فرهنگ عاشورا (13)

فرهنگ عاشورا (13)

نویسنده:حجت الاسلام جواد محدثی

عباس بن على‌«علیهما السلام‌»
فرزند امیر المؤمنین،برادر سید الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین‌«ع‌»در روزعاشورا.عباس در لغت،به معناى شیر بیشه،شیرى که شیران از او بگریزند است.[1] مادرش‌«فاطمه کلابیه‌»بود که بعدها با کنیه‌«ام البنین‌»شهرت یافت.على‌«ع‌»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنین ازدواج کرد.عباس،ثمره این ازدواج بود.ولادتش را در[2]شعبان سال 26 هجرى در مدینه نوشته‌اند و بزرگترین فرزند ام البنین بود و این چهارفرزند رشید،همه در کربلا در رکاب امام حسین‌«ع‌»به شهادت رسیدند.وقتى‌امیر المؤمنین شهید شد،عباس چهارده ساله بود و در کربلا 34 سال داشت.کنیه‌اش‌«ابو الفضل‌»و«ابو فاضل‌»بود و از معروفترین لقبهایش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواءالحسین،علمدار،ابو القربه،عبد صالح، باب الحوایج و…است.
عباس با لبابه،دختر عبید الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج کرد و از این‌ازدواج،دو پسر به نامهاى عبید الله و فضل یافت.بعضى دو پسر دیگر براى او به نامهاى‌محمد و قاسم ذکر کرده‌اند.
آن حضرت،قامتى رشید،چهره‌اى زیبا و شجاعتى کم نظیر داشت و به خاطر سیماى‌جذابش او را«قمر بنى هاشم‌»مى‌گفتند.در حادثه کربلا،سمت پرچمدارى سپاه‌حسین‌«ع‌»و سقایى خیمه‌هاى اطفال و اهل بیت امام را داشت و در رکاب برادر،غیر ازتهیه آب،نگهبانى خیمه‌ها و امور مربوط به آسایش و امنیت‌خاندان حسین‌«ع‌»نیر برعهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسایش و امنیت داشتند[3].
روز عاشورا،سه برادر دیگر عباس پیش از او به شهادت رسیدند.وقتى علمدار کربلااز امام حسین‌«ع‌»اذن میدان طلبید حضرت از او خواست که براى کودکان تشنه وخیمه‌هاى بى‌آب، آب تهیه کند.ابو الفضل‌«ع‌»به فرات رفت و مشک آب را پر کرد و دربازگشت به خیمه‌ها با سپاه دشمن که فرات را در محاصره داشتند درگیر شد و دستهایش‌قطع گردید و به شهادت رسید. البته پیش از آن نیز چندین نوبت.همرکاب با سید الشهدا به‌میدان رفته و با سپاه یزید جنگیده بود.عباس،مظهر ایثار و وفادارى و گذشت بود.وقتى‌وارد فرات شد،با آنکه تشنه بود، اما بخاطر تشنگى برادرش حسین‌«ع‌»آب نخورد وخطاب به خویش چنین گفت:
یا نفس من بعد الحسین هونى
و بعده لا کنت ان تکونى
هذا الحسین وارد المنون
و تشربین بارد المعین تالله ما هذا فعال دینى
و سوگند یاد کرد که آب ننوشد.[4] وقتى دست راستش قطع شد،این رجز را مى‌خواند:
و الله ان قطعتموا یمین
ى انى احامى ابدا عن دینى
و عن امام صادق الیقین
نجل النبى الطاهر الامین
و چون دست چپش قطع شد،چنین گفت:
یا نفس لا تخشى من الکفار
و ابشرى برحمه الجبار
مع النبى السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یسارى فاصلهم یا رب حر النار
شهادت عباس،براى امام حسین بسیار ناگوار و شکننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى‌که به بالین عباس رسید،این بود:«الآن انکسر ظهرى و قلت‌حیلتى و شمت بى عدوى‌».[5] وپیکرش، کنار«نهر علقمه‌»ماند و سید الشهدا به سوى خیمه آمد و شهادت او را به اهل بیت‌خبر داد. هنگام دفن شهداى کربلا نیز،در همان محل دفن شد.از این رو امروز حرم‌ابا الفضل‌«ع‌»با حرم سید الشهدا فاصله دارد.
مقام والاى عباس بن على‌«ع‌»بسیار است.تعابیر بلندى که در زیارتنامه اوست،گویاى‌آن است. این زیارت که از قول حضرت صادق‌«ع‌»روایت‌شده،از جمله چنین دارد:
«السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیر المؤمنین و الحسن و الحسین…
اشهد الله انک مضیت على ما مضى به البدریون و المجاهدون فى سبیل الله المناصحون فى‌جهاد اعدائه المبالغون فى نصره اولیائه الذابون عن احبائه…»[6] که تایید و تاکیدى بر مقام‌عبودیت و صلاح و طاعت او و نیز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و یاوران‌اولیاء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع‌»نیز سیماى درخشان عباس بن‌على را اینگونه ترسیم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاه‌بنفسه حتى قطعت‌یداه فابدله الله عز و جل بهما جناحین یطیر بهما مع الملائکه فى الجنه کماجعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارک و تعالى منزله یغبطه بها جمیع الشهداءیوم القیامه‌»[7].که در آن نیز مقام ایثار،گذشت،فداکارى،جانبازى،قطع شدن دستانش ویافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طیار و فرشتگان مطرح است و اینکه:عمویم‌عباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد که روز قیامت،همه شهیدان به آن غبطه مى‌خورند ورشک مى‌برند.
عباس یعنى تا شهادت یکه تازى
عباس یعنى عشق،یعنى پاکبازى
عباس یعنى با شهیدان همنوازى
عباس یعنى یک نیستان تکنوازى
عباس یعنى رنگ سرخ پرچم عشق
یعنى مسیر سبز پر پیچ و خم عشق
جوشیدن بحر وفا،معناى عباس
لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس[8] در زیارت ناحیه مقدسه نیز از زبان حضرت مهدى‌«ع‌»به او اینگونه سلام داده شده‌است: «السلام على ابى الفضل العباس بن امیر المؤمنین،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده من‌امسه، الفادى له،الواقى الساعى الیه بمائه،المقطوعه یداه…»[9].
کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام
شد در این قبله عشاق،دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبى که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانى
تا که تکمیل شود حج من و تقدیرم[10]

*********
العبد الصالح
صفت و لقبى است که در زیارت حضرت ابا الفضل‌«ع‌»از قول امام صادق‌«ع‌»براى آن‌سردار شهید کربلا آمده است:«السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله…»[11]

*********
عبد الله بن حسن بن على‌«علیهما السلام‌»
نوجوان 11 ساله،فرزند امام حسن مجتبى‌«ع‌»که روز عاشورا،وقتى دید سید الشهدا برزمین افتاده است،براى دفاع از عمو به سوى میدان شتافت و در دفاع از عموى مظلومش‌جنگید و عده‌اى را کشت و با تیغ بحر بن کعب به شهادت رسید.برخى هم نقل کرده‌اندحرمله،با شمشیر،دست او را که در آغوش عمویش حسین قرار گرفته بود قطع نموده‌همانجا شهیدش کرد[12].رجز او هنگام پیکار،چنین بود:
ان تنکرونى فانا ابن حیدره ضرغام آجام و لیث قسوره‌على الاعادى مثل ریح صرصره[13]

*********
عبد الله بن حسین بن على‌‌«علیهما السلام‌»
کودکى شیرخوار،فرزند سید الشهدا«ع‌»که روز عاشورا در آغوش پدر،با تیر حرمله(یا عقبه بن بشر)به شهادت رسید.مادرش رباب،دختر امرء القیس بود.وقتى امام،براى‌وداع آخر مقابل خیمه‌ها آمد،زینب،عبد الله را آورد.وى در آغوش حسین بن على‌«ع‌»بودکه تیرى بر گلوى او خورد و شهیدش کرد.امام،خون گلوى او را به آسمان پاشید.آنگاه‌جسد آن کودک را کنار خیمه‌ها در گودالى که حفر کرد،به خاک سپرد[14].از این کودک‌شیر خوار شهید،به نام عبد الله رضیع و على اصغر هم یاد شده است.نام وى در زیارت‌ناحیه مقدسه نیز آمده است.[15]

*********
عبد الله بن على بن ابى طالب‌«علیهم السلام‌»
از شهداى کربلاست.وى فرزند امیر المؤمنین و برادر عباس و مادرش‌«ام البنین‌»بود.
هنگام شهادت 25 سال داشت.قاتل او هانى بن ثبیت‌حضرمى بود.نام گرامى این شهید درزیارت ناحیه مقدسه و زیارت رجبیه آمده است[16].

*********
عبید الله بن زیاد
والى کوفه در زمان حادثه عاشورا،که شهادت امام حسین‌«ع‌»و یارانش به دستور اوانجام گرفت.ابن زیاد را«ابن مرجانه‌»هم مى‌گویند،زیرا نام مادرش کنیزى زناکار ومجوسى به نام‌«مرجانه‌»بود.در کوفه پس از عاشورا که اسراى اهل بیت را وارد دار الاماره‌کردند،حضرت زینب‌«ع‌»در خطاب به ابن زیاد،او را«یابن مرجانه‌»خواند و این اشاره به‌نسبت ناپاک او بود و رسواگر حاکم مغرور کوفه.او از سرداران مشهور اموى بود که درسال 54 هجرى از طرف معاویه به حکومت‌خراسان منصوب شد.در سال 56 از آنجامعزول و به حکمرانى بصره منصوب گشت.پس از مرگ معاویه و روى کار آمدن یزید،وقتى نهضت مسلم بن عقیل در کوفه آغاز شد،با حفظ سمت،والى کوفه نیز شد و اوضاع‌را تحت کنترل در آورد و مسلم بن عقیل را به شهادت رساند.
پس از حرکت امام حسین‌«ع‌»از مکه به سوى عراق،وى عمر سعد را با لشکرى گسیل‌داشت تا با آن حضرت بجنگد یا او را به بیعت با یزید وا دارد.فرمان کشتن سید الشهدا ویارانش و اسیر گرفتن اهل بیت او را به عمر سعد(که فرمانده سپاه کوفه در کربلا بود)داد.[17]ابن زیاد،پس از مرگ یزید،ادعاى خلافت کرد و اهل بصره و کوفه را به بیعت فراخواند،ولى کوفیان دعوتگران او را از شهر بیرون کردند،وى سپس از بیم انتقام فرارى شد و مدتى‌به شام رفت،همزمان با نهضت توابین،ماموریت‌سرکوب توابین را یافت[18].در سال 65هجرى با لشکرى به جنگ سلیمان بن صرد رفت و در عین الورده با او درگیر شد.سرانجام‌در یکى از درگیریها با سپاه مختار،در سال 67 هجرى خودش و جمعى از همراهانش‌کشته شدند و باقى سپاهیانش پراکنده گشتند.سر ابن زیاد را نزد مختار بردند.مختار هم آن‌سر را نزد محمد حنفیه و امام سجاد«ع‌»فرستاد.برخى هم گفته‌اند که سر را پیش عبد الله‌زبیر فرستاد[19]. وى از کسانى است که در زیارت عاشورا،مورد لعن قرار گرفته است:«لعن الله ابن‌مرجانه‌»و«العن عبید الله بن زیاد و ابن مرجانه‌».

*********
عتبات عالیه
عتبه،به معنى آستانه در است،چه بالا یا پایین.عتبات،نام بالغلبه است مشاهد متبرکه‌را، مانند مشهد حضرت على‌«ع‌»و حضرت حسین‌«ع‌»و دیگر مزارات امامان[20].
عتبه در معناى کلى خود،شامل همه حرمهاى معصومین و آستانه‌هاى مقدسه مى‌شودکه درگاه آنها مورد تکریم و بوسیدن و زیارت شیفتگان قرار مى‌گیرد،اما زیارت عتبات،که‌اغلب همراه با زیارت حج مطرح مى‌شود،بیشتر زیارت کربلا،نجف،کاظمین و سامرا مراد است[21].

*********
عراق
سرزمینى که سید الشهدا«ع‌»از حجاز به سوى آنجا رفت تا به دعوت کوفیان در مبارزه‌با یزید، پاسخ گوید و قبل از رسیدن به کوفه،در کربلا در محاصره سپاه ابن زیاد به شهادت‌رسید. سرزمین عراق،بخصوص منطقه میان دجله و فرات،حاصلخیز و پرجمعیت است.
وقتى سرزمین عراق،پیش از خلافت امیر المؤمنین‌«ع‌»فتح شد،با آل على‌«ع‌»آشنا گشت.
کسانى همچون ابن مسعود و عمار یاسر،پیشتر در آنجا فرماندار یا امیر لشکر بودند.پس‌از جنگ جمل که حضرت على‌«ع‌»کوفه را مقر خلافت‌خویش قرار داد،مردم آن منطقه‌بیشتر با آن حضرت و دودمانش آشنا شدند.از این رو معاویه و آل مروان مى‌کوشیدند تاتشیع و ریشه‌هاى گرایش به خاندان نبوت را در آن سرزمین بخشکانند.[22] همواره میان‌شامیان و عراقیان،نزاع و کینه بوده است.پس از شهادت امیر المؤمنین‌«ع‌»در دوران امام‌حسن مجتبى این منطقه نیز-به دنبال قرار داد صلح-در اختیار امویان قرار گرفت و آنان‌بشدت،هواداران على‌«ع‌»را سر کوب مى‌کردند.
عراق،همواره منطقه‌اى آشفته و متزلزل بوده و بین قدرتها دست به دست مى‌گشته‌است. مردم آن نیز از یک رفتار متذبذب و متغیر برخوردار بودند.در عین حال،در آن‌روزگار،قلب کشور اسلامى و مرکزى براى نیروهاى انسانى و سربازان رزمى و ثروت ومال بود و پایگاهى براى لشکر محسوب مى‌شد.[23] بخصوص کوفه در شهرهاى عراق،موقعیت ویژه‌ترى داشت و همواره در کشمکشهاى سیاسى و مبارزاتى،از پایگاههاى مهم‌بود.حتى در جریانهاى سیاسى پس از عاشورا نیز،مثل خروج مختار و بروز شورشهاى‌مختلف بر ضد امویان نقش عمده داشت.شاید به خاطر این دلایل بود که امام حسین‌«ع‌لیه السلام» پس از اقامت چند ماهه در مکه،تصمیم گرفت به سرزمین عراق رود و نداى کوفیان رالبیک گوید،بخصوص که شیعیان او و پدرش على‌«ع‌»در کوفه فراوان بودند و نامه‌هاى‌دعوت بسیارى براى امام نوشتند.در روایاتى پیشگویى شهادت آن حضرت در سرزمین‌عراق نیز آمده است،از جمله:رسول خدا«ص‌»به حسین بن على‌«ع‌»فرموده بود:«انک‌ستساق الى العراق و هى ارض قد التقى بها النبیون و اوصیاء النبیین،و هى ارض تدعى‌عمورا،و انک تستشهد بها و یستشهد معک جماعه من اصحابک…».[24] بزودى به سوى‌عراق سوق داده خواهى شد،آنجا سرزمینى است که پیامبران و اوصیاء پیامبران در آن باهم برخورد کرده‌اند،و آن سرزمینى است که‌«عمورا»هم خوانده مى‌شود،تو در آن‌سرزمین شهید خواهى شد و همراه تو نیز،گروهى از یارانت به شهادت خواهند رسید.
حضرت على‌«ع‌»نیز در برخى سخنان خویش،از اهل عراق،بعنوان افرادى که در حمایت‌حق، کوتاهى مى‌کنند،سخنان نکوهش کننده‌اى دارد.[25] اکنون عراق،از کشورهاى اسلامى‌در خاور میانه است و مرقد شش امام شیعه در چهار شهر عراق قرار دارد:کربلا(مدفن امام‌حسین) نجف(مزار امیر المؤمنین)کاظمین(حرم امام کاظم و امام جواد)سامرا(حرم امام‌هادى و امام عسکرى).حوزه علمیه دیر پاى نجف اشرف نیز در این کشور است.[26]

*********
عزاخانه
ماتم خانه،خانه‌اى که در آن عزا برپا کنند،ماتم سرا،مصیبت‌سرا.[27] به حسینیه‌و تکیه‌اى هم که در آن،عزادارى حسینى برگزار مى‌شود،عزاخانه حسینى گفته مى‌شود.

*********
عزادارى
برپا داشتن مراسمى به یاد سید الشهدا«ع‌»در ایام مختلف،بویژه دهه محرم و روزعاشورا.این عمل،که زنده نگهداشتن هدف حسینى و فرهنگ عاشوراست،مورد تشویق‌بسیار اولیاء دین است و خود معصومین،در راه اقامه عزاى حسینى،مى‌کوشیدند.[28] زیراعزادارى،بصورت گریه، برپایى مجالس ذکر،سرودن مرثیه،گریاندن،نوحه‌خوانى و…
احیاء خط ائمه و تبیین مظلومیت آنان است.امام باقر«ع‌»در زمینه برپایى عزا در خانه‌هابراى امام حسین‌«ع‌»مى‌فرماید:«ثم لیندب الحسین و یبکیه و یامر من فى داره بالبکاء علیه‌و یقیم علیه و یقیم فى داره مصیبته باظهار الجزع علیه و یتلاقون بالبکاء بعضهم بعضا فى‌البیوت و لیعز بعضهم بعضا بمصاب الحسین.»[29](به کسانى که روز عاشورا نمى‌توانند به‌زیارت آن حضرت بروند اینگونه دستور مى‌دهند)بر حسین‌«ع‌»،ندبه و عزادارى و گریه‌کند و به اهل خانه خود دستور دهد که بر او بگریند و در خانه‌اش با اظهار گریه و ناله برحسین‌«ع‌»،مراسم عزادارى برپا کنند و یکدیگر را با گریه و تعزیت و تسلیت‌گویى درسوگ حسین علیه السلام در خانه‌هایشان ملاقات کنند.
سنت عزادارى،با برخوردارى از عشق و محبتى که از امام حسین‌«ع‌»در دلها بوده وهست، تبدیل به یک برنامه گسترده و مردمى و مقدس شده است و هرگز سستى وخاموشى ندارد و به برکت آن،اقشار بسیارى با امام حسین‌«ع‌»و دین و فرهنگ عاشوراآشنا مى‌شوند.فراز و نشیبهاى زیادى بر سوگوارى بر خامس آل عبا گذشته است و هر گاه‌که شیعیان،قدرت و حکومتى یافته‌اند،در ترویج و توسعه آن کوشیده‌اند.«در زمان‌پادشاهى آل بویه،در دهه اول محرم،شیعیان به عزادارى حضرت سید الشهدا قیام‌نمودند…معز الدوله،اولین کسى است که فرمان داد که مردم بغداد در دهه اول محرم،سیاه‌بپوشند و بازارها را سیاهپوش کنند و به مراسم تعزیه دارى حضرت سید الشهدا قیام‌نمایند.بستن دکانها و منع طباخى و تعطیل عمومى در روز عاشورا از طرف معز الدوله‌دیلمى در شهر بغداد به عمل آمد و تا اوایل لطنت‌سلسله سلجوقى در آن شهر معمول‌بود.این مراسم تا انقراض دولت دیالمه در تمام کشورهاى اسلامى قلمرو آنها مرسوم وبرقرار بوده است.»[30]رمز جاودانگى نهضت‌حسینى نیز همین احیا و زنده نگهداشتن و تعظیم شعائر بوده‌است.امام خمینى‌«قدس سره‌»فرمود:«الان هزار و چهار صد سال است که با این منبرها،بااین روضه‌ها و با این مصیبتها و با این سینه زنیها،ما را حفظ کرده‌اند،تا حالا آورده‌انداسلام را…هر مکتبى تا پایش سینه زن نباشد،تا پایش گریه کن نباشد،تا پایش سر و سینه‌زن نباشد،حفظ نمى‌شود…ما باید براى یک شهیدى که از دستمان مى‌رود،علم بپا کنیم،نوحه خوانى کنیم،گریه کنیم،فریاد کنیم…».[31] برپایى عزا براى سید الشهدا،نوعى اعتراض‌به ظالمان و حمایت از مظلوم است.اشگ ریختن در سوگ ابا عبد الله‌«ع‌»،عامل تقویت‌حس عدالتخواهى و انتقامجویى از ستمگران و زمینه سازى براى تجمع نیروهاى پیروحسین‌«ع‌»در خط دفاع از حق است.عزادارى براى شهید،انتقال فرهنگ‌«شهادت‌»به‌نسلهاى آینده است.به تعبیر شهید مطهرى:«در شرایط خشن یزیدى،در حزب حسینیهاشرکت کردن و تظاهر به گریه کردن بر شهدا،نوعى اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق واعلان جنگ با گروه باطل و در حقیقت،نوعى از خود گذشتگى است.اینجاست که‌عزادارى حسین بن على‌«ع‌»یک حرکت است،یک موج است،یک مبارزه اجتماعى‌است.»[32] عزادارى،سبب مى‌شود که شور و عاطفه،از شعور و شناخت برخوردار گردد وایمان را در ذهن جامعه هوادار،زنده نگهدارد و«مکتب عاشورا»بعنوان یک فکر سازنده‌و حادثه الهام بخش، همواره تاثیر خود را حفظ کند.عزادارى،احیاء خط خون و شهادت‌و رساندن صداى مظلومیت آل على به گوش تاریخ است.عزاداران حسینى،پروانگانى‌شیفته نورند که شمع محفل آراى خویش را یافته،از شعله شمع،پیراهن عشق پوشیده‌اندو آماده جان باختن و پر سوختن و فدا شدن‌اند.نقش عزادارى در حفظ فرهنگ عاشورامهم است.عمیقترین پیوندها را از طریق آمیختگى عقل و عشق و برهان و عاطفه که درکربلا تجسم یافته است،انتقال مى‌دهد.هم بر مظلومیت امام گریه مى‌شود و هم در سایه‌آن هدف امام حسین از نهضت و حرکت،شناخته مى‌شود.روضه‌هاى خانگى و دسته‌هاى‌عزادارى و هیئتهاى زنجیر زنى،پوشیدن لباس مشکى و پرچم به دست گرفتن و شربت وآب دادن و تلاش در بر پایى مجالس و نوحه خوانى و سینه زنى و…هر یک به نوعى‌سربازگیرى جبهه حسینى است و این پیوند قلبى را عمق و غنا مى‌بخشد.

*********
عزادارى سنتى
شیوه‌اى که نسبت به زنده نگهداشتن یاد حادثه عاشورا و حماسه حسینى از دیربازمطرح بوده و جنبه مردمى یافته است.این شیوه،شامل مرثیه سرایى،نوحه‌خوانى،گریستن و گریاندن،تشکیل هیئتها و دسته‌هاى سوگوارى،سینه زنى،ذکر مصیبت،مجالس‌وعظ و روضه خوانى،و…است.اینگونه شیوه‌ها،چون با روح و جان و عاطفه شیعه‌آمیخته است،هر چه بیشتر به آن رنگ مردمى مى‌بخشد و عامل جذب و تجمع و تشکل‌انبوه شیفتگان اهل بیت مى‌گردد. ابو هارون مکفوف مى‌گوید:روزى خدمت امام‌صادق‌«ع‌»رسیدم.حضرت فرمود:برایم شعر(در سوگ سید الشهدا)بخوان،من نیزخواندم.حضرت فرمود:نه،اینطور نه،بلکه همانگونه که براى خودتان شعر خوانى‌مى‌کنید و همانگونه که نزد قبر حضرت سید الشهدا مرثیه مى‌خوانى:«لا، کما تنشدون وکما ترثیه عند قبره‌».[33] این نشان مى‌دهد که شیوه خودمانى و مرسوم نزد متن مردم،بیشترمورد اهتمام ائمه‌«ع‌»بوده است.حفظ این سنت،ضامن تداوم آن است.امام خمینى‌«ره‌» فرموده است:«ما باید حافظ این سنتهاى اسلامى،حافظ این دستجات مبارک اسلامى که‌در عاشورا،در محرم و صفر در مواقع مقتضى به راه مى‌افتد،تاکید کنیم که بیشتر دنبالش‌باشند… زنده نگهداشتن عاشورا با همان وضع سنتى خودش،از طرف روحانیون،ازطرف خطبا،با همان وضع سابق و از طرف توده‌هاى مردم با همان ترتیب سابق که‌دستجات معظم و منظم، دستجات عزادارى به عنوان عزادارى راه مى‌افتاد.باید بدانید که‌اگر بخواهید نهضت‌شما محفوظ بماند،باید این سنتها را حفظ کنید.»[34]حتى حفظ اصل‌عزادارى عاشورا نیز تا حد بسیارى در سایه حفظ سنتهاست و دگرگون ساختن شیوه سنتى‌بدون جایگزین بهتر،گاهى پیروان همان سنتها را هم از اصل ماجراى حسینى جدا مى‌سازد.

*********
عشق حسینى
عظیمترین سرمایه روحى شیعه که پیوند دهنده آنان با اهل بیت پیامبر و عاملى‌بازدارنده از تباهى،بر انگیزاننده به فداکارى و جهاد و تصفیه کننده دل و جان است.درسایه همین عشق، یاد حسین و عاشورا زنده مانده و سوز آن،حمایت قلبى عاشق امام‌حسین‌«ع‌»را همواره به نفع حق و جبهه ایثار،نیرو بخشیده است.همین عشق،یاران او راروز عاشورا به استقبال شهادت فرستاد تا با مرگ در رکاب حسین‌«ع‌»حیات ابدى یافتند.
عشق حسین‌«ع‌»را خداوند در دلها نهاده و شعله‌اى خاموش نشدنى است.به فرموده امام‌صادق‌«ع‌»:«ان لقتل الحسین علیه السلام حراره فى قلوب المؤمنین لا یبرد ابدا».[35] محبت‌حسین بن على‌«ع‌»نه تنها در دل زمینیان است،بلکه عرشیان نیز او را دوست مى‌دارند و به‌فرموده رسول خدا«ص‌»،او محبوبترین چهره زمینى نزد آسمانیان است:«من احب ان‌ینظر الى احب اهل الارض الى اهل السماء فلینظر الى الحسین.»[36] اى که آمیخته مهرت با دل
کرده عشق تو مرا دریا دل
بذر عشقى که به دل کاشته‌ام
جز هواى تو ندارد حاصل
از مى عشق تو،عاقل مجنون
و زخم مهر تو مجنون،عاقل
گر شود کار جهان زیر و زبر
نشود عشق تو از دل زایل[37]

*********
عطش
تشنگى از بارزترین جلوه‌هاى سوز و غم در حادثه کربلاست.سید الشهدا،عباس،على اکبر، على اصغر و دیگران،همه لب تشنه و عطشان روز عاشورا جان سپردند.محروم‌کردن خیمه‌گاه امام حسین‌«ع‌»از آب فرات و تحمیل عطش به امام و یارانش،از مواردروشن پستى و عداوت سپاه کوفه و ابن زیاد،نسبت به آل الله است.بزرگان،بیشتر ازکودکان تحمل تشنگى دارند و اطفال در برابر بى آبى،زودتر بى تاب مى‌شوند.در کربلا،عطش بیداد مى‌کرد و مشکها خالى، لبها خشک،جگرها سوخته،هوا گرم،راه فرات بسته،و صداى العطش بلند بود.
زان تشنگان هنوز به عیوق مى‌رسد
فریاد«العطش‌»زبیابان کربلا[38] روز عاشورا،عباس کنار خیمه‌ها آمد،صداى‌«العطش،العطش‌»کودکان را شنید.سواربر اسب شد و مشک را بر داشت و به طرف فرات رفت.چهار هزار نفر تیر اندازان موکل برفرات،او را محاصره کردند و ابا الفضل‌«ع‌»در این درگیرى بود که دستها را داد و شهید شد.
قبل از بیرون آمدن از فرات،خواست آب بنوشد ولى‌«فذکر عطش الحسین‌»به یاد تشنگى‌امام افتاد و آب ننوشید و عطشان از شریعه بیرون آمد.[39] على اکبر«ع‌»نیز روز عاشورا پس‌از چندین نوبت جنگیدن،مجروح و تشنه براى آخرین وداع به خیمه‌گاه آمد،در حالى که‌به سید الشهدا مى‌گفت:«یا ابه،العطش قد قتلنى و ثقل الحدید اجهدنى‌».[128] امام‌«ع‌»،براى‌کودک تشنه کام و شیر خوار خود نیز بنا به نقلى از سپاه دشمن آب طلبید،که بیایید سیرابش‌کنید.
اگر به زعم شما من گناهکار شمایم
نکرده هیچ گناهى،على اصغرم است این
که تیر حرمله،گلوى تشنه آن شش ماهه را از هم درید.[40] مگر به کرب و بلا آب قیمت جان بود
که از عطش به فلک ناله یتیمان بود
خود سید الشهدا نیز روز عاشورا،براى رفع تشنگى پس از نبرد،خواست به فرات‌برود و آب بنوشد که شمر مانع شد و گفت:اى حسین،از این آب نخواهى نوشید تا ازتشنگى بمیرى‌«و الله لا تذوقه او تموت عطشا».[130] تشنگى امام حسین‌«ع‌»و شهداى کربلا،چنان داغى بر دل عاشقانش نهاده که با هر نوشیدن آب گوارا،او را یاد مى‌کنند،در راه امام‌حسین،به آبرسانى و سقایى و نذر شربت و ساختن آب انبار مى‌پردازند و با هر عطشى‌کربلا و عاشورا در ذهنشان تداعى مى‌کند،گویا بین آب و عطش و کربلا پیوند خورده‌است.
بر لب دریا،لب دریا دلان خشکیده است
از عطش دلها کباب است و زبان خشکیده است
کربلا بستان عشق است و شهامت،اى دریغ
کز سموم تشنگى،این بوستان خشکیده است
سوز بى آبى اثر کرده است بر اهل حرم
هر طرف بینى لب پیر و جوان خشکیده است[41]

*********
عطشان
از القاب سید الشهدا،که تشنه در کربلا به شهادت رسید.این تعبیر در روایات،تواریخ‌و زیارتنامه‌ها درباره آن امام آمده است.از جمله در حدیث امام باقر«ع‌»است:«ان‌الحسین…قتل مظلوما مکروبا عطشانا».[42] امام سجاد«ع‌»نیز که براى یارى بنى اسد در دفن‌پیکر امام حسین و شهدا آمد،پس از دفن امام تشنه کام،بر روى قبر او نوشت:«هذا قبرالحسین بن على بن ابى طالب الذى قتلوه عطشانا غریبا.»[43] همین تشنگى و شهادت جانسوزاو و یاران و فرزندانش،قوى‌ترین عامل تحریک عواطف و همدل ساختن انسانهاى باوجدان با عاشورائیان بوده است.

*********
علامت
از ابزار و وسایل عزادارى امام حسین‌«ع‌»که در هیئتها و دسته‌هاى مذهبى به کار گرفته‌مى‌شود.علامت به معناى نشانه است.این علامتها هم نشانه‌هاى گروههاى عزادارمحسوب مى‌شده است و کسانى هم که آن را حمل مى‌کردند،«علامت کش‌»بودند، یعنى‌علم بردار.به نوشته دهخدا:«صلیب مانندى که بر چوب یا آهن افقى آن از سوى پایین‌شالهاى ترمه آویزند و از سوى زبر لاله و تندیسهایى از مرغ و جز آن نصب کنند و درمیان زبانه‌اى از فلز طویل دارد و بر نوک آن فلز پر یا گلوله‌اى از شیشه الوارن نصب کنندو این زبانه‌هاى فلزى که به‌«تیغ‌»مشهور است،سه یا پنج باشد و در مراسم عزادارى‌محرم پیشاپیش دسته‌ها به حرکت آرند».[44]«شیئى است فلزى و کار صنعتگران اصفهان‌که قدمت آن به عهد سلاطین صفوى مى‌رسد،داراى تعدادى زبانه،گنبد،گلدان وطاووس بوده و آن را با شالهاى سبز و سیاه و قهوه‌اى و پر طاووس و سکه‌هاى نقره وشمشیر و قمه و خنجر زینب مى‌کنند و در آخر دسته‌ها به حرکت در مى‌آورند…عده‌اى‌از جوانان هم نذر مى‌کنند که همه ساله باید در بردن علمات،سهم داشته باشند».[45] به‌آن علمات هم مى‌گویند.شباهت آن به صلیب،مى‌رساند که پس از ارتباط ایران بااروپاییها در عصر قاجار،از آیینهاى مذهبى مسیحیت اقتباس شده است.به هرحال،نمودها و مظاهرى است که گاهى عزاداران را از محتوا و اصل عزادارى و اقامه‌شعائر دینى باز مى‌دارد.

*********
علقم
علقم یا علقمه،نام نهرى است از فرات،که عباس بن على‌«ع‌»در روز عاشورا،کنار آن‌به شهادت رسید.نیز به معناى تلخى است،و هر درخت تلخ و آب بسیار سخت را هم‌علقم گویند،حنظل. در ادبیات عاشورا،بیشتر در پیوند با عطش و عباس و دستهاى قطع‌شده ابا الفضل‌«ع‌»مطرح مى‌شود.
از چشم سپیده خواب را مى‌بردند
از چشمه گل،گلاب را مى‌بردند
بر شانه خود فرشتگان آهسته
از علقمه،روح آب را مى‌بردند[46]

*********
علم،علمات
پرچم،رایت،بیرق،نشان لشکر،آنچه به سر نیزه بندند،درفش.در اصطلاح عزادارى‌حسینى، نام علم و علامت‌خاصى است که هر هیئت و دسته،ویژه خود دارد و آن را ازدسته‌هاى دیگر متمایز مى‌سازد.«نخل،چوب بسیار بلند همچون درخت تبریزى متوسطکه در تعزیه خوانى پیشاپیش دسته‌ها برند و بر سر آن،گاه شکل پنجه‌اى از فلز باشد و گاه‌پارچه سیاه بر آن بپوشانند.»[47] گر چه سردار علم در خون نشست
دستهایت روى رایت مانده است.[48] در میدان کربلا نیز،علمدار لشکر امام حسین‌«ع‌»،حضرت ابا الفضل بود.از شعار عربهاى‌عراقى عزادار نیز این است:«رفع الله رایه العباس‌»،پرچم عباس،افراشته باد.

*********
علمدار
از لقبهاى قمر بنى هاشم است که در کربلا،پرچم لشکر امام بر دوش او بود.نقش‌علمدار در میدان نبرد،مهم بود و عامل حفظ انسجام نیروهاى سپاه محسوب مى‌شد.روزعاشورا،امام حسین‌«ع‌»یاران اندک خود را به سه جناح چپ و راست و قلب تقسیم کرد وبراى هر یک فرماندهى برگزید و پرچم را به دست برادرش عباس داد.[49]روز عاشورا نیز چون عباس‌«ع‌»خدمت امام آمد و از او اذن میدان طلبید،امام گریست‌و ابتدا اجازه نداد و فرمود:تو علمدار منى،اگر تو بروى و کشته شوى،سپاه من از هم‌مى‌پاشد:«یا اخى انت صاحب لوائى و اذا مضیت تفرق عسکرى‌».[50]

*********
علم کش
کسى که در دسته‌هاى عزادارى،نشان مخصوص هر هیئت را حمل مى‌کند،علامت کش.

*********
على اصغر«علیه السلام‌»
یکى از فرزندان امام حسین‌«ع‌»که شیر خوار بود و از تشنگى،روز عاشورا بى تاب‌شده بود.امام، خطاب به دشمن فرمود:از یاران و فرزندانم،کسى جز این کودک نمانده‌است.نمى‌بینید که چگونه از تشنگى بى تاب است؟در«نفس المهموم‌»آمده است که‌فرمود:«ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل‌»در حال گفتگو بود که تیرى از کمان حرمله‌آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را درید.امام حسین‌«ع‌»خون گلوى او را گرفت وبه آسمان پاشید.[51] در کتابهاى مقتل،هم از«على اصغر»یاد شده،هم از طفل رضیع(کودک‌شیرخوار)و در اینکه دو کودک بوده یا هر دو یکى است،اختلاف است.
در زیارت ناحیه مقدسه،درباره این کودک شهید،آمده است:«السلام على عبد الله بن‌الحسین، الطفل الرضیع،المرمى الصریع،المشحط دما،المصعد دمه فى السماء،المذبوح‌بالسهم فى حجر ابیه،لعن الله رامیه حرمله بن کاهل الاسدى‌».[52] و در یکى از زیارتنامه‌هاى‌عاشورا آمده است:«و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به‌»از این کودک،با عنوانهاى‌شیرخواره،ششماهه، باب الحوایج،طفل رضیع و…یاد مى‌شود و قنداقه و گهواره ازمفاهیمى است که در ارتباط با او آورده مى‌شود.
طفل ششماهه تبسم نکند،پس چه کند
آنکه بر مرگ زند خنده،على اصغر توست
«على اصغر،یعنى درخشانترین چهره کربلا،بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین‌زاویه شهادت…چشم تاریخ،هیچ وزنه‌اى را در تاریخ شهادت،به چنین سنگینى ندیده‌است.»[53] على اصغر را«باب الحوائج‌»مى‌دانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است،اما مقامش نزد خدا والاست.
در گلخانه شهادت را
مى‌گشاید کلید کوچک ما

*********
على اکبر«علیه السلام‌»
فرزند بزرگ سید الشهدا و شبیه پیامبر که روز عاشورا فداى دین شد.مادر على اکبر،لیلا دختر ابى مره بود.در کربلا حدود 25 سال داشت.سن او را 18 سال و 20 سال هم‌گفته‌اند.او اولین شهید عاشورا از بنى هاشم بود.[54] على اکبر شباهت بسیارى به پیامبرداشت،هم در خلقت،هم در اخلاق و هم در گفتار.به همین جهت روز عاشورا وقتى اذن‌میدان طلبید و عازم جبهه پیکار شد،امام حسین‌«ع‌»چهره به آسمان گرفت و گفت:«اللهم‌اشهد على هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا و خلقا و منطقا وکنا اذا اشتقنا الى رؤیه نبیک نظرنا الیه…»[55]شجاعت و دلاورى على اکبر و رزم آورى و بصیرت دینى و سیاسى او،در سفر کربلابویژه در روز عاشورا تجلى کرد.سخنان،فداکاریها و رجزهایش دلیل آن است.وقتى امام‌حسین از منزلگاه‌«قصر بنى مقاتل‌»گذشت،روى اسب چشمان او را خوابى ربود و پس ازبیدارى‌«انا لله و انا الیه راجعون‌»گفت و سه بار این جمله و حمد الهى را تکرار کرد.على‌اکبر وقتى سبب این حمد و استرجاع را پرسید،حضرت فرمود:در خواب دیدم سوارى‌مى‌گوید این کاروان به سوى مرگ مى‌رود.پرسید:مگر ما بر حق نیستیم؟فرمود:چرا.
روزعاشورا [56] نیز پس از شهادت یاران امام،اولین کسى که اجازه میدان طلبید تا جان را فداى‌دین کند او بود.گر چه به میدان رفتن او بر اهل بیت و بر امام بسیار سخت بود،ولى از ایثارو روحیه جانبازى او جز این انتظار نبود.وقتى به میدان مى‌رفت،امام حسین‌«ع‌»درسخنانى سوزناک به آستان الهى،آن قوم ناجوانمرد را که دعوت کردند ولى تیغ به رویشان‌کشیدند،نفرین کرد.
على اکبر چندین بار به میدان رفت و رزمهاى شجاعانه‌اى با انبوه سپاه دشمن نمود.
هنگام جنگ،این رجز را مى‌خواند که نشان دهنده روح بلند و درک عمیق اوست:
انا على بن الحسین بن على
نحن و رب البیت اولى بالنبى
تالله لا یحکم فینا ابن الدعى
اضرب بالسیف احامى عن ابى
ضرب غلام هاشمى عربى[57] پیکار سخت،او را تشنه‌تر ساخت.به خیمه آمد.بى آنکه آبى بتواند بنوشد،با همان‌تشنگى و جراحت دوباره به میدان رفت و جنگید تا به شهادت رسید.قاتل او مره بن منقذعبدى بود. پیکر على اکبر با شمشیرهاى دشمن قطعه قطعه شد.وقتى امام بر بالین او رسیدکه جان باخته بود.صورت بر چهره خونین على اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد:
«قتل الله قوما قتلوک…»و تکرار مى‌کرد که:«على الدنیا بعدک العفا».و جوانان هاشمى‌را طلبید تا پیکر او را به خیمه گاه حمل کنند.[155] على اکبر،نزدیکترین شهیدى است که باحسین‌«ع‌»دفن شده است.مدفن او پایین پاى ابا عبد الله الحسین‌«ع‌»قرار دارد و به این‌خاطر ضریح امام،شش گوشه دارد.[58] الگوى شجاعت و ادب،اکبر
در دانه فاطمى نسب،اکبر
فرزند یقین ز نسل ایمان بود
پرورده دامن کریمان بود
آن یوسف حسن،ماه کنعانى
در خلق و خصال،احمد ثانى
آن شاهد بزم،سرو قامت بود
دریا دل و کوه استقامت بود
آن دم که لباس رزم مى‌پوشید
از کوثر عشق،جرعه مى‌نوشید
از فرط عطش فتاده بود از تاب
گردید ز دست جد خود سیراب
در راه خدا ذبیح دین گردید
بر حلقه عاشقان نگین گردید
داغش کمر حسین را بشکست
با خون سرش حناى خونین بست
دیباچه داستان حق،اکبر
قربانى آستان حق،اکبر[59]

*********
على الاسلام السلام
سخنى بود که سید الشهدا«ع‌»پس از امتناع از بیعت با یزید و بیرون آمدن از پیش والى‌مدینه فرمود.مروان،فرداى آن شب،امام حسین‌«ع‌»را دید و به وى پیشنهاد کرد که با یزیدبیعت کند و آن را به نفع دین و دنیاى امام دانست.حضرت در پاسخ او چنین گفت:«انا لله‌و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید و لقد سمعت جدى‌رسول الله‌«ص‌»یقول:الخلافه محرمه على آل ابى سفیان‌».[60]یعنى بر اسلام،سلام باد،بایدفاتحه اسلام را خواند و با اسلام خدا حافظى کرد،آنگاه که والى مسلمانان کسى همچون‌یزید باشد.از پیامبر خدا شنیدم که مى‌فرمود خلافت بر آل ابو سفیان حرام است.امام،باادامه سلطه امویان بر مقدرات مسلمین و بازى با دین خدا،تباه شدن دستاوردهاى وحى‌را عیان مى‌دید.با توجه به اینکه رسم عرب بر این است که هنگام خدا حافظى و وداع هم‌سلام مى‌دهد،رابطه سخن فوق روشن مى‌گردد.

*********
عمر بن سعد
معروف به‌«ابن سعد»،فرمانده سپاه ابن زیاد در کربلا بود که با امام حسین‌«ع‌»جنگیدو دستور داد پس از شهادت آن حضرت،اسب بر بدن او تاختند و اهل بیت او را اسیر کرده‌به کوفه بردند. عمر سعد،پسر سعد بن وقاص از سرداران صدر اسلام بود.در زمان پیامبر(و به قولى در دوران عمر)به دنیا آمد.همراه پدرش در فتح عراق شرکت داشت.وى ازجمله کسانى بود که علیه‌«حجر بن عدى‌»و یارانش،شهادت به فتنه‌گرى داد و سبب شدکه حجر در«مرج عذراء»به شهادت برسد.وى قبل از حادثه عاشورا،آماده حرکت به‌سوى‌«رى‌»بود که حکمرانى آنجا را به او داده بودند،ولى به دستور ابن زیاد(والى کوفه)
همراه با سپاهى مامور جلوگیرى از ورود امام حسین‌«ع‌»به کوفه و وادار کردن او به بیعت‌با یزید و یا جنگ و کشتن او در صورت امتناع شد و به مقابله با حسین بن على‌«ع‌»به کربلارفت.
عمر سعد،در ایام قیام مختار در کوفه گریخت.اما وقتى مردم کوفه دوباره بر ضدمختار خروج کردند،بازگشت و رهبرى را به عهده گرفت،ولى باز هم به سوى بصره‌گریخت و سپس دستگیر و نزد مختار آورده شد.در مجلس مختار،به دستور وى او راکشتند و سرش را به مدینه نزد محمد حنفیه فرستادند و این در سال 66 هجرى بود.[61] درکربلا،هر چه امام حسین با او گفتگو کرد تا از جنگیدن دست بر دارد و دست‌خویش را به‌خون آن حضرت نیالاید،نپذیرفت. صبح عاشورا هم اولین کسى بود که به طرف اردوگاه‌امام حسین‌«ع‌»تیر افکند و فرمان حمله عمومى صادر کرد.نامش جز و لعنت‌شدگان درزیارت عاشورا آمده است.او بود که پس از ورودش به کربلا در روز چهارم محرم،بر امام‌حسین‌«ع‌»سخت گرفت و دستور داد سوارانش آب را به روى یاران حسین‌«ع‌»ببندند.

*********
عمود
به معناى ستون وسط خیمه.نیز به معنایى گرز و چوبدستى،که همچون تیغ و نیزه و تیرو کمان،از ابزار جنگى قدیم بوده است.در کیفیت‌شهادت حضرت ابا الفضل‌«ع‌»آمده‌است که پس از آنکه حکیم بن طفیل در نخلستان کمین کرد و با شمشیر دست چپ او راهم از کار انداخت، آنگاه کسى با گرزى آهنین بر عباس زد و او را کشت‌«فضربه ملعون‌بعمود من حدید فقتله‌».[62] در مرثیه‌ها نیز گفته مى‌شود که پس از شهادت عباس‌«ع‌»،امام‌حسین‌«ع‌»عمود خیمه او را خواباند،بعلامت اینکه صاحب این خیمه به شهادت رسیده‌است.در میدان عاشورا،نمونه‌هایى نقل شده که کسانى به جاى نیزه و شمشیر،دست برده‌و چوبها یا ستون خیمه‌ها را برداشته و با آن به دشمن حمله کرده‌اند،از جمله مادر شهید عمرو بن جناده.

پی نوشتها:

1- لغت نامه دهخدا.
2- الیوم نامت اعین بک لم تنم
و تسهدت اخرى فعز منامها
3- بحار الانوار،ج 45،ص 41.
4- معالى السبطین،ج 1،ص 446.مقتل خوارزمى،ج 2،ص 30.
5- مفاتیح الجنان،ص 435.
6- سفینه البحار،ج 2،ص 155.
7- خلیل شفیعى.
8- بحار الانوار،ج 45،ص 66.
9- اى اشکها بریزید،حسان،ص 210.درباره زندگى عباس بن على علیه السلام.ر.ک:«العباس بن على‌»،باقر شریف‌القرشى،214 صفحه،دار الکتاب الاسلامى.
10- انصار الحسین،ص 105،تنقیح المقال،مامقانى،ج 2،ص 133.
11- انصار الحسین،ص 102.
12- عوالم(امام حسین)،ص 279.
13- همان،ص 49.
14- همان،ص 66.
15- حیاه الامام الحسین،ج 3،ص 27،و سخنان ابن عباس در این باره.
16- تنقیح المقال،مامقانى،ج 2،ص 201،عبرات المصطفین،ج 2،ص 24.
17- معارف و معاریف،ج 4،ص 1530.
18- دائره المعارف بزرگ اسلامى،ج 3،ص 640.
19- انصار الحسین،ص 85.
20- مجموعه 11جلدى‌«موسوعه العتبات المقدسه‌»،به معرفى تاریخچه و مختصات اینگونه عتبات مقدسه در ایران،حجاز،عراق،شام و فلسطین پرداخته است.
21- سفینه البحار،ج 2،ص 156.
22- حیاه الامام الحسین بن على.ج 3،ص 11.
23- بحار الانوار،ج 45،ص 80.
24- نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 71.
25- درباره تاریخ معاصر عراق ر.ک:«لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث‌»،على الوردى(6 جلد).
26- در تاج العروس درباره عریف آمده است:هو القائم بامر القبیله و الجماعه من الناس یلى امورهم و یتعرف الامیرمنهم احوالهم.
27- تاریخچه عزادارى حسینى،ترجمه‌«تاریخ النیاحه على الامام الشهید»از سید صالح الشهرستانى.
28- کامل الزیارات،ص 175.کتاب‌«زفرات الثقلین فى ماتم الحسین‌»،محمد باقر محمودى، چند جلد،به مساله گریه‌کردن اولیاء خدا بر آن حضرت پرداخته و نیز مجموعه‌اى از مرثیه‌ها در سوگ سید الشهدا«ع‌»را آورده است.
29- موسیقى مذهبى ایران،حسن مشحون،ص 4.
30- صحیفه نور،ج 8،ص 69 و 70.
31- نهضتهاى اسلامى صد ساله اخیر،شهید مرتضى مطهرى،ص 89.
32- بحار الانوار،ج 44،ص 287.
33- صحیفه نور،ج 15،ص 204.
34- کامل الزیارات،ص 38.
35- مناقب،ابن شهرآشوب،ج 4،ص 73.
36- از مؤلف.
37- محتشم کاشانى.
38- بحار الانوار،ج 45،ص 41،عوالم(امام حسین)،ص 284.
39- مقتل الحسین،مقرم،ص 246.
40- حیاه الامام الحسین،ج 3،ص 275.
41- بحار الانوار،ج 45،ص 51.
42- از:قادر طهماسبى(فرید).
43- کامل الزیارات،ص 168.
44- تاریخ تکایا و عزادارى قم،ص 214.
45- محمد حسین کاظم زاده.
46- لغت نامه،دهخدا.
47- عزیز الله زیادى.
48- بحار الانوار،ج 45،ص 5 و 39.
49- معالى السبطین،ج 1،ص 441.
50- معالى السبطین،ج 1،ص 423.
51- بحار الانوار،ج 45،ص 66.
2- اولین دانشگاه و آخرین پیامبر،شهید پاک نژاد،ج 2،ص 42.
53- حیاه الامام الحسین،ج 3،ص 245 و مقاتل الطالبیین.
54- بحار الانوار،ج 45،ص 43.
55 -اعیان الشیعه،ج 8،ص 206.
56- همان،ص 207.
57- حیاه الامام الحسین،ج 3،ص 248.
58- از جمله براى شرح حال او ر.ک:«على الاکبر»از عبد الرزاق الموسوى،چاپ 1368 قمرى، نجف،146 صفحه.
59- از نویسنده.
60- لهوف،ص 11،سوگنامه آل محمد،ص 116(به نقل از مثیر الاحزان)،عوالم(امام حسین)،ص 175.
61- انصار الحسین،ص 86.
62- ارشاد،مفید،ص 231.
منبع: فرهنگ عاشورا

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید