واعظ شهیر، حجهالإسلام و المسلمین حاج شیخ حسین انصاریان میفرماید:
مرحوم خرازی (پدر وزیر امورخارجه دولت خاتمی) همسایه ما بود. و خیلى متدین بود و من به خاطر شدت تدینش خیلى پیشش مى رفتم. او براى ارتباطى که با علماى بزرگ آن زمان داشت، آدم بیدارى بود. آدم چیز فهمى بود. آدم با تقوایى بود .. آن وقت هم هنوز یخچال و مانند اینها در ایران معمول نشده بود. مردم از بیرون یخ مىخریدند؛ دکههاى یخ فروشىاى بود که مردم از آن جاها یخ را مى خریدند. خانه مرحوم خرازى در خیابان لرزاده تهران بود. درِ این خانه را که باز مىکردیم، خانه برِ خیابان واقع بود. این خانه یک حیاط هشتى داشت و در این هشتى، یک حوض کوچک بود که یک پاشوره داشت که آب حوض در آن پاشوره مىریخت و از آن جا به حیاط مىرفت. در حیاط خانه ایشان، درخت خرمالو بود؛ درخت انجیر بود؛ درخت انار بود؛ چندگونه درخت میوه در حیاط بود. آن زمان، یخهایى که مردم مى فروختند، یخهاى کارخانه هاى یخسازى متعلق به دولت بود. یکى از آن کارخانه ها هم در جنوب شهر بود که من دیده بودم. یخهاى دیگر، یخ یخچالى بود که هنوز هم آثار آن یخچالها، نزدیکى هاى خیابان هفده شهریور و دولاب هستند. معمولًا مرحوم خرازى یخ یخچالى مى خرید که متعلّق به مردم بود؛ یعنى اول زمستان، مردم در این یخچالها آب مى انداختند و اینها یخ مىزد، خروار خروار. تا آخر تابستان، با تیشه این یخها را مى کندند و کیلویى مى فروختند. خادم ایشان و کارگرشان، موظف بود یخ یخچالى بخرد؛ یخهایى را که مالکش مردم بودند. یک روز مرحوم خرازى براى ناهار به خانه مى آید و هوا هم خیلى گرم بود، ایشان مىبینند یک نصف قالب یخِ بغل حوض است که خیلى قالب تمیزى دارد. مى فهمد که این یخ، یخ کارخانه اى است. به خادمش مىگوید: این یخ را از کجا خریدى؟ و خادمشان جواب مىدهد: از دکه اى که درخیابان خراسان است. آن مرحوم مى گوید: این یخ، کارخانه اش متعلق به دولت شاه است. خودش یخ را بر مىدارد و به خیابان پرت مىکند و بعد مىبیند آن مقدارى که از آن یخ آب شده، در پاشوره آمده است و به دنبالش، آن آب به حیاط رفته و نمش به پاى دو تا درخت هم رسیده است. مرحوم خرازى آن دو تا درخت را هم مى کَند و خاکهاى باغچه را هم در مى آورد و همه را بیرون مى ریزد و با خودش مى گوید: امروز نزدیک بود این یخ زندگى مرا نجس کند.