کلمه اختیار در عرف و نیز در مباحث نظری به چند صورت بکار میرود:
1. اختیار در مقابل اکراه: این معنا که در امور حقوقی مصطلح است، به این معنا است که مثلاًَ انسان در معاملهای که میخواهد انجام بدهد و چیزی را بفروشد با رضایت خودش باشد نه با تهدید و اجبار دیگران. چرا که معامله انسان مکره باطل است.
2. اختیار در مقابل اضطرار: گاهی اختیار به این معناست که انسان در شرایط خوب و مناسبی است یک فعلی را بدون هیچ خطر جانی و یا مالی انجام میدهد یا ترک میکند، در مقابل فعلی که با اضطرار انجام میگیرد. مثل خوردن گوشت مردار که حرام است ولی در صورت اضطرار و گرسنگی شدید که منجر به مرگ میشود حلال میشود.
3. اختیار به معنای قصد و گزینش: به این معنا که آدم عاقل، راههای مختلف و متعددی در پیش روی داشته باشد و او با انتخاب و اراده و قصد خود، یکی از این چند راه را برگزیند و فعلی را انجام دهد و یا ترک کند.
4. اختیار در مقابل جبر: گاهی اختیار در معنای وسیعی بکار میرود و آن این است که کاری از فاعل، تنها با میل و رغبت خودش صادر شود، بدون اینکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار بگیرد. این معنا از معانی دیگر اختیار وسیعتر است. چرا که در معانی گذشته اختیار فقط برای انسانها معنا داشت و دارای شرایطی بود.[1] امّا این معنا از اختیار شامل خدا و فرشتگان و سایر مجردات هم میشود.[2]
لازم به ذکر است در مباحث جبر و اختیار انسان، این معنا از اختیار مراد است. در آنجا ثابت میشود که انسان با اراده و انتخاب و تصمیم گیری خود فعلی را میتواند انجام بدهد و یا ترک کند، بدون اینکه از طرف شخص و یا قدرت مافوقی آزادی و انتخاب از او سلب شود و مجبور به انجام و یا ترک فعلی شود.
امّا در مورد واژه قضا و قدر
کلمه قضاء به حسب اصل لغت همانطور که راغب در مفردات قرآن آورده عبارت است از: فیصله دادن، خواه فعلی باشد و خواه قولی، خواه به خداوند نسبت داده شود یا به غیر خدا.[3]
قاضی را از این جهت قاضی میگویند، که میان متخاصمین حکم میکند و به کار آنها فیصله میدهد. پس معلوم شد که قضا، به معنای یکسره کردن و به انجام رساندن و داوری کردن استعمال میشود.[4]
قضاء در اصطلاح قرآنی به سه معنا به کار رفته است:[5] 1. قضاء به معنای خلق و آفرینش و پایان کار است. خداوند متعال میفرماید: «وَ قَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ»[6] آسمانهای هفت گانه را در دو روز خلق و به پایان رساند.
2. به معنای حکم الزامی کردن و واجب کردن. قرآن میفرماید: «وَ قَضى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ»[7] پروردگارت حکم کرده (امر کرده) که جز او را نپرستید.
3. به معنای اعلام و خبر دادن است. «وَ قَضَیْنا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ»[8] ما به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم.
امّا قضاء الهی، در اصطلاح متکلمین و علمای علم کلام به خصوص، در مباحث جبر و اختیار، عبارت است از به مرحله نهایی و حتمی رسیدن پدیدهای که تمام مقدمات و اسباب و شرایطش فراهم شده است.
امّا اصطلاح قدر و تقدیر
تقدیر که قَدْر و قَدَر در موردش به کار رفته است به معنای اندازه گرفتن یا ایجاد اندازه کردن است.
قَدْر و قَدَر به معنای اندازه است و تقدیر، به معنای ایجاد اندازه و کمیت و مقدار شیء است.[9]
گاهی قضاء و قدر به صورت مترادف، به معنای «سرنوشت» بکار میرود. ولی با توجه به مفهوم این دو، میتوانیم بگوئیم مرحله قَدَر مقدم بر قضاء است. مرحله قدر مرحله اندازه گیری و فراهم کردن اسباب و زمینه کار است و مرحله قضاء، مرحله پایان کار و یکسره شدن کار است. مانند خیاط که ابتدا لباسی را که میخواهد بدوزد بر روی پارچهای که در دست دارد، اندازه گیری میکند و آنگاه آن را بر طبق همان اندازه و حدود و مشخصات میدوزد.[10] با توجه این معنا، منظور از تقدیر الهی این است که خدای متعال برای هر پدیدهای، اندازه و حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصّی قرار داده است که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی، تحقق مییابد. و منظور از قضاء الهی این است که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده آنرا به مرحله نهایی و حتمی میرساند.[11]
اقسام تقدیر: 1. تقدیر علمی: منظور از این تقدیر این است که، خدا میداند که هر چیزی، در چه زمان و مکانی و به چه صورت تحقق مییابد. به عبارتی، علم داشتن خدا به فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط پیدایش پدیدهها و نیز علم به وقوع حتمی آنها را قضاء و قدر علمی میگویند. لازم به ذکر است، این معنا از قضا و قدر منافاتی با اختیار انسان ندارد. زیرا وقتی که خدا میداند که مثلاً انسان فلان گناه را انجام می دهد، میکند یا فلان ثواب را معنایش جبر نیست؛ بلکه از جمله قَدَرها و مقدرها همین است که انسان از مجاری اختیار و انتخابِ خود، افعالش را انجام دهد و اگر خلاف این باشد، خلاف تقدیر الهی است. خلاصه چون خدا میداند که هر انسانی با اراده و اختیارِ خود چه میکند. لذا با همین صورت و ویژگیها، در علم الهی آمده است.
2. تقدیر عینی: به این معنا که برای شیء در خارج اندازهای ایجاد میشود و حدود آن معین میشود؛ و اینکه شیء در چه شرائطی و با چه خصوصیاتی و از چه مجرائی باید تحقق یابد. چنانکه همه موجودات این عالم دارای حدود و قیود و مشخصات خاصی میباشند و هیچ موجودی نامحدود نیست؛ حتی افعال اختیاری انسان دارای حدود و شرائطی است. مثلاً با دست یا چشم نمیشود حرف زد. و دهان هم دارای شرائطی است و اسباب و جهاز مخصوص خودش را طلب میکند که عبارتند از ششها و حنجرهها و زبان و دندان و لب و… همگی باید سالم باشند تا انسان بتواند حرف بزند. و همین طور، سایر اعمال و افعال انسانی و دیگر موجود است که همگی دارای حدود و قیودی هستند. خداوند متعال فرموده که انسان در کره زمین باشد نه کرهای دیگر. و یا خواسته که به این شکل و قیافه باشد. و یا برخیها را مرد و برخیها را زن، یا بعضیها سفید و برخیها سیاه و… و صدها تقدیر دیگر الهی که همگی معین و منظم و حساب شدهاند. حتی همین اعمال و رفتار کرداری که از ما صادر میشود، علاوه بر اینکه جبراً اعضا و جوارحی که در این رابطه لازم است به ما داده است تا فلان کار را انجام دهیم، همین طور مقدر فرموده که این افعال و رفتار انسانها با قید اختیار و آزادی و انتخاب خودشان صورت گیرد. به عبارتی ما جبراً دارای خصوصیت انتخاب و قدرت و تصمیم گیری و اختیار هستیم. پس در اینجا هم جای توهم جبر در اعمال اختیاری انسان نیست.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، انتشارات صدرا، 1377.
2. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 2، سازمان تبلیغات اسلامی، 1365.
3. ربانی گلپایگانی، علی، جبر و اختیار، مؤسسه تحقیقاتی سید الشهداء، 1368.
پی نوشت ها:
[1] . مثلاً در معنای سومی که اختیار به معنای قصد بود مخصوص فاعلهائی بود که قبلاً کارشان را تصور کرده باشند و سپس به آن شوقی پیدا کنند و آنگاه قصد انجام آنرا بگیرند امّا در معنای چهارم تنها شرط این است که فعل از روی رضایت و رغبت انجام بگیرد.
[2] . ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، انتشارات در راه حق، ص 375 ـ 377.
[3] . المفردات، راغب اصفهانی، ص 406.
[4] . ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج 1، ص 180 و آموزش فلسفه، ج 2، ص 408.
[5] . حلی، کشف المراد، مؤسسه نشر اسلامی، ص 315.
[6] . فصلت/ 12.
[7] . اسراء/ 23.
[8] . اسراء/ 4.
[9] . ابن فارس، المقاییس اللغه، ج 5، ص 63، همچنین المفردات، راغب، ص 395.
[10] . طباطبائی، سید محمد حسین، نهایه الحکمه، ترجمه علی شیروانی، ج 3، ص 282.
[11] . ر.ک: مصباح یزدی، آموزش عقاید، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1370، ج 1، ص 180.