فرهنگ عاشورا (4)

فرهنگ عاشورا (4)

نویسنده:حجت الاسلام جواد محدثی

بصیرت
از ویژگیهاى فکرى و عملى یاران سید الشهدا«ع‌»در نهضت عاشورا،«بصیرت‌»وبینش بود.در فرهنگ دینى و متون معارف،از کسانى با عنوان‌«اهل البصائر»یاد شده‌است،یعنى صاحبان روشن بینى و بیدار دلى و شناخت عمیق نسبت به حق و باطل،امام وحجت الهى،راه و برنامه، دوست و دشمن،مؤمن و منافق.صاحبان بصیرت،چشم‌درونشان بیناست،نه تنها چشم سر.با آگاهى،هشیارى و انتخاب گام در راه مى‌گذارند وعملکرد و موضعگیریهایشان ریشه اعتقادى و مبناى مکتبى و دینى دارد،جهادشان مکتبى‌و مبارزاتشان مرامى است،نه سودجویانه و دنیاپرستانه یا نشات گرفته از تعصبات قومى وجاهلى،یا تحریک شده تبلیغات فریبکارانه جناح باطل و سلطه زور.اهل بصیرت،راه‌خود را روشن و بى‌ابهام و بحق مى‌بینند و باطل بودن دشمن را یقین دارند و با تطمیع وتهدید،نه خود را مى‌فروشند و نه دست از عقیده و جهاد برمى‌دارند.شمشیرها وجهادشان پشتوانه عقیدتى دارد.به فرموده على‌«ع‌»:«حملوا بصائرهم على اسیافهم‌».[1]اینگونه مدافعان بینادل و پیروان دل آگاه،هم در رکاب على‌«ع‌»با معاویه مى‌جنگیدند،هم در همه حال امام مجتبى‌«ع‌»را حمایت مى‌کردند،هم در عاشورا جان خویش را فداى‌امام خویش و نصرت قرآن مى‌کردند.این از سخنرانیها و رجزها و پاسخهایشان روشن‌بود.سید الشهدا«ع‌»را امامى مى‌دانستند که باید یاریش کرد و جان در راهش باخت ودشمنانش را کافر دلان نفاق پیشه‌اى مى‌شناختند که جهاد با آنان همچون جهاد با مشرکان‌بود و اجر داشت.سخنان امام حسین‌«ع‌»،امام سجاد«ع‌»،حضرت ابا الفضل،على اکبر، جوانان بنى هاشم،یاران ابا عبد الله‌«ع‌»همه گویاى عمق بصیرت آنان است.امام صادق‌«ع‌»
درباره حضرت عباس،تعبیر«نافذ البصیره‌»دارد،که گویاى عمق بینش و استوارى ایمان‌او در حمایت از سید الشهداست:«کان عمنا العباس بن على نافذ البصیره صلب‌الایمان…».[2] در زیارتنامه حضرت عباس است:«و انک مضیت على بصیره من امرک‌مقتدیا بالصالحین…».سخن على اکبر خطاب به امام که‌«مگر ما بر حق نیستیم؟»مشهوراست.در جبهه مقابل،کوردلانى دنیا طلب و فریب خوردگانى بى‌انگیزه و تحریک‌شدگانى نادان بودند که تبلیغات اموى چشم بصیرتشان را بسته بود و لقمه‌هاى حرام،گوش حقیقت نیوش را از آنان گرفته بود.

بلا و کربلا
بلا هم به معناى رنج و محنت و گرفتارى است،هم به معناى آزمایش و امتحان.اغلب،رنجها و گرفتاریها مایه آزمون انسانها در زندگى و در طریق دیندارى است.کربلا(کرب وبلا)نیز آمیخته‌اى از عظیمترین رنجها و محنتها بود و هم بزرگترین آزمایش تاریخى براى‌اهل حق و باطل،تا موضع خویش را مشخص سازند.وقتى سید الشهدا«ع‌»به این سرزمین‌رسید،پرسید: اینجا چه نام دارد؟گفتند:کربلا،چشمان آن حضرت پر از اشک شد وپیوسته مى‌فرمود:«اللهم انى اعوذ بک من الکرب و البلاء»و یقین کرد که شهادتگاه خودو یارانش همین جاست و فرمود: «هذا موضع کرب و بلاء،هاهنا مناخ رکابنا و محط رحالناو سفک دماءنا».[3] اینجا سرزمین رنج و گرفتارى و بلاست،اینجا محل فرود آمدن ما وجایگاه ریخته شدن خونهاى ماست.
آمیختگى این سرزمین و این نام با شداید و رنجها پیش از آن نیز از زبان اولیاء خدا نقل‌شده است.حضرت عیسى‌«ع‌»وقتى بر این سرزمین گذشت،اندوه او را فرا گرفت و آن‌زمین را«ارض کرب و بلاء»دانست.[4] روزى حضرت رسول‌«ص‌»براى دخترش‌فاطمه‌«ع‌»از شهادت حسین‌«ع‌»در آینده سخن مى‌گفت،در حالى که حسین‌«ع‌»کودکى‌در آغوش مادر بود.حضرت زهرا«ع‌»از پدر پرسید:آن جا که فرزندم کشته مى‌شودکجاست؟فرمود:کربلاست،سرزمین محنت و رنج بر ما و بر امت…«موضع یقال له‌کربلاء و هى دار کرب و بلاء علینا و على الامه[الائمه]…».[5]اگر کربلا را سرزمین آزمایش به حساب آوریم،هم آزمایش خلوص،فداکارى و عشق‌ابا عبد الله‌«ع‌»و خاندان و یاران اوست که در کوره رنجها و شهادتها و داغها و مصیبتها، جوهره ذاتى و بعد متعالى آنان و میزان صدق عقیده و ادعایشان به ظهور رسید، هم‌آزمایشگاه کوفیان و مدعیان نصرت و یارى و نیز حکام اموى بود که نسبت به فرزند پیامبرو حجت الهى آنگونه رفتار کردند.ابا عبد الله‌«ع‌»نیز در اشاره به جنبه آزمونى بلاها درکشف جوهره دیندارى و میزان تعهد،در خطابه‌اى که در منزلگاه‌«ذو حسم‌»(و بقولى درکربلا)ایراد نمود،فرمود:«…ان الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه‌ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون‌».[6] مردم بنده دنیایند و دین بر زبانشان‌شیرین است و تا زندگیهاشان بچرخد و آسوده باشند،دم از دین مى‌زنند.اما آنگاه که با«بلا»آزموده شوند،دینداران اندک مى‌شوند.
چه آزمایشى سخت‌تر از اینکه حجت‌خدا را در محاصره دشمنان ببینند و بخاطر دنیاطلبى و بیم از مرگ،دست از یارى او بردارند!به همین جهت،وقتى امام در طول راه ازبعضى یارى خواست و آنان روحیه فداکارى و جهاد در رکاب امام را نداشتند،حضرت‌فرمود که از منطقه دور باشند،چرا که هر کس نداى نصرت خواهى امام را بشنود و یارى‌نکند،گرفتار عذاب الهى خواهد شد،«فو الله لا یسمع واعیتنا احد و لا ینصرنا الا(هلک)
البه الله فى نار جهنم‌».[7]به علاوه،آزمایش بزرگ کربلا،براى اهل بیت و حسین بن على‌«ع‌»نیز وسیله قرب به‌خدا و ترفیع درجه بود،آنگونه که حضرت ابراهیم و اسماعیل با فرمان‌«ذبح‌»،آزمایش‌شدند و نیز،ابراهیم،به فرمان الهى مامور شد خانواده خود را در دشت بى آب و خشک،تنها بگذارد،و نیز با آتش نمرودیان آزمایش شد و در دل شعله‌ها رفت.
سید الشهدا«ع‌»نیز هفتاد و دو قربانى به مسلخ عشق آورد،خودش نیز«ذبح عظیم‌»بودو قربانى آل الله.فرزندان و اهل بیت او نیز در صحراى طف،گرفتار امواج بلا و عطش‌شدند،و همه در آزمایشگاه کربلا،رو سفید و پیروز از آزمون برآمدند و کلام حسین‌«ع‌»
در واپسین لحظات،حکایتگر رضا و تسلیم بود«الهى رضى بقضائک و تسلیما لامرک‌».
در سخنرانى فاطمه دختر امام حسین‌«ع‌»نیز اشاره است به اینکه کربلا هم مایه آزمون‌براى امت پیغمبر بود و هم براى عترت.دیگران امتحان بدى دادند،اما اهل بیت از این‌امتحان رو سفید درآمدند:«فانا اهل بیت ابتلانا الله بکم و ابتلاکم بنا فجعل بلاءنا حسنا»[8]اینگونه است که مى‌توان به عاشورا،از بعد«بلا»هم نگریست و«ابتلا»را زمینه جلوه بعدالهى شهیدان راه خدا دانست.زائر حسین‌«ع‌»نیز باید تمثیلى از شداید و رنجها و سوز وگدازها و خوف و عطشها را در خویش پدید آورد و کربلایش‌«کرب‌»و«بلا»باشد.
دلا خون شو که خوبان این پسندند دلا،خوبان دل خونین پسندند

بیعت
در حادثه کربلا،تلاش عمده دشمن آن بود که حسین بن على‌«ع‌»را به بیعت با یزید بن‌معاویه وادارد و آن حضرت هم نپذیرفت تا شهید شد.
نگاهى ریشه‌اى‌تر به‌«اصل بیعت‌»:بیعت به معناى پیمان و عهد بستن است.شکستن‌بیعت،نزد عرب بسیار زشت بوده است.بیعت با حاکم،نوعى راى موافق دادن و امضا وتبعیت و تعهد اطاعت محسوب مى‌شد و عدم بیعت،نوعى تمرد و به رسمیت نشناختن.
بیعت در صدر اسلام،مفهوم اطاعت و پذیرش حکومت را داشت و بیعت کننده با حاکم، نمى‌توانست با او به مخالفت و جنگ بپردازد و آنگاه که علنى انجام مى‌گرفت،مردم، بیعت‌کننده را طرفدار خلیفه و حاکم مى‌شناختند و پس گرفتن بیعت،معمول و مقبول نبود، چون هم جانش در خطر مى‌افتاد،هم آبرویش.در تاریخ اسلام،بیعت عقبه،بیعت رضوان‌و… وجود داشت.قرآن،بیعت مردم را با پیامبر،بیعت با خدا مى‌داند:«ان الذین یبایعونک‌انما یبایعون الله،ید الله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث على نفسه…»[9] درباره بیعت‌زنان مؤمن با پیامبر،مى‌خوانیم:«اذا جاءک المؤمنات یبایعنک…فبایعهن‌»[10] که مواد بیعت‌را هم مطرح مى‌کند.
بیعت،دست دادن با کسى به عنوان عهد و پیمان بر امرى است و سوگندى است براى‌وفادارى به یک نظام و حاکم.دست در دست‌حاکم و امیر و والى یا نماینده او گذاشتن‌بیعت تلقى مى‌شود و بیعت در اسلام،نه به عنوان روش انتخاب رهبر،بلکه به مثابه عامل‌تحکیم کومت‌یک امام و رهبر شایسته تلقى مى‌گردد،آن هم بر محور شرع و قانون‌خدا.به فرموده على‌«ع‌»در نهج البلاغه‌«لا طاعه لمخلوق فى معصیه الخالق‌».در کتب‌حدیث،باب خاصى براى آن گشوده‌اند که حاکى از اهمیت آن در نظام سیاسى و اجتماعى‌اسلام است.[11] از این رو،پس از وفات پیامبر اسلام،موضوع بیعت کردن و بیعت گرفتن ازمردم به نفع حکومت، ساسیت‌سیاسى فوق العاده‌اى یافت و در سقیفه خود را نشان داد.
طبق همین اصل،على‌«ع‌»و یاران همدل او را مى‌خواستند به بیعت وادارند.خود آن‌حضرت نیز پس از مرگ عثمان،با بیعت مردم با وى،خلافت را عهده‌دار شد.
بیعت گرفتن معاویه به نفع پسرش یزید،در زمانى که هنوز خودش زنده بود،آن هم باتهدید و ارعاب و زور،از نقاط ننگ سلطه امویان است.معاویه در سال 59 از مردم شام وچهره‌هاى معروف قبایل،به نفع یزید به عنوان ولیعهد خویش بیعت گرفت و نامه دعوت‌به بیعت را به شهرهاى دیگر هم نوشت.البته مورد اعتراضهایى هم قرار گرفت.ولى‌مخالفان را سرکوب مى‌کرد.[12] پس از مرگ معاویه نیز،یزید به والى مدینه نامه نوشت که به‌هر صورت از حسین بن على‌«ع‌»بیعت بگیرد.امام حسین نیز که یزید را شایسته خلافت‌نمى‌دانست،از بیعت امتناع داشت و مى‌فرمود:«مثلى لا یبایع مثل یزید».
در دورانى هم که سید الشهدا در مکه بود،در پى نامه‌ها و دعوتهاى کوفیان براى‌عزیمت به آنجا،آن حضرت مسلم بن عقیل را فرستاد.شیعیان کوفه نیز با نماینده‌امام حسین بیعت کردند.تعداد بیعتگران کوفه با مسلم را 18 هزار تا 25 هزار هم نوشته‌اند.[13]«برداشتن بیعت‌»از سوى امام یا والى،در واقع آزاد گذاشتن بیعتگر نسبت به تعهدى بودکه با بیعت‌سپرده بود. امام حسین‌«ع‌»شب عاشورا،ضمن خطبه‌اى وفاى یاران را ستود وبرایشان پاداش الهى طلبید، آنگاه بیعت را با این جملات از آنان برداشت تا هر که‌مى‌خواهد،از پوشش شب استفاده کرده، صحنه را ترک گوید:«الا و انى قد اذنت لکم‌فانطلقوا جمیعا فى حل لیس علیکم حرج منى و لا ذمام،هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه‌جملا».[14] البته یاران یکایک برخاسته و با نطقهاى پرشورى اعلام وفادارى کردند و آن‌شب،کسى نرفت.سخن مسلم بن عوسجه،زهیر،فرزندان مسلم بن عقیل و دیگران‌معروف است.[15]

بى‌وفایى
از خصلتهاى مردم کوفه شمرده شده است که هم با على بن ابى طالب‌«ع‌»بى‌وفایى‌نشان دادند،هم با امام مجتبى‌«ع‌»،هم با مسلم بن عقیل و هم با سید الشهدا بیعت کردند وپیمان شکستند.نامه دعوت نوشتند و تیغ کشیدند.این خصلت کوفیانه در ذهن دیگران‌مانده بود. هنگامى که امام حسین‌«ع‌»تصمیم گرفت به کوفه رود،افراد متعددى او را برحذر مى‌داشتند و بى‌وفایى اهل کوفه را یادآور مى‌شدند.خود امام حسین‌«ع‌»نیزروز عاشورا به این عهد شکنى و بى‌وفایى آنان اشاره کرد و فرمود:«واى بر شما اى کوفیان!
زشت باد کارتان!ما را به یارى فراخواندید،چون نزد شما آمدیم و ندایتان را پاسخ گفتیم، همان شمشیرها را که با ما هم قسم بود،به روى ما کشیدید…«یا اهل الکوفه!قبحا لکم وترحا، بؤسا لکم و تعسا،استصرختمونا والهین…»[16].«کوفى‌»در خاطره مردم همردیف با«بى‌وفا»بود. حضرت زینب نیز در خطبه‌اش در کوفه،به کوفیان چنین خطاب کرد:«یااهل الکوفه!یا اهل الختل و الغدر»که اشاره به همان ریا،تزویر،نفاق و بى‌وفایى آن مردم‌بود.این ذهنیت،همچنان باقى است.از شعارهاى مردم ایران پس از پیروزى انقلاب‌اسلامى و در ایام جنگ تحمیلى،در حمایت از رهبرى این بود که‌«ما اهل کوفه نیستیم،امام تنها بماند»،«ما اهل کوفه نیستیم،على تنها بماند.»

پی نوشت :

1- نهج البلاغه،صبحى صالح،خطبه 150.
2- اعیان الشیعه،ج 7،ص 430.
3- حیاه الامام الحسین،ج 3،ص 91.
4- بحار الانوار،ج 44،ص 253.
5- همان،ص 264.
6- تحف العقول،حرانى،ص 245(چاپ جامعه مدرسین).
7- بحار الانوار،ج 44،ص 379،انساب الاشراف،ج 3،ص 174.
8- ریاض القدس،ج 2،ص 341.
9- فتح،آیه 10.
10- ممتحنه،آیه 12.
11- باب لزوم البیعه و کیفیتها و ذم نکثها(بحار الانوار،ج 64،ص 181،چاپ بیروت).
12- مروج الذهب،ج 3،ص 27.درباره بیعت گرفتن معاویه براى یزید،ر.ک:الغدیر،ج 10،ص 242.
13- مقتل الحسین،مقرم،ص 168.
14- بحار الانوار،ج 44،ص 393.
15- همان.(پیرامون‌«بیعت‌»،به بحث مفصل ه‌«دایره المعارف تشیع‌»ج 3،ص 581 مراجعه کنید.)
16- موسوعه کلمات الامام الحسین،ص 467.
منبع: فرهنگ عاشورا

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید