پس از آن که امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ به خلافت ظاهری رسید می بایست همه مسلمانان از او پیروی کنند، ولی ریاست و انحرافات نفسانی باعث شد که گروه هایی با آن حضرت مخالفت نمودند.
سرسخت ترین مخالف علی ـ علیه السلام ـ که در همان آغاز بنای مخالف گذاشت، «معاویه بن ابوسفیان» بود، معاویه که از طرف عثمان، استاندار شام شده بود، پس از عثمان، شام را مرکز حکومت خود قرار داد، و با زور و کشت و کشتار به توسعه طلبی پرداخت، و لشکرکشی های مختلف به اطراف و اکناف نمود، که شهرهای اسلامی را از تحت حکومت امام علی ـ علیه السلام ـ به زیر پرچم خود درآورد.
یکی از نمایندگان خونریز و سنگدل معاویه شخصی به نام «بُسربن اَرطاه» بود که به فرمان معاویه با عنوان فرماندهی لشکر، به بلاد و شهرها می رفت و با خونریزی و جنایات بی شمار، شهرها را در قلمرو حکومت جبّار معاویه در می آورد.
از جمله او به یمن رفت و دو فرماندار امام علی ـ علیه السلام ـ یعنی «عبیدالله بن عباس» و «سعید بن نمران» را شکست داد، و یمن را از تحت فرماندهی آنان بیرون آورد.
سنگدلی و بی رحمی بُسر بن ارطاه به اندازه ای بود که پس از تسلط، وارد خانه عبیدالله بن عباس شد و دو کودک او را سر برید، و اشعار جانسوز مادر آنها در تاریخ منعکس است.[1]
پیوسته اخبار توسعه طلبی و سلطه گری معاویه به بلاد و شهرهای اسلامی، به امام علی ـ علیه السلام ـ می رسید، در این بحران، عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران، به حضور علی ـ علیه السلام ـ رسیدند و جریان کشت و کشتار عاملین مزدور معاویه را شرح دادند، و شکست خود را اعلام داشتند.
امیرمؤمنان که از سستی و سهل انگاری سپاه خود در جهاد، سخت ناراحت شده بود، به کوفه آمد و در حضور جمعیت به منبر رفت، و سخنان کوبنده زیر را عنوان نمود:
«ای مردم! با این شیوه ای که شما دارید، باید گفت غیر از کوفه هیچ نقطه دیگری در حکومت من نیست!! و ای کوفه اگر غیر از تو، دژی در برابر حمله های دشمن نباشد، می خواهم که نباشی، در این صورت، چهره ات زشت باد ای کوفه!».
سپس مردم را از جریان اشغال یمن توسط دژخیمان معاویه، با خبر کرد، و جنایت جانی بی رحم «بُسر بن ارطاه» را اعلام نمود، آن گاه فرمود: «دشمنان در راه باطلشان با هم متحدند، ولی شما در راه حق، از هم پراکنده اید، و با این وضع بدانید که دشمن بر شما مسلط خواهد شد».
آن چنان که علی ـ علیه السلام ـ از این غم و ننگ خشمگین بود و قلبش گرفته و اندوهگین که گفت: «خدایا به جای این سست عنصران، افراد بهتر به من عنایت کن، و به جای من کسی را که ناشایست و ستمکار است بر آنها مسلط فرما!».
آن گاه با دل پردرد و قلبی داغدار فرمود: «سوگند به خدا دوست داشتم به جای شما هزار سوار از قبیله (بنی فارس بن غنم) (مردان شجاع و دلاور) می داشتم که همچون ابر متراکم سریع و بی تابانه به سوی دشمن حرکت می کردند».[2]
به این ترتیب، آن بزرگوار، انزجار خود را نسبت به افراد بی تفاوت و تماشاچی نشان داد، و اصحاب خود و همه مسلمانان تا روز قیامت را به پیکار بی امان با دشمنان خدا و عدالت، دعوت کرد.
جالب این که: مدائنی نقل می کند: امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ به قدری نسبت به «بُسر بن ارطاه» خشمگین بود که او را چنین نفرین کرد:
«خداوندا! بُسر، دینش را به دنیا فروخته، و احترام و حرمت دین و احکام تو را هتک نموده، و پیروی از انسان فاسق و مجرم (معاویه) را بر اطاعت تو مقدم داشته است، خداوندا! تا عقلش را نگیری، مرگ او را مرسان، و هیچ گاه رحمتت را شامل حال او مکن، خداوندا بُسر و معاویه و… را لعنت کن، و عذاب و قهر خود را بر آنها فرو فرست».
بعد از این نفرین، بُسر بن ارطاه چندان عمر نکرد و در پایان حیات خودش دیوانه شد و هذیان می گفت، و فریاد می کشید که شمشیر بدهید تا بکشم، اطرافیانش شمشیری از چوب دستی درست کرده بودند و آن را به او می دادند و مشکی پر از باد را در اختیارش می نهادند، او با آن شمشیر به آن مشک می زد بیهوش می شد و این وضع همچنان ادامه داشت تا مرگ، او را در کام خویش فرو بلعید.[3]
و این نیز درس دیگری از مکتب علی ـ علیه السلام ـ است که به ما درس می دهد، تا با ستمگران خونخوار این گونه برخورد کنیم، و به راستی آنان که با جنایتکار فعلی عراق «صدّام» و یا با اسرائیل می خواهند از راه سازش وارد شوند، جواب علی ـ علیه السلام ـ را چه می دهند؟!
[1]. شرح نهج حدیدی، ج2، ص3 تا 18.
[2]. نگاه کنید به خطبه 25 نهج البلاغه.
[3]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص17 و 18 ط اسماعیلیان.
محمد محمدی اشتهاردی – داستان های نهج البلاغه