نویسندگان:
زهرا دیانتی پور*
دکتر دل آرا نعمتی مدرس**
3.مجاهدت های فردی
عظمت یک موجود به میزان کمال اوست؛ چه آن کمال از راه اکتسابی باشد و چه از جانب خدا داده شود. هر چند اساساً هر کمالی از جانب خدا داده می شود، لکن برخی کمالات را دفعی می دهد و برخی را تدریجی و در پی اعمال ما. از این رو، اساساً هر اکتسابی نیز اعطایی و موهبتی است. کمال حقیقی عین عظمت و فضیلت تسن. از هر راه که می خواهد حاصل شود. بی شک، عالم، برتر از جاهل است. چه آن علم را کسب کرده باشد و چه از طریق وحی دریافت کند. کما اینکه صاحب علم لدنی نیز برتر از عالم به علوم کسبی است؛ چون علم لدنی، علم مفهومی نیست، بلکه عین وجود خود شخص می باشد. از این رو، در علم لدنی، نادرست راه ندارد؛ در حالی که علم مفهومی ممکن است نادرست و خلاف واقع باشد؛ که در این صورت، جهل مرکب خواهد بود نه علم. اینکه برخی خیال نموده اند هر کمالی که اکتسابی نیست، ارزش نمی باشد و موجب فضلیت نمی شود. پنداری است باطل و بی منطق. اگر چنین باشد، در آن صورت، نمی توان گفت عاقل بر دیوانه رجحان وجودی دارد؛ یا انسان بر حیوان فضیلت دارد یا حیوان از گیاه و جماد برتر است. در حالی که عقل آدمی بداهتاً این برتری ها را ادراک می کند و برای این برتری های موهبتی ارزش قایل است و آن را مدح می کند. پس اگر کسی قایل به عصمت موهبتی و اعطایی معصومان (ع) هم بشود، به هیچ وجه با مشکل مواجه نخواهد شد.
از منظر قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) و طبق براهین حکما و مشاهدات عرفا، همه موجودات، از سنگ گرفته تا خدا، مختارند. از این رو، خداوند متعال فرمود: «ثم استوی إلی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا آو کرها قالتا اتینا طائعین…»(فصلت:11)؛ سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی که به صورت دود بود؛ به آن و به زمین فرمود: بیایید! خواه از روی میل و اطاعت و خواه اکراه و بی میلی! آنها گفتند: ما از روی میل و طاعت می آییم.
از سوی دیگر، اختیار صفتی زاید بر ذات موجودات نیست، بلکه اختیار صفت ذاتی موجودات بوده، عین خود آنهاست؛ یعنی اخبار هر موجودی، عین رتبه وجودی او در عالم خلقت است. از این رو، اختیار دادن به موجودات معنی ندارد، بلکه خلقت هر موجودی، عین خلقت اختیار اوست. البته باید دانست که رتبه وجودی اختیار موجودات نیز تابع رتبه وجودی خود آنهاست. از این رو، اصل اختیار در تمام موجودات وجود دارد، لکن شدن آن در همگان یکسان نیست. اختیار خدا، عین ذات او بوده، مثل ذات خدا، واجب الوجود است. اختیار ملائک نیز متناسب با رتبه وجودی آنهاست. اختیار موجودات مادی نیز در خود خود آنهاست؛ که از ویژگی های آنها، دریافت کمال خود به صورت تدریجی از خداوند است.
با این بیان روشن می شود که هیچ موجودی نیست مگر اینکه تمام افعال خویش را با اختیار موجودات انجام می دهد؛ و هر کمالی که از او ظهور می یابد، به اختیار خود اوست؛ چون اگر وجود کسی علت فعل اوست-یا بهتر بگوییم: واسطه فیض است نسبت به فعل او-پس اختیار او نیز علت آن یا واسطه فیض آن است؛ زیرا اختیار هر مرتبه از وجود، عین خود آن مرتبه است. کما اینکه طبق براهین حکما، تمام ویژگی های موجودات، ذاتی رتبه وجودی آنهاست. از این رو، خدواند متعال فرمود؛ و قل کل یعمل علی شاکلته..»(اسراء:84) بگو: همه براساس ساختار خود عمل می کنند.
با این بیان، اگر کسی دنبال کمالی است، آن اکتسابی و دنبال کسب آن کمال بودن نیز ناشی از شاکله و ساختار وجودی او بوده، لازمه ذاتی رتبه وجودی اوست.
همه موجودات مادی، از سنگ گرفته تا انسان کامل، همگی از آن حبث که مادی اند، ویژگی اکتساب را دارند؛ و بخشی از کمالات خود را نه به صورت دفعی، بلکه به صورت تدریجی از خداوند فیاض دریافت می کنند؛ ولی بخشی از آن را بسته به رتبه وجودی خودشان، بالفعل دارند.
از این رو، موجود مادی دو گونه کمالات دارد که هر دو نیز لازمه ذات او بوده، ناشی از رتبه وجودی اوست. بخشی از کمال او بالفعل برای او حاصل است، اما برخی دیگر به مرور و به تدریج به او عطا می شود؛ که از این قسم دوم،به «کمالات اکتسابی» تعبیر می شود.
طبق این گفتار، اکتساب نیز عین موهبت و اعطا می باشد؛ کما اینکه ذاتی بودن یک کمال، عین اختیاری آن است. از این رو، با نگاه عمیق حکمی اساساً سؤال از اکتسابی و اعطایی بودن بی معناست؛ چون اکتساب نیز به اعطا بر می گردد. پس می توان گفت: کمالات هر موجودی، هم اکتسابی است و هم اعطایی. به تعبیر دیگر، بخشی از کمالات موجودات مادی، موهبتی بالمعنی الاخص است و بخشی دیگر، موهبتی بالمعنی الاعم.
عصمن معصوم نیز دو مرتبه دارد؛ مرتبه متداول آن، که در همه انبیا موجود بوده و لازمه حجت بودن آنهاست، اعطایی دفعی است و مراتب بالای آن، اعطایی تدریجی است که به آن «کسبی» گفته می شود. (حاکم نیشابوری، 1367، ج3، ص124)انسان معصوم، انسانی است که همچون دیگران در شرایط و موقعیت های مختلف قرار می گیرد، در محیط اجتماعی با فراز و نشیب های گوناگون روبه رو شده و با انسان های دیگر روابط متقابل دارد. خلاصه اینکه تمامی زمینه ها و حالات و موقعیت هایی که برای دیگران وجود دارد. برای او نیز موجود است؛ اما به هر حال، در هر شرایطی هرگز گرفتار گناه و عصیان نمی شود.(مطهری، 1377، ص37) عصمت از فرد معصوم سلب اختیار نمی کند. توضیح مطلب اینکه مردم در حالی که می دانند کارهای خطرناکی مثل قرار گرفتن بر لبه پرتگاه و اقدام به قتل انسان بی گناه برای جان و آخرتشان خطرناک است، با این حال، درک می کنند که می توانند این کارها را انجام دهند. در حقیقت، با علم به واقع و احتمال وقوع آن مخاطرات، انجام دادن آن افعال برایشان محال عادی می شود نه محال ذاتی؛ مثل صدور فعل قبیح از حق تعالی که از یک سو، ممکن الوقوع است و خداوند متعال می تواند آنها را انجام دهد؛ ولی چون مخالف حکمت است، او او صادر نمی شود. معصوم هم قدرت بر معصیت دارد؛ ولی تقوا و علم او به پیامدها و نتایج، و نیز درک او از جلال و جمال حق تعالی مانع می شود که او آن فعل را انجام دهد. به همین دلیل است که معصومان می توانند برای سایرین به عنوان اسوه و الگو و سرمشق باشند، وگرنه اگر عدم ارتکاب به گناه در ایشان اجباری بود، افتخاری برایشان محسوب نمی شد و صلاحیت الگو بودن برای مردم را نداشتند و خداوند نیز آنان را به عنوان سرمشق و الگو معرفی نمی کرد. پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: هیچ یک از شما نیست مگر آنکه در باطن خود شیطانی دارد. عرض کردند: یا رسول الله! آیا برای شما هم شیطانی است؟ فرمود: بلی؛ جز اینکه خداوند مرا یاری کرده و شیطانم تسلیم من شده است و غیر از نیکی و خیر از من خواهش نمی کند.(فیض کاشانی،1368،ج5، ص49) حضرت علی(ع)نیز می فرمایند: من هم نفسی همچون شما دارم، اما به وسیله تقوا آن را مهار می کنم تا در روز قیامت در امن و امان باشد.(فلسفی،1382، ص34)
باید دانست سیر اختیاری انسان دارای دو رکن اساسی است: علم و اراده. ما اگر دچار معصیت می شویم، یا نسبت به زشتی گناه آگاهی کامل نداریم و یا از اراده ای قوی برای ترک آن، برخوردار نیستیم. هر چه این دو عامل تقویت شوند، دایره گناهان آدمی، تنگ تر و تنگ تر خواهد شد. معصومان کسانی هستند که هم از نظر شناخت چنانند که زشتی و ناپسندی هر کار بدی را به چشم دل می بینند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتی دارند که طوفان غرایز حیوانی، عنان اختیار را از کف آنان نمی رباید.(حسینی تهرانی، 1378، ج 80/ری شهری، 1366، ص 218)
معصومان، به دلیل معرفت قلبی و ملکات نورانی که در پی عبادت و بندگی خدا به دست می آورند، همه چیز را با نور حق می بینند و می شنوند؛ از این رو، از هر گونه گناه، لغزش و خطا در شنیدن، دیدن، فهمیدن، گفتن و… معصونند. منظور از عدم ارتکاب گناه هم این است که چون گناه عبارت از هتک حرمت بندگی و مخالفت با دستورات حضرت حق است و در هر حال، یا به زبان و یا در عمل با مقام بندگی منافات دارد، انسان معصوم در درون خود حالتی ثابت دارد که او را از افتادن در دره مخالفت باز می دارد و به او اجازه گناه و اشتباه نمی دهد.(طباطبایی، [بی تا]، ج2، ص136)ایشان همواره- در همه حالات و همه جا- خود را در محضر حق می بینند و براثر عشق و محبت زیادی به خداوند، پیوسته غرق تماشای جمال بی مثال آن نور و کمال مطلق است. از این رو، عصمتی که در معصومان(ع)است، به دنبال یک باور و معرفت درونی است. عصمت معصومان، در نتیجه اراده، حسن انتخاب، و تلاش های بی وقفه و فداکاری های بی دریغ آنان در راه خدای رحمان است. تکرار در عمل صالح، و اجتناب از محرمات(حسن انتخاب در اعمال و نیات)،انسان را از مرتبه ایمان به مرتبه تقوا، و با مراقبت از ملکه تقوا، از مرتبه تقوا به مرتبه یقین می رساند. با رسیدن انسان به مرتبه یقین، علم به حقایق هستی، و از جمله علم به مفاسد و زبان محرمات، برای فرد حاصل می شود. و این نوع ادراک و فهم وقتی با اراده نیرومند او همراه گردد. کامل ترین نوع مصونیت را، که همان مقام عصمت است. برای انسان فراهم می آورد. (یوسفیان، 1377،ص29)
از آن رو که منشأ عصمت «اراده و اختیار» آدمی است: هر انسان صاحب اراده ای می تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. بنابراین، خداوند هیچ کس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نکرده است و عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم (ع) نیست؛ چنان که حضرت مریم (ع) و… به مقام شامخ عصمت دست یافته اند.(طباطبایی، [بی تا]، ج3،ص205)
می دانیم که حضرت فاطمه (ع) نه پیامبر بود و نه امام؛ اما آن گوهره ای که باعث شد از چنین جایگاهی در عالم برخوردار باشد، گوهره «عبودیت» بود. عبد بودن به معنای واقعی کلمه، یعنی: از خود هیچ نداشتن و همگی خدا شدن. پس عبد خدا، آینه خداست. از همین روست که امام صادق (ع) در مورد حقیقت عبودیت می فرماید: عبودیت گوهره ای است که کنه آن ربوبیت است (عزیزی،1383،ص7) روایات در مورد مقام و منزلت حضرت فاطمه در این خصوص بسیار است و مضامین برخی از این روایات حاکی از مقاماتی منحصر به فرد و حیرت آور در مورد ایشان است.(مجلسی،1369، ج43، ص65) در روایتی، سیر ظهور حقیقت وجودی انسان در عبادت حضرت فاطمه زهرا این گونه بیان شده است: «لولاک لما خلقت الافلاک. و لولا علی لما خلقتک. و لو فاطمه لما خلقتکما.»(1) توضیح عبارت به طور اجمال این است که اگر به خاطر مقام عبودیت نبود، نبوت و امامت به غایت خود نرسیده بود؛ چرا که نبوت و امامت مقدمه ای برای رسیدن به مقام عبد مطلق است. این مقام در خود پیامبر (ص) و علی (ع) نیز بود ولی در فاطمه (ص) منحصراً همین مقام تجلی کرد. بنابراین، در این روایت تکیه اصلی بر آن حضرت (ع) شده است.(کلینی،1362، ج،1، ص45)
ساختار وجودی حضرت زهرا(ع) نیز مانند افراد دیگر، تمایلات نفسانی کشش های متضاد طبیعی و بشری دارد. بنابراین، از نظر نوعی با دیگران یکسان اند؛ همانند آنان انگیزه های طبیعی و نفسانی دارند و مانند دیگران تصمیم می گیرند و از اراده و انتخاب بهره مندند. باید گفت: توجه پروردگار به آنان به معنای تغییر طبیعت نوعی نیست. به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی، ملکه عصمت، هیچ گاه طبیعت مختار انسان را در کارهای ارادی و اختیاری، تغییر نمی دهد (طباطبایی، [بی تا]، ج11، ص167) و اراده و اختیار نیز جزو خلقت نوع انسان است. همین نیروی اراده و قدرت انتخاب، معیار تکلیف و ثواب و عقاب انسان هاست، اعم از انبیا و دیگر افراد. بنابراین، عصمت یکی از ملکه های نفسانی صیانت بخش است. این صیانت بخشی نیز امر قهری بیرونی و تحمیل بر شخص معصوم نیست، بلکه جوشیده از درون و معلول علم و اراده خود وی است. از این روست که ایشان هم مانند افراد دیگر مکلف اند و راه انجام دادن گناه بر روی ایشان نیز باز است. تأکید ها و شدت تهدیدهای قرآن نسبت به آنان، با توجه به حساسیت موقعیت و شأن و مقام آنهاست. بنابراین، اعلام خطر درباره عواقب کار آنها جدی تر و شدیدتر است. شیخ مفید (متوفای1413ق) که جزو معماران اندیشه کلامی شیعه به شمار می رود، درباره رابطه عصمت و اختیار چنین می گوید: «و لیست العصمه مانعه من القدره علی القبیح و لا مضطره للمعصوم علی الحسن و لا یلتجئه الیه»(شیخ مفید، 1414ق، ص128)؛ ویژگی عصمت مانع از قدرت و توان بر انجام معصیت نیست و نه موجب اجبار معصوم بر انجام کارهای نیک، بلکه دست وی در انجام کارهای نیک و بدی باز است.
ایشان ویژگی عصمت را لطف ویژه خداوند به انسان معصوم می داند که تکالیف خاصی را در پی دارد. به همین سبب، شخص معصوم را «مکلف» یاد می کنند: «الصمه لطف من الله الی المکلف بحیث یمنع منه وقوع المعصیه و ترک الطاعه مع قدرته علیهما.» (همان، ص8) در این جمله، تعبیر «الی المکلف» گویای مختاربودن معصوم و منافات نداشتن عصمت با قدرت بر گناه است.
در جای دیگر، در مسئله عصمت می افزاید: «و لا یدخل فی المفهوم العصمه سلب القدره علی المعاصی و لا کون المعصوم مضطراً الی الفعل الطاعات فان ذلک سیستدعی بطلان الثواب و العقاب»؛ در معنای عصمت، نفی قدرت لحاظ نشده است. همچنین نمی توان گفت: شخص معصوم ناگزیر از کار خیر است؛ زیرا چنین چیزی مستلزم بی معنا بودن ثواب و عقاب درباره آنان خواهد بود.
سید مرتضی (متوفای 436ق) در کتاب الشافی فی الامامه می فرماید: «العصمه لطف یمتنع من یختص بها عن فعل المعصیه مع قدرته علیها» (سید مرتضی، 1410ق، ج1، ص138)؛ عصمت لطف خاص خداوند است که مانع از عمل گناه شخص معصوم می شود، در عین اینکه وی قدرت بر گناه را دارد.
خواجه نصیر الدین طوسی (متوفای 672ق) می فرماید: «المعصوم قادر علی فعل المعصیه و إلا لم یستحق المدح علی ترکها و لا الثواب و لبطل الثواب و العقاب فی حقه فکان خارجا عن التکلیف و ذلک باطل بالاجماع»(طوسی، 1410ق، ص228)؛ معصومان در عین مصونیت از گناه، قادر بر انجام گناه هستند و اگر چنین نباشد، نه مستحق تجلیل اند و نه دارای پاداش؛ زیرا اساساً پاداش و عقاب در مورد آنان معنا نخواهد داشت و در این صورت، آنان خارج از حوزه تکالیف خواهند بود. در حالی که این مطلب به اتفاق همه مسلمانان باطل است و پیامبران و ائمه نیز مثل دیگران مکلف اند.
علامه حلی (متوفای 726ق) نیز در باب حادی عشر کتاب خود می فرماید: «العصمه لطف بالمکلف بحیث لا یکون له داع الی ترک الطاعه و ارتکاب المعصیه مع قدرته علی ذلک.» (علامه حلی، 1365، ص37)؛ و این مشابه کلام شیخ مفید است. شاید سخن علامه طباطبایی، صاحب المیزان، کامل ترین و دقیق ترین سخن درباره رابطه عصمت و اختیار باشد. تعبیر ایشان چنین است: «ان ملکه العصمه لا تغیر الطبیعه الانسانیه المختاره فی افعالها الارادیه و لا تخرجها الی ساحه الاجبار و الاضطرار! کیف و العلم من مبادء الاختیار و مجرد قوه العلم لا یوجب لا قوه الاراده»(طباطبایی، [بی تا]، ج11،ص167)؛ نیروی نفسانی عصمت، هرگز طبیعت مختار انسان را در کارهای ارادی آن، عوض نمی کند و هیچ گاه وی را به سر حد اجبار و ناچاری نمی رساند؛ زیرا علم قوی که جزو مقدمات اختیار است، نتیجه ای جز تقویت اراده ندارد و اراده انسان را تعطیل نمی کند. عصمت ناشی از توجه همیشگی به عظمت مقام ربوبی و معرفت اعلای شهودی انسان های معصوم است. این حضور همیشگی و فنای در محبت الهی، از هر گونه سلوک و عملی که منافی با رضای محبوب باشد، جلوگیری می کند؛ و عصمت ایشان نتیجه تقوا و مراتب شدید انقیاد است. این نیروی تقوا و روحیه ورع و خداترسی در وجود آنان چنان ریشه دار و نیرومند است که آنان حتی فکر گناه را نیز در سر نمی پرورانند تا چه رسد به انجام گناه. و عصمت، نتیجه علم قطعی به عواقب و آثار اعمال است. این علم یقینی در نفس انسان حالتی را پدید می آورد که تصمیم بر گناه و انجام ان را غیر ممکن می نماید؛ البته نه به معنای محال ذاتی و فلسفی، بلکه به معنای عدم امکان عادی و وقوعی.
حضرت زهرا (ع) نیز به دلیل بهره مندی از چنین بصیرت نافذی، عمق زشتی و پلیدی گناه را درک می کنند. عوامل گناه در وجود معصومان (ع )محکوم به شکست است و هرگز نمی تواند در اراده فولادین آنان کار ساز باشد، یا در برابر دیدشان پرده غفلت و اشتباه قرار دهد.
تمام گرفتاری های افراد عادی به این نکته باز می گردد: یا به دلیل جهل به حقایق، کوته فکری و ضعف بصیرت، در مقام شناخت، دچار غفلت، تردید و گمراهی می شوند، یا به سبب نبود اراده لازم، در کشاش تعارض های مادی و معنوی، در تشخیص و انتخاب خود اشتباه می کنند. آنان بیشتر با خواست های طبیعی و نفسانی همراه می شوند و چون آن را محسوس و زودرس می بینند، به آن اهمیت می دهند. بنابراین، هر چه این دو عامل ضعیف باشد، امکان آلودگی به گناه بیشتر می شود و هر چه این دو عامل نیرومند باشد، دایره گناه تنگ و تنگ تر خواهد شد تا اینکه به صفر برسد. به هر حال، راه بر روی انسان گشوده است. امیرمؤمنان در توصیف متقین، آنان را کسانی می داند که هم اکنون با چشم بصیرت بهشت و جهنم را می بینند.(نهج البلاغه، خطبه متقین 193)
مجموعه پدیده های رفتاری و اعمال انسان، معلول علم و اراده است. هر چه این دو عنصر، در انسان قوی باشد، تسلط و کنترل انسان بر نفس نیز کامل تر و شدیدتر خواهد بود.
این حالت در افراد عادی معمولا در نوسان است. تنها پیامبران و معصومان هستند که هم از درجات و مراتب والای علم و اراده بهره مندند و هم ثبات قدم آنان در عمل، همیشگی و خدشه ناپذیر است. این خدشه ناپذیری نیز امری قهری نیست تا مستلزم نفی اختیار و یا کم رنگ شدن آن باشد، بلکه دقیقاً هم سو با توسعه قلمرو قدرت و اختیار است.(یوسفیان، 1377،ص29)
4.آگاهی خدا
شیعه معتقد است: پیش از بلوغ هم آنها معصوم بوده اند و این از باب مزد پیش از کار است، در جایی که تحقق و انجام کار قطعی باشد. و خدا می داند و علم قطعی دارد که در ابتدای آفرینش- هر چند اگر هیچ گونه امتیازی را به انبیا و اهل بیت نمی داد و آنها اگر در شرایط مساوی با دبگران آفریده می شدند- باز فضیلت بیشتر و پاکی و صفای زیادتر را کسب می کردند. و خدا می داند که کدام یک از مردم با اختیار و اراده خود در آینده بهتر از دیگران خواهند بود. از این رو، از همان اول مزد عملی را که هنوز انجام نداده اند و برای خدا معلوم است که انجام خواهند داد، به آنها داده و در نتیجه، آنها از همان طفولیت از امتیاز عصمت بهره مند شدند. پس عصمت یک امتیاز اعطا شده از جانب خداست که هم قبل از عمل است (از باب مزد عمل قبل از انجام کار، و این معقولانه است) و هم بعد از عمل و کسب از طریق اراده؛ ولی باید توجه داشت که خداوند این امتیاز را به خاطر مسئولیت سنگین رهبری به آنها داده؛ بنابراین، امتیازی است که بهره آن عاید همگان می شود و این عین عدالت است. از این گذشته، به همان نسبت که ایشان امتیاز دارند و مشمول مواهب الهی هستند، مسئولیتشان نیز سنگین است و یک ترک اولای آنها، معادل یک گناه بزرگ افراد عادی است، و ای مشخص کننده خط عدالت است. پس می توان نتیجه گرفت که عصمت اعطا شده الهی (تکوینیه) در اثر عصمت اکتسابی است؛ یعنی چون آنها به درجه بالای تقوا می رسند، خدا عصمت را به آنها اعطا می کند. عصمت تکوینیه (اعطا شده الهی) فرع بر عصمت کسب شده و اختیاری است. در بخشی از زیارت دخت گرامی پیامبر، فاطمه اطهر (ع)می توان به اهمیت عامل «آگاهی خدا از فعالیت های ثمربخش آنان در طول زندگی» بیش از عوامل دیگر پی برد؛ آنجا که می فرماید: «یا ممتحنه امتحنک الله خلقک قبل ان یخلقک و کنت لما امتحنک به صابره»؛ ای امتحان و آزمون شده! آنجا که خدا تو را پیش از آفرینش در این جهان آزمود و تو را در میدان امتحان و ابتلا، صابر و بردبار یافت. و در دعای ندبه می خوانیم: «اولیائک الدین استخلصتهم لنفسک… بعد ان شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیه…فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء»؛ به اولیایی که آنان را برای خود برگزیدی پس از آنکه زهد، و پیراستگی را در زندگی این دنیای پست برای آنان شرط نمودی… آنان نیز شرط تو را پذیرفته و تو نیز از وفای آنان آگاه شدی.
نتیجه
عصمت عبارت است از یک نیروی درونی که دارنده اش را از هر گونه خطا و گناه باز می دارد . این یعنی بعد از آنکه زمینه افاضه عصمت در شخصی موجود شد، خدا آن کمال (عصمت) را به شخص می دهد و البته این زمینه ها گاهی خارج از اختیار انسان است؛ مثل قابلیت هایی که از طریق آباء و اجداد (وراثت) به شخص منتقل می شود و گاهی خارج از اختیار نیست و با اراده شخص، این قابلیت ها، فراهم می شود؛ مثل مجاهدت های انبیا برای تهذیب خود و جامعه (مبارزه با هوای نفس) که باعث می شود خدا اینها را برای افاضه وصف عصمت انتخاب کند و بدیهی است که به خاطر همین زمینه های اختیاری، انبیا و اهل بیت می توانند به کمال عصمت، فخر و مباهات کنند.
پس می توان نتیجه گرفت که عصمت موهوبه (تکوینیه) در اثر عصمت مکتسبه است؛ یعنی چون آنها به درجه بالای تقوا می رسند، خدا عصمت را به آنها هبه می کند. (عصمت تکوینیه فرع بر عصمت مکتسبه است.)
البته این بدین معنا نیست که ایشان پیش از عمل و مجاهدت هایشان معصوم نبودند، بلکه خدا می داند که کدام یک از مردم با اختیار و اراده خود درآینده بهتر از دیگران خواهند بود. از این رو، از همان اول مزد عملی را که هنوز انجام نداده اند و برای خدا معلوم است که آنها انجام خواهند داد، به آنها داده و در نتیجه، آنها از همان طفولیت از امتیاز عصمت بهره مند شدند. پس عصمت یک امتیاز موهوبه است که هم پیش از عمل است (از باب مزد عمل پیش از انجام کار، و این معقولانه است) و هم بعداز عمل و کسب. با این بیان، روشن می شود که عصمت حضرت زهرا (ع) اکتسابی بوده است یا الهی.
پینوشتها:
* مدرس مدعو دانشگاه علمی کاربردی مشهد- سرخس
** استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج
1. این روایت را مؤلف «جنه العاصمه»، از «کشف اللئالی» تألیف صالح بن عبدالوهاب عرندس، نقل می کند. همچنین در «مستدرک سفینه البحار»، از «مجمع النورین» مرحوم فاضل مرندی نقل شده و نویسنده «ضیاءالعالمین» جد امی صاحب جواهر و نیز بحارالانوار (ج15،ص28؛ج16،ص406،ج57، ص199) این روایت آورده اند.
$ منابع:
1. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، 1404ق.
2. آمدی، عبدالواحد؛ غررر الحکم و دررالکلم؛ با شرح فارسی تصحیح میر جلال الدین محدث ارموی؛ تهران: دانشگاه تهران، 1356.
3. امینی، ابراهیم؛ اسلام و تعلیم و تربیت؛ قم: انجمن اولیا و مربیان، 1369.
4. امینی، عبدالحسین؛ الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب؛ تهران: مؤسسه دایره المعارف فقه اسلامی،1384.
5. انصاری، عذرا؛ جلوه های رفتاری حضرت زهرا (ع)؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1381.
6. بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن؛ بیروت: مؤسسه الوفاء،1403ق.
7.بحرانی، محمد سند؛ مقامات حضرت فاطمه (ع) در کتاب و سنت؛ ترجمه و تحقیق احمد خوانساری؛ قم: بوستان کتاب، 1367.
8. تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد؛ غرر الحکم؛ تهران، دانشگاه تهران، 1366.
9. حاکم نیشابوری؛ المستدرک علی الصحیحین؛ تهران: مؤسسه طبع و نشر، 1367.
10. حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه؛ لبنان: دار احیاء التراث العربی، [بی تا].
11. حسینی تهرانی، سید محمد حسین؛ امام شناسی؛ تهران: معاونت پژوهشی آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی،1378.
12. خسروی حسن؛ آشنای با قرآن و عترت؛ تهران: مؤلف، 1383.
13. خلیلی، مصطفی؛ اندیشه های کلامی علامه طباطبایی؛ قم: دفتر تنظیم و نشر آثار علامه طباطبایی، 1382.
14. رشید پور، عبدالمجید؛ تربیت کودک از نظر اسلام؛ قم: دار التبلیغ الاسلامی، 1371.
15. ری شهری، محمد؛ فلسفه وحی و نبوت؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1366.
16. ریووآر، ژان ل؛ هزار و یک پاسخ به پرسش های روان شناسی کودک؛ ترجمه یدالله همایونفر؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران، 1375.
17. سبحانی، جعفر؛ الالهیات؛ چ6، قم: مؤسسه امام صادق (ع)، 1384.
18. ـــــ منشور عقاید امامیه؛ قم: مؤسسه امام صادق (ع)، 1376.
19. شکوهی یکتا، تعلیم و تربیت اسلامی؛ تهران: شرکت چاپ و نشر کتاب های درسی، 1372.
20. شیخ صدوق، محمد بن علی؛ کتاب الخصال؛ صححه و علق علیه علی اکبر الغفاری؛ تهران، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت (ع)، 1378.
21. شیخ مفید؛ الارشاد؛ قم: مؤسسه آل لبیت، 1412ق.
22. ــــ اوائل المقالات؛ تصحیح دکتر مهدی محقق؛ تهران؛ دانشگاه تهران، [بی تا].
23. ــــ تصحیح الاعتقادات الامامه؛ تحقیق حسین در گاهی؛ چ3، 1414ق.
24. طباطبایی، سید محمد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی؛ قم: دفتر انتشارات اسلامی، [بی تا].
25. طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، چ3، تهران: کتابفروشی مرتضوی 1375ش.
26. طوسی، محمد بن حسن؛ الرسائل العشر؛ تحقیق واعظ زاده خراسانی؛ قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1410ق.
27. عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه؛ بیروت: دار الکتب الاسلامیه. 1415ق.
28. علامه حلی؛ الباب الحادی عشر؛ تهران: دانشگاه تهران، 1365.
29. غفاری، علی اکبر؛ احادیث شیعه: مصحح: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1363.
30. فلسفی، محمد تقی؛ کودک؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382.
31. فیض کاشانی، مولی محسن؛ محجه البیضاءفی تهذیب الاحیاء؛ مصحح: علی اکبر غفاری؛ قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1368.
32. ــــ الاصول الاصلیه؛ تهران: دانشگاه تهران، 1373.
33. قزوینی، محمد کاظم؛ فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت؛ ترجمه علی کرمی؛ قم: مرتضی، 1382.
34. قمی، عباس؛ منتهی الامال؛ چ8، مؤسسه انتشارات هجرت، 1373.
35. کلینی، الکافی؛ تهران: کتابفروشی علمیه اسلامیه، ترجمه و شرح فارسی شیخ محمد باقر کمره ای، انتشارات اسوه، 1362ش.
36. لویس معلوف، المنجد و الاعلام، تهران، 1362.
37. مجلسی، محمد باقر؛ بحارالنوار؛ چ2، قم: کتابفروشی اسلامی، 1369.
38. مطهری، مرتضی؛ تعلیم و تربیت در اسلام؛ تهران، صدرا، 1377.
39. نیلی پور، مهدی؛ الفبای شخصیتی حضرت زهرا؛ چ2، اصفهان: مرکز فرهنگی شهید مدرس، 1371.
40. یوسفیان، حسن و احمد حسین شریفی؛ پژوهشی در عصمت معصومان؛ تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1377.
منبع:فصلنامه علمی- ترویجی مباحث بانوان شیعه شماره-24