در آغاز به دو نکته اشاره می شود:
نکته اول: از آیات استفاده می شود که سه نوع بهشت داریم: الف) بهشت دنیوی.[1] ب) بهشت برزخی که خوبان و شهداء در عالم برزخ در آن بهشت به سر می برند.[2] ج) بهشت آخرتی که بهشت جزای عمل است.[3]
نکته دوم: تکالیف از نظر فقهی پنج نوع است: الف) حرام که باید ترک شود و انجام آن گناه است مثل شراب خوردن. ب) واجب که ترک آن معصیت است. ج) مستحب که فعل و انجام آن بهتر و ثواب دارد. د) مکروه که ترک آن بهتر است، ولی انجام آن گناه نیست. هـ) مباح متساوی الطرفین که ترک و فعل آن یکسان است.[4]
بعد از این مقدمه باید گفت: اولا: حضرت آدم گناه و معصیت نکرد به چند دلیل:
1ـ حضرت بر اثر مقام رفیع خود از آن بهشت برخوردار شد چون مسجود ملائکه و معلم ملائکه بود[5] با این وضع چگونه مرتکب گناه می شود؟
2ـ حضرت آدم (ع) نبی بود و هر نبیی معصوم بوده و گناهی از او سر نمی زند، آن هم پیامبری که خداوند با او حرف زد «ای آدم تو و همسرت ساکن بهشت شوید»[6] چگونه گناه می کند.
اینکه در قرآن کریم آمده «فعصی ربه»[7] پس خدای خویش را معصیت کرد سه تا تفسیر برای آن گفته اند.
الف) خوردن میوه ممنوعه حرام نبوده، بلکه حداکثر مکروه بود، به بیان دیگر بعضی چیزها معصیت مطلق است که هر کسی انجام دهد، مجازات می شود، ولی بعضی چیزها معصیت نسبی است، یعنی فعل و عمل در ذاتش مباح است، ولی انجام آن شایسته شخص بلند مرتبه نیست، اینجا هم خوردن میوه ممنوعه حرام نبوده، اما آدم (ع) با آن مقامش جا داشت این عمل را انجام ندهد.
ب) نهی خداوند از خوردن میوه ممنوعه نهی تکلیفی نبود، بلکه نهی ارشادی بود، به این معنی که خداوند خوردن میوه را حرام نکرده بود بلکه، فرمود اگر خوردی سبب خروج شما از بهشت و باعث زحمت شما می شود، مثل اینکه طبیب به مریضی که سرما خورده می گوید، سرخ کرده و ترشی نخور که باعث شدت مریضی شما می شود، این جا خوردن ترشی، حرام نیست بلکه پزشک خواسته راهنمایی کند تا شخص چنین مشکلی پیدا نکند، شاهد این جواب این است که بعد از وقوع حادثه، قرآن از زبان آدم و حوا (ع) نقل می کند که گفتند: «خدایا ما بر خود ظلم کردیم»[8] و یا در سوره طه می فرماید: « مزیت بهشت (فعلی) برای تو این است که در آن گرسنه و برهنه نخواهی شد و در آن تشنه نمی شوی و حرارت آفتاب آزارت نمی دهد[9] مفهومش این است اگر میوه ممنوعه را خوردی این راحتی ها را نداری.»[10]
ج) در بهشت آدم ع اصلا تکلیف نبوده است، بلکه محلی بوده است، برای آزمایش و آمادگی آدم (ع) برای آمدن روی زمین، پس نهی از درخت نهی امتحانی و آزمایشی بوده است.[11]
ثانیاً بهشت حضرت آدم بهشت دنیوی بود نه آخرتی به چند دلیل:
1ـ از بهشت آخرتی کس خارج نمی شود، احتمالا بهشت حضرت آدم نقطه ای سر سبز از همین دنیا بوده است، لذا امام صادق (ع) فرمود: «بهشت آدم، باغی از باغهایی که ماه و خورشید بر آن می تابیده بود، و اگر از باغها و بهشت آخرتی بود هرگز از آن خارج نمی شد».[12]
2ـ در بهشت آخرتی شیطان راه ندارد، ولی در این بهشت راه پیدا نمود.
3ـ بهشتی که بشر به آن وعده داده شده است، بهشت جزائی و پاداشی است؛ حضرت آدم و حوا (ع) هنوز کاری انجام نداده بودند که مستحق دخول بهشت آخرتی و پاداش شوند، قرآن می فرماید: «آیا گمان می برید که وارد بهشت می شوید در حالی که رزمنده از غیر رزمنده، تشخیص داده نشده است»[13] و یا می فرماید: «داخل بهشت شوید، به سبب اعمالی که انجام دادید».[14]
4ـ بهشت آخرتی جای تکلیف نیست، چنانکه در سئوال آمده، و در مقدمه هم مطرح شد.
بنابر این پاسخ این است که اولا حضرت آدم گناه انجام نداد، چون پیغمبر معصوم خدا بود، و آنچه از آدم سر زد ترک اولایی بود، و یا مخالفت نهی ارشادی و امتحانی بود.
ثانیاً: بهشت آدم (ع) بهشت دنیوی بود، زیرا از بهشت آخرتی کسی خارج نمی شود و شیطان در آن راه ندارد وجای تکلیف هم نیست.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج1، ذیل آیه ی 30 تا 38.
2ـ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی ، (دار الکتب الاسلامیه) ج1، ص188. و ج19، ص192 و 3، ص92 و ج18، ص354 و 365 و ج14 ص314.
3ـ معاد، محسن قرائتی، مؤسسه در راه حق.
4ـ تاریخ یعقوبی، ابن واضح یعقوبی، (مرکز انتشارات علمی و فرهنگی) مترجم محمد ابراهیم آیتی، ج1، ص3 به بعد.
5ـ معاد یا حیات اخروی، استاد مرتضی مطهری، انتشارات صدرا.
پی نوشت ها:
[1]. بقره/35.
[2]. یس/26.
[3]. آل عمران/142 و نحل/32.
[4]. شیخ حسن زین الدین، معالم الدین، قم، مؤسسه مطبوعاتی دار العلم، ص25.
[5]. بقره/33 و 34.
[6]. بقره/35.
[7]. طه/121.
[8]. اعراف/23.
[9]. طه/118ـ119.
[10]. ر.ک: طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج1، ص127، و نخبه التفاسیر، گروهی از محققین، مرکز الثقافی، للدروس من القرآن، چاپ اول، ص148.
[11]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، ج1، ص188 و تفسیر المیزان، پیشین، ج1، ص137.
[12]. نخبه التفاسیر، پیشین، ص148 به نقل از نور الثقلین، ج1، ص52.
[13]. آل عمران/142.
[14]. نحل/32.