شرح حدیث: أیُّما مُسْلِمٍ شَهِدَ لَهُ أرْبَعَهٌ بِخَیْرٍ أَدْخَلَهُ اللَّهُ تَعالى الجَنّهَ.
یکی از آداب تجهیز و تدفین، شهادت به نیکوکاری میّت است در این نوشتار به بررسی و شرح حدیثی پرداختیم که مطلق شهادت چهار نفر، اعم از عادل یا فاسق را سبب ورود میّت، به بهشت معرفی نموده است. این مطلب به حَسَبِ ظاهر با مُسَلَّمات دیگر دین از جمله آنجا که خداوند متعال میفرماید: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ[1] سرِ سازگاری ندارد؛ اما فارغ از بحث سندی، چنانچه به قید مُسلم در این حدیث، توجه بیشتری نموده و آن را در معنای حدیث دخیل نماییم اشکالات وارده به طور کلی، مرتفع خواهد شد.
اصل مقاله:
قالَ رَسُولُ اللهِ صَلی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِه: أیُّما مُسْلِمٍ شَهِدَ لَهُ أرْبَعَهٌ بِخَیْرٍ أَدْخَلَهُ اللَّهُ تَعالى الجَنّهَ[2]؛ هر مسلمانى که چهار تن به نیکى او شهادت دهند خداوند متعال او را داخل در بهشت مىگرداند.
بحث سندی:
اصل این حدیث که فقط در منابع اهل سنت موجود است بدین قرار است: أبی الأسود نقل میکند در ایامی که اهل مدینه به خاطر مرضی خاص، تلفات زیادی میدادند وارد مدینه شدم وی میگوید: من به سراغ عمر رفته و در کنار او نشستم که جنازهای را تشییع میکردند این در حالی بود که برخی از افراد از آن مُرده به خوبی یاد میکردند. عمر گفت: بر او واجب شد!؛ سپس دوباره مُردهای دیگر را تشییع کردند که دوباره برخی از مردم از او نیز به خوبی یاد میکردند، عُمر دوباره گفت: بر او واجب شد؛ مُرده سومی را در حالی عبور میدادند که برخی از وی بدگویی میکردند؛ عمر گفت: بر او واجب شد؛ أبی الأسود میگوید: از وی سؤال کردم چه چیزی واجب شد؟ گفت: من چیزی را گفتم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بودند! و آن اینکه: هر مسلمانی که بمیرد و چهار نفر بر خوب بودن او شهادت دهند خدای متعال او را وارد بر بهشت میگرداند! عمر میگوید: پرسیدم: سه نفر چطور؟ حضرت فرمودند: آری! میگوید: از دو نفر سؤال کردم که دوباره حضرت فرمودند: آری؛ بعد از آن، عُمر میگوید: من از شهادتِ یک نفر، سؤال نکردم[3]. (گویا میخواهد بگوید اگر سؤال میکردم حضرت میفرمودند: آری)
طرح اشکال!
بسیاری از بزرگان اهل سنت پس از نقل حدیث مذکور که فقط از طریق عامه (اهل سنت) و شخص عمر، نقل گردیده با مشکلات فراوانی مواجه شدهاند[4]. از جمله اینکه چگونه میتوان پذیرفت صِرف شهادت فیالجمله چهار نفر در حق شخصی، سبب استحقاق وی به بهشت گردد خصوصاً اینکه چون «أربعهٌ» به صورت نکره آمده اطلاق داشته و شهادت هر شخصی اعم از فاسق و عادل را در بر میگیرد. مضاف بر اینکه چون ابتدای حدیث به وسیله «أیّ» مشروط شده حدیث مذکور، معنای سببیّت پیدا کرده به این معنا که شهادت چهار نفر به اهل خیر بودن شخصی، سبب ورود وی به بهشت میباشد. و لذا بزرگان زیادی از اهل سنت به روشهای مختلف، تلاش نمودهاند این حدیث را که فقط از طریق عمر نقل شده؛ توجیه نمایند. برخی برای حل این اشکال، شهود را به شهود عادل مقید کرده برخی دیگر تلاش کردهاند معنای سببیّت را از حدیث بگیرند به طوری که شهادت شهود، اثری در سرنوشت میت و ورود او به بهشت یا جهنم نداشته باشد بلکه گفتهاند: شهادت شهود، فقط میتواند نشانهای باشد که قبلاً آن میت، استحقاق ورود به بهشت را کسب کرده است و برخی دیگر گفتهاند هرگاه مشیت خداوند بر آن باشد که شخصی را به بهشت وارد کند آن را به قلب دیگران الهام کرده و آنها نیز در پی آن الهام به خوب بودن او شهادت میدهند.
در منابع ما شیعیان، مشابه آنچه ذکر گردید به نقل از امام صادق علیهالسلام وجود دارد و آن بدین صورت است که: إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ فَحَضَرَ جَنَازَتَهُ أَرْبَعُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ قَالُوا- اللَّهُمَ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنَّا- قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ أَجَزْتُ شَهَادَاتِکُمْ وَ غَفَرْتُ لَهُ مَا عَلِمْتُ مِمَّا لَا تَعْلَمُونَ[5]؛ هرگاه مؤمنی بمیرد سپس چهل نفر از مؤمنین بر جنازهاش حاضر گردند و بگویند: “بار الها! به درستی که ما از این میّت جز خیر و خوبی سراغ نداریم و تو از ما آگاهتری” خداوند تبارک و تعالی میفرماید: شهادات شما را پذیرفتم و آنچه از اعمال او را که شما اطلاع ندارید را بخشیدم.
چنانچه ملاحظه نمودید نقل امام صادق علیهالسلام با آنچه از عمر نقل شده دارای امتیازاتی است که همان تفاوتها سبب شده اشکالات موجود در نقل اهل سنت از بین برود.
برخی از آن تفاوتها عبارتند از:
1. در منابع ما شیعیان، شهادت در حضور جنازه و در حین مراسم تجهیز و تدفین، وارد شده ولی در نقل اهل سنت، به صورت مطلق ذکر گردیده است.
2. در نقل ما، شهادت اربعون (=چهل نفر) وارد شده ولی در نقل اهل سنت، شهادت أربعهٌ (=چهار نفر) ذکر شده که در ادامه حدیث، تا دو نفر تنزیل مییابد.
3. در این حدیث، شهادت چهار نفر، به صورت مطلق ذکر شده ولی در نقل امام صادق علیهالسلام، شهادت چهل نفرِ مؤمن قید شده است.
4. در حدیث مذکور، شهادت سبب دخول در بهشت معرفی شده ولی در نقل ما، شهادت چهل مؤمن، باعث غفران سیئاتی از میّت معرفی شده که دیگران از آن اطلاع ندارند.
کمک به اهل سنت در تصحیح متن حدیثی که عمر نقل نموده است!
راجع به آنچه در منابع ما شیعیان نقل گردیده مطلب واضح و تمام است اما جهت تصحیح نقل اهل سنت باید بگوییم: اشکال مطرح شده، زمانی قابل پذیرش است که در این حدیث به جای کلمه «مُسلِم»، کلمهیِ میّت، ذکر شده بود یا اینکه به «ما»یِ موصول در أیّما، اکتفا میشُد به این صورت که: أیّما (میّتٍ) شَهِدَ لَهُ أربعهٌ بِخَیْرٍ أدْخَلَهُ اللَّهُ تعالى اَلْجَنّه؛ امّا چنانکه ملاحظه میکنید در این حدیث، مطلق شهادت چهار نفر در حق هر شخصی سبب ورود وی به بهشت معرفی نشده بلکه شهادت شهود به خیر بودن فردی که مسلمان است در قیامت او مؤثّر خواهد بود. لذا ما معتقدیم فارغ از بحث سندی حدیث و ضعف شدید آن، در صورتی که به قید «مُسْلِمٍ» توجه بیشتری شود از آن جهت که اشکال مذکور، دفع میگردد دیگر احتیاجی به توجیهاتی که علماء اهل سنت در تصحیح معنای آن، ذکر کردهاند نیز نخواهد بود.
مسلمان فقهی یا مسلمان فکری؟!
سؤالی که اکنون مطرح است اینکه: مسلمان کیست؟! آیا صِرْفِ اداء شهادتین و بر زبان راندن آن، توسط شخصی، سبب اسلام وی میگردد؟
پاسخ این است که در لسان روایات، دو گونه مسلمان ذکر شده است:
1. مسلمان فقهی؛
2. مسلمان فکری و التزامی
مسلمان فقهی یعنی صِرف شهادت به وحدانیت خدا و پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله؛ اما مسلمان فکری و التزامی، به کسی اطلاق میگردد که پس از پذیرش اسلام فقهی، سعی دارد احکام دین اسلام را در لحظهْ، لحظهیِ زندگی خود پیاده نماید.
موضوع این حدیث، امتنان و تخفیف پروردگار به بندگان مؤمن و خاص خویش است مسلمان فقهی یعنی همان کسی که از اسلام، بهرهای جز عنوان مسلمانی نبرده و هیچگاه در رفتار و عمل، خود را به حداقل احکام الهی که همان حفظ ظواهر شرع است مقیّد ننموده است همچنین منافقی که از اسلام چیزی جز بهرهمندی از انتفاعات زندگی در جامعه اسلامی و جمع مسلمانان در همین دنیا نطلبیده هرگز استحقاقی برای امتنانی به این بزرگی یعنی بخشش همه گناهان و ورود به وادی امن بهشت را نخواهد داشت بنابراین به نظر نگارنده، مراد از مسلِم در حدیث مذکور، علاوه بر اسلام فقهی، کسی است که رفتار خود را تا حد قابل توجهی به لوازم آن اسلام، نیز مقید کرده باشد. زیرا اصل اولی در اسلام، اسلامی است که در رفتار انسان و تا عمق جان او اثر گذاشته باشد نه اسلام فقهی که فقط اداء لسانی شهادتین میباشد، و لذا هر جا در آیات و روایات، قید اسلام ذکر شده و نسبت به اسلام فکری یا فقهی بودن آن تردید باشد بایستی آن را به اسلام فکری و التزامی بار نمود.
مسلمان کیست؟!
در جوامع روایی[6] احادیثی از حضرت رسول صلیالله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام نقل شده که برخی از مسلمانان را به جهت ارتکاب برخی از محرمات یا ترک دستهای از واجبات یا اتصاف به بعضی از صفات و مَلکات از دایره اسلام خارج نموده و صراحتاً حکم به خروج آنها از دایره اسلام و ارتداد و یا حتی کفر آن اشخاص نموده است.
ما در این نوشتار به برخی از اموری که سبب خروج افراد از دایره اسلام میگردد را بیان میداریم تا منظور حضرت رسول صلی الله علیه و آله از میّتِ مسلمانی که چهار نفر در حق او به صلاح و خیر شهادت دهند کشف گردد زیرا چه بسا کسانی که به ظاهر مسلمانند ولی به دینی غیر از دین اسلام مُردهاند.
مسلمان یهودی ـ مسلمان مسیحی!
1. مسلمان در امانت، خیانت نمیکند: قالَ رَسولُ الله صلیالله علیه و آله: مَنْ خَانَ أَمَانَهً فِی الدُّنْیَا وَ لَمْ یَرُدَّهَا إِلَى أَهْلِهَا ثُمَّ أَدْرَکَهُ الْمَوْتُ مَاتَ عَلَى غَیْرِ مِلَّتِی[7]؛ هر کس در این دنیا نسبت به امانتی، خیانت ورزد و آن را به صاحبش پس ندهد تا اینکه مرگش فرا رسد به دینی غیر از دین من (=اسلام) مُرده است.
2. تارک حج، مسلمان نیست: رسول خدا صلیالله علیه و آله به حضرت علی علیهالسلام فرمودند: یَا عَلِیُّ مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّى یَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّا[8]؛ ای علی (علیهالسلام) کسی که [بدون عذر] حج را به تأخیر اندازد تا اینکه مرگش فرا رسد خداوند متعال او را در قیامت به دین یهود یا مسیحیت مبعوث میگرداند.
3. مسلمان، کمفروشی نمیکند: مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فِی بَیْعٍ أَوْ شِرَاءٍ فَلَیْسَ مِنَّا وَ یُحْشَرُ مَعَ الْیَهُودِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ لِأَنَّ مَنْ غَشَّ النَّاسَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم[9]؛ هر کس در خرید و فروش فریبکاری کند از ما نیست و روز قیامت با یهود و نصاری محشور میگردد زیرا کسی که در معامله غش میکند (=فریب میدهد) مسلمان نیست.
4. مسلمان، نیرنگ نمیزد: مَنْ بَاتَ وَ فِی قَلْبِهِ غِشٌّ لِأَخِیهِ الْمُسْلِمِ… إِنْ مَاتَ کَذَلِکَ مَاتَ عَلَى غَیْرِ دِینِ الْإِسْلَام[10]؛ هر کس، شبى را بگذراند؛ در حالى که در دل، قصد نیرنگزدن به برادر مسلمان خود را داشته باشد اگر در همین حال بمیرد به دینی غیر از دین اسلام مرده است.
5. تارک زکات، مسلمان نیست: یَا عَلِیُّ مَنْ مَنَعَ قِیرَاطاً مِنْ زَکَاهِ مَالِهِ- فَلَیْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُسْلِمٍ[11]؛ ای علی (علیهالسلام) هر کس که به مقدار ذرهای ناچیز از زکات را در مال خود حبس کرده باشد و از اداء آن امتناع ورزد نه مؤمن است نه مسلمان.
6. مسلمان، غیبت نمیکند: همچنین در پی حدیث فوقالذکر فرمودند: مَنِ اغْتَابَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ… فَإِنْ مَاتَ وَ هُوَ کَذَلِکَ مَات[12]؛ اگر کسی در حق برادر مسلمانش غیبت کند پس اگر در همان حال بمیرد مسلمان نمرده است.
7. کسی که روزهخواری کند مسلمان نیست: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ علیهالسلام یَقُولُ: مَنْ أَفْطَرَ یَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ خَرَجَ رُوحُ الْإِیمَانِ مِنْه[13]؛ هر کس [بدون عذر] حتی یک روز از ماه رمضان را روزه نگیرد روح ایمان از او خارج میگردد.
8. مسلمان، نسبت به امور مردم دغدغه دارد: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیالله علیه و آله: مَنْ أَصْبَحَ لَا یَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِم[14]؛ هر کس که صبح کند در حالی که دغدغه مشکلات رفع مردم را نداشته باشد پس مسلمان نیست.
9. تارکالصلاه، کافر است: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله: بَیْنَ العَبْدِ وَ بَیْنَ الْکُفْرِ تَرْکُ الصّلاهِِ[15]؛ میان اسلام و ایمان، ترک نماز است همچنین در جایی دیگر از ایشان نقل شده: مَنْ تَرَکَ الصَّلَاهَ لَا یَرْجُو ثَوَابَهَا وَ لَا یَخَافُ عِقَابَهَا فَلَا أُبَالِی أَنْ یَمُوتَ یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً أَوْ مَجُوسِیّا[16]؛ هر که نماز را ترک کند و امیدى به پاداش آن نداشته باشد و از کیفر آن نترسد، باکى ندارم که یهودى بمیرد یا نصرانى بمیرد یا مجوسى!!
10. مسلمانِ بیولایت، مسلمان نیست: أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیهالسلام قَالَ: مِنَّا الْإِمَامُ الْمَفْرُوضُ طَاعَتُهُ مَنْ جَحَدَهُ مَاتَ یَهُودِیّاً أَوْ نَصْرَانِیّاً[17]؛ حضرت صادق علیهالسلام فرمودند: امام واجبالاطاعه از ماست (=از ما اهل بیت علیهمالسلام) هر کس او را نپذیرد به دین یهود یا مسیحیت مُرده است.
نتیجهگیری:
با عنایت به مطالب ذکر شده در ذیل این حدیث، مشخص گردید: تارکالصلاه یا کسی که حج واجبی بر گردن او بوده ولی عمداً آن را به جای نیاورده همچنین کسی که منع از پرداخت زکات نموده یا کسی که نسبت به حل معضلات مسلمین، بیدغدغه باشد. همچنین، دغلکار و کسی که در معامله با دیگران تقلب میکند یا شخص غیبتکننده و در نهایت کسی که ولایت ائمه اطهار علیهمالسلام را نپذیرفته باشد اصلاً مُسلم (مسلمان) نبوده و اسلام از او سلب شده لذا اگر چهار نفر که هیچ، چهار هزار نفر هم در حق او شهادت به خیر دهند موجب استحقاق وی به بهشت نمیگردد.
پینوشتها:
نویسنده: مسعود رضانِژاد فهادان
منبع : راسخون
1. زلزله/8
2. نهج الفصاحه، حدیث 1025
3. حدثنا عفان بن مسلم هو الصفار حدثنا داود بن أبی الفرات عن عبد الله بن بریده عن أبی الأسود قال: قدمت المدینه و قد وقع بها مرض فجلست إلى عمر بن الخطاب فمرت بهم جنازه فأثنی على صاحبها خیراً فقال: عمر وجبت ثم مر بأخرى فأثنی على صاحبها خیراً فقال عمر وجبت ثم مر بالثالثه فأثنی على صاحبها شراً فقال: وجبت فقال أبو الأسود فقلت: و ما وجبت؟ قال قلت کما قال النبی صلى الله علیه و سلم أیما مسلم شهد له أربعه بخیر أدخله الله الجنه فقلنا و ثلاثه؟ قال: و ثلاثه فقلنا: و اثنان؟ قال: و اثنان؛ ثم لم نسأله عن الواحد. (موسوعه الصحیح المسبور من التفسیر بالمأثور، 1/250 تا 251)
4. از باب نمونه، میتوانید به کتاب فتح الباری بشرح صحیح البخاری بخش «ثناء الناس على المیت»، در ذیل حدیث مذکور جلد3 صفحه 229 مراجعه کنید.
5. من لا یحضره الفقیه، 1/165
6. جوامع روایی= مجموعه حدیثی که در آن احادیث معصومین علیهمالسلام گردآوری شده است.
7. أمالی الصدوق، صفحهٔ 430
8. من لا یحضره الفقیه، 4/368
9. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، صفحه 284
10. أعلام الدین فی صفات المؤمنین صفحه 415
11. من لا یحضره الفقیه، 4/367
12. بحارالانوار، 73/363
13. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، صفحهٔ 236
14. الکافی، 2/163
15. جامع الأخبار، صفحهٔ 74
16. همان
17. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، صفحهٔ 236
کتابنامه
1. قرآن کریم
2. ابن بابویه، محمد بن على؛ (1413ق) من لا یحضره الفقیه، محقق: على اکبر غفاری، قُم، انتشارات دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم.
3. ابن بابویه، محمد بن على؛ (1376) الأمالی شیخ صدوق، تهران، انتشارات کتابچى، چاپ ششم.
4. ابن بابویه، محمد بن على؛ (1406ق) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قُم، انتشارات دار الشریف الرضی للنشر، چاپ دوم.
5. أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی؛ (1379م) فتح الباری شرح صحیح البخاری، مع تعلیقات عبد العزیز بن عبد الله بن باز، بیروت، دار المعرفه، بیتا.
6. پاینده، ابو القاسم؛ (1363) نهج الفصاحه، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
7. حکمت بن بشیر بن یاسین؛ (1420ق) موسوعه الصحیح المسبور من التفسیر بالمأثور، مدینه، انتشارات دار المآثر للنشر و التوزیع و الطباعه، چاپ اوّل.
8. دیلمى، حسن بن محمد؛ (1408ق) أعلام الدین فی صفات المؤمنین، قم، تصحیح و انتشار: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اوّل.
9. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق؛ (1407ق) الکافی، محقق: على اکبر غفارى و محمد آخوندى، تهران، انتشارات دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم.
10. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى؛ (1403ق) بحار الأنوار، 111 جلد، بیروت، انتشارات دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم.
11. شعیری، محمد بن محمد؛ (بیتا) جامع الأخبار، نجف، انتشارات مطبعه حیدریه، چاپ اوّل.