با وجود این همه سخن که درباره حادثه عاشورا گفته اند و گفته ایم و شنیده ایم, ولى باز هم جاى سخن و تأمل و تدبّر و عبرت گیرى نسبت به این حادثه باقى است. این حادثه عظیم از دو جهت مورد توجه قرار مى گیرد و بنده مى خواهم امروز بیش تر جهت دوم را مورد توجه قرار بدهم.
درس هاى عاشورا
جهت اول, درس هاى عاشوراست. عاشورا پیام ها و درس هایى دارد. عاشورا به ما درس مى دهد که براى حفظ دین باید فداکارى کرد. درس مى دهد که در راه قرآن باید از همه چیز گذشت. درس مى دهد که در میدان نبرد حق و باطل, همه افراد اعم از کوچک و بزرگ, زن و مرد, پیر و جوان, شریف و وضیع و امام و رعیت با هم در یک صف قرار مى گیرند. درس مى دهد که جبهه دشمن با همه توانایى هاى ظاهرى بسیار آسیب پذیر است. همچنان که جبهه بنى امیّه به وسیله کاروان اسیران عاشورا در کوفه آسیب دید, در شام آسیب دید, در مدینه آسیب دید و بالأخره هم نهضت عاشورا به فناى جبهه سفیانى منتهى شد.
عاشورا به ما درس مى دهد که در ماجراى دفاع از دین, بصیرت بیش از چیزهاى دیگر براى انسان لازم است. بى بصیرت ها بدون این که بدانند, فریب مى خورند و در جبهه باطل قرار مى گیرند چنان که در جبهه ابن زیاد کسانى بودند که فُسّاق و فجّار نبودند ولى از بى بصیرت ها بودند. این ها درس هاى عاشوراست. البته همین درس ها کافى است که یک ملت را از ذلت به عزّت برساند. همین درس ها مى تواند جبهه کفر و استکبار را شکست بدهد. این ها درس هاى زندگى ساز است. این, آن جهت اول است.
عبرت هاى عاشورا
جهت دوم از جهات مربوط به حادثه عاشورا, عبرت هاى عاشوراست. عاشورا غیر از درس, یک صحنه عبرت است. انسان باید در این صحنه نگاه کند تا عبرت بگیرد. عبرت بگیرد یعنى چه؟ یعنى خود را با آن وضعیت مقایسه کند و بفهمد در چه حال و وضعى قرار دارد. چه چیزى او را تهدید مى کند و چه چیزى براى او لازم است. این را عبرت مى گویند. مثلاً هنگامى که شما از جاده اى عبور مى کنید و اتومبیلى را مى بینید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده و مُچاله شده و سرنشینانش نابود شدند, مى ایستید و به آن صحنه نگاه مى کنید, چرا؟ براى این که عبرت بگیرید. براى این که برشما معلوم بشود که چه جور سرعت و حرکت و چه جور رانندگى به این وضعیت منتهى مى شود. این هم نوع دیگرى از درس است اما درس از راه عبرت گیرى. حال مى خواهیم این را یک قدرى بیش تر بررسى کنیم.
اولین عبرتى که در قضیه عاشورا ما را متوجه خود مى کند این است که ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبرْ جامعه اسلامى به آن حد رسید که کسى مثل امام حسین(ع) ناچار شد براى نجات جامعه این چنین فداکارى بکند. یک وقت این فداکارى بعد از گذشت هزار سال از صدر اسلام است یا یک وقت در قلب کشورها و ملت هاى مخالف و معاند با اسلام است, این یک حرفى است امّا این که حسین بن على(ع) در مرکز اسلام, در مدینه و مکه (مرکز وحى نبوى) با وضعیتى مواجه شود به طورى که هر چه نگاه کند ببیند چاره اى جز فداکارى نیست (آن هم فداکارى خونین و با عظمتى), این قابل تأمل است. مگر چه وضعى بود که حسین بن على} احساس کرد که اسلام فقط با فداکارى او زنده مى ماند واü از دست مى رود؟ عبرت این جاست, ما باید نگاه کنیم و ببینیم که چه شد که فردى مثل یزید بر جامعه اسلامى حاکم شد؟ جامعه اسلامى که رهبر و پیغمبرش در مکه و مدینه پرچم ها را مى داد دست مسلمان ها و آن ها مى رفتند تا اقصا نقاط جزیره العرب و مرزهاى شام, امپراتورى روم را تهدید مى کردند و سربازان دشمن نیز از مقابلشان فرار مى کردند و مسلمین پیروزمندانه برمى گشتند (مثل ماجراى تبوک) و جامعه اسلامى که در مسجد و مَعبَر آن, صوت تلاوت قرآن بلند بود و شخصیتى مثل پیغمبرْ با آن لحن و نَفَس, آیات خدا را بر مردم مى خواند و مردم را موعظه مى کرد و آن ها را در جاده هدایت با سرعت پیش مى برد. چطور شد که همین جامعه, همین کشور و همین شهرها آن قدر از اسلام دور شدند تا کسى مثل یزید بر آن ها حکومت کرد؟ چرا باید وضعى پیش بیاید که کسى مثل حسین بن على} ببیند چاره اى ندارد جز این فداکارى عظیم, که در تاریخ بى نظیر است. چه شد که آن ها به این جا رسیدند؟ این همان عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجه دقیق قرار بدهیم. ما امروز یک جامعه اسلامى هستیم. باید ببینیم آن جامعه اسلامى چه آفتى پیدا کرد که کارش به یزید رسید. چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در همان شهرى که ایشان حکومت مى کرد سرهاى پسران امیرالمؤمنین(ع) را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند! کوفه همان جایى است که امیرالمؤمنین(ع) توى بازارهاى آن راه مى رفت, تازیانه بر دوش مى انداخت و مردم را امر به معروف و نهى از منکر مى کرد. فریاد تلاوت قرآن در آناء اللیل وأطراف النّهار, از مسجد و تشکیلات آن بلند بود. این همان شهر است که حالا دخترها و حرم امیرالمؤمنین(ع) را به اسارت در بازار آن مى گردانند. چه شد که ظرف بیست سال به این جا رسیدند؟ جواب, این است: رسیدند که یک بیمارى وجود دارد که مى تواند جامعه اى که در رأس آن کسى مثل پیغمبر اسلامْ و امیرالمؤمنین(ع) بوده است را در ظرف چند ده سال به آن وضعیت برساند. پس این یک بیمارى خطرناکى است و ما هم باید از این بیمارى بترسیم. امام بزرگوار ما اگر خود را شاگردى از شاگردان پیغمبرْ محسوب مى کرد, سرفخربه آسمان مى سود. افتخار امام ما کجا و پیغمبرْ کجا؟ جامعه اى را که پیغمبرْ ساخته بود, بعد از مدت چند سال به آن وضع دچار شد و لذا جامعه ما خیلى باید مواظب باشد که به آن بیمارى دچار نشود. عبرت این جاست. ما باید آن بیمارى را بشناسیم و آن را یک خطر بزرگ بدانیم و از آن اجتناب کنیم.
پیام فورى عاشورا
به نظر من امروز پیام عاشورا از دیگر درس ها و پیام هاى عاشورا براى ما فورى تر است. ما باید بفهمیم چه بلایى بر سر آن جامعه آمده که سر حسین بن على }, آقا زاده اول دنیاى اسلام و پسر خلیفه مسلمین على بن ابى طالب(ع), در همان شهرى که پدر او بر مسند خلافت مى نشسته است گردانده شد و آب از آب هم تکان نخورد. ببینیم چگونه از همان شهر افرادى آمدند به کربلا و او و اصحابش را با لب تشنه به شهادت رساندند و حرم امیرالمؤمنین(ع) را به اسارت گرفتند. حرف در این زمینه زیاد است. من در پاسخ به این سؤال یک آیه از قرآن را مطرح مى کنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن درد و بیمارى را به مسلمین معرفى مى کند. آن آیه این است که مى فرماید: (فخلف مِنْ بَعدهِم خَلْفٌ اَضاعُوا الصّلوه واتبعوا الشّهَوات فَسَوف یَلقَون غَیّا).
دو عامل, عامل اصلى این گمراهى و انحراف عمومى است: یکى دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صَلوه و نماز است. یعنى فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگى و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خداى متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایى از زندگى, و عامل دوم (اتبعوا الشهوات) است یعنى دنبال شهوترانى ها و هوس ها و در یک جمله (دنیا طلبى) رفتن و به فکر جمع آورى ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن این ها و فراموش کردن آرمان ها. این درد اساسى و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم.
حفظ آرمان ها, ارزش ها و معیارهاى الهى
اگر در جامعه اسلامى ما آن حالت آرمان خواهى از بین برود یا ضعیف بشود و هر کسى به فکر این باشد که کلاه خودمان را از معرکه به در ببریم تا در دنیایمان از دیگران عقب نیفتیم, دیگرى جمع کرده است و ما هم برویم جمع کنیم و خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجیح بدهیم, معلوم است که وضع به این جا خواهد رسید. نظام اسلامى با ایمان ها, با همت هاى بلند, با مطرح شدن و اهمیت دادن و زنده نگه داشتن شعارها به وجود مى آید و حفظ مى شود و پیش مى رود. معلوم است کم رنگ شدن شعارها, بى اعتنایى به اصول اسلام و انقلاب و همه چیز را با محاسبات مادى فهمیدن و مطرح کردن, جامعه را به آن جا پیش خواهد برد که به چنان وضعى برسد. به همین دلیل آن ها به آن وضع دچار شدند. یک روز براى مسلمین پیشرفت اسلام و رضاى خدا و تعلیم دین و معارف اسلامى و آشنایى با قرآن و معارف آن مطرح بود, دستگاه حکومت و اداره کشور, دستگاه زهد و تقوا و بى اعتنایى به زخارف دنیا و شهوات شخصى بود, نتیجه آن هم حرکت عظیمى بود که مردم به سمت خدا کردند. در چنان وضعیتى کسى مثل على بن ابى طالب(ع), خلیفه مسلمین و کسى مثل حسین بن على(ع), شخصیت برجسته مى شود. چرا که معیارها در وجود این ها بیش از دیگران است. وقتى معیار خدا, تقوا, بى اعتنایى به دنیا و مجاهدت در راه خدا باشد کسانى به صحنه عمل مى آیند که این معیارها را دارند. این ها سر رشته کارها را به دست مى گیرند و جامعه, جامعه اى اسلامى خواهد بود. اما وقتى که معیارهاى خدایى عوض بشود, هرکسى که دنیا طلب تر, شهوتران تر و براى به دست آوردن منافع شخصى زرنگ تر و با صدق و راستى بیگانه تر است, سرکار مى آید. آن وقت نتیجه این مى شود که امثال عمربن سعد و شمر و عبیدالله بن زیاد مى شوند رؤسا و مثل حسین بن على(ع) به مَذبَح مى رود و در کربلا به شهادت مى رسد. این یک حساب دو دو تا چهارتاست.
کسانى که دلسوزند نباید بگذارند معیارهاى الهى در جامعه عوض بشود. اگر معیار تقوا در جامعه عوض شد معلوم است که باید خون یک انسان با تقوایى مثل حسین بن على(ع) ریخته شود. اگر زرنگى و دست و پا دارى در کار دنیا و پشت سر هم اندازى و دروغگویى و بى اعتنایى به ارزش هاى اسلامى ملاک قرار گرفت, معلوم است که کسى مثل یزید باید در رأس کار قرار بگیرد و کسى مثل عبیدالله باید شخص اول کشور عراق بشود.
انقلاب ما, انقلاب ارزش ها بود
همه کار اسلام این بود که این معیارها را عوض کند. همه کار انقلاب ما هم همین بود که در مقابل معیارهاى باطل و غلط مادى جهانى بایستد و آن ها را عوض کند. دنیاى امروز, دنیاى دروغ, زور, شهوترانى و دنیاى ترجیح ارزش هاى مادى بر ارزش هاى معنوى است. دنیا این است. مخصوص امروز هم نیست. قرن هاست که معنویت در دنیا رو به افول و ضعف بوده است. قدرتمندها تلاش کردند معنویت را از بین ببرند.
صاحبان قدرت, پول پرست ها و سرمایه دارها یک نظام و بساط مادى در دنیا چیدند که در رأس آن قدرتى مثل قدرت آمریکاست که از همه دروغگوتر, فریبگرتر, بى اعتناتر نسبت به فضایل انسانى و بى رحم تر نسبت به انسان هاست. چنین قدرتى در رأس است و دوستان او هم در مراتب بعد قرار مى گیرند. این وضع دنیاست. انقلاب اسلامى یعنى زنده کردن دوباره اسلام. زنده کردن (إنَّ أکرَمکُم عِنْدَاللّه أتقیکُم)(1) و انقلاب آمد تا این بساط و این تربیت غلط جهانى را بشکند و یک تربیت جدیدى درست کند. اگر تربیت جهان, تربیت مادى باشد, معلوم است که افرادى شهوتران, فاسد, روسیاه و گمراه مثل محمد رضا باید در رأس کار باشند و یک انسان با فضیلت و منوّر مثل امام بایستى یا در زندان و یا در تبعید باشد. در چنان وضعیتى در جامعه جاى امام نیست. وقتى زور, فساد, دروغ و بى فضیلتى حاکم است, آن کسى که داراى فضیلت, صدق, نور, عرفان و توجه به خداست جایش یا زندان هاست و یا در مقتل و مذبح و گودال قتلگاه است. وقتى کسى مثل امام بر سر کار آمد یعنى ورق برگشت. شهوترانى, دنیاطلبى و وابستگى و فساد در انزوا رفت و تقوا, زهد, صفا و نورانیت, جهاد, دلسوزى براى انسان ها, رحم و مروّت و برادرى و ایثار و از خود گذشتگى روى کار آمد. امام که روى کار مى آید یعنى این خصلت ها و این فضیلت ها روى کار مى آید. این ارزش ها مطرح مى شود.
اگر این ارزش ها را نگه داشتید نظام امامت باقى مى ماند. آن وقت امثال حسین بن على } دیگر به مذبح برده نمى شوند. اما اگر این ها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجى را از دست دادیم چه؟ اگر به جاى توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهى به فکر تجمّلات شخصى خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجى, مؤمن و با اخلاص را که هیچ چیز نمى خواهد جز میدانى براى مجاهدت در راه خدا, در انزوا قرار دادیم و یک آدم پُررو, افزون خواه, پرتوقع و بى صفاى بى معنویت را مسلط کردیم چه؟ در این صورت همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر بین رحلت نبى اکرمْ و شهادت جگر گوشه اش در صدر اسلام پنجاه سال فاصله بود, ممکن است در روزگار ما این فاصله خیلى کم تر بشود و فضیلت ها و صاحبان فضایل زودتر به مذبح بروند.
نباید بگذاریم چنین چیزى پیش بیاید. باید در مقابل انحرافى که ممکن است دشمن بر ما تحمیل بکند, بایستیم. عبرت گیرى از عاشورا این است. نگذاریم روح انقلاب و فرزندان انقلاب در جامعه منزوى بشوند.
پی نوشت :
1. حجرات (49) آیه 13.
منبع: بیانات مقام معظم رهبرى(مدّظله العالى) در دیدار با نیروهاى مقاومت بسیج 23/4/71