گونه شناسی نقد در اخبار عاشورا

گونه شناسی نقد در اخبار عاشورا

نویسنده: دکتر کامران ایزدی مبارکه (1)

چکیده
حماسه ی بی بدیل عاشورا که احیاگر اسلام راستین و رمز بقای آن است، به علل گوناگون دستخوش تحریف گردیده است. به رغم کوشش های علمی درخور تقدیری که در جهت زدودن این تحریف ها صورت پذیرفته است، تداوم روشمند این جریان ضروری می نماید. راقم این سطور در صدد ارائه ی الگوهایی است که بتوان اخبار این حماسه ی جاودان را به نقد کشید و از این رهگذر در حدّ میسور چهره ی تابناک آن را هویدا ساخت؛ این مهم را با نمونه هایی از اخبار بررسی کرده ایم.

مقدّمه و طرح مسئله
نقش محوری واقعه ی عاشورا در هویت بخشی به فرهنگ تشیّع حقیقتی انکارناپذیر است. فراوانی روایات مأثور از اهل بیت (ع) و منابع پر تعداد که به روایت و تحلیل حوادث این حماسه ی بی مانند پرداخته اند، مؤید این ادعا است. نهضت های علویان که در تاریخ تشیع با الهام از این قیام خونین به وقوع پیوست، از نمودهای دیگر این نقش محوری است.
یکی از ریشه های اصیل و انکارناپذیر انقلاب اسلامی که بارها در بیانات امام خمینی (ره) مطرح گردید نهضت عاشوراست. رزمندگان سلحشور ایران اسلامی نیز در طی سال های دفاع مقدّس همواره با الهام از قیام سیّدالشّهدا (ع) و تأسی به آن حضرت در برابر تجاوز دشمنان ایستادگی کردند. این نمونه ها حاکی از زنده بودن حماسه ی کربلا و نقش آفرینی مؤثر آن در طی تاریخ است.
با مروری بر روایات، منابع تاریخی و مقاتل به نظر می رسد، برخی دوستان ساده انگار و نیز دشمنان غدّار به نقل اخباری پرداخته اند که خواسته یا ناخواسته عظمت این واقعه ی بی بدیل را خدشه دار ساخته، از کارکردهای تاریخ ساز آن کاسته اند.
به رغم تلاش هایی که محدّث نوری در کتاب لؤلؤ و مرجان و استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب حماسه ی حسینی در زدودن تحریف از چهره ی تابناک قیام عاشورا نموده اند، هنوز این سؤال باقی است که آیا همه ی اخبار ضعیف و بعضاً ساختگی در این خصوص معلوم شده است؛ و با چه روشی می توان به نقد اخبار و منابع عاشورا پرداخت؟ در نوشته ی پیش رو نویسنده بر آن است که با ارائه ی گونه هایی از نقد که با چند خبر بررسی کرده است، روش بازشناسی اخبار سره از ناسره را معرفی نماید تا این نهضت بی بدیل نزدیک تر به واقع رخ بنماید.

نمونه ی نخست:
روی الحسین بن حمدان الجنبلانی عن الحسن بن محمد بن جمهور عن محمد بن علی عن علی بن الحسن عن علی بن محمد عن عاصم الحنّاط عن ابی حمزه الثمالی قال: سمعت علی بن الحسین (ع) یقول: لمّا کان الیوم الّذی استشهد فیه أبی جمع أهله و اصحابه فی لیله ذلک الیوم…
فقال لهم: یا قوم إنّی غداً أقتل و تقتلون کلّکم معی و لا یبقی منکم واحد فقالوا: الحمدالله الذی اکرمنا بنصرک و شرّفنا بالقتل معک أولا ترضی أن نکون معک فی درجتک یا بن رسول الله؟ فقال: جزاکم الله خیراً و دعا لهم بخیر فأصبح و قتل و قتلوا معه أجمعون فقال له القاسم بن الحسن: و أنا فی من یقتل؟ فأشفق علیه و قال له: یا بنیّ کیف الموت عندک؟ قال: یاعمّ أحلی من العسل فقال: ای و الله فداک عمّک إنّک لاحد من یقتل من الرجال معی بعد أن تبلی ببلاء عظیم و ابنی عبدالله فقال: یاعمّ و تصلون إلی النساء حتی یقتل عبدالله و هو رضیع؟ فقال فداک عمک یقتل عبدالله إذا جفّت روحی عطشاً و صرت الی خیمنا فطلبت ماء او لبنا فلا أجد قط فأقول: ناولونی ابنی لأشرب من فیه فیأتونی به فیضعونه علی یدی فأحمله لأدینه منفیّ یرمیه فاسق بسهم فیسخره و هو یناغی فیقبض دمه فی کفیّ فأرفعه الی السماء و أقول: اللهمّ صبرا الخیم فاکّر علیهم فی أمرّ اوقات فی الدنیا فیکون ما یرید الله فبکی و بکینا و ارتفع البکاء و الصراخ من ذراری رسول الله (ص) فی الخیم..» (بحرانی، ص 287 و نیز: سپهر، 1363 ش جزء 2 از ج 6، ص 287)
ترجمه: ابوحمزه ی ثمالی می گوید: از علی بن حسین شنیدم که می فرمود: در شب روزی که پدرم به شهادت رسید، خاندان و یاران خود را گرد آورد… به ایشان فرمود من فردا کشته خواهم شد و یک نفر از شما نیز زنده نخواهد ماند. ایشان گفتند: ستایش مخصوص خدایی است، کرامت یاری تو و شرافت کشته شدن با تو را به ما مرحمت فرمود: آیا خوشنود نمی گردی که ما با تو در رتبه ات (در بهشت) باشیم؟ امام (ع) فرمود: خدا به شما پاداش خیر دهد و برای آنان دعای خیر نمود. صبح آن روز امام کشته شد و همه ی یارانش با او کشته شدند. پس قاسم بن حسن به امام گفت: آیا من نیز کشته خواهم شد؟ امام بر قاسم مهربانی نمود و به او فرمود: فرزند عزیزم، مرگ نزد تو چگونه است؟ عرض کرد: شیرین تر از عسل. فرمود: آری سوگند به خدا ــ عمویت به فدایت ــ تو پس از آنکه به مصیبتی بزرگ گرفتار آیی، حتماً کشته خواهی شد. پسرم عبدالله نیز کشته خواهد شد گفت: عموجان آیا به زنان نیز می رسند تا بتوانند عبدالله شیرخوار را نیز بکشند؟ فرمود: عبدالله هنگامی کشته خواهد شد که جان من از شدّت تشنگی خشک گردد. به سوی خیمه ها خواهم آمد و آب و شیر می طلبم اما نمی یابم. می گویم: طفل شیرخوار را بیاورید تا از کام او آب نوشم. طفل را می آورند و به من می دهند هنگامی که بچه را حمل می کنم و به دهانم نزدیک می کنم، ناگاه ستمکاری تیری به گلوی او می زند و نحرش می کند. در حالی که طفل می نالد، خونش در دستم می ریزد و من او را به سوی آسمان بلند می کنم و می گویم: خدایا صبر می کنم و این مصیبت را در راه تو تحمل می کنم. پس سر نیزه های دشمن به سوی من شتاب می گیرد، در حالی که آتش در گودال پشت خیمه ها شعله می کشد، من در تلخ ترین اوقات دنیا به دشمن حمله می کنم و آنچه خدا می خواهد واقع می شود. امام گریست و ما نیز گریستیم و صدای گریه و ناله از فرزندان رسول خدا در خیمه بلند شد…

گونه های نقد

1.وثاقت راوی
بر اساس ادلّه ی حجیت و اعتبار خبر واحد، اعتبار خبر واحد مبتنی بر روایت آن از طریق فرد ثقه است (نک: سبحانی، 1414 ق، ص 22). ابوالعباس نجاشی، که از سرآمدن رجال شناس امامیه است، درباره ی راوی این خبر می نویسد: حسین بن حمدان خصیبی جنبلانی فردی فاسد المذهب است. وی دارای چهار کتاب به نام های کتاب الاخوان، کتاب المسائل، کتاب تاریخ الائمه و کتاب الرساله است که کتاب الرساله ی وی «تخلیط» است (نجاشی، ص 53) «تخلیط» یعنی نویسنده ی کتاب آشفته سخن گفته و کذب را با صدق در مطالب کتاب در هم آمیخته و امر را بر خوانندگان مشتبه ساخته است (نک: ابن منظور، 1405 ق، 291/7).
ابن الغضائری، رجال شناس نقّاد و پر آوازه ی امامیه، درباره ی او می نویسد: حسین بن حمدان جنبلانی ابوعبدالله کذّاب و فاسد المذهب است. وی اعتقاد و سخن ملعون و نفرین شده ای دارد که هرگز نباید به وی اعتنا کرد. (قهیایی، 1384 ق، 172/2)
علامه حلّی داوری ابن الغضائری درباره ی وی را تصدیق کرده و تقریباً همان تعابیر را درباره ی او چنین بیان داشته است: حسین بن حمدان جنبلانی مذهبش فاسد و خود وی کذّاب است و دارای سخن و اعتقاد ملعون و نفرین شده است. (حلّی، 1402 ق.، ص 217)
افندی پس از نقل سخن مجلسی که درباره ی وی فرموده است: «برخی از رجال شناسان بر حسین بن حمدان طعن زده اند»؛ می نویسد: فقط برخی از رجال شناسان بر او طعن نزده اند، لکن بیشتر رجال شناسان بلکه همه ی آنان وی را با تندترین تعابیر مورد طعن و تضعیف قرار داده اند و وی را علاوه بر دروغ گویی، فاسد المذهب معرفی کرده، او را به شبیه چنین اوصافی متصف کرده اند (افندی، 1401 ق، 51/2).
میرزا حسین نوری، که مشربی وسیع در پذیرش اخبار و توثیق رجال حدیث دارد، پس از نقل عقائد باطل وی که از اعتقاد او به فرقه ی نصیریّه نشئت می گیرد می نویسد: با وجود چنین مطالب باطلی که حسین بن حمدان جنبلانی نوشته است، هرگز نمی توان به مطالبی که فقط او گفته و دیگران نگفته اند اعتماد کرد. وی می افزاید: اگر رجال شناسان هم وی را کذّاب و فاسد المذهب معرفی ننموده بودند، همین عقائد باطل وی کافی بود که او را فردی فاسد و فاقد اعتبار بدانیم (نوری، ص 3).

2.مذهب و عقائد راوی
بر اساس ملاک های رجالی فساد مذهب راوی هنگام نقل روایت یکی از نقاط ضعف حدیث و در کتب رجال یکی از تعابیر جرح راوی محسوب می گردد؛ مگر آنکه راوی فاسد المذهب از سوی رجال شناسان امامی به صراحت توثیق گردیده باشد که در این صورت حدیث وی را موثّق می نامند. (نک: حسن بن زین الدین، 1362 ش، 4/16)
حسین بن حمدان جنبلانی یکی از پیروان محمد بن نصیر نمیری است که بنیانگذار فرقه ای است که پس از رحلت امام عسکری (ع) به وجود آمد. شیخ طوسی درباره ی محمد بن نصیر نمیری و عقیده وی چنین می نویسد: محمد بن نصیر نمیری از اصحاب امام حسن عسکری (ع) بود که پس از رحلت آن حضرت ادّعای بابیت کرد و مدّعی شد باب امام زمان (ع) و از مصاحبان آن حضرت است. خداوند به دلیل الحاد و جهلی که از وی آشکار شد، رسوایش نمود و محمد بن عثمان (دومین نائب خاص حضرت حجّت (عج) وی را لعن کرده و از او تبرّی نمود.
وی می افزاید: سعد بن عبدالله اشعری (از رجال شناسان بنام پیش از شیخ طوسی) درباره ی وی گفته است: محمد بن نصیر نمیری ادّعای پیغمبری کرد و درباره ی امام هادی (ع) غلو نمود و گفت: او خداست و مرا به پیامبری مبعوث کرده است. (طوسی، 1385 ق، صص 244 و 245 نیز نک: نوبختی، 1355 ق، ص 93، کشی، ص 521؛ ابن ابی الحدید، 1378 ق، 122/8)
آقا بزرگ تهرانی درباره ی این فرقه می نویسد: پیروان محمد بن نصیر نمیری که در سواحل دریای شام ساکن بوده اند نیابت نوّاب اربعه را انکار می کنند و معتقدند باب امام عسکری محمد بن نصیرنمیری است و بعد از او عبدالله بن محمد جنبلانی است و پس از او حسین بن حمدان جنبلانی است که در سال 260 ق ــ سال وفات امام حسن عسکری (ع) ــ متولّد شده و در سال 346 ق از دنیا رفته است. حسین بن حمدان نخست در جنبلان ساکن بود، سپس ساکن حلب شد و در حلب کتاب الهدایه را برای سیف الدوله بن حمدان تألیف کرد. وی وکلایی داشت که از جمله ی ایشان سید علی جسری در بغداد بود… (آقا بزرگ تهرانی، 268/3)
از این مطالب روشن می شود که حسین بن حمدان مدّعی بابیّت بوده و در شهرهای مختلف وکلایی داشته است تا وجوه شرعی را از شیعیان جمع آوری کنند. بافته های وی برای تثبیت موقعیت اجتماعی خود بوده است و اصرار وی نسبت به بابیّت محمد بن نصیر برای این بوده است که نوبت به وی برسد و بابیّت خود را اثبات نماید. مبالغه های او درباره ی مقامات امامان (ع) نیز برای عوام فریبی و کسب محبوبیّت بیشتر خود نزد ایشان بوده است.

3.تفرّد در نقل
اگر راوی حدیث ثقه باشد و روایت صرفاً از طریق او نقل شده باشد، در صورت عدم شذوذ، صرف تفرّد در نقل ضرری به صحّت و اعتبار حدیث وارد نمی کند (نک: شهید ثانی، 1413 ق، ص 103) لکن اگر راوی ضعیف باشد متفردات وی را نمی توان پذیرفت و چنین تفرّدی موجب ضعف بیشتر خبر می گردد.
با تتبّع در کتب تاریخ و مقاتل مشهور نائد که وقایع شب عاشورا را نقل کرده اند، ملاحظه می شود که هیچ کدام این روایت را نقل نکرده اند. در اینجا فهرستی از این منابع را، که این مقطع از تاریخ کربلا را روایت کرده اند، ذکر می نماییم تا روشن شود این روایت تنها از طریق حسین بن حمدان جنبلانی و در غیر منابع معتبر نقل گردیده است.
1.ارشاد، شیخ مفید، صص 212ــ214
2.امالی، شیخ صدوق، مجالس سی ام و سی و یکم
3.اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، صص 234ــ236
4.مناقب آل ابی اطالب، ابن شهر آشوب مازندرانی، 4/ صص 98 و 99
5.کشف الغمه، اربلی، 2، صص 259 ــ 262
6.روضه الواعظین، فتال نیشابوری، صص 183 و 184
7.اللهوف فی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، صص 90ــ93
8.کامل بهائی، صص 463ــ 465
9.بحارالانوار، علامه مجلسی، 44/صص 392ــ394
10.اعیان الشیعه، سید محسن امین العاملی، 4/صص 247ــ253
11.تاریخ یعقوبی، 2/صص 230 و 231
12.انساب الاشراف، بلاذری، 184/3
13.تاریخ طبری، 4/صص 317ــ 319
14.مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، صص 112ــ113
15.الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، 2/ صص 6 و 7
16.مروج الذهب، مسعودی، 3/ صص 60 و 61
17.تذکره الخواص، سبط ابن جوزی، صص 249ــ251
18.تاریخ ابن اعثم، 5/صص 169ــ171
19.الکامل، ابن اثیر جزری 4/ صص 57 ــ60
20.مطالب السئول، ابن طلحه شافعی، صص 75 و 76
21.البدایه و النهایه، ابن کثیر دمشقی، 2/ صص 50 و 51
22.حبیب السیر، میرخوادند، 2/ صص 50 و 51
23.حیاه الامام الحسین، باقر شریف قرشی، 3/ صص 162ــ 176
حسین بن حمدان جنبلانی در صدر روایت مورد بحث می گوید: «شب عاشورا امام از اصحابش خواست، هر کس که می خواهد می تواند از کربلا بیرون رود، لکن هیچ یک امام را ترک نکردند». این بخش از روایت در منابع یاد شده، آمده است؛ اما پس از آن مطلبی از قول امام نقل می کند که در هیچ یک از منابع معتبر روایت نشده است.

4.نقد متن بر اساس تاریخ معتبر
صرف نظر از ضعف شدید راوی و انفراد خبر، متن آن با نقل های معتبر تاریخی مخالف است.
طبق این متن امام حسین (ع) شب عاشورا به یاران خود فرمود: فردا همگی شما کشته خواهید شد. حال آنکه غیر از امام سجاد (ع) حداقل هشت تن از اصحاب آن حضرت زنده ماندند که نام های ایشان در تاریخ ثبت شده است (شریف قرشی، 1397 ق.، 3/ صص313 و 314 نیز نک: صالحی نجف آبادی، 1369 ش، ص 62)
علامه ی مجلسی از ابن نما نقل می کند که امام سجاد (ع) فرمود: در میان اسیران کربلا ما دوازده نفر مرد بودیم که ما را به غل بسته بودند و به مجلس یزید بردند… (132/45)

5.نقد متن بر اساس براهین عقلی
بر اساس این متن امام حسین (ع) فرمود: «من فردا را هنگامی که روحم از تشنگی خشک می شود به سوی خیمه ها می آیم و آب طلب می کنم و نمی یابم». تعبیر «إذا جفّت روحی عطشاً» از نظر عقلی نادرست است؛ زیرا روح انسان متصف به صفات جسمانی نیست که چون جسم خشک شود؛ علاوه بر آن این تعبیر، در زبان عرب تعبیری نامأنوس است.
و نیز از قول آن حضرت نقل کرده است که حضرت فرمود: می خواهم از دهان بچه ی شیرخوار آب بنوشم! چه معنای معقولی برای این سخن تصورپذیر است؟! به همین دلیل در ناسخ التواریخ که روایت مورد بحث را از الهدایه نقل کرده است، چون
معنای مقبولی برای آن نیافته عبارت را این چنین تغییر داده است: «پس فرزند مرا نزد من آوردید تا او را شربتی از دهان خود بچشانم» (سپهر، 1363 ش، 221/2)، غافل از آنکه با این تغییر، معنای عبارت را معکوس ساخته است!

نقل به معنی
در صورت رعایت ضوابط نقل به معنی از راوی این عمل از نظر علمای درایه جایز شمرده شده است (مامقانی، 1369ش، ص 191) نکته ی شایان توجه آن است که گاه به دلیل برداشت نادرست راوی از سخن معصوم (ع) متن حدیث دستخوش تحریف می گردد و معنای نادرستی را القا می کند. در روایت مورد بحث حسین بن حمدان از امام حسین (ع) نقل کرده است که به قاسم بن حسن فرمود: «تو پیش از شهادت به بلایی بزرگ مبتلا خواهی شد»؛ این عبارت ناشی از برداشت اشتباه وی از مقتل قاسم بن حسن است. در مقتل وی چنین آمده است که قاتل حضرت قاسم که مردی ازدی بود شمشیر بر سر وی فرود آورد، قاسم به زمین افتاد و فریاد برآورد: ای عمو به فریادم برس! امام حسین (ع) حمله کرد و با شمشیر دست آن مرد ازدی را از آرنج قطع کرد. وی فریاد زد و یاری خواست. سواره نظام لشکر عمر سعد حمله کردند تا وی را نجات دهند. متن مقتل چنین است: «فاستقبلته بصدورها و جرحته بحوافرها و وطئته حتی مات»؛ یعنی اسب ها با سینه های خود با وی برخورد کردند و با سم هایشان مجروحش ساختند و لگدکوبش نمودند تا جان داد. پس از فرو نشستن غبار معرکه ی جنگ، دیدند امام حسین (ع) بالای سر قاسم ایستاده است (مجلس، 1403 ق، 35/45).
حسین بن حمدان گمان کرده است، ضمیرهای مفرد و مذکر در این عبارت به قاسم برمی گردد و او زیر سم اسبان لگدکوب شد و جان داد و بلایی بزرگ که در روایت مورد بحث به قاسم نسبت داده شد، همین مرگ فجیع است؛ حال آنکه ضمایر به قاتل حضرت قاسم بازمی گردد و او زیر سم اسبان لگدکوب شد. حسین بن حمدان این برداشت نادرست از روایات مقتل حضرت قاسم را در نقل به معنایی نادرست به عنوان خبری غیبی به امام حسین (ع) نسبت داده است.

نمونه ی دوم
قدامه بن زائده می گوید پدرم به من گفت: علی بن حسین (ع) به من فرمود: ای زائده، مطلع شدم که گاه قبر ابی عبدالله الحسین (ع) را زیارت می کنی. گفتم: چنین است. فرمود: چرا چنین می کنی با اینکه تو نزد سلطان منزلتی داری و او تاب نمی آورد که کسی ما را دوست بدارد و ما را مقدّم بدارد و فضائل ما را ذکر کند و حقی را که از ما بر این امت واجب است، ادا کند و گفتم: سوگند به خدا در این عمل قصدی جز خدا و رسول او ندارم و به خشم احدی اعتنا ندارم و اگر در این راه مصیبتی به من برسد آن را بزرگ نمی شمارم. فرمود: تو را به خدا سوگند، راست می گویی؟ گفتم: سوگند به خدا چنین است. حضرت سه بار پرسید و من نیز هر سه مرتبه همان پاسخ را تکرار کردم. سه بار فرمود: مژده باد تو را! حال خبری که نزد من پنهان بود به تو می گویم: آنگاه که در کربلا آن مصیبت بر ما وارد شد و پدر من با فرزندان و برادران و دیگر خویشانش کشته شدند و حرم و بانوان او را سوار کردند تا ما را به کوفه برند، من به کشتگان نگریستم که خاکسپاری نشده اند. دیدن این صحنه چنان بر من گران بود که نزدیک بود جان سپارم. عمه ام زینب حال مرا دید و گفت: ای یادگار جدّ و پدر و برادرانم، چرا از فرط بی صبری جان می دهی؟ گفتم: چگونه بی صبری نکنم حال آنکه می بینم پدر، برادران، عموها و عموزادگان و خاندان من در این صحرا به خون خود آغشته اند و لباس هایشان را ربوده اند و کفن نمی شوند و خاکسپاری نمی گردند و کسی به ایشان توجه نمی کند و به آنان نزدیک نمی شود؛ گویا ایشان خاندانی از دیلم و خزرند! زینب به من گفت: از آنچه می بینی بی تابی نکن؛ سوگند به خدا این عهدی است از رسول خدا (ص) به جدّ و پدر و عموی تو که خدا از گروهی از این امّت که طاغوت های این امّت ایشان را نمی شناسند اما اهل آسمان آنان را می شناسند پیمان گرفته است که این اعضای پراکنده و بدن های به خون آغشته را جمع کنند و به خاک سپارند؛ و در این زمینه نشانه ای برای قبر پدرت نصب خواهند کرد که با گذشت زمان از بین نخواهد رفت و پیشوایان کفر و پیروان گمراهشان کوشش می کنند که آن را محو کنند؛ ولی روز به روز اثر آن آشکارتر خواهد شد. گفتم: آن عهد و خبر چیست؟ زینب گفت: ام ایمن برایم نقل کرد که روزی رسول خدا به خانه ی فاطمه آمد و او برایش حریره ای پخت و علی یک طبق خرما برایش آورد و من یک ظرف بزرگ شیره و کره آوردم. پیامبر، علی، فاطمه و حسنین از آن حریره خوردند، از آن شیر نوشیدند و از آن خرما و کره تناول نمودند. علی بر دستان رسول خدا آب ریخت و حضرت دستان خود را شست و بر صورت کشید؛ آنگاه به طور خاصّی به علی، فاطمه و حسنین نگاه کرد. ما مسرّت را در چهره ی آن حضرت دیدیم. آنگاه نگاه خود را مدّتی طولانی به آسمان دوخت. رویش را به سوی قبله نمود و به سجده افتاد و گریست. گریستن آن حضرت به طول انجامید و ناله اش بلند شد. سر از سجده برداشت و چشم به زمین دوخت در حالی که اشک هایش چون باران فرو می ریخت از گریه ی آن حضرت، فاطمه، علی و حسنین محزون شدند؛ من نیز محزون گشتم.
اما به خود اجازه ندادیم چیزی از حضرت بپرسیم؛ چون این حالت به طول انجامید علی و فاطمه پرسیدند. یا رسول الله، خدا چشمانت را نگریاند؛ چرا گریه می کنید؟ دل ما از دیدن حال شما جریحه دار شد. فرمود: من با دیدن شما چنان خوشحال شدم که هرگز چنین خوشحال نشده بودم. خدا را بر این نعمت شکر می کردم که جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد، خدا از ناله ی خوشحالی تو درباره ی برادر، دختر و دو نوه ات آگاه شد و نعمت و عطای خود را بر تو کامل نمود. ایشان را با ذریّه و دوستان و پیروانشان با تو در بهشت قرار داد. بین تو و آنان جدایی نخواهد بود. ایشان چون تو موهبت خدا را در حدّ خوشنودی تو و بیش از آن دریافت خواهند کرد. این همه در برابر سختی هایی است که در دنیا بر اهل بیت تو وارد خواهد شد؛ و آن به دست مردمی خواهد بود که گمان می کنند از امت تواند. ایشان از خدا و تو بیزار و دورند. از سوی ایشان بر خاندان تو آسیب فراوان و کشتارگران وارد خواهد شد قتلگاه های اهل بیت تو پراکنده و قبرهایشان از هم دور خواهد بود. این خواست خدا برای تو و آنان است.
پس خدا را بر این انتخاب شکر کن و به قضای او راضی باش پس من شکر و حمد خدا کردم و به قضای او راضی شدم که این مصیبت ها را برای شما خواسته است. سپس جبرئیل به من گفت: ای محمّد، برادرت پس از تو مورد ستم امتت واقع می شود و از دشمنان تو رنج می کشد و سرانجام به دست شرورترین و شقّی ترین خلق خدا کشته می شود؛ و قاتل او نظیر کسی است که ناقه ی صالح را کشت. قتل برادرت در شهری که محل هجرت او است واقع می شود که جایگاه شیعیان او و شیعیان فرزندش خواهد بود و در آن شهر مصیبت های آنان فراوان و بزرگ است و این نوه ی تو با جمعی از ذریّه و اهل بیت تو و خوبان امّتت در کنار فرات در زمینی به نام کربلا کشته می شود که به خاطر آن بلاء و غصّه ی دشمنان تو و دشمنان ذریّه ات در روزی که غصّه و حسرت آن پایان ندارد زیاد خواهد شد؛ و این زمین کربلا محترم ترین بقعه های زمین و قسمتی از زمین رملی بهشت است. پس آنگاه که روز قتل نوه ی تو و کسانش فرا می رسد و لشکر ملعون کافران بر او مسلط می شوند، زمین از اطرافش به لرزه می افتد و کوه ها به حرکت می آیند و اضطرابشان زیاد می شود و دریاها به یکدیگر برخورد می کنند و آسمان ها با اهلشان به حرکت می آیند و این همه برای آن است که آن ها به خاطر ظلمی بزرگ که به تو و ذریّه ی تو می شود و حرمت تو می شکند به غضب می آیند و همه ی آن ها از خدا اذن می خواهند که به یاری اهل بیت مظلوم تو بشتابند که بعد از تو حجّت خدا بر خلق او هستند. پس خدا به آسمان ها و زمین و کوه ها و دریاها و هر کس در آن ها است وحی می کند: منم خدای فرمانروای توانا که هیچ کس نمی تواند از من بگریزد و یا مرا عاجز سازد و من بر انتقام و مجازات از هر کس تواناترم. به عزّت و جلالم سوگند من هر کس را که به کسان رسول من آسیب برساند و حرمت او را بشکند و خاندان او را بکشد و عهد او نقض کند و به اهل بیت او ظلم نماید چنان عذاب سختی می کنم که هیچ کس را چنان عذابی نکرده باشم؛ آنگاه که هر آنچه در آسمان ها و زمین ها وجود دارد فریادش را به لعن کسانی که به عترت تو ظلم کرده و حرمتت را از بین برده اند بلند خواهد کرد.
پس آنگاه که شهدای کربلا به سوی آرامگاه های خود می روند خدا به دست خود آنان را قبض روح می کند و گروهی از ملائکه از آسمان هفتم فرود می آیند که ظرف هایی از یاقوت و زمرّد پر از آب حیات با خود دارند و حلّه های بهشتی و مشک بهشتی می آورند و با آن آب حیات شهدا را غسل می دهند و با آن مشک آنان را حنوط می کنند و با آن حلّه ها کفنشان می نمایند و ملائکه صف به صف بر شهداء نماز می خوانند.
سپس خدا قومی از امّت ترا برمی انگیزد که کفّار آنان را نمی شناسند و در خون شهداء با گفتار و عمل و نیّت شرکت نداشته اند و این قوم اجساد شهداء را به خاک می سپارند و برای قبر سیّدالشهداء (ع) در آن زمین علامتی برپا می نمایند که برای اهل حق راهنما باشد و سبب رسیدن مؤمنان به مقصدشان گردد و در هر روز و شبی از هر آسمانی صد هزار فرشته قبر امام حسین (ع) را احاطه می کنند و گرد آن می گردند و بر امام درود می فرستند و نزد قبر وی تسبیح می گویند. برای کسانی که او را زیارت کنند طلب مغفرت می نمایند و اسامی کسانی را که برای تقرّب به خدا و به تو به زیارت او بروند می نویسند و نیز اسامی پدران و قبیله ها و شهرهای آنان را می نویسند؛ در صورت های زائران با نور عرش خدا می نویسند: این زائر بهترین شهداء و زائر فرزند بهترین پیامبران است؛ پس در روز قیامت آن نوشته در صورت های آنان چنان می درخشد که چشم ها را خیره می کند و با همین نور شناخته می شوند و گویا می بینم ای محمد، تو بین من و میکائیل هستی و علی در جلوی ماست و همراه ما آنقدر فرشته است که عددشان احصاء نمی شود و ما کسانی را که این نوشته در صورتشان است از بین مردم جدا می کنیم و خدا آنان را از ترس آنروز و شدائدش نجات می دهد و این حکم خدای و عطای او است برای کسی که به قصد قربت، قبر تو را ای محمد یا قبر برادرت یا قبر نوه ات را زیارت کند و در آینده گروهی که مستحق لعن و سخط خدایند می کوشند که اثر این قبر را محو کنند؛ ولی نمی توانند.
سپس رسول خدا فرمود: این داستان بود که مرا محزون و گریان کرد. زینب گفت: پس آنگاه که ابن ملجم لعنه الله پدرم را ضربت زد و من آثار مرگ را در او دیدم آنچه را از ام ایمن شنیده بودم جمله به جمله برای پدرم بازگو کردم و گفتم: میل دارم آن را از شما بشنوم، پدرم فرمود: دخترکم! حدیث همان طور است که ام ایمن برای تو گفته است. و گویا می بینم تو و زنان خاندانت در این شهر ــ کوفه ــ اسیر و خوارید؛ در حالی که می ترسید مردم شما را بربایند. پس صبر کنید صبر، قسم به خدایی که دانه را می شکافد و جان را می آفریند در روی زمین ولیّ خدا غیر از شما و دوستان و شیعیان شما کس دیگری نیست. و رسول خدا (ص) در زمانی که این حدیث را برای ما گفت فرمود: در آن روز که حسین و اصحابش کشته می شوند ابلیس با خوشحالی پرواز می کند و با شیطان ها و عفریت های خود همه ی زمین را می گردد و می گوید: ای گروه های شیاطین ما از اولاد آدم آنچه می خواستیم گرفتیم و در هلاک کردن آنان به نهایت هدف خود رسیدیم و آنان را اهل آتش کردیم بجز کسانی که به این جماعت تمسک کنند: پس کوشش خود را در راه ایجاد شک در مردم نسبت به اهل بیت به کار ببرید و مردم را به دشمنی اهل بیت وا دارید و آنان را بر ضدّ اهل بیت و دوستانشان تحریک کنید تا گمراهی و کفر مردم مستحکم شود و هیچ کس نجات نیابد. ابلیس دروغگو در اینجا این سخن را راست گفت که: با دشمنی شما هیچ عمل صالحی نتیجه ندارد و با محبّت شما هیچ گناهی غیر از گناهان کبیره ضرر ندارد.
زائده، راوی حدیث، می گوید: علی بن الحسین (ع) بعد از نقل حدیث به من فرمود: این حدیث را مشتاقانه ضبط کن که اگر یک سال در طلب آن سفر می کردی، کم بود.

گونه های نقد

1.اعتبار مأخذ
مأخذ این حدیث که به ام ایمن مشهور است، کامل الزیارات تألیف ابن قولویه قمی است و محدّثان پس از وی این حدیث را از کتاب وی اخذ کرده اند. ابن قولویه محدّث جلیل القدری است که در مقدّمه کتاب، خود را متعهد و ملتزم دانسته است که صرفاً از روایان ثقه و مورد اعتماد حدیث نقل کند (ابن قولویه، 1417 ق، ص 37)، لذا رجال شناسان محقّق همه ی مشایخ وی را از ثقات دانسته اند (خویی، 1410 ق، 50/12) لکن باید دانست این حدیث را شخص ابن قولویه در کامل الزیارات نقل نکرده است؛ بلکه یکی از شاگردان او به نام حسین بن احمد بن مغیره به کامل الزیارات افزوده است. وی می گوید: پس از آنکه ابن قولویه کامل الزیارات را تألیف کرد به وی پیشنهاد نمودم که حدیث ام ایمن را نیز بر کتاب بیفزاید؛ لکن وی نپذیرفت. پس از وفات ابن قولویه، من حدیث ام ایمن را به کامل الزیارات افزودم (ابن قولویه، 1417 ق، ص 444). از آنجا که این حدیث به دست ابن قولویه که ملتزم و متعهد به نقل از ثقات بوده، در کامل الزیارات نقل نشده است؛ اعتباری که کتاب و صاحبش از آن برخوردار است، نمی توان شامل این حدیث دانست.

2.وثاقت راویان
حسین بن احمد بن مغیره چنانکه خود گفته است، حدیث ام ایمن را به دو طریق نقل می کند که هر دو، به زائده بن قدامه می رسد. بین عبارات دو متن روایت شده از دو طریق اختلاف های وجود داشته است که وی آن دو متن را در هم ادغام کرده و با افزودن و کاستن و گاه تقدیم و تأخیر برخی عبارات به صورت متنی واحد، نقل کرده است. (همان). سند روایت از این قرار است: حسین بن احمد بن مغیره می گوید: حدیث ام ایمن را نه بر استادم ابن قولویه خواندم و نه او بر من خواند؛ لکن من آن را از کسی نقل می کنم که او آن را از استادم نقل کرده است و او ابوعبدالله احمد بن محمد بن عیّاش است. او گفت: به من خبر داد ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه و او گفت: به من خبر داد ابوعیس عبیدالله بن الفضل بن محمد بن هلال طائی بصری و او گفت به من خبر داد ابوعثمان سعید بن محمد او گفت: به من خبر داد محمد بن سلام یسار (یا طبق برخی نسخه ها سیّار) الکوفی و او گفت: به من خبر داد: احمد بن محمد واسطی و او گفت: به من خبر داد قدامه بن زائده و او از پدرش نقل کرد که امام سجّاد (ع) برای او این حدیث را نقل کرده است.

راوی نخست
نخستین راوی، حسین بن احمد بن مغیره است که این حدیث را در کامل الزیارات ابن قولویه وارد کرده است. نجاشی درباره ی وی می نویسد: حسین بن احمد بن مغیره بوشنجی اهل عراق، و فردی راستگو، ولی مضطرب المذهب است. (نجاشی، ص 44). مضطرب المذهب به این معنی است که انحراف های در برخی از عقائد دینی وجود داشته است.

راوی دوم
احمد بن محمد بن عیاش نجاشی درباره ی وی می نویسد: من او را دیده بودم. در آخر عمر دچار اضطراب شد و چون استادان ما او را ضعیف می دانستند، از او اجتناب کردم و چیزی از او روایت ننمودم (نجاشی، ص 67).

راوی سوم
جعفر بن محمد بن قولویه صاحب کامل الزیارات عالمی عادل و مورد اعتماد همه ی رجال شناسان امامیه است.

راوی چهارم
ابوعیسی عبیدالله بن الفضل بن محمد بن هلال طائی است. مامقانی وی را مجهول الحال دانسته است (مامقانی، 241/2).

راوی پنجم
ابوعثمان سعید بن محمد. در کتب رجال فریقین مردی به این نام وجود ندارد. لذا فردی مهمل و مجهول الحال است.

راوی ششم
محمد بن سلام بن یسار کوفی. در بین اصحاب امام صادق (ع) دو راوی به نام محمد بن سلام وجود دارد که هر دو مجهول الحال اند. این دو راوی در طبقه ی چهارم و پنجم قرار دارند.
حال آنکه محمد بن سلام در حدیث مورد بحث از روایان طبقه ی هفتم است و در این طبقه نیز راویی با چنین مشخصاتی در کتب رجال ذکر نشده است.

راوی هفتم
احمد بن واسطی او نیز در کتب رجالی فریقین ذکر نگردیده است؛ لذا فردی مهمل و مجهول الحال است.

راوی هشتم
عیسی بن ابی شبیه قاضی؛ وی نیز در کتب رجالی فریقین ذکر نشده است، لذا او نیز مهمل و مجهول الحال است.

راوی نهم
فرخ بن درّاج سنّی مذهب و صاحب منصب قضا بوده است. ابن داود حلّی در معتمد بودن او تردید و توقّف کرده است (ابن داوود، 1342 ش.، ص 361). وی فقه را نزد ابوحنیفه تلمذ کرده و از او نقل حدیث نموده است (خطیب بغدادی، 315/13 و نیز: ابن حجر عقلانی، 1325 ق، 482/10). ابن حبان وی را ضعیف داشته است (ابن حبان، 46/3)

راوی دهم
شیخ طوسی فردی به نام قدامه بن زائده ثقفی کوفی را از راویان امام صادق (ع) شمرده است (رجال شیخ طوسی، ص 275)؛ لکن معلوم نیست مذهبش چیست و حالش چگونه است. لذا فردی مجهول الحال به حساب می آید.

راوی یازدهم
نام زائده بن قدامه مشترک بین دو نفر است. نفر اول از راویان اهل سنت است که به دست ابن حجر عسقلانی مورد توثیق قرار گرفته است (ابن حجر عسقلانی، 1325 ق، 306/3) صاحب قاموس الرجال از طبری نقل کرده است که وی زائده بن قدامه ابوالصلت ثقفی است و منحرف از علی (ع) بوده است (تستری، 150/4).
نفر دوم از نزدیکان حجّاج بن یوسف است که فرماندهی سپاه وی را در جنگ علیه شبیب خارجی عهده دار شد و در همین جنگ در سال 76 ق کشته شد (ابن اثیر 1385 ق، 409/4)
به هر روی زائده بن قدامه که در سند روایت مورد بحث قرار دارد. هر یک از آن دو باشد فردی ضعیف است؛ زیرا در صورت اول از منحرفان از امیرمؤمنان علی (ع) است و در صورت دوم برای حکومت ستمکاری چون حجّاج بن یوسف ثقفی جنگیده و کشته شده است و این بزرگ ترین گناهان کبیره است.
نتیجه آنکه سند این حدیث از نظر موازین علمی فاقد اعتبار است و هیچ گونه مطلبی اعم از تاریخی، اعتقادی و فقهی را به استناد آن نمی توان اثبات کرد.

3.عدم انسجام
مقدّمه ی حدیث مورد بحث از قول امام سجاد (ع) نقل کرده است که فرمود: «… من هنگامی که اجساد پدر و سایر شهیدان را دیدم آنچنان از خود بی خود شدم که نزدیک بود جان سپارم و عمه ام زینب (س) را با ذکر حدیث ام ایمن مرا از آن حالت نجات داد…»
پرسش آن است که چگونه ممکن است امام سجّاد (ع) که در مدّتی کوتاه شاهد کشته شدن پدر، برادران، عموها و عموزادگان خود بود، ذرّه ای بی صبری نکرد، ناگاه با دیدن اجساد شهدا جزع و فزع کند به گونه ای که نزدیک بود قالب تهی نماید؟!

4.مقام و منزلت امام (ع)
چگونه ممکن است امامی که اسوه ی صبر و استقامت است آنچنان دچار از خودبیگانگی شود که نتواند بر خویشتن مسلّط گردد و در برابر چشم دشمن جزع و فزع کند؟! این حالات از مقام و منزلت والای امام معصوم (ع) بعید بلکه محال است.
پرسش دیگر آن است که چگونه امام سجاد (ع) نسبت به اموری که ام ایمن می دانسته، جاهل بوده است؟! بعد این مطلب آن گاه آشکارتر می شود که بدانیم امام سجاد (ع) در آن هنگام، جانشین پدر وارث علوم و مقامات معنوی پدران بزرگوار خود بوده است. به ویژه که امام حسین (ع) در متن این واقعه حضور داشته است و قاعدتاً امام سجاد (ع) تا سال 61 هجری باید این جریان را از پدر بزرگوار خود شنیده باشد.
نقطه ی سؤال برانگیز دیگر آن است که در متن این حدیث از قول حضرت زینب (س) آمده است که به امام سجاد (ع) گفت: … مبادا گمان کنید که حسین کشته شد و از بین رفت، فرزند برادر! از جدّ ما چنین روایت شده است که حسین همین جا خاکسپاری می شود و قبرش مطاف خواهد شد…
آیا ممکن است امام سجاد (ع) چنین خیالی کند که امام حسین (ع) که در راه خدا کشته شده است، از بین رفته و نابود شده است؟! و آن حضرت نیازی دارد که با شنیدن قول ام ایمن از چنین پنداری حفظ شود؟!

5.گزارش های تاریخی
در متن این حدیث چنین آمده است: «هنگامی که نیروی دشمن برای کشتن امام حسین (ع) آماده شد، زلزله ای فراگیر در زمین رخ داد و کوه ها به جنبش درآمد و دریاها مضطرب گردید و آسمان ها با اهل آن ها به حرکت درآمدند و با خشم اعتراض کردند که چگونه می خواهند بر اهل بیت و ذریّه ی پیامبر (ص) حد چنین مستمر روا دارند؟!» سؤال این است که اگر چنین زلزله ی عظیم و فراگیری در سال 61 هجری رخ داده بود و چنین دگرگونی بزرگی در کوه ها و دریاهای کره ی زمین به وقوع پیوسته بود، یقیناً در تاریخ عمومی جهان و همه ی کشورها ثبت می گردید و به عنوان یکی از بزرگ ترین حوادث جهانی در طی قرن های متمادی در کتب مختلف ثبت می شد. حال آنکه چنین حادثه ی عظیم و اثر گذاری که انگیزه برای ثبت و نقل آن بسیار قوی است و قاعدتاً باید اخبار متواتر آن نقل را کند حتی با اخبار آحاد نیز نقل نگردیده است و هیچ مورّخی آن را ثبت و گزارش نکرده است.

6.احکام شرعی
در متن این حدیث آمده است: پس از شهادت سیدالشهدا (ع) و یارانش، گروهی از ملائکه از آسمان هفتم به زمین می آیند و در حالی که ظرف هایی مملّو از یاقوت و زمرد و آب حیات و حلّه های بهشتی و ماده ی خوشبویی از بهشت با خود داشتند، اجساد شهدا را با آب حیات غسل می دهند، با حله های بهشتی کفن می کنند و با ماده ی خوشبوی بهشتی حنوط می نمایند. ملائکه صف به صف بر شهدا نماز می خوانند و می روند. پس از آن گروهی می آیند و شهدا را خاکسپاری می کنند…
سؤال آن است که اگر ملائکه بدن های مادی شهدا را غسل دادند و کفن و و حنوط کردند، باید گفت این عمل بر خلاف احکام شرع است. زیرا شهید نیازی به غسل، کفن و حنوط ندارد (امام خمینی، 1403 ق، 66/1) آیا ممکن است ملائکه کاری را که مخالف شرع است، یعنی غسل و کفن و حنوط شهدا، را انجام دهند و عملی که طبق احکام شرع مقدّس واجب است، یعنی دفن شهدا را ترک کنند؟!

7.شرائط نقل حدیث.
حدیث مورد بحث حدیثی طولانی است که در شرائط عبور اهل بیت از کنار اجساد مطهر شهدای کربلا بازگو شده است. آیا لشکر جرّار عمر سعد که اسرا را زیر نظر دارد چنین اجازه ای به حضرت زینب (س) می داده است که در کنار پیکر مطهر حضرت سیدالشهدا (ع) بایستد و چنین حدیث مفصلی را برای امام سجاد (ع) بازگو نماید و هیچ گونه مزاحمتی از ناحیه ی ایشان برای آن دو بزرگوار ایجاد نشود؟!

8.نقد ادبی
این حدیث از زبان امام سجاد (ع) نقل شده است و آن حضرت سخنان رسول خدا (ص)، امیرمؤمنان (ع) و حضرت زینب (س) را نقل کرده است؛ حال چه آن حضرت عین سخنان آن بزرگواران را نقل کرده باشد و خواه سخنان ایشان را نقل به معنی کرده باشد، انتظار آن است که بخش عمده ای از متن حدیث از درجه ای بالا از فصاحت و بلاغت برخوردار باشد؛ فصاحت و بلاغتی شبیه صحیفه ی سجادیّه. حال آنکه به هیچ روی این دو متن با یکدیگر مقایسه پذیر نیستند.
صرف نظر از جهات بلاغی در این متن برخی اغلاط نحوی نیز مشاهده می شود که از ارزش و اصالت آن می کاهد. مثلاً: «… ثم غسل رسول الله (ص) یده و علیّ یصبٌ علیه الماء…» در این عبارت ضمیر مذکور در «علیه» به کلمه ی «ید» برمی گردد. حال آنکه کلمه «ید» مؤنث است و باید ضمیر مؤنث به آن بازگردد.
نمونه ی دیگر: از قول حضرت امیر (ع) خطاب به حضرت زینب (س) نقل شده است که فرمود: «کأنّی بک و بنساء أهلک سبایا بهذا البلد اذلّاء خاشعین تخافون…» در این عبارات صیغه های «خاشعین» و «تخافون» به کار رفته است که هر دو به جای صیغه های مذکّر باید مؤنث بکار روند یعنی «خاشعات» و «تخفن».

نتیجه ی مقاله:
گونه هایی از نقد که در این مقاله مورد بحث قرار گرفت که می تواند به عنوان الگویی برای سایر اخبار عاشورا و روایات مأثور از معصومان (ع) قرار گیرد عبارت اند از:
1.نقد رجالی راویان حدیث: لازم است کلیه ی رجال سند شناسایی شوند و وثاقت ایشان مورد ارزیابی رجال قرار گیرد.
2.مذهب و عقائد راوی: اگر راوی انحراف عقیدتی داشته باشد ممکن است در جهت نصرت عقیده ی باطل خود به جعل حدیث بپردازد یا به گونه ای حدیث را نقل به معنی کند که مؤید گرایش مذهبی وی باشد. از این رو تحقیقی رجالی در جهت تبیین مذهب و عقاید راوی بایسته است.
3.تفرّد در نقل: اگر راوی در نقل رویدادی مشهور که قاعدتاً به دست راویان متعددی باید نقل می شده تفرد داشته باشد، روایت وی ضعیف تلقی می شود.
4.مخالف با تاریخ معتبر: مخالف متن با تاریخ معتبر از دیگر ملاک های ضعف متن محسوب می شود.
5.مخالف با براهین عقلی: مخالفت متن با براهین و دریافت های مسلّم عقلی از دیگر قرائت ضعف متن به حساب می آید.
6.نقل به معنای مخلّ: در صورتی که راوی حدیث را نقل به معنی کند و در این عمل به گونه ای از عبارات شخصی خود استفاده نماید که مفید معنای مورد نظر معصوم (ع) نباشد، اعتبار متن مخدوش می گردد.
7.اعتبار مأخذ: عدم اعتبار مأخذ حدیث از قرائن دیگر ضعف حدیث محسوب می شود.
8.انسجام متن: در صورت عدم انسجام درونی متن، صدور متن از معصوم (ع) مخدوش است.
9.مقام و منزلت امام (ع): مخالفت متن با مقام و شأن معصوم (ع) از دیگر قرائن ضعف حدیث است.
10.احکام شرعی: اگر مضمون حدیث دلالت بر مطلبی خلاف احکام شرعی داشته باشد صدورش از معصوم (ع) ناممکن است.
11.شرائط نقل حدیث: اگر شرائطی که حدیث در آن نقل شده است با محتوای کمی و کیفی حدیث سازگار نباشد، اعتبار حدیث مخدوش می شود.
12.نقد ادبی: اغلاط ادبی متن از دیگر ضعف های متنی حدیث به حساب می آید.
کتابنامه:
آقابزرگ تهرانی. الذریعه الی تصانیف الشیعه. بیروت: دارالأضواء.
ابن ابی الحدید (378 ق). شرح نهج البلاغه. مصر.
ابن اثیر جزری (1385ق). الکامل فی التاریخ. بیروت.
ابن اعثم. تاریخ ابن اعثم. حیدرآباد دکن.
ابن بابویه، محمد بن علی بن بابویه القمی (شیخ صدوق) (1349 ش). امالی صدوق. تهران: اسلامیّه.
ابن حبان. المجروحین. بیروت: دارالمعرفه.
ابن حجر عسقلانی (1325 ق). تهذیب التهذیب. هند.
ابن داوود حلّی (1342 ش). رجال ابی داوود. تهران: دانشگاه تهران.
ابن شهر آشوب مازندرانی. مناقب آل ابی طالب. قم: مطبعه علمیّه.
ابن طاووس. اللهوف فی قتلی الطفوف. تهران: جهان.
ابن طلحه شافعی. مطالب السئول. چاپ سنگی، ایران.
ابن قتیبه دینوری (1377ق). الامامه و السیاسه. مصر.
ابن قولویه قمی. کامل الزیارات. به کوشش: محمد جواد قیومی. مؤسسه النشر الاسلامی.
ابن کثیر دمشقی (1966 م). البدایه و النهایه. بیروت.
ابن منظور (1405 ق). لسان العرب. قم: نشر ادب الحوزه.
ابوالفرج اصفهانی (1368 ق). مقاتل الطالبین. قاهره.
اربلی، علی بن عیسی (1381 ق). کشف الغمّه. قم.
افندی، عبدالله (1401 ق). ریاض العلماء. قم.
امام خمینی، روح الله (1403 ق). تحریر الوسیله. بیروت: دارالاضواء.
امین العاملی، سید محسن. أعیان الشیعه. بیروت.
بحرانی، سیّد هاشم. مدینه المعاجز. چاپ سنگی، ایران.
بلاذری. انساب الأشراف. به کوشش: محمودی، بیروت.
تستری، محمدتقی. قاموس الرجال. تهران: مرکز نشر کتاب.
حسن بن زین الدین (فرزند شهید ثانی)، جمال الدین ابومنصور. (1362 ش). منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان. به کوشش: علی اکبر غفاری. قم: جامعه ی مدرسین.
حلّی، حسن بن یوسف بن مطهر (علامه حلّی) (1402 ق)، خلاصه الاقوال. قم.
خطیب بغدادی. تاریخ بغداد. بیروت.
خویی، ابوالقاسم. (1410 ق). قم: مرکز نشر آثار الشیعه.
سبحانی، جعفر (1414ق). کلیات فی علم الرجال. قم: جامعه ی مدرسین.
سبط ابن جوزی (1383 ق). تذکره الخواص. نجف.
سپهر، محمدتقی (1363 ش). ناسخ التواریخ. تهران.
شریف القرشی، باقر (1397 ق). حیاه الامام الحسین (ع). قم.
شهید ثانی، زین الدین بن علی (1413 ق). فی علم الدرایه. به کوشش: عبدالحسین محمد علی بقال. قم: کتابخانه آیت الله مرعشی.
صالحی نجف آبادی (1369ش). نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری. تهران: کویر.
طبری، عمادالدین. کامل بهائی. چاپ سنگی، بمبئی.
طبری، محمد بن جریر (1385). تاریخ طبری. قاهره.
طبرسی، امین الاسلام فضل بن حسن. اعلام الوری. بأعلام الهدی. به کوشش: علی اکبر غفاری، تهران: علمیه اسلامیه.
طوسی، محمد بن حسن (شیخ الطائفه) (1381 ق). رجال شیخ طوسی. نجف اشرف.
فتال نیشابوری (1368 ق). روضه الواعظین. نجف اشرف.
قهپایی، عنایه الله (1384 ق). مجمع الرجال. اصفهان.
کشی، ابوعمرو. رجال کشی. مشهد: دانشگاه فردوسی.
مامقانی، عبدالله. تنقیح المقال. چاپ سنگی، ایران.
(1369 ش). تلخیص مقیاس الهدایه. تلخیص کننده: علی اکبر غفاری. تهران: دانشگاه امام صادق (ع).
مجلسی، محمدباقر (1403 ق). بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الاطهار. بیروت: مؤسسه الوفاء.
مسعودی. مروج الذهب. بیروت.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید) (1364 ش). الارشاد. اصفهان.
میرخواند. روضه الصفا. ایران.
نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی. فهرست نجاشی. تهران: مرکز نشر کتاب.
نوبختی (1355 ق). فرق الشیعه. نجف اشرف.
نوری طبرسی، حسین. لؤلؤ و مرجان. تهران: انتشارات نور.
یعقوبی، ابن واضح (1384ق). تاریخ یعقوبی. نجف اشرف.

پی نوشت ها :

1. استادیار دانشگاه امام صادق (علیه السلام).
منبع: پور عزت؛ علی اصغر، [بی تا]، عاشورا، انقلاب، انتظار (مجموعه مقالات دومین گنگره سراسری عاشورا پژوهی) جلد اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید