نویسنده:حضرت آیه اللّه جوادى آملى
قرآن کریم مظهر اسم «هادى» و «نافع» است، مؤمنان را هدایت مىکند، شایستگان و فطرت مداران از قرآن نفع و سود مىبرند. در مقابل، اهل کفر و نفاق و کسانى که شهوت و غضب حیوانى خود را بر فطرتشان حاکم ساخته و آن را به خاموشى کشانیده باشند، قابلیت و شایستگى هدایت قرآن را ندارند و چون حق را انکار مىکنند و در برابر آن مىایستند، گمراهى و ضلالتشان بیشتر مىشود و قرآن براى آنان مظهر اسم «ضار» و «مضل» و مایه ضرر و ضلالت مىگردد.
قرآن مانند خورشیدى است که مىتابد و آنان که چشم سالمى داشته باشند از نور آن بهره مىگیرند و راه را از چاه تشخیص داده، به سوى هدف خویش هدایت مىشوند. ولى اگر کسى چشمى ناسالم داشته باشد، نه تنها از نور آفتاب سودى نمىبرد بلکه همان نور هدایتگر و انرژى زا، سبب نقصان افزونتر چشم او مىشود تا به کورى مطلق برسد.
خداى سبحان درباره تأثیر قرآن بر افراد بشر مىفرماید: «یضل به کثیراً و یهدى به کثیراً و ما یضل به الا الفاسقین» (1) یعنى خداوند به وسیله آیات کتابش گروه بسیارى را گمراه، و گروه بسیارى را هدایت مىکند و البته تنها کسانى را گمراه مىسازد که فاسق و منحرف باشند.
پاسخ به یک پرسش
در اینجا جاى این پرسش است که اگر قرآن کریم محض هدایت است،چگونه سبب گمراهى و ضلالت مىشود، و چگونه ممکن است که حقیقتى، اثرى متناقض با خود بر جاى بگذارد؟
براى پاسخ به این پرسش لازم است دو نکته درباره «اضلال» و چگونگى آن گفته شود:
اول: مقصود از «اضلال» اضلال تکوینى است نه تشریعى، زیرا محال است که خداى سبحان کتابى را بفرستد و در آن کتاب محتوایى باشد که نه تنها انسان را هدایت نمىکند بلکه گمراه کننده اوست. چنین امرى علاوه بر آنکه بر خلاف حکمت خداوند و منافى هدف و غایت خلقت و آفرینش است، سبب خواهد شد که گمراهان و بدکاران، مستحق عذاب و جهنم نباشند و در برابر خداى خود عذر بیاورند که ما خواستار هدایت تو بودیم ولى تو ما را گمراه کردى، پس ما معذوریم نه مسئول .
بنابراین، خداوند اضلال تشریعى و ابتدایى ندارد و همگان را در وهله نخست با هدایت تشریعى و ابتدایى خود به راه راست و صلاح و فلاح و رستگارى دعوت مىکند و در این مرحله هیچ اضلالى وجود ندارد ولى اگر کسى این هدایت تشریعى را نپذیرفت و به اختیار خویش بیراهه گمراهى را پیش گرفت، و از مهلت توبه و تراخى انابه و تأخیر مجازات متنبه نشد و استفاده نکرد و به فطرت الهى خود برنگشت آنگاه به اضلال تکوینى خداوند مبتلا خواهد شد .
دوم: هدایت امرى واقعى و موجود و «اضلال» امرى عدمى و غیر موجود است و لذا هدایت را مىشود به خداوند نسبت داد ولى ضلالت و گمراهى را نه ؛ زیرا چیزى که رد شىء و عدم است قابل دادن وگرفتن نیست. ضلالت، نبودن هدایت است و به اصطلاح منطق، رابطه این دو، رابطه ملکه و عدم است یعنى اگر هدایت در جایى موجود باشد، هیچ گاه ضلالتى از آن جهت در آنجا نخواهد بود ولى اگر هدایت نباشد،نبودن هدایت، ضلالت است .
هدایت وضلالت مانند نور و تاریکى است. چنین نیست که نور یک حقیقت باشد و تاریکى حقیقتى دیگر و در کنار آن باشد، بلکه تاریکى همان نبودن نور است و اگر در جایى نور بتابد، تاریکى وجود ندارد و اگر نتابد همان نتابیدن نور، تاریکى است و نه چیزى دیگر. در بینایى و کورى نیز چنین است یعنى اگر کسى نبیند و از قوه بینایى بى بهره باشد کور است و این کورى حقیقتى جداگانه و مستقل ندارد بلکه همان عدم ملکه بینى است .
بنابراین، اضلال و گمراه ساختن از ناحیه خداوند یعنى همان قطع هدایت. اگر کسى هدایت تشریعى را نپذیرفت و خواهان هدایت الهى نبود، خداوند نیز بنا به خواست خود او، هدایت تکوینى خود را براى او نمىفرستد و اگر هدایت تکوینى الهى فرستاده نشود، شخص گمراه به حال خود رها مىشود و مانند مریضى که خود، نسخه درمان پزشک را پاره کند، روز به روز بر مرض و گمراهى او افزوده مىشود. بر همین اساس خداى سبحان درباره منافقان مىفرماید: «فى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضاً» (2) یعنى آنها مرض و گمراهى ابتدایى دارند که آن را با اراده خود اختیار نمودهاند و خداوند نیز آنها را بعد از امهال و امتحان رها مىکند و نتیجه رهایى آنان جز شدت یافتن مرض چیزى نخواهد بود .
وقتى که هدایت الهى به کسى داده نشد، نه عقل و دل او شکوفا مىشود ونه پیام پیامآوران الهى را مىشنود. چنین انسانى نه مانند چشمهاى است که از درونش توان جوشش عقل و ادراک شهودى داشته باشد و نه مانند حوض و استخر است که اگر از باطن خود جوشش ندارد، دست کم، از چشمههاى علم و معرفت الهى بهرهمند شود. و اگر چنین شد، گمراهى و ضلالت او روز به روز افزونتر مىگردد تا روزى که این پردههاى غلیظ غفلت و گناه و استکبار کنار رود و حقایق الهى را پس از مرگ آشکارا ببیند واز خواب چندین سالهاش بیدار: «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» (3) آنگاه که بیدار شد و حقیقت براى او مکشوف گشت، راهى براى ایمان (که فعل اختیار و سبب نجات است) ندارد، چون قیامت، روز حساب است نه کسب عمل صالح «انّ الیوم عمل و لا حساب و غداً حساب و لا عمل » (4) .
پىنوشتها
[1] سوره بقره، آیه 26 .
[2] سوره بقره، آیه 10 .
[3] کافى، ج.2 ص.240 ح 32 .
[4] نهج البلاغه، خطبه 42 .
تفسیر موضوعى قرآن کریم (قرآن در قرآن)