نویسنده:محمد علی اسدی نسب
د. مبانی جهان شناسی
شناخت گسترده، عمیق و الهی از جهان، موجب وسعت دید انسان و آسان شدن قطع علاقه از عالم مادی خواهد شد که در نتیجه می تواند برای فداکاری در مسیر آرمان های انسانی ماندگار پیش قدم شود. از منظر منطق و عقل کسی که جهان را پوچ می انگارد یا آخرت را انکار می کند و به حیات پس از مرگ اعتقاد و یا باور ندارد، نمی تواند حیات خود را به خطر اندازد و چشم به عالم پس از مرگ بدوزد.
برخی از مبانی جهان شناسی قرآنی قیام امام حسین(ع) از این قرار است :
1. مبنای حقیر بینی دنیا
هر گاه دنیا در قلب انسان بزرگ باشد و برای آن عظمت قایل شود و در
نتیجه همت خویش را صرف آن نماید، دیگر چنین فردی حاضر به جان نثاری برای چیزی نمی شود و هر آنچه مانع وصول او به دنیا گردد؛ مورد تن فرش قرار می گیرد؛ به همین جهت است که در قرآن مجید آیات بسیاری نازل شده است که : انسان ها دنیا را بشناسند و حقیقت آن را درک نمایند و خود را به بهای اندک آن نفروشند. خداوند می فرماید : «وَ مَا الْحَیَوهُ الدُّنْیَا إِلا مَتَعُ الْغُرُورِ»(1) : زندگی دنیا جز مایه ی فریب نیست.
در صبح عاشورا امام حسین(ع) در خطبه ای با مضامین بسیار بلند می فرماید:
ستایش ازآنِ خدایی است که دنیا را خلق نمود و آن را سرای نابودی و ناپایداری قرار داد؛ همان دنیایی که اهل خود را پیوسته دگرگون می سازد؛ پس فریب خورده کسی است که فریب دنیا را خورد و بدبخت کسی است که مفتون آن گردد؛ بنابراین مراقب باشید دنیا فریب تان ندهد. هر کس به آن تکیه زند، امیدش را ناامید سازد و کسی که به آن طمع ورزد، مأیوسش نماید.(2)
2. مبنای فناپذیری دنیا و جاودانگی آخرت
انسان، دل به چیزی می بندد که پایدار باشد و از چیزی گریزان است که فنا پذیرش بیند. اگر انسان حقیقت فناپذیری دنیا را بنگرد و آن را با قلب خویش باور کند و سرای آخرت را سرایی جاودانه و به دور از زوال و فنا بداند، می تواند آنچه را که فناپذیراست، در اصلاح سرای جاودانه خویش هزینه کند. دنیا فناپذیر و آخرت جاودانه است و انسان هر گاه این حقیقت را باور نداشته باشد، حاضر به تجارت با خدا بر سر دنیا نخواهد بود و خریدار
آخرت نخواهد شد؛ از این روست که آیات فراوان قرآن مجید نازل شده تا فناپذیری دنیا و جاودانگی آخرت را مقایسه نماید وانسان ها را وادار به فداکاری در عرصه های فردی، اجتماعی، مالی و جانی نماید.
قرآن مجید برای توصیف دنیا واژه «متاع» را به شکل اسم نکره به کار می برد تا دلالت بر بهره ای اندک و کوتاه مدت نماید و در مقابل، از آخرت به سرای قرار و استقرار تعبیر می کند: «إِنَّمَا هَذِهِ الْحَیَوهُ الدُّنْیَا مَتَعٌ وَ إِنَّ الاَخِرَهَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ»(3) به راستی این زندگی دنیا بهره ای اندک و کوتاه است و به طور قطع آخرت است که ماندنی و برقرار است.
امام حسین(ع) در تعبیری که حکایتگر کلام معصوم است، می فرماید: «کانَ الدُّنْیا لَمْ تَکنْ وَ کانَ الْاخِرهَ لَمْ تَزِلْ»(4): مثل آن است که اصلاً دنیایی نبوده و آخرت، پیوسته وجود داشته است.
و. مبانی دشمن شناسی
در حرکت های اجتماعی و ایجاد انقلاب های دگرگون کننده ی ارزش ها، خصوصاً آنجایی که اقدامی علیه حاکمان قلمداد می شود، شناخت دشمن دارای نقش محوری است و هر قدر شناخت عمیق تر و اهداف نیت های حاکمان برای مصلحان روشن تر شود، هزینه ها کمتر و نتایج پربارتر خواهد شد.
اگر دشمن شناسی دقیق امام حسین(ع) نبود، شاید ایشان دست به حرکتی نمی زد و اسلام به تدریج گرفتار تحریف، انحراف و زوال می شد. در اینجا به برخی از مبانی قرآنی در دشمن شناسی اشاره می کنیم:
1. مبنای ویژگی شناسی
شناخت ویژگی های دشمن، در برنامه ریزی عمومی و کیفیت مراجعه ی فکری و عملی با آنان ضرورت دارد. قرآن مجید می فرماید: «یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِم بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُم مِّنَ الْحَقِّ»(5):اى کسانى که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمن خود را به دوستى نگیرید؛ طورى که به آنان اظهار دوستى کنید و حال آنکه به آن حقیقت که بر شما نازل گشته کافرند.
این آیه ی شریفه به چند نکته اشاره دارد:
ـ مقتضای ایمان، شناخت دشمن است؛
ـ باید مسلمانان خصوصیات دشمن را بشناسند و بدانند که هر گاه گروهی، دشمن مؤمنان شدند، دشمن خدا هم هستند و هر گاه دشمن خدا باشند، دشمن مؤمنان هم خواهند بود؛
ـ شناخت عملکرد گذشته مخالفان و دشمنان لازم است؛ خصوصاً اگر توبه آنان محرز نشده باشد.
در واقع تمامی افشاگری های دشمنان انبیا در قرآن مجید و رسواسازی آنها برای مؤمنان و پیامبران، مصداق های بارزی از ضرورت شناخت دشمن است.
امام حسین(ع) بنی امیه را خوب شناخته بود و ازاهداف و عملکرد آنان به خوبی آگاهی داشت؛ لذا آن گاه که در مکه ابن عباس در مورد ویژگی های سخت بنی امیه سخن می گفت که : «إِنَّهُمْ کَفُرواْ وَ بِرَسُولِهِ و لا یأتُونَ الصلاه إلا کسالی» : آنان به خداوند و پیامبر او کفر ورزیدند و جز با تنبلی به نماز نمی پردازند،
امام(ع) سخن او را تأیید کرد و فرمود : «اللهمّ نعم».(6)
2. مبنای رهبری شناسی جریان کفر
گاهی عموم مردم مشکل حادی ندارند؛ اما به عللی دارای رهبری شده اند که آنان را به شکل نامحسوس و با حیله و تزویر به کفر و معصیت می کشاند. شناخت این رهبران فاسق و نیت ها و اهداف آنان برای جریان سازی و موضع گیری و در نتیجه رسواسازی آنان بسیار حائز اهمیت است.
در قرآن مجید، عنوان هایی مثل ائمه ی کفر، طاغوت و مانند آنها بسیار است؛ برای مثال در سوره ی توبه آمده است : «فَقَتِلُوا أَئمَّهَ الْکفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمَنَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ»(7) با سردمداران کفر بجنگید که آنان را هیچ پیمانی نیست. باشد که باز ایستند.
آیه ی فوق در واقع در پی بیان این نکته است که مراقبت اعمال سردمداران لازم است؛ چه اینکه اگر دیدید به کفر گرایش دارند، فریب آنان را نخورید. پیمان آنان بیهوده است و کسی که مردم را به کفر دعوت می کند، نمی تواند به عهد و پیمان خود متعهد باشد.
از منظر قرآن کریم اگر آدم(ع) شناخت کافی از شیطان که سمبل رهبری کفر است، داشت، فریب او را نمی خورد و خود را از نعمت بهشت محروم نمی ساخت.
در جریان حادثه قیام امام حسین(ع)شناخت امام(ع)از شخصیت یزید و نیاکان او به قدری عمیق بود که با صراحت تمام کفرو نفاق و نیز فاسق
بودن وی را به گوش همگان می رسانید و از ابتدای حادثه تا انتهای آن، هجوم و افشاگرانه امام حسین(ع) به یزید و سردمداران حکومت ادامه داشت؛ لذا از نخستین روزهایی که امام حسین(ع)در مدینه برای بیعت با یزید تحت مراقبت و فشار بود، در پاسخ ولید که آن حضرت را برای بیعت با یزید دعوت نمود، فرمود : اینک که مسلمانان به فرمانروایی مانند یزید گرفتار آمده اند، باید فاتحه اسلام را خواند.(8)
همچنین آن گاه که فرماندار کوفه (ابن زیاد) نامه ای رسمی برای حر می فرستد که راه بر حسین(ع) ببندد و او نامه را به امام(ع) تقدیم کرد، امام(ع) در خطبه ای می فرماید : مردم! هر کس سلطان ستمگری را بیند که حرام خدا را حلال می کند، پیمان الهی را نقض می نماید…اگر علیه او نشوراند بر خداوند لازم است که او را با همان سلطان ستمگر همنشین سازد.(9)
در سخنان آخرین، امام حسین(ع) در روز عاشورا می گوید : این فرومایه، مرا میان دو راهی شمشیر و ذلت قرار داده است و بسیار از ما به دوراست که تن به خواری دهیم.(10)
پینوشتها:
1. آل عمران :185.
2. بحارالانوار؛ ج45، ص 5 و مناقب ابن شهر آشوب؛ ج1، ص 100.
3. غافر :39.
4. بحارالانوار؛ ج45، ص 87، ح25، باب 37.
5. ممتحنه :1
6. باقر شریف قرشی؛ حیاه الامام الحسین(ع)؛ ص 318.
7. توبه : 12.
8. اللهوف فی قتلی الطفوف؛ ص 18.
9. ابومخنف ازدی؛ مقتل ابن مخنف؛ ص 85.
10. تحف العقول؛ ص 171.
منبع: نشریه کنگره امام حسین(ع) و مقاومت، جلد 1.