اگر همه چیز تحت مشیت و اراده الهی است، و خواست و اراده ما تبعی است، آیا این ملازم با جبر نیست؟

اگر همه چیز تحت مشیت و اراده الهی است، و خواست و اراده ما تبعی است، آیا این ملازم با جبر نیست؟

برای تبیین و جواب بهتر به شبهه، لازم است که ابتدا به طور دقیق این شبهه را مطرح کرد.
حاصل شبهه چنین است: از آن جا که چیزی در جهان آفرینش بدون اراده خدا صورت نمی‎پذیرد و آن چه در جهان رخ می‎دهد از قلمرو اراده پیشین و عمومی خدا بیرون نیست، در نتیجه پدیده‎ها و رخدادها و از آن جمله افعال آدمی؛ مراد خدا بوده و اراده ازلی بر تحقق آن‎ها تعلق گرفته است. ناگفته پیداست که تحقق مراد پس از تحقق اراده، امری قطعی و الزامی است. نتیجه این اصل این می‎شود که فعل انسان به صورت یک رخداد، مراد خدا بوده و تحقق آن در ضرف خود ضروری و واجب می‎باشد و این ضرورت و وجوب با اختیار انسان سازگار نیست.[1] در پاسخ به این شبهه می‎گوییم: گرچه مسئله گستردگی اراده خدا مورد تصدیق عقلی و نقلی است، ولی برداشتی که برخی از این اصل کرده‎اند کاملاً بی‎اساس است، زیرا درست است که افعال بشر به عنوان پدیده‎های امکانی، متعلق قدرت و اراده خدا است، و درست است که آن چه مورد اراده تکوینی خدا است، حتماً واقع می‎شود، ولی باید دید اراده او به چه چیز تعلق گرفته است، در اینجاست که مجبور بودن انسان و یا آزادی و اختیار او روشن می‎گردد.
هر گاه بگوییم اراده خدا بر تحقق فعلی از افعال انسان بدون هیچ قید و شرطی (اختیار و آزادی) تعلق گرفته است، در این صورت اصل گستردگی اراده خدا مایه جبر خواهد بود. ولی اگر بگوییم اراده خدا چنین است که هر فعلی از فاعل آن با خصوصیت و ویژگی‎هایی که در فاعل موجود است صادر شود، در این صورت چنین اصلی نه تنها مایه‌ جبر نیست، بلکه پشتوانه اختیار است. زیرا او خواسته است که حرارت از آتش و رطوبت از آب، بدون اختیار صادر شود، ولی درباره انسان خواسته است که افعال اختیاری او با کمال حریت و آزادی از او صادر شود.
بنابراین، هر گاه فعل انسان به صورت جبر از او سر زند، در این صورت است که مراد خدا از اراده او تخلف می‎پذیرد و محال لازم می‎آید.[2] علامه طباطبایی در مورد عدم تنافی اراده و اختیار انسان و اراده الهی چنین می‎فرماید: تعلق گرفتن اراده خدا به فعلی که از فلان شخص صادر می‎شود (یعنی اراده خداوند در فعل فلانی دخیل است)، از این جهت است که فعل اختیاری در زمان و مکان خاصی از فاعل صادر شده است، پس تأثیر اراده الهی در آن فعل، موجب می‎شود که فعل اختیاری باشد، چون اراده خدا به فعل اختیاری، تعلق گرفته، و الا اگر فعل، اجباری باشد لازم می‎آید تخلف اراده خداوند نسبت به فعل فاعل.[3] نتیجه آن که نسبت دادن کار انسان به اراده‎اش، با نسبت دادن آن به اراده الهی منافاتی ندارد، زیرا تأثیر چند علت در پیدایش یک پدیده در صورتی که در طول هم باشند منافاتی ندارد. تأثیر مترتب چند عامل طولی به گونه‎ای است که وجود هر یک از آن‎ها وابسته به وجود دیگری باشد، تأثیر اراده الهی و اراده انسان در فعل اختیاری هم طولی می‎باشد، زیرا وجود اراده انسان وابسته به اراده الهی است. تأثیر اراده انسان به عنوان «جزء اخیر از علت تامه» است که با نسبت دادن همه اجزاء علت تامه، و از آن جمله اراده انسان، به خدای متعال منافاتی ندارد.
لازم به ذکر است، برخی شبهه می‎کنند که چگونه می‎توان بین اراده ازلی و عمومی الهی و کارهای ناپسند و قبیح‎ای که از انسان صادر می‎شود جمع کرد؟ اگر همه چیز مطابق اراده الهی (اگر چه در طول آن انسان هم دخیل باشد)صورت می‎گیرد پس کفر کافر و گناه گنه‎کاران هم به اراده الهی انجام شده است؟
به طور خلاصه در جواب این شبهه می‎گوییم: اراده الهی بر دو قسم است:
1. اراده تکوینی؛ 2. اراده تشریعی.
طبق اراده تکوینی خدا همه‌موجودات و از آن جمله انسان و افعال انسانی، اعم از انسان‎های صالح و کافر، اعم از کارهای خیر و بد، همگی تحت اراده عمومی الهی قرار گرفته و اراده تکوینی خدا، مانند علم و قدرتِ او، بر همه کارهای انسان‎ها و موجودات شمول و گسترش دارد. لکن از نظر اراده تشریعی خدا، کارهای ارادی و اختیاری انسان به دو دسته تقسیم می‎شوند: 1. کارهای نیک و پسندیده؛ 2. کارهای ناپسند و قبیح. از نظر محبوبیت و مبغوضیت که ملاک اراده تشریعی خدا است، فقط دسته اوّل متعلق اراده تشریعی خدا است، چون خداوند متعال برای انسان فقط طاعت و کارهای خیر و نیک را اراده کرده است. زیرا موجب هدایت و سعادت آدمی می شوند. امّا کارهای قبیح و زشت و ناروا، چون مبغوض خداوند هستند، متعلق اراده تشریعی خداوند نیستند، زیرا موجب ضرر و خسران آدمی می شوند.
لذا چون انجام یا ترک این قبایح در اختیار و اراده خود انسان است، هیچ کار قبیحی به خدا نسبت داده نمی‎شود.
در آخر، توجه شما را به این حدیث شریف از امام رضا ـ علیه السّلام ـ جلب می‎کنم؛ ایشان می‎فرمایند: اعمال بر سه دسته تقسیم می‎شوند: 1. واجبات؛ 2. مستحبات؛ 3. معاصی. امّا واجبات پس به امر خداوند عز و جل و به رضایت خداوند و قضاء الهی و به قدرت و مشیت و علم خداوند است. امّا فضایل و مستحبات به امر (وجوبی) خداوند نیست. لکن به رضایت و به قضاء و قدر و مشیت و به علم خداوند متعال هستند. و امّا معاصی، به امر (و رضایت) خداوند نیستند، امّا به قضاء و قدر و مشیت و علم خداوند هستند،‌ سپس خداوند مردم عاصی را عقاب می‎کند.[4] نتیجه آن که؛ معاصی آدمی تحت مشیت و اراده تکوینی خداوند هستند، لکن اراده تشریعی الهی آن‎ها را شامل نمی‎شود و اینها به اختیار خود آدمی است.
بنابر این نمی توان گفت که خداوند نیز در اعمال قبیح انسان ها دخالت دارد و در نتیجه پرسش از این که صدور این افعال با عدالت الهی سازگاری دارد یا نه، پرسش صحیحی نیست، چرا که این افعال از خداوند صادر نشده اند تا با عدل او ناسازگار باشند. و با تبیین این که اراده تشریعی خداوند خلاف انجام اعمال زشت است، دیگر ادعای این که خداوند در انجام آن ها اذن داده است نیز بی مورد خواهد بود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، انتشارات صدرا، ص 370 ـ 390.
2. سبحانی، شیخ جعفر، جبر و اختیار، با نگارش علی ربانی گلپایگانی، انتشارات سید الشهداء قم، ص 85 تا 95.
3. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج 1، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، ص 180 تا 185.

پی نوشت ها:
[1] . رک: شیخ عضد الدین ایحبی، شرح مواقف، ج 8، ص 156.
[2] . رک، سبحانی، جعفر، جبر و اختیار، به نگارش علی ربانی گلپایگانی، قم، مؤسسه تحقیقات سید الشهداء، 1380، ص 8.
[3] . طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج 1، ص 99 ـ 100.
[4] . صدوق، التوحید، باب قضاء و قدر، ح9.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید