درباره این نکته که دیدگاه صدرالمتالهین درباره پیدایش نفس با برخی روایات چگونه قابل جمع است؟ باید به اختصار گفت: گذشته از روایات برخی از حکمای قدیم نظیر افلاطون نیز قائل به قدیم بودن نفس بوده اند، و این نظریه با برخی روایات اسلامی نیز هماهنگ است که قدیم بودن نفس را عنوان کرده اند. مثلاً در روایتی آمده «ان اللّه تعالی خلق الارواح قبل الاجساد بألفَی عام»[1] یعنی همانا خداوند متعال ارواح را دو هزار سال پیش از آفرینش بدنها آفرید.
این گونه روایات به صورت روشن و آشکار بر تقدم آفرینش نفوس بر بدنها دلالت دارند، و جای تردید نیست که این مسئله با دیدگاه صدرا ناهماهنگ است، لذا صدرالمتالهین پس از نقل آن گونه روایات و اعتراف به این که معنای ظاهری آنها مؤید دیدگاه افلاطونی است، می کوشد تا معنای دیگری را طرح کند که با معانی عقلی و فلسفی او سازگار باشد، و در نظر صدرا روایات مذکور دلالتی بر تقدم نفس بر بدن ندارد و مقصود از آنها این نیست که نفوس انسانی، به همان شکلی که در این جا وجود دارند یعنی با کثرت فردی به نحوی که هریک از افراد تعیّن خاص و مستقل از دیگر افراد داشته باشد، پیش از حدوث بدن نیز وجود داشته اند.
صدرالمتالهین می گوید اگر آن روایات را به همان معنای ظاهری شان اخذ نمایم، موجب پدید آمدن محالات عقلی متعدد می شود لذا لازم است که از ظاهر آن روایات دست برداریم و آنها را به معنایی سازگار با مبانی عقلی حمل نماییم. اما محالات عقلی که از تقدم نفس بر بدن لازم می آید از جمله یکی این است که نفوس قبل از تعلق به بدن، کامل بوده، نقص و کمبودی در آنها نباشد و دچار هیچ گونه تکامل یا تغییر و تحولی نگردند. در حالی که این محال است چون نفوس در آغاز خلقت ناقص اند و به تدریج تکامل پیدا می کند. و از این گذشته لازم می آید که مثلاً نفس امثال بوعلی سینا با نفس فلان بچه تازه بدنیا آمده از نظر وجودی یکی باشد در حالی که محال است آن دو نفس از نظر کمال وجود یکی باشد. اشکال دیگر صدرا این است: اگر نفس پیش از تعلق به بدن وجود داشته و خلق شده باشد لازم می آید که قوای آن برای مدت زمانی خاص به صورت معطّل و غیرقابل استفاده باقی بماند و این با حکمت الهی ناسازگار است و مساوق با نوعی لغویت است، به عبارت دیگر، حقیقت نفس که آن را از عقل (فرشته) متمایز می کند همان صورتی است که به تدبیر بدن اشتغال دارد و در این تدبیر از قوای ادراکی و تحریکی مختلفی که برخی مربوط به نفس نباتی و برخی نیز متعلق به نفس حیوانی اند، سود می برد،
امّا فرض تقدم نفس بر بدن بدین معنا است که پیش از حدوث بدن، قوای نفس بیکار و معطل بمانند و نفس به صورت بالفعل به تدبیر بدن اشتغال نداشته باشد، و این معنا، همان طور که اشاره شد با حقیقت نفسیت سازگار نیست، با توجه به این گونه اشکالات صدرالمتالهین معنای ظاهر روایات یاد شده را نمی پذیرد و تلاش می کند که مفهوم و معنایی برای آن روایات پیدا کند که با مبانی عقلی و فلسفی او سازگار باشد.
لذا می گوید: مقصود از روایات این است که نفوس انسانی قبل از تعلق به بدن، وجود جمعی در عالم مفارقات و مجردات دارند، درست مثل این که هر معلول در مرتبه علت خویش حضور دارد، بنابراین از نظر صدرالمتالهین معنای روایات یاد شده این است ارواح قبل از آفرینش بدن ها در عالم مفارقات عقلی خلق شده اند، منتها نه با وجودهای کثیر و جزئی بلکه با یک وجود واحد جمعی و عقلانی. پس تلاشی که صدرا در حل مشکل دیدگاه خود با آموزه های دینی انجام داده در واقع راه حلی عقلانی است وگرنه ظاهر آن روایات با مبانی عقلانی صدرا ناهماهنگ است . البته باید دقت کرد که این مطلب ظاهر امر است و چه بسا بشود میان روایات و احادیث به خوبی جمع کرد که این مطلب اهل خود را می طلبد.(تفصیل این بحث را در منبع زیر جویا شوید.)[2]
پی نوشت ها:
[1]. همان، ج 58، ص 138.
[2]. صدرالمتالهین، اسفار، نشر دارالاحیاء تراث العربی، بی تا، ج 8، ص 330 ـ 348، مصباح یزدی، محمد تقی، شرح اسفار، با تحقق و نگارش محمدسعید مهر، قم: انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380 ش، ج8، جزء 2، ص 223 ـ 226.