در خلقت نور شریف حضرت پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
بدانکه حکما اختلاف کرده اند در اینکه، اول چیزی که صادر شد از صنع واجب تعالی چه بوده؟ و همچنین متکلّمین و اهل ملل نیز اختلاف نموده اند در آن، و اخبار نیز مختلف است، پس اکثر حکما رفته اند به اینکه اول مخلوقات عقل اول است، و آن جوهری است بسیط، مفارق ماده در ذات و فعل، پس چون واحد است می تواند که از واحد صادر شود و چون در او سه جهت حاصل است: یکی وجود نظر به علّت، دوم وجوب بالغیر، سوم امکان بالذّات، پس به اعتبار وجودش سبب شد از برای وجود عقل دوم و به اعتبار وجوبش از برای وجود نفس فلک اعلی، و به اعتبار امکانش از برای جسم به آن فلک.
عقل اوّل راند بر عقل دوم و همچنین به ترتیب ده عقل، و نه فلک موجود شد و چون عقل عاشر از مبدأ دور است، ایجاد عقل دیگر را توسط نتواند نمود، پس واسطه وجود هیولایی عناصر است و کذا القاء صور بر آن هیولی به سبب اعداد حرکات رویه افلاک.
و «تالیس ملطی» که یکی از حکما است رفته است به اینکه اول مخلوقات آب است و مذهب « بلیناس حکیم» آن است که اول مخلوقات کلمه ی خداست و بعد از آن فعل و حرکت و حرارت. و غیر از اینها از مذاهب نیز هست ولی آنچه از اخبار صحیحه بسیار مستفاد می شود آن است که اول مخلوقات نور شریف حضرت پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است و عقل نیز بر این دلالت دارد، نظر به اشرقیّت آن حضرت واجبیّت او و کثرت اعتنای خدا، به شأن او، و در بعض اخبار است که اول مخلوقات نور آن سرور و نور ائمه هدی علیهم السلام و به هر تقدیر، نتیجه آن است که اول مخلوقات نور امام حسین علیه السلام است و چون همه، نور واحدند، و نور احد می باشند چنانکه جدّش فرمود: حسین منّی و أنا من حسین (حسین از من است و من از او هستم _ بحارالانوار جلد 43، صفحه 271) و در خبر دیگر: أنا من حسین و حسینٌ منّی (من از حسین هستم و حسین از من است _ بحارالانوار جلد 43، صفحه 296) که مقامش در بیان شرافت نور آن جناب بالاتر است از حدیث اول، و چون آن جناب اول مخلوقات است و همه خلق تابع و طفیل وجود آن سرورند، پس عجب نیست که جمیع مخلوقات بر آن جناب گریه کنند از انبیاء، ملائکه، افلاک، انس، جنّ، شیطان، بهشت، جهنّم، جمادات، عناصر، معادن، نباتات، حیوانات، آفتاب و ماه، نه از این عالم تنها، بلکه از جمیع عوالم، که در بعضی اخبار وارد است که: خداوند خلق فرموده است هزار هزار عالم و هزار هزار آدم، و بکای این عوالم نه تنها بعد از قتل آن سرور است، بلکه پیش از تحقق آن بوده، چنانکه در زیارت سوم شعبان از حضرت حجّت غائب عجل الله تعالی فرجه الشریف مأثور است: « بکته السماء و من فیها و الارض و من علیها و لمّا یطاء لابتیها» ( آسمان و زمین و آنچه در آنها است بر آن جناب گریه کردند و حال اینکه هنوز قدم به عرصه دنیا ننهاده بود _ بحارالانوار جلد 98، صفحه 347).
و چون آن جناب در اول خلقت مظهر خشوع و خضوع بوده، پس هر خضوع و خشوع انکساری که در عالم است از برای آن سرور است، بلکه می گوییم: آن خنجر و شمشیر و سنان و تیر که بر بدن آن جناب می زدند، ایضاً بر حال او گریه می نمودند، بلکه قاتلین و ناصبین هم به فطرت اصلیه، بر حال آن سرور گریان بودند، هر چند به صفات ظاهره تغییر فطرت اصلیه داده بودند و مخلّد در دوزخ خواهند بود، ولی باز چون غافل می شدند به گریه می افتادند، مانند کفّاری که به قلب تصدیق دارند، ولی به زبان انکار می کنند و حجدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلماًَ و علواً ( از روی ستم و سرکشی آن را انکار نمودند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند _ سوره النمل آیه 14). مانند زنادقه و دهریّه که چون غافل شوند از عناد و لجاج خود، اقرار به توحید می نمایند، و همچنین دشمنان آن جناب در حال غفلت گریان می شدند، بلکه گاهی عظم مصیبت به حدّی بود که در حال غلبه عداوت، و اشتغال به قتل و جرح و نهب و اسر، گریان می شدند، چنانکه ابن سعد ملعون، در وقتی که امر به قتل آن حضرت نمود گریان شد (تاریخ طبری جلد 5، صفحه 228) و آن ملعونی که سلب نمود گوشوارۀ فاطمه، دختر حضرت را، گریه می نمود (بحارالانوار جلد 45، صفحه 60) و یزید ملعون با آن شقاوت و قساوت چون نظرش بر اساری افتاد بر حالت ایشان رقّت نمود و گفت: قبیح باد پسر مرجانه (ارشاد مفید جلد 2، صفحه 125).
خصوصیات امام حسین بعد از خلقت تا زمان ولادتشان:
در بیان خصوصیات نور آن سرور بعد از خلقت تا زمان ولادتش، عرض می کنیم: خداوند جلّ جلاله متفرد بود بالذّات و با او هیچ نبود، پس ابتدا خلق نور شریف حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و مشتق نمود از نور او، انوار علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را و از برای آن نور شریف محال متعدده و عوالم مختلفه قرار داد.
چنانکه از روایات ظاهر می شود که بعضی پیش از خلق عرش و بعضی از آن و قبل از خلق آدم، و بعضی بعد از آن بوده، و عوالم آن، گاهی عالم انوار است و گاهی اشباح نوریّه، و گاهی اظلّه، و گاهی ذرات و گاهی نور بهشتی و گاهی در پیشانی اجداد و جدّات اطهار آن جناب. و محل آن نور گاهی پیش روی عرش و گاهی بالای عرش و گاهی زیر عرش و گاهی در اطراف عرش و گاهی در حجاب های دوازده گانه، و گاهی در دریاهای نور، و گاهی در سرادقات.
و از برای اقامت آنها در هر محلّی مدّتی معیّن است، مثلاً زمان وجود ایشان قبل از خلق عرش چهارصد و بیست هزار سال است و مدّت توقف ایشان در اطراف عرش پانزده هزار سال پیش از خلق آدم، و زمان بودن ایشان در زیر عرش دوازده هزار سال پیش از خلق آدم (بحارالانوار جلد 24) و اینجا مقام تفصیل دادن این مطالب نیست.
معرفت تفاصیل این اسرار و مطالب را از ما نخواسته اند. آنچه وظیفه ماست تصدیق و تسلیم است بر وجه اجمال، و علم به حقیقت آن نور و مقاماتش و وظیفه اش در آن عوالم، راجع به خود ایشان است و تطبیقات که بعضی از حکماء و صوفیه با عقل خود کرده اند، برهانی درست ندارد و خوض در آن موجب خطر است انتهی.
اما مقصود در این مقام بیان خصوصیت نور حضرت امام حسین علیه السلام است از انوار ائمه علیهم السلام در جمیع عوالم مذکوره، پس می گوییم: امتیاز این نور در عالم جمع: اضافه تشریقیه خاصّه است که به نور اول دارد، چنانکه فرموده: « حسین منی و أنا من حسین» و در عالم فرق: امتیاز آن سبب حزن و اندوه است، چنانکه ظاهر می شود از قضیه حضرت آدم که چون انوار خمسه طاهره در انگشتان او اشراق نمود، نور حضرت امام حسین علیه السلام در ابهام قرار داشت و چون نظر حضرت آدم بر ابهامش ( انگشت ابهام)می افتاد مهموم و محزون می شد. (بحارالانوار جلد 11، صفحه 150 و 151)
و این اثر تا حال باقی است که هر کس، ضحک بر او غالب شود، چون نظر به انگشت ابهام نماید حزن بر او غالب می شود و از قضیه حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام که چون اشباح خمسه را دید، از ملاحظه شبح آن حضرت (امام حسین علیه السلام) محزون گردید (بحارالانوار جلد 36، صفحه 151) مثل اینکه از شنیدن نام شریفش محزون می شد.
بلکه چیزی که نسبت به آن داده می شود از اسباب حزن است، مانند میخی که جبرئیل بر کشتی حضرت نوح کوبید به اسم آن حضرت، نوری از آن درخشید و رطوبتی مانند خون از آن ظاهر گردید که موجب حزن حضرت نوح و نوحه او گردید. (بحارالانوار جلد 44، صفحه 230)
و ایضاً آن نور شریفه چون به اصلاب طاهره و ارحام مطهّره منتقل می شد از اثر آن، نوری در جبین حامل آن ظاهر می گردید، چون خود از حاملین آن نور نبودند، و در جبین حضرت زهرا سلام الله علیها در حمل حضرت حسن علیه السلام نوری علاوه ظاهر نشد، چون حضرت فاطمه سلام الله علیها خودش نیز از آن نور است، ولی در حمل حضرت امام حسین علیه السلام نور خاصّی در جبین حضرت زهرا سلام الله علیها ظاهر شد، چنانکه حضرت پیغمبر به آن خبر داد و والده ماجده اش فرمود: « که من چون به حسین حامله شدم در شب تار احتیاج به چراغ نداشتم» (بحارالانوار جلد 3، صفحه 273) پس امتیازش آن است که بر نور غالب می شود.
و ایضاً بر نور آفتاب نور او غلبه می نمود، چنانکه از بعضی منقول است که حاضر بوده است در حال شهادت آن حضرت، گفت: نور جمال آن حضرت مرا از فکر کشتن او مشغول نمود (بحارالانوار جلد 45، صفحه 57) با آنکه آفتاب در آن وقت بلند بود.
و ایضاًَ چیزی حاجب نور شریف نبوده، چنانکه همان شخص گفت: که ندیدم کشته ای آغشته به خاک و خون، نورانی تر از حضرت امام حسین علیه السلام پس خاک و خون حاجب آن نور پاک نبوده است.
در خصوصیت محلّ سیدالشهداء بعد از ولادتش:
اول مجلس، بعد از تولد دستهای رسول خدا بوده، چنانکه مروی است که حضرت در حجره ایستاده بودند منتظر ولادت آن حضرت، پس چون متولد شد به هیئت سجده، ندا کرد پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم اسماء را که پسر مرا بیاور، عرض کرد که هنوز او را پاکیزه نکرده ایم، فرمودند: تو او را پاکیزه می کنی!! خدا او را پاک و پاکیزه کرده، پس آورد او را در حالتی که پیچیده شده بود در پارچه ای که از پشم بود، پس گرفت او را به دست خود، و نظر فرمود به او و گریست و فرمود: « دشوار است بر من ای اباعبدالله».
و بعد از آن گاهی بر دوش و گردن جبرئیل بود و گاهی بر دوش پیغمبر یا بر سینه و پشت آن سرور و گاهی بر دست او، هنگامی که بلند می فرمود او را که دهانش را ببوسد، گاهی بلند می فرمود او را که نشان اصحاب دهد و سفارش او را نماید و گاهی در حال سجود بر پشت آن حضرت سوار می شد و گاهی بر دست امیرالمومنین علی علیه السلام بود که آن حضرت او را نگاه می داشت تا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم جمیع اعضای او را می بوسید و آخر محلش در دنیا در سینه پیغمبر خدا بود در حال احتضار و آن سرور او را می بوسید و می فرمود: « یزید را با من چه کار است؟! خدا او را مبارک نکند» (مثیرالاحزان صفحه 12).
خصوصیت محل آن حضرت بعد از شهادت:
اما خاصّه حال شهادت آن است که: هر پیغمبر یا امامی که شهید می نمودند به کشتن یا به زهر دادن در خانه خود بوده یا در شهر یا در محراب یا در طشت و از برای احدی از ایشان اتفاق نیفتاد که در صحرای قفر بر روی خاک شهید شوند چه قدر بزرگ است مصیبت تو، ای آقا.
اما بعد از شهادت: جسم شریفش را به آسمان پنجم بردند و باز بر زمین کربلا برگردانیدند و در آنجا سه روز افتاده بود، و سر مبارکش گاهی بر روی دستها و گاهی بر نیزه ها و گاهی بر درخت آویزان و گاهی بر دهلیز خانه یزید ملعون و گاهی بر دروازۀ شام و گاهی در طبق نزد ابن زیاد و گاهی در طشت نزد یزید لعنه الله علیه و او را شهر به شهر گردانیدند، از کربلا تا شام، و بعضی گفته اند که: از شام تا مصر و از مصر تا مدینه یا از شام به کربلا یا از شام به آسمان. و همچنین سر مبارک حضرت در جاهای دیگر از قبیل اجانه خانه شمر لعنه الله علیه، تنور خولی و دیر راهبان و صندوق پاسبانان بوده است. لا حول و لا قوه الا بالله.
در خصوصیت محل آن حضرت در عالم برزخ:
در حدیث است که آن حضرت در یمین عرش است و نظر می نماید به محل شهادتش و به سوی زوّارش و ایشان را می شناسد به اسم خودشان و پدرشان و به درجات و مقاماتشان، بهتر از شما عالم است و می بیند گریه کنندگان خود را و طلب مغفرت می نماید از برای ایشان، و از پدران خود سئوال می کند، که ایشان نیز طلب مغفرت نمایند و می گوید: ای گریه کننده اگر بدانی که خداوند از برای تو چه مهیا نموده البته خوشحالی تو بیشتر از جزع خواهد بود. (بحارالانوار جلد 44، صفحه 292)
در خصوصیت محل آن حضرت در روز محشر:
در خصوصیت محل آن حضرت در روز محشر و موقف اکبر، در روایات بسیار است که آن حضرت را مجلس خاصّی است در زیر سایه ی عرش که با زوّار و گریه کنندگان خود انس گرفته، با هم سخن می گویند و از شداید ایمن هستند و ازواج ایشان از بهشت پیغام می دهند ایشان را که مشتاق هستیم به شما، رضا نمی شوند که بهشت را بر صحبت آن مجلس شریف ترجیح دهند ( بحارالانوار جلد 45، صفحه 207) و موقف مخصوصی در روز محشر دارد که محشر بر پا خواهد شد آن وقتی که بر پا می ایستد سر در بدن ندارد، خون از رگهای او جاری است و فاطمه چون آن هیئت را مشاهده می نماید شهقه می زند که اهل موقف مضطرب می شوند ( ثواب الاعمال صفحه 258).
در خصوصیت محل آن حضرت در بهشت:
در خصوصیت محل آن سرور در بهشت عرض می نمائیم که آن جایی است مخصوص که حضرت پیغمبر او را به آن خبر داد و فرمود: « از برای تو در بهشت درجاتی است که رسیدن به آنها منوط به شهادت است» (بحارالانوار جلد 44، صفحه 328) و آن حضرت زینت تمام بهشت است پس گویا که او در همه جای بهشت است و همه از برای اوست.