نویسنده: محمدعلی رضایی اصفهانی (1)
با تأکید بر نظرگاه آیت الله معرفت
مبانی تفسیر علمی قرآن
شیوه برداشت و روش تفسیر علمی قرآن دارای مبانی عام تفسیری و روش شناسی است که در همه روش های تفسیری جاری است؛ همچون جواز و امکان تفسیر قرآن، و ممنوعیت تفسیر به رأی و حجیت ظواهر و نصوص قرآنی و نیز دارای مبانی خاص است که پیش فرض های این روش به شمار می آید. از آنجا که این مبانی در جای خود اثبات می شود، در اینجا بدانها اشاره می شود.
الف. قطعی نبودن غالب مطالب علوم تجربی
علوم تجربی حاصل کاوش ها و تجربه های بشری است که در طی قرن ها بر هم انباشته شده است. تا قبل از نیمه ی دوم قرن بیستم میلادی، علوم تجربی را به دو شاخه ی نظریه های علمی اثبات نشده و قانون های علمی اثبات شده تقسیم می کردند. اگر نظریه علمی به وسیله ی مشاهده و تجربه های مکرر تأیید می شد، آن را اثبات شده و قانون علمی می دانستند. (2)
اما پس از آن و با پیدایش نظریات جدید در فلسفه ی علم، روشن شد که علوم تجربی افسانه های مفیدی است که در صحنه ی طبیعت و زندگی کاربرد دارد، اما هیچ گاه به صورت قانون درنمی آید.
یعنی در تشکیل یک نظریه ی علمی، نخست به مسأله و مشکلی برخورد می کنیم؛ و در مرحله ی دوم راه حلی برای آن حدس می زنیم. سپس در مرحله ی سوم، قضایای قابل مشاهده و تجربه از آن راه حل استنتاج می کنیم؛ و در مرحله ی چهارم به ابطال این قضایا اقدام می کنیم. اگر این قضایا باطل نشود، آن نظریه، تا هنگامی که نظریه ی بهتری پیدا و جایگزین آن نشود، در علم باقی می ماند و مبنای عمل قرار می گیرد. (3)
بنابراین، علوم تجربی اثبات پذیر نیست، بلکه ابطال پذیر است و در علم، قانون قطعی وجود ندارد.
البته اینکه قضایای علوم تجربی قطعی نیست ( به معنای قطع معرفت شناختی ) یعنی نمی توان گفت: فلان گزاره ی علمی حتماً مطابق واقع و تغییرناپذیر است؛ اما برخی از قضایای علوم تجربی قطعی اند ( به معنای قطع روان شناختی ) یعنی گاهی گزاره ی علمی از راه مشاهده یا به وسیله ی قراین دیگر مثل بدیهی می شود. همچون « حرکت زمین » که در عصر ما مثل بدیهی شده است. همان طور که گاهی انسان به وسیله ی قراین خارجی یا دلایل عقلی که مطلب را پشتیبانی می کند، در مورد یک گزاره ی علمی به قطع می رسد.
در تفسیر علمی بین علوم تجربی قطعی و نظریه های ظنّی علوم تجربی تفاوت گذاشته می شود. استفاده از نوع دوم در تفسیر علمی قرآن صحیح نیست، چرا که نظریه های ظنی علوم، گاهی صدها سال در حوزه ی علم می ماند، سپس تغییر می کند، (4) پس نمی توان تفسیر قرآن را بر آن ها بنا نهاد.
مرحوم علامه معرفت در این مورد می نویسند:
” به کارگیری ابزار علمی برای فهم معانی قرآنی، کاری بس دشوار و ظریف است، زیرا علم حالت ثبات ندارد و با پیشرفت زمان، گسترش و دگرگونی پیدا می کند و چه بسا یک نظریه علمی – چه رسد به فرضیه – که روزگاری حالت قطعیت به خود گرفته باشد، روز دیگر هم چون سرابی نقش بر آب، محو و نابود گردد. لذا اگر مفاهیم قرآنی را با ابزار ناپایدار علمی تفسیر و توجیه کنیم، به معنای قرآن که حالت ثبات و واقعیتی استوار دارند، تزلزل بخشیده و آن را نااستوار می سازیم. خلاصه گره زدن فرآورده های دانش با قرآن، کار صحیحی به نظر نمی رسد. آری! اگر دانشمندی با ابزار علمی که در اختیار دارد و قطعیت آن برایش روشن است، توانست از برخی ابهامات قرآنی پرده بردارد، کاری پسندیده است. ” (5)
ب. وجود اشارات علمی در قرآن و لزوم استفاده استفاده از علوم تجربی در فهم و تفسیر آن ها
در قرآن کریم بیش از 1322 آیه وجود دارد که به مطالب علمی و طبیعت و انسان و… اشاره دارد. (6) که این آیات حداقل سه گانه است.
اول:
اشاره های علمی به پدیده های طبیعی مثل حیوانات و طبیعت. (7) که به ظاهر نکته شگفت انگیز یا اعجاز آمیزی در بر ندارد؛ ولی همین اشارات علمی توجه انسان را به طبیعت، کیهان و… جلب کرده و زمینه ساز پیشرفت علوم تجربی در جهان اسلام شده است.
دوم:
اشاره های شگفت انگیز علمی قرآن، یعنی آیاتی که به مطالب علمی ویژه ای اشاره می کند؛ صدور آن ها از یک فرد درس ناخوانده در محیط جزیره العرب در صدر اسلام بسیار بعید بوده است. برای مثال اشارات قرآن به حرکت زمین (8) که برخلاف هیئت بطلمیوسی و دیدگاه مشهور کیهان شناسی در آن عصر بوده است.
البته این گونه موارد، اعجاز قرآن به شمار نمی آید؛ چرا که مثلاً در مورد حرکت زمین، دیدگاه غیر مشهور در یونان قبل از اسلام وجود داشته است. (9)
سوم:
اشاره های اعجازآمیز علمی قرآن؛ یعنی گاهی قرآن کریم به زوجیت عام موجودات، (10) نیروی جاذبه، (11) حرکت های خورشید، (12) مراحل آفرینش انسان (13) و لقاح ابرها (14) اشاره کرده که تا قرن ها بعد از اسلام کسی از این حقایق علمی با خبر نبوده است، این اشارات نوعی رازگویی و اخبار غیبی قرآن به شمار می آید. تفسیر علمی قرآن شرحی بر همین اشاره های علمی قرآن است.
همانطور که گذشت، مرحوم علامه معرفت نیز بر وجود اشارات علمی در قرآن تأکید می کند و بر لزوم استفاده از علوم تجربی برای تفسیر آن ها تأکید می ورزد. (15)
ج. عدم امکان استفاده همه علوم از ظواهر آیات قرآن
هرچند که اشاره های علمی زیادی در قرآن کریم وجود دارد، و حتی قرآن خود را بیان کننده همه چیز معرفی می کند:
وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْءٍ (16)
اما همه علوم بشری در ظواهر آن وجود ندارد، چرا که چنین ادعایی خلافت بداهت است و آیه شریفه نیز قید لُبی دارد، یعنی هر چیزی که در رابطه با هدایت بشر است، در قرآن موجود است. (17)
همانطور که گذشت، مرحوم علامه معرفت نیز بر این مطلب تأکید می کند و آیه فوق را مربوط به حوزه تشریع می داند. (18)
بنابراین همان طور که بیان شد، استخراج علوم از قرآن صحیح نیست؛ چون مبنای آن « وجود همه علوم در ظواهر قرآن است » و این مبنا مخدوش است.
د. رابطه سازگارانه بین قرآن و علم
قرآن کریم بارها انسان ها را به دانش افزایی فراخوانده، و یا دانشمندان را تشویق و تمجید کرده است. (19) همانطور که گذشت، در موارد متعددی مطالب اعجاز آمیز یا شگفت آمیز علمی بیان کرده است، قرآن کریم هیچ گاه سر ستیز با علم و عالمان راستین نداشته، بلکه رابطه قرآن و علم سازگارانه و مثبت است. و تفسیر علمی قرآن نوعی توضیح همین مبنا است.
البته برخی تعارض های ظاهری و ابتدایی بین قرآن و علم، ادعا یا توهم شده که با تأمل و دقت در آیات و علوم، بر طرف می شود، و تعارض مستقر و حقیقی بین قرآن و علم وجود ندارد. همین مطلب نیز در ضمن تفسیر علمی روشن می شود.
ه. هدایت مردم به سوی خدا هدف اصلی قرآن
در قرآن مکرر بیان شده که این کتاب برای هدایت مردم (20) و خارج ساختن آنان از تاریکی ها به سوی نور است، (21) بنابراین اگر اشاره های علمی در قرآن وجود دارد، در همین راستا است، یعنی اشارات علمی قرآن گاهی به عنوان نشانه های خدا (22) و گاهی به عنوان شواهد معاد (23) بیان شده است. پس بیان مطالب علمی، هدف اصلی قرآن نیست و قرآن، کتاب کیهان شناسی، فیزیک و… نیست.
همانطور که گذشت، مرحوم علامه معرفت نیز مکرر بر این مطلب تأکید می کند که اشارات علمی قرآن، هدف اصلی آن نیست و هدف اصلی قرآن، هدایت به سوی خدا است. (24)
معیارهای برداشت علمی از قرآن
در روش های تفسیری دو گونه شرایط و معیار وجود دارد: یک قسم، شرایط و معیارهایی عام که باید در تمام روش های تفسیری مراعات شود، مثل رعایت شرایط مفسر، پرهیز از تفسیر به رأی و… و قسم دوم، شرایط و معیارهای خاصی که باید در هر روش تفسیر خاص رعایت شود. در اینجا هدف ما بیان شرایط و معیارهای قسم دوم است.
1. تفسیر علمی به وسیله ی علوم تجربی قطعی صورت پذیرد.
در این مورد در مبحث علم، مقصود از قطعی بودن علوم تجربی را توضیح دادیم، و در اینجا اضافه می کنیم:
الف. اگر علوم تجربی یقینی و قطعی بود، می توان قرآن را براساس آن تفسیر کرد.
ب. اگر مطالب علوم تجربی به صورت نظریه های پذیرفته شده در علم باشد، می توان به صورت احتمالی بیان کرد که شاید این آیه اشاره به این مطلب علمی باشد. اما نمی توان به طور قطعی مطلبی را به قرآن نسبت داد؛ چرا که این علوم قطعی نیست.
ج. اگر مطالب علوم تجربی به صورت فرضیه های احتمالی در علم باشد و هنوز مورد پذیرش عام جامعه ی علمی قرار نگرفته و قطعی نیز نشده است، نمی توان قرآن را با آن ها تفسیر کرد؛ چرا که این فرضیه ها در معرض تغییر است و همان اشکالاتی را که مخالفت تفسیر علمی بیان می کردند در پی دارد. (25)
همانطور که گذشت، مرحوم علامه معرفت بر این معیار تأکید دارد که از علوم قطعی در تفسیر علمی استفاده شود. (26)
2. دلالت ظاهر آیه ی قرآن بر مطالب علوم تجربی مورد نظر، روشن باشد و تحمیلی بر آیه صورت نگیرد. یعنی در تفسیر علمی باید تناسب ظاهر آیه با مسایل علمی مورد نظر رعایت شود، به طوری که معانی الفاظ و جملات آیه با مسایل علمی همخوان باشد و به تحمیل نظر بر آیه نیاز نباشد. به عبارت دیگر، در تفسیر علمی به نحوی عمل شود که به توجیه و تفسیرهای مخالف ظاهر نیاز پیدا نکنیم. (27)
همانطور که گذشت، مرحوم علامه معرفت بر این معیار تأکید کرده است و تطبیق قرآن بر نظریات علمی را صحیح نمی داند. چون به تحمیل و گاهی قول به غیر علم منتهی می شود. (28)
3. استفاده از گونه ی صحیح تفسیر علمی؛ یعنی استخدام علوم در فهم علوم و تبیین و تفسیر قرآن، و پرهیز از گونه های ناصحیح همچون؛ استخراج علوم از قرآن و تطبیق و تحمیل نظریه های علمی بر قرآن.
نتایج و امتیازات تفسیر علمی قرآن
1. فهم بهتر قرآن:
در قرآن کریم حدود 1332 آیه وجود دارد که به مطالب علمی اشاره دارد (29) و استخدام علوم در تفسیر قرآن، موجب تبیین اشاره های علمی قرآن شده، و ما را در تفسیر، تبیین و فهم بهتر آیات کمک می کند؛ برای مثال وقتی قرآن از زیان و منافع شراب سخن می گوید:
قُلْ فِیهَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ (30)
یافته های علوم پزشکی این آیه را توضیح می دهد و مقصود خدا را از منافع و مضار تبیین می کند، تفسیر روشنی از آیه در اختیار ما قرار می دهد.
بلکه گاهی تفسیر برخی آیات قرآن بدون کمک گرفتن از علوم جدید بسیار مشکل می شود. برای مثال: فهم و تفسیر آیات 14-12 سوره ی مؤمنون و آیه ی 5 سوره ی حج، نیاز مبرم به استفاده از علوم پزشکی دارد. و همان طور که برای فهم لغات آیه از علم لغت استفاده می کنیم، برای فهم مراحل خلقت انسان نیز از علم جنین شناسی استفاده می کنیم.
مرحوم استاد معرفت در این مورد می نویسند:
” در قرآن اشاراتی به اسرار وجود است که فهم حقیقت آن ها ممکن نیست، مگر بعد از شناخت برخی علوم و تسلط بر بسیاری از اسرار طبیعت که علم آن ها را کشف کرده یا در آینده کشف می کند. (31)
فهم برخی آیات قرآن، قبلاً مشکل بود، و در پرتو نور حقایق علمی، بدانها راه یافتیم. (32) ”
2. تفسیر علمی قرآن:
در برخی موارد می تواند اعجاز علمی قرآن را اثبات کند؛ (33) یعنی قرآن کریم چهارده قرن قبل، مطلبی علمی را بیان کرده که برای انسان آن عصر کشف نشده بوده است و مردم از آوردن مِثل آن عاجز بوده اند و اکنون پس از قرن ها به طور قطعی به وسیله ی علوم تجربی کشف شده است.
از این مطلب استفاده می شود که قرآن، معجزه ای الهی است و نمی تواند کلام بشری باشد.
در مورد اعجاز علمی قرآن به آیاتی در مورد زوجیت عام موجودات ( و زوجیت گیاهان )، (34) نیروی جاذبه، (35) حرکت خورشید، (36) فلسفه ی حرمت شراب خواری، (37) مراحل خلقت انسان، (38) لقاح ابرها و گیاهان (39) و… استدلال شده است.
آقای راترود ویلانت، نیز در این مورد می نویسد:
” هواداران تفسیر علمی در صدد اثبات این معنا هستند که قرآن چندین قرن نسبت به عالمان جهان غرب تقدم دارد چرا که مطالبی را در آن زمان متذکر شده که [ پس از گذشت چند قرن ] تازه عالمان غربی آن ها را کشف می نمایند. اکثر شیفتگان تفسیر علمی این برتری زمانی قرآن در زمینه معرفت علمی را به عنوان نمونه بارزی از اعجاز قرآن تلقی کرده و همواره در براهین و مجادلات علمی خود در برابر غرب بر این بعد اعجاز و تقلید ناپذیری قرآن تأکید می ورزند. ” (40)
مرحوم استاد معرفت در نوشته های خود بیشتر بر اعجاز علمی قرآن تأکید کرده اند، از جمله در جلد ششم کتاب گرانسنگ التمهید و کتاب علوم قرآنی ( انتشارات التمهید، 1383 ش ) موارد متعددی از اعجازهای علمی قرآن را برشمرده اند. ایشان در ابتدای بحث می نویسند:
” اکنون برخی از مطالبی را که فهم بشری براساس علوم طبیعی تقریباً قطعی بدان دست یافته است، تقدیم شما می کنم، که اینها دلیل بر اعجاز قرآن خارق عادت است. اسرار این علوم از بشر پنهان بود، تا امروز که کشف شده و به زودی نیز بیشتر کشف می گردد. ” (41)
برخی موارد که استاد ذکر کرده اند عبارتند از:
الف. کوه ها، عامل ثبات و استواری زمین
در نه جای قرآن از کوه ها با تعبیر « رواسی » یاد شده است: (42)
وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ؛
و کوه ها را در زمین پا بر جا و استوار نهادیم تا مبادا [زمین] آنان [=مرم] را تکان دهد و بلرزاند.
اساساً تعبیر از کوه ها به « رواسی » بدان جهت است که « ثابت هایی » هستند که بر ریشه های مستحکم استوار می باشند و از ماده ی « رست السفینه » گرفته شده که به معنای لنگر انداختن کشتی است که به وسیله ی این لنگرها در تلاطم آب های دریا، استوار و پا بر جا می ماند. از این رو، کوه ها هم چون لنگرهایی هستند که زمین را در گردش ها و چرخش های خود، از لرزش و تکان باز می دارد.
هم چنین از کوه ها به « أوتاد » تعبیر شده، به معنای میخ ها، که زمین را از هم پاشی و فروریزی نگاه می دارد:
وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً (43)
سلسله کوه های سنگی – با پستی و بلندی هایی که دارند – نقش بزرگی در تعادل زمین و ثبات اجزا و استواری پوسته ی آن دارند تا این کوه ها با وجود شعله ور بودن درون و التهاب گداخته های آن، در هم شکسته و لرزان نشوند.
آشنایان با علوم طبیعی می دانند که زمین با حلقه هایی از سلسله کوه ها، محاصره شده است و این امر عامل حفظ بیشتر ثبات زمین می باشد. حکمت و چگونگی ارتباط این سلسله کوه ها با یکدیگر و جهت امتداد آن ها نیز بر طبیعی دانان پوشیده نیست. این سلسله کوه ها براساس نظمی بدیع و محکم و توجه برانگیز، زمین را به شکل حلقه هایی کوهستانی درآورده است که از چهار طرف آن را در بر گرفته اند.
وقتی به نقشه ی طبیعی زمین نظر می افکنیم، ناهمواری های زمین را به روشنی مشاهده می کنیم و می بینیم سلسله کوه ها به طور عموم در طول هر قارّه امتداد می یابد. گویا این کوه ها ستون فقرات قاره ها هستند.
هنگامی که به شبه جزیره های هر قارّه می نگریم، سلسله کوه ها را در طولانی ترین شکل ممکن امتداد یافته می یابیم. در طول جزایر کوهستانی – بزرگ یا کوچک – نیز سلسله کوه هایی یافت می شود.
امروزه با سیر و مطالعه در بستر دریاها و اقیانوس ها به طور یقین ثابت شده است که بیشتر جزیره ها و ارتفاعات آن ها در حقیقت دامنه و امتداد سلسله کوه ها و جزئی از آن ها هستند، به این صورت که قسمتی از آن کوه ها در آب دریاها فرورفته و پوشیده شده، و بخشی دیگر همانند جزیره ها، بر سطح آب آشکار است.
بنابراین تمام قاره ها به وسیله ی سلسله کوه ها و از طریق خشکی یا دریا به یکدیگر متصل اند. جالب توجه است بدانیم، حلقه ای از سلسله کوه ها در زیر دریا و در نزدیکی ساحل شمالی قاره های سه گانه شمالی قرار دارد که کاملاً اقیانوس منجمد شمالی را در بر گرفته است و بسیاری از جزیره های حاشیه ی این ساحل، برجستگی های آن سلسله کوه ها هستند.
یعنی در قطب جنوب نیز حلقه ی دیگری از سلسله کوه ها قرار دارد که قطب منجمد جنوب را در بر گرفته است. بین دو حلقه ی یاد شده، حلقه های دیگر سلسله کوه ها که در طول قاره ها و اقیانوس ها از شمال تا جنوب امتداد دارد، پیوندی محکم ایجاد کرده است. گویی این سلسله کوه ها، چارچوب هایی مشبّک هستند که پنجه در دستاویز زمین زده اند و از متلاشی شدن و تجزیه و پراکندگی ذرّات زمین در فضا جلوگیری می کنند.
از جهت دیگر، درون زمین شعله ور است. آتش برافروخته و زبانه دار و خشمگینی در درون زمین شعله ور است؛ گویی نزدیک است از خشم به جوش و خروش آید و اگر ضخامت و سختی پوسته ی زمین نبود، این آتش برافروخته زمین را در هم می ریخت. زمین لرزه ها و آتش فشان هایی که گه گاه مشاهده می شود، بخشی ناچیز از التهاب و فوران آتش درونی زمین است.
سختی و ضخامت پوسته ی روی زمین – که از دیرباز سرد مانده است – از فوران درون برافروخته ی زمین مانع می شود و اگر سختی و صلابت پوسته ی زمین نبود، لرزش های شدید و مستمر، تمام زمین را فرامی گرفت. اگر خداوند زمین را نگه نمی داشت و آرامش نمی بخشید، زمین، ساکنانش را در خود فرو می کشید و اطرافش شکافته می شد و همه چیز در هم فرو می ریخت. اما خداوند، آسمان و زمین را نگاه می دارد تا از استواری که دارند، نلغزند:
إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا. (44)
ملاحظه می شود که کوه ها، صخره های کوهستانی سلسله واری هستند که زمین را احاطه کرده، اثر مستقیمی بر توازن زمین دارد و جلوی لرزش آن را می گیرد. به علاوه سختی این پوسته ی در بر گیرنده ی زمین، جلوی اشتعال درونی زمین را نیز می گیرد، که درکلام مولا امیرمؤمنان (علیه السلام) (45) به این حقایق آشکار ( از دیدگاه علم روز ) اشاره شده است. (46)
ب. دشواری تنفّس در ارتفاع بالا
وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا یَصَّعَدُ فِی السَّماءِ. (47)
این آیه از سختی و دشواری زندگی گمراهان سخن می گوید و آنان را به کسی تشبیه می کند که در حال صعود به لایه های بالایی جوّ است و در اثر این صعود، دچار تنگی نفس و فشار سخت بر سینه ی خود می شود.
مفسّران پیشین در وجه تشبیه، در آیه ی فوق اختلاف نظر دارند. برخی بر این باور بوده اند که مقصود تشبیه به کسی است که بیهوده می کوشد تا پرواز کند و مانند پرندگان در آسمان به پرواز درآید، چون این کار برایش مقدور نیست، ناراحت می شود و از شدت ناراحتی، نفس کشیدن بر او دشوار می شود.
برخی گفته اند که این تشبیه همانند حالتی است که درختان نونهال بخواهند در جنگل های انبوه رشد یابند، اما درختان کهن سر در هم کرده، راه سر بر افراشتن را مسدود می کنند و این درختان تازه رشد به سختی و دشواری راه خود را به فضای آزاد باز می کنند. مطالبی از این قبیل گفته شده است که هیچ کدام مفهوم آیه را به خوبی روشن نمی سازد.
ولی امروزه با پی بردن به پدیده ی فشار هوا در سطح زمین و تناسب آن با فشار درجه ی خون از داخل بدن، که موجب تعادل فشار بیرونی و درونی است، وجه تشبیه در آیه بهتر روشن شده و تا حدودی از ابهامات تفاسیر پیشین کاسته شده است.
اشتباه مفسران پیشین در این بوده که از تعبیر یَصَّعَدُ فِی السَّماءِ – با تشدید صاد و عین و به کار بردن « فی » – کوشش برای صعود به آسمان را فهمیده اند. در صورتی که اگر این معنا مقصود بود، بایستی واژه ی « الی » را به جای « فی » به کار می برد. دیگر آنکه « یصعّد » – از نظر لغت – مفهوم « صعود و بالا رفتن را نمی دهد، بلکه کاربرد این لفظ – از باب تفعّل « تصعّد » – برای افاده ی معنای به دشواری افتادن می باشد، به گونه ای که از شدّت احساس سختی، نفس در سینه تنگ شود. در لغت تَصَعَّدَ نَفَسُه به معنای به دشواری نفس کشیدن و تنگی سینه و احساس درد و رنج است. واژه های « صَعُود » و « صَعَد » بر دامنه های صعب العبور اطلاق می شود و برای هر امر دشوار بسیار سخت به کار می رود. در سوره ی جن آمده است:
وَمَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَاباً صَعَداً؛ (48)
و هر که از یاد پروردگار خود روی گرداند، او را در عقوبت دشواری در می آورد.
در سوره ی مدثّر نیز آمده است:
سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً؛ (49)
او را به سخت ترین عقوبتی دچار می سازم.
از این رو معنای کَأَنَّمَا یَصَّعَدُ فِی السَّماءِ چنین می شود: او مانند کسی است که در لایه های مرتفع جوّ، دچار تنگی نفس و سختی و دشواری فراوان گشته است. در واقع کسی که خدا را از یاد برده – در زندگی – مانند کسی است که در لایه های بالایی جوّ قرار دارد و دستخوش درد و رنج و سختی تنفّس است. لذا از این تعبیر ( اعجازگونه ) به خوبی به دست می آید که اگر کسی در لایه های فوقانی جوّ فاقد وسیله ی حفاظتی باشد، دچار چنین دشواری و تنگی نفس می شود. این جز با اکتشافات علمی روز قابل فهم نیست، که در آن روزگار برای بشریت پوشیده بوده است.
پیشینیان بر این عقیده بوده اند که هوا فاقد وزن است، تا سال 1643 م که وسیله ی هواسنج توسط توریچلی ( 1647-1608 ) اختراع شد (50) و بدین وسیله پی بردند که هوا دارای وزن است. هم چنین پی بردند که هوا ترکیبی از گازهای مخصوص است که هر یک وزن مشخصی دارد و می توان وزن هوا را در هر کجا با مقدار فشاری که وارد می آورد، سنجید و هرچه از سطح دریا بالا رویم، از این فشار کاسته می شود. اکنون به دست آمده که فشار هوا در سطح دریا؛ معادل ثقل لوله ی عمودی جیوه به ارتفاع 76 سانتی متر است. همین فشار در سطح دریا بر بدن انسان وارد می شود. ولی در ارتفاع 5 کیلومتر از سطح دریا، این فشار به نصف کاهش می یابد. پس هرچه بالاتر رود، این فشار به طور معکوس پایین می آید؛ به ویژه در لایه های بالای هوا که تراکم هوا به گونه ی فاحشی پایین می آید و رقیق می شود.
در واقع نیمی از گازهای هوایی، یعنی تراکم پوشش هوایی – چه از لحاظ وزن و چه از لحاظ فشار – در میان از سطح دریا تا ارتفاع 5 کیلومتر واقع شده و سه چهارم آن تا ارتفاع 12 کیلومتر می باشد. ولی موقعی که به ارتفاع 80 کیلومتر برسیم، وزن هوا تقریباً به 1/20000 پایین می آید. به وسیله ی شهاب های آسمانی، به دست آمده که تراکم هوا تقریباً تا حدود ارتفاع 350 کلیومتر است، زیرا از فاصله ی 350 کیلومتری، سنگ های آسمانی بر اثر اصطکاک و برخورد با ذرّات هوا، ملتهب و شعله ور می شوند. (51)
هوا، سنگینی و فشار خود را از تمامی جوانب بر بدن ما وارد می سازد، ولی ما فشار و سنگینی آن را احساس نمی کنیم، زیرا فشار خون عروق بدن ما معادل فشار هوا است و هر دو فشار خارج و داخل بدن متعادل می باشند. لیکن موقعی که انسان بر کوه های بلند بالا می رود و فشار هوا کم می شود، این تعادل بر هم خورده، فشار داخلی از فشار خارجی بیشتر می شود. اگر رفته رفته فشار هوا کاهش یابد، گاه خون از منافذ بدن بیرون می زند. اولین احساسی که به انسان در آن هنگام رخ می دهد، سنگینی بر دستگاه تنفّسی است که بر اثر فشار خون بر عروق تنفّسی تحمیل می شود و مجرای تنفّس را تنگ کرده و موجب دشواری تنفس می شود. (52)
ج. آب، منشأ حیات موجودات
وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ. (53)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده:
کلُّ شیء خُلق من الماء. (54)
طبق آیه ی فوق و فرموده ی پیامبر، همه ی موجودات، منشأ هستی خود را از آب گرفته اند. مرحوم صدوق از جابر بن یزید جعفی – که از بزرگان تابعین به شمار می رود – از امام باقر (علیه السلام) پرسش هایی دارد؛ از جمله در رابطه با آغاز آفرینش جهان می پرسد. امام در جواب می فرماید:
” اول شیء خلقه من خلقه، الشیء الذی جمیع الاشیاء منه، و هو الماء؛ (55)
نخستین آفریده ای که خدا خلق کرد، چیزی است که تمامی اشیاء از آن است و آن آب است. ”
مرحوم کلینی در روضه کافی روایتی از امام باقر (علیه السلام) آورده که در جواب مرد شامی فرموده است:
” نخست آن چیزی را آفرید که همه ی چیزها از آن است که و آن چیز که همه ی اشیا از آن آفریده شده، آب است. در نتیجه خدا نسب هر چیزی را به آب رساند، ولی برای آن نسبی که بدان منسوب شود قرار نداد. ” (56)
همچنین محمد بن مسلم – که شخصیتی عالی قدر به شمار می رود – از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت کرده است:
کان کل شیء ماء، و کان عرشه علی الماء. (57)
آیه ی شریفه:
وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ؛
و او است که آسمان ها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش [تدبیر] او [پیش از آن] بر آب بود. (58)
دلالت دارد که پیش از پیدایش جهان هستی، از آسمان ها گرفته تا زمین، آب پدید آمده است، زیرا در تعبیر وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ واژه ی « عرش » کنایه از عرش تدبیر و منظور، علم خدای متعال است به همه ی مصالح و شایستگی ها و بایستگی های هستی، در برهه ای که جز آب چیزی نبوده است. در نتیجه آیه کنایه از آن است که خدای تعالی بود و هیچ چیز با او نبود، و خداوند پیش از آفرینش جهان، ابتدا آب، سپس همه ی مخلوقات را از آب آفرید.
قرآن کریم در چند جا اشاره دارد که ریشه زندگی، هم در منشأ و پیدایش و هم در صحنه ی هستی و تداوم حیات، همه از آب است. می فرماید:
وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ. (59)
هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم.
وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مَن مَاءٍ. (60)
خدا هر جنبنده ای را از آب آفرید.
درباره ی انسان می گوید:
وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَراً. (61)
و او است که از آب بشری آفرید.
مقصود از این آب، همان آبی است که سر منشأ همه ی موجودات است. چنان چه در آیات فوق آمده است، یا منظور از آب، نطفه است، چنان چه در آیه ی:
خُلِقَ مِن مَاءٍ دَافِقٍ؛ (62)
[آدمی] از آبی جهنده آفریده شد.
أَلَمْ نَخْلُقکُّم مِن مَاءٍ مَهِینٍ؛ (63)
مگر شما را از آبی پست نیافریدیم؟
مقصود از « پست » بد بو و نفرت آور، برحسب ظاهر است. ولی بیشتر مفسرین بر این عقیده اند که منظور از « ماء » همان پدیده ی نخستین است:
أول ما خلق الله الماء؛ (64)
نخستین چیزی که خدا آفرید آب بود.
که تمامی پدیده ها از آن ریشه گرفته اند، زیرا بذر نخستین موجود زنده تنها از آب پاشیده شد، همان بذر اولیه ای که به صورت حیوان ساده تک سلولی ( آمیپ ) شکل گرفت و به سوی جاندارانی که اعضای پیچیده با بیش از یک میلیون سلول پیشرفت کرد.
اما چگونگی پیدایش حیات – در آب اقیانوس ها، دریاها و باتلاق ها – از نکات مبهمی است که هنوز علم تجربی بدان دست نیافته است. از این رو تئوری تکامل جانداران – به هر شکل و فرضیه ای که تاکنون مطرح شده – به بررسی مر حله ی پس از پیدایش نخستین سلول زنده پرداخته است، اما برهه ی پیش از آن هنوز مجهول مانده است. همین اندازه معلوم گشته که حیات به اراده ی الهی – که بر تمامی مقدّرات هستی چیره است – به وجود آمده و این امر مسلّمی است که از پذیرش آن گریزی نیست، زیرا که هم تسلسل باطل است و هم خود آفرینی محال. دانش تجربی روز هم خودآفرینی را باطل می شناسد. (65)
د. پوشش هوایی، حافظ زمین
وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ؛ (66)
و آسمان را سقفی محفوظ [بر فراز زمین] قرار دادیم، که اینان از نشانه های آن روی گردانند.
گرد زمین را پوشش هوایی ضخیمی فراگرفته، که عمق آن به 350 کیلومتر می رسد. هوا از گازهای « نیتروژن » – به نسبت 78/03 درصد و « اکسیژن » به نسبت 20/99 درصد و اکسید کربن به نسبت 0/04 درصد و بخار آب و گازهای دیگر به نسبت 0/94 درصد ترکیب شده است. این پوشش هوایی با این حجم ضخیم و با این نسبت های گازی فراهم شده ی در آن، هم چون سپری آسیب ناپذیر زمین را در برگرفته و آن را از گزند سنگ های آسمانی که به حدّ وفور (67) به سوی زمین می آیند و از همه طرف، تهدیدی هولناک برای ساکنان زمین به شمار می روند، حفظ کرده است و زندگی را برایشان امکان پذیر می سازد.
فضا انباشته از سنگ های پراکنده ای است که بر اثر از هم پاشیدگی ستاره های متلاشی شده، به وجود آمده اند. این سنگ ها به صورت مجموعه های بزرگ و فراوانی پیرامون خورشید در گردشند و روزانه تعداد زیادی از این سنگ ها موقع نزدیک شدن به کره ی زمین به وسیله ی نیروی جاذبه به سمت زمین کشیده می شوند. این سنگ ها برخی بزرگ و برخی کوچک و با سرعتی حدود ( 60-50 ) کیلومتر در ثانبه به سوی زمین فرود می آیند، که سرعتی فوق العاده است. ولی هنگامی که وارد لایه ی هوایی می شوند، در اثر سرعت زیاد و اصطکاک فوق العاده با ذرات هوا، داغ شده، شعله ور می شوند و در حال سوختن، یک خطّ نوری ممتدّ به دنبال خود ترسیم می کنند و به سرعت محو و نابود می شوند که به نام شهاب سنگ شناخته شده اند. برخی از این سنگ پرتاب ها، آن اندازه بزرگ اند که از لایه ی هوایی گذشته، مقداری از آن به صورت سنگ های سوخته با صدایی هولناک به زمین اصابت می کنند.
این خود از آثار رحمت الهی است که ساکنان زمین را از آسیب پرتاب های آسمانی فراوان در امان داشته و پوششی بس ضخیم آنان را از گزند آفات گرداگرداشان محفوظ داشته است و اگر چنین نبود، امکان حیات بر روی کره ی زمین میسّر نبود. به علاوه در مورد پوشش اطراف زمین، وجود لایه ی ازن از اهمیت بالایی برخوردار است. این لایه که در اثر رعد و برق به وجود می آید، زمین را در برابر پرتوها مضرّ کیهانی محافظت می کند. اگر این لایه نبود، حیات روی زمین ممکن نمی شد. که تفصیل آن در جای خود آورده شده است. پس همواره باید گفت:
سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ. (68)
3. تفسیر علمی قرآن سبب افزایش ایمان مردم مسلمان و گرایش غیر مسلمانان به قرآن و اسلام می شود؛ یعنی هنگامی که ثابت شد قرآن اشارات علمی ای دارد که قرن ها قبل از کشفیات علوم تجربی آن ها را بیان کرده است، ایمان مسلمانان و به ویژه جوانان نسبت به صدق قرآن بیشتر می شود؛ همان طور که مخالفان قرآن در برابر آن سر تسلیم فرود می آورند و به عظمت آن اعتراف می کنند.
از این رو برخی دانشمندان غربی، همچون موریس بوکای در کتاب مقایسه ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم به بررسی مطالب علمی قرآن، تورات و انجیل پرداخته اند. او در موارد متعددی اعتراف می کند که تورات و انجیل با یافته های علوم تجربی مخالف است، اما قرآن مطالب مخالف علم ندارد، بلکه در این مورد مطالب اعجازآمیزی بیان کرده است. (69)
مرحوم استاد معرفت به صورت صریح به این نتیجه تفسیر علمی نپرداخته است، هر چند که در برخی کلمات ایشان در مورد اعجاز علمی قرآن به این مطلب اشاره شده است. (70)
4. نظریه پردازی های علمی قرآن:
یکی از ثمرات برداشت های علمی از قرآن، پدید آمدن نظریه های نو در زمینه علوم طبیعی ( مثل وجود موجودات زنده در آسمان، ( شوری / 29 ) و در زمینه علوم انسانی ( مثل دیدگاه اقتصاد بدون ربا ) است.
5. جهت دهی به علوم انسانی:
یکی از ثمرات برداشت های علمی از قرآن، پیدایش مبانی جدید برای علوم انسانی است که موجب جهت دهی جدید به این علوم می شود.
برای مثال، رعایت اصل اساسی عدالت در اقتصاد و توجه به اصل فقرزدایی در اقتصاد و مدیریت و نیز رعایت اخلاق اسلامی در مدیریت و نیز توجه به دو بعدی بودن شخصیت انسان ( روح و جسم ) در روان شناسی و با توجه به خدامحوری به جای انسان محوری ( اومانیسم ) علوم انسانی می تواند مبانی جدیدی برای این علوم بوجود آورد و جهت جدیدی به آن ها بدهد به طوری که علوم انسانی جدیدی در جهان پدید آید.
تذکر:
مرحوم استاد معرفت در کتاب های خود به صورت صریح از دو مورد اخیر یاد نکرده، بلکه در مورد تفسیر علمی بیشتر به اعجاز علمی پرداخته است.
آسیب های تفسیر علمی قرآن
1. علوم تجربی، غالباً قطعی نیست و نظریات و تئوری های آن، متزلزل است و بعد از مدتی تغییر می کند؛ حال اگر قرآن را با علوم متزلزل و غیر قطعی تفسیر کنیم، پس از مدتی که آن نظریه ها تغییر کرد، مردم در مورد بیانات قرآنی شک کرده و ایمان آن ها متزلزل می شود؛ برای مثال، اینکه بعضی افراد قرآن را با هیئت بطلمیوسی تفیسر کردند و افلاک نه گانه را با آیات قرآن تطبیق دارند و پس از قرن ها، آن نظریه باطل شد، موجب شد تا بعضی گمان کند علم هیئت جدید ( کپرنیکی ) با قرآن در تعارض است. (71)
همانطور که گذشت، مرحوم علامه معرفت این خطر را گوشزد کرده و می فرماید از آنجا که علوم قطعی نیست، به صورت احتمالی در تفسیر علمی سخن بگوییم. (72)
2. تفسیر علمی در بسیاری از موارد به تفسیر به رأی منجر می شود؛ زیرا افرادی که در صدد تفسیر علمی قرآن هستند، به دلایل متعددی که در ذیل می آید، به دام این مسأله گرفتار می آیند:
الف. بعضی افراد تخصص کافی در قرآن و تفسیر آن ندارند و بدون داشتن شرایط یک مفسّر، به تفسیر علمی قرآن اقدام می کنند و این، یکی از مواردی است که افراد به دام تفسیر به رأی می افتند.
مرحوم استاد معرفت نیز به این خطر اشاره کرده است و می نویسد:
” افراد فرهنگی که علاقه به قرآن دارند و اطلاعاتی از علوم دارند، کتاب ها و مقالات زیادی می نویسند که گاهی مطالب علوم را بر قرآن تحمیل می کنند. ” (73)
ب. برخی افراد مغرض، ممکن است با استفاده از آیات ناظر به علوم مختلف، بخواهند نظریات خود را اثبات کنند که گاهی این نظریه ها، انحرافی و حتی الحادی است، ولی این کار را با استفاده از تفسر علمی قرآن سامان می دهند که موجب تحمیل نظرات بر قرآن می شود که از مصادیق بارز تفسیر به رأی است. برای مثال، کسانی سعی می کنند حقایق غیبی و ماورای طبیعی قرآن را به مسایل محسوس ربط بدهند و تا آنجا پیش می روند که می گویند: منظور قرآن از ملائکه، همان میکرب ها است که جان انسان ها را می گیرد. (74) و یا در جای دیگر، قابیل را حمل بر دو دوره ی جامعه ی بی طبقه و جامعه ی فئودالیزمی ( ارباب و رعیتی ) می کنند، تا با مراحل تکامل جامعه در مکتب مارکسیسم مطابقت کند. (75)
ج. برخی افراد می خواهند همه علوم را از قرآن استخراج کنند ( همانطور که در مورد غزالی بیان شد ) و در این رابطه هر مطلبی علمی را با قرآن تطبیق و گاهی تحمیل می کنند که موجب تفسیر به رأی می شود. در حالی که بیان شد، مبنای این دیدگاه، مخدوش است.
مرحوم استاد معرفت نیز در این مورد هشدار داده و مبنای استخراج علوم از قرآن را مخدوش دانسته اند. (76)
3. تفسیر علمی قرآن گاهی به تأویل غیر جایز منتهی می شود؛ چنانچه بعضی افراد برای تفسیر علمی قرآن، از حدود ظواهر الفاظ و آیات می گذرند و هر کدام از آیات را که با یک نظریه، یا قانون علمی ( که مورد نظر آن ها است ) منافات و تعارض دارد، تأویل می کنند تا بتوانند آن نظریه را، به قرآن نسبت دهند. (77) به عبارت دیگر نظریه های اثبات نشده علمی را بر قرآن تحمیل می کنند که نوعی تفسیر به رأی است.
نمونه ی جالب این نوع تأویلات، در مورد نظریه ی تکامل انواع داروین صورت گرفته است. یک نفر، کتابی می نویسد با پیش فرض پذیرش نظریه ی تکامل و هر آیه ای را که موافق نظریه ی تکامل است، می آورد، سپس آیات مخالف را تأویل می کند و برخلاف ظاهر آیات، آن ها را با نظریه ی تکامل وفق می دهد؛ شخص دیگر، کتابی می نویسد با پیش فرض رد نظریه ی تکامل و آیات مخالف را می آورد، سپس آیات موافق نظریه تکامل را به نظر خود برمی گرداند و مرتکب تأویل می شود؛ (78) و هر دو هم، نظر خود را به قرآن نسبت می دهند و گاهی بر آن اصرار می ورزند.
نمونه ی دیگر آن را در بحث « عرش » و « کرسی » و تأویل آن ها، به فلک هشتم و نهم می توان دید. چنانچه نمونه ی دیگر آن در تأویل قصه ی ابراهیم، حیات و مرگ جامعه ها در تفسیر المنار ملاحظه شد. (79) شاید مقصود علامه طباطبایی نیز از « تطبیق » نامیدن تفسیر، همین تحمیل و تأویل آیات باشد. (80)
مرحوم استاد معرفت در جلد ششم التمهید، مثال های متعددی از این نوع تأویلات را از سیوطی، زرکشی، ابوالفاضل المرسی، ابوبکر المعافری و غزالی نقل کرده و مورد نقد قرار داده است. (81)
4. تفسیر علمی قرآن و آوردن مطالب علمی زیاد، در لا به لای تفسیر قرآن، موجب می شود که مقصد اصلی آنکه تربیت، تزکیه ی انسان و هدایت او است، فراموش شود؛ چنانچه پاره ای از تفسیرهای جدید ( مثل طنطاوی ) این گونه عمل کرده اند. بر این اساس، بهتر است از تفسیر علمی قرآن، چشم پوشی کرده و مقاصد اصلی را در تفسیر ذکر کنیم.
به عبارت دیگر، تفسیر علمی موجب سوء فهم، از ذات قرآن و وظیفه ی آن می شود و گمان می شود که قرآن تنها برای بیان علوم آمده است. (82)
مرحوم استاد معرفت در مورد نقد تفسیر طنطاوی به همین نکته اشاره کرده و آن را انحراف در تفسیر خوانده است. (83)
جمع بندی و نتیجه گیری
از مجموع مطالبی که گذشت، روشن شد که تفسیر علمی یکی از روش های تفسیر قرآن است که استفاده از آن برای فهم و تفسیر آیات علمی قرآن ضروری است. این روش تفسیری گونه های متعددی دارد که استخراج علوم از قرآن و تحمیل نظریه های علمی بر قرآن صحیح نیست، چون به تفسیر به رأی منتهی می شود، ولی استخدام علوم در فهم و تفسیر قرآن صحیح است. در ضمن روشن شد که تفسیر علمی امتیازات خاصی همچون فهم بهتر آیات علمی قرآن و اثبات اعجاز علمی دارد، ولی آسیب هایی نیز داشته است که اگر معیارهای آن رعایت شود و از گونه صحیح تفسیر علمی ( استخدام علوم قطعی تجربی در فهم قرآن ) استفاده شود، غالب آسیب ها برطرف می شود. همچنین روشن شد که مرحوم استاد معرفت ضمن پذیرش تفسیر علمی و اعجاز علمی قرآن به نوعی در کتاب های مختلفش بر همین مطالب تأکید ورزیده است.
پینوشتها:
1. استادیار جامعه المصطفی العالمیه.
2. در این مورد اشکالات متعددی به نحوه ی استقرای ناقص علوم شده و پاسخ هایی نیز ارائه شده است. ( ر.ک: علی اکبر سیاسی، مبانی فلسفه، صص 244-210؛ ایان باربور، علم و دین، صص 3 و 214-213؛ شهید صدر، الأسس المنطقیه للإستقراء، صص 135 و 400-383؛ محمدعلی رضایی اصفهانی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، صص 200-185 ).
3. این دیدگاه پوپر ( متوفی – 1373 ش ) است، ر.ک: پوپر، حدس ها و ابطال ها و منطق اکنشافات؛ محمدعلی رضایی اصفهانی، درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، صص 204-200.
4. همچون نظریه ی بطلمیوسی ( ptoemaos – قرن دوم میلادی ) در مورد اینکه زمین، مرکز جهان است و خورشید و ستارگان در هفت فلک به دور آن می چرخند. این نظریه حدود چهارده قرن بر فکر بشر سایه افکنده بود. سپس توسط کپلر، کپرنیک، و گالیله دگرگون شد و دیدگاه کنونی ( یعنی حرکت زمین به دور خورشید ) جای آن را گرفت.
5. محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص 344؛ نیز ر.ک: محمدهادی معرفت، التمهید، ج 6، ص 12.
6. محمد چمپل الحبّال و مقداد مرعی الجواری، العلوم فی القرآن، صص 36-35.
7. ر.ک: غاشیه، آیه 17 و نحل، آیات 14-5 و…
8. نحل، آیه 89.
9. اولین بار فیثاغورث سپس فلوته خوس و ارشمیدس به حرکت زمین معتقد شدند ( سید هبه الدین شهرستانی، اسلام و هیأت، ص 44 ).
10. یس، آیه 36.
11. رعد، آیه 2؛ لقمان، آیه 10.
12. یس، آیه 38.
13. حج، آیه 5، مؤمنون، آیات 14-12.
14. حجر، آیه 22.
15. ر.ک: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج 6، صص 7-6، 12 و 25.
16. نحل، آیه 89.
17. برخی از مفسران تصریح کرده اند که مقصود آیه 89، نحل بیان مسائل هدایتی است از جمله: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 325؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 298؛ محمد بن محمد الزمخشری، الکشاف فی تفسیر القرآن، ج 2، صص 21 و 31.
18. محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، صص 344-343.
19. زمر، آیه 9؛ فاطر، آیه 28؛ مجادله، آیه 11 و…
20. ر.ک: بقره، آیات 2، 97 و 185؛ آل عمران، آیه 138؛ اعراف، آیه 203؛ یونس، آیه 57 و…
21. ابراهیم، آیه 1.
22. ر.ک: رعد، آیه 4-2.
23. ر.ک: حج، آیه 5.
24. ر.ک: محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، صص 6 و 13.
25. مضمون این معیار را آیت الله مکارم شیرازی در کتاب قرآن و آخرین پیامبر، ص 147 آورده اند و در کلمات بسیاری از قائلان به تفسیر هم وجود داشت.
26. ر.ک: محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص 344؛ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج 6، صص 12 و 25.
27. همان. و نیز عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، ص 224؛ عمید زنجانی، مبانی و روش تفسیر قرآن، ص 256.
28. ر.ک: محمدهادی معرفت، التمهید، ج 6، ص 12.
29. محمد جمیل الحبال و مقداد مرعی الجواری، العلوم فی القرآن، صص 36-35.
30. بقره، آیه 219.
31. محمدهادی معرفت، التمهید، ج 6، ص 25.
32. همان، ص 12.
33. ر.ک: محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج 2، ص 443.
34. یس، آیه 36.
35. رعد، آیه 2؛ لقمان، آیه 10.
36. یس، آیه 38.
37. بقره، آیه 219.
38. حج، آیه 5؛ مؤمنون، آیات 14-12.
39. حجر، آیه 22.
40. راترود ویلانت، مقاله تفسیر قرآن در دوره جدید و معاصر، دایره المعارف قرآن لیدن ( پیشین ).
41. محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج 6، ص 30.
42. سوره های رعد، آیه 3؛ نمل، آیه 61؛ حجر، آیه 19؛ ق، آیه 7؛ نحل، آیه 15؛ لقمان، آیه 10؛ انبیا، آیه 31؛ فصلت، آیه 10؛ مرسلات، آیه 27.
43. نبأ، آیه 7.
44. فاطر، آیه 41.
45. نهج البلاغه، خطبه 321، ص 328 ( صبحی صالح ).
46. برای توضیح بیشتر ر.ک: محمدهادی معرفت، التمهید، ج 6، صص 161-151.
47. انعام، آیه 125.
48. جن، آیه 17.
49. مدثر، آیه 17.
50. ر.ک: پی یر روسو، تاریخ علوم، ص 256.
51. ر.ک: رشید رشدی بغدادی، بصائر جغرافیه، صص 208-205.
52. ر.ک: مبادیء العلوم العامه، ص 57 و نیز مع الطب فی القرآن الکریم، ص 21.
53. انبیاء، آیه 30.
54. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 54، ص 208، شماره ی 170؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 317.
55. توحید صدوق، ص 67، شماره 20، باب التوحید.
56. کافی شریف، ج 8، ص 94، شماره 67.
57. همان، ص 95، شماره 68.
58. هود، آیه 7.
59. انبیاء، آیه 30.
60. نور، آیه 45.
61. فرقان، آیه 54.
62. طارق، آیه 6.
63. مرسلات، آیه 20.
64. تفسیر فخری رازی، ج 24، ص 16.
65. برای تفصیل بیشتر ر.ک: محمدهادی معرفت، التمهید، ج 6، صص 31-61.
66. انبیا، آیه 32.
67. روزانه میلیون ها سنگ پرتاب آسمانی به سوی زمین هدف گیری می شود.
68. زخرف، آیه 13.
69. The Bible the Quran and Science. Maurice Bucaille
این کتاب چند بار به فارسی و به عربی ترجمه شده است. نام ترجمه های فارسی و عربی آن به این قرار است:
– حسن حبیبی، عهدین، قرآن و علم، انتشارات سلمان، 1357.
– ذبیح الله دبیر، مقایسه ای میان تورات، انجیل و قرآن و علم، انتشارات فرهنگی و اسلامی، 1365؛
– التوراه و الإنجیل و القرآن و العلم الحدیث؛
– دراسه الکتب المدرسه فی ضوء المعارف الحدیثه.
70. ر.ک: محمدهادی معرفت، التمهید، ج 6، ص 30؛ محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، صص 342 و 347.
71. ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 2، صص 494-491.
72. ر.ک: محمدهادی معرفت، التمهید، ج 6، ص 26.
73. ر.ک: محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج 2، ص 443.
74. دروس سنن کائنات، ص 451؛ به نقل از: احمد عمر ابوالحجر، التفسیر العلمی فی المیزان، ص 228.
75. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر به رأی، ص 78.
76. محمدهادی معرفت، التمهید، ج 6، ص 13 به بعد.
77. البته این گونه تأویل های غیر جایز، تحمیل بر قرآن و نوعی تفسیر به رأی است.
78. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: مسیح مهاجری، نظریه ی تکامل از دیدگاه قرآن؛ علی مشکینی، تکامل در قرآن، یدالله سحابی، خلقت انسان در بیان قرآن.
79. مبحث دیدگاه ها به نظریه ی بوعلی سینا، علامه مجلسی و رشید رضا در المنار، مراجعه شود.
80. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 6.
81. ر.ک: محمدهادی معرفت، التمهید، ج 6، ص 13 به بعد.
82. تفسیر فی ظلال القرآن، ج 1، صص 263-261 ( با تصرّف در عبارات ).
83. محمدهادی معرفت، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، ج 2، صص 449-448.
منبع مقاله :
&