نویسنده:دکتر حسین متفکر
مسأله تأیید و تصدیق
برخی از اساسی ترین اصول جهان شناسی دارای ماهیتی بطلان ناپذیر می باشند. تأیید جنبه ای خاصی از مدل های جهان شناسی نیز مشکل می باشد آلدرشاوOldershaw دو نوع آزمون پذیری را ارائه می دهد:
1) نظریه ای که نتواند پیش بینی های قطعی آزمون پذیر انجام دهد یا پیش بینی های آن قابل آزمایش نباشد. ذاتاً آزمون ناپذیر می باشد.( آزمون ناپذیری نوع دوم)
بسیاری از جنبه های اساسی جهان شناسی انفجار بزرگ، مدل مطلوب در حال حاضر، ذاتاً آزمون ناپذیر می باشند. تصور می شود مهم ترین وقایع پس از زمان 10(25-) ثانیه بعد از پدیده انفجار بزرگ اتفاق افتاده اند.
با این حال، اصولاً، آنان قادر به دریافت اطلاعات مستقیمی درباره ی وضع جهان پیش از جداسازی پرتوها و آنان ده طی 10(13-) ثانیه پس از انفجار بزرگ نمی باشد. جدیدترین مدل های پدیده انفجار بزرگ کاملاً بر فیزیک ذرات استوار است، که خود آنان هیبت های نظری آزمون ناپذیر بیشتری را دربردارد.
بسیاری از نظریه های فیزیک جدید نیازمند ابعاد بیشتری است: داشتن 5 تا 26 بعد معمول بوده و داشتن تقریباً 950 بعد آخرین رکورد می باشد. با این حال هیچ روش مشخصی برای آزمون تجربی وجود این ابعاد اضافی وجود ندارد. به علاوه، شرایط موجود در عالم اولیه ( درجه حرارت و فشار فوق العاده بالا) را نمی توان در جای دیگر دوباره ایجاد کرد، که این امر به آزمون ناپذیری ذاتی فیزیک ذرات می انجامد.
موارد بسیاری وجود دارد که آزمون ناپذیری نوع دوم را شامل می شود. از فیزیک ذرات برای غلبه بر کاستی های مشاهده ای بسیار در جهان شناسی انفجار بزرگ استفاده شده است. با این حال مدل استاندارد فیزیک ذرات دارای بیش از 20 پارامتر می باشد ( مثل توده های ذرات و قدرت چسبندگی نیروها) که به تنهایی ناشی نمی شوند و در نتیجه به راحتی قابل تغییر می باشند. در حال حاضر حداقل 6 نظریه ی شگفت انگیز وجود دارد. بسیاری از مشکلات ( مسائل) موجود در فیزیک ذرات به ویژه به وسیله ی مفاهیم جدید« حل می شوند» مثل « مکانیسم Higgs» دوباره عادی سازی « رنگ» و غیره.
پی.جی. ای. پیبلز(P.J.E.Peebles) به طور کنایه آمیز اظهار داشته است:
خبر مهم در حال حاضر این است که فیزیک ذرات ظاهراً شرایط اولیه ای را برای جهان شناسی فراهم می کند که مطابق با شرایطی است که ستاره شناسان عموماً بدون توجه کردن نظریه فیزیک ذرات خواستار آن می باشند. من واقعاً گاهی اوقات احساس می کنم در یک نمایش مضحک شرکت کرده ام:« تو یک چین در ناحیه کمر می خواهی؟ آن را انجام می دهیم». شما یک ذره بزرگ با اثر متقابل کم می خواهید؟ آن را نیز داریم… همه ی این کارها قرار است بر پایه نظریات سست و نتایج منحنی مشاهدات انجام شود، بدون دخالت هیچ گونه تأثیر تجربی و پیش بینی که، طبق قوانین عادی علم فیزیک، باعث می شود ما تصور کنیم در مسیر درست قرار داریم…
برای توضیح ساختار وسیع عالم که اخیراً کشف شده حداقل سه نظریه وجود دارد: رشته های کیهانی بی رسانا، تشکیل نامتقارن کهکشان در عالم تحت تسلط WIMP، و تورم مضاعف نظریه های بسیاری نیز برای توضیح نود در صد« توده گم شده» در عالم ارائه شده است.
معیارها
بدیهی است که می توان پدیده های آسمانی مشاهده شده را در چارچوب مدل های مختلف توصیف کرد. از نظر غربی ها چگونه باید این مدل ها انتخاب شوند؟ طی نیم قرن اخیر باور عمومی آنان بر این بوده است که منشاء نظریه های علمی بسیار مشخص می باشد. برای مثال، کارل پویر( Popper) نتیجه گیری کرده است که « باید تمام قوانین یا نظریه ها را فرضی و حدسی در نظر بگیریم». او از نظریه ها به عنوان « آفرینش آزاد ذهن» یاد کرده. همان طور که کارل همپل(Hemple) می گوید:
برای تبدیل اطلاعات موجود به یک نظریه به تخیل خلاق احتیاج می باشد، فرضیات و نظریات علمی از حقایق مشاهده شده ناشی نمی شوند، بلکه برای توجیه آنها ساخته می شوند.»
به نظر می رسد که نظریات به وسیله ی طبیعت به آنان داده نمی شدند بلکه به وسیله ی آنان بر طبیعت تحمیل می شوند. آنها به وسیله ی فراست و فهم انسانها به وجود می آیند و نتیجه ی تفکر منطقی نمی باشند. درست است آنان برای نظریه پردازی دچار محدودیت می باشیم- زیرا نظریه های ما باید مطابق با مشاهدات باشند- اما با این حال باز هم برای این کار امکانات زیادی را در اختیار داریم. در حالی که کسی ممکن است تصور کند که تحقیقات بیشتر ممکن است به ابطال اکثر این نظریه ها بیانجامد، اما این کار به آسانی قابل انجام نیست. یک نظریه ی قابل قبول، مثل جهان شناسی انفجار بزرگ، را می توان با افزودن فرضیه های مکمل مناسب به آن( مثل تورم مکانیسم هیگز، چند بعدی بودن، اشکال درونی مختلف« ماده تیره»، غیره) از ابطال مشاهده ای مصون نگه داشت. نظریه ای که بایستی توسط روش های مصنوعی ویژه حمایت شود محتمل نمی باشد. با این وجود هر قدر اثبات این نظریه خاص مشکل باشد، رد آن بطور کامل حتی دشوارتر است. طبق گفته ی ایمرلاکتس:« نظریه های علمی نه تنها به یک میزان اثبات و غیرمحتمل هستند بلکه به یک میزان نیز غیرقابل رد کردن می باشند.»
پوپر بر این عقیده که یک نظریه مورد قبول می تواند دائماً تغییر کند تا از تکذیب مشاهده ای مصون باشد مخالفت کرده است. با توجه به این موضوع که هیچ منطقی برای کشف نظریات وجود ندارد، وی خواستار ایجاد یک روش شناسی منطقی برای انتخاب فردی نظریات شد. او ادعا کرد که نظریات اصلی علمی باید ابطال پذیر باشند: آنها باید قادر به انجام پیش بینی های آزمون پذیر باشند که اگر به واقعیت نپیوندند، باعث رد آن نظریه شود. با این حال اگر این معیار برای جهان شناسی، تعداد نظریه های باقی مانده بسیار اندک خواهد بود. به طور واقعی تمام مدل های جهان شناسی در حال حاضر توسط مشاهدات باطل شده اند. پوپر هیچ توجهی را به عنوان دلیل اینکه نظریه ها به سادگی ابطال پذیر نیست به سایر نظریات امکان بیشتری برای درست بودن دارند ارائه نمی دهد.
بدون شک اصل جهان شناسی را می توان دارای قوانین مختلفی دانست. لاکاتوس(Lakatos) علم را مجموعه ای از برنامه های تحقیقی رقابتی توصیف کرد تا نظریه های رقابتی. از این نقطه نظر با انجام تغییرات خاص در صورتی که با اصول پایه ی نظری که برنامه تحقیق را هدایت می کنند مطابق بوده است، مجاز شمرده می شوند. معیارهای متفاوتی برای ارزیابی- یا برنامه های تحقیقی- ارائه شده است. برای مثال هارواردون تیل، ستاره شناس، آنها را این گونه فهرست می کند: معیارهای مطابق با ارتباط ادراکی، صحت پیش بینی شده، انسجام، میدان توصیفی، قدرت متحد کننده و باروری.
با این حال هرچند چنین معیارهایی امکان پذیر به نظر می رسد، عموماً تصور می شود که این معیارها به هیچ وجه سفت و سخت نبوده و تنها به ارزش هایی اشاره می کند که در عمل باید به آنها توجه شود. طبق گفته ی لاکاتوس:
این بازی های علمی فاقد محتوای معرفت شناختی می باشند مگر آنکه نوعی از اصول متافیزیکی را بر آنها تحمیل کنیم که طبق آن، بازی، همان طور که روش شناسی مشخص شده، آنان را برای دستیابی به حقیقت یاری دهد.
به طور کلی علم فاقد معیارهای مشخص و فردی است که به کمک آنها بتوان نظریه های درست را از نظریات غلط تشخیص داد. از آنجا که نظریات، مطمئناً، باید مطابق فرضیات مشاهدات و آزمون باشند در نتیجه همچنان فرضیه های علمی تأیید نمی شوند. در این نقطه بحرانی از زمان است- انتخاب یک نظریه ی خاص- که باید به عوامل فوق علمی تکیه کنیم.
نقش عقاید مذهبی مسیحی
این مسئله آنان را به این سؤال وا می دارد که تعهدات مذهبی باید چه نقشی را در رویکرد جهان شناختی جدید ایفا کنند. این عقاید مذهبی تولید، ارزیابی و انتخاب نظریات جهان شناختی را تحت تأثیر قرار داده اند. برای مثل فرد هویل(Fred Hoyle) دست کم تا اندازه ای جهان شناسی انفجار بزرگ را به دلیل دلالت های قابل درک خداپرستانه ی آن رد می کند، در حالی که مسیحیانی همچون ویلیات گریگ و هیو راس از این پدیده به عنوان گواهی بر بودن خداوند یاد می کنند. به علاوه این که طرفداران مکتب آفرینش دوره طولانی تکاملی عالم را انکار می کنند عمدتاً بر پایه تعهدات مذهبی می باشد. و در آخر هیأت ملی علمی در ایالات متحده مکتب آفرینش گرایی را نفی کرده است. اساساً به این دلیل که این مکتب« تابع شاهدی برای سخنان گفته شده راجع به اختیار و وحی می باشد» و « به بررسی منشأ حیات توسط روش های فوق طبیعی می پردازد.»
با این حال جهان شناسی جدید معتقد به یک مکتب طبیعت گرای فراگیر است که جایی برای هیچ گونه عقیده مذهبی سنتی مسیحی ندارد. هرچقدر فردی خواستار حذف عوامل فوق طبیعی از علم باشد، باید همچنین ثابت کند که این عوامل در واقعیت وجود ندارند.
ون تیل ادعا کرده است که تعصبات فوق علمی نباید ارزیابی و انتخاب نظریه های آنان را تحت تأثیر قرار دهد: تعهدات مذهبی خواه خداگرایانه خواه غیر خداگرایانه، نباید عملکرد عادی سیستم معرفت شناسی را که درون جمع علمی ساخته و پرداخته شده است را تحت تأثیر قرار دهد. اشتباه بزرگ زمانی انجام می شود که به تعصبات فوق علمی اجازه داده شود تا بر ارزش های معرفت شناخت همانند ارتباط ادراکی، صحت قابل پیش بینی پیشی گیرد… علمی که در اختیار هرگونه سیستم اعتقادی قرار گیرد، خواه طبیعت گرا و خواه خداگرا، دیگر قادر به عملکرد مناسب برای دستیابی به اطلاعات جهان فیزیکی نمی باشد… علمی که در اختیار تعصبات فوق علمی قرار گیرد بی حاصل است.
خارج کردن تعهدات مذهبی از نظریه های علمی توسط او در نتیجه ی آن است که علم و مذهب مسیحی مکمل یکدیگر می باشند. اما حتی خود همین عقیده بر پایه ی عوامل فوق علمی استوار است. باطناً ناگزیر برای ارزیابی و انتخاب نظریه های خود از عوامل مذهبی و فلسفی کمک می گیریم. هرچند بعضی اوقات تعصبات مذهبی و فلسفی چشم طرفداران خود را بر روی نقص های آشکار برخی نظریه ها و برتری های واضح مدل های دیگر( رقیب) بسته است. بنابراین این مطلب حایز اهمیت است که آنان تحریفات و تعصبات بی مورد را با بیان آشکار فرضیات و معیارها به حداقل برسانیم.
یکی از مسائل مورد نظر مسیحیت این است که چگونه باید وحی الهی را ارزش نهاد. اگر یک خداوند عالم مطلق حقیقت را به آنان نشان داده، این مطلب منطقی به نظر می رسد که وحی الهی باید مقتدرانه راجع به هر آنچه خطاب به آن است صحبت کند. چنین منبع الهی دانش بار معرفت شناختی بیشتری دارد تا نگرشگری تفکری، که خالی از فردیت و خطاپذیری نمی باشد. برای مثال، به عقیده ی برخی که انجیل را کلام روحانی خداوند می دانند و تفسیر سنتی آن مورد نظرشان می باشد، در نتیجه کتاب مقدس و مشاهده دارای ارزش یکسانی می باشند، زیرا هر دو دارای منشأ روحانی می باشند در حالی که رویکرد علمی دارای جایگاه بس پایین تری می باشد. نظریه های جهان شناسی می تواند مطابق با هر دوی کتاب مقدس و مشاهده انتخاب شوند. چنین دیدگاهی بنیادگرا به جهان شناسی نسبت به دیدگاه های دیگر دارای اعتبار علمی کمتری نمی بباشد. این دیدگاه بر پایه پیش فرض های فلسفی گوناگون استوار است. این موضوع به رد بیشتر جهان شناسی های جدید که معتقد به: برای مثال، ایجاد جهان بطور آنی که در بالا به آن اشاره شده می انجامد. ممکن است شخص متناوباً از تفکر درباره ی موضوعات ماوراء کتاب مقدس و مشاهده امتناع کنند.
ارنان مک مولین با چنین شکل سختی از آنچه خود آن را اصل « رابطه ی خداشناسی با جهان شناسی» می نامد مخالفت کرده است. او ادعا می کند که کتاب مقدس دارای هیچ گونه مفاهیم مستقیم جهان شناسی نمی باشد. به این ادعای او می توان این چنین پاسخ داد که با اینکه انجیل مطمئناً کمتر راجع به ساختمان فیزیکی عالم صحبت می کند اما قطعاً موضوعاتی از قبیل منشأ و پایان عالم را همراه با اشاره به وجود یک قلمروی معنوی مورد بحث و بررسی قرار می دهد.
دین مسیحیت و شناخت شناسی جدید
تأثیر دین مسیحیت بر جهان شناسی در شناخت شناسی جدید به انتخاب نظریه ها محدود نمی شود. برخی از مسائل مورد بحث پیچیده تر از آن هستند که به منشأ عالم بپردازند و بیشتر ماهیت خداوند و زندگی پس از مرگ را مورد بررسی قرار می دهند.
منبع: نشریه فکر و نظر شماره 2-3