حلال گوشت مرده چیزی قابل استفاده است؟ فرمود: نه؛ گفتم: به ما چنین رسیده است که رسول الله (ص) به گوسفندی مرده گذشت و گفت: چه می شد اگر صاحبان این گوسفند که از گوشت آن سود نبردند، از پوستش بهره می بردند؟
امام صادق (ع) فرمود: آن گوسفند از آنِ سوده دختر زمعه و همسر حضرت رسول (ص) بود و بسیار لاغر به گونه ای که گوشتی برای استفاده نداشت، از این رو رهایش کردند تا مرد. حضرت رسول (ص) فرمود: حال اگر نمی توانستند از گوشتش استفاده کنند حداقل او را ذبح می کردند و از پوستش سود می بردند.[14] افزون بر احادیث فقهی، احادیثی با مضمونهای مختلف بر امام صادق (ع) عرضه شده است که به بعضی در قسمت «ترغیب امامان به عرضه» اشاره کردیم و برخی نیز در بخش «انگیزه های عرضه» می آید. در اینجا نمونه های متفاوتی را ذکر می کنیم.
یک: قال رجل لأبی عبداللّه (ع) : حدیث یروی ان رجلا قال لأمیر المؤمنین (ع) : إنّی أحبّک. فقال له: أعدّ للفقر جلبابا. فقال: لیس هکذا قال. إنّها قال له: أعددت للفقر جلباباً، یعنی یوم القیامه؛[15] مردی به امام صادق (ع) عرض کرد: روایت می شود که فردی به امیرالمؤمنان گفت: من تو را دوست می دارم. حضرت فرمود: پوششی در مقابل فقر آماده کن.
امام صادق فرمود: این گونه نگفت؛ حضرت امیر این گونه فرمود: پوششی برای فقر و نیازت آماده ساخته ای؛ یعنی در روز قیامت.
دو: عبدالأعلی مولی آل سام: قلت لأبی عبداللّه: إنّا نروی عندنا عن رسول اللّه (ص) أنّه قال: إنّ اللّه تبارک و تعالی یبغض البیت اللحّم. فقال: کذبوا، إنّما قال رسول اللّه: البیت الذی یغتابون فیه الناس ویأکلون لحومهم وقد کان ابی لحماً ولقد مات یوم مات و فی کفّ امّ ولده ثلاثون درهما للّحم؛[16] عبدالاعلی می گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: روایتی نزد ماست که رسول اللّه فرمود: خداوند تبارک و تعالی از اهل خانه ای که در آن گوشت می خورند، ناخرسند است.
حضرت فرمود: دروغ می گویند: رسول خدا فرمود: اهل خانه ای که در آن غیبت مردم را می کنند و گوشت مردم را می خورند، (نه خانه ای که گوشت مصرف می شود) . همانا پدرم به گوشت علاقه داشت و در روز فوتش، سی درهم در دست کنیز امّ ولدش برای خرید گوشت بود.
سه: از عرضه این حدیث گزارش دیگری در دست است:
مسمع ابو سیار می گوید: مردی به امام صادق (ع) عرض کرد: پیشینیان ما روایت می کنند که خداوند از اهل خانه ای که گوشت در آن مصرف می شود ناخرسند است. امام فرمود: راست می گویند، ولی معنایی که از آن دریافته اند، درست نیست. خداوند از اهل خانه ای که گوشت مردم در آن خورده می شود، ناخرسند است.
گزارش دوم نشان می دهد که در معنای حدیث تحریف رخ داده و از این رو امام اصل حدیث را تأیید می کند، ولی معنای فهمیده شده از آن را انکار می نماید. شبیه این رد و انکار را در عرضه حدیث بر امام رضا (ع) خواهیم آورد.
چهار؛ عبداللّه بن سنان، عن ذریح المحاربی: قلت: لأبی عبدالله (ع) : إنّ الله أمرنی فی کتابه بأمر فأحبُّ أن أعمله، قال: وما ذاک؟ قلت: قول الله ـ عزّوجلّ ـ: «ثمّ لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم» قال (ع) : «لیقضوا تفثهم»: لقاء الإمام؛ و«لیوفوا نذورهم»: تلک المناسک.[1] . همان، شماره 515
[2] . همان، شماره 513
[3] . سوره قیامت، آیه 5
[4] . معانی الاخبار، ص181، ح1
[5] . نمونه هایی از آن را در پاورقی های 40 ـ 42 نشان داده ایم.
[6] . بحارالانوار، ج26، ص140، ح12
[7] . عرضه بر اصحاب خاص امام نمونه های دیگر نیز دارد، از جمله برهشام بن الحکم. (بنگرید به: بحارالانوار، ج10، ص296، ح5) .
[8] . الکافی، ج4، ص277، ح13
[9] . الکافی، ج4، ص275، ح13؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص404، ح53
[10] . الکافی، ج3، ص371، ح1
[11] . الکافی، ج4، ص78
[12] . تهذیب الاحکام، ج4، ص167 ـ 176
[13] . الفقیه، ج2، ص170، ح2042؛ تهذیب الاحکام، ج4، ص167، ح49
[14] . الکافی، ج3، ص398، ح6
[15] . بحارالانوار، ج72، ص40، ح37
[16] . الکافی، ج6، ص308، ح5
@#@
قال عبداللّه بن سنان: فأتیت أبا عبدالله (ع) فقلت: جعلت فداک قول اللّه ـ عزّوجلّ ـ: «ثمّ لیقضوا تفثهم ولیوفوا نذورهم»، قال: أخذ الشارب وقصُّ الأظفار وما أشبه ذلک. قلت: جعلت فداک إنّ ذریح المحاربی حدّثنی عنک بأنّک قلت له: «لیقضوا تفثهم» لقاء الإمام و «لیوفوا نذورهم» تلک المناسک؛ فقال: صدق ذریح وصداقت، إنّ للقرآن ظاهراً وباطناً ومن یحتمل مایحتمل ذریح؟[1] عبداللّه بن سنان از ذریح محاربی می شنود که او به امام صادق (ع) عرض کرد: خداوند در کتابش مرا بدر کاری امر کرده است که دوست دارم آن را انجام دهم.
حضرت درباره آن می پرسد و ذریح می گوید: این گفته خداوند: «سپس آلودگیهای خود را بزدایند و به نذر خود وفا کنند»؛
حضرت فرمود: زدودن آلودگی، «دیدار امام» است و وفای به نذر، «مراسم حجّ» است.
عبداللّه بن سنان می گوید: به خدمت امام صادق (ع) رسیدم و از مفهوم آیه پرسیدم. حضرت گفت: گرفتن موی پشت لب، چیدن ناخن و مانند اینها. گفتم: فدایت شوم ذریح محاربی از شما این گونه نقل کرده است که منظور از «زدودن آلودگی»، دیدار امام، و «وفای به نذر»، مراسم حج است.
حضرت فرمود: ذریح راست می گوید و تو هم راست می گویی؛ قرآن ظاهری دارد و باطنی و چه کس می تواند آنچه را که ذریح تحمل می کند، تحمل کند؟
عرضه های حدیثی بر امام صادق (ع) بیش از این تعداد است و منحصر در کتابهای حدیث نیست. کتابهای رجال نیزگاه از این عرضه ها خبر داده اند.[2] ما در بخش «انگیزه های عرضه» نمونه های دیگر ارائه خواهیم داد.
عرضه حدیث توسط راویان سنّی
همان طور که در آغاز این بخش آمد، امام صادق (ع) برای عالمان بیرون از حوزه شیعی نیز به صورت پیشوایی بزرگ جهت تأیید و ردّ حدیث، جلوه نموده بود و دگراندیشان بر اثر مراوده و گفتگوی علمی با اصحاب ایشان و دیگر شیعیان، شنیده هایشان را برای امام بازگو می کردند و پاسخ می گرفتند. از جمله این عالمان که گزارشی از عرضه حدیث آنان به دست رسیده، «ابن جریح» و «صندل» هستند که اوّلی از سنّیان علاقمند به امام جعفر صادق (ع) [3] و دوّمی از سنّیان صوفی مسلک همچون سفیان ثوری است.[4] این دو، یک حدیث را عرضه کرده اند و آن حدیث مشهور امام صادق (ع) از حضرت رسول (ص) است که به فاطمه (س) می فرماید:
اِنّ اللّه لیغضب لغضبک ویرضی لرضاک.[5] شکل هر دو عرضه نشان می دهد که معنی حدیث را مشتمل بر غلوّ می دانسته اند و از این رو انتساب آن را به امام صادق (ع) بر نمی تابیده اند. امام صادق (ع) هم افزون بر اینکه انتساب حدیث را می پذیرد، وجه آن را بر طبق روایات مورد قبول این دو که خداوند به خاطر خشم و رضای هر بنده مؤمن به خشم و رضا می آید، بیان می کند و حضرت فاطمه (س) را از مصداقهای آن می داند.
افزون بر این، می توان سؤال سفیان ثوری از امام صادق (ع) مربوط به خطبه حضرت رسول (ص) را در منی نیز نوعی عرضه حدیث دانست.[6] او با وجود نقلهای مکرّر این خطبه[7]، با اصرار فراوان خواستار شنیدن آن از دهان مبارک امام صادق (ع) می گردد، گویی که به صحت و کامل بودن نقلها و روایتهای وارد شده اطمینان زیادی ندارد.
عرضه مجموعه های روایی بر امام صادق (ع)
یک: با توجه به جایز دانستن کتابت حدیث در نزد شیعه، مجموعه های روایی، تدوین و از طریق استنساخ و قرائت، تکثیر و رایج شد. از جمله، اصحاب حضرت علی (ع) فتواها و قضاوتهای متعدد ایشان را جمع آوری کردند و حضرت آن را به مثابه دستورالعمل حکومتی و اجرایی برای امیران و فرمانداران خود فرستاد. این کتاب را «عبداللّه بن سعید بن حیّان بن أبجر» مشهور به «ابوعمرو المتطبّب» به حضور امام صادق (ع) عرضه می کند و امام آن را تأیید می کند. این کتاب به جهت اشتمال بر قضاوتهایی که بیشتر به احکام دیات مربوط بوده به کتاب دیات معروف است و چون در طریق نقل آن شخصی به نام «ظریف بن ناصح» وجود دارد که به کتاب ظریف هم نامبردار است.[8] گرچه بنا به گفته نجاشی به همان اسم عرضه کننده یعنی عبداللّه بن ابجر مشهورتر است.
دو: کتاب دیگری که بر امام صادق (ع) عرضه شده، کتاب عبیداللّه بن علی بن أبی شعبه مشهور به «حلبی» است. عبیداللّه از راویان بزرگ شیعه و از اصحاب و خواصّ امام صادق (ع) است. او روایتهایی را گرد آورده، سپس بر امام صادق (ع) عرضه می کند. امام آنها را صحیح می داند و به هنگام قرائت آن می فرماید:
أتری لهولاء مثل هذا؛
آیا برای اینان، مانند این هست؟[9] استحسان امام نسبت به این مجموعه را شیخ طوسی نیز نقل کرده است.[10] [1] . الکافی، ج4، ص549، ح4. برای نمونه هایی دیگر بنگرید به الکافی، ج5، ص330، ح4 و ج6، ص343، ح4؛ تهذیب الاحکام، ج5، ص486، ح379.
[2] . برای نمونه بنگرید به: رجال الکشی، شماره 425
[3] . معجم رجال الحدیث، ج11، ج18،شماره 7289
[4] . تنقیح المقال، ج2، ص102
[5] . بحارالانوار، ج43، ص22، ح5 و ص20، ح8 و ص21، ح12
[6] . الکافی، ج1، ص403، ح2
[7] . نقلهای ابن عمر در کنزالعمال، ج16، ص236، ج10، ص220، 226 ـ 228، 258، 288، 291 و نقل ابن عباس در ج16، ص135 آمده است.
[8] . الکافی، ج7، ص330، ح2
[9] . رجال النجاشی، ص217، شماره 565
[10] . همان، ص230، شماره 612.
عبدالهادی مسعودی – مجله علوم حدیث، ش 6

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید