نویسنده:آیت الله محمدتقی مصباح یزدی
به راستی چگونه می توان در عمل، از مکر و فریب شیطان در امان ماند؟ برای عملی شدن این تصمیم مهم، صِرف دعا کافی نیست. لازمه ی خواست جدی از خداوند، در نظر داشتن اسباب و عللی است که خداوند برای انجام هر کاری در نظر گرفته است. تلاش خودمان نیز یکی از آن اسباب است. هر زمان که احساس کردیم این اسباب، کافی نیست و ما به یاری و مدد بیشتری از ناحیه ی خداوند نیاز داریم، باید به خداوند توکل و اعتماد کنیم و به یاری او مطمئن باشیم.
شاید این سؤال به ذهن بسیاری از افراد بیاید که اساساً چرا خدای متعال، شیطان را با این ویژگی ها آفرید و بر سر راه حرکت انسان قرار داد؟ پاسخ تفصیلی به این پرسش در این مجال، میسور نیست، اما به اجمال برای همه ی ما روشن است که شیطان نیز همچون دیگر اسباب و علل، از عوامل امتحان و ابتلای انسان است. به همین جهت، همیشه مانع کار ماست و دائم باید مراقب مکرهای او بود.
خدای متعال برای امتحان و آزمایش انسان، دائماً او را بر سر دوراهی ها قرار می دهد و برای این کار، ابزارهای مختلفی قرار داده است. بعضی از این ابزارها درونی، و بعضی دیگر، بیرونی است. شیطان و اعوان و انصار شیطان در مقابل، فرشتگان و مأموران رحمت الهی، از ابزارهای بیرونی برای امتحان انسانند. این دو دسته ابزار، دائماً انسان را به سوی کارهای زشت و ناروا و همچنین نیات خوب و اعمال صالح دعوت می کنند. بخشی دیگر از ابزارهای امتحان انسان، درونی اند. کشش های درونی انسان به سوی خوبی ها و بدی ها، او را به هر سو می کشند. هوا و هوس و امیال حیوانی و در مقابل، گرایش و کشش به سوی خوبی ها و محبت به خداوند و اولیای الهی، دو نیروی قدرتمندی اند که هر کدام، انسان را به سوی یکی از جهات متضاد، رهنمون می شوند.
بنابراین، خداوند در جهت مثبت، میل به ایمان به خود و محبت به اولیا و دوستانش را به عنوان وسیله ای برای تقویت درونی در دل انسان های مؤمن قرار داده است: حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ؛ (1) «خداوند ایمان را محبوب دل مؤمنان قرار داد و آن را در دل هاشان مزین کرد و کفر و فسق و گناه را مبغوض دل هاشان قرار داد. چنین انسان هایی اهل رشد و ترقی هستند».
به همین جهت، در دل مؤمن علاقه ی خاصی نسبت به خداوند و اولیای الهی وجود دارد. همچنین خداوند برای تقویت مؤمنین، عواملی را در بیرون از وجودشان مقرر فرموده است. به فرموده ی قرآن، خداوند بخشی از فرشتگان را مأمور کمک و تأیید انسان های مؤمن قرار داده است. مؤمنان، گروهی هستند که به خاطر قوت ایمان به خدا و روز قیامت، از نزدیک ترین خویشان خویش دست شسته اند و خداوند، ایمان را بر دلشان مکتوب کرده و با ملائکه ی ویژه ی خود، آنها را تأیید فرموده است: کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ.(2)
در این آیه ی شریفه، مقصود از «روح»، غیر از روح اشخاص انسانی است. «روح»، موجودی برتر و عظیم تر از ملائکه و به تعبیری، حتی برتر از جبرئیل است که در شب قدر برای تقدیر امر الهی بر ولیّ خدا علیه السلام نازل می شود.(3) بر اساس این آیه ی شریفه، خداوند متعال، یکی از مأموریت های ویژه ی روح» را تأیید مؤمنان مقرر فرموده است. (4) و شاید مقصود از روح مؤید مؤمنین همان باشد که در روایات به نام «روح الایمان»(5) آمده است. در هر صورت، این موجود شریف، هرچه هست، باعث تقویت و یاری مؤمنان است. در مقابل، خداوند عواملی را مقرر فرموده است تا مؤید و یاور هواپرستان و اسیران در زندان شهوات حیوانی باشند.
بنابراین، بر اساس یک سنت کلی قرآنی و مقتضای حکمت خداوندی، هم مؤمنان و هم هواپرستان، به وسیله ی نیروهای درونی و بیرونی تأیید و کمک می شوند: مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَهَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَدْحُوراً * وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَهَ وَ سَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً. (6)
خداوند در این آیه ی شریفه، بندگانش را به دو دسته تقسیم کرده است:
گروه اول، کسانی که به زرد و سرخ دنیا دل سپرده اند و عاشق و اسیر دنیایند. ما با وسایلی به آنها کمک، و اسباب رسیدن به خواسته هایشان را تا حدودی که مصلحت باشد، فراهم می کنیم. البته برای این عده، جهنمی را آماده ساخته ایم که در آن، خوار و ذلیل خواهند بود.
گروه دوم، کسانی که تابع حقایق ثابت و پایدار ابدی اند و برای رسیدن به آن تلاش فراوان دارند. ما سپاسگزار آنهاییم و این تلاش ها را بی پاسخ نخواهیم گذاشت.
در هر صورت، ما به همه ی این دو گروه در این عالم یاری می رسانیم و در راستای انتخابی که دارند، اسباب و وسایلی برایشان فراهم می کنیم که مانع رسیدن آنها به هدفشان نیستیم: کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هَؤُلاَءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَ مَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً؛ (7)
خداوند در تعبیری دیگر، به این نکته تصریح دارد که ابتدا هر دو راه را به آنها می نمایانیم: إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً.(8)
آن گاه او را در انتخاب راه آزاد می گذاریم و پس از انتخاب راه، او را در پیمودن آن راه، چه راه خوب و چه بد، کمک می کنیم. البته به کسی که راه خوب را انتخاب می کند و به آن راه می رود، کمک خواهیم کرد تا خوب تر و سریع تر راه بپیماید. برای آن کس نیز که بیراهه را انتخاب کرده است و در آن مسیر گام می نهد، وسایل پیمایش فراهم می کنیم تا بتواند گناه کند. البته لطف و امداد الهی، که شامل حال مؤمنین می شود، بیش از آن مقداری است که شامل کفار و گنهکاران می شود. همچنان که در آخرت هم پاداش مؤمنان ده برابر: مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا(9) و گاه بسیار بیشتر است: مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً کَثِیرَهً وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْسُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. (10)
بنابراین فلسفه ی آفرینش عالم دنیا، امتحان و آزمایش است. اگر چنین است، پس اسباب و ابزارش نیز باید فراهم باشد. خداوند این اسباب را در بیرون و درون انسان فراهم کرده است که عبارت اند از: نیروهای متضاد درونی، مانند گرایش های متعالی، عقل، گرایش های مثبت از یک سو و هواهای نفسانی و غرایز حیوانی از سوی دیگر؛ و نیروهای متضاد بیرونی، مانند جنود الهی، فرشتگان و روح الهی از یک طرف و شیاطین انس و جن از سویی دیگر، این دو نیروی جذاب، با کشش زیاد، انسان را به سوی خود می کشند: کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى. (11)
از یک طرف، شیاطین، انسان را به راه های انحرافی دعوت می کنند، و از سوی دیگر، وی اصحاب و یارانی دارد که او را از شیاطین منصرف می کنند و به سوی خدا و هدایت الهی می خوانند. عامل نجات ما از انحراف و موفقیت در این میدان کارزار واقعی، قبل از هر چیز، شناخت راه ها و عوامل خیر و شر است تا ناگهان و بر اثر جهل و غفلت به بیراهه کشیده نشویم و فریب نخوریم.
برخی بر اثر برداشت های نادرست پنداشتند که شیطان با گروهی از انسان ها دشمنی خاصی دارد و بر آنها تسلط پیدا می کند و از همان آغاز عمر، آنها را به اجبار به سوی گناه و شر و بدی می کشاند، به گونه ای که قدرت هیچ مقاومتی در مقابلش ندارد. در آخر نیز آنها را به جهنم رهنمون می شود: فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ. (12)
این پندار غلط از القائات شیطان است. نظر قرآن کریم، مخالف این پندار است: إِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلطَانٌ. (13) کار شیطان، وسوسه و ارائه ی طریق، همراه با تزیین، تهدید و تشویق است. هیچ اجباری در کار شیطان نیست. البته ممکن است انسان، خود را در اختیار شیطان قرار دهد و مطیع او شود. همچنان که برخی افراد به اختیار خود، مهارشان را به دست خدا و اولیای خدا می سپارند: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ. (14)
وقتی انسان، ولایت خدا را بپذیرد و اختیار خود را به دست خدا بسپارد، خدا متصدی تدبیر امورش می شود. تا آنجا که در حدیث قدسی معروف «قرب نوافل» که امام صادق علیه السلام از جد بزرگوارش، نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است. خداوند می فرماید: کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یَبْصِرُ بِهِ وَ لَسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا؛ (15) «من گوش او هستم که با آن می شنود و دیدگانش هستم که با آن می بیند و زبانش هستم که با آن سخن می گوید و دستانش هستم که با آن به امورش رسیدگی می کند».
حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در دعای وزین عرفه خطاب به خدای متعال عرض می کند: اِلَهِی أغْنِنِی بَتَدْبِیرِکَ لِی عَنْ تَدْبِیری وَ بِاخْتِیارِکَ عَنِ اخْتیَاری؛ (16) «پروردگارا، من و امور مرا با تدبیر خود از برنامه ریزی و تدبیر ناقصم با اختیار و انتخاب خوب خود برای من، از انتخاب و اختیارم مستغنی کن».
به هر حال، سنت الهی این است که اگر انسان به دستور خداوند عمل کند و او را صادقانه، همه کاره و وکیل تام الاختیارش قرار دهد: فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً، (17) خداوند هم وکالتش را می پذیرد و حقیقتاً از سوی او وکالت می کند. در این صورت، او از اولیا و دوستان خدا خواهد بود: أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ.(18) پس خداوند متصدی کارهایش می شود و هم کارهای دنیایش را تدبیر می کند و هم امور آخرتش را. در نتیجه، خیالی راحت، آرام و آسوده خواهد داشت: أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، (19) چنین بنده ای، نه اضطراب و فشاری خواهد داشت، نه غم و غصه ای، نه ترس و دلهره ای. دوستان خدا چنین اند و در عصر ما نیز از این نوع افراد، بوده و هستند. شخصیت بزرگوار، مرحوم حاج آقا رضا بهاء الدینی رحمه الله یکی از آن افراد بود. ایشان مجسمه ی آرامش بودند. من بیش از چهل سال با ایشان آشنا بودم. در این مدت طولانی به خاطر ندارم که حتی یک حالت اضطراب، دست پاچگی، ندانم کاری، دودلی و امثال این رفتار در ایشان مشاهده شده باشد. همیشه آرام بودند و دلی به خدا سپرده و خاطری آسوده داشتند.
همچنین، اگر شیطان را پیشوای خود قرار دهد و از او یاری جوید، بی تردید، شیطان نیز این خضوع و خشوع را بی پاسخ نمی گذارد و بر او سلطنت می کند و او را در راستای اهداف شیطانی اش، یاری خواهد داد: إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ.(20) در این صورت، همیشه در حال اضطراب، دودلی، دستپاچگی، ندانم کاری و دارای شخصیتی متزلزل و بی ثبات خواهد بود. چنین افرادی بر اثر همین روحیات، پس از مدتی دچار بسیاری از بیماری های روحی، روانی و جسمی خواهند شد. اینان کسانی اند که در قبال مودت ها و محبت های خداوند، راه دشمنی و کینه توزی را در پیش می گیرند: تَتَحَبَّبُ اِلَیَّ فَأتَبَغَّضُ اِلَیکَ وَ تَتَوَدَّدُ اِلَیَّ فَلَا أقْبَلُ مِنْک؛ (21) «پروردگارا، تو به من محبت می ورزی، ولی من در مقابل، بغض و دشمنی تو را به دل می گیرم و تو با مودت و دوستی به من روی می کنی، ولی من نمی پذیرم».
طبیعی است که نتیجه ی روی گردانی از خداوند، پذیرش ولایت و سلطنت طاغوت و شیطان است: إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ. وقتی شیطان بر انسان مسلط شد و سرپرستی و ولایت انسان را به عهده گرفت، او را به سوی نیستی و هلاکت رهنمون خواهد شد: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.(22)
وسوسه؛ اثرگذارترین کار شیطان
کسانی چون ما که از اولیای الهی نیستیم و خطر سیطره ی شیطان ما را تهدید می کند، در کشاکش نیروهای متضاد چگونه خود را نجات می دهیم؟ یکی از مهم ترین و تأثیرگذارترین شیوه ی سلطه ی شیطان بر انسان، تصرف در فکر و خیال و قوای ادراکی اوست. ریشه ی همه ی کارهای متفاوتی که در قرآن به شیطان نسبت داده شده، وسوسه است. وسوسه، مأموریت و کار اصلی شیطان است. شیطان از طریق ایجاد تردید در استدلال ها و براهین، اصل اعتقادات را مردد و مشکوک جلوه می دهد. مثلاً در ذهن جوانان این مطلب را القا می کند که از کجا معلوم، این برهان غلط نباشد؟ شاید روشی که در این استدلال از آن استفاده شد، خدشه دار باشد؛ شاید دیگران استدلال های قوی تری داشته باشند؛ دیگران نیز مانند ما انسان و عاقل اند. نشانه ی توان و قدرت عقلی و علمی آنها، پیشرفت های علمی و فناوری آنهاست. احتمال درست بودن ادعای آنها بالاست. بنابراین، احتمالاً حق با آنهاست. تمام این موارد از وساوس شیطانی است.
نوع دیگر وسوسه های شیطانی، وسوسه در مقام عمل است. انسان در مقام عمل به دنبال انجام کاری است تا با انجام دادن آن به لذتی دست یابد یا از رنج و دردی فرار کند. در چنین مواردی، شیطان دو کار انجام می دهد؛ یا اعمال بد را تزیین، و انسان را به انجام آن تشویق می کند، یا از تخویف استفاده می کند و انسان را از انجام کاری می ترساند.
در مقام تزیین، شیطان درصدد کشاندن انسان به سوی لذت حرام است. در مواردی که انسان بر اثر اشتباه و غفلت، کاری کرد که لذت حرامی را برایش در پی داشته است، کار شیطان، وسوسه ی اوست تا آن لذت در نظر وی بسیار بزرگ تر و خوشایندتر جلوه کند. تلقینات درونی که هر کدام از ما کم و بیش شاید آن را تجربه کرده باشیم، از همین سنخ است و شیطان آن را تقویت می کند. در چنین مواردی، درون ما نیرویی را احساس می کند که گویی او را به سمت برخی امور می کشاند و زیبایی و لذت آن را در نظر انسان، دوچندان می نمایاند. در چنین حالتی، گویی نیرویی از بیرون به کمک می آید و باعث تقویت این کشش می شود که حتی به بیان عرفی، در این مثل معروف عامیانه، یک احساس باطل و شیطانی درونی به انسان می گوید: «سرکه ی دزدی، شیرین تر از حلواست»؛ یعنی قدرت تزیین چنان بالاست که حتی سرکه ی ترش را در نظر انسان، شیرین جلوه می دهد. به فرموده ی قرآن، این همان تزیین و وسوسه ی شیطان است: زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطَانُ أَعْمالَهُمْ. (23) شیطان، دزدی و تصرف در مال غیر را چنین ماهرانه تزیین و انسان را به انجام این کار زشت تهییج می کند.
در مقام تخویف، شیطان درصدد بازداشتن انسان از انجام کار خیر است. مواردی که انسان در صدد انجام کاری اعم از فعالیت های فکری و ذهنی یا فعالیتی یدی و جسمی است که البته با قدری سختی و مشقت همراه است، روزنه ی خوبی برای ورود شیطان در نظام اراده و تصمیم گیری اوست. تسویف و اهمال کاری و به تأخیر انداختن کارها، به خصوص در اقدامات مثبت و کارهای خیر، فراهم کننده ی این زمینه ها از درون است. (24) گاه انسان انجام کار خیر، مانند کمک مالی به نیازمندان را در اثر وسوسه ی شیطان و به بهانه ی خستگی یا تصمیم گیری بهتر در آینده یا ترس از زیان های احتمالی، به تأخیر می اندازد. بنابراین، تنبلی، تسویف، تن آسایی، ضعف اراده، وارفتگی و انگیزه های ضعیف، بستری آماده و مناسب برای جولان دادن شیطان در نظام اداری و تصمیم گیری ما در جهت ترک انجام کار خیر یا تأخیر انداختن است. شاید به همین جهت، در آیات قرآن و روایات معصومین علیه السلام، به تسریع و تعجیل در انجام کار خیر سفارش زیادی شده است. خداوند در قرآن کریم، یکی از خصایل نیک مؤمنان را تسریع در کار خیر دانسته است: أُولئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ هُمْ لَهَا سَابِقُونَ؛ (25) «مؤمنان کسانی هستند که به سوی اعمال خیر سرعت می گیرند و در انجام دادن آنها از دیگران سبقت می گیرند».
فلسفه ی لزوم سرعت، سبقت و عجله ی مؤمن در انجام کارهای خیر، دفع و رفع موانع درونی (امیال و هواهای نفسانی) و بیرونی (شیاطین انسی و جنّی) است که ممکن است او را از انجام آن بازدارد. ترس از اینکه شیطان زمینه ای پیدا کند و او را از انجام آن بترساند: إِنَّمَا ذلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَ خَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ. (26) در واقع، این شیطان است که دوستانش را می ترساند. پس اگر مؤمنید، از شیطان نترسید و از من بترسید. به طور کلی، الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛ (27) «شیطان، شما را از فقر و تهی دستی می ترساند و شما را به زشتی ها وا می دارد و خداوند از جانب خود به شما وعده ی آمرزش و بخشش می دهد و خداوند، گشایش گر داناست».
خداوند به مؤمنان هشدار داده است فریب شیطان را نخورند و وعده های دروغین وی را جدی نگیرند. در عوض، باید به انجام کار خیر سرعت دهند تا گرفتار هوس های درونی و تزیین یا تخویف شیطان نشوند.
خداوند در قرآن کریم، دروغین بودن وعده های شیطان را در قالب گفت و گوی گروه هایی از اهالی جهنم به تصویر کشیده است: گروه مستضعفان و مستکبران، نخبگان و توده ی مردم. این دو گروه بر سر علت جهنمی شدنشان با هم نزاع می کنند: یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لاَ أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ …؛ (28) مردم عادی و متوسط جامعه خطاب به نخبگان و مستکبران جامعه می گویند: اگر شما نبودید، ما مؤمن بودیم و به این سرنوشت شوم گرفتار نمی شدیم. نخبگان و مستکبران پاسخ می دهند که مقصر، خودتان بوده اید. بعد از اینکه [از طریق پیامبران الهی و کتاب های آسمانی]، راه هدایت برای شما باز بود، ما چه مانعی برای هدایت شما بودیم؟ ما کی شما را به زور و اجبار، به کفر وادار کردیم؟
در ادامه ی این نزاع و گفت و گو، باز هم مستضعفان، کسانی را که بر اثر متابعت از آنها از راه راست الهی منحرف شدند، متهم می کنند و می گویند: بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْدَاداً؛ (29) «البته حیله و نیرنگ مدام و شبانه روزی شما باعث کفر ما به خداوند و شرک ورزی ما شده است».
گفت و گوی دیگری که در قرآن به آن اشاره شده است، گفت و گوی مردم گمراه شده با شیطان در جهنم است. این گروه، گمراهی و انحراف خویش را به شیطان نسبت می دهند و او را عامل اصلی معرفی می کنند. شیطان پاسخ می دهد: إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ. (30)
شما کسانی بودید که به دعوت خداوند به سوی حق و حقیقت پشت پا زدید و دعوت مرا لبیک گفتید. من جز دعوتی که کردم، هیچ سلطه و سیطره ای بر شما نداشتم. البته دعوت من، دعوت دروغین بود و شما این دعوت پوچ، دروغین و خالی از حقیقت مرا اجابت کردید. پس به جای من، خود را سرزنش کنید. در آخر، شیطان به این امر اعتراف می کند که اکنون من و شما با هم مقصریم. در نتیجه، هیچ کدام نمی توانیم یاور و فریادرسی برای دیگری باشیم: مَا أنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَا أنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ.
بخش دیگری از آیات قرآن به این حقیقت اشاره دارد که نهایت وسوسه های شیطان، عداوت، کینه جویی و درگیری و نزاع بین انسان هاست: إِنَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَهَ وَ الْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ.(31)
خداوند متعال در این آیه ی شریفه به این حقیقت اشاره دارد که شیطان ابتدا انسان را به استفاده ی غلط از برخی نعمت های الهی، تشویق و وسوسه می کند. مثلاً آنها را وسوسه می کند و به آنها می آموزد تا از انگورهای خوب و شیرین، مشروب بسازند. سپس با تزیین عملشان، آنها را به خوردن و آشامیدن آن وسوسه می کند. یعنی همان ماده ی تلخ، بدمزه و سکرآور را برایشان چنان تزیین می کند که به آن معتاد می شود. طبیعی است وقتی انسان شیطان صفت گرفتار این فسق شد، عقل خود را از دست می دهد و دیگر کسی و چیزی جلودارش نخواهد بود. در نتیجه به عداوت و بغضاء و کشتار روی می آورد. او دیگر مست لایعقلی است که هیچ نمی فهمد. از چنین حیوانی، هر جنایتی ساخته است.
همین فرایند، به سبکی دیگر درباره ی قمار اتفاق می افتد. وقتی گرفتار رذیله ی قمار شد، برای بُرد بیشتر و به دلیل از دست دادن مال و اموالش، نسبت به دیگران کینه و دشمنی پیدا می کند و در نتیجه، با آنها درگیر می شود و گاه به قتل و کشتار نیز دست می زند.
همه ی انواع کارهایی را که در قرآن به شیطان نسبت داده شده است، به نوعی می توان به کار اصلی او، یعنی وسوسه، برگرداند. ریشه ی اصلی همه ی این کارهای شیطان، وسوسه است. البته وسوسه ی شیطان در هر مورد به اقتضای همان مورد، متفاوت است. گاه وسوسه به صورت ایجاد شبهه در افکار و اندیشه هاست. گاه باعث تغییر در گرایش ها می شود و خواسته های انسان را منحرف می کند. وسوسه های شیطان در این دو محدوده باعث می شود تا افعال و کارهای انسان نیز شیطانی و نادرست انجام شود. برای اینکه تمام افعال اختیاری انسان ناشی از دو عامل است: عامل اول، شناخت انسان است و عامل دوم، گرایش و میل او. انجام صحیح هر اقدامی در انسان به صحت و سلامت وی در این دو عامل وابسته است. به همین جهت، ما باید اندیشه ی خویش را از وسوسه های شیطانی حفظ کنیم. یعنی روش اندیشیدن درست و ارائه ی استدلال های صحیح را به خوبی یاد بگیریم و از اهل معرفت و فهم و تعقل یاری بجوییم تا در مقام شناخت، تسلیم شیطان نشویم. همچنین در بُعد گرایش ها و خواست ها باید مراقب باشیم تا شیطان با وسوسه، گرایش ها و امیال ما را به سوی جهات منفی سوق ندهد. اگر این دو عامل را در معرض آسیب وساوس شیطانی قرار نگیرد، عمل ما نیز درست و صحیح انجام خواهد گرفت. اگر از دلایل کافی آگاه نباشیم یا در این زمینه، دچار شک و تردید شویم یا به هر دلیل، تمایلات و گرایش های ما به سوی جهات صحیحی نباشد، در نتیجه، اقدامات و کارهای ما نیز به درستی انجام نمی شود و مرضیّ خداوند متعال نخواهد بود.
اینکه گاهی در انجام برخی کارها بسیار سستی می ورزیم و حاضر نیستیم کمترین هزینه ای در قبال آن بپردازیم، برای این است که شیطان، با وسوسه های نهان و آشکارش، یا دید و شناخت ما را تغییر داده، یا انگیزه و تمایل ما را برای انجام آن کار از بین برده است؛ مثلاً حاضر نیستیم به اندازه ی فقط یک ربع ساعت از خواب شبمان کم کنیم و به جای خواب، نماز شب بخوانیم و از این طریق، خیر دنیا و آخرت را برای خویش ذخیره سازیم. این در حالی است که در طول شبانه روز، عمر ما تلف می شود و گاه به اموری مشغول می شویم که نه تنها برای ما مفید نیست، بلکه بسیار مضر است. علت اصلی این عیب بزرگ، تن دادن به وساوس شیطان در بخش شناخت یا گرایش هاست. وقتی از آثار و برکات معجزه آسای نماز و تهجد شبانه آگاه نباشیم یا انگیزه ی درستی برای انجام این کار بزرگ نداشته باشیم، طبیعی است که در قبال خدای متعال حالت خشوع و خضوع نداریم و خواندن چند رکعت نافله برایمان بسیار سخت و خسته کننده خواهد بود: وَ إِنَّهَا لَکَبیرَهٌ اِلَّا عَلَی الخَاشِعِینَ. (32)
آنها که عاشق نمازند و اندیشه ی درستی نسبت به آن دارند، می دانند نماز چه گوهر گرانبهایی است، یعنی این بخش از معرفتشان، با مراقبت درست، به آسیب وسوسه ی شیطان دچار نشده است. همچنین گرایش و میل خاصی نسبت به آن در خود احساس می کنند. پس، از این بخش نیز به خوبی مراقبت کرده اند و این بخش هم دچار آفت وسوسه ی شیطان نشده است. وقتی چنین شد، حتی در شب های کوتاه تابستان نیز به راحتی از رختخواب برمی خیزند و عاشقانه به نماز می ایستند.
راه حفظ بُعد شناخت و معرفت ما از وساوس شیطان، تلاش در به دست آوردن شناخت صحیح، تقویت قدرت تعقل و تفکر، رفت و آمد و مصاحبت با عقلا و اندیشمندان درست اندیش و عالمان خودساخته، عرضه ی افکار و اندیشه ها و اعتقادات به متخصصان مورد اعتماد و سنجش آن با معیارهای صحیح است. باید تلاش کرد تا به ویژه مسائل اعتقادی و دینی خود را از کسانی یاد بگیریم که خوش فکر و سلیم النفس باشند؛ مفتون دنیا، شیفته ی پُست و مقام دنیا، و به تعبیر روایات، «قُطَّاعُ الطَّرِیق» (33) نباشند؛ چون چنان افرادی در خور اعتماد نیستند: فَاتَّهِمُوهُ عَلَی دینِکُمْ. پس درباره ی اعتقادات و مسائل دینی به آنها اعتماد نکنید. دین را باید از کسی آموخت که متقی و دارای علم کافی باشد.
راه حفظ خود در مقام عمل به این است که آرام آرام، با برنامه ای صحیح با عبادت انس بگیریم. اگر انسان با سختی و رنج های اولیه در انجام برخی عبادات کنار آید و آن را تحمل کند، از آن پس، خداوند نیز به یاری اش می آید و او را به چنین اموری چنان علاقه مند خواهد کرد که ترک آن برای وی مشکل خواهد بود. یعنی حالتی شبیه اعتیاد به این امور در وی پدید می آید و گویی ناخواسته بدان سوی کشیده می شود و ترک آن برای وی مشکل خواهد بود. اگر چنین است، پس باید ابتدا با تمرین و تحمل سختی های اولیه، خود را به آن عادت داد. همچنین ترک گناه برای کسانی که خود را به ارتکاب گناه عادت داده اند، قدری مشکل است. نادیده گرفتن و بی اعتنایی به میل و کشش نفس و وسوسه های شیطانی، برای کسانی که خود را به این امور عادت داده اند، مشکل است. با تمرین نیز ترک این امور برای انسان سهل خواهد شد.
گفتنی است عادت به گناهان بزرگ و رفتارهای ناپسند مهم، از انجام برخی امور ناپسند ساده و به ظاهر کوچک شروع می شود. این اعمال ناپسند، گاه چندان ساده و به ظاهر ناچیزند که اصلاً به چشم نمی آیند. شاید در ابتدای کار، ارتکاب گناه در نظر انسان به چشم بیاید و بزرگ و مهم جلوه کند. به همین جهت، انسان در مقابل آن واکنش نشان می دهد و از انجام آن خودداری می کند. شیطان ابتدا او را به انجام گناهانی به ظاهر کوچک متمایل می کند. سپس با تزیین عمل، خوف از ترک، کوچک نمایاندن، بی اهمیت نشان دادن و دیگر شگردهایش، انسان را آرام آرام به آن عادت می دهد. ارتکاب این اعمال به ظاهر ساده، ولی مزیّن و جذاب، کار انسان را به جایی می کشاند که بزرگ ترین گناهان را از روی عادت، به آسانی و با میل شدید مرتکب می شود.
بنابراین، برای آلوده نشدن به این امور یا رفع و ترک آن باید با مراقبت دائم، به جای ارتکاب گناه و تکرار، و در نتیجه، عادت به آن، نفس خویش را به اموری پسندیده، و عبادت خدای تعالی عادت داد و انجام اعمال عبادی را در خویش به صورت عادت و ملکه درآورد. ان شاء الله.
پینوشتها:
1. وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیَانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ(حجرات، 7).
2. لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(مجادله، 22).
3. از امام صادق علیه السلام در یک حدیث طولانی نقل است که در پاسخ به پرسشی درباره ی روح فرمودند: الرُّوحُ هُوَ أعظَمُ مِنْ جَبْرَئیلَ اِنَّ جَبْرَئیلَ مِنَ المَلائِکَهِ وَ إِنَّ الرُّوحَ هُوَ خَلْقٌ أعْظَمُ مِنَ المَلائِکَهِ ألیْسَ یَقُولُ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعَالَی تَنَزَّلُ المَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ (ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج1، ص 387).
4. اینکه این موجود عظیم و شریف چگونه موجودی است یا از سنخ کدام دسته از موجودات است. خیلی روشن نیست. برخی آن را از سنخ ملائکه می دانند. بعضی نیز به استناد برخی آیات و روایات، منکر این ادعایند. بعضی معتقدند روح همان جبرئیل امین است: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامینُ (شعراء، 193). شاید به سنخ خاصی از ملائکه، «روح» گفته می شود، البته ما به جهت جهلمان به عالم ماورای طبیعی، اطلاعات درستی از این سنخ موجودات نداریم.
5. عَنْ جابِرٍ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ: سَالتُهُ عَنْ عِلْمِ العَالِمِ. فَقالَ علیه السلام لی: یَا جابِرُ! اِنَّ فِی الأنِبیَاءِ وَ الأوْصیِاءِ خَمْسَهَ أرْواحٍ: رُوحَ القُدُسِ وَ رُوحَ الإیمانِ وَ رُوحَ الحَیاهِ وَ رُوحَ القُوَّهِ وَ روُحَ الشَّهوَهِ. فَبِرُوحِ القُدُسِ یا جابِرُ! عَرَفُوا مَا تَحتَ الْعَرْشِ اِلَی ما تَحْتَ الثَّرَی. ثُمَّ قالَ: یا جابِرُ! اِنَّ هَذِهِ الأَرْبَعَهَ أرْواحٌ یُصِیبُهَا الْحَدَثانُ اِلا رُوحَ القُدُسِ فَإِنَّها لا تَلْهُو وَ لا تَلْعَب (ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج1، ص 271).
6. اسراء (17)، 18-19.
7. اسراء (17)، 20.
8. انسان (76)، 3.
9. انعام(6)، 160.
10. بقره(2)، 245.
11. قُلْ أَ نَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَنْفَعُنَا وَ لاَ یَضُرُّنَا وَ نُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَ أُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ (انعام،71).
12. نساء(4)، 145.
13. نحل(16)، 99.
14. بقره(2)، 257.
15. عَنْ حَمَّادِ بن بَشِیرٍ قالَ: سَمِعْتُ أبَا عَبْدِاللهِ علیه السلام یَقُولُ: قالَ رسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم: قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: مَنْ أهانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أرْصَدَ لِمُحارَبَتِی وَ ما تَقَرَّبَ اِلَیَّ عَبْدٌ بَشَیءٍ اَحَبَّ اِلَیَّ مَمَّا افْتَرضْتُ عَلَیْهِ وَ إنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ اِلَیَّ بِالنَّافِلَهِ حَتَّی أحِبَّهُ فَإِذا أحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا اِنْ دَعانِی أجَبْتُهُ وَ إنْ سَألْنِی أعْطَیْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیءٍ أنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی عَنْ مَوْتِ المُؤمِنِ یَکْرَهُ المَوْتَ وَ أکْرَهُ مَساءَتَه (ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج2، ص 352؛ محمد بن الحسن الحر العاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج4، ص 72).
16. مفاتیح الجنان، اعمال روز عرفه، دعای امام حسین علیه السلام در روز عرفه.
17. رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلاً (مزمل، 9)؛ وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیْکُمْ مَقَامِی وَ تَذْکِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَ شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّهً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَ لاَ تُنْظِرُونِ (یونس، 71)؛ وَ مَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَیْتُمُونَا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (ابراهیم، 12).
18. یونس(10)، 62.
19. رعد(13)، 28.
20. نحل(16)، 100.
21. مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
22. بقره(2)، 257.
23. تسویف و اهمال در کارهای خیر در لسان مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام بسیار نکوهش شده است. در وصایای پر ارزش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به اباذر نیز پرهیز از تسویف آمده است: یا أبَاذَرٍّ إیَّاکَ وَ التَّسْوِیفَ بِأمَلِکَ فَإِنَّکَ بِیَوْمِکَ وَ لَسْتَ بِمَا بَعْدَه (محمد بن الحسن الحر العاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج1، ص 114). همچنین وجود نازنین امام محمدباقر علیه السلام در وصیتشان به جابر بن یزید جعفی، او را از ورود به دریای عمیقی که بسیاری را در خویش غرق و هلاک کرده است، یعنی تسویف و اهمال کاری، پرهیز می دهند و می فرمایند: إِیَّاکَ وَ التَّسْوِیفَ فَاِنَّهُ بَحْرٌ یَغْرَقُ فِیهِ الْهَلْکَی (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ج75، ص 162). در دعاها و مناجات های مأثور از اهل بیت علیهم السلام نیز این مسئله بارها بیان شده است و آن بزرگواران از گرفتار شدن به دام تسویف به خداوند پناه برده اند: حضرت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای حضرت خضر، معروف به دعای کمیل، به محضر حضرت حق تعالی عرضه می دارند: و خدعتنی الدنیا بغرورها و نفسی بجنایتها و مطالی (مفاتیح الجنان، دعای کمیل). همچنین امام زین العابدین علیه السلام در دعای معروف ابوحمزه ی ثمالی، خطاب به حضرت حق تعالی عرضه می دارند: فَقَدْ أَفْنَیْتُ بِالتَّسْوِیفِ وَ الآمَالِ عُمُرِی (مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ی ثمالی).
24. انفال(8)، 48.
25. مؤمنون (23)، 61. بسیاری از آیات قرآن کریم به سرعت و سبقت گرفتن در انجام کار خیر اشاره کرده است. آیاتی چون: وَ لِکُلٍّ وِجْهَهٌ هُوَ مُوَلِّیهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (بقره، 148)؛ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ (آل عمران، 114)؛ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (مائده، 48)؛ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یَحْیَى وَ أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ یَدْعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ (انبیاء، 90).
26. آل عمران(3)، 175.
27. بقره(2)، 268.
28. وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لاَ بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لاَ أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ * قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ (سبأ، 31-32).
29. وَ قَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْدَاداً وَ أَسَرُّوا النَّدَامَهَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (سبأ، 33).
30. وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلاَ تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (ابراهیم، 22).
31. مائده(5)، 91.
32. بقره(2)، 45.
33. ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی، اصول کافی، ج1، باب «المستأکل بعلمه و المباهی به»، ص 46.
منبع مقاله: مصباح یزدی، محمدتقی، 1391)، صهبای حضورشرح دعای چهل و چهارم صحیفه ی سجادیه)، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله علیه، چاپ اول.